☘ چه كسي و با چه هدفي #قرآن را نوشته❗️
#بخش_دوم
💠"احکام" که در مدینه از زبان #محمد برای مسلمانان جاری شده است به لحاظ محتوا و سبک نوشتار کاملا در تضاد با مابقی متن #قرآن قرار دارد.
👈اگر "احکام" را از #قرآن کنار بگذاریم آنچه از قرآن باقی میماند شامل دو بخش است.
🔹اگر خوب دقت کنیم متوجه میشویم که در بسیاری از آیات بین کتاب و #قرآن تفاوت گذارده میشود:
🖋الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ (15:1)
الف لام راء اين است آيات كتاب [آسمانى] و قرآن روشنگر (ترجمه فولادوند)
🖋طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ (27:1)
طس، اين آيات قرآن و كتاب مبين است (ترجمه مکارم شیرازی)
🖋يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (36:1 و 36:2)
يس. سوگند به قرآن حكيم.
🖋وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (10:37)
ترجمه: و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق [كننده] آنچه پيش از آن است مىباشد و توضيحى از آن کتاب است كه در آن ترديدى نيست [و] از پروردگار جهانيان است. (ترجمه فولادوند)
👆در این آیات به وضوح دیده میشود که #قرآن و کتاب دو چیز متفاوت هستند(اگرچه بسیاری از ترجمه ها سعی میکند انرا لاپوشانی کنند و به جای کتاب، قرآن ترجمه میکنند و مانند این).
👈در آخرین آیه #قران توضیحی است بر کتاب و موید آن. در مثال سوره یاسین، کلمه "و " مانند بسیاری از دیگر آیات نخستین به اشتباه سوگند تفسیر و ترجمه شده است اما در اینجا مانند دو آیه اولی مشخص است که "و" حرف ربط است.
🔹در واقع "یاسین" بخشی از یک متن است(فرقان که در ادامه توضیح داده خواهد شد) و #قرآن حکیم نیز یک مناجات نامه است. در متن، بسیاری از موارد #قرآن "ذکر" نیز خوانده میشود و معمولا در ترجمه ها آنرا "قرآن" ترجمه میکنند.
🖋إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (15:9)
ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري ميكنيم
🖋إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (81:27)
اين قرآن چيزي جز تذكري براي جهانيان نيست
#بخش_دوم
💠"احکام" که در مدینه از زبان #محمد برای مسلمانان جاری شده است به لحاظ محتوا و سبک نوشتار کاملا در تضاد با مابقی متن #قرآن قرار دارد.
👈اگر "احکام" را از #قرآن کنار بگذاریم آنچه از قرآن باقی میماند شامل دو بخش است.
🔹اگر خوب دقت کنیم متوجه میشویم که در بسیاری از آیات بین کتاب و #قرآن تفاوت گذارده میشود:
🖋الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ (15:1)
الف لام راء اين است آيات كتاب [آسمانى] و قرآن روشنگر (ترجمه فولادوند)
🖋طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ (27:1)
طس، اين آيات قرآن و كتاب مبين است (ترجمه مکارم شیرازی)
🖋يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (36:1 و 36:2)
يس. سوگند به قرآن حكيم.
🖋وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (10:37)
ترجمه: و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق [كننده] آنچه پيش از آن است مىباشد و توضيحى از آن کتاب است كه در آن ترديدى نيست [و] از پروردگار جهانيان است. (ترجمه فولادوند)
👆در این آیات به وضوح دیده میشود که #قرآن و کتاب دو چیز متفاوت هستند(اگرچه بسیاری از ترجمه ها سعی میکند انرا لاپوشانی کنند و به جای کتاب، قرآن ترجمه میکنند و مانند این).
👈در آخرین آیه #قران توضیحی است بر کتاب و موید آن. در مثال سوره یاسین، کلمه "و " مانند بسیاری از دیگر آیات نخستین به اشتباه سوگند تفسیر و ترجمه شده است اما در اینجا مانند دو آیه اولی مشخص است که "و" حرف ربط است.
🔹در واقع "یاسین" بخشی از یک متن است(فرقان که در ادامه توضیح داده خواهد شد) و #قرآن حکیم نیز یک مناجات نامه است. در متن، بسیاری از موارد #قرآن "ذکر" نیز خوانده میشود و معمولا در ترجمه ها آنرا "قرآن" ترجمه میکنند.
🖋إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (15:9)
ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري ميكنيم
🖋إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (81:27)
اين قرآن چيزي جز تذكري براي جهانيان نيست
⁉️چرا بیخدا شده اید؟ دلیلتان چیست؟
#بخش_دوم_پایانی
شما بیخدا نمیشوی چون حافظهٔ ژنتیکی ات پر از خداباوری و خداسازی اجدادت میباشد
ما دو حافظه داریم، حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی
حافظهٔ ژنتیکی یک سری کد و حافظه است که از اجدامان به ارث برده ایم
در واقع بیخدایی و خداباوری ما درصد کمی از آن حاصل این حافظهٔ ژنتیکی است.(شما به آن میگوئيد ذات انسان، ما به آن حافظهٔ ژنتیکی میگوئيم)
حافظهٔ معمولی هم که میشناسید
وقتی بدنیا میائیم مثلِ یک کاغذ سفید است که خانواده فرهنگ و آموزش ها و هرچیزی که میبینیم، میشنویم، بو میکنیم، فکر میکنیم، این کاغذ را پر میکند
در واقع اینکه شما میگی من از تهِ دلم حس میکنم خدایی وجود دارد، علتش حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی است
در واقع ذاتی وجود ندارد، فطرتی نامرئی، وجود ندارد، باورهای ما در این دو است
ما با آن به دنیا میائیم و میمیریم
میشود با دستکاری مغز، قسمت پیشانی میزان اعتقاد به خدا را کم کرد!(مقالهٔ آن با تأییدیه ISI وجود دارد، خیلی تازگی ندارد!)
میشود با دستکاری مغز، همین امروز ناراحتی و افسردگی را درمان کرد
افسردگی که فکر میکنید علتش روح است نه مغز، حتی با خوردن قرص
مثلاً با اعمال یک نیروی الکترومغناطیسی همه چیز برمیگردد به مغز انسان
این بحثِ منشاء خداباوری بود و یک دلیل برای عدم وجود خدا میباشد
حال پرسش اینست که چرا برای علت ها، برای پدیده ها، برای علتِ پدیده ها خداسازی میکنید؟!
خودتان هم میدانید! دیر یا زود علتِ هر پدیده ای که الان شناخته نشده، کشف خواهد شد
یکی از دلایل رَد خدا، شناختِ صفات و فلسفهٔ خداباوری است که بعداً در موردش خواهیم نوشت
خدا ساختهٔ ذهن بشر است برایِ پاسخ به سؤالاتی که علتش را نمیدانسته
اما الان که ما پاسخ بسیاری از سؤالات را میدانیم چطور؟!
شما میگی مثلاً علت این همه نظم چیست و علم میگوید نظم نسبی است و حاصل آزمون و خطاهاست، حاصل تصادفات است
این که الان میبینید کلی آزمون و خطا داشته تا به اینجا رسیده است
در واقع اگر نیتروژن وقت و زمان کافی داشته باشد به جایی میرسد که از خودش میپرسد من کی هستم چرا هستم
در حالیکه نمیدانسته یک زمانی، یک نیتروژن بوده که حاصلِ آزمون و خطاست
علم را قبول نداری، بسیار خب مشکلی نیست
میگی نظم حاصل تصادفات، شانس ها و آزمون و خطاها نیست؟! خب این هم قبول، پس بگو حاصل چیست؟!
منطقی ترین و عاقلانه ترین جوابی که میتوانی بدهی اینست که یک علت دیگر دارد
نباید خداسازی کنی و بگوئی نه علتش خداست
باید بگوئی علتی دیگر دارد، علتی علمی طبیعی، چرا خداسازی کنیم؟! آخر مگر انسانِ بدوی هستیم!
صفاتِ تعریف و منشاء خدا را بشناسید تا بیخدا شوید، تا نشناسی بیخدا نمیشوی
در واقع زمانی بیخدا میشوید که دانا باشید و علم گرا منطقی، و زمانی خداباور میشوید که علم گرا و منطقی و دانا نباشید
پس خدا نادانی ماست
هرچه بیشتر بدانی، بیشتر شک میکنی به باورها و اعتقاداتت.
@shafiazad
#پایان
#بخش_دوم_پایانی
شما بیخدا نمیشوی چون حافظهٔ ژنتیکی ات پر از خداباوری و خداسازی اجدادت میباشد
ما دو حافظه داریم، حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی
حافظهٔ ژنتیکی یک سری کد و حافظه است که از اجدامان به ارث برده ایم
در واقع بیخدایی و خداباوری ما درصد کمی از آن حاصل این حافظهٔ ژنتیکی است.(شما به آن میگوئيد ذات انسان، ما به آن حافظهٔ ژنتیکی میگوئيم)
حافظهٔ معمولی هم که میشناسید
وقتی بدنیا میائیم مثلِ یک کاغذ سفید است که خانواده فرهنگ و آموزش ها و هرچیزی که میبینیم، میشنویم، بو میکنیم، فکر میکنیم، این کاغذ را پر میکند
در واقع اینکه شما میگی من از تهِ دلم حس میکنم خدایی وجود دارد، علتش حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی است
در واقع ذاتی وجود ندارد، فطرتی نامرئی، وجود ندارد، باورهای ما در این دو است
ما با آن به دنیا میائیم و میمیریم
میشود با دستکاری مغز، قسمت پیشانی میزان اعتقاد به خدا را کم کرد!(مقالهٔ آن با تأییدیه ISI وجود دارد، خیلی تازگی ندارد!)
میشود با دستکاری مغز، همین امروز ناراحتی و افسردگی را درمان کرد
افسردگی که فکر میکنید علتش روح است نه مغز، حتی با خوردن قرص
مثلاً با اعمال یک نیروی الکترومغناطیسی همه چیز برمیگردد به مغز انسان
این بحثِ منشاء خداباوری بود و یک دلیل برای عدم وجود خدا میباشد
حال پرسش اینست که چرا برای علت ها، برای پدیده ها، برای علتِ پدیده ها خداسازی میکنید؟!
خودتان هم میدانید! دیر یا زود علتِ هر پدیده ای که الان شناخته نشده، کشف خواهد شد
یکی از دلایل رَد خدا، شناختِ صفات و فلسفهٔ خداباوری است که بعداً در موردش خواهیم نوشت
خدا ساختهٔ ذهن بشر است برایِ پاسخ به سؤالاتی که علتش را نمیدانسته
اما الان که ما پاسخ بسیاری از سؤالات را میدانیم چطور؟!
شما میگی مثلاً علت این همه نظم چیست و علم میگوید نظم نسبی است و حاصل آزمون و خطاهاست، حاصل تصادفات است
این که الان میبینید کلی آزمون و خطا داشته تا به اینجا رسیده است
در واقع اگر نیتروژن وقت و زمان کافی داشته باشد به جایی میرسد که از خودش میپرسد من کی هستم چرا هستم
در حالیکه نمیدانسته یک زمانی، یک نیتروژن بوده که حاصلِ آزمون و خطاست
علم را قبول نداری، بسیار خب مشکلی نیست
میگی نظم حاصل تصادفات، شانس ها و آزمون و خطاها نیست؟! خب این هم قبول، پس بگو حاصل چیست؟!
منطقی ترین و عاقلانه ترین جوابی که میتوانی بدهی اینست که یک علت دیگر دارد
نباید خداسازی کنی و بگوئی نه علتش خداست
باید بگوئی علتی دیگر دارد، علتی علمی طبیعی، چرا خداسازی کنیم؟! آخر مگر انسانِ بدوی هستیم!
صفاتِ تعریف و منشاء خدا را بشناسید تا بیخدا شوید، تا نشناسی بیخدا نمیشوی
در واقع زمانی بیخدا میشوید که دانا باشید و علم گرا منطقی، و زمانی خداباور میشوید که علم گرا و منطقی و دانا نباشید
پس خدا نادانی ماست
هرچه بیشتر بدانی، بیشتر شک میکنی به باورها و اعتقاداتت.
@shafiazad
#پایان
Forwarded from کتابخوانی📚
⁉️چرا بیخدا شده اید؟ دلیلتان چیست؟
#بخش_دوم_پایانی
شما بیخدا نمیشوی چون حافظهٔ ژنتیکی ات پر از خداباوری و خداسازی اجدادت میباشد
ما دو حافظه داریم، حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی
حافظهٔ ژنتیکی یک سری کد و حافظه است که از اجدامان به ارث برده ایم
در واقع بیخدایی و خداباوری ما درصد کمی از آن حاصل این حافظهٔ ژنتیکی است.(شما به آن میگوئيد ذات انسان، ما به آن حافظهٔ ژنتیکی میگوئيم)
حافظهٔ معمولی هم که میشناسید
وقتی بدنیا میائیم مثلِ یک کاغذ سفید است که خانواده فرهنگ و آموزش ها و هرچیزی که میبینیم، میشنویم، بو میکنیم، فکر میکنیم، این کاغذ را پر میکند
در واقع اینکه شما میگی من از تهِ دلم حس میکنم خدایی وجود دارد، علتش حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی است
در واقع ذاتی وجود ندارد، فطرتی نامرئی، وجود ندارد، باورهای ما در این دو است
ما با آن به دنیا میائیم و میمیریم
میشود با دستکاری مغز، قسمت پیشانی میزان اعتقاد به خدا را کم کرد!(مقالهٔ آن با تأییدیه ISI وجود دارد، خیلی تازگی ندارد!)
میشود با دستکاری مغز، همین امروز ناراحتی و افسردگی را درمان کرد
افسردگی که فکر میکنید علتش روح است نه مغز، حتی با خوردن قرص
مثلاً با اعمال یک نیروی الکترومغناطیسی همه چیز برمیگردد به مغز انسان
این بحثِ منشاء خداباوری بود و یک دلیل برای عدم وجود خدا میباشد
حال پرسش اینست که چرا برای علت ها، برای پدیده ها، برای علتِ پدیده ها خداسازی میکنید؟!
خودتان هم میدانید! دیر یا زود علتِ هر پدیده ای که الان شناخته نشده، کشف خواهد شد
یکی از دلایل رَد خدا، شناختِ صفات و فلسفهٔ خداباوری است که بعداً در موردش خواهیم نوشت
خدا ساختهٔ ذهن بشر است برایِ پاسخ به سؤالاتی که علتش را نمیدانسته
اما الان که ما پاسخ بسیاری از سؤالات را میدانیم چطور؟!
شما میگی مثلاً علت این همه نظم چیست و علم میگوید نظم نسبی است و حاصل آزمون و خطاهاست، حاصل تصادفات است
این که الان میبینید کلی آزمون و خطا داشته تا به اینجا رسیده است
در واقع اگر نیتروژن وقت و زمان کافی داشته باشد به جایی میرسد که از خودش میپرسد من کی هستم چرا هستم
در حالیکه نمیدانسته یک زمانی، یک نیتروژن بوده که حاصلِ آزمون و خطاست
علم را قبول نداری، بسیار خب مشکلی نیست
میگی نظم حاصل تصادفات، شانس ها و آزمون و خطاها نیست؟! خب این هم قبول، پس بگو حاصل چیست؟!
منطقی ترین و عاقلانه ترین جوابی که میتوانی بدهی اینست که یک علت دیگر دارد
نباید خداسازی کنی و بگوئی نه علتش خداست
باید بگوئی علتی دیگر دارد، علتی علمی طبیعی، چرا خداسازی کنیم؟! آخر مگر انسانِ بدوی هستیم!
صفاتِ تعریف و منشاء خدا را بشناسید تا بیخدا شوید، تا نشناسی بیخدا نمیشوی
در واقع زمانی بیخدا میشوید که دانا باشید و علم گرا منطقی، و زمانی خداباور میشوید که علم گرا و منطقی و دانا نباشید
پس خدا نادانی ماست
هرچه بیشتر بدانی، بیشتر شک میکنی به باورها و اعتقاداتت.
@shafiazad
#پایان
#بخش_دوم_پایانی
شما بیخدا نمیشوی چون حافظهٔ ژنتیکی ات پر از خداباوری و خداسازی اجدادت میباشد
ما دو حافظه داریم، حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی
حافظهٔ ژنتیکی یک سری کد و حافظه است که از اجدامان به ارث برده ایم
در واقع بیخدایی و خداباوری ما درصد کمی از آن حاصل این حافظهٔ ژنتیکی است.(شما به آن میگوئيد ذات انسان، ما به آن حافظهٔ ژنتیکی میگوئيم)
حافظهٔ معمولی هم که میشناسید
وقتی بدنیا میائیم مثلِ یک کاغذ سفید است که خانواده فرهنگ و آموزش ها و هرچیزی که میبینیم، میشنویم، بو میکنیم، فکر میکنیم، این کاغذ را پر میکند
در واقع اینکه شما میگی من از تهِ دلم حس میکنم خدایی وجود دارد، علتش حافظهٔ ژنتیکی و حافظهٔ معمولی است
در واقع ذاتی وجود ندارد، فطرتی نامرئی، وجود ندارد، باورهای ما در این دو است
ما با آن به دنیا میائیم و میمیریم
میشود با دستکاری مغز، قسمت پیشانی میزان اعتقاد به خدا را کم کرد!(مقالهٔ آن با تأییدیه ISI وجود دارد، خیلی تازگی ندارد!)
میشود با دستکاری مغز، همین امروز ناراحتی و افسردگی را درمان کرد
افسردگی که فکر میکنید علتش روح است نه مغز، حتی با خوردن قرص
مثلاً با اعمال یک نیروی الکترومغناطیسی همه چیز برمیگردد به مغز انسان
این بحثِ منشاء خداباوری بود و یک دلیل برای عدم وجود خدا میباشد
حال پرسش اینست که چرا برای علت ها، برای پدیده ها، برای علتِ پدیده ها خداسازی میکنید؟!
خودتان هم میدانید! دیر یا زود علتِ هر پدیده ای که الان شناخته نشده، کشف خواهد شد
یکی از دلایل رَد خدا، شناختِ صفات و فلسفهٔ خداباوری است که بعداً در موردش خواهیم نوشت
خدا ساختهٔ ذهن بشر است برایِ پاسخ به سؤالاتی که علتش را نمیدانسته
اما الان که ما پاسخ بسیاری از سؤالات را میدانیم چطور؟!
شما میگی مثلاً علت این همه نظم چیست و علم میگوید نظم نسبی است و حاصل آزمون و خطاهاست، حاصل تصادفات است
این که الان میبینید کلی آزمون و خطا داشته تا به اینجا رسیده است
در واقع اگر نیتروژن وقت و زمان کافی داشته باشد به جایی میرسد که از خودش میپرسد من کی هستم چرا هستم
در حالیکه نمیدانسته یک زمانی، یک نیتروژن بوده که حاصلِ آزمون و خطاست
علم را قبول نداری، بسیار خب مشکلی نیست
میگی نظم حاصل تصادفات، شانس ها و آزمون و خطاها نیست؟! خب این هم قبول، پس بگو حاصل چیست؟!
منطقی ترین و عاقلانه ترین جوابی که میتوانی بدهی اینست که یک علت دیگر دارد
نباید خداسازی کنی و بگوئی نه علتش خداست
باید بگوئی علتی دیگر دارد، علتی علمی طبیعی، چرا خداسازی کنیم؟! آخر مگر انسانِ بدوی هستیم!
صفاتِ تعریف و منشاء خدا را بشناسید تا بیخدا شوید، تا نشناسی بیخدا نمیشوی
در واقع زمانی بیخدا میشوید که دانا باشید و علم گرا منطقی، و زمانی خداباور میشوید که علم گرا و منطقی و دانا نباشید
پس خدا نادانی ماست
هرچه بیشتر بدانی، بیشتر شک میکنی به باورها و اعتقاداتت.
@shafiazad
#پایان
#معرفی_کتاب
#مجموعه_سه_گانه_اسکندرمقدونی
#بخش_دوم_پسرایرانی
#ماری_رنولت
#مترجم_محمدفاضل_ملک
کتاب پسر ایرانی، جلد دوم از مجموعه سه گانه اسکندر مقدونی است. این کتاب رمانی است تاریخی که سرگذشت داریوش سوم و اسکندر را توصیف می کند. نویسنده در این رمان تاریخی، سست پایگی دستگاهی را نمودار می کند که با همه شکوهمندی و زرق و برق و زیبایی، مانند یک خانه زیبای مقوایی به سرعت فرو می ریزد و به بیگانگان مجال می دهد که مدت دو قرن و نیم، ایران را میدان تاخت و تاز خود کنند.
داستان کتاب از زبان خواجهای ایرانی به نام “باگواس” روایت میشود و دربارهٔ زندگی اسکندر مقدونی، خود باگواس و رابطهٔ آنهاست.
نویسنده رویدادهای کتاب خود را از نوشتههای تاریخ نگارانی چون کورسیوس، بطلمیوس و آریستوبل گرفته است.
.
#مجموعه_سه_گانه_اسکندرمقدونی
#بخش_دوم_پسرایرانی
#ماری_رنولت
#مترجم_محمدفاضل_ملک
کتاب پسر ایرانی، جلد دوم از مجموعه سه گانه اسکندر مقدونی است. این کتاب رمانی است تاریخی که سرگذشت داریوش سوم و اسکندر را توصیف می کند. نویسنده در این رمان تاریخی، سست پایگی دستگاهی را نمودار می کند که با همه شکوهمندی و زرق و برق و زیبایی، مانند یک خانه زیبای مقوایی به سرعت فرو می ریزد و به بیگانگان مجال می دهد که مدت دو قرن و نیم، ایران را میدان تاخت و تاز خود کنند.
داستان کتاب از زبان خواجهای ایرانی به نام “باگواس” روایت میشود و دربارهٔ زندگی اسکندر مقدونی، خود باگواس و رابطهٔ آنهاست.
نویسنده رویدادهای کتاب خود را از نوشتههای تاریخ نگارانی چون کورسیوس، بطلمیوس و آریستوبل گرفته است.
.