💭 آدمی که از پرسیدن دست میکشد از اندیشیدن باز ایستاده است.
چون اندیشیدن
هرچه باشد
پرسیدنی همیشگی است برای رسیدن
به پاسخ و آن آدمی که نمیاندیشد
سخن هم نمیگوید.
تنها سدا(صدا)هایی از خود بیرون میدهد.
هر آن جا که فرهنگ خاموش میشود
یا خاموشش میکنند
همبودگاه آدمیان(جامعه انسانی) میمیرد!
و به همراهش زبان هم...
✍ #ایوان_کلیما
#پیام_پارسی
💭 @AdabSar
چون اندیشیدن
هرچه باشد
پرسیدنی همیشگی است برای رسیدن
به پاسخ و آن آدمی که نمیاندیشد
سخن هم نمیگوید.
تنها سدا(صدا)هایی از خود بیرون میدهد.
هر آن جا که فرهنگ خاموش میشود
یا خاموشش میکنند
همبودگاه آدمیان(جامعه انسانی) میمیرد!
و به همراهش زبان هم...
✍ #ایوان_کلیما
#پیام_پارسی
💭 @AdabSar
🖋📚 پندنامهی اردشیر بابکان که از کهنترین نوشتههای بهجا مانده است:
۱- راستی
شاه را نسزد که دروغ گوید، که کسی به دروغ گفتنش ناگزیر نسازد.
پیشینیان گفتهاند درستی شهریار برای مردم از فراوانی بهتر است. شاه اگر نزدیکان خویش را راست آرد، هر یک از آنان نیز با نزدیکان خویش چنین کنند تا سرانجام همگی مردم راست آیند. بدانید شهریار تا آنگاه که راستآوردن ویژگان را آغاز نکند، نباید در اندیشهی راست آوردن تودهی مردم برآید و شاه اگر نادرست باشد به که فرمان نراند.
۲- دوراندیشی
پیشینیان گفتهاند دگرگونیها آنگاه روی دهند که به روزگار خوشگمان باشیم. پادشاهانی بودهاند که در سربلندی به یاد خواری و در آسودگی به یاد نگرانی و در شادی به یاد اندوه و در سرمستی به یاد تودهی مردم و در توانایی به یاد ناتوانی بودهاند و دوراندیشی در داشتن همه است. از پادشاهانی نباشید که نهتنها کاری نکردند، که کارهای نیک گذشتگان را تباه کردند و کشور را برای آیندگان ویران برجای نهادند.
۳- میانهروی
بدانید روزگار شما را به چند خوی وا دارد:
بخشندگی تا آنجا که کار به ریخت و پاش انجامد
سختگیری تا کار به زفتی* کشد
شکیبایی تا به کودنی رسد
گزکجویی تا به سبکسنگی انجامد
زبانبازی تا به ژاژخایی/یاوهسرایی کشد
خاموشی تا به گنگی نزدیک شود
شاه باید که در هریک از این خویها تا آنجا که نکوست پیش رود و چون به مرز رسد بایستد و خویشتن بدارد و پایفراتر ننهد.
۴- برنامهریزی
شاه اگر برای کار و بیکاری و خوردن و آشامیدن و دانشاندوختن و خوشگذرانی برنامه نهد، کارها به گاه خویش انجام گیرد و پیش و پس نشود و کارهای امروزش از کارهای فردا باز ندارد .از نابسامانی کارها دو زیان برخیزد: یکی آن که خِرد کاستی گیرد که این سختتر است. دیگر، ناتوانی تن که از کمبود در خوراک و جنبش پدید آید. بدانید که زیور شاهان در بسامانی کارهای روزانهشان باشد.
۵- پرهیز از چاپلوسان
بدانید که شاه باید از چاپلوسان بیشتر از آنان که از وی دوری کنند بترسد و از ویژگان بد بیش از تودهی بد بپرهیزد. نیک میدانم که شما فزون بر کار شهریاری، گرفتار همسران، فرزندان، وزیران، همنشینان و دوستان نیز خواهید بود. از اینان جز اندکی از ایشان پرهیز کنید که کاری اگر کنند برای گرمی بازار امروز و زندگی فردای خویش است و خویشتن را تودهی مردم دانند و توده را جز ویژگان که خود از آنان باشند نشناسند.
۶- رایزنی با مردم
بدانید اگر شهریار به کسانی جز ویژگان نیز روی آرد و جز وزیران را نیز به خود نزدیک کند و از آنان سخن بشنود، درهایی تازه بر او گشاده شود و از آنچه بر وی پوشیده مانده بوده است آگاه شود. چه گفتهاند: هر گاه شهریار از آنان که هنوز استوارشان نمیدارد پرهیز کند، پردهی تاریک بیخبری بر او افتد. نیز گفتهاند: هرچه مردم از شاه دورتر، وزیران آسودهتر.
۷- فرهنگسازی
بدانید شهریاری از دو جای آسیب ببیند: یکی از چیرگی دشمن و دیگری تباهی فرهنگ. بدانید رزمتان با مردم دیگر پیش از جنگیدن با فرهنگ نادرستی که در مردم خودتان است، این نه پاسداری که از دستدادن است. با دلهایی که یکرنگ نیستند و دستهایی که دشمن یکدیگرند با دشمنان چگونه میرزمید؟ بازداشتن دشمن و پایداری و پاسداری از مرز، انجام نپذیرد مگر به فرهنگ نیک و راهبردی درست.
۸- کارآفرینی
بدانید که نابودی شهریاریها از سستی در گماردن مردم به کارها و پیشههای شناخته است. اگر بیکاری در مردم فزونی گیرد، در کارها بنگرند و در ریشهها بیندیشند و از آنجا که سرشتها گوناگون است، از گونهگونی منشها، روشهای ناهمگون برخیزد و از ناهمگونی روشها، دشمنی و کینهتوزی و خردهگیری. از ناهمسازی مردم دشواری دیگری برخیزد و آن این که شاه از همداستان کردن ایشان درماند.
۹- نقدپذیری**
بدانید که چیرگیتان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دلها دستی نیست. شما هرگز نتوانید که زبان مردم را از بدگویی و نکوهش خویش بسته نگاه دارید، چنانکه زشت را نتوانید زیبا سازید. از این رو، هر کسی از شما بخواهد شیوهای برگزیند که از وی جز به نیکی یاد نکنند، چشمانی بر خویش بگمارد تا در آگاهی بر کاستیهای خویش، از مردم کشور پیش افتد.
۱۰- مهرورزی
برترین رهبری گشودن دو در برای مردم است: یکی در دلسوزی و مهر و بخشندگی و چشمپوشی و گشادهرویی، و دیگری در تندی و بیمدادن و سختگیری و پافشاری و ترشرویی. من هر دو را در مهر مینامم. چه گشودن در ناخوشایند در کنار در خوشایند، به بستن در ناخوشایند بهتر میانجامد. بدانید که خوشی شهریاران درست در مهر ورزیدن به مردم است و هر که بدخواه همهی مردم باشد دشمن خویش است.
✍ فرستنده: #کوروش_آریاویج
برگردان شده به #پیام_پارسی
📜 پینوشت ادبسار:
*بهگمان فردید(منظور)تندخویی و درشتی باشد
**نقدپذیری= سنجشپذیری، نکوهشپذیری
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
۱- راستی
شاه را نسزد که دروغ گوید، که کسی به دروغ گفتنش ناگزیر نسازد.
پیشینیان گفتهاند درستی شهریار برای مردم از فراوانی بهتر است. شاه اگر نزدیکان خویش را راست آرد، هر یک از آنان نیز با نزدیکان خویش چنین کنند تا سرانجام همگی مردم راست آیند. بدانید شهریار تا آنگاه که راستآوردن ویژگان را آغاز نکند، نباید در اندیشهی راست آوردن تودهی مردم برآید و شاه اگر نادرست باشد به که فرمان نراند.
۲- دوراندیشی
پیشینیان گفتهاند دگرگونیها آنگاه روی دهند که به روزگار خوشگمان باشیم. پادشاهانی بودهاند که در سربلندی به یاد خواری و در آسودگی به یاد نگرانی و در شادی به یاد اندوه و در سرمستی به یاد تودهی مردم و در توانایی به یاد ناتوانی بودهاند و دوراندیشی در داشتن همه است. از پادشاهانی نباشید که نهتنها کاری نکردند، که کارهای نیک گذشتگان را تباه کردند و کشور را برای آیندگان ویران برجای نهادند.
۳- میانهروی
بدانید روزگار شما را به چند خوی وا دارد:
بخشندگی تا آنجا که کار به ریخت و پاش انجامد
سختگیری تا کار به زفتی* کشد
شکیبایی تا به کودنی رسد
گزکجویی تا به سبکسنگی انجامد
زبانبازی تا به ژاژخایی/یاوهسرایی کشد
خاموشی تا به گنگی نزدیک شود
شاه باید که در هریک از این خویها تا آنجا که نکوست پیش رود و چون به مرز رسد بایستد و خویشتن بدارد و پایفراتر ننهد.
۴- برنامهریزی
شاه اگر برای کار و بیکاری و خوردن و آشامیدن و دانشاندوختن و خوشگذرانی برنامه نهد، کارها به گاه خویش انجام گیرد و پیش و پس نشود و کارهای امروزش از کارهای فردا باز ندارد .از نابسامانی کارها دو زیان برخیزد: یکی آن که خِرد کاستی گیرد که این سختتر است. دیگر، ناتوانی تن که از کمبود در خوراک و جنبش پدید آید. بدانید که زیور شاهان در بسامانی کارهای روزانهشان باشد.
۵- پرهیز از چاپلوسان
بدانید که شاه باید از چاپلوسان بیشتر از آنان که از وی دوری کنند بترسد و از ویژگان بد بیش از تودهی بد بپرهیزد. نیک میدانم که شما فزون بر کار شهریاری، گرفتار همسران، فرزندان، وزیران، همنشینان و دوستان نیز خواهید بود. از اینان جز اندکی از ایشان پرهیز کنید که کاری اگر کنند برای گرمی بازار امروز و زندگی فردای خویش است و خویشتن را تودهی مردم دانند و توده را جز ویژگان که خود از آنان باشند نشناسند.
۶- رایزنی با مردم
بدانید اگر شهریار به کسانی جز ویژگان نیز روی آرد و جز وزیران را نیز به خود نزدیک کند و از آنان سخن بشنود، درهایی تازه بر او گشاده شود و از آنچه بر وی پوشیده مانده بوده است آگاه شود. چه گفتهاند: هر گاه شهریار از آنان که هنوز استوارشان نمیدارد پرهیز کند، پردهی تاریک بیخبری بر او افتد. نیز گفتهاند: هرچه مردم از شاه دورتر، وزیران آسودهتر.
۷- فرهنگسازی
بدانید شهریاری از دو جای آسیب ببیند: یکی از چیرگی دشمن و دیگری تباهی فرهنگ. بدانید رزمتان با مردم دیگر پیش از جنگیدن با فرهنگ نادرستی که در مردم خودتان است، این نه پاسداری که از دستدادن است. با دلهایی که یکرنگ نیستند و دستهایی که دشمن یکدیگرند با دشمنان چگونه میرزمید؟ بازداشتن دشمن و پایداری و پاسداری از مرز، انجام نپذیرد مگر به فرهنگ نیک و راهبردی درست.
۸- کارآفرینی
بدانید که نابودی شهریاریها از سستی در گماردن مردم به کارها و پیشههای شناخته است. اگر بیکاری در مردم فزونی گیرد، در کارها بنگرند و در ریشهها بیندیشند و از آنجا که سرشتها گوناگون است، از گونهگونی منشها، روشهای ناهمگون برخیزد و از ناهمگونی روشها، دشمنی و کینهتوزی و خردهگیری. از ناهمسازی مردم دشواری دیگری برخیزد و آن این که شاه از همداستان کردن ایشان درماند.
۹- نقدپذیری**
بدانید که چیرگیتان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دلها دستی نیست. شما هرگز نتوانید که زبان مردم را از بدگویی و نکوهش خویش بسته نگاه دارید، چنانکه زشت را نتوانید زیبا سازید. از این رو، هر کسی از شما بخواهد شیوهای برگزیند که از وی جز به نیکی یاد نکنند، چشمانی بر خویش بگمارد تا در آگاهی بر کاستیهای خویش، از مردم کشور پیش افتد.
۱۰- مهرورزی
برترین رهبری گشودن دو در برای مردم است: یکی در دلسوزی و مهر و بخشندگی و چشمپوشی و گشادهرویی، و دیگری در تندی و بیمدادن و سختگیری و پافشاری و ترشرویی. من هر دو را در مهر مینامم. چه گشودن در ناخوشایند در کنار در خوشایند، به بستن در ناخوشایند بهتر میانجامد. بدانید که خوشی شهریاران درست در مهر ورزیدن به مردم است و هر که بدخواه همهی مردم باشد دشمن خویش است.
✍ فرستنده: #کوروش_آریاویج
برگردان شده به #پیام_پارسی
📜 پینوشت ادبسار:
*بهگمان فردید(منظور)تندخویی و درشتی باشد
**نقدپذیری= سنجشپذیری، نکوهشپذیری
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🕊 مردم زادگان را دانای مرگ و زاد «ایزد نامش بلند باد» زبان گویندهای بداد که چون تن را دردی دچار آید، بِدان چون و چندِ درد بنمایاند؛
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
Telegram
attach 📎
🎗 نه به بدرفتاری با زنان
نام بدرفتاری با زنان که میآید و با دیدن نوار نارنجی، ناخودآگاه گمانمان به سوی مشتهای گرهشده میرود، به دادوفریاد، زدوخورد و کبودیها و زخمهایی که با چشم دیده میشود.
با خود میاندیشیم که ما کجا و این بدرفتاریها کجا؟ میان خودمان و اینهمه سنگدلی فرسنگها دوری و جدایی میبینیم. ولی تا زن نباشی درنمییابی که بدرفتاری همیشه به کبودی و زخم و آماس(ورم) نمیفَرجامد، گاه به خشم فروخوردهای میانجامد که جایش برای همیشه درد میکند و هرگز هم دیده نمیشود.
بدرفتاری با زنان گونههای بسیاری دارد که دانستنش نیاز به کندوکاو ندارد. همین که سر بچرخانیم و در رفتوآمدها و گپوگفتهای روزانهمان ریز بنگریم نمونههایش را فراوان خواهیم دید؛
زمانی که در خودرو نشستهایم و رانندگی بد دیگران را به زنبودنشان پیوند میدهیم
زمانی که دربارهی پوشش یک زن داوری میکنیم و هَتا آن را به بدکارهبودنش پیوند میدهیم
زمانی که روشهای دستوپاگیر خودمان را به خورد همسر و دخترمان میدهیم و روزبهروز دستوپایشان را بیشتر میبندیم
...و اینچنین است که میشویم یکی از همانهایی که بودنشان برای زنان و دختران زیانآور است و خودآگاه و ناخودآگاه به تن و روانشان آسیب میزنیم.
کدامیک از ما میتواند بگوید که هرگز زن و دختری را از گزینش آزادانهی پوششاش، برگزیدن آزادانهی کار و آیندهاش و داشتن شادی دلخواهش باز نداشته است؟
در برابر چشمان ما هر روز بدرفتاریهای بسیاری با زنان روی میدهد که تنها شکنجه و کشتهشدنش رسانهای میشود و تنها با کبودی و شکستگی میتوان در دادگاه دادخواهی کرد، ولی در برابر آزارهای روانی چون گرفتن آزادیهای رَوا، چشمچرانی، چند همسری، جدا کردن زن از کودک، دوستان و خویشاوندانش، کوچکشماری و مرد را برتر دانستن و... از زن هیچ پشتیبانیای نمیشود و این زنان هستند که تا سالیان سال رنج این سرکوبها را به دوش میکشند و خاموش میمانند.
کاش امروز را، تنها همین امروز را به امید داشتن جهانی نارنجی، کمی بیشتر دربارهی بدرفتاری با زنان بخوانیم، ببینیم، بشنویم و بیندیشیم.
#مجید_دری
#پیام_پارسی
#نه_به_بدرفتاری_با_زنان
🎗 @AdabSar
yon.ir/AdabSar01
نام بدرفتاری با زنان که میآید و با دیدن نوار نارنجی، ناخودآگاه گمانمان به سوی مشتهای گرهشده میرود، به دادوفریاد، زدوخورد و کبودیها و زخمهایی که با چشم دیده میشود.
با خود میاندیشیم که ما کجا و این بدرفتاریها کجا؟ میان خودمان و اینهمه سنگدلی فرسنگها دوری و جدایی میبینیم. ولی تا زن نباشی درنمییابی که بدرفتاری همیشه به کبودی و زخم و آماس(ورم) نمیفَرجامد، گاه به خشم فروخوردهای میانجامد که جایش برای همیشه درد میکند و هرگز هم دیده نمیشود.
بدرفتاری با زنان گونههای بسیاری دارد که دانستنش نیاز به کندوکاو ندارد. همین که سر بچرخانیم و در رفتوآمدها و گپوگفتهای روزانهمان ریز بنگریم نمونههایش را فراوان خواهیم دید؛
زمانی که در خودرو نشستهایم و رانندگی بد دیگران را به زنبودنشان پیوند میدهیم
زمانی که دربارهی پوشش یک زن داوری میکنیم و هَتا آن را به بدکارهبودنش پیوند میدهیم
زمانی که روشهای دستوپاگیر خودمان را به خورد همسر و دخترمان میدهیم و روزبهروز دستوپایشان را بیشتر میبندیم
...و اینچنین است که میشویم یکی از همانهایی که بودنشان برای زنان و دختران زیانآور است و خودآگاه و ناخودآگاه به تن و روانشان آسیب میزنیم.
کدامیک از ما میتواند بگوید که هرگز زن و دختری را از گزینش آزادانهی پوششاش، برگزیدن آزادانهی کار و آیندهاش و داشتن شادی دلخواهش باز نداشته است؟
در برابر چشمان ما هر روز بدرفتاریهای بسیاری با زنان روی میدهد که تنها شکنجه و کشتهشدنش رسانهای میشود و تنها با کبودی و شکستگی میتوان در دادگاه دادخواهی کرد، ولی در برابر آزارهای روانی چون گرفتن آزادیهای رَوا، چشمچرانی، چند همسری، جدا کردن زن از کودک، دوستان و خویشاوندانش، کوچکشماری و مرد را برتر دانستن و... از زن هیچ پشتیبانیای نمیشود و این زنان هستند که تا سالیان سال رنج این سرکوبها را به دوش میکشند و خاموش میمانند.
کاش امروز را، تنها همین امروز را به امید داشتن جهانی نارنجی، کمی بیشتر دربارهی بدرفتاری با زنان بخوانیم، ببینیم، بشنویم و بیندیشیم.
#مجید_دری
#پیام_پارسی
#نه_به_بدرفتاری_با_زنان
🎗 @AdabSar
yon.ir/AdabSar01
ادبسار
🎗 هرگز خموش نمانید تا زمانی که رویدادی آشکار نشود و آماری از آن در دست نباشد، آسیب همبودین(اجتماعی) بهشمار نمیرود و بیراهکار و چاره رها میشود. میخواهم بگویم در برابر پرخاشگری و بدرفتاری خاموش نمانیم. پنداره(مفهوم)هایی چون «آبروداری» و «نیکنهادی»(نجابت)…
🎗 آفرینه(اثر)هایی که در گنجخانه(موزه)ها هستند، نمایانگر راستینگی(واقعیت) یک هازمان(جامعه)اند. زمانی که کسی یک آفریدهی کهن را در دیرینکده(موزه)ای ببیند، یکراست و بیمیاندار(واسطه) با برشی از یک فرهنگ و هازمان در گذشته آشنا میشود. دیرینکدهها ابزار خوبی برای گفتوگو، شناخت و آشتی میان فرهنگهای گونهگون جهان هستند.
برای نمونه در گنجخانه(موزه)، آفرینهای داریم که در آن پرداختنامه(صورتحساب) سازندگان تخت جمشید سنگتراشی شده است. در آن آفرینه هویداست که یک زن هندازگر(مهندس) و سرپرست یک کارگاه ساختمانی در تخت جمشید بود و به همان اندازه دستمزد دریافت میکرد که یک هندازگر مرد و سرپرست کارگاه ساختمانی دیگری در تخت جمشید دستمزد میگرفت. دیگر برای گفتن اینکه گروهی از زنان در ایران دانش میآموختند، کار میکردند، دادیک(حقوق) برابر با مردان در کار و هازمان داشتند، نیازی نیست که ما سخنسراییها کنیم. آن آفرینهی کهن، خود سخن میگوید. آن آفرینه به اندازهای هنایا(موثر) است که سد(صد)ها نبیگ(کتاب)، سخنرانی و نوشتمان(مقاله) نیستند.
آفرینههای بجا مانده از گذشته، نمایندگان رو راست زندگی گذشتگان هستند، بِستاوه(انکار) شدنی نیستند و سخنبُری(سانسور)، بزرگنمایی و دروغ در آنها راه ندارد. زیرا آن مردمان، هنگام پدیدآوردن آفرینه، نمیاندیشیدند که شاید آیندگان از آن بهرهبرداری کنند و آنچه را که بود، بازنمایی میکردند.
✍🏻 محمدرضا کارگر، سرمِهان پیشین دیرینکدهها و داراییهای فرهنگی و دیروکی کشور (مدیرکل سابق موزهها و اموال فرهنگی و تاریخی کشور) در گفتوگو با #پریسا_امام_وردیلو
🎗 برگردان شده به #پیام_پارسی
🎗 @AdabSar
برای نمونه در گنجخانه(موزه)، آفرینهای داریم که در آن پرداختنامه(صورتحساب) سازندگان تخت جمشید سنگتراشی شده است. در آن آفرینه هویداست که یک زن هندازگر(مهندس) و سرپرست یک کارگاه ساختمانی در تخت جمشید بود و به همان اندازه دستمزد دریافت میکرد که یک هندازگر مرد و سرپرست کارگاه ساختمانی دیگری در تخت جمشید دستمزد میگرفت. دیگر برای گفتن اینکه گروهی از زنان در ایران دانش میآموختند، کار میکردند، دادیک(حقوق) برابر با مردان در کار و هازمان داشتند، نیازی نیست که ما سخنسراییها کنیم. آن آفرینهی کهن، خود سخن میگوید. آن آفرینه به اندازهای هنایا(موثر) است که سد(صد)ها نبیگ(کتاب)، سخنرانی و نوشتمان(مقاله) نیستند.
آفرینههای بجا مانده از گذشته، نمایندگان رو راست زندگی گذشتگان هستند، بِستاوه(انکار) شدنی نیستند و سخنبُری(سانسور)، بزرگنمایی و دروغ در آنها راه ندارد. زیرا آن مردمان، هنگام پدیدآوردن آفرینه، نمیاندیشیدند که شاید آیندگان از آن بهرهبرداری کنند و آنچه را که بود، بازنمایی میکردند.
✍🏻 محمدرضا کارگر، سرمِهان پیشین دیرینکدهها و داراییهای فرهنگی و دیروکی کشور (مدیرکل سابق موزهها و اموال فرهنگی و تاریخی کشور) در گفتوگو با #پریسا_امام_وردیلو
🎗 برگردان شده به #پیام_پارسی
🎗 @AdabSar
🌲 «به گیتی سرافراز و مِهتَر منم»
بسیار دیده و شنیدهایم که برخی در نوشتار یا گفتارشان میآورند: «بنده خوبم، حقیر را شرمنده کردید، نوکرتم، ...»!
از زمانی که از دشمنان شکست خوردیم و نیاگان پاک ما را به بردگی و کنیزی و بندگی بردند و به ما «موالی»(بردگان، نوکران، بندگان) گفتند، این خوی بنده و نوکر بودن در فرهنگ ما جا باز کرد و از آن پس زیر هرچه مینویسیم میآوریم «این حقیر، این حقیر سراپاتقصیر، الاحقر فلانی، بنده، بندهی کمترین، ...». و یا میگوییم «نوکر شما، چاکر شما، غلامتم، ...»!
و اینچنین فرهنگ توسریخوری را بههمراه این واژگان که از تازش دشمنان برایمان بهیادگار مانده است گسترش میدهیم. فرهنگی که در هیچ کشور پیشرفته و شهرمندی دیده نمیشود.
شایسته است به جای همهی این واژگان سبک و پست، با سربلندی و سرافرازانه بگوییم «من».
بدین گیتی اندر نشانه منم
سر راستی را بهانه منم
🌲 #مجید_دری
🌲 #پیام_پارسی
🌲 @AdabSar
بسیار دیده و شنیدهایم که برخی در نوشتار یا گفتارشان میآورند: «بنده خوبم، حقیر را شرمنده کردید، نوکرتم، ...»!
از زمانی که از دشمنان شکست خوردیم و نیاگان پاک ما را به بردگی و کنیزی و بندگی بردند و به ما «موالی»(بردگان، نوکران، بندگان) گفتند، این خوی بنده و نوکر بودن در فرهنگ ما جا باز کرد و از آن پس زیر هرچه مینویسیم میآوریم «این حقیر، این حقیر سراپاتقصیر، الاحقر فلانی، بنده، بندهی کمترین، ...». و یا میگوییم «نوکر شما، چاکر شما، غلامتم، ...»!
و اینچنین فرهنگ توسریخوری را بههمراه این واژگان که از تازش دشمنان برایمان بهیادگار مانده است گسترش میدهیم. فرهنگی که در هیچ کشور پیشرفته و شهرمندی دیده نمیشود.
شایسته است به جای همهی این واژگان سبک و پست، با سربلندی و سرافرازانه بگوییم «من».
بدین گیتی اندر نشانه منم
سر راستی را بهانه منم
🌲 #مجید_دری
🌲 #پیام_پارسی
🌲 @AdabSar
میدانی چیست لیلی! دروغ است که میگویند با رخت سپید که رفتی با رخت مرگ باید برگردی!
من، تو و همهی زنانی که دلباخته میشوند باید یاد بگیریم که دلباختن نباید آسیبگاهِمان شود. که دلدادگی نباید مرزهایمان را بشکند و چیزی از خودمان بر جای نگذارد.
سخت است و چه بسا ناشُدنی، ولی باید یاد بگیریم که ما تنها یک بار زندگی میکنیم و هیچ چیز و هیچ کس نباید این زندگی را به کاممان زهر کند، هَتا دلباختن!
#کالین_هوور(از: ما تمامش میکنیم)
فرستنده #مهین_دری
برگردان به #پیام_پارسی: ادبسار
@AdabSar
من، تو و همهی زنانی که دلباخته میشوند باید یاد بگیریم که دلباختن نباید آسیبگاهِمان شود. که دلدادگی نباید مرزهایمان را بشکند و چیزی از خودمان بر جای نگذارد.
سخت است و چه بسا ناشُدنی، ولی باید یاد بگیریم که ما تنها یک بار زندگی میکنیم و هیچ چیز و هیچ کس نباید این زندگی را به کاممان زهر کند، هَتا دلباختن!
#کالین_هوور(از: ما تمامش میکنیم)
فرستنده #مهین_دری
برگردان به #پیام_پارسی: ادبسار
@AdabSar
✨ شگرفی و شاهواری زبان پارسی و سختگی و ستواری آن تا بدان پایه بوده است که سخن پارسی و ادبِ در پیوسته آن را آنچنان مایه بخشیده است که فرازنای فرخندهی فرهنگ و هنر ایران و ستیغ استوار و سر بر سپهر این هنر و فرهنگ گردیده است.
🖋 #میرجلال_الدین_کزازی
🖋 #پیام_پارسی
برشی از یادداشت: «اندر چرایی سرهگویی و سرهنویسی»
فرتورگر(عکاس): «هربرت کریم مسیحی»
✨ @AdabSar ✨
✨ شگرفی و شاهواری زبان پارسی و سختگی و ستواری آن تا بدان پایه بوده است که سخن پارسی و ادبِ در پیوسته آن را آنچنان مایه بخشیده است که فرازنای فرخندهی فرهنگ و هنر ایران و ستیغ استوار و سر بر سپهر این هنر و فرهنگ گردیده است.
🖋 #میرجلال_الدین_کزازی
🖋 #پیام_پارسی
برشی از یادداشت: «اندر چرایی سرهگویی و سرهنویسی»
فرتورگر(عکاس): «هربرت کریم مسیحی»
✨ @AdabSar ✨
من که کاشانه و نام و نشانی داشتم به ناچار میهنم را وانهادم و در پِی کاشانهای دیگر به چارسوی جهان رفتم. در هر سرزمینِ ناآشنایی دَمی ایستادم و با این پندار به خود گفتم: سرانجام رسیدم. ولی آن بوم بوی میهنم نمیداد و همهچیز و همهکس با من بیگانه بود. باز رفتم و رفتم. در این رفتنهای بیآماج نامم را از یاد بردم. اکنون به هر ناکجایی که میرسم نام مرا میپرسند و منِ نامِ خود زِ یاد برده، هربار و دگربار میگویم: نام من «اوتیس» است و من هنوز گمِ راهام بیمام و بینام.
نویسنده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🧳 @AdabSar
من که کاشانه و نام و نشانی داشتم به ناچار میهنم را وانهادم و در پِی کاشانهای دیگر به چارسوی جهان رفتم. در هر سرزمینِ ناآشنایی دَمی ایستادم و با این پندار به خود گفتم: سرانجام رسیدم. ولی آن بوم بوی میهنم نمیداد و همهچیز و همهکس با من بیگانه بود. باز رفتم و رفتم. در این رفتنهای بیآماج نامم را از یاد بردم. اکنون به هر ناکجایی که میرسم نام مرا میپرسند و منِ نامِ خود زِ یاد برده، هربار و دگربار میگویم: نام من «اوتیس» است و من هنوز گمِ راهام بیمام و بینام.
نویسنده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🧳 @AdabSar
🕊 گریه نکن خواهرم
در خانهات درختی خواهد رویید
و درختهایی در شَهرت
و بسیار درختان در سرزمینات
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید
و درختها از باد خواهند پرسید:
«در راه که میآمدی سحر* را ندیدی؟»
🕊 به یاد بزرگبانوی ادبسار (ادبیات) ایران، #سیمین_دانشور در زادروزش هشتم اردیبهشت.
برشی از نَبیک «سووشون»
🕊 #پیام_پارسی
*سحر: تنها واژهی بیگانه
🕊 گزینش نوشتار و فرتور (متن و عکس) همسو با روزگار این روزهای ما
#زن_زندگی_آزادی
🌳 @AdabSar 🕊
🕊 گریه نکن خواهرم
در خانهات درختی خواهد رویید
و درختهایی در شَهرت
و بسیار درختان در سرزمینات
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید
و درختها از باد خواهند پرسید:
«در راه که میآمدی سحر* را ندیدی؟»
🕊 به یاد بزرگبانوی ادبسار (ادبیات) ایران، #سیمین_دانشور در زادروزش هشتم اردیبهشت.
برشی از نَبیک «سووشون»
🕊 #پیام_پارسی
*سحر: تنها واژهی بیگانه
🕊 گزینش نوشتار و فرتور (متن و عکس) همسو با روزگار این روزهای ما
#زن_زندگی_آزادی
🌳 @AdabSar 🕊
💭 روز روانشناس، روز اندیشه در چرایی رفتار آدمی
امروز روز اندیشه در رفتار مردم است.
روز چرایی رفتار آدمی است.
روز اندیشیدن به ویر(ذهن) است.
روز اندیشِش در روان است.
روز به چالشکشیدن ویر و روان، این پیچیدهترین سویِگان(بُعد) آدمی است.
امروز روز نگاهی ژِرف به بازیهای کودکانه است.
روز پرسیدن از چراییِ رفتارِ تُندِ آدمی است.
روز کوشش برای به آرامشرساندن دو دل شکسته است.
امروز روزِ سَرایی(اُتاقی) آرام و ساده با نیمتختی(کاناپهای) است که هزاران تَن رنجهای سخت زندگیشان را بر آن اشک ریختهاند.
سرایی آرام که آرامِشگاه یاوری پذیرنده است. کسی که رها از خود به آرامش آدمی میاندیشد.
امروز روز بهچالشکشیدن رفتارهای بُنباوَر(دُگم) و آسیبزننده به زندگانی آدمی است.
روز اندیشیدن در سرشت و چیستی پِنداشت آدمی است.
امروز روز اندوهگین شدن ما برای دیدن آیندهی کودکی دستفروش است.
روز نگاه رنجآور به بیماری بَنگِش(اعتیاد) است و دردهای بیکران آن.
روز ژَرفنِگری به رفتار رانندگی شهروندان است.
روز گامزدن بر پیادهروهای شهرمان و شمردن پالایههای دیکَر(فیلترهای سیگار) کف پیادهرو است.
روز همدلی با گریههای زنی رنجکشیده از رفتارهای همسر آزارگَرَش است.
روز فریادهای بیسِدا(صدا)ی گُسارِشِ اَفیونِ(مصرف مخدرِ) «گل» در آموزشگاهها است.
روز دستهای رَجرَجِ(خطخطیِ) برخی دخترکان دبیرستان است که هر دَم به خودکشی میاندیشند.
روز شمردن دیکَرهای وَسانها(سیگارهای میلیونها) زن دودی است که پنهان از چشم همسرانشان رنج را دود میکنند.
روز فریاد از بدرفتاریهای خانگی است.
امروز روز روانشناس است و نیمتختش و سَرایی آرام و اشکهایی ریخته... و باز همدلی و آرامش.
روز شادمانی از آرامشدن همسرانی ناسازگار
و روز مهربانیِ راستین با مردم، همانگونه که هست!
جهان یک روانشناس جهانی ژرف است که تنها باید روانشناس باشی تا آن را دریابی.
شاید نوشتن نوشتاری در خور این روز به درازای دیرزیویِ(طولِ عمرِ) اندیشههای یک روانشناس باشد.
۲۹ آپریل، روز جهانی روانشناس بر روانشناسان همایون باد 🌹
yon.ir/Ravan
فرستنده #سمانه_فارسی
برگردان به پارسی پاک #مجید_دری
#روانشناس #روز_روانشناس #پیام_پارسی
💭 @AdabSar
امروز روز اندیشه در رفتار مردم است.
روز چرایی رفتار آدمی است.
روز اندیشیدن به ویر(ذهن) است.
روز اندیشِش در روان است.
روز به چالشکشیدن ویر و روان، این پیچیدهترین سویِگان(بُعد) آدمی است.
امروز روز نگاهی ژِرف به بازیهای کودکانه است.
روز پرسیدن از چراییِ رفتارِ تُندِ آدمی است.
روز کوشش برای به آرامشرساندن دو دل شکسته است.
امروز روزِ سَرایی(اُتاقی) آرام و ساده با نیمتختی(کاناپهای) است که هزاران تَن رنجهای سخت زندگیشان را بر آن اشک ریختهاند.
سرایی آرام که آرامِشگاه یاوری پذیرنده است. کسی که رها از خود به آرامش آدمی میاندیشد.
امروز روز بهچالشکشیدن رفتارهای بُنباوَر(دُگم) و آسیبزننده به زندگانی آدمی است.
روز اندیشیدن در سرشت و چیستی پِنداشت آدمی است.
امروز روز اندوهگین شدن ما برای دیدن آیندهی کودکی دستفروش است.
روز نگاه رنجآور به بیماری بَنگِش(اعتیاد) است و دردهای بیکران آن.
روز ژَرفنِگری به رفتار رانندگی شهروندان است.
روز گامزدن بر پیادهروهای شهرمان و شمردن پالایههای دیکَر(فیلترهای سیگار) کف پیادهرو است.
روز همدلی با گریههای زنی رنجکشیده از رفتارهای همسر آزارگَرَش است.
روز فریادهای بیسِدا(صدا)ی گُسارِشِ اَفیونِ(مصرف مخدرِ) «گل» در آموزشگاهها است.
روز دستهای رَجرَجِ(خطخطیِ) برخی دخترکان دبیرستان است که هر دَم به خودکشی میاندیشند.
روز شمردن دیکَرهای وَسانها(سیگارهای میلیونها) زن دودی است که پنهان از چشم همسرانشان رنج را دود میکنند.
روز فریاد از بدرفتاریهای خانگی است.
امروز روز روانشناس است و نیمتختش و سَرایی آرام و اشکهایی ریخته... و باز همدلی و آرامش.
روز شادمانی از آرامشدن همسرانی ناسازگار
و روز مهربانیِ راستین با مردم، همانگونه که هست!
جهان یک روانشناس جهانی ژرف است که تنها باید روانشناس باشی تا آن را دریابی.
شاید نوشتن نوشتاری در خور این روز به درازای دیرزیویِ(طولِ عمرِ) اندیشههای یک روانشناس باشد.
۲۹ آپریل، روز جهانی روانشناس بر روانشناسان همایون باد 🌹
yon.ir/Ravan
فرستنده #سمانه_فارسی
برگردان به پارسی پاک #مجید_دری
#روانشناس #روز_روانشناس #پیام_پارسی
💭 @AdabSar
🔶🔹 در ستایش گزیدهگویی
در روزگاری زندگی میکنیم که پیشرفت روزافزون فناوری و شتاب بالای نوآوری و نویابیهای آدمی، بهناچار مردمان را بهسوی کمگویی و گزیدهگویی کشانده است و دیگر زمان و پروایی برای شنیدن و خواندن پرگوییها و پرچانهگیهای همیشگی، برای کسی نمانده است.
به دیگر سخن، امروزه کمینهگرایی(مینیمالیسم) اندکاندک جای بیشینهگرایی(ماکسیمالیسم) را در میان مردمان گرفته است و گزافهگویی نیست اگر بگوییم همین برخوردهای ساده و دوری از رودربایستیها میتواند زندگی را سادهتر و پیوندها را دوستانهتر گرداند.
برای نمونه پیش از این اگر میخواستیم کسی را از مرگ کسی آگاه کنیم، برایش اینچنین مینوشتیم:
- «معرف حضور مبارک و انورتان هست که حاجحسنآقا به مرگ مفاجات بدرود حیات گفته و از دنیای فانی بهسوی دار باقی شتافته و روی در نقاب خاک کشیده است!»
اگر گزارش را بهدرستی بررسی کنیم، تنها آگاهی سودمندی که در آن پیدا میکنیم این است:
- «حسن مُرد!»
از همینروست که از دیرباز تاکنون خردمندان و بزرگان همواره مردمان را به کمگفتن و گزیدهگفتن سِپارش کردهاند و «نظامی» چامهسرای بزرگ ایرانی نیز چنین میسراید:
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پُر
یک دست گل دماغپرور
از خرمن صد(سَد) گیاه بهتر
#مجید_دری
#پیام_پارسی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
در روزگاری زندگی میکنیم که پیشرفت روزافزون فناوری و شتاب بالای نوآوری و نویابیهای آدمی، بهناچار مردمان را بهسوی کمگویی و گزیدهگویی کشانده است و دیگر زمان و پروایی برای شنیدن و خواندن پرگوییها و پرچانهگیهای همیشگی، برای کسی نمانده است.
به دیگر سخن، امروزه کمینهگرایی(مینیمالیسم) اندکاندک جای بیشینهگرایی(ماکسیمالیسم) را در میان مردمان گرفته است و گزافهگویی نیست اگر بگوییم همین برخوردهای ساده و دوری از رودربایستیها میتواند زندگی را سادهتر و پیوندها را دوستانهتر گرداند.
برای نمونه پیش از این اگر میخواستیم کسی را از مرگ کسی آگاه کنیم، برایش اینچنین مینوشتیم:
- «معرف حضور مبارک و انورتان هست که حاجحسنآقا به مرگ مفاجات بدرود حیات گفته و از دنیای فانی بهسوی دار باقی شتافته و روی در نقاب خاک کشیده است!»
اگر گزارش را بهدرستی بررسی کنیم، تنها آگاهی سودمندی که در آن پیدا میکنیم این است:
- «حسن مُرد!»
از همینروست که از دیرباز تاکنون خردمندان و بزرگان همواره مردمان را به کمگفتن و گزیدهگفتن سِپارش کردهاند و «نظامی» چامهسرای بزرگ ایرانی نیز چنین میسراید:
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پُر
یک دست گل دماغپرور
از خرمن صد(سَد) گیاه بهتر
#مجید_دری
#پیام_پارسی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🔆
آغاز سال آموزشی (تحصیلی) از مهرماه به زمان هخامنشیان باز میگردد.
در زمان داریوش، سومین پادشاه هخامنشی، باز شدن آموزشگاهها را پس از جشنهای مهرگان گذاردند.
بازگشایی آموزشگاهها در مهرماه از ایرانِ باستان به یونان و از آنجا کمکم به سراسر جهان راه یافت.
مهندترین (مهمترین) نکتههایی که در آموزشگاههای هخامنشیان به کودکان آموخته میشد نیکرفتاری (اخلاقیات)، تندرستی، خواندن، سوارکاری و بزرگی و توانِش (اقتدار) میهنشان و کوشش برای پاسداشت آن توانمندی بود. توانمندیای که برای نگاهداشتش باید با یکدیگر همبسته (متحد) میماندند و بهترین فنها را برای جنگیدن با دشمن میآموختند تا برترین ارتش را بسازند.
در آموزشگاههای هخامنشی کمکم بهترینها را برای کار در گارد جاویدان بهکار میگرفتند.
✍ #مجید_دری
#پیام_پارسی
🔆 فرتور (عکس): نمایی از سرباز گارد جاویدان
🔆 @AdabSar
آغاز سال آموزشی (تحصیلی) از مهرماه به زمان هخامنشیان باز میگردد.
در زمان داریوش، سومین پادشاه هخامنشی، باز شدن آموزشگاهها را پس از جشنهای مهرگان گذاردند.
بازگشایی آموزشگاهها در مهرماه از ایرانِ باستان به یونان و از آنجا کمکم به سراسر جهان راه یافت.
مهندترین (مهمترین) نکتههایی که در آموزشگاههای هخامنشیان به کودکان آموخته میشد نیکرفتاری (اخلاقیات)، تندرستی، خواندن، سوارکاری و بزرگی و توانِش (اقتدار) میهنشان و کوشش برای پاسداشت آن توانمندی بود. توانمندیای که برای نگاهداشتش باید با یکدیگر همبسته (متحد) میماندند و بهترین فنها را برای جنگیدن با دشمن میآموختند تا برترین ارتش را بسازند.
در آموزشگاههای هخامنشی کمکم بهترینها را برای کار در گارد جاویدان بهکار میگرفتند.
✍ #مجید_دری
#پیام_پارسی
🔆 فرتور (عکس): نمایی از سرباز گارد جاویدان
🔆 @AdabSar
💚🤍♥️ کُهَنخاکِ میهن با من سخن میگوید!
من بیشتر به کهنخاک گوش میسپارم تا به خاکیان. نمیشود از خاکیان ایران گفت و از کهنخاک ایران نگفت.
نمیشود سخن خاکیان را شنید و آوای کهنخاک را ناشنیده گرفت. خاکیان ایران جز از امروز نمیگویند و دگر چیزی جز دیروز نزدیک را به یاد نمیآورند. کهنخاک ایران از یادآوری نیاکان و از فراموشی و بیکرانگی دهشتبارِ فرداهای بیپریروز با من سخن میگوید. کهنخاک ایران دردمندانه و مهربانانه با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از روزگاران دور و از غمها* و شادیهای دیگرسانی با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از استورهها میگوید چرا که از آن خاک روییده و بالیدهاند. کهنخاک ایران از ایزدی میگوید که بر پهنهی آن خاک زاده و بر چکاد کوههای آن ایستاده و کرانهها را با ده هزار چشم پاییده است. از ایزدی میگوید که میوَزَد و در دل کوهها و دشتها میپیچد و ایزد ده هزار چشم را یار است. از ایزدی میگوید که آبشار است، چشمه است و کهنخاک تشنه را سیراب میکند. کهنخاک ایران از فرّ و دادِ شاهان، از پیمانهای بسته، از آبادانی و شادی مردمان با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از ایزدانی با من سخن میگوید که میآیند آنگاه که به یاد آورده شوند…
کهنخاک ایران از کوبهی سُمِ اسبانِ بیگانه، از سواران بیچهره و از خون ریختهی دلیران بر خود میگوید. کهنخاک ایران از بیشماران شیون زنان و از خیزابههای دریای اشک کودکان با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از مردانی سخن میگوید که با خود توفانِ شن آوردند و به زبانی ناآشنا و خشن سخن میگفتند؛ میکُشتند، میخندیدند و دشنههای خونین را بالا برده و واژگانی را فریاد میزدند. کهنخاک ایران شگفتزده و غمآلود با من از خاکیانی که بر آن میزیند میگوید. خاکیانی که از نیکی شنزارها میگویند، زبان آنان میآموزند، آن کشتارها، خندهها و دشنهها را میستایند. کهنخاک ایران، گریان، با من از خاکیانی میگوید که به سوی شنزارها نماز میگزارند و با زبان مردان شنزارها نیایش میکنند. با اینهمه، کهنخاک ایران، خاکیانی را که ناسپاسانه بر آن میزیند و میمیرند، میبخشاید و خاکیان زنده، خاکیان درگذشته را به آن کهنخاک است که میسپارند. کهنخاک ایران با من از سدهها یورش گردبادها و توفانهای شن میگوید و میگوید که کوشیدند و هنوز میکوشند آن کهنخاک را نیز به شنزار دگر کنند؛ نتوانستند و کامیاب نگشتند و کهنخاک هنوز هم نگاهبانانِ پیمان و مهربانانی میزاید، میپرورد و میبالانَد…
آری ! کهنخاک میهن با من این چنین سخن میگوید.
و آنگاه من زانو میزنم، بر کهنخاک میهن بوسه میزنم، اشک شادی میریزم، از کهنخاک میخواهم یاریام دهد و اگر شایستهام میداند با آن بانیانِ پیمان و بانیان مهر آشنایم سازد تا مرا نیز دلیری و مهربانی و پیمان بیاموزند…
✍ نویسنده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
💚🤍♥️ @AdabSar
من بیشتر به کهنخاک گوش میسپارم تا به خاکیان. نمیشود از خاکیان ایران گفت و از کهنخاک ایران نگفت.
نمیشود سخن خاکیان را شنید و آوای کهنخاک را ناشنیده گرفت. خاکیان ایران جز از امروز نمیگویند و دگر چیزی جز دیروز نزدیک را به یاد نمیآورند. کهنخاک ایران از یادآوری نیاکان و از فراموشی و بیکرانگی دهشتبارِ فرداهای بیپریروز با من سخن میگوید. کهنخاک ایران دردمندانه و مهربانانه با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از روزگاران دور و از غمها* و شادیهای دیگرسانی با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از استورهها میگوید چرا که از آن خاک روییده و بالیدهاند. کهنخاک ایران از ایزدی میگوید که بر پهنهی آن خاک زاده و بر چکاد کوههای آن ایستاده و کرانهها را با ده هزار چشم پاییده است. از ایزدی میگوید که میوَزَد و در دل کوهها و دشتها میپیچد و ایزد ده هزار چشم را یار است. از ایزدی میگوید که آبشار است، چشمه است و کهنخاک تشنه را سیراب میکند. کهنخاک ایران از فرّ و دادِ شاهان، از پیمانهای بسته، از آبادانی و شادی مردمان با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از ایزدانی با من سخن میگوید که میآیند آنگاه که به یاد آورده شوند…
کهنخاک ایران از کوبهی سُمِ اسبانِ بیگانه، از سواران بیچهره و از خون ریختهی دلیران بر خود میگوید. کهنخاک ایران از بیشماران شیون زنان و از خیزابههای دریای اشک کودکان با من سخن میگوید. کهنخاک ایران از مردانی سخن میگوید که با خود توفانِ شن آوردند و به زبانی ناآشنا و خشن سخن میگفتند؛ میکُشتند، میخندیدند و دشنههای خونین را بالا برده و واژگانی را فریاد میزدند. کهنخاک ایران شگفتزده و غمآلود با من از خاکیانی که بر آن میزیند میگوید. خاکیانی که از نیکی شنزارها میگویند، زبان آنان میآموزند، آن کشتارها، خندهها و دشنهها را میستایند. کهنخاک ایران، گریان، با من از خاکیانی میگوید که به سوی شنزارها نماز میگزارند و با زبان مردان شنزارها نیایش میکنند. با اینهمه، کهنخاک ایران، خاکیانی را که ناسپاسانه بر آن میزیند و میمیرند، میبخشاید و خاکیان زنده، خاکیان درگذشته را به آن کهنخاک است که میسپارند. کهنخاک ایران با من از سدهها یورش گردبادها و توفانهای شن میگوید و میگوید که کوشیدند و هنوز میکوشند آن کهنخاک را نیز به شنزار دگر کنند؛ نتوانستند و کامیاب نگشتند و کهنخاک هنوز هم نگاهبانانِ پیمان و مهربانانی میزاید، میپرورد و میبالانَد…
آری ! کهنخاک میهن با من این چنین سخن میگوید.
و آنگاه من زانو میزنم، بر کهنخاک میهن بوسه میزنم، اشک شادی میریزم، از کهنخاک میخواهم یاریام دهد و اگر شایستهام میداند با آن بانیانِ پیمان و بانیان مهر آشنایم سازد تا مرا نیز دلیری و مهربانی و پیمان بیاموزند…
✍ نویسنده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
💚🤍♥️ @AdabSar
🌠 استوره رازآلود است
استوره رازآلود است. باشندگان سپنجی را آن توان نیست تا رازِ استوره بگشایند. سخنسُرا نیز تا آنجا که با استوره همآماج است از راز میگوید نه از گشودن راز. راز سپیدی موی زال را نمیتوان با خِرد گشود. هر تارِ موی زال با زبانی ناآشنا و مینوی از پیریِ زمان میگوید. استوره همان پرِ سیمرغ است. استوره پشمینهای است بر تن در دالانهای سرد هستی. استوره هم سِپر است هم ژوبین در جهانی که هر دَم با آدمی سرِ ستیز دارد. استوره بیآغاز و بیفرجام است. استوره همآشیان زمان است. نه آن شبی که تهمینه پریوَشانه با رستم هماغوشی میکند، میگذرد؛ و نه آن دَمِ دریده شدن بَرِ سهراب با سبک تیغِ رستم. زمان بر استوره نمیگذرد. تاریخ میمیرانَد، استوره رویین تن است. همهی زنانِ تاریخ میمیرند، گردآفرید میماند. استوره است که مهر را بالای البرز مینشانَد، به او ده هزار چشم میبخشد و نگاهبان سرزمینهای آریاییاش میسازد. خدایان در سپهرِ استوره است که جاودانه میزیند. با استوره است که مهر و کین چم مییابد. با استوره است که چمِ سرزمین، میهن، درفش، جنگ و آشتی را درمییابیم. در پناه استوره است که آغاز و فرجامِ زندگیِ رازآلود سپری میگردد. جهانِ بیاستوره، شورهزاری ست که دیگر کس در آن نتوانَد زیست. استوره رازآلود است چراکه پژواکِ راستینِ زندگی ست.
#خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌠 @AdabSar
استوره رازآلود است. باشندگان سپنجی را آن توان نیست تا رازِ استوره بگشایند. سخنسُرا نیز تا آنجا که با استوره همآماج است از راز میگوید نه از گشودن راز. راز سپیدی موی زال را نمیتوان با خِرد گشود. هر تارِ موی زال با زبانی ناآشنا و مینوی از پیریِ زمان میگوید. استوره همان پرِ سیمرغ است. استوره پشمینهای است بر تن در دالانهای سرد هستی. استوره هم سِپر است هم ژوبین در جهانی که هر دَم با آدمی سرِ ستیز دارد. استوره بیآغاز و بیفرجام است. استوره همآشیان زمان است. نه آن شبی که تهمینه پریوَشانه با رستم هماغوشی میکند، میگذرد؛ و نه آن دَمِ دریده شدن بَرِ سهراب با سبک تیغِ رستم. زمان بر استوره نمیگذرد. تاریخ میمیرانَد، استوره رویین تن است. همهی زنانِ تاریخ میمیرند، گردآفرید میماند. استوره است که مهر را بالای البرز مینشانَد، به او ده هزار چشم میبخشد و نگاهبان سرزمینهای آریاییاش میسازد. خدایان در سپهرِ استوره است که جاودانه میزیند. با استوره است که مهر و کین چم مییابد. با استوره است که چمِ سرزمین، میهن، درفش، جنگ و آشتی را درمییابیم. در پناه استوره است که آغاز و فرجامِ زندگیِ رازآلود سپری میگردد. جهانِ بیاستوره، شورهزاری ست که دیگر کس در آن نتوانَد زیست. استوره رازآلود است چراکه پژواکِ راستینِ زندگی ست.
#خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌠 @AdabSar
✂️💭 شما گوناگونیِ گوارا و پرمایهی پایانناپذیرِ گیتی را میستایید. از گل سرخ نمیخواهید بوی بنفشه بدهد. پس چرا روان آدمی، این ارزشمندترین دارایی، باید تنها به یک گونه هستی داشته باشد؟
من شوخ هستم ولی دادیک (قانون) به من دستور میدهد که نرمشناپذیر بنویسم. من بیپروا هستم ولی رَستَک (قانون) به من فرمان میدهد تا در نوشتن باسپاد (محافظهکار) باشم.
خاکستری! خاکستری تنها رنگ آیینی آزادی است.
هر چکه شبنمی که خورشید بر آن میتابد با بازیِ پایانناپذیر رنگها میدرخشد ولی خورشید مینوی (معنوی) با همهی گونهگونی آدمیان و همهی آنچه که شید (نور) آن را باز میتاباند باید خاکستری را تنها رنگ آیینی را بسازد!
دیسهی سرشتین (شکل ذاتی) روان سرخوشی و شید است ولی شما سایه را به تنها نمود (تجلی) درخور دگراندهاید (تبدیل کردهاید)؛ بر جان باید جامهی سیاه پوشاند هرچند در میان گلها نمیتوان گل سیاه یافت!
گوهرِ جان همیشه راستین است ولی شما از این سرشت چه میسازید؟ فروتنی یا سرخوردگی؟
گوته میگوید تنها واماندگان سرخورده هستند و شما میخواهید روان را چنین هَستار (موجود) بیسروپایی گردانید!
✍ «کارل مارکس»
برگردان به #پیام_پارسی : «ادبسار»
پینوشت: کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۸۷ خورشیدی روز سیزدهم آذر را به نام روز پیکار با سخنبُری (سانسور) برگزید.
✂️💭 @AdabSar
من شوخ هستم ولی دادیک (قانون) به من دستور میدهد که نرمشناپذیر بنویسم. من بیپروا هستم ولی رَستَک (قانون) به من فرمان میدهد تا در نوشتن باسپاد (محافظهکار) باشم.
خاکستری! خاکستری تنها رنگ آیینی آزادی است.
هر چکه شبنمی که خورشید بر آن میتابد با بازیِ پایانناپذیر رنگها میدرخشد ولی خورشید مینوی (معنوی) با همهی گونهگونی آدمیان و همهی آنچه که شید (نور) آن را باز میتاباند باید خاکستری را تنها رنگ آیینی را بسازد!
دیسهی سرشتین (شکل ذاتی) روان سرخوشی و شید است ولی شما سایه را به تنها نمود (تجلی) درخور دگراندهاید (تبدیل کردهاید)؛ بر جان باید جامهی سیاه پوشاند هرچند در میان گلها نمیتوان گل سیاه یافت!
گوهرِ جان همیشه راستین است ولی شما از این سرشت چه میسازید؟ فروتنی یا سرخوردگی؟
گوته میگوید تنها واماندگان سرخورده هستند و شما میخواهید روان را چنین هَستار (موجود) بیسروپایی گردانید!
✍ «کارل مارکس»
برگردان به #پیام_پارسی : «ادبسار»
پینوشت: کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۸۷ خورشیدی روز سیزدهم آذر را به نام روز پیکار با سخنبُری (سانسور) برگزید.
✂️💭 @AdabSar
ای سرزمین!
کدام فرزندان
در کدام روزگار
تو را آزاد، آباد و سربلند
با چشمان باور خود خواهند دید؟
ای مادر ما ایران!
جان زخمی تو
در کدام روز هفته بِه شدنی است؟
چشمان ما به راه بهروزی تو سپید شد
ای ما پیشکش رستگاری تو!
#محمود_دولت_آبادی
برگردان شده به #پیام_پارسی
💚🤍♥️ @AdabSar
ای سرزمین!
کدام فرزندان
در کدام روزگار
تو را آزاد، آباد و سربلند
با چشمان باور خود خواهند دید؟
ای مادر ما ایران!
جان زخمی تو
در کدام روز هفته بِه شدنی است؟
چشمان ما به راه بهروزی تو سپید شد
ای ما پیشکش رستگاری تو!
#محمود_دولت_آبادی
برگردان شده به #پیام_پارسی
💚🤍♥️ @AdabSar
٨٠ سال از درگذشت «میرزا حسن رشدیه» از چهرههای برجستهی آغاز آموزش نوین در ایران میگذرد.
رشدیه نخستین آموزشگاههای نوین را در تبریز، مشهد، گومِس (قم) و پیش از ایران در تفلیس و ایروان بنیاد نهاد. او دومین آموزشگاه نوین پس از «دارالفنون» را هم در تهران برپا کرد. ولی همهی این آموزشگاهها بیشتر با تازِش و تاراج زیانبار و خونین باسپادان (محافظهکاران)، گروههایی از دینآموزانِ هیربَدستانها ( طلبههای حوزههای علمیه) و بروننگران (قشریون) ویران میشدند ولی رشدیه از کارش دست برنمیداشت و برای نمونه در تبریز هفتبار از نو آموزشگاه باز کرد.
رشدیه از خانوادهای مینوی (روحانی) برخاسته بود ولی بهجای رفتن به هیربَدستان، در بیروت، استانبول و قاهره در آموزشگاههای نوین خاوری (غربی) آموزش میدید. در ایران بر سر راهاندازی آموزش نوین دست و پایش تیر خورد و شکست. در گرماگرم نبرد بر سر دستوری (مشروطه) نیز از هّموّندانِ برتر (اعضای ارشد) انجمن میکده، از گروههای آزادیخواه زمان بود.
بازنویسی به پارسی: #مجید_دری
#پیام_پارسی
فرتور: آموزشگاه رشدیه در تبریز
✨ @AdabSar
٨٠ سال از درگذشت «میرزا حسن رشدیه» از چهرههای برجستهی آغاز آموزش نوین در ایران میگذرد.
رشدیه نخستین آموزشگاههای نوین را در تبریز، مشهد، گومِس (قم) و پیش از ایران در تفلیس و ایروان بنیاد نهاد. او دومین آموزشگاه نوین پس از «دارالفنون» را هم در تهران برپا کرد. ولی همهی این آموزشگاهها بیشتر با تازِش و تاراج زیانبار و خونین باسپادان (محافظهکاران)، گروههایی از دینآموزانِ هیربَدستانها ( طلبههای حوزههای علمیه) و بروننگران (قشریون) ویران میشدند ولی رشدیه از کارش دست برنمیداشت و برای نمونه در تبریز هفتبار از نو آموزشگاه باز کرد.
رشدیه از خانوادهای مینوی (روحانی) برخاسته بود ولی بهجای رفتن به هیربَدستان، در بیروت، استانبول و قاهره در آموزشگاههای نوین خاوری (غربی) آموزش میدید. در ایران بر سر راهاندازی آموزش نوین دست و پایش تیر خورد و شکست. در گرماگرم نبرد بر سر دستوری (مشروطه) نیز از هّموّندانِ برتر (اعضای ارشد) انجمن میکده، از گروههای آزادیخواه زمان بود.
بازنویسی به پارسی: #مجید_دری
#پیام_پارسی
فرتور: آموزشگاه رشدیه در تبریز
✨ @AdabSar