کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.2K photos
925 videos
7.03K files
479 links
Download Telegram
📕#مجموعه_آثار_حلاج

#قاسم_میرآخوری

۲۷ مارس سال ۹۲۲ ميلادي حسين ابن منصور معروف به «حلاّج» صوفي، انقلابي، نويسنده، شاعر و آموزگار ايراني به تصميم وزير مقتدر عباسي خليفه وقت با شقاوت تمام اعدام شد. حلاج كه در سال ۸۵۸ ميلادي در ولايت طور بيضاء از ايالت فارس به دنيا آمده بود و ۶۴ سال از عمرش گذشته بود در بغداد كشته شد. وي برضد مالکان بزرگ و هرگونه استثمار، و به نوعي خواهان برابري اقتصادي - اجتماعي مردم، و ايجاد جامعه بدون طبقه و تبعيض بود.
حلاج دست به سفر هاي متعدد و طولاني زده و از درياي سرخ تا خليج بنگال را ديدن كرده و همه جا به آموزش افكار خود پرداخته بود. او درباره افکار بودا، ماني و فلاسفه يونان باستان و نيز انديشه هاي سوسياليستي مزدک تحقيق و مطالعه کرده بود. حلاج بر خلاف ساير انديشمندان معاصر خود و قرون وسطا، تفكراتش را به ميان توده ها برده بود و به همين سبب دشمني مقامات وقت را نسبت به خود كه از روشن شدن توده ها و وقوف آنان بر اهميت و حقوق خود هراس داشتند، برانگيخته بود.
حلاج که بسياري از سالهاي عمر را در شهرهاي خوزستان اقامت کرده بود از جنبش هايي که ايرانيان باني آنها بودند از جمله قرامطه حمايت، و با اين عمل با سياست خلفاي وقت که بر پايه سيادت عربها در سرزمين هاي اسلامي قرار داشت مخالفت و عملا مبارزه مي کرد. به اين دلايل، دستگاه خلافت عباسيان در پي فرصت بود تا حلاج را از ميان بردارد و اين فرصت با کودتايي که ياران او برضد خليفه کردند فراهم آمد، ولي براي مجازات حلاج که هواداران فراوان داشت اتهامات مذهبي لازم بود. نخست او را متهم کردند که حمله به خانه کعبه را که توسط قرامطه صورت گرفته بود تاييد کرده است. حلاج در حال خلسه گفته بود كه هرچه مي گويد حقيقت است، و براي بيان اين مطلب عبارت «انا الحق» را بكار برده بود. دستگاه خلافت كه او را يك خطر براي خود مي پنداشت؛ اين عبارت را شرك و كفر و ادعاي خدا بودن عنوان داد، و حلاج را که در زندان بغداد بود، پس از شكنجه فراوان اعدام كرد.
گفته اند كه پيش از اعدام، به حلاج يك هزار تازيانه زده بودند و دست و پايش را قطع كرده بودند و او اين شكنجه ها را تحمل كرد و خم به ابرو نياورد.
در برخي از تواريخ، روز اعدام حلاج «۲۶ مارس» نوشته شده است.
♦️@seemorghbook
■□■□■□■□■□■□■

باید راهی جست
در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان .
چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست
تو می توانی این تنها نیرویی است که از اعماق وجودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .


#نادر_شاه_افشار

♦️@seemorghbook
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀

وقتیﺟﺎﻣﻌﻪﺍﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻏﻢ ﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﺀﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ!

ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﺪ : ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺴﺖ . ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺟوامع امروزی ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ ...

ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦﻫﺎﯼ ﻟﻮﮐﺲِ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺍﻗﺸﺎﺭ ﻓﺮﺍﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻓﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﻭ ﺟﻤﻼﺕِ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞﻫﺎﯼ ﺍﻗﺸﺎﺭ ﻓﺮﻭﺩﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻗﺸﺎﺭ ﻓﺮﻭﺩﺳﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﻓﺎﺣﺶ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ ، ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﺩﯼ ﻣﻄﻠﻮﺏ ، ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﻣﯽﺩﻭﺯﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ!

♦️ @seemorghbook
چشم واکن که جهان منتظر دیدن توست
لبِ خورشیدلب عطشان، پی بوسیدن توست
اول صبح بخند،گل بدهد سینه ی صبح
وقت روییدن و بوییدن وگل چیدن توست

♦️ @seemorghbook


از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل
و از جمهوری خیابانش ...
سال های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس هایی که رویشان نوشته اند :
از اینجا باز کنید ولی مردم هنوز
از آنجا باز میکنند !

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
مردمان زیادی هستند که تلاش می کنند فقر اندیشه شان را زیر انبوهی از کلمات بی مصرف پنهان کنند!

#آرتور_شوپنهاور

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روان‌پزشک با بقیهٔ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آن‌ها هستی یا نه.

📕#عامه_پسند

#چارلز_بوکوفسکی

♦️@seemorghbook

وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند و برای عدل و داد کتاب‌های قطور قانون نوشتند و برای اجرای این قوانین، گیوتین به پا کردند.

#فئودور_داستایفسکی

♦️@seemorghbook
دختر کشیش

جورج اورول

♦️@seemorghbook
📕#دختر_کشیش

#جورج_اورول

کتاب دختر کشیش (A Clergyman’s Daughter) اثری است نوشته جورج اورول نویسنده انگلیسی که اولین بار در سال ۱۹۳۵ در شهر لندن توسط Victor Gollancz منتشر شد. این داستان همچون نوشته‌های دیگر جورج اورول یک داستان انتقادی است. این کتاب در ایران توسط مهدی افشار به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات سروش اندیشه در سال 1369 منتشر شده است. کتاب در مورد زندگی دختری است که از خانواده خود رانده شده و مجبور به تحمل شرایط سختی می شود ولی علت آن را به یاد نمی آورد.
دوروتی در محیط خشک خانوده و به همراه پدر کشیش خود در یکی از شهرهای حومه لندن در انگلستان زندگی می کند. او مجبور به انجام وظایف زیادی در خانه و کلیسا است. ناگهان در روزی او بر اثر حادثه ای حافظه خود را از دست می دهد و خود را در لندن می یابد. بعد از بازیافتن اندکی از حافظه خود به دیدار خانواده می رود ولی توسط آنها پس زده می شود . بدین ترتیب مجبور می شود زندگی سختی همراه با کار فراوان و سنگین و زندگی در خیابان را تجربه کند…

خلاصه داستان:
دختر کشیش روایت نسل های سوخته ای است که پدرانشان گذر زمان را باور نکرده اند. پدرانی که در تقویم زندگی شان برگه های سال های قرون وسطی پا برجا مانده و طوفان رنسانس و هیاهوی ماشین های بخار انقلاب صنعتی گرد و غبار گذشته ها را نزدوده است. کشیش هنوز گمان می برد با سلطه اش می تواند در باور مردم زمین و کلیسا را محور و مرکز قرار داده و تاج زرین کائنات را مدهوش قدرتش، دایره وار در خدمت. او نا آگاه است از میزان راستین جاذبه ی اطرافش و دیگران را چون منظومه هایی سرگردان و محتاج حضور خود می داند. دختر در این میان حیران است و انگشت بر دهان. نه از میان مردم کسی گالیله وار توانایی نهیب زدن بر او را دارد –که خود آن ها گرفتار نیازهای نخستین خویش اند- و نه خود دختر پس از بودن دراز مدت در محیط افکار و اندیشه های پدرش توانایی استدلال و تفکیک و خلق دنیایی نو. تنها یک راه به کمک او می آید و آن هم فراموشی است. از دست دادن تمامی خاطرات و داشته های از پیش ذخیره کرده و ورود به دنیای خالی از پیش فرض ها و گمان های دیگران.

♦️@seemorghbook
ذهنت را باز کن و بیاندیش
ریسک تفکر را به جان بخر
اینگونه شادی، حقیقت، زیبایی و آگاهی بیشتری به سمت تو می آید.

#کریستوفر_هیچنز

♦️@seemorghbook


#اندکی_تفکر

به دوستی گفتم : چراديگر خروس‌تان نمی‌خواند؟ !!!

گفت : همسايه ها شاكی بودند كه صبح ها مارا از خواب خوش بيدار می‌كند ،ما هم سرش را بريديم .

آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم رابيدار كند سرش راخواهند بريد . در دنیای که  كه همه از مرغ تعريف ميكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بفكر سيرشدن هستند ... نه بفكر بيدار شدن  ...!!!

♦️@seemorghbook
صبح یعنی آغـــــاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در بـــــــاد
فکر رفتن باشیم
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریکست گام اگر
برداریم روشنی نزدیکست

♦️ @seemorghbook


هرگز نه از دزدان بترسیم؛
نه از آدمکشان!
آنها خطرات بیرونیند..
خطرات کوچکند..
از خودمان بترسیم!
دزدان واقعی، پیش داوری های ما هستند.
آدمکش های واقعی، نادرستی های ما هستند.
چه اهمیتی دارد آنچه سرهای ما را،
یا کیسه های پولمان را تهدید می کند..
نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می کند!

#ویکتور_هوگو

♦️@seemorghbook
جنایت تنها در این نیست که دیگری را بکشی
بلکه گاهی در این است که خود زنده بمانی...!!

#آلبر_کامو

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد....

در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود...

وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند. مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمرها خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند!!!

📕#بیچارگان

#فئودور_داستایوفسکی

♦️@seemorghbook
عقيده‌ای كه مردم آن را
از ترس جانشان پذیرفته باشند
زیاد پايدار نخواهد ماند ...

#جورج_اورول

♦️@seemorghbook
فلسفه دکارت

منوچهر صانعی

♦️@seemorghbook