آموزشکده توانا
56.6K subscribers
31.3K photos
37K videos
2.54K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
برای کیانوش سنجری

طرح از جیانلوکا کستانتینی

کیانوش سنجری در آخرین توئیتش نوشته بود:
«هیچ کس نباید به خاطر بیان عقایدش زندانی شود. اعتراض حق هر شهروند ایرانی‌ست.

زندگی من پس از این توییت به پایان خواهد رسید اما فراموش نکنیم که ما برای عشق به زندگی جان داده و می‌دهیم، و نه مرگ.

آرزومندم روزی ایرانیان بیدار و بر بردگی چیره شوند.

پاینده ایران»

#كيانوش_سنجرى
#کارتون #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavsanaTech
حسین رونقی، فعال سیاسی، که این روزها در تداوم خواسته‌های کیانوش سنجری، لب‌هایش را دوخته و در شهر چند بار تحصن کرده، با انتشار گزارشی تکان‌دهنده از آزار و اذیت جنسی و فحاشی جنسی ماموران نسبت به خود که فعال شناخته شده‌ای است نوشته و آن‌ها را «دسته اراذل و اوباش و متجاوزان.» نام نهاد.
او در انتهای گزارشش نوشت:
حتی اگر یک نفر باشم در مقابل این رفتارها خواهم ایستاد و بیش از این اجازه نمی‌دهم ما را تحقیر کنید. «مسئله من نیستم» مسئله بازگردان شان و عزت به انسان‌هایی است که در این سرزمین زندگی می‌کنند و ایرانی نام گرفته‌اند، «مسئله من نیستم» مسئله پس گرفتن ایران است.

بنابر این رفتارهای غیرانسانی و غیراخلاقی که با ما شهروندان ایرانی توسط مأموران به اصطلاح انتظامی انجام می‌شود:
تصمیم من این است. به‌جای آن‌که مرا بازداشت کنید، نگه دارید و بکشید، قلب یا سر من را هدف قرار دهید.

متن کامل این گزارش به شرح زیر است:

مسئله من نیستم! مسئله سرکوب، اعدام، زندان و فقر است.

همین روزها یکی از شهروندان ایران در شهر ملکان به نام غفار اکبری زیر شکنجه ماموران نیروی انتظامی جان باخته است.

دیروز من به‌عنوان یک فعال شناخته‌شده‌ی ۴۰ ساله توسط ماموران یگان ویژه نیروی انتظامی مورد آزار و اذیت جنسی و فحاشی جنسی قرار گرفتم. ماموران انتقال یگان ویژه که رفتارشان مصداق رفتار اراذل و اوباش و متجاوزان بود و به هر زنی در خیابان فحاشی رکیک می‌کردند، حین بازداشت، سر من را از سمت گوش چپ، محکم به درب ماشین کوبیدند و با استفاده از گیجی لحظه‌ای من، به زور توی ماشینشان هلم دادند. داخل اتومبیل، دو دست من را گرفته بودند و راننده مدام می‌گفت: «مادرت رو ...» آن که سمت چپم بود دست چپم را به زور به میان پایش برده بود و می‌گفت برام بمال! سمت راستی هم به مادر و خواهرم فحش می‌داد. در همین حال که دستان من را گرفتار بودند با رخ فاتح، سلفی می‌گرفتند و وقتی به سختی اعتراض می‌کردم، صدای کرکرشان بیشتر می‌شد و می‌گفتند «دهانت را برایت جر می‌دهیم.» مامور سمت چپ دستش را به زیر لباسم می‌برد به نفر راست می‌گفت خوب هم سفید است: «شب در بازداشتگاه می‌خواهم زنم بشود.» آن یکی می‌گفت: «مادرش را جلوی چشمش...»

همان‌ها که سارینا و نیکا را کشتند، صراحتا می‌گفتند: «نه تنها عین سگ شما را می‌کشیم بلکه شما را می‌گ...»

همه‌ی این‌ها تا زمانی بود که من را تحویل مامورانی دهند که دوربین داشتند!

این بخشی از رفتار مأموران نیروی انتظامی با شهروندان است که از این پس می‌خواهم به آن‌ها بگویم «دسته اراذل و اوباش و متجاوزان.» این‌ها همان‌ها هستند که می‌گویند مجری قانون و محافظ مملکت هستند و زنان را به جرم بدحجابی مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند. من مقاومت می‌کنم برای این‌که «مسئله من نیستم» ستمی است که بر هر شهروند ایرانی توسط حکومت و اراذل و اوباشش روا داشته می‌شود. این‌ها همان‌ها هستند که از بچه‌های اکباتان و آن‌ها که محکوم به اعدام شدند یا کشته شدند با همین روش‌ها اعتراف می‌گیرند و بعد قوه قضاییه که کانون بی‌عدالتی است با همین اعترافات حکم اعدام صادر کرده و آن را اجرا می‌کند. حتی اگر یک نفر باشم در مقابل این رفتارها خواهم ایستاد و بیش از این اجازه نمی‌دهم ما را تحقیر کنید. «مسئله من نیستم» مسئله بازگردان شان و عزت به انسان‌هایی است که در این سرزمین زندگی می‌کنند و ایرانی نام گرفته‌اند، «مسئله من نیستم» مسئله پس گرفتن ایران است.

بنابر این رفتارهای غیرانسانی و غیراخلاقی که با ما شهروندان ایرانی توسط مأموران به اصطلاح انتظامی انجام می‌شود:
تصمیم من این است. به‌جای آن‌که مرا بازداشت کنید، نگه دارید و بکشید، قلب یا سر من را هدف قرار دهید.

@HosseinRonaghi

#حسین_رونقی #كيانوش_سنجرى #بچه‌های_اکباتان #بچه_هاى_اكباتان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حسین رونقی، فعال سیاسی، از تداوم کنش مبارزاتی خود خبر داد. او در متنی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد از توهین و لگدپراکنی مأموران اطلاعات به مادرش خبر داد.

نوشته آقای رونقی به شرح زیر است:

من اهل جنگیدنم، برای کیانوش، مادرم و مردمم دوباره بر‌می‌گردم، استخوان لای زخمتان خواهم شد‌.

مادرم همیشه به اصرار سعی می‌کند مرا همراهی کند، اما این بار نمی‌گذارم بیاید. به آن مأمور بی‌شرف بی‌جود وزارت اطلاعات که دیروز به مادر من گفته «کثافت» و به پای این پیرزن لگد زده و پایش آسیب دیده است، بگویید: «کثافت کل مجموعه‌ی وزارت اطلاعات است با کل جمهوری اسلامی که مملکت با این عظمت را به سقوط کشانده است‌.» شما همان حیوان‌هایی هستید که در خیابان‌ها با گلوله کودکان ایران را می‌کشید. برای امام حسین یقه پاره می‌کنید، حیدرحیدرکنان جنایت می‌کنید و فکر می‌کنید تا ابد همه قرار است از شما بترسند و وحشت داشته باشند؟ در آن مجموعه وزارات اطلاعاتتان یک نفر انسان وجود ندارد که اگر وجود داشت دست از آن سیستم فاسد و کودک‌کش برمی‌داشت‌.

صدایشان از حیات دفترشان می‌آمد: «هر کسی این کارها (تحصن) را حتی در فرانسه و اروپا هم بکند، قلم دست و پایش را خرد می‌کنند!»

پس من می‌جنگم، ادامه می‌دهم و منتظرم قلم دست و پایم را بشکنید.

به‌ مادرم بی‌حرمتی کرده‌اید. به او که سواد خواندن و نوشتن آن‌چنان ندارد توهین کرده‌اید. حال جسمی‌اش بده بوده، گفته‌اید اورژانس می‌آید، او گفته «خودم پول دارم نمی‌خواهم شما پول بدهید.» گفته‌اید: «تازه آمده‌ای شهر؟ این‌جا اورژانس شکل دیگری کار می‌کند.» منظور مادرم این بود که «پول شما حرام و کثیف است.»

به او گفته‌اید: «در این وضعیت کشور، پسرتان استخوان لای زخم ایران شده.» شما ایران می‌شناسید؟ مشتی وطن‌فروش که در مجموعه‌ای به نام وزارت اطلاعات جمع شده‌اید. به او گفته‌اید «پسرت قاتل بچه‌های مردم است که آن‌ها را به خیابان کشانده! قاتل کیانوش است» شرف ندارید مرا به جرم قتل اعدام نکنید‌.

به من می‌گویید «صبر ما هم حدی دارد» می‌خواهم ببینم وقتی صبرتان لبریز شد قرار است چه غلطی بکنید؟ زندانی کنید؟ زیر شکنجه بکشید؟ تجاوز کنید؟ یا اعدام کنید؟ این بار با خودتان آن اوباش متجاوز یگان ویژه نیروی انتظامی را بیاورید می‌خواهم ببینم چگونه قرار است من را «زن» خودشان بکنند.

یک نفر از عزیزترین فرزندان این سرزمین  ارزشمندترین دارایی‌اش (جانش) را فدا کرده است تا ما ببینیم، تا تلنگری باشد! تا برای این استیصال چاره‌ای کرده باشد. انتظار دارید من از پا بنشینم؟ عقب بکشم؟ آدم تن دادن به ذلت و سیاهی نیستم، ادامه می‌دهم تا خواسته‌های کیانوش، مرگ باعزت شرف دارد به این زندگی پر از تحقیر و ذلتی که برای ما ساخته‌اید. بلای جانتان می‌شوم و تازه خواهید فهمید «استخوان لای زخم یعنی چه.»

@Hosseinronaghi

#حسين_رونقی #كيانوش_سنجرى #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسعود همایی، هموطن ساکن مشهد، امروز چهارم آذر ماه، با در دست داشتن تصاویر چهار تن از زندانیان سیاسی، که کیانوش سنجری از آن‌ها نام برده و خواهان آزادی‌شان شده بود، بار دیگر پا به خیابان گذاشت و این ویدیو را منتشر کرد.
او که دو روز پیش هم همین کار را انجام داده بود، به مردم می‌گوید «نترسید»

یادتان هست، «نترسید نترسید» آخرین پیام جاویدنام غزاله چلابی بود.

برای گذر از استبداد دینی و برای رهایی زندانیان سیاسی، باید از مانع ترس گذر کرد و پا به میدان گذاشت.
کیانوش سنجری، جانش را برای «زندگی» و برای «زنده‌کردن» مردم نهاد. برای اینکه «تلنگری باشد»
ادامه راه کیانوش، برخاستن و گذر از بزرگترین ترس‌ها است.
و انگاه، پس از گذر از ترس:
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می‌خیزند

#تکثیر_شهامت #شاید_تلنگری_باشد #كيانوش_سنجرى #حسین_رونقی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کانال تلگرام حسین رونقی خبر داد که او برای آغاز تحصن خود به سمت زندان اوین روانه شد.

خواسته‌های او، خواسته‌های زنده‌یاد کیانوش سنجری‌اند: آزادی نسرین شاکرمی، توماج صالحی، فاطمه سپهری و آرشام رضایی.

پاینده ایران


او همچنین ضمن انتشار تصویری از لب دوخته‌اش نوشت:
با لب‌های دوخته ایستاده‌ام بر عهدم...

‏برای کیانوش و خواسته‌هایش، با لب‌های دوخته تا پای جان خواهم ایستاد. زندگی آنقدر ارزش ندارد که به‌خاطرش کسی وجودش و شرافتش را بفروشد. حقیقت را هیچ وقت نمی‌شود زیر خاک کرد.
حتی دشمنان باشکوه و باشرفی نیستید. ایران برای شما وطن نیست.

آخرین وضعیت جسمی (روز دهم):

لب‌ها متورم و زخم شده‌اند و خونریزی می‌کنند.
کاهش وزن زیاد، ضعف جسمانی به همراه سرگیجه شدت گرفته و عضلات تحلیل رفته‌اند.
نوسان فشار خون و فشار خون بالای ۱۴ و نوسان شدید قند خون.
خونریزی گوارشی و ادراری.
درد مفاصل و استخوان‌ها.

سهم امروز: سه لیوان آب، دو لیوان چای، و تزریق داروها به صورت وریدی و عضلانی.

خواسته‌ام همان خواسته‌های کیانوش است.

@Hosseinronaghi

پی‌نوشت:
حسین رونقی به محض حضور در مقابل زندان اوین، توسط چهار مأمور امنیتی وارد اتومبیلی شده و از محل خارج شد.

اطلاعات بیشتری از او در دست نیست.

#نه_به_اعدام #كيانوش_سنجرى #حسین_رونقی #زندان_اوین #نسرين_شاکرمی #توماج_صالحی #آرشام_رضایی #فاطمه_سپهری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حسین رونقی، فعال سیاسی، شرحی از وقایع روز گذشته در مقابل زندان اوین و رفتار بسیار نامحترمانه و فحاشی و تهدید جنسی ماموران منتشر کرد. ماموران با وجود چنین رفتاری ادعا کردند که با تو محترمانه برخورد کردیم وگرنه...

شرح کامل ماجرا را بخوانید:

از اعتراض تا تهدید؛ روایت وقایع تحصن مقابل زندان اوین

دیروز حدود ساعت ۱۲ ظهر به زندان اوین رسیدم. از ماشین پیاده شدم، پوستر را باز کردم و در کنار گلی که در دست داشتم گرفتم. رفتم جلوی اوین، متوجه حضور گسترده ماموران نیروی انتظامی، گارد حفاظت زندان و لباس شخصی‌ها شدم. چهار مامور به همراه تعدادی دیگر آمدند سمتم، یکی از ماموران خواست پوستر را بگیرد، مقاومت کردم و مأموری از آن میان گفت کاری بهش نداشته باشید، دوره‌ام کردند و به سمت ماشین پلیس بردند.

داخل ماشین پلیس نشستم که لباس شخصی‌های وزارت اطلاعات آمدند تا مرا تحویل بگیرند و ببرند. مردی ناشریف، حدود ۶۰ ساله با موها و ریش‌های سفید، با پیراهن شطرنجی وارد ماشین شد، پوستر را پاره کرد. پوستر را ندادم و در همان حین گفت: «ک..ه پررو بده بهم». پوستر را بیرون انداخت و این‌بار خواست گل را بگیرد، گفت: «ک...ش می‌دونم باهات چی‌کار کنم!» گل را هم گرفت و له کرد. جلوی دوربین‌ها با لب‌های دوخته، با صدایی که شنیده نمی‌شد داد زدم: «که من ک...ش هستم؟»

به من دستبند زدند و سوار یک سانتافه کردند تا مرا به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات ببرند. در راه، همان مرد ناشریف، به‌زور می‌خواست ماسکی را به‌صورت چشم‌بند (که حتی در قانون ج.ا غیرقانونی است) روی صورتم بگذارد. مقاومت که کردم، سرم را تکان داد، دستم بسته بود، انگشتم را محکم در حد شکستن فشار داد، آن میان هم بد و بیراه می‌گفت. به‌زور آن ماسک را با جوانکی که سمت دیگرم بود به صورتم زدند. نفر دیگر می‌گفت «ما به تو احترام می‌گذاریم وگرنه گردن بزرگ‌تر از تو را با نوچه‌های مسلحش شکسته‌ایم!»

وقتی رسیدیم، مرا در اتاقی گذاشتند و رفتند! صدایشان از دور می‌آمد. صدای همان مرد ناشریف بود: «این بچه خوشگل رو ده روز بفرستن فلان‌جا، شبا بدیم بک..ش می‌فهمه چیه» آن یکی همکارش می‌گفت: «یه تصمیمی باید براش بگیرند، وزارت اطلاعات شده اسنپ! برید از فلان‌جا برش دارید،‌ نگهش دارید و ببریدش خونه!»

فارغ از این‌که یک پیرمرد چطور می‌تواند این‌قدر ناشریف و بددهن باشد، برایم سوال است این افراد با این اوباش‌گری، مجری قانون هستند؟ احترام گذاشتن شما و ماموران‌تان این است که به یک معترض سیاسی که لب‌هایش را دوخته، آزار جنسی برسانید؟ فحاشی کنید؟ کتکش بزنید؟ اگر این رفتار محترمانه است رفتار نامحترمانه چیست؟ با فعالان سیاسی و معترضان این‌طور برخورد می‌کنید، با مجرمان عادی چه می‌کنید؟ هیچ‌کس نباید این‌گونه مورد خشونت و توهین قرار گیرد. من منتظر می‌مانم این‌بار گردن مرا هم بشکنید، یا بفرستید همان‌جایی که من بچه خوشگل را تا صبح ...؛ چون من عقب نمی‌کشم و تا محقق شدن خواسته‌های کیانوش ایستاده‌ام.

با لب‌های دوخته ادامه خواهم داد...
پاینده ایران

@Hosseinronaghi

#حسین_رونقی #كيانوش_سنجرى #شاید_تلنگری_باشد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech