This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«لحظههایی تو زندگی هست که دقیقا حس اون نهنگ ۵۲ هرتزی رو داری که هیچکس صداشو نمیشنید؛
مثل
#محسن_شکاری
#نویدافکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
#صالح_میر_هاشمی
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#محمد_قبادلو
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#پژمان_فاتحی
#وفا_آذربار
#میلاد_زهروند
تنهاترین نهنگ ابی
شما ها بودید ...
فرکانس فریاد شما فراتر از توانایی شنوایی ما بود
در واپسین لحظات تلخ قبل از اذان صبح
داخل سوئیت چه برشما گذشت؟
همانجایی که اخر دنیاست.
زمان یخ زده بود یا به سرعت میگذشت؟
صدای تپشهای قلبتون بلند از هروقت دیگه ای شنیدید؟
مطمئنم قبل از اینکه به سکوی اعدام برسید و طناب دار بر گردنتون بیفتد ،سنگینی و زمختی آن را حس کرده بودید.به دم دمای صبح به زندان بان به مجری های ظالم قانون که به اسم ماموریم و معذور هر گناهی از خودشون مبرا میکنن نگاه کردید؟
چطور نگاه شمارو از خاطرشان پاک میکنن؟
اصلا مگر قاضی جلاد شهر وجدانی هم دارد؟
از چی باید نوشت؟
از دست و پای یخ کردتون قبل و بعد از اعدام؟
هوای گرگ و میش و طناب داری که پیش چشمتون
خبر از اخرین نفس کشیدن ها و حیاتتون میداد؟
در اخرین لحظات به چی فکر میکردید؟
چقدر مارو صدا زدید ؟چقدر چشم و امیدتون ماها بودیم؟
به پشت دیوارها فکر کردید؟
اینکه کسی فقط بخاطر شما ایستاده باشد؟
چطوری با اون همه احساس کنار اومدید؟بهتر بگم چطوری جنگیدید؟؟
جنازه رقصانتون کی از طناب پایین اورد؟
ایستاده مردن ، مکتبتون بود یا جبر زندگی ؟
روی سنگ سرد غسالخانه چطوری آرمیده بودید؟
کفن چطوری شد اخرین لباستون؟
از همه اینا که گذر کنیم
خاک،خاک چطوری تونست شمارو بی گناه پذیرا باشه؟
آخ که از خون جوانان وطن
هیچی نمانده...
نمیشناختیمتون ولی قشنگ ترین آدم هایی بودید که دیده بودیم.
سخن گفتید ،فریاد زدید و زیستید
انهم در دنیایی که توسط ماها قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نبود.
من به بطالت سرنوشتی که داستانش با رفتن شما ها خاتمه یافت فکر میکنم؛ هر روز، هر شب و هر ثانیه....»
از صفحه ابراهیم اسحاقی
دوست امین بذرگر
ebrahim.eshaghi74
#رضا_رسایی #مجاهد_کورکور #توماج_صالحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مثل
#محسن_شکاری
#نویدافکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
#صالح_میر_هاشمی
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#محمد_قبادلو
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#پژمان_فاتحی
#وفا_آذربار
#میلاد_زهروند
تنهاترین نهنگ ابی
شما ها بودید ...
فرکانس فریاد شما فراتر از توانایی شنوایی ما بود
در واپسین لحظات تلخ قبل از اذان صبح
داخل سوئیت چه برشما گذشت؟
همانجایی که اخر دنیاست.
زمان یخ زده بود یا به سرعت میگذشت؟
صدای تپشهای قلبتون بلند از هروقت دیگه ای شنیدید؟
مطمئنم قبل از اینکه به سکوی اعدام برسید و طناب دار بر گردنتون بیفتد ،سنگینی و زمختی آن را حس کرده بودید.به دم دمای صبح به زندان بان به مجری های ظالم قانون که به اسم ماموریم و معذور هر گناهی از خودشون مبرا میکنن نگاه کردید؟
چطور نگاه شمارو از خاطرشان پاک میکنن؟
اصلا مگر قاضی جلاد شهر وجدانی هم دارد؟
از چی باید نوشت؟
از دست و پای یخ کردتون قبل و بعد از اعدام؟
هوای گرگ و میش و طناب داری که پیش چشمتون
خبر از اخرین نفس کشیدن ها و حیاتتون میداد؟
در اخرین لحظات به چی فکر میکردید؟
چقدر مارو صدا زدید ؟چقدر چشم و امیدتون ماها بودیم؟
به پشت دیوارها فکر کردید؟
اینکه کسی فقط بخاطر شما ایستاده باشد؟
چطوری با اون همه احساس کنار اومدید؟بهتر بگم چطوری جنگیدید؟؟
جنازه رقصانتون کی از طناب پایین اورد؟
ایستاده مردن ، مکتبتون بود یا جبر زندگی ؟
روی سنگ سرد غسالخانه چطوری آرمیده بودید؟
کفن چطوری شد اخرین لباستون؟
از همه اینا که گذر کنیم
خاک،خاک چطوری تونست شمارو بی گناه پذیرا باشه؟
آخ که از خون جوانان وطن
هیچی نمانده...
نمیشناختیمتون ولی قشنگ ترین آدم هایی بودید که دیده بودیم.
سخن گفتید ،فریاد زدید و زیستید
انهم در دنیایی که توسط ماها قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نبود.
من به بطالت سرنوشتی که داستانش با رفتن شما ها خاتمه یافت فکر میکنم؛ هر روز، هر شب و هر ثانیه....»
از صفحه ابراهیم اسحاقی
دوست امین بذرگر
ebrahim.eshaghi74
#رضا_رسایی #مجاهد_کورکور #توماج_صالحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
رسانههای داخلی ایران در خبری کوتاه نوشتند که حکم اعدام بابک زنجانی نقض و تبدیل به ۲۰ سال حبس شد
به نوشته این رسانهها، «درخواست عفو بابک زنجانی از سوی دادگستری استان تهران مطرح و با تائید رییس قوه قضاییه و موافقت رهبر انقلاب حکم اعدام بابک زنجانی نقض و تبدیل به ۲۰ سال حبس شد.»
بابک زنجانی حدود ۱۱ سال قبل بازداشت شد، رسیدگی به پروندهاش چندین سال طول کشید. پرونده او در زمان خودش از بزرگترین فسادهای اقتصادی در رژیم جمهوری اسلامی بود. چند سال بعد از بازداشت، گفتند حکم او اعدام است، او اما اعدام نشد، بلکه در زندان هم از امکانات فراوانی بهرهمند بود. برخی زندانیان میگفتند زنجانی و سایر متهمان اقتصادی از مرخصیهای زیادی بهرهمند بودند. حالا هم خبر رسید که حکم او نقص شده و به ۲۰ سال حبس تبدیل شده است.
اما محسن شکاری، جوان معترض، سریع دادگاهش برگزار شد، حکم صادر شد و مهلت ندادند و سریع حکم اجرا شد!!
سیستم قضایی جمهوری اسلامی فاقد اعتبار است و نهاد قضایی فروپاشیده است. این سیستم به زندانیان سیاسی احکامی بسیار سنگین بابت ابراز عقیده و نظر میدهد، آنها را شکنجه کرده و از بسیاری حقوق اولیه محروم میکند.
ولی امثال بابک زنجانیها که لقب «بسیجی اقتصادی نظام» را هم دارند، با وجود فسادی که ضربه سنگینی به اقتصاد کشور زده، حکم زندان میگیرند و البته بعد از مدتی یا آزاد میشوند و یا از مرخصیهای مکرر بهرهمند میگردند.
#بابک_زنجانی #محسن_شکاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به نوشته این رسانهها، «درخواست عفو بابک زنجانی از سوی دادگستری استان تهران مطرح و با تائید رییس قوه قضاییه و موافقت رهبر انقلاب حکم اعدام بابک زنجانی نقض و تبدیل به ۲۰ سال حبس شد.»
بابک زنجانی حدود ۱۱ سال قبل بازداشت شد، رسیدگی به پروندهاش چندین سال طول کشید. پرونده او در زمان خودش از بزرگترین فسادهای اقتصادی در رژیم جمهوری اسلامی بود. چند سال بعد از بازداشت، گفتند حکم او اعدام است، او اما اعدام نشد، بلکه در زندان هم از امکانات فراوانی بهرهمند بود. برخی زندانیان میگفتند زنجانی و سایر متهمان اقتصادی از مرخصیهای زیادی بهرهمند بودند. حالا هم خبر رسید که حکم او نقص شده و به ۲۰ سال حبس تبدیل شده است.
اما محسن شکاری، جوان معترض، سریع دادگاهش برگزار شد، حکم صادر شد و مهلت ندادند و سریع حکم اجرا شد!!
سیستم قضایی جمهوری اسلامی فاقد اعتبار است و نهاد قضایی فروپاشیده است. این سیستم به زندانیان سیاسی احکامی بسیار سنگین بابت ابراز عقیده و نظر میدهد، آنها را شکنجه کرده و از بسیاری حقوق اولیه محروم میکند.
ولی امثال بابک زنجانیها که لقب «بسیجی اقتصادی نظام» را هم دارند، با وجود فسادی که ضربه سنگینی به اقتصاد کشور زده، حکم زندان میگیرند و البته بعد از مدتی یا آزاد میشوند و یا از مرخصیهای مکرر بهرهمند میگردند.
#بابک_زنجانی #محسن_شکاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز ۱۷ اردیبهشت، زادروز جاویدنام محسن محمدی کوچکسرایی بود.
او مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله.
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴ و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#محسن_محمدی_کوچکسرایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله.
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴ و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#محسن_محمدی_کوچکسرایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سوم خرداد ۱۳۶۱، خرمشهر از چنگال صدامحسین آزاد شد. سالها بعد دانشآموزی خرمشهری که برای گذران زندگی کارگری میکرد به دست جمهوریاسلامی کشته شد چرا که اعتراضی مسالمتآمیز داشت.
#سوم_خرداد
#خرمشهر #محسن_محمدپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#سوم_خرداد
#خرمشهر #محسن_محمدپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«روزگار به کامت نشد، بی شک به نامت خواهد شد.
داغت همچون آتشفشانی در وجودمان میجوشد و هیچ گاه سرد نمیشود.»
از صفحه معصومه احمدی، مادر محمد قبادلو
#محمد_قبادلو
#محسن_شکاری
#آرمیتا_گراوند
#حمیدرضا_روحی
#یلدا_آقافضلی✌️
#نیکا_شاکرمی
#مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
داغت همچون آتشفشانی در وجودمان میجوشد و هیچ گاه سرد نمیشود.»
از صفحه معصومه احمدی، مادر محمد قبادلو
#محمد_قبادلو
#محسن_شکاری
#آرمیتا_گراوند
#حمیدرضا_روحی
#یلدا_آقافضلی✌️
#نیکا_شاکرمی
#مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانواده جاویدنام عرفان خزابی، سی و دومین زادروزش را با حضور جمعی از خانوادههای دادخواه در منزل و سر مزارش گرامی داشتند.
هستی خزایی ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
«تو نبودی عرفان .....
در بزم غمگین زادروزت
آشفته حالی مارا
ندیدی.....
تو نبودی عرفان
درمیهمانی زمینی شدنت
عزای آسمانی بودنت را گرم گرفتیم😭🥹🥹
سپاس از همه خانواده عزیز که لطف کردند امروز مارو تنها نزاشتند ونام ویاد عرفان و تمام جاویدنامان را گرامی داشتیم ...»
#عرفان_خزایی
#یلدا_آقافضلی
#میلاد_سعیدیان_جو
#جواد_حیدری
#محسن_شکاری
#سپهر_اعظمی
#امیرمهدی_فرخی_پور
#شهریار_محمدی
#محمدرضا_اسکندری
#فرهاد_مجدم
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هستی خزایی ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
«تو نبودی عرفان .....
در بزم غمگین زادروزت
آشفته حالی مارا
ندیدی.....
تو نبودی عرفان
درمیهمانی زمینی شدنت
عزای آسمانی بودنت را گرم گرفتیم😭🥹🥹
سپاس از همه خانواده عزیز که لطف کردند امروز مارو تنها نزاشتند ونام ویاد عرفان و تمام جاویدنامان را گرامی داشتیم ...»
#عرفان_خزایی
#یلدا_آقافضلی
#میلاد_سعیدیان_جو
#جواد_حیدری
#محسن_شکاری
#سپهر_اعظمی
#امیرمهدی_فرخی_پور
#شهریار_محمدی
#محمدرضا_اسکندری
#فرهاد_مجدم
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز زادروز جاویدنام محسن نیازی بود، پدر و مادر و سایر اقوام در شهرستان دهگلان، بر سر مزارش حاضر شدند و تولد فرزند عزیزشان را با غم فراقش گذراندند. فرزندی که جوان بود و آرزوهای بسیار در سر داشت.
محسن نیازی ٢۵ سالە فرزند حبیبالله و مرضیه، روز یکشنبه بیست و نهم آبانماه، در جریان خیزش انقلابی در دهگلان بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر جان باخت.
محسن نیازی بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر از ناحیه کمر به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات واردە در بیمارستان کوثر سنندج جان خود را از دست داد.
#محسن_نیازی #دهگلان #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن نیازی ٢۵ سالە فرزند حبیبالله و مرضیه، روز یکشنبه بیست و نهم آبانماه، در جریان خیزش انقلابی در دهگلان بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر جان باخت.
محسن نیازی بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر از ناحیه کمر به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات واردە در بیمارستان کوثر سنندج جان خود را از دست داد.
#محسن_نیازی #دهگلان #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«جهت یادآوری برای آنهایی که خس و خاشاک گویان را فراموش کردند
وقتی اسم شخص پلید محمود احمدینژاد در ذهنم میپیچه ناخداگاه به یاد چهرهی زیبای امیر جوادیفر میافتم که در هنگام دستگیری تمام بدنش زیر شکنجهها و ضربههای باتون و پوتین ضحاکان خورد شده بود، به یاد روزی میافتم که امیر زخمهایش عفونت کرده بود و همش نگران این بود که چرا یکی از چشمهای زیبایش نمی بیند! گفتن واقعیت برای من بسیار سخت بود که بگویم برادر عزیزم، امیر جان! متأسفانه یکی از چشمهایت را از دست دادهای، به یاد شبهای سوزان جهنم کهریزک میافتم که امیر از شدت درد و تب با صدای بلند همش ناله میکرد و از مادرش که قبلاً فوت کرده بود چشمهایش را میخواست، به یاد آخرین روز حضورمان در جهنمی به نام کهریزک میافتم که سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک با پوتین بر سر و صورت بدن بی جان امیر میکوبید تا از زیر سایه بیرون بیایید و روی آسفالت داغ و زیر گرمای خورشید بشیند و در آخر به یاد روزی میافتم که امیر مظلوم با لبهای تشنه در راه انتقال کهریزک به اوین در حسرت یک قطره آب مرتب خون بالا آورد و نابآورانه با ما وداع کرد و به سوی مادرش شتافت.
امیر جانم ! یاد و خاطرهات تا همیشه در قلبم زنده و گرامیست.💔😞🕊️🌱💔»
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده از جانبهدربردگان جنایت کهریزک
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#رامین_پوراندرجانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#ندا_آقاسلطان
#سهراب_اعرابی
#اشکان_سهرابی
#مصطفی_کریم_بیگی
#علی_حسن_پور
#علیرضا_صبوری
#هجده_تیر
#بازداشتگاه_کهریزک
#علیه_فراموشی
#انتخابات۸۸
#محمود_احمدی_نژاد
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی اسم شخص پلید محمود احمدینژاد در ذهنم میپیچه ناخداگاه به یاد چهرهی زیبای امیر جوادیفر میافتم که در هنگام دستگیری تمام بدنش زیر شکنجهها و ضربههای باتون و پوتین ضحاکان خورد شده بود، به یاد روزی میافتم که امیر زخمهایش عفونت کرده بود و همش نگران این بود که چرا یکی از چشمهای زیبایش نمی بیند! گفتن واقعیت برای من بسیار سخت بود که بگویم برادر عزیزم، امیر جان! متأسفانه یکی از چشمهایت را از دست دادهای، به یاد شبهای سوزان جهنم کهریزک میافتم که امیر از شدت درد و تب با صدای بلند همش ناله میکرد و از مادرش که قبلاً فوت کرده بود چشمهایش را میخواست، به یاد آخرین روز حضورمان در جهنمی به نام کهریزک میافتم که سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک با پوتین بر سر و صورت بدن بی جان امیر میکوبید تا از زیر سایه بیرون بیایید و روی آسفالت داغ و زیر گرمای خورشید بشیند و در آخر به یاد روزی میافتم که امیر مظلوم با لبهای تشنه در راه انتقال کهریزک به اوین در حسرت یک قطره آب مرتب خون بالا آورد و نابآورانه با ما وداع کرد و به سوی مادرش شتافت.
امیر جانم ! یاد و خاطرهات تا همیشه در قلبم زنده و گرامیست.💔😞🕊️🌱💔»
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده از جانبهدربردگان جنایت کهریزک
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#رامین_پوراندرجانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#ندا_آقاسلطان
#سهراب_اعرابی
#اشکان_سهرابی
#مصطفی_کریم_بیگی
#علی_حسن_پور
#علیرضا_صبوری
#هجده_تیر
#بازداشتگاه_کهریزک
#علیه_فراموشی
#انتخابات۸۸
#محمود_احمدی_نژاد
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز نوزدهم خرداد ماه، زادروز #رامین_پوراندرجانی پزشک مظلوم کهریزک است.
رامین پوراندرجانی؛ پزشکی بود که شرافت و وجدان را هرگز به دیکتاتور نفروخت! مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایتهایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین پور اندرجانی پزشکی که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفتهها نکند. تا صحبت از نبض گرفتنها با پوتین نکند. تا صحبت از گونی های سفید رنگ نکند. رامین تو را کشتند و خانوادهات را داغدار کردند، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی... آری، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی، تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به جنایات آنجا آلوده نکردی و هرگز زیر برگه مننژیت را امضا نکردی، برگهای که از سوی سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران، سرتیپ عزیزالله رجبزاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک تهیه شده بود تا بگویند کشتهشدگان کهریزک بر اثر ضرب و شتم و شکنجه کشته نشدند بلکه آنها بر اثر بیماری مننژیت فوت کردند.
رامین جان ؛ تو را از این دنیا گرفتند ولی نمیتوانند از یاد ملت بگیرند، یاد تا همیشه برای زنده و گرامیست!.
تولدت در آسمانها مبارک مرد بزرگ.🌹🌹»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از بازماندگان کهریزک
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_لامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
رامین پوراندرجانی؛ پزشکی بود که شرافت و وجدان را هرگز به دیکتاتور نفروخت! مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایتهایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین پور اندرجانی پزشکی که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفتهها نکند. تا صحبت از نبض گرفتنها با پوتین نکند. تا صحبت از گونی های سفید رنگ نکند. رامین تو را کشتند و خانوادهات را داغدار کردند، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی... آری، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی، تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به جنایات آنجا آلوده نکردی و هرگز زیر برگه مننژیت را امضا نکردی، برگهای که از سوی سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران، سرتیپ عزیزالله رجبزاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک تهیه شده بود تا بگویند کشتهشدگان کهریزک بر اثر ضرب و شتم و شکنجه کشته نشدند بلکه آنها بر اثر بیماری مننژیت فوت کردند.
رامین جان ؛ تو را از این دنیا گرفتند ولی نمیتوانند از یاد ملت بگیرند، یاد تا همیشه برای زنده و گرامیست!.
تولدت در آسمانها مبارک مرد بزرگ.🌹🌹»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از بازماندگان کهریزک
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_لامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«پانزده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر
ماه تیری که در اوج ناباورانه طعم تلخ زندان ، شکنجه و مرگ انسانیت را تجربه کردم. پانزده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر ، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تنهامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود، میرفتیم .. میرفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب میشد و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر، تار میشد. هر ماه تیری که میرسد، شب نالههای امیر برایم زنده میشود که از مادرش چشمهایش را میخواست، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر ماه تیر که میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره می سوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد میزدی ! محسن؛ هنوز تنم میسوزد ، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستادهتر، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی!
من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بسته ی محمد میافتم ، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت، در آنجا جهنم کهریزک را میگویم! او مدام نگران بود و بیقرار، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم، البته نه در کنکور، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.
از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان، یادآور تلخی و سیاهی شد. از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد، هجده ِ تیری دیگر خونهای ریخته و پایمال شدهی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را هنوز جستجو میکند! و دوباره هجده تیری دیگر و زخم های من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه میرسد، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه، از دیدن زخمهای مانده بر تنم پانزده سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم، مانده بر قلبم، زخمهای آن ماه تیرگی.»
.
✍️ مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_پوراندرجانی
#سعید_زینالی
#رای_بی_رای
#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ماه تیری که در اوج ناباورانه طعم تلخ زندان ، شکنجه و مرگ انسانیت را تجربه کردم. پانزده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر ، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تنهامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود، میرفتیم .. میرفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب میشد و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر، تار میشد. هر ماه تیری که میرسد، شب نالههای امیر برایم زنده میشود که از مادرش چشمهایش را میخواست، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر ماه تیر که میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره می سوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد میزدی ! محسن؛ هنوز تنم میسوزد ، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستادهتر، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی!
من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بسته ی محمد میافتم ، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت، در آنجا جهنم کهریزک را میگویم! او مدام نگران بود و بیقرار، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم، البته نه در کنکور، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.
از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان، یادآور تلخی و سیاهی شد. از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد، هجده ِ تیری دیگر خونهای ریخته و پایمال شدهی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را هنوز جستجو میکند! و دوباره هجده تیری دیگر و زخم های من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه میرسد، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه، از دیدن زخمهای مانده بر تنم پانزده سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم، مانده بر قلبم، زخمهای آن ماه تیرگی.»
.
✍️ مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_پوراندرجانی
#سعید_زینالی
#رای_بی_رای
#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر جاویدنام فرزین معروفی، مادر جاویدنام امیر رضا همتآزاد و پدر و مادر جاویدنام متین نادرخانی، امروز ۸ تیر ماه ۱۴۰۳ در صندق رای فرزندانشان و به جانباختگان راه آزادی رای دادند
#امیررضا_همت_آزاد #متین_نادرخانی #فرزین_معروفی #ابوالفضل_امیرعطایی #محسن_شکاری #یلدا_آقافضلی #رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#امیررضا_همت_آزاد #متین_نادرخانی #فرزین_معروفی #ابوالفضل_امیرعطایی #محسن_شکاری #یلدا_آقافضلی #رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«درد دل مادر داد خواه محسن محمدی کوچکسرایی در خلوت با پسرش
آه این مادران داد خواه دامنگیر شما قاتلین خواهد شد.💔✌️
#محسن_محمدی_کوچکسرایی
#پسرطبیعت
،#نه_به_فراموشی
۳۰شهریور ۱۴۰۱ قائمشهر شهر خون هرگز فراموش نخواهد شد.»
از صفحه پدر محسن
محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله. (لیام امسال به مدرسه میرود)
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آه این مادران داد خواه دامنگیر شما قاتلین خواهد شد.💔✌️
#محسن_محمدی_کوچکسرایی
#پسرطبیعت
،#نه_به_فراموشی
۳۰شهریور ۱۴۰۱ قائمشهر شهر خون هرگز فراموش نخواهد شد.»
از صفحه پدر محسن
محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله. (لیام امسال به مدرسه میرود)
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«پانزده سال گذشت: هجدهم تیر هشتاد و هشت، بازداشتگاهی به نام کهریزک
ساعت سه صبح است، تارهای اسارت تنیدهاند، دستان گناهآلود بر ما، بوی دود و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوش میرسد و ما همگی در شوک و اظطرابیم، اینجا زمان ایستاده است و تنها گردونه بیداد است و میچرخد. اینجا روزهای بلندش کوتاه میشود در امتداد شکنجه تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته است، میرویم.. میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر تابی نمانده است، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده.
انگار خورشید مرده است! روز شب میشود و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر ، تار میشد. اینجا صحرا است و همگیمان تنها توهم نوشیدن آب داریم، گلوی خشکیده ما را تر میکند، اینجا بیابانیست که نیشهای تیز ، زهر سیاه در رگ سرخ ما میریزند، ساعت سه صبح است، صدای نالههای امیر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمهایش را میخواهد، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد همش جلوی چشمانم است..
هر ۱۸ تیری که از راه میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. محسن عزیزم ؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد، اینجا سکوت مرگ است، یا نعره زنجیر که میدرد شب را و صدای ضجههای ما که با خود میبرد باد، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک صدای شکستن استخوان یاران میآید. گویا اینجا آخر دنیاست! و در آخر به یاد دستهای بسته ی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد . ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت ، در آنجا کهریزک را میگویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود.»
از اینستاگرام مسعوعلیزاده از جانبهدربردگان کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#علیه_فراموشی
#رای_بی_رای
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ساعت سه صبح است، تارهای اسارت تنیدهاند، دستان گناهآلود بر ما، بوی دود و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوش میرسد و ما همگی در شوک و اظطرابیم، اینجا زمان ایستاده است و تنها گردونه بیداد است و میچرخد. اینجا روزهای بلندش کوتاه میشود در امتداد شکنجه تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته است، میرویم.. میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر تابی نمانده است، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده.
انگار خورشید مرده است! روز شب میشود و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر ، تار میشد. اینجا صحرا است و همگیمان تنها توهم نوشیدن آب داریم، گلوی خشکیده ما را تر میکند، اینجا بیابانیست که نیشهای تیز ، زهر سیاه در رگ سرخ ما میریزند، ساعت سه صبح است، صدای نالههای امیر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمهایش را میخواهد، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد همش جلوی چشمانم است..
هر ۱۸ تیری که از راه میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. محسن عزیزم ؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد، اینجا سکوت مرگ است، یا نعره زنجیر که میدرد شب را و صدای ضجههای ما که با خود میبرد باد، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک صدای شکستن استخوان یاران میآید. گویا اینجا آخر دنیاست! و در آخر به یاد دستهای بسته ی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد . ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت ، در آنجا کهریزک را میگویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود.»
از اینستاگرام مسعوعلیزاده از جانبهدربردگان کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#علیه_فراموشی
#رای_بی_رای
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن شکاری را چگونه به یاد میآورید؟
با فریاد دردناک خواهر دادخواهش؟
آی محسن آی محسن!
با زهرخند خودش در راهروهای بیدادگاه؟
مگه میشه به خاطر یه سطل آشغال کسی رو اعدام کنن؟
جمهوری اسلامی عزیزانمان را از حق زندگی محروم کرده و اکنون نیاز به تایید و حمایت مردم دارد؟ همانهایی که دادخواه عزیزانشان هستند؟
مگر ۴۵ سال پاسخ هر اعتراض ما را با گلوله و باتوم و طناب دار ندادند؟
به نظر شما همراهان چرا دادخواهی مهم است؟ و حافظه تاریخی جامعه مدنی باید به یاد داشته باشد این فریادها را؟
#یاری_مدنی_توانا
#محسن_شکاری
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
با فریاد دردناک خواهر دادخواهش؟
آی محسن آی محسن!
با زهرخند خودش در راهروهای بیدادگاه؟
مگه میشه به خاطر یه سطل آشغال کسی رو اعدام کنن؟
جمهوری اسلامی عزیزانمان را از حق زندگی محروم کرده و اکنون نیاز به تایید و حمایت مردم دارد؟ همانهایی که دادخواه عزیزانشان هستند؟
مگر ۴۵ سال پاسخ هر اعتراض ما را با گلوله و باتوم و طناب دار ندادند؟
به نظر شما همراهان چرا دادخواهی مهم است؟ و حافظه تاریخی جامعه مدنی باید به یاد داشته باشد این فریادها را؟
#یاری_مدنی_توانا
#محسن_شکاری
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech