This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افسون نجفی در تجمع واشنگتن: حدیث را کشتند، اما هزاران حدیث متولد شد
افسون نجفی، خواهر حدیث نجفی، در تجمع اعتراضی ایرانیان ساکن واشنگتن، با سخنرانیای پرشور، صدای خواهرش و دیگر قربانیان جنبش زن، زندگی، آزادی شد. او خود را نه فقط خواهر حدیث، که صدای هزاران خانوادهای معرفی کرد که عزیزانشان به دست جمهوری اسلامی کشته شدند: «حدیث فقط خواهر من نبود، حدیث دختر ایران بود. دختری که قلبش برای آزادی و مردمش میتپید.»
افسون تأکید کرد حدیث با دستان خالی و برای زندگی بهتر همه به خیابان رفت، اما پاسخ حاکمیت گلوله بود: «او برای شجاعتش پاداش مرگ گرفت. اما آنها که فکر کردند با کشتن جسمها، روح را میکشند، اشتباه کردند. حدیث خاموش شد اما بیدارمان کرد. حدیث را کشتند اما هزاران حدیث دیگر متولد شدند؛ با صدایی بلندتر، با گامی محکمتر، با قلبی پر از خشم و امید.»
او با اشاره به فراموشی و بیعدالتی گفت: «ما فراموش نمیکنیم، ما نمیگذریم. ما خواهان محاکمهای علنی برای آمران و عاملان جنایتها هستیم. نه پشت درهای بسته، بلکه در پیشگاه مردم. خون خواهر من بیپاسخ نمیماند.»
افسون از درد خانوادهها گفت: «ما عزیزانمان را در خون دیدیم، نه با لبخند تحویل خاک دادیم. انتقامی که میخواهیم از جنس عدالت است، نه انتقام کور.»
او در پایان با وجود همه رنجها از امید گفت: «ما هنوز به طلوعی روشن باور داریم. به ایرانی فکر میکنیم که در آن هیچ مادری فرزندش را در خون نبیند. حدیث زنده است؛ در فریادها، در اشک مادران، در گامهای کسانی که با صداقت میجنگند. ما تا آن روز، نه عقب میکشیم، نه سکوت میکنیم، نه میترسیم.»
#حدیث_نجفی #نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
افسون نجفی، خواهر حدیث نجفی، در تجمع اعتراضی ایرانیان ساکن واشنگتن، با سخنرانیای پرشور، صدای خواهرش و دیگر قربانیان جنبش زن، زندگی، آزادی شد. او خود را نه فقط خواهر حدیث، که صدای هزاران خانوادهای معرفی کرد که عزیزانشان به دست جمهوری اسلامی کشته شدند: «حدیث فقط خواهر من نبود، حدیث دختر ایران بود. دختری که قلبش برای آزادی و مردمش میتپید.»
افسون تأکید کرد حدیث با دستان خالی و برای زندگی بهتر همه به خیابان رفت، اما پاسخ حاکمیت گلوله بود: «او برای شجاعتش پاداش مرگ گرفت. اما آنها که فکر کردند با کشتن جسمها، روح را میکشند، اشتباه کردند. حدیث خاموش شد اما بیدارمان کرد. حدیث را کشتند اما هزاران حدیث دیگر متولد شدند؛ با صدایی بلندتر، با گامی محکمتر، با قلبی پر از خشم و امید.»
او با اشاره به فراموشی و بیعدالتی گفت: «ما فراموش نمیکنیم، ما نمیگذریم. ما خواهان محاکمهای علنی برای آمران و عاملان جنایتها هستیم. نه پشت درهای بسته، بلکه در پیشگاه مردم. خون خواهر من بیپاسخ نمیماند.»
افسون از درد خانوادهها گفت: «ما عزیزانمان را در خون دیدیم، نه با لبخند تحویل خاک دادیم. انتقامی که میخواهیم از جنس عدالت است، نه انتقام کور.»
او در پایان با وجود همه رنجها از امید گفت: «ما هنوز به طلوعی روشن باور داریم. به ایرانی فکر میکنیم که در آن هیچ مادری فرزندش را در خون نبیند. حدیث زنده است؛ در فریادها، در اشک مادران، در گامهای کسانی که با صداقت میجنگند. ما تا آن روز، نه عقب میکشیم، نه سکوت میکنیم، نه میترسیم.»
#حدیث_نجفی #نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یکی از رفتارهای ظالمانه رژیم جمهوری اسلامی با خانوادههای جانباختگان سالهای اخیر این بوده که آنها را مجبور کردند که عزیزانشان را در محلی دور به خاک بسپارند، حتی در مواردی عوامل رژیم جانباختگان راه آزادی را به خاک سپردند و پس از آن به خانوادهها اطلاع دادند و در مواردی هم هنوز محل دفن پیکر جاویدنامان نامعلوم است.
مادر جاویدنام جواد موسوی، در اینستاگرام نوشت:
«لعنت و نفرین بر مزدورانی که اجازه ندادند پسرم جواد را در مکانی که میخواستم به خاک بسپارم.
با صد ترفند و نقشه، او را به زور در قبرستانی غریب و قبری کوچک و مشترک دفن کردند تا به خیال خود نام و یادش را پاک کنند،سنگ قبرش را هم شکستند. اجازه ندادند دور مزارش گل بکاریم.
البته حق دارند از بس بزدلاند. حتی از جنازهی بچههای ما هم میترسند. تنها ادعای قدرت دارند، زورشان به ما مردم بیپناه میرسد، اما با آن همه ادعا مجبور شدند با شیطان بزرگ(به قول خودشان) مذاکره کنند.
تنها توهم قدرت دارند و خودشان هم خوب میدانند که نه در داخل کشور حامی دارند، نه در خارج از مرزها دستی برای کمکشان بلند میشود.
تا زمان اجرای عدالت دادخواه خون به ناحق ریخته فرزندم هستم.
به امید نابودیشان✌️»
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#سید_جواد_موسوی #جواد_موسوی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام جواد موسوی، در اینستاگرام نوشت:
«لعنت و نفرین بر مزدورانی که اجازه ندادند پسرم جواد را در مکانی که میخواستم به خاک بسپارم.
با صد ترفند و نقشه، او را به زور در قبرستانی غریب و قبری کوچک و مشترک دفن کردند تا به خیال خود نام و یادش را پاک کنند،سنگ قبرش را هم شکستند. اجازه ندادند دور مزارش گل بکاریم.
البته حق دارند از بس بزدلاند. حتی از جنازهی بچههای ما هم میترسند. تنها ادعای قدرت دارند، زورشان به ما مردم بیپناه میرسد، اما با آن همه ادعا مجبور شدند با شیطان بزرگ(به قول خودشان) مذاکره کنند.
تنها توهم قدرت دارند و خودشان هم خوب میدانند که نه در داخل کشور حامی دارند، نه در خارج از مرزها دستی برای کمکشان بلند میشود.
تا زمان اجرای عدالت دادخواه خون به ناحق ریخته فرزندم هستم.
به امید نابودیشان✌️»
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#سید_جواد_موسوی #جواد_موسوی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن رضایی نوایی، جانباز راه وطن پدر جاویدنام عرفان رضایی، درگذشت
فرزانه برزهکار، ضمن اعلام این خبر، نوشت:
«پدر عرفان نتونست غم فرزندش و طاقت بیاره
جانبازی که برای دفاع از میهن سلامتی و جان خودش و به خطر انداخت
جانبازی که خودش و جانش رو وقف میهن کرد
بعد از مرگ پسرش همیشه بیمار بود، دیگه نتونست دنیا رو تحمل کنه و پیش پسرش رفت
تو سن ۵۴ سالگی در غم پسرش
محسن پدر عرفانم بودی، تو را حلالت کردم
سلام مرا به عرفانم برسان
محسن همدردم روحت شاد 💔»
erfan_rezaei_navaei
یادشان گرامی باد...
#عرفان_رضایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
فرزانه برزهکار، ضمن اعلام این خبر، نوشت:
«پدر عرفان نتونست غم فرزندش و طاقت بیاره
جانبازی که برای دفاع از میهن سلامتی و جان خودش و به خطر انداخت
جانبازی که خودش و جانش رو وقف میهن کرد
بعد از مرگ پسرش همیشه بیمار بود، دیگه نتونست دنیا رو تحمل کنه و پیش پسرش رفت
تو سن ۵۴ سالگی در غم پسرش
محسن پدر عرفانم بودی، تو را حلالت کردم
سلام مرا به عرفانم برسان
محسن همدردم روحت شاد 💔»
erfan_rezaei_navaei
یادشان گرامی باد...
#عرفان_رضایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیروز زادروز جاویدنام امیرحسین مصدق شریفپور بود
مادر امیرحسین ضمن انتشار این ویدئو نوشت:
«امیرحسینم عشق مامان امروز تولدته....تولدِ ۲۳ سالگیت مبارک ..امروز سومین تولدیه که برات میگیرمو بجای روی ماهت سنگ مزارتو میبوسم و چقدرررررررر بی توووووو خوب نیستم و فقط لحظه شماری میکنم برای روزی که به تو برسم و محکم در آغوش بگیرمت و ببوسمت😭😭😭😭😭😭😭 به امید هر چه زودتر رسیدن به اون روز 🙏🙏🙏روز تولدته برام دعا کن❤️🩹🙏
مامان برات بمیره امیرحسینم 😭🖤🥀
به وقت روز تولد امیرحسینم
1404/1/25
تولدت تو آسمونا مبارک عشق مامان🕊️🤍»
zohre557
- امیرحسین مصدق، ۲۰ ساله، تکپسر خانواده، اهل مشهد و دانشجوی مهندسی برق دانشگاه بجنورد بود. امیرحسین، در آذرماه ۱۴۰۱، در اعتراضات بجنورد با ضربهی نیروهای جمهوریاسلامی به سرش، مجروح شد. او به خانوادهاش چیزی نگفت تا آنها نگران نشوند. امیرحسین ۴ روز بعد، در اثر ضربه مغزی جان باخت.
امیرحسین از جاویدنامهایی است که کمتر دربارهاش سخن گفته شده است.
چه بسیارند جوانان قهرمانی که همچون امیرحسین گمنام ماندهاند.
#امیرحسین_مصدق_شریف_پور #امیرحسین_مصدق #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر امیرحسین ضمن انتشار این ویدئو نوشت:
«امیرحسینم عشق مامان امروز تولدته....تولدِ ۲۳ سالگیت مبارک ..امروز سومین تولدیه که برات میگیرمو بجای روی ماهت سنگ مزارتو میبوسم و چقدرررررررر بی توووووو خوب نیستم و فقط لحظه شماری میکنم برای روزی که به تو برسم و محکم در آغوش بگیرمت و ببوسمت😭😭😭😭😭😭😭 به امید هر چه زودتر رسیدن به اون روز 🙏🙏🙏روز تولدته برام دعا کن❤️🩹🙏
مامان برات بمیره امیرحسینم 😭🖤🥀
به وقت روز تولد امیرحسینم
1404/1/25
تولدت تو آسمونا مبارک عشق مامان🕊️🤍»
zohre557
- امیرحسین مصدق، ۲۰ ساله، تکپسر خانواده، اهل مشهد و دانشجوی مهندسی برق دانشگاه بجنورد بود. امیرحسین، در آذرماه ۱۴۰۱، در اعتراضات بجنورد با ضربهی نیروهای جمهوریاسلامی به سرش، مجروح شد. او به خانوادهاش چیزی نگفت تا آنها نگران نشوند. امیرحسین ۴ روز بعد، در اثر ضربه مغزی جان باخت.
امیرحسین از جاویدنامهایی است که کمتر دربارهاش سخن گفته شده است.
چه بسیارند جوانان قهرمانی که همچون امیرحسین گمنام ماندهاند.
#امیرحسین_مصدق_شریف_پور #امیرحسین_مصدق #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آرمین، برادر جاویدنام آیدا رستمی شعر زیر را از زبان آیدا، برای نگار کورکور نوشته است
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه مجتبایی، مادر جاویدنام غزاله چلابی این کلیپ را منتشر کرد و نوشت:
«وقتی سوگواری، هر چیزی تو رو به یاد عزیزت میندازه 😔
بهار و زیباییهاش، طبیعت و جنگل و دشت و دمن
تورو به یادم میندازه 💔
خاطراتت، عکسهات و زیباییهات، تنها سرمایهای است که برایم مانده 😔
قاتلانت را نمیبخشم، نفرین هم نمیکنم ،فقط عدالت میخوام اماااا، نه در این حکومت، که خود عامل تمام جنایتهاست 👎👎👎👎»
fateme.mojtabaei.2113
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#عدالت #دادخواهی
#زن_زندگی_آزادی
#غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«وقتی سوگواری، هر چیزی تو رو به یاد عزیزت میندازه 😔
بهار و زیباییهاش، طبیعت و جنگل و دشت و دمن
تورو به یادم میندازه 💔
خاطراتت، عکسهات و زیباییهات، تنها سرمایهای است که برایم مانده 😔
قاتلانت را نمیبخشم، نفرین هم نمیکنم ،فقط عدالت میخوام اماااا، نه در این حکومت، که خود عامل تمام جنایتهاست 👎👎👎👎»
fateme.mojtabaei.2113
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#عدالت #دادخواهی
#زن_زندگی_آزادی
#غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر و خواهر جاویدنام بهنام لایقپور این ویدیو را منتشر کرده و نوشتهاند:
🕊
از دلتنگیَت کجا فَرار کنم؟
کجا بروم که صدایِ آمدنت را بشنوَم؟
کجا بایستَم که راه رفتنَت را ببینم؟
کجا بخوابم که صدایِ نفسهات بیایَد؟
کجا بچرخَم که در آغوشِ تو پیدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرَم قاب شوی؟
کجایی جان مار؟
#بهنام_لایق_پور
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊
از دلتنگیَت کجا فَرار کنم؟
کجا بروم که صدایِ آمدنت را بشنوَم؟
کجا بایستَم که راه رفتنَت را ببینم؟
کجا بخوابم که صدایِ نفسهات بیایَد؟
کجا بچرخَم که در آغوشِ تو پیدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرَم قاب شوی؟
کجایی جان مار؟
#بهنام_لایق_پور
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این ویدیو محبوبه رمضانی، مادر جاویدنام پژمان قلیپور، رحیمه یوسفزاده، مادر جاویدنام نوید بهبودی، مریم دیور و محسن پوررعدی، والدین جاویدنام ابوالفضل امیرعطایی، چند تن از خانوادههای دادخواه، درگذشت نگار کورکور، خواهر مجاهد کورکور، معترض زندانی را تسلیت گفته و از رنجها و داغهای این سالها ابراز تاسف کردند.
محبوبه رمضانی همچنین در صفحه اینستاگرام خود نوشته:
«هیچوقت نشکست، حتی وقتی زندگی بارها و بارها از پا درش آورد…
وقتی حکم ناعادلانهی زندان برای برادری که همهی تکیهگاهش بود، دنیاشو خراب کرد،
وقتی غربت براش خونه نشد، قفس شد…
وقتی سرطان اومد، بیرحم، بیصدا،
نه فریاد زد، نه گله کرد… فقط نگاه کرد.
یه نگاه پر از سؤال، پر از دلتنگی، پر از خستگی…
اون یه قهرمان بود با شونههای کوچیک ولی یه قلب به وسعت رنج همهی زنهایی که زیر بار بیعدالتی بیصدا میمیرن.
یه بار گفت:
“میدونی درد غربت چیه؟ اینه که وقتی دلت میگیره، نه مامانی هست، نه برادری، نه حتی یه آغوش آشنا… من فقط بغلِ مامانم رو میخوام…”
و نتونست…
به آرزوش نرسید…
نه ایران رو دید، نه دادگاهِ عادلی رو، نه برادرش رو…
فقط یه بار آخر بغلم کرد و گفت: “میترسم… ولی نذار فراموش شم…”
و حالا من اینجام، با دلی تکهتکه، با یادی که فراموش نمیشه…
یه دختر، یه خواهر، یه انسان…
که غربت کشتش، نه سرطان…»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
#مجاهد_کورکور
#نگار_کورکور
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محبوبه رمضانی همچنین در صفحه اینستاگرام خود نوشته:
«هیچوقت نشکست، حتی وقتی زندگی بارها و بارها از پا درش آورد…
وقتی حکم ناعادلانهی زندان برای برادری که همهی تکیهگاهش بود، دنیاشو خراب کرد،
وقتی غربت براش خونه نشد، قفس شد…
وقتی سرطان اومد، بیرحم، بیصدا،
نه فریاد زد، نه گله کرد… فقط نگاه کرد.
یه نگاه پر از سؤال، پر از دلتنگی، پر از خستگی…
اون یه قهرمان بود با شونههای کوچیک ولی یه قلب به وسعت رنج همهی زنهایی که زیر بار بیعدالتی بیصدا میمیرن.
یه بار گفت:
“میدونی درد غربت چیه؟ اینه که وقتی دلت میگیره، نه مامانی هست، نه برادری، نه حتی یه آغوش آشنا… من فقط بغلِ مامانم رو میخوام…”
و نتونست…
به آرزوش نرسید…
نه ایران رو دید، نه دادگاهِ عادلی رو، نه برادرش رو…
فقط یه بار آخر بغلم کرد و گفت: “میترسم… ولی نذار فراموش شم…”
و حالا من اینجام، با دلی تکهتکه، با یادی که فراموش نمیشه…
یه دختر، یه خواهر، یه انسان…
که غربت کشتش، نه سرطان…»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
#مجاهد_کورکور
#نگار_کورکور
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساخت تندیس شنی زندهیاد نگار کورکور در سواحل عمان
فرهاد پوریاری، بیش از ۹ ساعت برای ساختن این کار زمان صرف کرد.
sand_art_fp
نگار کورکور، خواهر زندانی سیاسی محکوم به اعدام، چند روز پیش پس از ماهها جدال با بیماری سرطان، جانش را از دست داد و جامعه دادخواهان و آزادیخواهان ایران همه داغدار شدند.
صدای روی ویدیو، از آخرین صداهای به جا مانده از نگار در روز ۱۲ فروردین ۱۴۰۴ است.
#نگار_کوکور #هنرـاعتراض #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد پوریاری، بیش از ۹ ساعت برای ساختن این کار زمان صرف کرد.
sand_art_fp
نگار کورکور، خواهر زندانی سیاسی محکوم به اعدام، چند روز پیش پس از ماهها جدال با بیماری سرطان، جانش را از دست داد و جامعه دادخواهان و آزادیخواهان ایران همه داغدار شدند.
صدای روی ویدیو، از آخرین صداهای به جا مانده از نگار در روز ۱۲ فروردین ۱۴۰۴ است.
#نگار_کوکور #هنرـاعتراض #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محسن شکاری، نامی است که در حافظه تاریخی ملت ایران ماندگار شده است؛ نه صرفاً به عنوان یک فرد، بلکه بهمثابه نماد نسلی که آرزوی زندگی در سایه آزادی، عدالت و کرامت انسانی را داشت.
جوانی ۲۳ ساله، فعال و زحمتکش، که در سوم مهر ۱۴۰۱ در خیابان ستارخان تهران، در میانه اعتراضات، برای طرح خواستهای مدنی و انسانی به خیابان آمد. محسن همانند هزاران جوان ایرانی، رؤیای ایرانی آزاد، آباد و بدون تبعیض را در سر داشت.
تنها ۷۵ روز پس از بازداشت، در سحرگاه ۱۷ آذر، در زندان رجاییشهر، در حالی به دار آویخته شد که افکار عمومی در شوک و ناباوری از سرعت صدور و اجرای حکم بود. حکومتی که تاب تحمل صدای معترض را ندارد، او را به اتهام «محاربه» به طناب دار سپرد. اما آنچه آنان پایان میپنداشتند، در واقع آغاز ماندگاری محسن در قلب یک ملت بود.
مادر و خواهرش، با صدایی لرزان اما راسخ، نامش را فریاد زدند: «آی محسن...»؛ و آن صدا، پژواکش در قلب میلیونها ایرانی نشست.
محسن، علاقهمند به بازی «خدای جنگ» بود، اما سرنوشتش را اینگونه رقم زد که خود به جنگجویی بیسلاح، اما پرتوان، بدل شود؛ جنگجویی در راه آزادی.
هر بار شنیدن نام محسن و یاد او، قلبها را میلرزاند و مردم ما را در راهی که به سوی آزادی انتخاب کردهاند، استوارتر.
#محسن_شکاری #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جوانی ۲۳ ساله، فعال و زحمتکش، که در سوم مهر ۱۴۰۱ در خیابان ستارخان تهران، در میانه اعتراضات، برای طرح خواستهای مدنی و انسانی به خیابان آمد. محسن همانند هزاران جوان ایرانی، رؤیای ایرانی آزاد، آباد و بدون تبعیض را در سر داشت.
تنها ۷۵ روز پس از بازداشت، در سحرگاه ۱۷ آذر، در زندان رجاییشهر، در حالی به دار آویخته شد که افکار عمومی در شوک و ناباوری از سرعت صدور و اجرای حکم بود. حکومتی که تاب تحمل صدای معترض را ندارد، او را به اتهام «محاربه» به طناب دار سپرد. اما آنچه آنان پایان میپنداشتند، در واقع آغاز ماندگاری محسن در قلب یک ملت بود.
مادر و خواهرش، با صدایی لرزان اما راسخ، نامش را فریاد زدند: «آی محسن...»؛ و آن صدا، پژواکش در قلب میلیونها ایرانی نشست.
محسن، علاقهمند به بازی «خدای جنگ» بود، اما سرنوشتش را اینگونه رقم زد که خود به جنگجویی بیسلاح، اما پرتوان، بدل شود؛ جنگجویی در راه آزادی.
هر بار شنیدن نام محسن و یاد او، قلبها را میلرزاند و مردم ما را در راهی که به سوی آزادی انتخاب کردهاند، استوارتر.
#محسن_شکاری #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم تولد جاویدنام نیما نوری در کنار پدر محترمش و خانواده محترم جاویدنامان وطن متین نادرخانی، فرزین معروفی، امیرمهدی فرخیپور، یلدا آقافضلی
و با حضور حسین نادربیگی از اسیبدیدگان چشمی ... و با همراهی هنرمند معترض دانیال مقدم
با یاد و خاطر تمام جاویدنامان وطن💚☀️
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
و با حضور حسین نادربیگی از اسیبدیدگان چشمی ... و با همراهی هنرمند معترض دانیال مقدم
با یاد و خاطر تمام جاویدنامان وطن💚☀️
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه حیدری، خواهر جاویدنام جواد حیدری، ویدیویی از رقص جاویدنام نیما نوری در آخرین تولدش منتشر کرد و نوشت:
یه حسرت همیشه باهامه:
کاش جواد گوشی میبرد.
کاش فقط یه بار زنگ میزد.
فقط یکیمون صداشو میشنید…
ولی این “کاشها” مرهم نیستن.
چون نیما زنگ زد.
بعد از تیر خوردن، با پدرش تماس گرفت.
آروم گفت:
«بابا خوبم، فقط ساچمهایه… دارم میرم درمانگاه.»
تا پدر برسه، زنگ زدن:
«آقا، زود بیا… بچهت از دستت میرهها…»
پدر رسید…
اما نه به نیما.
گفتن بردنش بیمارستان مدنی.
اما بعدش، انگار نیما از روی زمین محو شد.
هیچکس نگفت چی شد.
فقط میدونیم تا عصر زنده بود…
تا شب، خبر رسید.
نیما مبارز بود.
قبلاً هم تو اعتراضات بود.
قبلاً هم ساچمه خورده بود.
میگفت:
«چه آبانی بشه امسال…»
و شد.
۱۲ آبان، نیما هم رفت.
اما ما موندیم.
برای نیما، برای جواد،
برای همهی اونهایی که صداشونو از ما گرفتن—
و تا آخرش میریم.
تولدت مبارک نیما.
#ایران
🎵 Music: "One Shot" by whtrwl
heydari_fatemeh
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یه حسرت همیشه باهامه:
کاش جواد گوشی میبرد.
کاش فقط یه بار زنگ میزد.
فقط یکیمون صداشو میشنید…
ولی این “کاشها” مرهم نیستن.
چون نیما زنگ زد.
بعد از تیر خوردن، با پدرش تماس گرفت.
آروم گفت:
«بابا خوبم، فقط ساچمهایه… دارم میرم درمانگاه.»
تا پدر برسه، زنگ زدن:
«آقا، زود بیا… بچهت از دستت میرهها…»
پدر رسید…
اما نه به نیما.
گفتن بردنش بیمارستان مدنی.
اما بعدش، انگار نیما از روی زمین محو شد.
هیچکس نگفت چی شد.
فقط میدونیم تا عصر زنده بود…
تا شب، خبر رسید.
نیما مبارز بود.
قبلاً هم تو اعتراضات بود.
قبلاً هم ساچمه خورده بود.
میگفت:
«چه آبانی بشه امسال…»
و شد.
۱۲ آبان، نیما هم رفت.
اما ما موندیم.
برای نیما، برای جواد،
برای همهی اونهایی که صداشونو از ما گرفتن—
و تا آخرش میریم.
تولدت مبارک نیما.
#ایران
🎵 Music: "One Shot" by whtrwl
heydari_fatemeh
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زادروز جاویدنام دکتر پریسا بهمنی از جانباختگان انقلاب مهسا
دکتر پریسا بهمنی ساکن تهران بود و در روز ۴ آبان ۱۴۰۱ در تجمع پزشکان مقابل سازمان نظام پزشکی تهران به ضرب ۳ گلوله کشته شد.
پریسا بهمنی متولد اول اردیبهشت سال ۱۳۴۹ اهل زنجان و ساکن تهران بود، پزشک متخصص جراح عمومی و تخصص سرطان شناسی از دانشگاه لیون فرانسه، عاشق ایران و مردمش و طبیعتگردی بود.
بعد از کشته شدن مهسا امینی و شروع خیزش مردمی و کشته شدن جوانان ایرانی، او هم از پزشکانی بود که بیانیه پزشکان در محکومیت خشونت علیه شهروندان ایران و بررسی شفاف و دقیق پرونده مهسا امینی را امضا کرده بودند، در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۱ همزمان با چهلم مهسا، پزشکان و کادر درمانی جلوی سازمان نظام پزشکی تهران در خیابان امیر آباد تجمع اعتراضی برگزار کردند و دکتر پریسا بهمنی هم در این تجمع شرکت کرده بود، تجمعشان در اعتراض به سرکوب خونین جوانان معترض، برخورد امنیتی با مجروحان و سوءاستفاده از آمبولانسها و ربودن اسناد محرمانه بیماران بود، اما مزدوران حکومتی این تجمع مسالمت آمیز را به خشونت کشیدند و با گاز اشک آور به تجمع کنندگان حمله کردند و با سلاحهای جنگی به سمتشان شلیک کردند، دکتر بهمنی به ضرب ۳ گلوله از ناحیه گردن و سینه زخمی شد و به زمین افتاد.»
اگر چه در آن زمان رییس روابط عمومی سازمان نظام پزشکی کل کشور تلاش کرد علت مرگ او را تصادف با اتوبوس «بیآرتی» عنوان کند.
یادش گرامی
#پریسا_بهمنی #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دکتر پریسا بهمنی ساکن تهران بود و در روز ۴ آبان ۱۴۰۱ در تجمع پزشکان مقابل سازمان نظام پزشکی تهران به ضرب ۳ گلوله کشته شد.
پریسا بهمنی متولد اول اردیبهشت سال ۱۳۴۹ اهل زنجان و ساکن تهران بود، پزشک متخصص جراح عمومی و تخصص سرطان شناسی از دانشگاه لیون فرانسه، عاشق ایران و مردمش و طبیعتگردی بود.
بعد از کشته شدن مهسا امینی و شروع خیزش مردمی و کشته شدن جوانان ایرانی، او هم از پزشکانی بود که بیانیه پزشکان در محکومیت خشونت علیه شهروندان ایران و بررسی شفاف و دقیق پرونده مهسا امینی را امضا کرده بودند، در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۱ همزمان با چهلم مهسا، پزشکان و کادر درمانی جلوی سازمان نظام پزشکی تهران در خیابان امیر آباد تجمع اعتراضی برگزار کردند و دکتر پریسا بهمنی هم در این تجمع شرکت کرده بود، تجمعشان در اعتراض به سرکوب خونین جوانان معترض، برخورد امنیتی با مجروحان و سوءاستفاده از آمبولانسها و ربودن اسناد محرمانه بیماران بود، اما مزدوران حکومتی این تجمع مسالمت آمیز را به خشونت کشیدند و با گاز اشک آور به تجمع کنندگان حمله کردند و با سلاحهای جنگی به سمتشان شلیک کردند، دکتر بهمنی به ضرب ۳ گلوله از ناحیه گردن و سینه زخمی شد و به زمین افتاد.»
اگر چه در آن زمان رییس روابط عمومی سازمان نظام پزشکی کل کشور تلاش کرد علت مرگ او را تصادف با اتوبوس «بیآرتی» عنوان کند.
یادش گرامی
#پریسا_بهمنی #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنندج، امروز دوم اردیبهشت ماە زادروز امید حسنی یکی از جانباختگان انقلاب مهسا بر سر مزارش برگزار شد.
امروز خانوادە امید ضمن گرامی داشتن یاد او، با گذاشتن کیک و شمع بر سر مزارش یاد زادروزش را گرامی داشتند.
جاویدنام امید حسنی، جوان ۲۰ ساله که بیست و ششم آبان ماه در مراسم چهلم جانباختگان سنندج توسط نیروهای سرکوبگر ربوده شد و پس از پنج ساعت بازداشت در کلانتری ۱۲فروردین این شهر زیر شکنجه، جان خود را از دست داد.
نهادهای امنیتی رژیم، ۲۴ ساعت بعد پیکر این جانباخته راه آزادی را به خانواده او تحویل دادند و با تدابیر امنیتی، ساعت ۱۰ شب بیست و هفتم آبان ماه با حضور پنج نفر از نزدیکان او در قطعه ۱۱ آرامستان بهشت محمدی سنندج به خاک سپرده شد.
#امید_حسنی #زن_زندگی_آزادی #سنندج #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز خانوادە امید ضمن گرامی داشتن یاد او، با گذاشتن کیک و شمع بر سر مزارش یاد زادروزش را گرامی داشتند.
جاویدنام امید حسنی، جوان ۲۰ ساله که بیست و ششم آبان ماه در مراسم چهلم جانباختگان سنندج توسط نیروهای سرکوبگر ربوده شد و پس از پنج ساعت بازداشت در کلانتری ۱۲فروردین این شهر زیر شکنجه، جان خود را از دست داد.
نهادهای امنیتی رژیم، ۲۴ ساعت بعد پیکر این جانباخته راه آزادی را به خانواده او تحویل دادند و با تدابیر امنیتی، ساعت ۱۰ شب بیست و هفتم آبان ماه با حضور پنج نفر از نزدیکان او در قطعه ۱۱ آرامستان بهشت محمدی سنندج به خاک سپرده شد.
#امید_حسنی #زن_زندگی_آزادی #سنندج #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام علی سیدی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم
شعاری بود که جوانانمان فریاد میزدند؛ نشانهای از اتحاد، از پشتهمنزدن، از جوانمردانه ایستادن شانه به شانه.
این خونها را فراموش نکنید...
#چهارشنبه_غم
#چهارم_آبان
#چهارشنبه_خونین
از هر چهارشنبهای که میگذرد بیزارم.
داغ دلم تازهتر میشود، و جگرم بیشتر آتش میگیرد؛ چهارشنبهای که آخرین استوریات را گذاشتی، همانی که خطاب به نامردها نوشتی:
«چرا بچه رو میزنی؟ بیا منو بزن!»
به چه جرمی زدنت، پسرم؟
به این جرم که خودت را سپر کردی؟
به این جرم که گفتی: «چرا خواهرامونو میزنید؟»
همین کافی بود تا اسلحه را بگذارند پهلویت... و شلیک کنند.
ننگشان، مرگشان، که حتی خبر هم ندادند بیایم ببینمت...
تا صبح ناله زدم، ذرهذره مُردم، بیآنکه خبری ازت داشته باشم.
پنجشنبه گفتند شهید شدی...
فهمیدم تا صبح، تن بیجانت را در ماشین کلانتری نگه داشته بودند، بیآنکه ما را باخبر کنند.
و جمعه... که نگذاشتند در پزشک قانونی ببینمت. گفتند: «اگر صدایت دربیاید، گمنام دفنش میکنیم.»
بعد از سه روز، شنبه، تن بیجانت را بیصدا سپردند به خاک.
تمام آرزوهایت، تمام جوانیات، خاموش شد.
همه عکسها و فیلمهایت در گوشیات را پاک کردند...
و فقط همان استوریات باقی ماند.
همانی که نشان داد نترسیدی... شجاعانه و با شرافت از وطن و خواهران و برادرانت دفاع کردی.
اما صد افسوس، هزاران افسوس...
من ماندهام و این غم بزرگ.
بیایید فراموش نکنیم
چه جوانهایی را از دست دادیم...
چه خونهای بیگناهی ریخته شد...
#اتحاد_رمز_پیروزی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
zh.khakpoor
#دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم
شعاری بود که جوانانمان فریاد میزدند؛ نشانهای از اتحاد، از پشتهمنزدن، از جوانمردانه ایستادن شانه به شانه.
این خونها را فراموش نکنید...
#چهارشنبه_غم
#چهارم_آبان
#چهارشنبه_خونین
از هر چهارشنبهای که میگذرد بیزارم.
داغ دلم تازهتر میشود، و جگرم بیشتر آتش میگیرد؛ چهارشنبهای که آخرین استوریات را گذاشتی، همانی که خطاب به نامردها نوشتی:
«چرا بچه رو میزنی؟ بیا منو بزن!»
به چه جرمی زدنت، پسرم؟
به این جرم که خودت را سپر کردی؟
به این جرم که گفتی: «چرا خواهرامونو میزنید؟»
همین کافی بود تا اسلحه را بگذارند پهلویت... و شلیک کنند.
ننگشان، مرگشان، که حتی خبر هم ندادند بیایم ببینمت...
تا صبح ناله زدم، ذرهذره مُردم، بیآنکه خبری ازت داشته باشم.
پنجشنبه گفتند شهید شدی...
فهمیدم تا صبح، تن بیجانت را در ماشین کلانتری نگه داشته بودند، بیآنکه ما را باخبر کنند.
و جمعه... که نگذاشتند در پزشک قانونی ببینمت. گفتند: «اگر صدایت دربیاید، گمنام دفنش میکنیم.»
بعد از سه روز، شنبه، تن بیجانت را بیصدا سپردند به خاک.
تمام آرزوهایت، تمام جوانیات، خاموش شد.
همه عکسها و فیلمهایت در گوشیات را پاک کردند...
و فقط همان استوریات باقی ماند.
همانی که نشان داد نترسیدی... شجاعانه و با شرافت از وطن و خواهران و برادرانت دفاع کردی.
اما صد افسوس، هزاران افسوس...
من ماندهام و این غم بزرگ.
بیایید فراموش نکنیم
چه جوانهایی را از دست دادیم...
چه خونهای بیگناهی ریخته شد...
#اتحاد_رمز_پیروزی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
zh.khakpoor
#دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تصور کن! دادخواهان
اگر شما بودی چه میکردی؟ چه انتظاری از دیگران داشتی؟
دادخواهان
اهمیت زنده نگاهداشتن یاد و خاطره مبارزان با دیکتاتور بر کسی پوشیده نیست. مبارزه خانوادههای دادخواه با دیکتاتوری جمهوری اسلامی نیاز به حمایت جامعه دارد. از یادشان نکاهیم.
https://tavaana.org/imagine17/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
اگر شما بودی چه میکردی؟ چه انتظاری از دیگران داشتی؟
دادخواهان
اهمیت زنده نگاهداشتن یاد و خاطره مبارزان با دیکتاتور بر کسی پوشیده نیست. مبارزه خانوادههای دادخواه با دیکتاتوری جمهوری اسلامی نیاز به حمایت جامعه دارد. از یادشان نکاهیم.
https://tavaana.org/imagine17/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام عرفان رضایی، با انتشار این ویدئو در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«به عکسهای کودکی ات نگاه میکنم
آن روزها که خواب آرام و بی دغدغه داشتی و من زل میزدم به چهره معصومت و نوازشت میکردم
...........
یادت هست؟ وقتی چند تار از موهای سفید شقیقه ام را نشانت دادم و گفتم هیچ وقت دلم نمیخواهد پیر شوم، به قیافه پر از سئوالت نگاه کردم و ادامه دادم، چون خیلی وقت نیست که فرصت زندگی پیدا کردم
چه بادقت براندازی کردی و گفتی، مهم دله
دغدغه آن روزهای من و حالا حسرت این روزهای من که چرا عرفانم نتوانست به اندازه من عمر کند که نتواند موهای سفید شقیقه اش راببینید، دنیا و سرنوشت بی تقصیر بود ، جمهوری اسلامی نگذاشت زندگی کنیم.»
حدود یک ماه پیش هم پدر جاویدنام عرفان رضایی پس از سالها رنجبردن از اثرات جانبازی در جنگ و پس از غم و رنج ناشی از فراق فرزندش، جانش را از دست داد و از دنیا رفت.
ـ عرفان رضایی نوائی، جوان ۲۱ سالهای که در مسیر عدالتخواهی و اعتراض به سرکوبهای جمهوری اسلامی، جانش را از دست داد، نماد آگاهی و شجاعت بود. او در خانوادهای بزرگ شد که پدرش، محسن، جانباز شیمیایی و موج انفجار بود؛ مردی که سلامتش را در جنگ ایران و عراق از دست داد و سالها با رنجهای ناشی از جنگ دستوپنجه نرم کرد. عرفان، پسری کتابخوان و آگاه، با وجود تمام دشواریهای زندگی در خانوادهای با مشکلات مالی و فشارهای ناشی از جانبازی پدر، شخصیتی قوی و پرامید داشت.
قتل عرفان در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، صحنهای دردناک از جنایت جمهوری اسلامی را به تصویر کشید. او پس از پایین کشیدن تصویر علی خامنهای، با دو گلوله مأموران امنیتی جان باخت.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی #عرفان_رضایی
@Tavaana_TavaanaTech
«به عکسهای کودکی ات نگاه میکنم
آن روزها که خواب آرام و بی دغدغه داشتی و من زل میزدم به چهره معصومت و نوازشت میکردم
...........
یادت هست؟ وقتی چند تار از موهای سفید شقیقه ام را نشانت دادم و گفتم هیچ وقت دلم نمیخواهد پیر شوم، به قیافه پر از سئوالت نگاه کردم و ادامه دادم، چون خیلی وقت نیست که فرصت زندگی پیدا کردم
چه بادقت براندازی کردی و گفتی، مهم دله
دغدغه آن روزهای من و حالا حسرت این روزهای من که چرا عرفانم نتوانست به اندازه من عمر کند که نتواند موهای سفید شقیقه اش راببینید، دنیا و سرنوشت بی تقصیر بود ، جمهوری اسلامی نگذاشت زندگی کنیم.»
حدود یک ماه پیش هم پدر جاویدنام عرفان رضایی پس از سالها رنجبردن از اثرات جانبازی در جنگ و پس از غم و رنج ناشی از فراق فرزندش، جانش را از دست داد و از دنیا رفت.
ـ عرفان رضایی نوائی، جوان ۲۱ سالهای که در مسیر عدالتخواهی و اعتراض به سرکوبهای جمهوری اسلامی، جانش را از دست داد، نماد آگاهی و شجاعت بود. او در خانوادهای بزرگ شد که پدرش، محسن، جانباز شیمیایی و موج انفجار بود؛ مردی که سلامتش را در جنگ ایران و عراق از دست داد و سالها با رنجهای ناشی از جنگ دستوپنجه نرم کرد. عرفان، پسری کتابخوان و آگاه، با وجود تمام دشواریهای زندگی در خانوادهای با مشکلات مالی و فشارهای ناشی از جانبازی پدر، شخصیتی قوی و پرامید داشت.
قتل عرفان در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، صحنهای دردناک از جنایت جمهوری اسلامی را به تصویر کشید. او پس از پایین کشیدن تصویر علی خامنهای، با دو گلوله مأموران امنیتی جان باخت.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی #عرفان_رضایی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، ویدیویی از درختکاری توسط گروهی از هموطنان، به یاد سیاوش منتشر کرد و نوشت:
«درختی به نام "سیاوش"...و
جوانان دلیر و شجاع ایران زمین
از دل شاهنامه آمد، اما نه با شمشیر، نه با تاج و تخت،
با قلبی پر از ایمان، با نگاهی که روشنی میخواست برای شبهای ما.
سیاوشِ ما، از دل اسطورهها بیرون جهید و به کوچههای امروز رسید؛
او فرزند این خاک بود، نه بافتهی افسانه، که بافتهی رنج و امید نسل ما.
سیاوش ما را صدا زد،
او فریاد زد، تا خوابها پاره شوند، تا پردهها کنار بروند،
و همین صدا برای حکومت بچهکُش، گران بود…
گلولهها آمدند، اما خاموشش نکردند.
او رفت، اما سیاوشتر شد،
ریشه زد در دلها، جان گرفت در وجدانها،
و ما تصمیم گرفتیم به نامش درخت بکاریم.
برای او وهم رز مانش
نه فقط برای یادبود، بلکه برای ایستادگی.
نه فقط برای غم، بلکه برای ادامه دادن.
ما هر درخت را به نیّت حقیقت در خاک میکاریم،
و بر شاخههایش روبانهای سرخ میبندیم،
که بگوییم:
"خونِ سیاوش،وسیاوش ها. نه ناپدید میشود و نه فراموش.
بلکه به جان درختان ما رفت،
تا هر بهاری، فریاد بزند."
این حکومت، هر چه برید، ما دوباره خواهیم رویاند.
هر صدایی را که خفه کرد، با هزار برگ فریاد خواهیم زد.
و هر اسطورهای را که به خاک انداخت، با ریشههایی از جنس مردم، دوباره خواهیم ساخت.
و این درخت، تنها برای سیاوش نیست…
برای همهی آنانیست که برای این سرزمین، برای این مردم، از جانِ خود گذشتند.
آنها که نامشان شاید در تاریخ نیامده،
اما یادشان در دلهای ما حک شده است.
ما برایشان میکاریم، مینویسیم، فریاد میزنیم،
و هرگز، هرگز تنهاشان نمیگذاریم.
درخت سیاوش، درخت ایستادگیست.
درخت آنانیست که جان دادند، تا ریشههای ما باقی بماند.»
#سیاوش_محمودی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«درختی به نام "سیاوش"...و
جوانان دلیر و شجاع ایران زمین
از دل شاهنامه آمد، اما نه با شمشیر، نه با تاج و تخت،
با قلبی پر از ایمان، با نگاهی که روشنی میخواست برای شبهای ما.
سیاوشِ ما، از دل اسطورهها بیرون جهید و به کوچههای امروز رسید؛
او فرزند این خاک بود، نه بافتهی افسانه، که بافتهی رنج و امید نسل ما.
سیاوش ما را صدا زد،
او فریاد زد، تا خوابها پاره شوند، تا پردهها کنار بروند،
و همین صدا برای حکومت بچهکُش، گران بود…
گلولهها آمدند، اما خاموشش نکردند.
او رفت، اما سیاوشتر شد،
ریشه زد در دلها، جان گرفت در وجدانها،
و ما تصمیم گرفتیم به نامش درخت بکاریم.
برای او وهم رز مانش
نه فقط برای یادبود، بلکه برای ایستادگی.
نه فقط برای غم، بلکه برای ادامه دادن.
ما هر درخت را به نیّت حقیقت در خاک میکاریم،
و بر شاخههایش روبانهای سرخ میبندیم،
که بگوییم:
"خونِ سیاوش،وسیاوش ها. نه ناپدید میشود و نه فراموش.
بلکه به جان درختان ما رفت،
تا هر بهاری، فریاد بزند."
این حکومت، هر چه برید، ما دوباره خواهیم رویاند.
هر صدایی را که خفه کرد، با هزار برگ فریاد خواهیم زد.
و هر اسطورهای را که به خاک انداخت، با ریشههایی از جنس مردم، دوباره خواهیم ساخت.
و این درخت، تنها برای سیاوش نیست…
برای همهی آنانیست که برای این سرزمین، برای این مردم، از جانِ خود گذشتند.
آنها که نامشان شاید در تاریخ نیامده،
اما یادشان در دلهای ما حک شده است.
ما برایشان میکاریم، مینویسیم، فریاد میزنیم،
و هرگز، هرگز تنهاشان نمیگذاریم.
درخت سیاوش، درخت ایستادگیست.
درخت آنانیست که جان دادند، تا ریشههای ما باقی بماند.»
#سیاوش_محمودی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خانواده جاویدنام مهرشاد شهیدی، در بندرانزلی در کنار خانواده جاویدنام مهران سماک، بر سر مزار او حاضر شدند و یادش را گرامی داشتند.
amir_shahidi_nezhad
#مهرشاد_شهیدی #مهران_سماک #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
amir_shahidi_nezhad
#مهرشاد_شهیدی #مهران_سماک #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech