🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بجوی گل ز گلستان سعديِ شیراز
که بوستان دلت بوی مشک تر گیرد
گل همیشهبهار سخنوری سعدیست
که ژالهی هنرش خرده بر گهر گیرد
از اوست پرتوی ار در کلام هرکه جز اوست
چنان که پرتو خود را ز خور قمر گیرد
در آن زمانه بجز سعدی از فروغ سخن
که دیدهای زحلب تا به کاشغر گیرد؟
معارف بشری را به لفظ پاک دری
نوشته است کز آن بهرهها بشر گیرد
چنان ز نقش معانی صور کند در لفظ
ندانی آن که کدام از کدام اثر گیرد
هزار صورت گلگون برآورد به غزل
چنان که باغ گل از شعر او صور گیرد
بنای نثر گذارد فشرده بر ایجاز
فزون معانی از الفاظِ مختصر گیرد
نه مرد گفتن و دُر سفتن و سخن تنهاست
کزو چکاد عمل هم شکوه و فر گیرد
به گرمپویه جهان را چو خور بپیماید
هزار تجربه از سیرِ مستمر گیرد
دلا تو نیز چُنو برنشان نهال کمال
زجانِ خود بدهش آب تا ثمر گیرد
صبا به تربت سعدی پیامِ ما برسان
که سر بر آرد و از حال ما خبر گیرد
من این چکامه به سعدی فراز آوردم
زمن بضاعتِ مُزجاتِ من اگر گیرد
سرود موسوی این چامه را به گرمارود
کز آن مسیحنفس، همتی مگر گیرد
#علی_موسوی_گرمارودی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بجوی گل ز گلستان سعديِ شیراز
که بوستان دلت بوی مشک تر گیرد
گل همیشهبهار سخنوری سعدیست
که ژالهی هنرش خرده بر گهر گیرد
از اوست پرتوی ار در کلام هرکه جز اوست
چنان که پرتو خود را ز خور قمر گیرد
در آن زمانه بجز سعدی از فروغ سخن
که دیدهای زحلب تا به کاشغر گیرد؟
معارف بشری را به لفظ پاک دری
نوشته است کز آن بهرهها بشر گیرد
چنان ز نقش معانی صور کند در لفظ
ندانی آن که کدام از کدام اثر گیرد
هزار صورت گلگون برآورد به غزل
چنان که باغ گل از شعر او صور گیرد
بنای نثر گذارد فشرده بر ایجاز
فزون معانی از الفاظِ مختصر گیرد
نه مرد گفتن و دُر سفتن و سخن تنهاست
کزو چکاد عمل هم شکوه و فر گیرد
به گرمپویه جهان را چو خور بپیماید
هزار تجربه از سیرِ مستمر گیرد
دلا تو نیز چُنو برنشان نهال کمال
زجانِ خود بدهش آب تا ثمر گیرد
صبا به تربت سعدی پیامِ ما برسان
که سر بر آرد و از حال ما خبر گیرد
من این چکامه به سعدی فراز آوردم
زمن بضاعتِ مُزجاتِ من اگر گیرد
سرود موسوی این چامه را به گرمارود
کز آن مسیحنفس، همتی مگر گیرد
#علی_موسوی_گرمارودی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بشنو، که وصف حضرت سعدی و شعر او
از هر سخنوری شنوی، روحپرور است
باغ گل همیشهبهار است دفترش
این باغ را چه حاجت سرو و صنوبر است؟
مجموعهی کلام و غزلهای ناب او
گاه قیاس با دگران، باز برتر است
یک بوستان حکمت، یک گلستان ادب
یک کهکشان غزل، غزل مستیآور است
منظومهی بدیع خواتیم و طیبات
یک آسمان ستاره، پر از درّ و گوهر است
در صبح بوستان و گلستان بدایعش
مانند طیبات، پر از عطر و عنبر است
ختم کتاب فضل و بلاغت به نام اوست
این منشآت، حکشده بر کاغذ زر است
هر باب ازین کتاب نگارین که بنگری
همچون بهشت، گویی از آن باب بهتر است
این طرفه بین که گفتهی سعدی هنوز هم
معیار سنجش سخن و حکم داور است
سعدی به ملک شعر، خداوندگار عشق
در فضل، در قلمرو هستی، پیمبر است
سعدی سخنوریست گزین، بر سریر شعر
در هر زمان اشارهی او حرف آخر است
ملک ادب گرفته به تیغ سخنوری
بر تخت کشور سخن و شعر، افسر است
بعد از هزار سال که در خاک خفته پاک
آوازه در فکنده و خاکش معطر است
بعد از وفات، تربت او در زمین مجوی
در سینههای مرد هنرور مصور است
او نیست در میانه، ولی تا همیشه باز
هر نکتهای و هر غزلش تازه و تر است
آیا دوباره همچو تو، فرزندی آورد؟
هیهات ازین خیال محالی که در سر است
ای جاودانهی شاعر! ای فخر خاک پارس!
شیراز، با تو از همهی شهرها سَر است
نامت نگین حلقهی شعر است و شاعری
بر تارک زمین و زمان، زیب و زیور است
نظم کسان برابر شعر بلند تو
هرجا، قیاسِ رویگر و کیمیاگر است
ختم سخن، به شعر تو شایستهتر، که نظم
این گفتهها برابر شعرت محقر است
همچون درخت بادیه، سعدی به برگ شوق
سوزان و میوهی سخنش همچنان تَر است
بریدهای از سرودهی #علیرضا_طبایی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بشنو، که وصف حضرت سعدی و شعر او
از هر سخنوری شنوی، روحپرور است
باغ گل همیشهبهار است دفترش
این باغ را چه حاجت سرو و صنوبر است؟
مجموعهی کلام و غزلهای ناب او
گاه قیاس با دگران، باز برتر است
یک بوستان حکمت، یک گلستان ادب
یک کهکشان غزل، غزل مستیآور است
منظومهی بدیع خواتیم و طیبات
یک آسمان ستاره، پر از درّ و گوهر است
در صبح بوستان و گلستان بدایعش
مانند طیبات، پر از عطر و عنبر است
ختم کتاب فضل و بلاغت به نام اوست
این منشآت، حکشده بر کاغذ زر است
هر باب ازین کتاب نگارین که بنگری
همچون بهشت، گویی از آن باب بهتر است
این طرفه بین که گفتهی سعدی هنوز هم
معیار سنجش سخن و حکم داور است
سعدی به ملک شعر، خداوندگار عشق
در فضل، در قلمرو هستی، پیمبر است
سعدی سخنوریست گزین، بر سریر شعر
در هر زمان اشارهی او حرف آخر است
ملک ادب گرفته به تیغ سخنوری
بر تخت کشور سخن و شعر، افسر است
بعد از هزار سال که در خاک خفته پاک
آوازه در فکنده و خاکش معطر است
بعد از وفات، تربت او در زمین مجوی
در سینههای مرد هنرور مصور است
او نیست در میانه، ولی تا همیشه باز
هر نکتهای و هر غزلش تازه و تر است
آیا دوباره همچو تو، فرزندی آورد؟
هیهات ازین خیال محالی که در سر است
ای جاودانهی شاعر! ای فخر خاک پارس!
شیراز، با تو از همهی شهرها سَر است
نامت نگین حلقهی شعر است و شاعری
بر تارک زمین و زمان، زیب و زیور است
نظم کسان برابر شعر بلند تو
هرجا، قیاسِ رویگر و کیمیاگر است
ختم سخن، به شعر تو شایستهتر، که نظم
این گفتهها برابر شعرت محقر است
همچون درخت بادیه، سعدی به برگ شوق
سوزان و میوهی سخنش همچنان تَر است
بریدهای از سرودهی #علیرضا_طبایی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔸روز سعدی گرامی باد.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
از گذشته های دور، بزرگترها بما میگفتند، و یا در نوشته ها می خواندیم که چکامه بالا، بچند زبان زنده دنیا، در تابلویی بر سر در سازمان کشورهای باهم(سازمان ملل متحد)، برافراشته شده است. چندی پیش که برای دیدن پسرم به آمریکا رفته بودم، به دیدار سازمان ملل متحد در نیویورک رفتیم. تا این تابلو را ببینیم. هرچه گشتییم چنین تابلویی ندیدیم. از پلیس نگهبان پرسیدیم، آنها هم از بودن چنین چیزی آگاهی نداشتند. اما گفتند که در گذشته یکی از نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد، فرشی ابریشمی، دستبافته هنرمندان ایرانی، که به این سروده سعدی آراسته شده است را به سازمان ملل متحد هدیه کرده است که درون یکی از سالنها، بر روی دیوار پیداست. رفتیم و آن تابلو فرش را پیدا کردیم.
گویا از گذشته این آرزوی ایرانیان بوده که این سروده سعدی بر سر در سازمان ملل متحد برافراشته شود.
اگر بخواهیم، چکیده اساسنامه و مرامنامه سازمان ملل متحد را بیان کنیم و به دیگران بگوییم، بهتر از این سروده زیبا چه میتوان گفت! با کمی دیپلماسی توانمندانه میتوان به این آرزوی دیرینه رسید. و این چامه نغز، زیبا و دلکش را به جایگاه خود برد.
سعدی در بوستان سخنوری ست آرمانگرا، و در پی آنست که آیین آرمان شهری را به ما بیاموزد. ما در بوستان شیوه درست و آیینمند زندگی را می بینیم. بوستان اندرز نامه سعدی ست.
سعدی در گلستان از آنچه هست(واقعیت ها) سخن میگوید. بنابراین گلستان و بوستان در دوسویی وارونه جای میگیرند. بوستان آرمانگرا و گلستان پیرامونگرا(واقعیت گرا) میباشد. اگرچه در گلستان هم، بفراخور داستانها، سعدی به اندیشه های آرمان شهری خود اشاره میکند.
سعدی در سروده هایش تلاش میکند که زهر ستایشگری را از چامه های خود بزداید. ستایش سعدی از پادشاهی یا بزرگی، همراه با پند و رهنمود است.
به نوبت اند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت توست ای ملک به داد گرای
این چامه در ستایش سروده شده، اما همراه پند و اندرز و رهنمود است.
سعدی در این سروده، جمله را با نگاه به "دانش معانی" هنرمندانه و نازش خیزانه(فاخر)، با آوردن گزاره در آغاز، می سراید. درین سروده بن مایه ادبی، اشاره به گذرا بودن پادشاهی ست. تا شنونده را به اندیشیدن وادارد، و آتش خودبینی(غرور) و خودستایی را در او خاموش گرداند، به این امید که برای شنیدن دنباله سخن آماده شود.
بن مایه دیگر این چامه، ای ملک است، که سعدی با پادشاه برهنه و آشکار سخن میگوید! در اینجا سعدی از جایگاهی برتر سخن میراند و شنونده را روشن و بی پرده، اندرز و رهنمایی میکند.
ویژگی دیگر سعدی، انسان دوستی اوست. که سروده آغازین این نوشتار(بنی آدم....) نماد آنست. انسان دوستی سعدی بازتابی ست، از خارخار(دغدغه)های او، در اندیشه آرمان شهری و ایده آلیستی او. سعدی آرمان شهر خود را میخواهد در جایی بنا کند که زمینه اش فراهم نیست! زیرا آدمیان پیش از آنکه آرمانگرا و در اندیشه آیین شهر باشند، برده و سرسپرده خواهش های خویشند. با این همه سعدی نا امید نمی شود و تلاش میکند، تا اندیشه آرمان شهری را گسترش دهد. و برای بنیادگذاری آن شهر زیبا و آباد، کادر سازی کند.
فرستنده #یدالهی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔸روز سعدی گرامی باد.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
از گذشته های دور، بزرگترها بما میگفتند، و یا در نوشته ها می خواندیم که چکامه بالا، بچند زبان زنده دنیا، در تابلویی بر سر در سازمان کشورهای باهم(سازمان ملل متحد)، برافراشته شده است. چندی پیش که برای دیدن پسرم به آمریکا رفته بودم، به دیدار سازمان ملل متحد در نیویورک رفتیم. تا این تابلو را ببینیم. هرچه گشتییم چنین تابلویی ندیدیم. از پلیس نگهبان پرسیدیم، آنها هم از بودن چنین چیزی آگاهی نداشتند. اما گفتند که در گذشته یکی از نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد، فرشی ابریشمی، دستبافته هنرمندان ایرانی، که به این سروده سعدی آراسته شده است را به سازمان ملل متحد هدیه کرده است که درون یکی از سالنها، بر روی دیوار پیداست. رفتیم و آن تابلو فرش را پیدا کردیم.
گویا از گذشته این آرزوی ایرانیان بوده که این سروده سعدی بر سر در سازمان ملل متحد برافراشته شود.
اگر بخواهیم، چکیده اساسنامه و مرامنامه سازمان ملل متحد را بیان کنیم و به دیگران بگوییم، بهتر از این سروده زیبا چه میتوان گفت! با کمی دیپلماسی توانمندانه میتوان به این آرزوی دیرینه رسید. و این چامه نغز، زیبا و دلکش را به جایگاه خود برد.
سعدی در بوستان سخنوری ست آرمانگرا، و در پی آنست که آیین آرمان شهری را به ما بیاموزد. ما در بوستان شیوه درست و آیینمند زندگی را می بینیم. بوستان اندرز نامه سعدی ست.
سعدی در گلستان از آنچه هست(واقعیت ها) سخن میگوید. بنابراین گلستان و بوستان در دوسویی وارونه جای میگیرند. بوستان آرمانگرا و گلستان پیرامونگرا(واقعیت گرا) میباشد. اگرچه در گلستان هم، بفراخور داستانها، سعدی به اندیشه های آرمان شهری خود اشاره میکند.
سعدی در سروده هایش تلاش میکند که زهر ستایشگری را از چامه های خود بزداید. ستایش سعدی از پادشاهی یا بزرگی، همراه با پند و رهنمود است.
به نوبت اند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت توست ای ملک به داد گرای
این چامه در ستایش سروده شده، اما همراه پند و اندرز و رهنمود است.
سعدی در این سروده، جمله را با نگاه به "دانش معانی" هنرمندانه و نازش خیزانه(فاخر)، با آوردن گزاره در آغاز، می سراید. درین سروده بن مایه ادبی، اشاره به گذرا بودن پادشاهی ست. تا شنونده را به اندیشیدن وادارد، و آتش خودبینی(غرور) و خودستایی را در او خاموش گرداند، به این امید که برای شنیدن دنباله سخن آماده شود.
بن مایه دیگر این چامه، ای ملک است، که سعدی با پادشاه برهنه و آشکار سخن میگوید! در اینجا سعدی از جایگاهی برتر سخن میراند و شنونده را روشن و بی پرده، اندرز و رهنمایی میکند.
ویژگی دیگر سعدی، انسان دوستی اوست. که سروده آغازین این نوشتار(بنی آدم....) نماد آنست. انسان دوستی سعدی بازتابی ست، از خارخار(دغدغه)های او، در اندیشه آرمان شهری و ایده آلیستی او. سعدی آرمان شهر خود را میخواهد در جایی بنا کند که زمینه اش فراهم نیست! زیرا آدمیان پیش از آنکه آرمانگرا و در اندیشه آیین شهر باشند، برده و سرسپرده خواهش های خویشند. با این همه سعدی نا امید نمی شود و تلاش میکند، تا اندیشه آرمان شهری را گسترش دهد. و برای بنیادگذاری آن شهر زیبا و آباد، کادر سازی کند.
فرستنده #یدالهی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
📕📚 شماری از سرهسرودگان سعدی:
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بجوی گل ز گلستان سعديِ شیراز
که بوستان دلت بوی مشک تر گیرد
گل همیشهبهار سخنوری سعدیست
که ژالهی هنرش خرده بر گهر گیرد
از اوست پرتوی ار در کلام هرکه جز اوست
چنان که پرتو خود را ز خور قمر گیرد
در آن زمانه بجز سعدی از فروغ سخن
که دیدهای زحلب تا به کاشغر گیرد؟
معارف بشری را به لفظ پاک دری
نوشته است کز آن بهرهها بشر گیرد
چنان ز نقش معانی صور کند در لفظ
ندانی آن که کدام از کدام اثر گیرد
هزار صورت گلگون برآورد به غزل
چنان که باغ گل از شعر او صور گیرد
بنای نثر گذارد فشرده بر ایجاز
فزون معانی از الفاظِ مختصر گیرد
نه مرد گفتن و دُر سفتن و سخن تنهاست
کزو چکاد عمل هم شکوه و فر گیرد
به گرمپویه جهان را چو خور بپیماید
هزار تجربه از سیرِ مستمر گیرد
دلا تو نیز چُنو برنشان نهال کمال
زجانِ خود بدهش آب تا ثمر گیرد
صبا به تربت سعدی پیامِ ما برسان
که سر بر آرد و از حال ما خبر گیرد
من این چکامه به سعدی فراز آوردم
زمن بضاعتِ مُزجاتِ من اگر گیرد
سرود موسوی این چامه را به گرمارود
کز آن مسیحنفس، همتی مگر گیرد
#علی_موسوی_گرمارودی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بجوی گل ز گلستان سعديِ شیراز
که بوستان دلت بوی مشک تر گیرد
گل همیشهبهار سخنوری سعدیست
که ژالهی هنرش خرده بر گهر گیرد
از اوست پرتوی ار در کلام هرکه جز اوست
چنان که پرتو خود را ز خور قمر گیرد
در آن زمانه بجز سعدی از فروغ سخن
که دیدهای زحلب تا به کاشغر گیرد؟
معارف بشری را به لفظ پاک دری
نوشته است کز آن بهرهها بشر گیرد
چنان ز نقش معانی صور کند در لفظ
ندانی آن که کدام از کدام اثر گیرد
هزار صورت گلگون برآورد به غزل
چنان که باغ گل از شعر او صور گیرد
بنای نثر گذارد فشرده بر ایجاز
فزون معانی از الفاظِ مختصر گیرد
نه مرد گفتن و دُر سفتن و سخن تنهاست
کزو چکاد عمل هم شکوه و فر گیرد
به گرمپویه جهان را چو خور بپیماید
هزار تجربه از سیرِ مستمر گیرد
دلا تو نیز چُنو برنشان نهال کمال
زجانِ خود بدهش آب تا ثمر گیرد
صبا به تربت سعدی پیامِ ما برسان
که سر بر آرد و از حال ما خبر گیرد
من این چکامه به سعدی فراز آوردم
زمن بضاعتِ مُزجاتِ من اگر گیرد
سرود موسوی این چامه را به گرمارود
کز آن مسیحنفس، همتی مگر گیرد
#علی_موسوی_گرمارودی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بشنو، که وصف حضرت سعدی و شعر او
از هر سخنوری شنوی، روحپرور است
باغ گل همیشهبهار است دفترش
این باغ را چه حاجت سرو و صنوبر است؟
مجموعهی کلام و غزلهای ناب او
گاه قیاس با دگران، باز برتر است
یک بوستان حکمت، یک گلستان ادب
یک کهکشان غزل، غزل مستیآور است
منظومهی بدیع خواتیم و طیبات
یک آسمان ستاره، پر از درّ و گوهر است
در صبح بوستان و گلستان بدایعش
مانند طیبات، پر از عطر و عنبر است
ختم کتاب فضل و بلاغت به نام اوست
این منشآت، حکشده بر کاغذ زر است
هر باب ازین کتاب نگارین که بنگری
همچون بهشت، گویی از آن باب بهتر است
این طرفه بین که گفتهی سعدی هنوز هم
معیار سنجش سخن و حکم داور است
سعدی به ملک شعر، خداوندگار عشق
در فضل، در قلمرو هستی، پیمبر است
سعدی سخنوریست گزین، بر سریر شعر
در هر زمان اشارهی او حرف آخر است
ملک ادب گرفته به تیغ سخنوری
بر تخت کشور سخن و شعر، افسر است
بعد از هزار سال که در خاک خفته پاک
آوازه در فکنده و خاکش معطر است
بعد از وفات، تربت او در زمین مجوی
در سینههای مرد هنرور مصور است
او نیست در میانه، ولی تا همیشه باز
هر نکتهای و هر غزلش تازه و تر است
آیا دوباره همچو تو، فرزندی آورد؟
هیهات ازین خیال محالی که در سر است
ای جاودانهی شاعر! ای فخر خاک پارس!
شیراز، با تو از همهی شهرها سَر است
نامت نگین حلقهی شعر است و شاعری
بر تارک زمین و زمان، زیب و زیور است
نظم کسان برابر شعر بلند تو
هرجا، قیاسِ رویگر و کیمیاگر است
ختم سخن، به شعر تو شایستهتر، که نظم
این گفتهها برابر شعرت محقر است
همچون درخت بادیه، سعدی به برگ شوق
سوزان و میوهی سخنش همچنان تَر است
بریدهای از سرودهی #علیرضا_طبایی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
بشنو، که وصف حضرت سعدی و شعر او
از هر سخنوری شنوی، روحپرور است
باغ گل همیشهبهار است دفترش
این باغ را چه حاجت سرو و صنوبر است؟
مجموعهی کلام و غزلهای ناب او
گاه قیاس با دگران، باز برتر است
یک بوستان حکمت، یک گلستان ادب
یک کهکشان غزل، غزل مستیآور است
منظومهی بدیع خواتیم و طیبات
یک آسمان ستاره، پر از درّ و گوهر است
در صبح بوستان و گلستان بدایعش
مانند طیبات، پر از عطر و عنبر است
ختم کتاب فضل و بلاغت به نام اوست
این منشآت، حکشده بر کاغذ زر است
هر باب ازین کتاب نگارین که بنگری
همچون بهشت، گویی از آن باب بهتر است
این طرفه بین که گفتهی سعدی هنوز هم
معیار سنجش سخن و حکم داور است
سعدی به ملک شعر، خداوندگار عشق
در فضل، در قلمرو هستی، پیمبر است
سعدی سخنوریست گزین، بر سریر شعر
در هر زمان اشارهی او حرف آخر است
ملک ادب گرفته به تیغ سخنوری
بر تخت کشور سخن و شعر، افسر است
بعد از هزار سال که در خاک خفته پاک
آوازه در فکنده و خاکش معطر است
بعد از وفات، تربت او در زمین مجوی
در سینههای مرد هنرور مصور است
او نیست در میانه، ولی تا همیشه باز
هر نکتهای و هر غزلش تازه و تر است
آیا دوباره همچو تو، فرزندی آورد؟
هیهات ازین خیال محالی که در سر است
ای جاودانهی شاعر! ای فخر خاک پارس!
شیراز، با تو از همهی شهرها سَر است
نامت نگین حلقهی شعر است و شاعری
بر تارک زمین و زمان، زیب و زیور است
نظم کسان برابر شعر بلند تو
هرجا، قیاسِ رویگر و کیمیاگر است
ختم سخن، به شعر تو شایستهتر، که نظم
این گفتهها برابر شعرت محقر است
همچون درخت بادیه، سعدی به برگ شوق
سوزان و میوهی سخنش همچنان تَر است
بریدهای از سرودهی #علیرضا_طبایی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔸روز سعدی گرامی باد.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
از گذشته های دور، بزرگترها بما میگفتند، و یا در نوشته ها می خواندیم که چکامه بالا، بچند زبان زنده دنیا، در تابلویی بر سر در سازمان کشورهای باهم(سازمان ملل متحد)، برافراشته شده است. چندی پیش که برای دیدن پسرم به آمریکا رفته بودم، به دیدار سازمان ملل متحد در نیویورک رفتیم. تا این تابلو را ببینیم. هرچه گشتییم چنین تابلویی ندیدیم. از پلیس نگهبان پرسیدیم، آنها هم از بودن چنین چیزی آگاهی نداشتند. اما گفتند که در گذشته یکی از نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد، فرشی ابریشمی، دستبافته هنرمندان ایرانی، که به این سروده سعدی آراسته شده است را به سازمان ملل متحد هدیه کرده است که درون یکی از سالنها، بر روی دیوار پیداست. رفتیم و آن تابلو فرش را پیدا کردیم.
گویا از گذشته این آرزوی ایرانیان بوده که این سروده سعدی بر سر در سازمان ملل متحد برافراشته شود.
اگر بخواهیم، چکیده اساسنامه و مرامنامه سازمان ملل متحد را بیان کنیم و به دیگران بگوییم، بهتر از این سروده زیبا چه میتوان گفت! با کمی دیپلماسی توانمندانه میتوان به این آرزوی دیرینه رسید. و این چامه نغز، زیبا و دلکش را به جایگاه خود برد.
سعدی در بوستان سخنوری ست آرمانگرا، و در پی آنست که آیین آرمان شهری را به ما بیاموزد. ما در بوستان شیوه درست و آیینمند زندگی را می بینیم. بوستان اندرز نامه سعدی ست.
سعدی در گلستان از آنچه هست(واقعیت ها) سخن میگوید. بنابراین گلستان و بوستان در دوسویی وارونه جای میگیرند. بوستان آرمانگرا و گلستان پیرامونگرا(واقعیت گرا) میباشد. اگرچه در گلستان هم، بفراخور داستانها، سعدی به اندیشه های آرمان شهری خود اشاره میکند.
سعدی در سروده هایش تلاش میکند که زهر ستایشگری را از چامه های خود بزداید. ستایش سعدی از پادشاهی یا بزرگی، همراه با پند و رهنمود است.
به نوبت اند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت توست ای ملک به داد گرای
این چامه در ستایش سروده شده، اما همراه پند و اندرز و رهنمود است.
سعدی در این سروده، جمله را با نگاه به "دانش معانی" هنرمندانه و نازش خیزانه(فاخر)، با آوردن گزاره در آغاز، می سراید. درین سروده بن مایه ادبی، اشاره به گذرا بودن پادشاهی ست. تا شنونده را به اندیشیدن وادارد، و آتش خودبینی(غرور) و خودستایی را در او خاموش گرداند، به این امید که برای شنیدن دنباله سخن آماده شود.
بن مایه دیگر این چامه، ای ملک است، که سعدی با پادشاه برهنه و آشکار سخن میگوید! در اینجا سعدی از جایگاهی برتر سخن میراند و شنونده را روشن و بی پرده، اندرز و رهنمایی میکند.
ویژگی دیگر سعدی، انسان دوستی اوست. که سروده آغازین این نوشتار(بنی آدم....) نماد آنست. انسان دوستی سعدی بازتابی ست، از خارخار(دغدغه)های او، در اندیشه آرمان شهری و ایده آلیستی او. سعدی آرمان شهر خود را میخواهد در جایی بنا کند که زمینه اش فراهم نیست! زیرا آدمیان پیش از آنکه آرمانگرا و در اندیشه آیین شهر باشند، برده و سرسپرده خواهش های خویشند. با این همه سعدی نا امید نمی شود و تلاش میکند، تا اندیشه آرمان شهری را گسترش دهد. و برای بنیادگذاری آن شهر زیبا و آباد، کادر سازی کند.
فرستنده #یدالهی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔸روز سعدی گرامی باد.
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
از گذشته های دور، بزرگترها بما میگفتند، و یا در نوشته ها می خواندیم که چکامه بالا، بچند زبان زنده دنیا، در تابلویی بر سر در سازمان کشورهای باهم(سازمان ملل متحد)، برافراشته شده است. چندی پیش که برای دیدن پسرم به آمریکا رفته بودم، به دیدار سازمان ملل متحد در نیویورک رفتیم. تا این تابلو را ببینیم. هرچه گشتییم چنین تابلویی ندیدیم. از پلیس نگهبان پرسیدیم، آنها هم از بودن چنین چیزی آگاهی نداشتند. اما گفتند که در گذشته یکی از نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد، فرشی ابریشمی، دستبافته هنرمندان ایرانی، که به این سروده سعدی آراسته شده است را به سازمان ملل متحد هدیه کرده است که درون یکی از سالنها، بر روی دیوار پیداست. رفتیم و آن تابلو فرش را پیدا کردیم.
گویا از گذشته این آرزوی ایرانیان بوده که این سروده سعدی بر سر در سازمان ملل متحد برافراشته شود.
اگر بخواهیم، چکیده اساسنامه و مرامنامه سازمان ملل متحد را بیان کنیم و به دیگران بگوییم، بهتر از این سروده زیبا چه میتوان گفت! با کمی دیپلماسی توانمندانه میتوان به این آرزوی دیرینه رسید. و این چامه نغز، زیبا و دلکش را به جایگاه خود برد.
سعدی در بوستان سخنوری ست آرمانگرا، و در پی آنست که آیین آرمان شهری را به ما بیاموزد. ما در بوستان شیوه درست و آیینمند زندگی را می بینیم. بوستان اندرز نامه سعدی ست.
سعدی در گلستان از آنچه هست(واقعیت ها) سخن میگوید. بنابراین گلستان و بوستان در دوسویی وارونه جای میگیرند. بوستان آرمانگرا و گلستان پیرامونگرا(واقعیت گرا) میباشد. اگرچه در گلستان هم، بفراخور داستانها، سعدی به اندیشه های آرمان شهری خود اشاره میکند.
سعدی در سروده هایش تلاش میکند که زهر ستایشگری را از چامه های خود بزداید. ستایش سعدی از پادشاهی یا بزرگی، همراه با پند و رهنمود است.
به نوبت اند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت توست ای ملک به داد گرای
این چامه در ستایش سروده شده، اما همراه پند و اندرز و رهنمود است.
سعدی در این سروده، جمله را با نگاه به "دانش معانی" هنرمندانه و نازش خیزانه(فاخر)، با آوردن گزاره در آغاز، می سراید. درین سروده بن مایه ادبی، اشاره به گذرا بودن پادشاهی ست. تا شنونده را به اندیشیدن وادارد، و آتش خودبینی(غرور) و خودستایی را در او خاموش گرداند، به این امید که برای شنیدن دنباله سخن آماده شود.
بن مایه دیگر این چامه، ای ملک است، که سعدی با پادشاه برهنه و آشکار سخن میگوید! در اینجا سعدی از جایگاهی برتر سخن میراند و شنونده را روشن و بی پرده، اندرز و رهنمایی میکند.
ویژگی دیگر سعدی، انسان دوستی اوست. که سروده آغازین این نوشتار(بنی آدم....) نماد آنست. انسان دوستی سعدی بازتابی ست، از خارخار(دغدغه)های او، در اندیشه آرمان شهری و ایده آلیستی او. سعدی آرمان شهر خود را میخواهد در جایی بنا کند که زمینه اش فراهم نیست! زیرا آدمیان پیش از آنکه آرمانگرا و در اندیشه آیین شهر باشند، برده و سرسپرده خواهش های خویشند. با این همه سعدی نا امید نمی شود و تلاش میکند، تا اندیشه آرمان شهری را گسترش دهد. و برای بنیادگذاری آن شهر زیبا و آباد، کادر سازی کند.
فرستنده #یدالهی
#روز_سعدی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼
Forwarded from ادبسار
📕📚 شماری از سرهسرودگان سعدی:
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼
🪶📜 ما و سعدی
اگر از کهنترهای هر جا از ایران نام چند سرایندهی برجسته را بپرسی، هنباز(اشتراک) همهی نامها که بیشتر یاد خواهند کرد «سعدی» خواهد بود.
شگفت آنکه بجز اندکی از اینان سرودهای از ایشان از بر ندارند ولی شاید داستانی از «گلستان» یا داستانساختهای از زندگی سعدی یادشان مانده باشد که از گذشتههای دور در زبان مردم چرخیده است.
شگفتتر آن که سعدی را همه سراینده میدانند ولی از نوشتهی ناسرود «گلستان»اش نمونه میآورند و این چیرگی و ماندگاری داستانک است که به گونهای زیبا در پیرایه «حکایت» در نامک «گلستان» نمود پیدا کرده است.
برداشت ما از سرایشگران بزرگ جدا از آنچه در نبشتهها خواندهایم چیست؟ یا بازتاب اندیشگاه ما از این ستارهها چه فَرتورهای(تصویری) است؟ این کهنالگوها چه هَنایشی(تاثیری) در روان و اندیشهی ما گذاشتهاند؟
در گاهشمار(تقویم)، نخستین روز اردیبهشت را روز بزرگداشت سرایشگر پرآوازه «شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی» نام نهادهاند. هرچند یک روز برای بزرگمرد سرود و ادب ایران زمین کم است.
این جهانگرد دیرآزما که در زندگیاش فراز و فرود فراوانی دیده و از بردگی تا همنشینی فرمانروا را آزموده و برای همهی مردم آن زمان از درویش گرفته تا پادشاهان در پوشینهی داستان نسخه پیچیده است.
هر چند دربارهی همهی نامداران داستانسازی فراوان است ولی درباره سعدی بیشتر شنیدهایم. گویا رویارویی پنهانی در کار است تا هر کس داستان خود را از زبان سعدی بازگو کند.
نمونه اینکه از کودکی داستانی شگفت دربارهی زندگی سعدی به یاد دارم که یادآوری بخشی از آن دلچسب خواهد بود:
«سعدی که بار چهل شتر دربارهی ترفند زنان نوشته بود و به رای خود پنبهی فریب زنان را زده و چیزی را از خامه(قلم) نینداخته بود در رویارویی با تردستی پیرزنی درمیماند و همهی برگنوشتههای خود را در آب میشوید!»
هرچند داستانی نزدیک به این درونمایه را در نبشتهی «سندبادنامه» بَرماند(اثر) «ظهیری سمرقندی» دیدهام ولی گویا باور همگی و فرهنگ چیرهی بخش بیشتری از تاریخ ما با این دید به زنان نگریسته و بسیاری از کسان خوش دارند که نگاه خویش را به سعدی پیوند دهند.
مگر ترفند و فریب ویژهی زن است و مردان از این سویه جدا هستند؟ اگر فرهنگ زنستیز سدههای گذشته راه میداد که زنان به اندازهی مردان آزادی انجام و سخن داشتند و میخواستند فریبهای مردان را بنویسند چند بار شتر مینوشتند؟
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
#پیام_پارسی #روز_سعدی
👩🏻🦱🌱🕊 @AdabSar
اگر از کهنترهای هر جا از ایران نام چند سرایندهی برجسته را بپرسی، هنباز(اشتراک) همهی نامها که بیشتر یاد خواهند کرد «سعدی» خواهد بود.
شگفت آنکه بجز اندکی از اینان سرودهای از ایشان از بر ندارند ولی شاید داستانی از «گلستان» یا داستانساختهای از زندگی سعدی یادشان مانده باشد که از گذشتههای دور در زبان مردم چرخیده است.
شگفتتر آن که سعدی را همه سراینده میدانند ولی از نوشتهی ناسرود «گلستان»اش نمونه میآورند و این چیرگی و ماندگاری داستانک است که به گونهای زیبا در پیرایه «حکایت» در نامک «گلستان» نمود پیدا کرده است.
برداشت ما از سرایشگران بزرگ جدا از آنچه در نبشتهها خواندهایم چیست؟ یا بازتاب اندیشگاه ما از این ستارهها چه فَرتورهای(تصویری) است؟ این کهنالگوها چه هَنایشی(تاثیری) در روان و اندیشهی ما گذاشتهاند؟
در گاهشمار(تقویم)، نخستین روز اردیبهشت را روز بزرگداشت سرایشگر پرآوازه «شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی» نام نهادهاند. هرچند یک روز برای بزرگمرد سرود و ادب ایران زمین کم است.
این جهانگرد دیرآزما که در زندگیاش فراز و فرود فراوانی دیده و از بردگی تا همنشینی فرمانروا را آزموده و برای همهی مردم آن زمان از درویش گرفته تا پادشاهان در پوشینهی داستان نسخه پیچیده است.
هر چند دربارهی همهی نامداران داستانسازی فراوان است ولی درباره سعدی بیشتر شنیدهایم. گویا رویارویی پنهانی در کار است تا هر کس داستان خود را از زبان سعدی بازگو کند.
نمونه اینکه از کودکی داستانی شگفت دربارهی زندگی سعدی به یاد دارم که یادآوری بخشی از آن دلچسب خواهد بود:
«سعدی که بار چهل شتر دربارهی ترفند زنان نوشته بود و به رای خود پنبهی فریب زنان را زده و چیزی را از خامه(قلم) نینداخته بود در رویارویی با تردستی پیرزنی درمیماند و همهی برگنوشتههای خود را در آب میشوید!»
هرچند داستانی نزدیک به این درونمایه را در نبشتهی «سندبادنامه» بَرماند(اثر) «ظهیری سمرقندی» دیدهام ولی گویا باور همگی و فرهنگ چیرهی بخش بیشتری از تاریخ ما با این دید به زنان نگریسته و بسیاری از کسان خوش دارند که نگاه خویش را به سعدی پیوند دهند.
مگر ترفند و فریب ویژهی زن است و مردان از این سویه جدا هستند؟ اگر فرهنگ زنستیز سدههای گذشته راه میداد که زنان به اندازهی مردان آزادی انجام و سخن داشتند و میخواستند فریبهای مردان را بنویسند چند بار شتر مینوشتند؟
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
#پیام_پارسی #روز_سعدی
👩🏻🦱🌱🕊 @AdabSar
📕📚 شماری از سرهسرودگان سعدی:
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
فرتور(عکس): نمای بالای آرامگاه سعدی
فرتورگر: «علیرضا نادریفرد»
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
📕نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنُک آن کس که گویِ نیکی برد
📚جهان ای برادر؛ نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
📕پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روزِ سختی، دشمنِ زورآورست
📚مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
📕نور* گیتیفروز چشمهی هور
زشت باشد به چشم موشک کور!
📚سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند!
* در این سرودگان، تنها واژهی «نور» پارسی نیست.
به کوشش و گردآوری: #بلال_ریگی
فرتور(عکس): نمای بالای آرامگاه سعدی
فرتورگر: «علیرضا نادریفرد»
#چکامه_پارسی #روز_سعدی
🍃🌸 @AdabSar
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
#سعدی
استاد سخن، فرمانروای چمنزار است،
دارندهی بوستان است، خداوند گلستان است و به ما شکوهاش را میفروشد.
اگر درست بنگریم با همهی تنگنایی که سرایندگی در کاربرد واژگان دلخواه درست میکند، سعدی چگونه توانسته است این همه گل و گیاه و پرنده و چرنده را در سرودههایش بگنجاند! درختانی چون: آبنوس، انار، انجیر، انگور، بادام، بان، به، بید، پسته، تاک، ترنج، توت، جوْز، چنار، رَز، زیتون، سدر، سرو، سیب، شفتالو، شمشاد، صنوبر، عرعر، فندق، كاج، گردكان، گز، نارنج، خرما و گلهایی چون: آلاله، ارغوان، بستانافروز، بنفشه، بیدمشک، گلنار، چنار، خرزهره، خشخاش، دوروی، زریر، زعفران، سپند، سمن، سنبل، سوری، سوسن، شقایق، سدبرگ، قُرنفُل، گل (گل سرخ)، گلنار، لادن، لاله، لبلاب (عَشَقه)، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و…
✍️ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#روز_سعدی
☘🌺 @AdabSar 🌼