کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.2K photos
935 videos
7.02K files
491 links
Download Telegram
اگر به این عکس‌ نگاه کنید تصاویری شبیه سگ خرگوش وگربه می‌بینید اما وقتی زوم کنید زیبایی عکس‌رو خواهید دید

زندگی هم همینجوره تا تو زندگی مردم دقیق نشید نمیتونید بفهمید اونا واقعا چجور هستن

♦️ @seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

صدای بلندگو‌ها را می‌شنوم که با صدای بلند فریاد می‌زدند: نیروهای مسلح پرافتخار ما یک هزار نفر را به اسارت گرفته‌اند.
در یک اتاق زیرشیروانی پسر بچه‌ای را می‌بینم که برای یک تکه نان گریه می‌کند و فریاد می‌زند.

📕#هوای_تازه

#جورج_اورول

♦️@seemorghbook
درد این روزگار این است که کور ها را

دیوانه ها رهبری میکنند...


#ویلیام_شکسپیر

♦️@seemorghbook
ژرفنا

جورج اورول

♦️ @seemorghbook
📕#ژرفنا

#جورج_اورول

جاده ای به اسکله ی ویگان» اثر جورج اورول در زبان اصلی «The Road to Wigan Pier» نام دارد. کتابی که در سال ۱۹۳۷ منتشر شد و جنبه اجتماعی آن بسیار پررنگ است. اورول در این کتاب با انتقاد از وضعیت زندگی کارگران، راهکارهایی ارایه میدهد تا افراد شاغل بتوانند در زندگی به رضایت شغلی بیشتری دست یابند و در واقع با این موضوع از حکومتهای کمونیستی انتقاد میکند.
«ژرفنا: جاده ای به اسکله ی ویگان» در کنار آثاری مانند «بیخانمانهای پاریس و لندن» و «زندهباد کاتالونیا» آثاری از اورول هستند که بیش از اینکه جنبه ادبیشان مورد نظر باشد آثار مستند خوبی محسوب میشوند که اورول در آنها از تجربیات خود بهره برده است. این کتاب در میانه فعالیت حرفهای اورول نوشته شده و پنجمین کتاب وی محسوب میشود. «زندهباد کاتالونیا»، «هوای تازه»، «مزرعه حیوانات» و «1984» آثاری هستند که بعد از این کتاب نوشته شده اند.

♦️@seemorghbook
حقیقت را با بیطرفی و با روحی آزاد از هر گونه تعصب جستجو کنید.

#دکارت

♦️@seemorghbook
درخردسالی هر باوری هرچند مهمل و بی‌معنی اگر خوب در مغز فروشده باشد برای همیشه در آنجا میماند. اگر قرار بود که روحانیون صبر کنند تا قوهٔ تحکم مردم بالغ شود حقوق و مزایایشان از میان می‌رفت.

#آرتور_شوپنهاور

♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نازک است.

اما هر بار که یک عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتاً این نخ تبدیل به طناب ضخیم و بلندی میشود که برای همیشه به دور فکر و عمل ما می پیچد.

مراقب طنابهایی که میسازید باشید.

♦️ @seemorghbook


مرغابی ها
دو طرف چوب را گرفتند
و گفتند:
" یادت باشد!
اگر هنگام پرواز حرفی بزنی
خواهی افتاد "
حالا سال ها گذشته است
و ما لاک پشت های غمگینی هستیم
که هر وقت می خواهیم بگوییم:
آزادی
به زمین می افتیم...

#علیرضا_طالبی_پور

♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حس و حال خوب داشتن را باید تمرین کرد. باید پا فشاری کنید حتی اگر وسط یک روز پر مشغله و پر‌دردسر هستید.
حس خوبتان را با پوشیدنِ لباسی که دوست دارید تمرین کنید.
برای روزی که فکر می کنید، بزرگ‌ترین مشکل برایتان رُخ می دهد، درست از همان اولِ صبحش، خط و نشان بکشید. صبحانه ای که دوست دارید بخورید، عطری که دوست دارید بزنید و روز سختتان را در آغوش بگیرید.
برای حس و حال خوبتان بجنگید. حال خوب خودش مهمانتان نمی شود. باید دعوتش کنید به این بَزمِ ناخواسته و غمگینی که برایمان روبه راه شده.

♦️ @seemorghbook


گاهی نامت را، اعتبار و مقام و
تحصیلاتت را کلاً فراموش کن.
مانند کودکان شو
جدی نباش.
گاهی زندگی را یک تفریح
بدان و آن را با قلبت لمس کن.
از دنیای به این زیبایی لذت ببر و
سپاسگزار باش!

#اشو

♦️@seemorghbook
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

#حکیم_عمر_خيام

♦️@seemorghbook
☕️ قطعه‌ای از کتاب

‍ در اساطیر یونان آمده است که سیزیف ، راز خدایان را فاش کرد و به همین دلیل
خدایان ، سیزیف را محکوم کرده بودند که پیوسته تخته سنگی را تا قله ی کوهی بغلتاند و از آنجا ، آن تخته سنگ با تمامی وزن خود پایین می افتاد
و او مجبور بود دوباره اینکار را تکرار کند
خدایان به درستی فهمیده بودند که برای انتقام گرفتن ، تنبیهی بدتر از کار بیهوده و بی امیدی نیست

📕#افسانه_سيزيف

#آلبر_کامو

♦️@seemorghbook
هنگامیکه یکنفر دچار توهم میشود، دیوانه اش می‌گویند.
هنگامیکه افراد بسیار
دچار یک توهم میشوند،
مؤمن‌شان میخوانند.

#ریچارد_داوکینز
♦️@seemorghbook
در دره نعره های تندرگون

هاینریش بل

♦️@seemorghbook
📕#در_دره_نعره_های_تندرگون

#هاینریش_بل

کار "جاپ" پرتاب چاقو به صورت نمایشی بود. یکبار که به دیدن او رفته بودم، می گفت من در کارم باید مردم را راضی نگه دارم، آنها دوست دارند کارهایی را از من ببینند که مثل نمایش رومی ها خطر مرگ داشته باشد.
پرتاب های او واقعا ماهرانه و دقیق بود. جاپ دوست داشت یک آدم زنده روی صحنه باشد و چاقوها را به سمت او پرتاب کند. من کارگری روزمزد بودم که فقط شکمم راسیر می کردم. با جاپ به محل برگزاری نمایش رفتیم، در اتاق گریم او پیشنهاد کار پرتاب چاقو به سمت من را داد و من پذیرفتم. موقع اجرا، استرس عجیبی داشتم، اما او تمام چاقوها را در اطراف بدن من بدون هیچ آسیبی پرتاب کرده بود و تماشاچی ها با شور زیادی تشویقمان می کردند و از آن پس ما با هم با حقوق مناسب همکار شدیم.
مجموعه ی حاضر مشتمل بر داستان های کوتاهی تحت عنوان مرد و چاقوها، یادداشت های بن، اعتراف، در دره ی نعره های تندرگون، دانیل عادل و... است. داستان ذکر شده "مرد و چاقوها" نام دارد...

♦️@seemorghbook
🌺جشن میانه زمستان

ایرانیان باستان در 15 بهمن ماه بخاطر گذشت نیمی از زمستان سخت و نزدیک شدن به هوای دل انگیز بهاری به جشن و پایکوبی می پرداختند.
این مراسم شامل دف زنی، خوردن آش مخصوص، و شب‌نشینی و تهلیل گفتن و دعا (ذکر) است.
و سپس مردم تا  پاسی ازشب به رقص میپردازند.


♦️ @seemorghbook


#اندکی_تفکر

قاضی یا معلم

شخصی آشنا از معلمی پرسید :
شما که قاضی بوديد ، چرا قضاوت را رها كرديد و معلم شديد ؟!

ايشون جواب دادند :
چون وقتی به مراجعين و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق ميشدم ، ميديدم اکثرأ كسانی هستند كه يا آموزش نديده اند و يا دیدگاه درستی ندارند .

بخودم گفتم : بجايی پرداختن به شاخ و برگ ، بايد به اصلاح ریشه بپردازیم .

و ما چقدر به معلم دانا ، بیش از قاضی عادل نیازمندیم ...

♦️@seemorghbook