آموزشکده توانا
56.6K subscribers
31.3K photos
37K videos
2.54K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
زادروز بهرام بیضایی، استاد نمایش و سینمای ایران
https://goo.gl/mEFg6e

مارتین اسکورسیزی:
«من خیلی مفتخرم که بنیاد جهانی سینما اولین فیلم بلند کارگردانش بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم من را می‌برد به بهترین لحظات فیلم‌های نئورالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن می‌توانید ریشه‌های بیضایی در ادبیات، تئاتر و شعر را کامل حس کنید. بیضایی حالا در کالیفرنیا زندگی می‌کند و دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوق‌العاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.»

بهرام بیضایی:

«خیال نمی‌کنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشته‌ام که از دست داده‌ام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمی‌ارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست 30 سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.»

بهرام بیضایی کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر ایرانی در پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده بیضایی از اهالی آران و بیدگل در استان اصفهان بودند. پدر او تعزیه‌خوان بوده و پدربزرگ و عمویش نیز متون تعزیه را تهیه می‌کردند. بهرام بیضایی تحصیل دانشگاهی در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.

پیش از این و در سال پایانی دبیرستان بیضایی دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشته بود. بیضایی در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که در سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا نهاده شده بود رفت که بعدها به دو مرکز دانش‌کده هنرهای دراماتیک و اداره برنامه‌های تئاتر تقسیم شد. در این سال‌ها بهرام بیضایی “پژوهش‌های نمایش در ایران” را در مجله موسیقی که نخستین مجله تخصصی موسیقی به زبان فارسی بود و از اوایل سال ۱۳۱۸ در تهران منتشر می‌شد، انتشار داد.

بیضایی یکی از پایه‌گذاران و از اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کناره‌گیری کرد. او در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران هم‌کاری می‌کرد و در سال ۱۳۵۲ از اداره‌ی برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تمام‌وقت نمایش دانشکده‌ی هنرهای زیبا انتقال یافت.

بیضایی در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانش‌گاه تهران اخراج شد. ....

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy

@Tavaana_TavaanaTech
قتل آقای نویسنده در فصل برگ‌ریزان

غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانواده‌ای تنگ‌دست به دنیا آمد. فقر غفار را وا می‌دارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم می‌گیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.

در محیط انگلیسی‌مآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی می‌کند. پیشرفت‌اش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق می‌شود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیل‌اش به پایان می‌رسد.

در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران می‌شود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعه‌شناسی راهی پاریس می‌شود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت می‌کند.

او که سخت چپ‌گرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمی‌گردد و با تعطیلی دانشگاه‌ها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز می‌‌گردد؛ به شهر محبوب تبعیدی‌ها!

فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در بازگشت به ایران ماموران اطلاعاتی بارها او را احضار می کنند. او نیز سخت در پی حفظ اعتماد آنان بود و برای اینکه این اعتماد ضربه نخورد حتی در ایامی مانند برگزاری تجمعات دانشجویی در تهران نمی‌ماند.

در عین حال به ترجمه و پژوهش نیز ادامه می‌دهد ودر جلسات با دوستان خود در کانون نویسندگان نیز شرکت می‌جوید. در سال ۱۳۷۳ است که بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسنده‌ایم» انتشار می‌یابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان می‌دهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر می‌انگیزاند. غفار حسینی که علی‌رغم عقد و قرار اولیه نمی‌توانست تاب سکوت مطلق را بیاورد، یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.

غفار حسینی در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفته‌ای از فرزندان‌اش به پاریس می‌رود. در آنجا نیز سعی می‌کند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.

این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/2Gcihsg
#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی
#کانون_نویسندگان_ایران

@Tavaana_TavaanaTech
کرونا جانِ فریبرز رئيس‌دانا، اقتصاددان چپ‌گرا، را هم گرفت
.
▪️فریبرز رئیس‌دانا، اقتصاددان چپ‌گرا، نویسنده و پژوهش‌گر اقتصادی و عضو شناخته‌شده کانوننویسندگان ایران، پس‌از شش‌روز دست‌وپنجه‌نرم‌کردن با بیماری کرونا و بستری‌بودن در بیمارستان درگذشت.

فریبرز رئیس‌دانا چندین بار به دلیل مواضع انتفادی‌اش به طرح تعدیل اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران، بازداشت شده بود.

او در خردادماه ۹۰ از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. در متن حکم دادگاه، «عضویت در کانون نویسندگان، صدور بیانیه علیه سانسور، مصاحبه با رسانه‌های بی‌بی‌سی و صدای آمریکا و متهم کردن جمهوری اسلامی به آزار و تجاوز و شکنجه زندانیان» از دلایل صدور حکم اعلام شده بود.

او بابت این حکم از اول خرداد ۹۱ تا ۲۶ فروردین ۹۲ در زندان اوین محبوس بود.

از او کتاب‌ها و مقالات بسیاری در حوزه‌های اقتصاد و آسیب‌های اجتماعی برجای مانده است.


#فریبرز_رییس_دانا #کرونا #کانون_نویسندگان_ایران

@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس اعلام کانون نویسندگان، میلاد جنت، مترجم، شاعر و از اعضای این کانون، روز سه‌شنبه ۲۴ تیرماه توسط مأموران امنیتی در منزل شخصی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.

مأموران پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی از جمله کتاب‌ها و لپ‌تاپ او را ضبط کرده‌اند.

تا کنون دلیل بازداشت این عضو کانون نویسندگان ایران اعلام نشده است و مشخص نیست این بازداشت به دستور کدام نهاد صورت گرفته است.

#میلاد_جنت #کانون_نویسندگان_ایران #نویسنده #شاعر

@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد قتل محمدجعفر پوینده

(زادهٔ ۱۷ خرداد ۱۳۳۳ در اشکذر، استان یزد - درگذشتهٔ ۱۸ آذر ۱۳۷۷ در تهران) پوینده فعالیت‌های سیاسی خود را از دوران دانشجویی شروع کرد. او دارای مدرک فوق لیسانس جامعه‌شناسی بود که در سال ۱۳۵۶ از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کرده بود. پوینده در بحبوحه انقلاب یعنی در شهریور سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. پوینده از آن پس وقا خود را بیش‌تر وقف ترجمه آثار فلسفی و ادبی و جامعه‌شناختی از زبان فرانسه به فارسی کرد.
.
پوینده به دلیل فشارها و ناملایمات عمدتا اعمال‌شده از جانب حاکمیت هم‌واره وضعیت مالی مامناسبی داشت به طوری که در مقدمه کتاب "تاریخ و آگاهی طبقاتی" اثر گئورگ لوکاچ شرایط خود را چنین توصیف می‌کند: «ترجمه کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی را در اوج انواع فشارهای طبقاتی و در بدترین اوضاع مادی و روانی ادامه دادم و شاید هم مجموعهٔ همین فشارها بود که انگیزه و توان به پایان رساندن ترجمهٔ این کتاب را در وجودم برانگیخت. و راستی چه تسلاّیی بهتر از به فارسی در آوردن یکی از مهم‌ترین کتاب‌های جهان در شناخت دنیای معاصر و ستم‌های طبقاتی­ آن؟ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید".
.
پوینده در ۱۸ آذرماه ۱۳۷۷ از منزل خود خارج شد و دیگر بازنگشت و چند روز بعد جسد بی‌جان این مترجم و نویسنده در "روستای بادامک" در شهرستان شهریار پیدا شد. او را خفه کرده بودند. او را در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپردند. آرام‌گاه او در کنار محمد مختاری دیگر قربانی قتل‌های سریالی جمهوری اسلامی قرار دارد.
.
از آثار فراوان محمدجعفر پوینده در عمر کوتاهش می‌توان به ترجمه هگل و اندیشه فلسفی در روسیه نوشته گی‌پلانتی-بونژرو، پیکار با تبعیض جنسی نوشته آندره میشل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن نوشته گلن جانسون، سپیده‌دمان فلسفه تاریخ بورژوازی نوشته ماکس هورکهایمر، جامعه‌شناسی رمان نوشته گئورک لوکاچ و … اشاره کرد.

محمد جعفر پوینده؛ جان‌باخته راه آزادی
https://bit.ly/3qF83DN

#قتلهای_زنجیره‌_ای
#محمد_جعفر_پوینده
#کانون_نویسندگان_ایران

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئویی از سخنان آرش گنجی، مترجم و منشی هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران

این ویدئو پیش از حضور ایشان واحد اجرای احکام دادسرای اوین گرفته شده است.

آرش گنجی، دیروز دوشنبه ۱۰ آبان‌ماه پس از حضور در واحد اجرای احکام دادسرای اوین بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. آقای گنجی پیشتر توسط شعبه‌ ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شده بود. با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مجازات اشد یعنی پنج سال زندان در خصوص وی قابل اجرا است.

- متن و ویدئو برگرفته از خبرگزاری حقوق‌بشری هرانا

-- نویسنده مگر دزد و قاتل است؟ چرا یک نویسنده باید در زندان باشد؟

#یاری_مدنی_توانا #آرش_گنجی #کانون_نویسندگان_ایران

@Tavaana_TavaanaTech
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.» شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسه مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتل‌های تهران تحت فشار قرار داده‌اند و تهدید به مرگ کرده‌اند.»

روایت بالا از «فرج سرکوهی» ست؛ روزنامه‌نگار و منتقد مشهور ایرانی که بخشی از زندگی‌اش در کشاکش با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی گذشته است. غفار مورد اشاره او «غفار حسینی» است. نویسنده و روشنفکر چپ‌گرا و تلخ‌کام ایرانی که زندگی‌اش نمادی بود از سرگشتگی روشنفکران - عموما - چپ‌گرای ایرانی.

غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانواده‌ای تنگ‌دست به دنیا آمد. فقر غفار را وا می‌دارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم می‌گیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.

در محیط انگلیسی‌مآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی می‌کند. پیشرفت‌اش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق می‌شود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیل‌اش به پایان می‌رسد.

در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران می‌شود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعه‌شناسی راهی پاریس می‌شود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت می‌کند.

او که سخت چپ‌گرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمی‌گردد و با تعطیلی دانشگاه‌ها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز می‌‌گردد؛ به شهر محبوب تبعیدی‌ها!

فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در بازگشت به ایران ماموران اطلاعاتی بارها او را احضار می کنند. او نیز سخت در پی حفظ اعتماد آنان بود و برای اینکه این اعتماد ضربه نخورد حتی در ایامی مانند برگزاری تجمعات دانشجویی در تهران نمی‌ماند.

در عین حال به ترجمه و پژوهش نیز ادامه می‌دهد ودر جلسات با دوستان خود در کانون نویسندگان نیز شرکت می‌جوید. در سال ۱۳۷۳ است که بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسنده‌ایم» انتشار می‌یابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان می‌دهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر می‌انگیزاند. غفار حسینی که علی‌رغم عقد و قرار اولیه نمی‌توانست تاب سکوت مطلق را بیاورد، یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.

غفار حسینی در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفته‌ای از فرزندان‌اش به پاریس می‌رود. در آنجا نیز سعی می‌کند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.

این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/2Gcihsg
#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی #کانون_نویسندگان_ایران
@Tavaana_TavaanaTech
«به یاد آر
باز هیجده آذر شد و من بعد از بیست و سه سال، فکر نمی‌کنم، که زخم ربوده‌شدن و به‌قتل‌رسیدن همسرم ذره‌ای التیام یافته باشد و من مانده‌ام که با این زخم مزمن چه کنم. کاش غده‌ای بود که می‌توانستم از درونم جدا کنم و بدور بیندازم. ولی این زخم خودش را در تک تک سلول‌های بدنم، جا کرده و فقط شاید تنها با مردن من، از درد جانکاهش رها شوم.
آنچه فقط تا امروز امید را در من زنده نگاه داشته، دادخواهی است و تلاش برای انتشار آثار اوست.
دژخیمانی که فکر کردند با کشتنش، اندیشه‌اش را نابود می‌کنند، هیچ انتظار چنین روزهایی را نداشتند که ببنند جوانان ما امروز چگونه مشتاقانه سراغ تک تک آثارش از من می‌گیرند.
تو نیستی ولی بدان که اندیشه‌ات‌، و راهت در راه تحقق آزادی، اندیشه و بیان بی هیچ حد و حصر و استثنا ادامه خواهد داشت.»

از فیسبوک سیما صاحبی، همسر محمد جعفر پوینده از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای


پوینده فعالیت‌های سیاسی خود را از دوران دانشجویی شروع کرد. او دارای مدرک فوق لیسانس جامعه‌شناسی بود که در سال ۱۳۵۶ از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کرده بود. پوینده در بحبوحه انقلاب یعنی در شهریور سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. پوینده از آن پس وقا خود را بیش‌تر وقف ترجمه آثار فلسفی و ادبی و جامعه‌شناختی از زبان فرانسه به فارسی کرد.

پوینده در ۱۸ آذرماه ۱۳۷۷ از منزل خود خارج شد و دیگر بازنگشت و چند روز بعد جسد بی‌جان این مترجم و نویسنده در "روستای بادامک" در شهرستان شهریار پیدا شد. او را خفه کرده بودند. او را در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپردند. آرام‌گاه او در کنار محمد مختاری دیگر قربانی قتل‌های سریالی جمهوری اسلامی قرار دارد.
.
از آثار فراوان محمدجعفر پوینده در عمر کوتاهش می‌توان به ترجمه هگل و اندیشه فلسفی در روسیه نوشته گی‌پلانتی-بونژرو، پیکار با تبعیض جنسی نوشته آندره میشل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن نوشته گلن جانسون، سپیده‌دمان فلسفه تاریخ بورژوازی نوشته ماکس هورکهایمر، جامعه‌شناسی رمان نوشته گئورک لوکاچ و … اشاره کرد.

درباره محمد جعفر پوینده بیش‌تر بدانید:
https://bit.ly/3qF83DN

#قتلهای_زنجیره‌_ای
#محمد_جعفر_پوینده
#کانون_نویسندگان_ایران
#دادخواهی #یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کانون نویسندگان ایران طی بیانیه‌ای نسبت به سلامتی بکتاش آبتین اعلام نگرانی کرد و تاکید کرد بهبودی در وضعیت بکتاش آبتین حاصل نشده است.

این کانون تاکید کرده است هرگونه تاخیر در اعزام بکتاش آبتین از زندان به بیمارستان و گزند به سلامت او را متوجه حکومت و قوه‌ قضاییه‌ می‌داند.

به گفته کانون نویسندگان این نویسنده زندانی از هنگام مشاهده علائم کرونا چندین بار به بهداری زندان اوین مراجعه کرد ولی با بی‌توجهی دگرباره به بند بازگشت.

به گفته کانون نهایتا با بدترشدن وضعیت سلامتی بکتاش آبتین، مسئولان زندان او را به به بیمارستن طالقانی تهران منتقل کردند ولی با وجود وضعیت بسیار بد سلامتی او را با پابند به تخت بیمارستان بسته بودند.

در نهایت خانواده بکتاش آبتین توانستند مرخصی استعلاجی بگیرند و آبتین به سرعت به بیمارستان دیگری منتقل شد.

کانون ابراز امیدواری کرد مرخصی استعلاجی آبتین تمدید شود.

بکتاش آبتین به اتهامات امنیتی همچون «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» به شش سال زندان محکوم شده است.

#بکتاش_آبتین #کانون_نویسندگان_ایران #زندانی_سیاسی #یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کانون نویسندگان ایران از وخیم تر شدن وضعیت بکتاش آبتین، در بستر بیماری خبر داد.

به گزارش کانون نویسندگان، روز گذشته، ۱۱ دی ماه وضعیت #بکتاش_آبتین ، شاعر، فیلمساز و عضو #کانون_نویسندگان_ایران وخیم‌تر شد و پزشکان برای ادامه‌ی روند درمان او را در وضعیت «کمای مصنوعی» قرار دادند.

بنا بر این گزارش، خانواده‌ آبتین ۲۲ آذر ماه موفق شدند برای او از زندان مرخصی بگیرند. بدین ترتیب آبتین با وضعیتی وخیم به بیمارستانی دیگر منتقل شد و روند درمان او پس از ده روز «بی‌توجهی عامدانه» آغاز شد. فشاری که در این ده روز از سر گذرانده بود، درگیری بالای ریه و پایین بودن جدی سطح اکسیژن خون باعث شد که با وجود تلاش شبانه‌روزی کادر درمان، آبتین روزهای بعد را بی هیچ نشانه‌ای از بهبود سپری کند.

کانون نویسندگان در گزارش خود بیان کرد که«رنجی که آبتین در این یک ماه متحمل شده است، نتیجه‌ی مستقیم عملکرد حکومت و زندانبانان آبتین است.»

می‌دانید اتهام بکتاش آبتین چیست؟ شرکت در مراسم سالگرد جان‌باختگان قتل‌های زنجیره‌ای (مگر حکومت قتل‌ها را محکوم نمی‌کرد؟) و عضویت در کانون نویسندگان ایران!

#بکتاش_آبتین #یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کانون نویسندگان ایران در بیانیه‌ای اعلام کرده که حاکمیت آزادی‌ستیز بکتاش آبتین را به قتل رسانده‌است.

کانون نویسندگان تاکید کرده است که قتل بکتاش آبتین عامدانه بوده است.

در بخشی از این بیانیه آمده، « کانون نویسندگان ایران چنان که پیش از این بارها اعلام کرده است، حاکمیت جمهوری اسلامی و دستگاه قضایی و امنیتی آن را عامل و مسئول فاجعه‌ی مرگ و بلکه قتل تبهکارانه‌ی بکتاش آبتین می‌داند و صدای دادخواهی خود را به گوش جهانیان می‌رساند و از همه‌ی آزادی‌خواهان، نهادهای مستقل هم‌سو و مدافعان حقوق بشر می‌خواهد چشم بر این جنایت نبندند و فریاد اعتراض خود را رساتر کنند.»

در این بیانیه از وضعیت سلامت زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله سه عضو دیگر این کانون نیز ابراز نگرانی شده است.

رضا خندان مهابادی، مبتلا به کروناست و کیوان باژن و آرش گنجی دیگر زندانیانی هستند که در این بیانیه از آنها نام برده شده است.

در این بیانیه آمده، «کانون نویسندگان بیم آن را دارد که با تداوم سیاست‌های جنایت‌کارانه فاجعه‌ای دیگر به بار آید»

متن کامل‌تر

#بکتاش_آبتین #کانون_نویسندگان_ایران #یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بکتاش آبتین را کشتند؛ ولی صدایش را نمی‌توانند بکشند.

صدای این شاعر هنوز در گوش ما زنگ می‌زند که از «رویای مرمت انسان» می‌گوید.

از دستی که گلوله‌ها را به زمین بزند و پرچم سفید را بر فراز کند.

جمهوری اسلامی بکتاش آبتین را کشت چون با مرام گلوله آشناست نه با رنگ سفید صلح.

صدای شاعر همیشه تاریخ برقرار است؛ این جمهوری اسلامی است که خواهد رفت.

«جهنم است بی تو زندگی
ای شعر! رویای مرمت انسان
تو را می‌نویسم و
در آستین تمام دنیا
دنبال دستی می‌گردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده‌ای چنین را دوست دارم»

#بکتاش_آبتین #قتل_نویسندگان #کانون_نویسندگان_ایران #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کانون نویسندگان ایران، سرکوب مردم آبادان را محکوم کرد.
در بیانیه‌ کانون نویسندگان، که امروز ۷ خرداد ۱۴۰۱ منتشر شده، آمده:

«اولین واکنش حاکمیت به این فاجعه، نه اعزام نیروهای امدادگر، بلکه گسیل ادوات و تجهیزات سرکوب بوده است. صدای اعتراض اما بلندتر از سرکوب و انسداد است و حقایق را می‌توان از دهان مردم داغ‌دیده شنید.»
در ادامه کانون نویسندگان اشاره می‌کند که سرکوب مردم و جنایت علیه آن‌ها تبدیل به رویه جمهوری اسلامی شده و آورده:
«آنچه در آبادان بر مردم می‌رود، یادآور جنایت‌های سال‌های اخیر؛ چون کشتار مردم در آبان ۹۸ و ساقط‌کردن هواپیمای مسافربری است.»

#بیانیه #کانون_نویسندگان_ایران
#یاری_مدنی_توانا
#آبادان

@Tavaana_TavaanaTech
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.»
فرج سرکوهی
منظور «غفار حسینی» است. نویسنده و روشنفکر چپ‌گرا و تلخ‌کام ایرانی که زندگی‌اش نمادی بود از سرگشتگی روشنفکران - عموما - چپ‌گرای ایرانی.

غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانواده‌ای تنگ‌دست به دنیا آمد. فقر غفار را وا می‌دارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم می‌گیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.

در محیط انگلیسی‌مآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی می‌کند. پیشرفت‌اش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق می‌شود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیل‌اش به پایان می‌رسد.

در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران می‌شود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعه‌شناسی راهی پاریس می‌شود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت می‌کند.

او که سخت چپ‌گرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمی‌گردد و با تعطیلی دانشگاه‌ها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز می‌‌گردد؛ به شهر محبوب تبعیدی‌ها!

فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۷۳ بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسنده‌ایم» انتشار می‌یابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان می‌دهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر می‌انگیزاند. غفار حسینی یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.
در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفته‌ای از فرزندان‌اش به پاریس می‌رود. در آنجا نیز سعی می‌کند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.

این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/2Gcihsg
#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی   #کانون_نویسندگان_ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.»
فرج سرکوهی
منظور «غفار حسینی» است. نویسنده و روشنفکر چپ‌گرا و تلخ‌کام ایرانی که زندگی‌اش نمادی بود از سرگشتگی روشنفکران - عموما - چپ‌گرای ایرانی.

غفار حسینی در سال ۱۳۱۳ در دهی در لرستان در خانواده‌ای تنگ‌دست به دنیا آمد. فقر غفار را وا می‌دارد از روستا دل بکند و به شهر بزند. در ۱۴ سالگی تصمیم می‌گیرد به آبادان برود و در پالایشگاه مشغول به فعالیت شود.

در محیط انگلیسی‌مآب آبادان، سعی بر یادگیری زبان انگلیسی می‌کند. پیشرفت‌اش در یادگیری این زبان آنچنان است که موفق می‌شود با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، در رشته ادبیات انگلیسی قبول شود. سال ۱۳۴۵ تحصیل‌اش به پایان می‌رسد.

در سال ۱۳۴۸ موفق به دریافت فوق لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران می‌شود.
او که سخت به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک علاقه داشت در سال ۱۳۵۵ برای دریافت دکترای جامعه‌شناسی راهی پاریس می‌شود و پس از پنج سال از دانشگاه سوربن دکترای خود در این در رشته را دریافت می‌کند.

او که سخت چپ‌گرا بود و در همان ایام جوانی و تنگدستی در آبادان به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمده بود، بالطبع هوادار پرشور سقوط محمدرضاشاه نیز بود. اما چرخ انقلاب پس از سقوط مطابق میل او نمی‌گردد و با تعطیلی دانشگاه‌ها از پی انقلاب فرهنگی او دگرباره به پاریس باز می‌‌گردد؛ به شهر محبوب تبعیدی‌ها!

فشار زندگی بر غفار حسینی آنچنان تنگ آمد که تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۷۳ بیانیه ۱۳۴ امضایی «ما نویسنده‌ایم» انتشار می‌یابد که فضای ادبی - سیاسی ایران را تکان می‌دهد و دور جدیدی از خشم دستگاه امنیتی علیه نویسندگان و روشنفکران را بر می‌انگیزاند. غفار حسینی یکی از امضاکنندگان این بیانیه بود.
در پاییز ۱۳۷۵ برای دیدار چند هفته‌ای از فرزندان‌اش به پاریس می‌رود. در آنجا نیز سعی می‌کند ملاحظات امنیتی در رفت و آمدها را رعایت کند تا در بازگشت دچار مشکل نشود. اما مشکل از پیش برای تدارک دیده شده بود و ۲۵ روز پس از بازگشت از پاریس و در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ ماموران امنیتی به آپارتمان کوچک او یورش آوردند و او را با آمپول پتاسیم به قتل رساندند.

این مطلب را به صورت کامل در لینک زیر بخوانید:
https://tavaana.org/murder_in_the_fall/

#قتل_های_زنجیره_ای
#غفار_حسینی #کانون_نویسندگان_ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کانون نویسندگان ایران به مناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور، بیانیه‌ای منتشر کرد. این روز که شانزده سال پیش توسط کانون نویسندگان ایران به یاد دو جان‌باخته راه آزادی بیان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، نام‌گذاری شد، فرصتی است برای اعتراض به سیاست‌های سرکوبگرانه و سانسور حاکمیت.

در این بیانیه، کانون نویسندگان بر تعهد خود به مبارزه با تمامی اشکال سانسور و دفاع از حق آزادی اندیشه، بیان و نشر برای همگان تأکید کرده است. همچنین، با یادآوری فزونی یافتن محدودیت‌ها و فشارها بر نویسندگان، هنرمندان و روزنامه‌نگاران، از تمامی آزادی‌خواهان دعوت شده است تا در برابر این محدودیت‌ها سکوت نکنند و با افشای شیوه‌های پیدا و پنهان سانسور، به حمایت از آزادی بیان بپردازند.

متن کامل بیانیه در ادامه آمده است:

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور
 
شانزده سال پیش کانون نویسندگان ایران سیزده آذرماه را به یاد دو جانباخته‌ی راه آزادی بیان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، روز مبارزه با سانسور نامید. کانوننویسندگان ایران در این روز صدای خود را رساتر از هر زمان دیگر در برابر سیاست‌های سرکوبگرانه‌‌ی حاکمیت بلند می‌کند و اعلام می‌دارد که تا تحقق بند اول منشور خود، "آزادی اندیشه و بیان و نشر بی هیچ حصر و استثنا برای همگان"،  از مبارزه با تمامی اشکال سانسور باز نخواهد ایستاد و در برابر موج فزاینده‌ی سانسور و به محاق بردن اندیشه و تفکر آزاد، مانند گذشته با عزمی راسخ ایستادگی خواهد کرد.
سرکوب صداهای مستقل که از آغاز در دستور کار حاکمیت قرار داشت، با اعمال سیاست‌هایی چون اختصاص بودجه‌های کلان به ارگان‌ها و  عوامل سانسور، اقتصاد رانتی نشر، تهیه‌ی فهرست سیاه از نویسندگان و ناشران مستقل و آزادی‌خواهی که پیشتر کارهایشان مشمول سانسور (در اصطلاح رسمی، اصلاحیه) شده، به ابتذال کشیدن تئاتر و سینما و تبدیل آن به نمایش مضحک عوامل حکومتی و حذف و مثله کردن آثار مستقل… به قلع و قمع روزافزون ادبیات و هنر مستقل انجامید. با تثبیت این سیاست‌ها، تا به امروز بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از انتشار و نمایش آثارشان محروم شده‌اند، کتاب‌های زیادی توقیف و از دسترس خوانندگان خارج شده و  تفتیش اندیشه و ارعاب نویسندگان مستقل سیری فزاینده یافته است. در سال جاری نیز همچون سال‌های سیاه گذشته، حاکمیت به مدد سانسور در بزنگاه‌های سیاسی و اجتماعی، افکار عمومی را دستکاری و واقعیت را تحریف کرده است. روزنامه‌نگاران تحت فشار و تهدید و ارعاب قرار دارند و بسیاری از نویسندگان، ناخواسته به دام خودسانسوری گرفتار شده‌اند. نتیجه‌ی این فضای خفقان‌آور، کاهش کیفیت آثار و در حاشیه ماندن اخبار آزاد و بی‌طرف است. انتشار زیرزمینی آثار ادبی و هنری نیز، گرچه روزنی برای تنفس نویسندگان و هنرمندان گشوده، اما آنان را  از دسترسی به مخاطبان گسترده‌تر باز داشته است. با این همه هیچ حکومتی نتوانسته است صدای حقیقت را خاموش و آزادی و اندیشه را برای همیشه به بند کشد.

کانون نویسندگان ایران ضمن گرامی‌داشت یاد و نام بلند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، همه‌ی شیوه‌های حاکمیتی سانسور را محکوم می‌کند و  از تمام نویسندگان و هنرمندان آزادی‌خواه می‌خواهد که تا روزی که حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان محقق شود، در برابر سانسور حکومتی سکوت نکنند و شیوه‌های پیدا و پنهان آن را افشا کنند.

کانون نویسندگان ایران
 ۱۲ آذر ۱۴۰۳

مرتبط:
محمد مختاری، جان بر سر قلم
https://goo.gl/nwxqj7

محمد جعفر پوینده، جان‌باخته راه آزادی
https://tavaana.org/mohammadjafar_pooyandeh/

#سانسور #ممیزی #کانون_نویسندگان_ایران #بیانیه #محمدجعفر_پوینده #محمد_مختاری #قتل_های_زنجیره_ای #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
بیانیه کانون نویسندگان ایران در بیست و ششمین سالگرد قتل‌های سیاسی ـ حکومتی

در ۲۶اُمین سالگرد قتل‌های سیاسی-حکومتی
یاد رهروان راه آزادی، ستم‌کشتگان کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی می‌داریم!

بی‌گمان نابخردی و کوربینی سیاسی است اگر اوضاعی را در نظر نگیریم که قتل‌های سیاسی خزان سال ۱۳۷۷ بر زمینه‌ی آن رخ داد. حاکمیت جمهوری اسلامی از پس یک دهه از خونین‌ترین سرکوب‌های سیاسی تاریخ معاصر ما در دهه ۱۳۶۰ هزاران تن از گردن‌فرازترین مبارزان حق‌طلب این آب و خاک را راهی قتل‌گاه‌ها کرد، فقط در یک قلم نزدیک به ۵ هزار زندانی حکم گرفته‌ی کت‌بسته را طی یک ماه از نو در «دادگاه‌ها»ی یکی-دو دقیقه‌ای محکوم به اعدام کرد و به دار کشید، به سرکوب گسترده و روز به روز زنان برخاست، آپارتاید جنسی را به صورت مذهب مختار حکومتی درآورد و سرانجام با گسترش دامنه‌ی سانسور به هر گوشه و کنار این کشور بلازده آخرین روزنه‌های آزادی بیان را کور کرد، و بدین‌گونه به گمان خود پهنه‌ی مبارزه‌ی اجتماعی-سیاسی را از مخالف و منتقد و آزادی‌خواه تهی کرد. نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۷۰ حاکمیت سرمست از پیروزی بر هر آن کس که جرئت مخالفت با یکی از واپسمانده‌ترین حکومت‌ها را به خود داده بود، سایه‌ی مرگ‌زای خود را بر سراسر کشور گسترد و به شکار مخالفان در بیرون از مرزها دست برآورد. در چنین اوضاع و احوالی بود که گروهی از متعهدترین نویسندگان گرد هم آمدند تا به احیای فعالیت یکی از مستقل‌ترین نهادهای آزادی‌خواه و سانسورستیز سراسر تاریخ ایران، کانون نویسندگان ایران، بپردازند. متن «ما نویسنده‌ایم»، مشهور به «۱۳۴ نویسنده» حاوی مفهومی بود که حاکمیت در سراسر عمر خود کوشیده بود با سرکوب‌های بی‌سابقه‌ی خود آن را از خاطره‌ها بزداید، و آن کوشش جمعی برای رسیدن به حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی خود بود. واژه‌ی «ما» اسم رمزی بود که بر زبان آوردن آن حکم مخالفت با استبداد و خودکامگی داشت. نخست، در پرده‌ای از ابهام، اما با نشانه‌های روشن، به تک‌زنی پرداختند: سعیدی سیرجانی، غفار حسینی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، احمد میرعلایی، حمید و کارون حاجی‌زاده و ده‌ها تن دیگر در گمنامی به قتل آمدند و آن‌گاه، شمشیر از رو بسته و بی‌پرده، نخست دو تن از منتقدان سیاسی، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، را، فقط به جرم نابخشودنی اعلام نظر و مخالفت با سیاست‌های حاکم، به فجیع‌ترین وجه سلاخی کردند و سپس در آستانه‌ی نخستین مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در پاییز ۱۳۷۷، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، اعضای سربلند کانون نویسندگان ایران، را به قتل‌گاه بردند. هنگامی که راز جنایت عوامل امنیتی وزارت اطلاعات از پرده بیرون افتاد و ناگزیر از اعتراف شدند، نخست دادگاهی عَلَم کردند، متهمان را بدون حضور خانواده‌های قربانیان جنایت و وکیل خانواده‌ها در دادگاهی سرهم بندی شده شتاب‌زده «محاکمه» کردند، سپس چندی بعد آن‌ها را به مرخصی و تعطیلات ابدی فرستادند و در عوض وکیل شجاع خانواده‌های ستم‌کشتگان، ناصر زرافشان، را به ۵ سال زندان محکوم کردند و به زندان فرستادند: سنگ را بستند و سگ را رها کردند!
اما چنان که در همه‌ی ۲۶سالی که بر این جنایت تاریخی گذشته است بارها مکرر کرده‌ایم، اگر هزار سال بر این تبهکاری سیاسی-حکومتی بگذرد هرگز از دادخواهی قدمی واپس نخواهیم گذاشت و خواهان روشن‌شدن همه‌ی ابعاد این جنایتیم و آزادی بیان و مبارزه‌ی بی‌تخفیف و بی‌وقفه با سانسور و طلب جامعه‌ای عاری از ستم و آزادی‌کشی را چون میراث گران‌قدر و فراموش‌نشدنی محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، بکتاش آبتین و سعید سلطانپور به جان پاس خواهیم داشت.

مطابق مرسوم همه‌ساله روز ۱۶ آذر ساعت ۳ عصر بر مزار جان‌باختگان راه آزادی در امامزاده طاهر کرج گرد می‌آییم و مزار محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گلباران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران
۱۵ آذر ۱۴۰۳


#کانون_نویسندگان_ایران #محمد_مختاری #جعفر_پوینده #قتل_های_زنجیره_ای #دادخواهی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صفحه بنیاد بکتاس آبتین، به مناسبت ۲۵ آذر ماه، تولد ۵۰ سالگی بکتاش آبتین ،هنرمند و ستم‌کشته‌‌ی راه آزادی این ویدیو را منتشر کرده و نوشته:

در فیلم کوتاهی که از او به یادگار مانده، می‌بینیم هنگام رفتن به وزارت اطلاعات برای بازجویی در خصوص فیلم‌هایش، با چه طنّازی، اقتدارِ پوشالیِ نهادهای امنیتیِ رژیم رو به سُخره می‌گیرد!
او می‌گوید «برای شما اطلاعاته، برای ما کیهان بچه‌ها هم نیست!»
مثل تمامی آنچه از او به یادگار مانده، صمیمی، با لبانی خندان و گام‌هایی استوار...
افسوس که جای خالی هنرمندانی چنین متعهد و آزاده، به آسانی پُر نخواهد شد...
راهش پر رهرو


ـ ما فراموش نمی‌کنیم جمهوری اسلامی یک نویسنده بی‌گناه را زندانی کرد و او را که بیمار بود در زندان نگاه داشت و با اکراه به بیمارستان منتقل کرد و در بیمارستان نیز پای او با زنجیر و بند بست تا جایی که همسرش به پای او پماد می‌مالید و آخر در همان بیمارستان، بکتاش آبتین از میان ما رفت در حالی که تازه میانسال شده بود.

ما فراموش نمی‌کنیم شما بکتاش آبتین را یک شاعر را کشتید!


پیش‌تر در سال ۱۴۰۰ در کلاب هاوس برنامه‌های درباره بکتاش آبتین با حضور آرش صادقی، مدافع حقوق بشر، و امیرسالار داودی، وکیل و مدافع حقوق بشر، و جمعی از کنشگران برگزار کردیم..

فایل کامل برنامه را در یوتیوب بشنوید:
https://youtu.be/o15NnaJWLIg

کاش بکتاش امروز زنده بود و برای شهامت جوانان ایران شعر می‌سرود....


#بکتاش_آبتین
#بنیاد_بکتاش_آبتین
#کانون_نویسندگان_ایران
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آن‌ها تشنه‌ی خون ما بودند و
ما
تشنه‌ی آزادی
رویارویی ما در جغرافیایی این چنین بود

#بکتاش_آبتین

طرح از شهرزاد
@artdeshaz

ـ ما فراموش نمی‌کنیم جمهوری اسلامی یک نویسنده بی‌گناه را زندانی کرد و او را که بیمار بود در زندان نگاه داشت و با اکراه به بیمارستان منتقل کرد و در بیمارستان نیز پای او با زنجیر و بند بست تا جایی که همسرش به پای او پماد می‌مالید و آخر در همان بیمارستان، بکتاش آبتین از میان ما رفت در حالی که تازه میانسال شده بود.

ما فراموش نمی‌کنیم شما بکتاش آبتین را یک شاعر را کشتید!

به گفته برخی زندانیان سیاسی، هدایت‌الله فرزادی، رئیس زندان اوین، بعد مرگ بکتاش آبتین گفت «اگه با من بود دونه دونه شمارو می‌نداختم یه اندرزگاه، از امکانات پزشکی هم دور میموندین، حتما نباید با طناب دار و گلوله شمارو کشت راه‌های بهتری هم هست مثل دور نگه داشتن از امکانات پزشکی و درمانی»

پیش‌تر در سال ۱۴۰۰ در کلاب هاوس برنامه‌های درباره بکتاش آبتین با حضور آرش صادقی، مدافع حقوق بشر، و امیرسالار داودی، وکیل و مدافع حقوق بشر، و جمعی از کنشگران برگزار کردیم..

فایل کامل برنامه را در یوتیوب بشنوید:
https://youtu.be/o15NnaJWLIg

کاش بکتاش امروز زنده بود و برای شهامت جوانان ایران شعر می‌سرود....


#بکتاش_آبتین
#بنیاد_بکتاش_آبتین
#کانون_نویسندگان_ایران
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«سومین سالگرد قتل حکومتی بکتاش آبتین: فریادی خاموش بر خاک و خون آزادی

سومین سالگرد قتل جنایت‌بار و حکومتی بکتاش آبتین، شاعر آزادی‌خواه و فیلم‌ساز خلاق و شریف، در حالی بر مزار او برگزار شد که حضور پرشمار نیروهای امنیتی و تلاش‌های مداوم آن‌ها برای ثبت تصاویر و فیلم از حاضران، صحنه‌ای تلخ از سرکوب و تلاش برای وحشت‌آفرینی را به نمایش گذاشت؛ گویی حتی پس از مرگ نیز، آنان از حضور کلمات و تکرار نام شاعر در هراس‌اند.

در این مراسم، بیانیه‌ی رسمی کانون نویسندگان ایران که به مناسبت قتل عمدی این عضو برجسته‌ی کانون تنظیم شده بود، قرائت شد. بیانیه‌ای که هر واژه‌اش حکایت از جنایتی تاریخی داشت؛ جنایتی که نه تنها مرگی فیزیکی، بلکه تلاشی برای به زانو درآوردن روح آزادی و قلم بود.

ناصر زرافشان، وکیل و مدافع حقوق بشر عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان، با سخنانی صریح در این مراسم حضور یافت و درباره‌ی ابعاد هولناک این جنایت و ضرورت دادخواهی سخن گفت.

در ادامه، دو نفر از حاضران اشعاری را قرائت کرده و شعرهایی از بکتاش آبتین خوانده شد و فضای مزار گلباران شده این هنرمند آزادی خواه، آکنده از طنین واژه‌هایی شد که آبی بر خوابگه مورچگان بودند.

آرمان کاظمی، برادر این شاعر و فیلم‌ساز، در ادامه سخن گفت. او از اهمیت تداوم دادخواهی و پایبندی به آرمان‌های بکتاش گفت.

حاضران در این برنامه، یاد بکتاش را گرامی داشتند؛ کسی که با مرگ خود، نماد مقاومت و آزادی خواهی شد.

قتل و مقاومت شریف شاعر بر این خاک، همواره فریاد خواهد زد: "ایستاده می‌میریم، اما برابر ظلم، ظالم و سرکوبگر زانو نمی‌زنیم."»

از اینستاگرام بنیاد بکتاش آبتین

#بکتاش_آبتین
#کانون_نویسندگان_ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech