به چه چیزمان افتخار می کنیم؟
متن زیر و عکس های این کلیپ را یکی از همراهان توانا فرستاده است:
گروهی اساتید دانشگاه و مسوولان نهادهای مدنی یکی از کشورهای اروپایی برای تحقیق در مورد جامعه ايران و به منظور مشاوره دادن به پارلمان اروپا بدون هياهو وارد ايران مي شوند.
در برابر كساني كه موزه جواهرات و تخت جمشيد و شكوه كوروش را سرمايه هاي آبرويي ايران مي دانند راهنمای تور تصميم گرفت تا گوهرهاي با ارزشتري را به آنها نشان دهد.
همه را شبانه به موسسه طلوع بي نام و نشانها و خدمت عمو اكبر برد تا در جريان نذر سه شنبه شب هاي جوانان طلوع قرار گيرند، اين اتفاق همه چيز را تغيير مي دهد همه مهمانهاي اروپايي دست به دست فعالان موسسه ميدهند تا ساعت چهار بامداد با آنها مي مانند، غذا مي كشند كمك مي كنند، بارها به پهناي صورت اشك مي ريزند، بارها دست جوانان ايراني را ميبوسند ( واقعاً ميبوسند !!! ) و برايشان شعر مي خوانند. فرداي آنروز در كنارشان مي ايستند و نگاهي برابر دارند و ادعا مي كنند كه بايد بسيار چيزها از جوانان ایرانی ياد بگيرند و با احترام از همه مردم ايران ياد مي كنند و آمادگي خود را براي كنار این جوانان بودن اعلام مي كنند و حاضرند سالي دوماه در ايران باشند، مشاوره در همه زمينه ها و كمك به آسيبهاي اجتماعي و هزار مورد ديگر بدهند. لیدر این تور می نویسد: "من قدرت تأثير عشق را در نهاد انسان تجربه مي كنم و آموختم كه به جاي آويزان شدن به در و ديوارهاي فرسوده تاريخ به امروز و بزرگان بي ادعاي اكنون ببالم و بوسه ميزنم بر دستان همه افراد حاضر در خيريه طلوع و قلبهاي بزرگ همه دوستانم در همه ان جي او هاي ايران و به همه #معتادان و كارتن خوابهاي شهرم كه پاك شده ترك كردند و به ياري ديگران شتافته اند. درود به جوانان غيور وطنم كه به جاي شانه خالي كردن شكستن و غر زدن ايستادند ساختند و مایه آبرو و #حیثیت ما شدند...."
درست است #اعتیاد و #فقر و #بیکاری در کشورمان بیداد می کند، درست است عده ای تصویری خشن از مردم کشورمان ارائه می دهند، ولی در جای جای کشورمان نهادهای خیریه مثل #طلوع بی نشان ها، #محک ، #کهریزک ، #رعد ، #بهنام_دهشپور و ... محلی برای جمع شدن عده ای جوان #عاشق است که بی هیچ چشمداشت #عاشقانه در خدمت هستند و حس خوبی ایجاد می کنند، حسی سرشار از غرور و همدلی و همبستگی و مهر و دوستی.... نظر شما در این مورد چیست؟
اگر موارد مشابه ای سراغ دارید می توانید گزارش و تصاویرتان را برای ما بفرستید.
در مورد موسسه #طلوع در اینجا بخوانید:
http://www.toloo.org/
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
متن زیر و عکس های این کلیپ را یکی از همراهان توانا فرستاده است:
گروهی اساتید دانشگاه و مسوولان نهادهای مدنی یکی از کشورهای اروپایی برای تحقیق در مورد جامعه ايران و به منظور مشاوره دادن به پارلمان اروپا بدون هياهو وارد ايران مي شوند.
در برابر كساني كه موزه جواهرات و تخت جمشيد و شكوه كوروش را سرمايه هاي آبرويي ايران مي دانند راهنمای تور تصميم گرفت تا گوهرهاي با ارزشتري را به آنها نشان دهد.
همه را شبانه به موسسه طلوع بي نام و نشانها و خدمت عمو اكبر برد تا در جريان نذر سه شنبه شب هاي جوانان طلوع قرار گيرند، اين اتفاق همه چيز را تغيير مي دهد همه مهمانهاي اروپايي دست به دست فعالان موسسه ميدهند تا ساعت چهار بامداد با آنها مي مانند، غذا مي كشند كمك مي كنند، بارها به پهناي صورت اشك مي ريزند، بارها دست جوانان ايراني را ميبوسند ( واقعاً ميبوسند !!! ) و برايشان شعر مي خوانند. فرداي آنروز در كنارشان مي ايستند و نگاهي برابر دارند و ادعا مي كنند كه بايد بسيار چيزها از جوانان ایرانی ياد بگيرند و با احترام از همه مردم ايران ياد مي كنند و آمادگي خود را براي كنار این جوانان بودن اعلام مي كنند و حاضرند سالي دوماه در ايران باشند، مشاوره در همه زمينه ها و كمك به آسيبهاي اجتماعي و هزار مورد ديگر بدهند. لیدر این تور می نویسد: "من قدرت تأثير عشق را در نهاد انسان تجربه مي كنم و آموختم كه به جاي آويزان شدن به در و ديوارهاي فرسوده تاريخ به امروز و بزرگان بي ادعاي اكنون ببالم و بوسه ميزنم بر دستان همه افراد حاضر در خيريه طلوع و قلبهاي بزرگ همه دوستانم در همه ان جي او هاي ايران و به همه #معتادان و كارتن خوابهاي شهرم كه پاك شده ترك كردند و به ياري ديگران شتافته اند. درود به جوانان غيور وطنم كه به جاي شانه خالي كردن شكستن و غر زدن ايستادند ساختند و مایه آبرو و #حیثیت ما شدند...."
درست است #اعتیاد و #فقر و #بیکاری در کشورمان بیداد می کند، درست است عده ای تصویری خشن از مردم کشورمان ارائه می دهند، ولی در جای جای کشورمان نهادهای خیریه مثل #طلوع بی نشان ها، #محک ، #کهریزک ، #رعد ، #بهنام_دهشپور و ... محلی برای جمع شدن عده ای جوان #عاشق است که بی هیچ چشمداشت #عاشقانه در خدمت هستند و حس خوبی ایجاد می کنند، حسی سرشار از غرور و همدلی و همبستگی و مهر و دوستی.... نظر شما در این مورد چیست؟
اگر موارد مشابه ای سراغ دارید می توانید گزارش و تصاویرتان را برای ما بفرستید.
در مورد موسسه #طلوع در اینجا بخوانید:
http://www.toloo.org/
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
خسرو فرشیدورد، ادیب تنها و شاعر ِ «این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست»
بسیاری از ما شعر پر احساس ِ «این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست» را شنیدهایم. شعری که با هر بار خواندنش خصوصا برای آنهایی که دور از وطن زندگی میکنند بسیار قابل لمس و درککردنی است. هر جای این کُرهی خاکی که باشی با خواندن این ابیات بیاختیار، دل هوای وطن میکند:
این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشم چو معشوقهی من نیست
آن کشور نو آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دلانگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافهی آهوی ختن نیست
آوارهام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانهی من نیست
آوارگی و خانه به دوشی چه بلایی است
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنهی آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شه رعظیم است ولی شهر غریب است
این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست
شاعر این غزل کسی است که در نهم دیماه ۱۳۸۸ غریبانه در تنهایی و غزلتی غمانگیز در سرای سالمندان نیکان ِ تهران درگذشت؛ دکتر خسرو فرشیدورد. خسرو فرشیدورد، از بزرگان نگارش فارسی و نقد ادبی است.
خسرو فرشیدورد در آبانماه ۱۳۰۸ در ملایر دیده به جهان گشود.
فرشیدورد تحصیلات خود را تا پایان دورهی دبیرستان در زادگاهش گذراند و پس از آن برای ادامه تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت. فرشیدورد در سال ۱۳۴۲ پایاننامهی خود را با عنوان «قید در زبان فارسی» و مقایسهی آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی» ارائه داد و در زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفت. او از سال ۱۳۴۳ در دانشگاه اصفهان به تدریس مشغول شد.فرشیدورد پس از آن و تا زمان بازنشستگی، استاد دانشگاه تهران بود.دکتر فرشیدورد به زبانهای عربی و فرانسوی تسلط داشت و همچنین با زبانهای انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت. تخصص اصلی فرشیدورد دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و #سبکشناسی نیز صاحبنظر بود و علاوه بر نوشتن مقالات متعدد، از او بیش از شانزده عنوان کتاب در همین زمینهها باقی مانده است. فرشیدورد در میان اهالی دانشگاه با این ویژگیها شناخته میشود اما در میان برخی مردم ایشان به عنوان سرایندهی شعری شناخته میشود که ذکر آن رفت. برخی نیز او را به سبب نوشتن آئین #نگارش در کتابهای دبیرستان میشناسند.
درسی با عنوان #گرتهبرداری در دبیرستان ،به قلم فرشیدورد است. فرشیدورد در مقالهی گرتهبرداری، شیوهی درست برگردانکردن اصطلاحات و اسامی خاص خارجی را به زبان فارسی به شیوهای محققانه و عملی آموزش داده است. #فرشیدورد بیش از چهل سال پیش دستور زبان ِ جدید را نوشت.او #عاشق #ادبیات و #شعر #فارسی بود.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Y0lrQv
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
بسیاری از ما شعر پر احساس ِ «این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست» را شنیدهایم. شعری که با هر بار خواندنش خصوصا برای آنهایی که دور از وطن زندگی میکنند بسیار قابل لمس و درککردنی است. هر جای این کُرهی خاکی که باشی با خواندن این ابیات بیاختیار، دل هوای وطن میکند:
این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشم چو معشوقهی من نیست
آن کشور نو آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دلانگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافهی آهوی ختن نیست
آوارهام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانهی من نیست
آوارگی و خانه به دوشی چه بلایی است
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنهی آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شه رعظیم است ولی شهر غریب است
این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست
شاعر این غزل کسی است که در نهم دیماه ۱۳۸۸ غریبانه در تنهایی و غزلتی غمانگیز در سرای سالمندان نیکان ِ تهران درگذشت؛ دکتر خسرو فرشیدورد. خسرو فرشیدورد، از بزرگان نگارش فارسی و نقد ادبی است.
خسرو فرشیدورد در آبانماه ۱۳۰۸ در ملایر دیده به جهان گشود.
فرشیدورد تحصیلات خود را تا پایان دورهی دبیرستان در زادگاهش گذراند و پس از آن برای ادامه تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت. فرشیدورد در سال ۱۳۴۲ پایاننامهی خود را با عنوان «قید در زبان فارسی» و مقایسهی آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی» ارائه داد و در زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفت. او از سال ۱۳۴۳ در دانشگاه اصفهان به تدریس مشغول شد.فرشیدورد پس از آن و تا زمان بازنشستگی، استاد دانشگاه تهران بود.دکتر فرشیدورد به زبانهای عربی و فرانسوی تسلط داشت و همچنین با زبانهای انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت. تخصص اصلی فرشیدورد دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و #سبکشناسی نیز صاحبنظر بود و علاوه بر نوشتن مقالات متعدد، از او بیش از شانزده عنوان کتاب در همین زمینهها باقی مانده است. فرشیدورد در میان اهالی دانشگاه با این ویژگیها شناخته میشود اما در میان برخی مردم ایشان به عنوان سرایندهی شعری شناخته میشود که ذکر آن رفت. برخی نیز او را به سبب نوشتن آئین #نگارش در کتابهای دبیرستان میشناسند.
درسی با عنوان #گرتهبرداری در دبیرستان ،به قلم فرشیدورد است. فرشیدورد در مقالهی گرتهبرداری، شیوهی درست برگردانکردن اصطلاحات و اسامی خاص خارجی را به زبان فارسی به شیوهای محققانه و عملی آموزش داده است. #فرشیدورد بیش از چهل سال پیش دستور زبان ِ جدید را نوشت.او #عاشق #ادبیات و #شعر #فارسی بود.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Y0lrQv
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
خسرو فرشیدورد؛ ادیب تنها
بسیاری از ما شعر پراحساس «این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست» را شنیدهایم. شعری که با هر بار خواندنش خصوصا برای آنهایی که دور از وطن زندگی میکنند بسیار قابل لمس و درککردنی است. هر جای این کره
به بهانهی سالگرد درگذشت ِ منوچهر آتشی، شاعر جنوب
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر #معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر€آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«میرویم و آرام نمیشویم
و میگذریم بیسایههامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.
خانوادهی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتشخان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آنجا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک میگفتند علاقهمند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادرهی ثبت و احوال بوشهر شد.
منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتبخانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتبخانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسهی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسهی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همهی مخالفتهایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.
در چاهکوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربههای شعریاش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقهمند بود اما اولین تجربهی شعر و شاعریاش در چاهکوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگیاش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام میبرد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفتوگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همهی شعرهایش بوده است.آتشی در اینباره میگوید: «آن سالها ترانههای زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم میخورد.»
ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین میگوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشتوگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شمارهی صفحهی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. میدانست شعرش را دوست دارم. اما مسئلهی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی همسالانش همچنان شعر خوب و ناب از او میشنیدم. هر بار از بوشهر به تهران میآمد با بغلی پر از شعر میآمد. باید همه گوش میشدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بیاختیاز تقاضای نسخهای از آن را میکردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپشده و نشدهی او میتوان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست میگفت که بیش از هر #شاعر #معاصر #شعر برگزیده دارد.»
#منوچهر€آتشی در ۲۹ آبانماه ۱۳۸۴ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
منوچهر آتشی؛ شاعر جنوب - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
«میرویم و آرام نمیشویم و میگذریم بیسایههامان مشتعل بر سنگ و منحنی در مرگ» منوچهر آتشی، شاعر و مترجم دوم مهر ماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد. خانواده آتشی از عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران…
#بهاره_هدایت بعد از یک سال با همسرش ملاقات حضوری داشت. بهاره هدایت بیش از شش سال است در #زندان به سر میبرد اما اجازه دیدارهای حضوری با همسر نیز با فواصل زیاد به او داده میشود. امین احمدیان هفته گذشته از ملاقات حضوری با او آمد....یادگارش از این دیدار دستنوشت بهاره بود:
چقدر هر چه بخواهم
بجویم و تو نباشی
چقدر عطر تنت را
ببویم و تو نباشی
بهار تو....
@Tavaana_TavaanaTech
#زندانی_سیاسی #عاشق #حقوق_بشر
چقدر هر چه بخواهم
بجویم و تو نباشی
چقدر عطر تنت را
ببویم و تو نباشی
بهار تو....
@Tavaana_TavaanaTech
#زندانی_سیاسی #عاشق #حقوق_بشر