آموزشکده توانا
54.7K subscribers
32.7K photos
38.1K videos
2.55K files
19.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
زینب جلالیان، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد که هفدهمین سال حبس (بدون یک روز مرخصی) خود را در زندان مرکزی یزد می‌گذراند، با انتشار نامه‌ای سرگشاده، صدور احکام اعدام برای پخشان عزیزی، وریشه مرادی و دیگر زندانیان سیاسی را به‌ شدت محکوم کرده و خواستار اقدام فوری برای لغو این احکام در ایران شده است.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

«چگونه توانستی مهر مادری، محبت پدری و عشق به همنوع را نادیده بگیری؟
به‌ خاطر کدام مصلحت؟ تو وجدان و انسانیت خود را به چه فروختی؟ حق زیستن و نفس کشیدن دیگران را به چه قیمتی معامله کردی؟
به چه بهایی این همه آرزو را نابود می‌کنی؟ چگونه می‌توانی به این راحتی، جوانان سرزمین مادری‌ات را قربانی کنی؟ خودخواهی تو به جایی رسیده که تنها چیزی که تو را راضی می‌کند، حکم مرگ دیگران است.

تو که دستانت به خون دیگران آلوده است، بدان هیچ‌کس، حتی تو، صلاحیت گرفتن حق زندگی را از انسانی ندارد. چگونه توانستی وقتی قلم به دست گرفتی، احکام اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی و برادران ما را صادر کنی؟ آیا جان آدمی این‌قدر برایت بی‌ارزش شده است؟ به کدام خطا؟ به کدام گناه؟ به استناد کدام حقوق بشر؟

ما را به قربانگاهی می‌فرستی که طناب نیمه ضخیمش از گیسوان بریده مادران قربانیانت بافته شده است. چه عاملی تو را به این وادی تاریک کشانده است؟ برایت اندوهگینم، برای تو که تمامی اصول انسانی را زیر پا گذاشته‌ای و همه پل‌های پشت سرت را ویران کرده‌ای. ای شکنجه‌گر و قاضی ناعادل!

با وجود تمام ظلم‌هایی که بر ما روا داشته‌ای، بدان که من به دنبال انتقام نخواهم بود. من از حق خود می‌گذرم و تو را می‌بخشم. این تفاوت من و توست.

وریشه گیان، پخشان گیان، دلم می‌گیرد…
دلم می‌گیرد وقتی به من می‌گویند که دیروز، شما قلم در دست گرفتید و علیه اعدام من و همرزمانم نوشتید، اما امروز خودتان محکوم به اعدام شده‌اید. دلم می‌گیرد در شهری که پاداش انسانیت یا ذلت است یا مرگ با حکم حکام.
دلم می‌گیرد از سرزمینی که حق آزادی، حق اندیشیدن و حق زیستن را از مردمانش دریغ می‌کنند. دلم می‌گیرد وقتی دیر به مادران‌مان زنگ می‌زنیم و با ناباوری می‌پرسند: «روله، تویی؟» چون سایه شوم اعدام بر سر شهر و دیارمان سایه افکنده است.

من با تمام وجود، حکم اعدام را محکوم می‌کنم. از همه زنان جهان، آزادگان دنیا، سازمان‌های حقوق بشری و هر کسی که هر کاری از دستش برمی‌آید، می‌خواهم حمایت خود را از محکومان به اعدام دریغ نکنند. در برابر حکم اعدام همنوعان‌تان سکوت نکنید!»


#بیانیه #نه_به_اعدام #زینب_جلالیان #پخشان_عزیزی #وریشه_مرادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نامه‌ای از زینب جلالیان در هفدهمین سال حبس بدون مرخصی:
«با تمام رنج‌ها و دلتنگی‌ها، هفده سال گذشت»

زینب جلالیان، زندانی سیاسی، پس از هفده سال حبس در زندان‌های جمهوری اسلامی، در نامه‌ای از زندان یزد، رنج‌های خود را روایت کرده و مردم ایران را به ایستادگی در برابر ظلم و استبداد فراخوانده است.

زینب جلالیان، متولد ۱۳۶۱ در روستای «دیم قشلاق» ماکو، قدیمی‌ترین و تنها زن زندانی سیاسی در ایران است که به حبس ابد محکوم شده است. او از ۷ اسفند ۱۳۸۶ تاکنون در زندان به سر می‌برد و طی این سال‌ها از حق مرخصی و در بیشتر موارد از حق ملاقات با خانواده محروم بوده است. در طول دوران حبس، او به بیماری‌های متعددی مبتلا شده، اما همچنان از دریافت خدمات درمانی مناسب محروم است.

زینب در سال ۱۳۸۷ به اتهام «محاربه» ابتدا به اعدام محکوم شد، اما این حکم در سال ۱۳۹۰ به حبس ابد کاهش یافت. او در دوران بازداشت و حبس تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفت و بارها بین زندان‌های مختلف کشور جابه‌جا شد. وکیل او، امیرسالار داودی، تأکید کرده است که براساس قوانین جدید، ادامه حبس او غیرقانونی است و باید آزاد شود.

متن نامه زینب جلالیان به شرح زیر است:


«با تمام رنج‌ها و دلتنگی‌ها، هفده سال گذشت»


«دستم بوی گل می‌داد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند. اما هیچ‌کس فکر نکرد که شاید من یک گل کاشته باشم.»*

ستم، زخمی عمیق بر دلم نهاد که تا ابد از یاد نخواهد رفت. من قاصدکی کوچک بودم، حامل پیامی بزرگ از آزادی و آزادگی. در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۸۶، سفرم را به شهر زیبای کرمانشاه آغاز کردم، اما گماشتگان ستم، مرا در راه ربودند و به مکانی بیگانه و غریب بردند.

مأموران سیاه‌پوش، رسم و رسومی عجیب داشتند. در آن مکان خوفناک، هیچ‌کس نباید دیگری را می‌دید. چشمانم را با چشم‌بندی سیاه بسته بودند و می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟». می‌گفتم: «اسم من زینب است.». مرا می‌زدند و دوباره می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟». باز می‌گفتم: «اسم من زینب است». باز هم می‌زدند، شکنجه می‌کردند و باز می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟»

بارها و بارها، سؤالی را تکرار می‌کردند. چه پاسخ می‌دادم و چه سکوت، فرقی نمی‌کرد؛ شکنجه‌ها ادامه داشتند. ذهن بیمارشان را درک نمی‌کردم. در آن مکان تاریک، هیچ روزنه‌ای به سوی روشنایی نبود، زیرا مأموران ستم، چون خفاشان از نور هراس داشتند.

چند ماه بعد، مرا به زندان منتقل کردند. زندان‌بانان زن بودند، اما رفتارشان از آن مردان بی‌نام و نشان هم بدتر بود، و این برایم بسیار دردناک بود.

پس از ماه‌ها انتظار و بلاتکلیفی رنج‌آور و طاقت‌فرسا، روزی نامم را از بلندگوی زندان با لحنی پر از کینه و نفرت صدا زدند. زنجیر بر دست و پایم بستند و مرا به دادگاهی فرمایشی بردند. سه دقیقه درباره‌ زبان مادری‌ام با قاضی بحث کردم. او مرا نمی‌شناخت، حتی به سخنانم گوش نداد. پس به چه چیزی استناد کرد و به من حکم اعدام داد؟ نمی‌دانم!

بعدها مرا به تهران تبعید کردند. شش ماه در سلول‌های اطلاعات، زیر فشارهای طاقت‌فرسا برای اعتراف و مصاحبه اجباری بودم. پس از سال‌ها، مأموران، مادرم را با تهدید به تهران آوردند. ناله‌های مادرم، فراتر از درک و غیرقابل‌ توصیف بود. تحمل درد فراق فرزند و حکم مرگ برای رووله‌اش، برای او بسیار دشوار بود و هست. رنج مادرم از صبوری‌اش بیشتر بود، اما در برابر ستم و ستمکاران سر خم نکرد. مادرم، تجلی غمی بزرگ بود؛ بی‌شک کلمات من از توصیفش عاجزند.

پس از شش ماه، مرا به کرمانشاه بازگرداندند. بارها و بارها تقاضای انتقال به استان خود را دادم، اما هفت سال در زندان کرمانشاه محبوس ماندم. پس از آن، به زندان خوی تبعید شدم و چهار سال در آنجا، زیر فشارهای روحی و روانی گذراندم.

شبی که خاموشی داده بودند و زندان در سکوتی مرگبار فرو رفته بود، مأموران ستم باز آمدند، زنجیر بر من بستند و مرا به زندان قرچک تبعید کردند. در بند موقت نگه‌ام داشتند و آنجا به ویروس کرونا مبتلا شدم. هیچ مراقبت پزشکی دریافت نکردم، ریه‌هایم به‌ شدت آسیب دید. بارها تقاضای انتقال دادم، اما جوابی نیامد. ناچار به اعتصاب غذا دست زدم.

پس از روزها انتظار، نیمه‌شبی که زندانیان در خواب بودند و تنها صدای سرفه‌هایم سکوت را می‌شکست، مأموران ستم باز آمدند. مرا با دستبند و پابند، با زور، به کرمان تبعید کردند. نه چشمی بود که تقاضای من را بخواند، نه گوشی که حرف‌هایم را بشنود، نه دلی که همدلی و همدردی کند. پس از ماه‌ها تنهایی و انزوا، محرومیت از تلفن، ملاقات و حتی نداشتن کارت خرید، در یک غروب غم‌انگیز و غبارگرفته کرمان، ماموران زندان با قسم دروغ و با توسل به زور، مرا دوباره به کرمانشاه تبعید کردند.

ادامه نامه:
https://tinyurl.com/ZeyJa17

#زینب_جلالیان #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آننا دائمی، زندانی سیاسی سابق، در روز جهانی زن، تصویری از دو تن از زندانیان سیاسی زن را منتشر کرد و نوشت:

‏هشت مارس، روز جهانی زنان را به زنان سراسر جهان تبریک می‌گویم.
این روز، فقط یک یادآوری نیست، بلکه تعهدی دوباره است به مبارزه‌ای که هنوز پایان نیافته؛ مبارزه‌ای که زنان زیادی در آن، جان یا آزادی خود را از دست داده‌اند اما هیچ‌گاه متوقف نشده است. در این روز، یادآوری نام #زینب_جلالیان و #مریم_اکبری‌منفرد ضروری است.
زینب جلالیان و مریم اکبری‌منفرد بیش از ۱۵ سال است که بدون حتی یک روز مرخصی، در زندان‌های جمهوری اسلامی محبوس و تحت فشار و آزار قرار دارند. اما نه سکوت کردند، نه تسلیم شدند. آن‌ها می‌توانستند درخواست عفو و بخشودگی کنند، می‌توانستند طبق خواسته نهادهای امنیتی از مبارزه و مقاومت دست بردارند و راهی برای رهاییِ خود پیدا کنند، اما چنین نکردند. آن‌ها، با تمام سختی‌ها و با وجود از دست دادن بهترین سال‌های عمرشان، همچنان بر سر آرمان‌هایشان ایستاده‌اند.
مریم، با وجود اینکه مادر سه کودک بود، مبارزه را انتخاب کرد، انتخابی که برای او، بهای سنگینی داشت؛ او بیش از ۱۵ سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر میبرد. اما همان‌طور که زنان بسیاری در تاریخ نشان داده‌اند، مادر بودن هیچ‌گاه به معنای کنار گذاشتن مبارزه نبوده است. زینب در حالی که تنها ۲۵ سال داشت بازداشت شد و خواسته‌ها و رویاهای شخصی خود را فدای مبارزه و مقاومت کرد و بیش از ۱۷ سال است که بدون مرخصی در زندان به سر میبرد.

اما این مقاومت فقط یک انتخاب شخصی نبود، بلکه ادامه‌ی یک سنت مبارزاتی است که نسل به نسل در میان زنان منتقل شده است. پیش از آن‌ها زنان زیادی به جرم آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی کشته شدند یا به بند کشیده شدند، و پس از آن‌ها نیز زنان دیگری این راه را ادامه داده و میدهند. اما در طول تاریخ ایران زینب جلالیان و مریم اکبری‌منفرد قدیمی‌ترین زنان زندانی سیاسی هستند!

سیستم‌های سرکوبگر همیشه تلاش کرده‌اند زنان را به حاشیه برانند و این دروغ را به جامعه القا کنند که زنان برای سیاست، مبارزه و تغییر ساخته نشده‌اند. اما زینب و مریم، اثبات کرده‌اند که ضعف در زنان نیست، ضعف در جامعه‌ای است که زنان را نمی‌بیند، در سیستمی است که قدرت زنان را به رسمیت نمی‌شناسد و از آن واهمه دارد. آن‌ها در تاریکی زندان، نوری شدند برای زنانی که مبارزه می‌کنند. این همان چیزی است که حکومت‌ها از آن هراس دارند؛ اینکه مبارزه زنان، هرگز و حتی پشت دیوارهای زندان نیز متوقف نمی‌شود.

آن‌ها فقط دو زندانی نیستند، بلکه دو صفحه‌ی زنده از تاریخ سرکوب و مقاومت زنان در ایران‌اند. زنانی که در برابر شکنجه، بی‌عدالتی و تحقیر ایستادند و نشان دادند که نه‌تنها ناتوان نیستند، بلکه سرشار از توانایی و قدرتی هستند که همواره سرکوب شده است. مریم اکبری منفرد و زینب جلالیان فقط دو نام نیستند؛ آن‌ها تپش‌های زنده‌ی مقاومت زنان‌اند. آن‌ها ثابت کردند که حتی پشت دیوارهای بلند زندان هم می‌توان ایستادگی کرد می‌توان شکست‌ناپذیر ماند.

#زن_زندگی_آزادی #روز_جهانی_زن #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
معصومه قاسمی‌پور: اعلام برائت از حکومت و حجاب اجباری

معصومه قاسمی‌پور، بازیگر سینما و تلویزیون، در یک پست اینستاگرامی اعلام کرد که دو سال است حجاب اجباری را کنار گذاشته است. او در این نوشته، با صراحت از حکومت، فرهنگ و هنر رسمی آن و هنرمندانی که در سیستم حکومتی فعالیت می‌کنند، اعلام برائت کرد.

او نوشت که «بیست سال در این حرفه با لچک تحمیلی بازیگری کرده‌ام» اما همیشه از تبلیغ کارهایش خودداری کرده، زیرا آگاه بوده که «یک جای بزرگ از ایفای نقش در محصولات ایرانی، به‌ویژه کاراکتر زن، می‌لَغزد و اشتباه است.» او همچنین تأکید کرده که کناره‌گیری‌اش از بازیگری نه از ناتوانی، بلکه از آگاهی بوده است.

معصومه قاسمی‌پور با اشاره به تجربه‌ی بیست‌ساله‌ی خود در این حرفه، تأکید کرد که با شرافت و آگاهی نسبت به حکومت و هنرمندان رانتی سیستم حاکم، مسیر خود را انتخاب کرده است. او نوشت که دیگر هرگز با «حجاب تحمیلی و تحقیرکننده» بازی نخواهد کرد و بابت تمام نقش‌هایی که در آن «لچک کثیف حکومتی» بر سر داشته، از مردم طبقه‌ی خود عذرخواهی می‌کند.

او همچنین نوشته‌ای از ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ را بازنشر کرد که در آن آمده بود:

«ایستادنمان در برابر این ساختار فاسد حاکم، و برداشتن حجاب، و مقاومتمان، نه شجاعت است، نه شرف، نه وجدان، بلکه انجام وظیفه است. عمل به "حقیقت" است و ایستادن به پای "درستی" و "روشنی".»

معصومه قاسمی‌پور در ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در شهر آمل بازداشت شد، اما پس از رسانه‌ای شدن خبر بازداشتش، با قید وثیقه آزاد شد.

📌 متن کامل این نوشته را در اسلایدها بخوانید.


خانم معصومه قاسمی‌پور، در پست اینستاگرامی خود از هشتگ #نه_به_جمهوری_اسلامی و هشتگ نام چند نفر از جان‌باختگان آبان ۹۸ و خیزش انقلابی ۱۴۰۱ (محسن محمدپور و محمد اقبال نائب‌زهی) و دو معترض اعدام شده (فرزاد کمانگر و شیرین علم‌هولی) و از دو زندانی سیاسی زن، زینب جلالیان و مریم اکبری‌منفرد، استفاده کرده است.

#زن_زندگی_آزادی
#ما_ایستاده_ایم
#صدای_زنان_ایران
#حق_آواز_زنان
#تبعیض
#محسن_محمد_پور
#مهسا_امینی
#شیرین_علم_هولی
#فرزاد_کمانگر
#محمد_اقبال_نائب_زهی
#زینب_جلالیان
#مریم_اکبری_منفرد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#معصومه_قاسمی_پور
#نه_به_پوشش_اجباری
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech