آموزشکده توانا
57.9K subscribers
30.1K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
شاهرخ مسکوب، ژرف‌اندیش‌ترین #اندیشمند ایرانی روزگار ما*
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جمله‌ی شاه‌رخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کم‌نظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاه‌رخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند.
شاه‌رخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین می‌آورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه می‌روم. چه گردشی، چه معالجه‌ای. در حقیقت نمی‌دانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آن‌جاست. حالا ایران را بیش‌تر از همیشه می‌خواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چه‌قدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچ‌گاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما هم‌واره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون می‌گوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامه‌ی آیندگان مطلب می‌نوشت. به دلایلی که بحث‌اش مفصل است دید دیگر نمی‌تواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمی‌تواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همان‌جور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاه‌های لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس می‌کرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفت‌وآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی می‌خوابید. خُب می‌بینم کسی که #اخلاق‌گرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدم‌های این جوری را تاب نمی‌آورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی می‌گوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بی‌تابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دل‌بسته‌ی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سال‌خوردگی با چه دغدغه‌هایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گران‌بهایی را که می‌توانست صرف خلاقیتی به راستی ستایش‌انگیز کند، در چه دویدن‌های جان‌فرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنان‌که نوشته‌های مسکوب را خوانده‌اند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr

@Tavaana_TavaanaTech
سالمرگ شاهرخ مسکوب
goo.gl/1yY28R

شاید جمله‌ی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کم‌نظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی».

شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال سن داشت و در بیمارستان ِ کوشن پاریس بستری بود. او سال‌هایی متمادی در پاریس زندگی کرده بود اما پس از مرگ پیکرش را به تهران آوردند و در بهشت‌زهرا به خاک سپردند.

شاهرخ مسکوب سال ۱۳۰۲ در شهر بابل به دنیا آمد. دوره‌ی ابتدایی را در مدرسه‌ی علمیه تهران، پشت مسجد سپه‌سالار سپری کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که خواندن رمان و آثار ادبی را شروع کرد. پس از پایان دوران دبیرستان در اصفهان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران می‌آید و در رشته‌ی حقوق دانش‌گاه تهران به تحصیل مشغول می‌شود. در همین سال‌ها است که مسکوب به روزنامه‌ی «قیام ایران» می‌رود و برای این روزنامه تفسیر اخبار خارجی می‌نویسد به شکلی که می‌توان این را اولین تجربه‌ی نویسندگی مسکوب دانست. مسکوب در این سال‌ها هم‌چنین به آموختن زبان فرانسوی مشغول می‌شود.

از حدود بیست‌سالگی مسکوب به حزب توده می‌پیوندد. خودش در خاطراتش به این مسئله اذعان می‌کند که پیوستنش به حزب توده از روی احساسات و عواطف بوده است و دغدغه‌های عدالت‌خواهی و بشردوستی او را به حزب توده علاقه‌مند کرده است. ده سال پس از این عضویت او در خیابان بازداشت می‌شود. یکی از توده‌ای‌ها او را لو می‌دهد و او گرفتار می‌شود. شاه‌رخ مسکوب از حزب توده دل‌زده می‌شود. پس از آزادی از زندان یک‌سر به سراغ ادبیات و ترجمه می‌رود و تا پایان عمر با ادبیات زندگی می‌کند. آن‌گونه که از زندگی ِ مسکوب برمی‌آید غیر از گرایش او به حزب توده، پیش از آن او دلبسته‌ی مذهب می‌شود و در اجرای فرامین مذهبی افراط می‌ورزد که کتاب‌های احمد کسروی موجب می‌شود از این افراط دست بردارد. پس از این دو تجربه‌ی مذهبی‌بودن و توده‌ای بودن او دیگر مبلغ و مروج هیچ ایدئولوژی‌ای نمی‌شود.

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
حسن کامشاد رفیق ِ گرمابه و گلستان ِ مسکوب در بخشی از کتاب «حدیث نفس» با عنوان «شاه‌رخ در پاریس» از شرایط پس از کوچ مسکوب سخن می‌گوید:«خودش بی‌کار، هم‌سرش بیمار و دخترش آسیب‌پذیر و ناتوان. در تهران یکی دو مقاله‌ی تند در روزنامه‌ی آیندگان نوشته بود و از کشور رانده شده بود.»

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
محمد جراحی؛کارگر شریف، به دوستش شاهرخ زمانی پیوست. او در اثر بیماری سرطان درگذشت. عکس سمت راست،مرداد۹۵ پس از ۵سال حبس بدون مرخصی وعکس سمت چپ،۱۱مهر۹۶ به او مرخصی استعلاجی نمیدادند @Tavaana_TavaanaTech
محمد جراحی؛کارگر شریف، به دوستش شاهرخ زمانی پیوست.
او در اثر بیماری سرطان درگذشت.
عکس سمت راست،مرداد۹۵ پس از ۵سال حبس بدون مرخصی وعکس سمت چپ،۱۱مهر۹۶
به او مرخصی استعلاجی نمیدادند

جراحی با وجود مشکلات جسمی فراوان، پنج سال حبس را بدون یک روز مرخصی در زندان تبریز گذارند و حتی به او برای گذراندن دوران درمان، مرخصی استعلاجی ندادند.

پس از اختلالات بسیار جسمانی، تشخیص پزشکان، سرطان تیروئید بود. با دستبند و پابند راهی بیمارستان شد. انتظار می‌رفت طبق قانون مرخصی استعلاجی بگیرد. تشخیص دادستان این بود که وی مجرم امنیتی‌ست و محروم از مرخصی.

جراحی مرداد ۹۵ پس از آزادی، پیش از هر کار دیگر، بر مزار شاهرخ زمانی، رفیق و یار دیرین خود ظاهر شد و پس از آن به دیدار خانواده شتافت.

شاهرخ زمانی نقاش ساختمانی و فعال کارگری بود. وی عضو هیأت مدیرۀ کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، عضو هیأت بازگشایی سندیکای کارگران ساختمان و نقاشان و زندانی سیاسی نیز بوده است. وی در شرایطی که در بند سیاسی زندان رجایی‌شهر کرج پنجمین سال حبس بدون مرخصی خود را سپری می‌کرد، در روز ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ در زندان به علت سکته مغزی درگذشت.
goo.gl/m94VHc

توانا به زودی دوره‌ای در مورد کارگران با عنوان «حقوق کار و سازماندهی کارگری» برگزار می‌کند. شما می توانید از یکی از این دو طریق ثبت نام کنید.

لینک ثبت نام در وبسایت:
tavaana.org/user/register
لینک ثبت نام در گوگل فرم:
bit.ly/2xgURtA
کانال این کلاس:
t.me/labor_rights
مطالب مرتبط؛
حقوق کارگران و تشکیلات کارگری
goo.gl/MMnNMY
دموکراسی،نارضایتی و کارگر از «جوئل فریدمن»
goo.gl/dcepyJ

@Tavaana_TavaanaTech
«یاشاماق بیر آغاج کیمی تک و حر
و بیر اورمان کیمی قارداشجاسینا
بو حسرت بیزیم...
(ناظیم حیکمت)
goo.gl/8S8eSd

سال ۹۱ در زندان تبریز با محمد جراحی آشنا شدم، نزدیک یک سال از حبس پنج ساله وی می گذشت یک پیرمرد ساده و دوست داشتنی که خیلی زود باب رفاقت ما باز شد. وقتی به زندان تبریز رسیدیم، شاهرخ زمانی را تازه به زندان رجایی شهر تبعید کرده بودند، که یک بار برای همیشه رفت و برنگشت، طبیعتا یکی از کسانی که بیش از همه ما برای شاهرخ دلتنگ می شد، جراحی بود و ما تلاش بسیار می کردیم تا او این جای خالی را حس نکند.
در تمام پیاده روی هایی که در حیاط کوچک بند داشتیم با شور و شوق فراوان و با هیجان هر چه تمام من، امیر یا بچه های دیگر را در مورد مسایل روز به بحث می گرفت. همیشه یک پای ثابت بحث های سیاسی اتاق بود و با شور و حرارت خاصی از حقوق کارگران دفاع می کرد، می گفت از وقتی خودم را شناختم کارگر بودم و به مرور که با حق و حقوق خودم آشنا شدم به طرف فعالیت های سندیکایی کشیده شدم و الان هم به همین خاطر در زندان هستم، راست می گفت پنج سال حبس و پیش از آن خبر داشتم که دوبار دیگر هم دستگیر شده یکی در سال ۸۶ و بار دیگر در سال ۸۷.
چندمدت از اوایل حبس اش را در سال ۹۰ در بند قرنطینه و چندماه را هم در بند جرایم عمد زندان تبریز (قتل) گذرانده بود، اهل شوخی و مزاح بود و ساده و صمیمی حرف می زد، بعد از چندوقت همسایه هم شدیم و من در تخت بالایی جراحی جای گرفتم و امیر هم در تخت بالایی من، هر شب بعد از خاموشی من و امیر پای ثابت بساط چایی جراحی بودیم و بعد هم برای سیگار آخر شب با هم می رفتیم. چندبار به شوخی و جدی گفته بود که می خواهد پس از آزادی، من و امیر را برای فعالیت سندیکایی به آلمان بفرستد، تنها به این شرط که فعالیت سندیکایی داشته باشیم و من و امیر هم به شوخی می گفتیم که ما فقط سرباز تو هستیم آقای جراحی. سه تایی قرار گذاشته بودیم که بعد از آزادی از زندان بساط چایی، قلیان و املت در یکی از قهوه خانه های تبریز بزنیم که این قرارمان محقق نشد.
در ایامی که آزادی مشروط وی بررسی می شد همه بچه های اتاق فارغ از ته دل آرزو می کردند که با آزادی مشروط وی موافقت شود که نشد و جراحی همه آن 5 سال لعنتی را بدون یک روز مرخصی به پایان برد. دقیقا به خاطر دارم که آن روز وقتی با آزادی مشروط جراحی مخالفت شد، با رویی گشاده و خندان گفت که تا این سن هیچوقت مقابل حرف زور سرخم نکرده ام و از این پس هم سرخم نخواهم کرد، من به این راحتی میدان را خالی نخواهم گذاشت. مدام به من و امیر تاکید می کرد عروسی تان را بگذارید برای بعد از آزادی ام و من و امیر هم قول داده بودیم که ازدواج مان بماند برای بعد از آزادی جراحی. وقتی متوجه وجود سرطان در تیروئید جراحی شدیم، همه اتاق ماتم گرفتند تا زمانی که متوجه شدیم زیاد جدی نیست و با عمل و پرتودرمانی برطرف می شود. برای عمل رفت و پرتودرمانی شد و اگرچه نیازمند مرخصی بود اما نه مسئولین قضایی و نه مسئولین زندان حتی با مرخصی استعلاجی وی هم موافقت نکردند تا برای یک هفته بیشتر در اتاق قرنطینه بهداری زندان تبریز بماند. همه ما از این اتفاق عصبانی بودیم تا اینکه برگشت و باز ترکیب اتق مان با جراحی کامل شد.
جراحی همه ما راهی کرد و همه ما آزاد شدیم و فقط جراحی ماند، وقت خداحافظی به من گفت خداحافظی نمی کنم می گویم به امید دیدار چون خیلی زود همدیگر را در بیرون از زندان خواهیم دید، این را هیچوقت فراموش نکردم. این که چه قدر خداحافظی سخت است و خداحافظی بی موقع سخت تر وقتی انتظار خداحافظی نداری و این به "امید دیدار" که امید دارد و دیدار چه قدر مسرت بخش است. تا همین اواخر که خبر سرطان جراحی را شنیدم و بعد اینکه پزشکان جواب کرده اند و همین روزهای آخر که می شد مرگ را از چشمان حالا بی فروغش خواند باور نمی کردم برای وی متن خداحفاظی بنویسم، اما این روایت مرگ بود و حکایت خداحافظی با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین زندان از انسانی که آرمان اش رهایی طبقه کارگر بود. "به امید دیدار" رفیق.»

این مطلب از صفحه فیسبوک آقای «مهدی حمیدی» برداشته شده است.

توانا به زودی دوره‌ای در مورد کارگران با عنوان «حقوق کار و سازماندهی کارگری» برگزار می‌کند. شما می توانید از یکی از این دو طریق ثبت نام کنید.

لینک ثبت نام در وبسایت:
tavaana.org/user/register
لینک ثبت نام در گوگل فرم:
bit.ly/2xgURtA
کانال این کلاس:
t.me/labor_rights
مطالب مرتبط؛
حقوق کارگران و تشکیلات کارگری
goo.gl/MMnNMY
دموکراسی،نارضایتی و کارگر از «جوئل فریدمن»
goo.gl/dcepyJ

@Tavaana_TavaanaTech
.
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.

شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»

شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»

شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:

«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»

شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:

«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»

شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:

«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»
https://bit.ly/2GYsc0F

متن فوق از صفحه فیسبوک بهزاد مهرانی انتخاب شده است.

از آثار فراوانی که از شاهرخ مسکوب به جا مانده است که می‌توان به «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار»،انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۲، «سوگ سیاوش در مرگ و رستخیز»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۰، «در کوی دوست»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۷، «ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲، «درباره‌ی جهاد و شهادت» (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۱)، «خواب و خاموشی»، لندن، ۱۹۹۴، «سفر در خواب»، پاریس، انتشارت خاوران، ۱۳۷۷،
«ارمغان مور»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴، «سوگ مادر»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۶ و … اشاره کرد. از فراوان ترجمه‌های مسکوب می‌توان به ترجمه‌ی «خوشه‌های خشم»، جان اشتاین بک، «ادیب شهریار»، سوفوکل و «افسانه‌های تبای، ۱۳۵۲ اشاره کرد. شاه‌رخ مسکوب در هجرت رنج بسیار کشید و تلخی‌های فراوانی تحمل کرد.

درباره شاهرخ مسکوب بیشتر بخوانید:

http://bit.ly/1yizhTr

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.

شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»

شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»

شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:

«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»

شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:

«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»

شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:

«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr

#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.

شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»

شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»

شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:

«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»

شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:

«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»

شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:

«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

درباره شاهرخ مسکوب:
is.gd/1hZk1B

#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
تداوم بازداشت و بلاتکلیفی سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی

روز ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ماموران امنیتی دو تن از فعالین کارگری سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی را در نزدیکی محل زندگی‌شان ربودند و به بازداشتگاهی نامشخص در اوین انتقال دادند.

با گذشت ۹ روز از زمان دستگیری، آقایان ابراهیمی و احمدی، تنها چند تماس کوتاه با خانواده داشته‌اند و علیرغم پیگیری‌های خانواده، تاکنون اطلاع دقیقی از دلایل بازداشت آن‌ها به دست نیامده است و صرفا گفته‌اند که پرونده امنیتی است.!

- در تصویر فرد سمت راست سیامک ابراهیمی و سمت چپ شاهرخ احمدی است.

- تفهیم اتهام یکی از اصول مسلم آیین دادرسی کیفری است و علاوه بر بیان صریح آن در ماده ۱۲۹ قانون آیین دادرسی کیفری سابق مصوب سال ۱۳۷۸ و مواد ۱۹۳ تا ۱۹۵ قانون آیین دادرسی کیفری جدید مصوب سال ۱۳۹۲ در قانون اساسی ایران هم به صراحت مورد پیش‌بینی و تأکید قرار گرفته است. اصل ۳۲ قانون اساسی مقرر می‌دارد «هیچ کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود.»

- بلاتکلیف نگه‌داشتن زندانیان، به ترفندی تبدیل شده است تا مسئولان زندان بتوانند انواع فشارها را به فرد زندانی اعمال کرده و او را در معرض اعترافات اجباری قرار دهند.

#سیامک_ابراهیمی #شاهرخ_احمدی #یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عرفان کرم‌ویسی وکیل دادگستری از صدور احکام سنگین علیه موکلینش آقایان سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی خبر داد.

او نوشت:
«بنابر ابلاغیهٔ دادنامهٔ صادره از شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب تهران دربارهٔ اتهامات موکلینم، آقای سیامک ابراهیمی بابت اتهام اجتماع و تبانی به‌قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور به تحمل پنج سال حبس و بابت اتهام فعالیت تبلیغی به هشت ماه حبس، در مجموع ۵ سال و ٨ ماه حبس و آقای شاهرخ احمدی بابت اتهام اجتماع و تبانی به‌قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور  به ۴ سال حبس محکوم شدند.
جلسه رسیدگی به اتهامات موکلینم در تاریخ ٢۶ تیرماه سال جاری در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب برگزار شده‌ و پیش‌تر در تاریخ ٩ اسفندماه سال گذشته با تودیع وثیقه ٧٠٠ میلیون تومانی در شعبه ٢ بازپرسی تا پایان مراحل رسیدگی آزاد شده ‌بودند.»

- لازم به ذکر است این رای دادگاه بدوی است و هنوز رای دادگاه تجدیدنظر صادر نشده است.

- از اینکه دادگاه چه اقداماتی را به عنوان مصداق اتهامات انتسابی درنظر گرفته، اطلاعی نداریم. اما فعالیت‌های کارگران برای احقاق حقوق خود و هم‌صنفان خود باید در هر جامعه‌ای آزاد باشد و بسیاری از فعالان کارگری به صرف تلاش برای سازماندهی فعالیت‌های صنفی بازداشت و محکوم می‌شوند.

- سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی، شهروندان ساکن تهران در تاریخ هجدهم بهمن ماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در نهایت در روز هشتم اسفند ماه با تودیع وثیقه هفتصد میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شدند.

#سیامک_ابراهیمی
#شاهرخ_احمدی #حقوق_کارگران #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهرخ، خواننده سرشناس ایرانی پس از چند سال مبارزه با بیماری سرطان درگذشت. این خواننده و آهنگسار علاوه بر آثاری که مورد توجه عموم قرار داشت، مواضع سیاسی ضد جمهوری اسلامی داشت و در بستر بیماری نیز از اعتراضات مردمی در جنبش «زن زندگی آزادی» حمایت کرده بود.

شاهرخ از پیش از بهمن ۵۷ در آمریکا زندگی می‌کرد. طبعا او نیز مثل بسیاری از هنرمندان دوست داشت به میهن خود برگردد و در ایران هنرنمایی کند، اما جمهوری اسلامی امکان ارائه هنر بسیاری از هنرمندان را در اوج دوران زندگی هنری‌شان از آن‌ها گرفت.


#شاهرخ_شاهید #خواننده #آهنگساز #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا این صدای زیبا و این اجرای تحسین‌برانگیز از این خواننده شریف و میهن‌دوست، در ایران ممنوعه بود و ۴۵ سال نتوانست به سرزمین مادری راه یابد و در ایران اجرا داشته باشد؟
در عوض شاهرخ در قلب ایرانیان جای گرفت او خواننده‌ای مردمی بود.

شاهرخ شاهید، خواننده سرشناس ایرانی پس از چند سال مبارزه با بیماری سرطان، دو روز پس از تولد هفتادسالگی‌اش درگذشت. این خواننده و آهنگسار علاوه بر آثاری که مورد توجه عموم قرار داشت، مواضع سیاسی ضد جمهوری اسلامی داشت و در بستر بیماری نیز از اعتراضات مردمی در جنبش «زن زندگی آزادی» حمایت کرده بود.

شاهرخ از پیش از بهمن ۵۷ در آمریکا زندگی می‌کرد. طبعا او نیز مثل بسیاری از هنرمندان دوست داشت به میهن خود برگردد و در ایران هنرنمایی کند، اما جمهوری اسلامی امکان ارائه هنر بسیاری از هنرمندان را در اوج دوران زندگی هنری‌شان از آن‌ها گرفت.


#شاهرخ_شاهید #خواننده #آهنگساز #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مخاطبان توانا این ویدیو را با صدای زنده‌باد شاهرخ شاهید، خواننده مردمی و میهن‌دوست و با تصاویری از انقلاب ملی زن، زندگی، آزادی درست کرده است.
شاهرخ خواننده‌ای بود که در تمام این سال‌ها، آثاری علیه جمهوری اسلامی تولید کرد و با هیچ جریانی معامله نکرد. او انسانی آزاده بود که سمت مردم ایستاد، انزوا را به جان خرید، ولی شرفش را نفروخت و آزاده زیست.

یادش گرامی باد

#شاهرخ_شاهید #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«هفتمین سالگرد پرواز هفت زن و مرد جوان هم رسید. سال‌ها خواهد گذشت و هر قطره از خون پاکباختگان این سرزمین مثل دانه‌ای سحرآمیز، زمین را بارور خواهد کرد. آنان بذر آگاهی بودند که در دامن مادرانشان بالیدند. خونشان آگاهی‌بخش بود و به خفتگان این عصر، بیداری بخشید. شهین، شهناز و مادرانی که اسمشان را نمی‌دانیم این شقایق‌های خونفشان را زاییدند و در آغوش پر مهر خود بزرگ کردند. رنج فقدانشان را با هر دم و بازدم، صبورانه تحمل می‌کنند و شب‌های دراز بی‌خوابی را به جان می‌خرند. حوری و خواهرانی که داغ برادر بر دل دارند نیز پا به پای مادران، این راه پر درد را دویده و گریسته‌اند. هلا ای عزیزان! ما نیز همچون شما در داغ لاله‌هایتان گریسته‌ایم. بدانید که ایران هرگز یاد فرزندان دلبند و برادران و خواهران شما را فراموش نخواهد کرد. سروهای جوان شما در خیابان‌هایی به زمین افتادند که پیش از آن شاهد جانفشانی‌های مبارزین راه آزادی بوده‌اند. مبارزینی که از مشروطه تا کنون در پی سیراب‌کردن عطش مردم سرزمین پهناور ایران برای آزادی، جانفشانی‌ها کرده‌اند. خون عزیزان شما در مسیر طولانی حق‌طلبی مردم به اقیانوس بیکران و عمیق و پر گوهر عدالتخواهی پیوسته است. در چنین روزی که یادآور پرواز پرستوهای عاشق آزادی است در کنار شما می‌ایستیم و با افتخار دست‌هایمان را در هم گره می‌کنیم تا حصاری بسازیم برای محافظت از گوهر زندگی.
با هم سرود زنده باد زندگی سر می‌دهیم. چرا که قدر تک تک فرزندان این مرز و بوم را می‌دانیم و مادرانه در عشق کودکان و جوانان این سرزمین غوط. وریم. یاد جانباختگان ششم دیماه هشتاد و هشت برای همیشه گرامی باد.

پ . ن : ۶دی، عاشورای ۸۸ شهرام فرج‌زاده، شاهرخ رحمانی، شبنم سهرابی و امیرارشدتاجمیر توسط خودروی نیروی انتظامی زیرگرفته وکشته شدند و نيز سید علی موسوی حبیبی، مهدی فرهادی راد و مصطفی کریم‌بیگی با اصابت مستقیم گلوله کشته شدند.»
amirarshad_tajmir

#امیرارشد_تاجمیر #شهرام_فرج_زاده #شاهرخ_رحمانی #شبنم_سهرابی #سیدعلی_موسوی_حبیبی #مهدی_فرهادی_راد #مصطفی_کریم_بیگی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی راهی زندان شدند.

بنابر آخرین ابلاغیه از سوی شعبه یک اجرای احکام کیفری دادسرای عمومی و انقلاب ۳۳ (شهید مقدس "امنیت") تهران، با موضوع احضار جهت اجرای حکم، سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی از فعالین سیاسی مجموعا به ۹ سال حبس محکوم شدند.
آن‌ها در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۱۸ ، با وجود عدم آمادگی، بیماری فیزیکی و ارائه مدارک پزشکی، برای گذراندن احکام ناعادلانه خود راهی زندان اوین شدند و در حال حاضر در قرنطینه زندان به سر می‌برند.

سیامک ابراهیمی بابت اتهام «اجتماع و تبانی به‌ قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور» به تحمل پنج سال حبس و شاهرخ احمدی نیز با همین عنوان اتهامی به ۴ سال زندان محکوم شده‌اند.
سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی در ۱۸ بهمن سال ۱۴۰۱ در منازل خود در تهران بازداشت و به اوین منتقل شدند. مسئولان شعبه ۲ بازپرسی دادسرای اوین پرونده‌ی آنها را «امنیتی» خوانده بودند.

این دو زندانی سیاسی، پیش از رفتن به زندان متنی منتشر کردند که بخشی از آن به شرح زیر است:
«ما به زندان می‌رویم
ما مدافعین حقوق زحمتکشان و پویندگان راه آزادی، راهی زندان اوین تهران برای تحمل دوران اسارتمان هستیم. حکمی ناعادلانه که نتیجه نگاهی انحصارطلبانه به انسان‌هایی است که چون آن‌ها نمی‌اندیشیدند، حکمی که برایش نبود دلیل و سند مهم نیست، چراکه سرنوشت کسانی را رقم می‌زند که از آن‌ها نیستند. ما دو انسان از انبوه انسان‌هایی هستیم که روزی به پا خاستند تا عدالت و آزادی را حاکم بر حیات کشورشان کنند، وارثان مبارزه‌ای تاریخی که از انقلاب مشروطیت آغاز شده...

...گناه ما اینست که بر سر آن آرمان شریف مانده‌ایم، ما شاگردان وفادار بزرگانمان هستیم و همچنان می‌گوییم انسان به رهایی نمی‌رسد مگر با ایمان و مبارزه در راه باوری انسانی عدالت‌خواه و آزادی‌بخش.
ما صدای دادخواهیمان را به گوش جهانیان می‌رسانیم.

سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی»

#سیامک_ابراهیمی
#شاهرخ_احمدی
#تهران
#زندانی_سیاسی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏پرومته در زنجیر
‏دیگری‌نامه
‏اپیزود هجدهم


‏… زنی که خود را جولیا راسل معرفی می‌کند، زنی‌ست که از دوران طفولیت، به‌عنوان یک روسپی بزرگ شده و با کمک فاسق خود، به دزدی کردن و حتی قتل آدم‌های پولدار مشغول بوده است. چنین فردی که از حیث انحطاط اخلاقی، یادآور شخصیت مریم مجدلیه در انجیل است، یعنی فردی که تا گلو در گناهان متعدد غرق شده و به نظر نمی‌رسد از شفقت انسانی و از عشق بویی برده باشد، فقط زمانی به خود می‌آید و تکان می‌خورد که با عشق صادقانه و بی‌شائبه‌ مردی به خود مواجه می‌شود.

‏این مرد که هر چه تلاش کرد زن را از مسیر همیشگی زندگی خود خارج کرده و به یک زندگی صادقانه وارد کند، در آخرین دقایق فیلم، چاره‌ای نمی‌بیند که خود را فدای آخرین نقشه‌ توطئه‌آمیز جولیا راسل کند. او نوشیدنی زهرآگینی را که برایش تدارک شده بود، می‌نوشد تا به خواست معشوق خود، به توطئه‌ زشت او، بمیرد. او نصیحت نمی‌کند. موعظه نمی‌کند. سعی نمی‌کند که با شرارت روبه‌رو شود یا با آن بجنگد. او عملی عاشقانه انجام می‌دهد تا ثابت کند در برابر معشوق، کاملا تسلیم و پاکباخته است.

‏این صحنه از فیلمی که سرشار از صحنه‌های سکسی و اروتیک  است، فوق‌العاده عاطفی و دراماتیک از کار درآمده است. زنی که خود را جولیا راسل معرفی کرده، عمیقا شرمنده از پستی و دنائت خود، می‌گرید و از راه رفته بازمی‌گردد. او در این صحنه، یک بار دیگر مرتکب قتل می‌شود. اما این بار فاسق خود را می‌کشد تا عاشق خود را به هر قیمتی که شده، نجات دهد…

‏برای خواندن متن کامل این اپیزود در صفحه‌ی گفت‌وشنود به:

‏⁦dialog.tavaana.org/others-18/

‏برای شنیدن نسخه‌ی کامل این اپیزود در یوتیوب به:

https://youtu.be/gF20fz28rlo?si=cv8vnCZtSDAv8Vou

‏و برای شنیدن نسخه‌ی کامل در کست‌باکس به:

‏⁦castbox.fm/vd/675913944

‏و برای شنیدن نسخه‌‌ی کامل در ساندکلود به:

‏⁦on.soundcloud.com/wTqWv

‏مراجعه کنید.

‏⁧#دیگری_نامه⁩ ⁧#پرومته⁩ ⁧#مسیح⁩ ⁧#ماشیح⁩ ⁧#فدیه⁩ ⁧#نجات‌بخش⁩ ⁧#گناه_اولیه⁩ ⁧#آنتونیو_باندراس⁩ ⁧#آنجلینا_جولی⁩ ⁧#والس_در_تاریکی⁩ ⁧#آیسخولوس⁩ ⁧#شاهرخ_مسکوب⁩ ⁧#ژوزف_کمپبل⁩ ⁧#قدرت_اسطوره

‏⁦@Dialogue1402