آموزشکده توانا
53.6K subscribers
33.5K photos
38.5K videos
2.55K files
19.8K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
مهوش(سایه) صیدال، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، نامه‌ای تحلیلی و حقوقی خطاب به نهادهای بین‌المللی حقوق بشری درباره حق درمان زنان زندانی نوشت.


"حق سلامت، قربانی سیاست سرکوب"

مهوش (سایه) صیدال – دکترای حقوق بین‌الملل و زندانی سیاسی در اوین – از درون زندان، روایتگر نظام درمانی و نقض ساختاری حق سلامت زنان زندانی است.
این بیانیه، فراتر از یک هشدار حقوقی، سندی از شکنجه سفید و فرسایش جسم و روان در بند زنان اوین است.
#حق_سلامت یک حق بنیادین است، نه امتیازی قابل معامله با امنیت.
از سازمان ملل، نهادهای ناظر و وجدان جهانی می‌خواهیم: سکوت نکنید.

Legal-Analytical Statement
Mahvash (Saeh) Seydal
Ph.D. in International Law | Political Prisoner
Evin Prison – Women’s Ward
Addressed to International Human Rights Bodies

The Right to Health — Sacrificed to Politics

I, Mahvash (Sāyeh) Seydal, a political prisoner currently held in the women’s ward of Evin Prison and holder of a doctorate in international law, hereby present this formal statement — from the perspective of a victim, witness, and legal expert — to the international public, specialized bodies, and UN human rights mechanisms. I report the widespread violation of fundamental rights of women prisoners, particularly political prisoners, within the healthcare system of the Islamic Republic of Iran’s prison system.

What is occurring here is not merely incidental medical neglect, but a politically-driven and discriminatory pattern of denying the right to health, human dignity, and protection from torture.

#زندان_اوین #حقوق_بشر_در_ایران #سایه_صیدال #نه_به_اعدام
@unitednations – سازمان ملل

@unhumanrights – دفتر حقوق بشر سازمان ملل (OHCHR)

@amnesty – عفو بین‌الملل

@hrw – دیده‌بان حقوق بشر

@fidh_org – فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر

@sp_iran – گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران (گاهی شخصی، گاهی نهادی؛ بسته به دوره)

@reaprights – ابتکار حقوقی برای پاسخگویی به نقض حقوق بشر

@womensrightsarehumanrights – کمپین حقوق زنان

@freefromtorture – سازمان مبارزه با شکنجه

@pen_int – PEN International (مدافعان آزادی بیان و نویسندگان زندانی)

متن کامل نامه به فارسی و انگلیسی در اسلایدها آمده است.

متن کامل نامه به فارسی و انگلیسی در لینک زیر آمده است.
https://tinyurl.com/2h9bxwke

#بیانیه #زنان_زندانی #حق_درمان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
مهوش(سایه) صیدال، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، نامه‌ای تحلیلی و حقوقی خطاب به نهادهای بین‌المللی حقوق بشری درباره حق درمان زنان زندانی نوشت. "حق سلامت، قربانی سیاست سرکوب" مهوش (سایه) صیدال – دکترای حقوق بین‌الملل و زندانی سیاسی در اوین – از درون زندان،…
مهوش(سایه) صیدال، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، نامه‌ای تحلیلی و حقوقی خطاب به نهادهای بین‌المللی حقوق بشری درباره حق درمان زنان زندانی نوشت.


"حق سلامت، قربانی سیاست سرکوب"

مهوش (سایه) صیدال – دکترای حقوق بین‌الملل و زندانی سیاسی در اوین – از درون زندان، روایتگر نظام درمانی و نقض ساختاری حق سلامت زنان زندانی است.
این بیانیه، فراتر از یک هشدار حقوقی، سندی از شکنجه سفید و فرسایش جسم و روان در بند زنان اوین است.
#حق_سلامت یک حق بنیادین است، نه امتیازی قابل معامله با امنیت.
از سازمان ملل، نهادهای ناظر و وجدان جهانی می‌خواهیم: سکوت نکنید.

Legal-Analytical Statement
Mahvash (Saeh) Seydal
Ph.D. in International Law | Political Prisoner
Evin Prison – Women’s Ward
Addressed to International Human Rights Bodies

The Right to Health — Sacrificed to Politics

I, Mahvash (Sāyeh) Seydal, a political prisoner currently held in the women’s ward of Evin Prison and holder of a doctorate in international law, hereby present this formal statement — from the perspective of a victim, witness, and legal expert — to the international public, specialized bodies, and UN human rights mechanisms. I report the widespread violation of fundamental rights of women prisoners, particularly political prisoners, within the healthcare system of the Islamic Republic of Iran’s prison system.

What is occurring here is not merely incidental medical neglect, but a politically-driven and discriminatory pattern of denying the right to health, human dignity, and protection from torture.

#زندان_اوین #حقوق_بشر_در_ایران #سایه_صیدال #نه_به_اعدام
@unitednations – سازمان ملل

@unhumanrights – دفتر حقوق بشر سازمان ملل (OHCHR)

@amnesty – عفو بین‌الملل

@hrw – دیده‌بان حقوق بشر

@fidh_org – فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر

@sp_iran – گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران (گاهی شخصی، گاهی نهادی؛ بسته به دوره)

@reaprights – ابتکار حقوقی برای پاسخگویی به نقض حقوق بشر

@womensrightsarehumanrights – کمپین حقوق زنان

@freefromtorture – سازمان مبارزه با شکنجه

@pen_int – PEN International (مدافعان آزادی بیان و نویسندگان زندانی)

متن کامل نامه به فارسی و انگلیسی در اسلایدها آمده است.

متن کامل نامه به فارسی و انگلیسی در لینک زیر آمده است.
https://tinyurl.com/2h9bxwke

#بیانیه #زنان_زندانی #حق_درمان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صفحه اینستاگرام احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرل‌حصار، یک فایل صوتی از او منتشر کرد با این شرح:
«نه به اعدام در زندان‌های ایران؛
نزدیک به هفتاد‌و‌پنج درصد اعدام‌های سال گذشته در دنیا متعلق به جمهوری اسلامی بوده».

اما دلنوشته‌ای هم از این زندانی سیاسی در دومین سال حبس او به دست ما رسیده است که به شرح زیر است:


سال ۱۹۲۶ هم سال خوبی بود. پنانستر و ویل پشت‌ سر هم—یکی اواخر بهار و دیگری اوایل تابستان—ازدواج کردند. همسر من هم اواخر ژوئن، دختربچه‌ای برایم به دنیا آورد. به قول پنانستر: «همگی وارد دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی شده‌ایم.»
—از کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن، صفحه ۱۳۴

اکنون وارد سومین سال حبس شده‌ام. در آینه‌ی کوچک سلول که اندازه‌اش به‌طرز عجیبی با خودِ سلول هماهنگ است، آثار تحمل وزن سنگینِ صدها روایتِ دیده و شنیده از رنج هم‌نوعانم در این دو سال زندان را به‌روشنی می‌بینم؛ روایت‌هایی که روان آدمی را بی‌وقفه می‌خراشند، گویی در تلاش‌اند راهی به بیرون پیدا کنند. غباری از سپیدی بر موهای سر و صورتم نشسته است.

نگاهم را از آینه می‌گیرم و از سلول خارج می‌شوم. طول سی‌متری کریدور بند را در سکوت می‌پیمایم و به جمله‌ی شخصیت رمانِ نویسنده‌ی فرانسوی فکر می‌کنم: «دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی.»
«یک زندگی عادی»، «دوران باعظمت»… با فکر کردن به این جمله و ترکیب‌هایش، در میان کریدوری که دو طرفش سلول‌های کوچکی‌ست با بیست هم‌بندی‌ام، آهسته قدم می‌زنم و می‌شمارم…

خدای من! تنها در همین بند، بیست هم‌وطنی که اکنون هم‌بند من‌اند، در مجموع بیش از ۱۵۰ سال حبس کشیده‌اند؛ آن‌هم فقط به‌خاطر خواستن دوران باعظمتِ «یک زندگی عادی»—نه برای خود، که برای هم‌وطنان‌شان!

با اندوه فراوان فکر می‌کنم به این‌که نزدیک به ۱۲۰ سال پیش، مردم این سرزمین علیه استبداد سلطان قجری—که اتفاقاً روس‌های تزاری نیز پشتوانه‌اش بودند—انقلاب کردند، نه برای چیز عجیب و غریبی، فقط برای داشتن «یک زندگی عادی» که از آن محروم‌شان کرده بودند! اما اکنون، ۱۱۹ سال پس از انقلاب مشروطه، گویی وارثان همان دشمنانِ «کلمه‌ی منحوسِ آزادی» و خصمانانِ چیزی به نام «قانون»، به جای سلطنت قجری، سلطنت اسلامی را برقرار کرده‌اند؛ و ما هنوز باید بجنگیم، برای همان یک کلمه: «قانون».
و مردم، این مردم نجیب، با پشت‌سر گذاشتن چهار دهه ناکارآمدی و فسادی که همزاد استبداد است، و در دلِ تورم‌های پی‌درپیِ دو رقمی، هنوز در تلاش‌اند برای رسیدن به همان دوران باعظمتِ «داشتن یک زندگی عادی»!

روز بعد، شاهدی از درِ آهنیِ بند، با هیأتی همراه، وارد شد. من مطمئن بودم که در این مملکت بی‌قانون، به وکیلِ مهدی حسنی—هم‌بندی‌ام که زیر حکم اعدام است—در دادسرای امنیت (ناحیه ۳۳) اجازه نداده‌اند که برای نوشتن لایحه‌ی اعاده‌ی دادرسی، پرونده را مطالعه کند. منتظر آمدن این شاهد بودم.

آقای قناعت‌کار، رئیس دادسرا، را به کناری کشاندم و در حضور دو یا سه نفر از همکارانش، با صدای بلند گفتم:
«شما به چه حقی به وکیل متهمی که حکم سلب حیات دارد، اجازه نمی‌دهید پرونده را مطالعه کند؟»
قناعت‌کار با دست‌پاچگی رو به همکاری که آن‌سوتر ایستاده بود گفت: «آقای… ماده‌ی چند بود درباره‌ی عدم ورود وکیل…؟»
سخنش را قطع کردم:
«آقای قناعت‌کار! آن ماده که می‌خواهید بدانید، مربوط به مرحله‌ی تحقیقات است. حتی با وجود اشکالاتش، در این پرونده صدق نمی‌کند. آقای حسنی از قاضی ایمان افشاری حکم قطعی اعدام گرفته. الان شما موظف‌اید پرونده را به هر وکیلی که از ایشان وکالت دارد، برای مطالعه کامل تحویل بدهید.»

اما در کمال تعجب، با صراحت و بی‌پروایی—که نمی‌دانم به کجا پشت‌گرم بود—گفت:
«نه، من هرگز این پرونده را به وکیل نمی‌دهم بخواند! اسناد سری مملکت در آن است!»
عصبانی و متعجب پاسخ دادم:
«کدام اسناد سری؟ اصلاً شما چیزی از طبقه‌بندی اسناد می‌دانید؟ سند سری کجا بود؟ حتی اگر سندی سری یا فوق‌سری باشد، باز هم شما حق ندارید وکیل را از مطالعه‌ی پرونده محروم کنید!»
گفت: «به خودش نشان داده‌ام.» (بعداً از مهدی پرسیدم، شدیداً تکذیب کرد.)
دوباره گفتم:
«شما اصلاً می‌دانید فلسفه‌ی وکالت چیست؟ کسی را می‌خواهید اعدام کنید و این‌چنین ساده او را از حق داشتن وکیل و دادرسی عادلانه محروم می‌کنید. تعارف نکنید، یک‌باره تمامش کنید، مثل خلخالی بگویید: ما فقط برای لال‌ها وکیل گرفتن را قبول داریم!»


متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://tinyurl.com/mvn4f6s8

#بیانیه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اصغر امیرزادگان، معلم و فعال صنفی محبوس در زندان فیروزآباد فارس، در یک پیام صوتی خطاب به دبیرکل اتحادیه بین‌المللی معلمان، شرایط احکام صادر شده علیه خود و وضعیت جسمی‌اش را شرح می‌دهد و اعلام می‌کند که از ۳۱ اردیبهشت دست به اعتصاب غذا خواهد زد. (اشتباهی می‌گوید اسفند)

.
در همین رابطه انجمن صنفی معلمان فارس با صدور بیانیه‌ای ادامه بازداشت غیرقانونی آقای اصغر امیرزادگان در پی وخامت وضعیت جسمانی و تشدید بیماری ایشان را محکوم کرد

متن این بیانیه به شرح زیر است:

«با گذشت بیش از یک ماه از بازداشت آقای #اصغر_امیرزادگان ، عضو محترم هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان فارس، همچنان هیچ اقدام روشنی برای آزادی ایشان صورت نگرفته است. این در حالی است که پرونده نامبرده در مرحله تجدیدنظر بوده و حکم صادره قطعی نشده است. همچنین، با توجه به شرایط خاص جسمانی و تأیید پزشکی قانونی مبنی بر عدم توانایی تحمل حبس، قرار بر آزادی موقت ایشان بود که متأسفانه با کارشکنی‌های پیاپی این حق قانونی سلب شده است.
با وجود تأمین شرایط جدید از جمله معرفی سه کفیل مورد تأیید، باز هم بهانه‌تراشی‌های غیرقانونی ادامه یافته و در نهایت با ادعای وجود پرونده‌ای دیگر، آزادی ایشان را متوقف کرده‌اند؛ موضوعی که جای پرسش جدی دارد و نشانه‌ای از برخوردی سلیقه‌ای و خارج از چارچوب قانون است.
🔸انجمن صنفی معلمان فارس ضمن محکوم کردن این رفتارهای غیرمسئولانه و غیرقانونی، خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط آقای امیرزادگان و دلجویی از این معلم شریف و خانواده‌ ایشان است. استمرار این وضعیت نه تنها نقض آشکار حقوق شهروندی و انسانی است، بلکه سبب خدشه‌دار شدن اعتماد عمومی به روند دادرسی و دستگاه قضایی خواهد شد.«

#جای_معلم_زندان_نیست
#اصغر_امیرزادگان #بیانیه #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته مریم یحیوی، فعال مدنی، برای هم‌بندی سابقش، زندانی سیاسی محکوم به اعدام «پخشان عزیزی»

«چند وقتی‌ بود که می‌خواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع می‌شدند.
اما امروز می‌خواهم،چند تصویر از زیست مشترک‌مان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمی‌توانند آن حس و حال را آن‌طور که باید و شاید به تصویر بکشند.

بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر به‌واسطه‌ی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوع‌الملاقات شده بودیم.

ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دست‌های ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز می‌دادی.
پرسیدم: «چه کار می‌کنی؟  تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچه‌های قرنطینه نرسید. زهرا هم که حامله‌ست، دل‌شون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»

ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که می‌کنند، شاکی می‌شوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ می‌زنی که رد توپ را در هوا می‌شود دید.
چند باری هم با همین ضربه‌ها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیم‌خاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچ‌وقت هم نمی‌رسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمان‌هایی که والیبال بازی می‌کنی، تنها زمان‌هایی‌ست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.

حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره می‌بینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کرده‌ای و با ظرافت، هسته‌ی خرماها را جدا می‌کنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نان‌ها جا می‌دهی.
انگار سایه‌ی نگاهم رویت سنگینی می‌کند. سرت را بالا می‌آوری و می‌خندی. چشمانت برق می‌زند. می‌درخشد.

حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یک‌ساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند می‌آید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند می‌آید، آن‌قدر ذوق دارد که گویا حس می‌کند از آن قفس کوچک، نم‌دار و خفه، به قفس بزرگ‌تری می‌رود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را می‌بینی، هوش و حواس از سرت می‌پرد.

صدای غش‌غش خنده‌ی تسنیم، شاید تنها چیزی‌ست که همه‌ی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان می‌اندازد. یاد زندگی…

با گفتن «تسنیم گیان» به سویش می‌روی، بغلش می‌کنی، به زبان مادریت قربان‌صدقه‌اش می‌روی.
او هم انگار خوب می‌فهمد و با خنده‌هایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را می‌دهد.

به سمت تختت می‌روید. برای او قصه‌ای تعریف می‌کنی؛ قصه‌ای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع می‌کنی برایش لالایی کُردی می‌خوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمی‌فهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی می‌کند…

با خودم تکرار می‌کنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار می‌کنم: تو یک مددکار بی‌نظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغه‌ی کودکان و زنان را داری.

روزی، تو در کمپ‌ها زخم‌های زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام می‌دادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیام‌بخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاری‌رسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینه‌ی بند زنان، نان خرمایی درست می‌کنی که اتهام‌شان داعش است.

زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…

اگر صادرکننده‌ی حکم اعدامت بداند،
نهال‌هایی که با دست‌هایت کاشته‌ای همین _نان‌های خرمایی، خنده‌های تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود

تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعله‌ای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.

زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستاده‌ای.»


#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، در بیانیه‌ای خواهان آزادی فوری و بی‌قیدوشرط مهدی فراحی شاندیز شد.

در این بیانیه آمده است:
«بی‌خبری مطلق از وضعیت مهدی فراحی شاندیز، ۲۲ روز پس از دستگیری خشونت‌آمیز؛ کدام قانون نانوشته حاکم است؟»

مهدی فراحی شاندیز، کارگر و معلم حق التدریسی اخراج‌شده، که پیشتر نزدیک به یک دهه از عمر خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی سپری کرده بود، روز ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، هم‌زمان با روز جهانی کارگر، با خشونت و ضرب‌وجرح از سوی نیروهای امنیتی در خیابان بازداشت شد.
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در این بیانیه تاکید کرده است:
«با گذشت ۲۲ روز از این بازداشت، و در حالی که خانواده‌ او در هفته‌ جاری بارها به مقابل زندان اوین مراجعه کرده‌اند، هنوز هیچ اطلاعی درباره‌ وضعیت سلامتی یا محل نگهداری ایشان منتشر نشده است.
این سطح از بی‌خبری مطلق، نه تنها نقض صریح حقوق اولیه‌ زندانیان است، بلکه بار دیگر ماهیت قانون‌گریز و سرکوب‌گرانه‌ی حاکمیت را به نمایش می‌گذارد.»

به گفته شاهدان عینی، فراحی شاندیز به دلیل سردادن شعارهای اعتراضی، هدف ضربات نیروهای امنیتی قرار گرفته و یکی از مأموران با وزن سنگین بر شکم او نشسته و فشار وارد کرده است، به‌گونه‌ای که منجر به «بی‌اختیاری» و آسیب جسمی در همان لحظه در داخل ون شده است.
فراحی شاندیز حدود ۶۴ سال دارد و از چهره‌های مقاوم صنفی و سیاسی محسوب می‌شود که بارها به دلیل فعالیت‌های مسالمت‌آمیز خود، تحت تعقیب و زندان قرار گرفته است.

#مهدی_فراحی_شاندیز #روز_جهانی_کارگر #یاری_مدنی_توانا #بیانیه

@Tavaana_TavaanaTech