اخیرا بهفر لالهزاری و رضوانه احمدخانبیگی، زوج محبوس در زندان اوین توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران، هر کدام به پنج سال حبس محکوم شدند.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر شده است، رضوانه احمدخانبیگی و همسرش بهفر لالهزاری، هر کدام بابت اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی به چهار سال حبس و بابت تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس، مجموعا ده سال محکوم شدند.
نامهای از آقای بهفر لالهزاری به دست ما رسیده که در آن شرح میدهد چه رفتار ظالمانهای با این زوج زندانی شده است.
متن این نامه به شرح زیر است:
«به نام زن، زندگی، آزادی
دیرزمانی فخرالشعرای گرامیمان چه شیوا و درست پیشبینی نمود که:
در ایران تا بود ملا و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی!
آزادیخواهان و هموطنان بهجانآمدهام،
به جهت ضرورت آگاهی و اطلاع شما همدردان و البته ثبت در تاریخ ایرانمان، یادآور میشوم:
در شهریور ۱۴۰۲ و این بار به همراه همسرم (رضوان احمدخانبیگی) و دوستانم، به دست وحوش مزدور جدید رژیم تروریستی و اشغالگر حاکم بر سرزمینمان [لباسشخصیهای معلومالحال!] به نام حفاظت اطلاعات فراجا، پس از هجوم ناگهانی و ضربوشتم شدید و تهدید و توهین و فحاشی و تحقیر! و سرقت علنی هر آنچه که حتی در جیب لباس! همراهمان داشتیم، شبانه در خیابان آزادی تهران (بدون ارائه دستوری) بازداشت و دستگیر شدیم.
اما این بار پس از بازداشت، این اوباش مزدور در ابتدا ما را به سمت خانه برده و پیش روی چشمان همسرم رضوانه هر آنچه از وسایل و ظروف و لوازم خانه را که خواستند یا توانستند شکستند! و به شدت تخریب و تلف کردند.
و هر آنچه از اسناد و مدارک و دیگر لوازم و وسایل شخصی و اسباب که خواستند را از منزل برداشتند و حین آسیبرساندن و تخریب ضبط کردند و بردند. حتی لوازم برقی دیگر (کولر، فنها و چراغ و...) را علیرغم مخالفت همسرم روشن کردند و تعمدا روشن گذاشتند و مانده!
از لحظه بازداشت، تا پایان مراحل بازجویی توام با شکنجهها و همراه با دستبند و پابند [البته فقط! دست و پای رضوانه را (لابد به جرم زنبودنش!) با بست کمربندی! و فشاری شکننده!] و باقیمان را با دستبند و پابند (فلزی قابل تنظیم) بستند و البته چشمبند هم در زمان بازداشت و بازجوییها بر چشمانمان بود.
تا چند شبانهروز! که مراحل اول بازجوییها ادامه داشت، با همان وضعیت حتی مجال خوابیدن نیز نیافتیم... .
سپس، مراحل دوم بازجوییها به دست اوباش مزدور لباسشخصی و شکنجهگر گوناگون در حالی ادامه یافت که در سیاهچالی بدون حداقل امکانات و بسیار کثیف و آلوده به سر میبردیم.
هماکنون، پس از گذراندن ایام در حبس زندان اوین، در امتداد (به اصطلاح!) بازداشت موقت! که فقط نامش موقت است! مطلع شدم که وسایل و اسناد و مدارک شخصی و لوازم خانه و حرفهای و... که بازجوهای رژیم در واقع به یغما و غارت بردهاند، و ظاهرا با دستور مقام قضائی مافوقشان میباید پس بدهند، را با هر وسیله دیگری که از هر شخصی دیگر (مثلا) ضبط یا حداقل خیانت در امانت کردهاند، را بدون تفکیک روی همدیگر ریخته و شاید بخشی از آنها را عمدا میکنند که: خودت بیا و پیدا کن! و ببین لوازمت کدام است و از بین آنها بردار.
ضمنا مدارک هویتی و شناسایی و عقدنامه و سند خانه ما و کلید خانه ما (۲ دسته کلید از من و همسرم) نیز دست این نهاد بازداشت گردیده و جهت شکنجه و آزار و اذیت و زدن خسارت بیشتر به ما از تحویل وسایل ما به خودمان یا وکیل پرونده و یا خانوادهمان امتناع میکنند و با این وجود طبیعی است که دیگر هیچ احساسی از امنیت جانی و مالی نکنیم، آن هم در میهن خودمان!
هممیهنانم! این شرح احوالی که گزیدهای از آن را بیان داشتم، مشتی است نمونه خروار که با وجود و بقای هر لحظه رژیم مافیای مذهبی، در کمین و انتظار هر ایرانی است.
ضمنا به جهت اطلاع و باز هم ثبت در تاریخ:
نشانی محل و مقر این جانیان و بازجوها:
مراحل اول شکنجه و بازجوییها: تهران، یافتآباد، خ. الغدیر، پایگاه پنجم پلیس ضد امنیت عمومی
محل و مقر مراحل دوم شکنجه و ضرب و شتم و بازجوییها: تهران، خ. وزرا، بالاتر از پارک ساعی، پلیس ضد امنیت عمومی [محل قتل مهسا امینی]
زندهام با امید پایاندادن به فقر و فساد و جنایت و دیکتاتوری و آزادی و رهایی ایران و ایرانی!
بهفر لالهزاری، زندان اوین، آذرماه ۱۴۰۲»
#بهفر_لاله_زاری #رضوانه_احمدخانبیگی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر شده است، رضوانه احمدخانبیگی و همسرش بهفر لالهزاری، هر کدام بابت اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی به چهار سال حبس و بابت تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس، مجموعا ده سال محکوم شدند.
نامهای از آقای بهفر لالهزاری به دست ما رسیده که در آن شرح میدهد چه رفتار ظالمانهای با این زوج زندانی شده است.
متن این نامه به شرح زیر است:
«به نام زن، زندگی، آزادی
دیرزمانی فخرالشعرای گرامیمان چه شیوا و درست پیشبینی نمود که:
در ایران تا بود ملا و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی!
آزادیخواهان و هموطنان بهجانآمدهام،
به جهت ضرورت آگاهی و اطلاع شما همدردان و البته ثبت در تاریخ ایرانمان، یادآور میشوم:
در شهریور ۱۴۰۲ و این بار به همراه همسرم (رضوان احمدخانبیگی) و دوستانم، به دست وحوش مزدور جدید رژیم تروریستی و اشغالگر حاکم بر سرزمینمان [لباسشخصیهای معلومالحال!] به نام حفاظت اطلاعات فراجا، پس از هجوم ناگهانی و ضربوشتم شدید و تهدید و توهین و فحاشی و تحقیر! و سرقت علنی هر آنچه که حتی در جیب لباس! همراهمان داشتیم، شبانه در خیابان آزادی تهران (بدون ارائه دستوری) بازداشت و دستگیر شدیم.
اما این بار پس از بازداشت، این اوباش مزدور در ابتدا ما را به سمت خانه برده و پیش روی چشمان همسرم رضوانه هر آنچه از وسایل و ظروف و لوازم خانه را که خواستند یا توانستند شکستند! و به شدت تخریب و تلف کردند.
و هر آنچه از اسناد و مدارک و دیگر لوازم و وسایل شخصی و اسباب که خواستند را از منزل برداشتند و حین آسیبرساندن و تخریب ضبط کردند و بردند. حتی لوازم برقی دیگر (کولر، فنها و چراغ و...) را علیرغم مخالفت همسرم روشن کردند و تعمدا روشن گذاشتند و مانده!
از لحظه بازداشت، تا پایان مراحل بازجویی توام با شکنجهها و همراه با دستبند و پابند [البته فقط! دست و پای رضوانه را (لابد به جرم زنبودنش!) با بست کمربندی! و فشاری شکننده!] و باقیمان را با دستبند و پابند (فلزی قابل تنظیم) بستند و البته چشمبند هم در زمان بازداشت و بازجوییها بر چشمانمان بود.
تا چند شبانهروز! که مراحل اول بازجوییها ادامه داشت، با همان وضعیت حتی مجال خوابیدن نیز نیافتیم... .
سپس، مراحل دوم بازجوییها به دست اوباش مزدور لباسشخصی و شکنجهگر گوناگون در حالی ادامه یافت که در سیاهچالی بدون حداقل امکانات و بسیار کثیف و آلوده به سر میبردیم.
هماکنون، پس از گذراندن ایام در حبس زندان اوین، در امتداد (به اصطلاح!) بازداشت موقت! که فقط نامش موقت است! مطلع شدم که وسایل و اسناد و مدارک شخصی و لوازم خانه و حرفهای و... که بازجوهای رژیم در واقع به یغما و غارت بردهاند، و ظاهرا با دستور مقام قضائی مافوقشان میباید پس بدهند، را با هر وسیله دیگری که از هر شخصی دیگر (مثلا) ضبط یا حداقل خیانت در امانت کردهاند، را بدون تفکیک روی همدیگر ریخته و شاید بخشی از آنها را عمدا میکنند که: خودت بیا و پیدا کن! و ببین لوازمت کدام است و از بین آنها بردار.
ضمنا مدارک هویتی و شناسایی و عقدنامه و سند خانه ما و کلید خانه ما (۲ دسته کلید از من و همسرم) نیز دست این نهاد بازداشت گردیده و جهت شکنجه و آزار و اذیت و زدن خسارت بیشتر به ما از تحویل وسایل ما به خودمان یا وکیل پرونده و یا خانوادهمان امتناع میکنند و با این وجود طبیعی است که دیگر هیچ احساسی از امنیت جانی و مالی نکنیم، آن هم در میهن خودمان!
هممیهنانم! این شرح احوالی که گزیدهای از آن را بیان داشتم، مشتی است نمونه خروار که با وجود و بقای هر لحظه رژیم مافیای مذهبی، در کمین و انتظار هر ایرانی است.
ضمنا به جهت اطلاع و باز هم ثبت در تاریخ:
نشانی محل و مقر این جانیان و بازجوها:
مراحل اول شکنجه و بازجوییها: تهران، یافتآباد، خ. الغدیر، پایگاه پنجم پلیس ضد امنیت عمومی
محل و مقر مراحل دوم شکنجه و ضرب و شتم و بازجوییها: تهران، خ. وزرا، بالاتر از پارک ساعی، پلیس ضد امنیت عمومی [محل قتل مهسا امینی]
زندهام با امید پایاندادن به فقر و فساد و جنایت و دیکتاتوری و آزادی و رهایی ایران و ایرانی!
بهفر لالهزاری، زندان اوین، آذرماه ۱۴۰۲»
#بهفر_لاله_زاری #رضوانه_احمدخانبیگی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
شرح بهفر لالهزاری، زندانی سیاسی، از ظلمی که بر او و همسرش رضوانه احمدخانبیگی روا داشتهاند
اخیرا بهفر لالهزاری و رضوانه احمدخانبیگی، زوج محبوس در زندان اوین توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران، هر کدام به پنج سال حبس محکوم شدند. بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر شده است، رضوانه…