This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته مریم یحیوی، فعال مدنی، برای همبندی سابقش، زندانی سیاسی محکوم به اعدام «پخشان عزیزی»
«چند وقتی بود که میخواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع میشدند.
اما امروز میخواهم،چند تصویر از زیست مشترکمان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمیتوانند آن حس و حال را آنطور که باید و شاید به تصویر بکشند.
بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر بهواسطهی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوعالملاقات شده بودیم.
ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دستهای ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز میدادی.
پرسیدم: «چه کار میکنی؟ تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچههای قرنطینه نرسید. زهرا هم که حاملهست، دلشون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»
ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که میکنند، شاکی میشوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ میزنی که رد توپ را در هوا میشود دید.
چند باری هم با همین ضربهها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیمخاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچوقت هم نمیرسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمانهایی که والیبال بازی میکنی، تنها زمانهاییست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.
حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره میبینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کردهای و با ظرافت، هستهی خرماها را جدا میکنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نانها جا میدهی.
انگار سایهی نگاهم رویت سنگینی میکند. سرت را بالا میآوری و میخندی. چشمانت برق میزند. میدرخشد.
حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یکساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند میآید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند میآید، آنقدر ذوق دارد که گویا حس میکند از آن قفس کوچک، نمدار و خفه، به قفس بزرگتری میرود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را میبینی، هوش و حواس از سرت میپرد.
صدای غشغش خندهی تسنیم، شاید تنها چیزیست که همهی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان میاندازد. یاد زندگی…
با گفتن «تسنیم گیان» به سویش میروی، بغلش میکنی، به زبان مادریت قربانصدقهاش میروی.
او هم انگار خوب میفهمد و با خندههایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را میدهد.
به سمت تختت میروید. برای او قصهای تعریف میکنی؛ قصهای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع میکنی برایش لالایی کُردی میخوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمیفهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی میکند…
با خودم تکرار میکنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار میکنم: تو یک مددکار بینظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغهی کودکان و زنان را داری.
روزی، تو در کمپها زخمهای زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام میدادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیامبخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاریرسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینهی بند زنان، نان خرمایی درست میکنی که اتهامشان داعش است.
زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…
اگر صادرکنندهی حکم اعدامت بداند،
نهالهایی که با دستهایت کاشتهای همین _نانهای خرمایی، خندههای تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود
تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعلهای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.
زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستادهای.»
#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«چند وقتی بود که میخواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع میشدند.
اما امروز میخواهم،چند تصویر از زیست مشترکمان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمیتوانند آن حس و حال را آنطور که باید و شاید به تصویر بکشند.
بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر بهواسطهی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوعالملاقات شده بودیم.
ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دستهای ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز میدادی.
پرسیدم: «چه کار میکنی؟ تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچههای قرنطینه نرسید. زهرا هم که حاملهست، دلشون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»
ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که میکنند، شاکی میشوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ میزنی که رد توپ را در هوا میشود دید.
چند باری هم با همین ضربهها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیمخاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچوقت هم نمیرسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمانهایی که والیبال بازی میکنی، تنها زمانهاییست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.
حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره میبینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کردهای و با ظرافت، هستهی خرماها را جدا میکنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نانها جا میدهی.
انگار سایهی نگاهم رویت سنگینی میکند. سرت را بالا میآوری و میخندی. چشمانت برق میزند. میدرخشد.
حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یکساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند میآید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند میآید، آنقدر ذوق دارد که گویا حس میکند از آن قفس کوچک، نمدار و خفه، به قفس بزرگتری میرود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را میبینی، هوش و حواس از سرت میپرد.
صدای غشغش خندهی تسنیم، شاید تنها چیزیست که همهی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان میاندازد. یاد زندگی…
با گفتن «تسنیم گیان» به سویش میروی، بغلش میکنی، به زبان مادریت قربانصدقهاش میروی.
او هم انگار خوب میفهمد و با خندههایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را میدهد.
به سمت تختت میروید. برای او قصهای تعریف میکنی؛ قصهای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع میکنی برایش لالایی کُردی میخوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمیفهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی میکند…
با خودم تکرار میکنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار میکنم: تو یک مددکار بینظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغهی کودکان و زنان را داری.
روزی، تو در کمپها زخمهای زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام میدادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیامبخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاریرسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینهی بند زنان، نان خرمایی درست میکنی که اتهامشان داعش است.
زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…
اگر صادرکنندهی حکم اعدامت بداند،
نهالهایی که با دستهایت کاشتهای همین _نانهای خرمایی، خندههای تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود
تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعلهای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.
زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستادهای.»
#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران، در بیانیهای خواهان آزادی فوری و بیقیدوشرط مهدی فراحی شاندیز شد.
در این بیانیه آمده است:
«بیخبری مطلق از وضعیت مهدی فراحی شاندیز، ۲۲ روز پس از دستگیری خشونتآمیز؛ کدام قانون نانوشته حاکم است؟»
مهدی فراحی شاندیز، کارگر و معلم حق التدریسی اخراجشده، که پیشتر نزدیک به یک دهه از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کرده بود، روز ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، همزمان با روز جهانی کارگر، با خشونت و ضربوجرح از سوی نیروهای امنیتی در خیابان بازداشت شد.
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران در این بیانیه تاکید کرده است:
«با گذشت ۲۲ روز از این بازداشت، و در حالی که خانواده او در هفته جاری بارها به مقابل زندان اوین مراجعه کردهاند، هنوز هیچ اطلاعی درباره وضعیت سلامتی یا محل نگهداری ایشان منتشر نشده است.
این سطح از بیخبری مطلق، نه تنها نقض صریح حقوق اولیه زندانیان است، بلکه بار دیگر ماهیت قانونگریز و سرکوبگرانهی حاکمیت را به نمایش میگذارد.»
به گفته شاهدان عینی، فراحی شاندیز به دلیل سردادن شعارهای اعتراضی، هدف ضربات نیروهای امنیتی قرار گرفته و یکی از مأموران با وزن سنگین بر شکم او نشسته و فشار وارد کرده است، بهگونهای که منجر به «بیاختیاری» و آسیب جسمی در همان لحظه در داخل ون شده است.
فراحی شاندیز حدود ۶۴ سال دارد و از چهرههای مقاوم صنفی و سیاسی محسوب میشود که بارها به دلیل فعالیتهای مسالمتآمیز خود، تحت تعقیب و زندان قرار گرفته است.
#مهدی_فراحی_شاندیز #روز_جهانی_کارگر #یاری_مدنی_توانا #بیانیه
@Tavaana_TavaanaTech
در این بیانیه آمده است:
«بیخبری مطلق از وضعیت مهدی فراحی شاندیز، ۲۲ روز پس از دستگیری خشونتآمیز؛ کدام قانون نانوشته حاکم است؟»
مهدی فراحی شاندیز، کارگر و معلم حق التدریسی اخراجشده، که پیشتر نزدیک به یک دهه از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کرده بود، روز ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، همزمان با روز جهانی کارگر، با خشونت و ضربوجرح از سوی نیروهای امنیتی در خیابان بازداشت شد.
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران در این بیانیه تاکید کرده است:
«با گذشت ۲۲ روز از این بازداشت، و در حالی که خانواده او در هفته جاری بارها به مقابل زندان اوین مراجعه کردهاند، هنوز هیچ اطلاعی درباره وضعیت سلامتی یا محل نگهداری ایشان منتشر نشده است.
این سطح از بیخبری مطلق، نه تنها نقض صریح حقوق اولیه زندانیان است، بلکه بار دیگر ماهیت قانونگریز و سرکوبگرانهی حاکمیت را به نمایش میگذارد.»
به گفته شاهدان عینی، فراحی شاندیز به دلیل سردادن شعارهای اعتراضی، هدف ضربات نیروهای امنیتی قرار گرفته و یکی از مأموران با وزن سنگین بر شکم او نشسته و فشار وارد کرده است، بهگونهای که منجر به «بیاختیاری» و آسیب جسمی در همان لحظه در داخل ون شده است.
فراحی شاندیز حدود ۶۴ سال دارد و از چهرههای مقاوم صنفی و سیاسی محسوب میشود که بارها به دلیل فعالیتهای مسالمتآمیز خود، تحت تعقیب و زندان قرار گرفته است.
#مهدی_فراحی_شاندیز #روز_جهانی_کارگر #یاری_مدنی_توانا #بیانیه
@Tavaana_TavaanaTech
شعری از شهریار براتی، زندانی سیاسی
شعر زیر با نام "اوین خون تاریخ را میمکد" از شهریار براتی است:
دوست
از اوین میشنویام
ای آخرین امید راستین
کورسوی مانده در افق
ای شبیه آمال مدفون ما
همصدا در میان خیل ساکتان
شرمسار بر فراز دستهای ملتمس؛ آنگاه
که ایلات را از یاد برده بودی و میگفتی:«اما ایل تو مرا از یاد مبر».
ای تن بریده از تن
هُرم خواهران دلهره
متعفن جمعهایِ خوب لولیده در احترام
ای آغار بنیانِ بر بیریشگیٍ ما
چشم باز کرده در بوران؛ آنگاه که سوز ستم ما را بسته بود.
ای که هزار مرد را کشتی تا تنها یک زن را به کوه فرا بخوانی
و ای که هرگاه شک کردی، خیانتی در کار بود.
زحمت! عبرت تاریخ، گلوله! در تنت به احترام، کامات! تلخ، مزه خون بر لبانت جاوید، سوراخ باد سینهات، دریده باد.
تاریخ بار دگر به خویش خواهد دید، آنکه باید زاده شود تا گَرد برافشاند بر رُخ زنگار گرفتهی تاریخ.
ای که در شکستت هم وقاری هست، بجنگ! برای ما ناموجودان ستمکش بجنگ.
شهریار
حجتش را تمام کرد
و دیگر ترسی ندارد این خطبه بر گوش کدامین انسان خوانده خواهد شد.
اوین
خون تاریخ را میمکد.
ای هارون!
مارها همیشه در خنکگاه انتظار تو را میکشند.
فقر پدرانمان، پلیدی پدرانشان را از یاد نخواهد بُرد، چنانکه اشک یتیمان خشکی نان را.
ای که در برخاستنات انتقامی هست،
برخیز.
سالهاست که رفتهای
و ما بیدینها در قتلگاهِ پیامبر قبلی به انتظارت نشستهایم؛ در تَنگ سَپو.
از کوه سرآزیر شو زرتشت
از دنا
ما لالیم
کلاممان شو.
ما ذلیلایم
فدایمان شو.
هی
هی
هی
ناتوانی! ناتوانی، ناتوانی
گاهی از تن تو نیست
از ذهن تو نیست
از جبر توست، از دنیای توست.
و مرد
همیشه از دست میرود ...
اما سوال این جاست:
«با یوغی بر گردن یا برنویی در دست»؟
قریب به هفتصد روز( ۸۴ روز انفرادی و ۶۱۶ روز بند عمومی) از حبس شهریار براتی میگذرد.
#شهریار_براتی فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی زاده #کهگیلویه_بویراحمد تیرماه ۱۴۰۲ توسط پلیس ترکیه دستگیر و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد. شهریار به مدت ۸۴ روز در انفرادی و بازداشتگاه ۲۰۹ و ۲۴۰ اوین برای گرفتن اعتراف اجباری تلویزیونی تحت بازجویی و شکنجه سفید قرار گرفت. او در بند ۲۰۹ به مدت ده روز اعتصاب غذا کرده بود.
شهریار براتی را سپس با دو اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی/خارجی» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به بند ۴ زندان اوین تحویل دادند و ایشان به پنج سال و هشت ماه حبس توسط قاضی افشاری (شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب) محکوم شد. هم چنین از دو استان آذربایجان غربی(ماکو) و کهگیلویه و بویراحمد نیز دو حکم دیگر برای ایشان صادر شده و طبق روند قضایی وکیل ایشان تقاضای ادغام و اجماع پروندهها را داده است که تا کنون این درخواست دوبار رد شده است.
این فعال حقوق بشر کماکان در زندان اوین است.
#شهریار_براتی_نیا #بیانیه #صدای_زندانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شعر زیر با نام "اوین خون تاریخ را میمکد" از شهریار براتی است:
دوست
از اوین میشنویام
ای آخرین امید راستین
کورسوی مانده در افق
ای شبیه آمال مدفون ما
همصدا در میان خیل ساکتان
شرمسار بر فراز دستهای ملتمس؛ آنگاه
که ایلات را از یاد برده بودی و میگفتی:«اما ایل تو مرا از یاد مبر».
ای تن بریده از تن
هُرم خواهران دلهره
متعفن جمعهایِ خوب لولیده در احترام
ای آغار بنیانِ بر بیریشگیٍ ما
چشم باز کرده در بوران؛ آنگاه که سوز ستم ما را بسته بود.
ای که هزار مرد را کشتی تا تنها یک زن را به کوه فرا بخوانی
و ای که هرگاه شک کردی، خیانتی در کار بود.
زحمت! عبرت تاریخ، گلوله! در تنت به احترام، کامات! تلخ، مزه خون بر لبانت جاوید، سوراخ باد سینهات، دریده باد.
تاریخ بار دگر به خویش خواهد دید، آنکه باید زاده شود تا گَرد برافشاند بر رُخ زنگار گرفتهی تاریخ.
ای که در شکستت هم وقاری هست، بجنگ! برای ما ناموجودان ستمکش بجنگ.
شهریار
حجتش را تمام کرد
و دیگر ترسی ندارد این خطبه بر گوش کدامین انسان خوانده خواهد شد.
اوین
خون تاریخ را میمکد.
ای هارون!
مارها همیشه در خنکگاه انتظار تو را میکشند.
فقر پدرانمان، پلیدی پدرانشان را از یاد نخواهد بُرد، چنانکه اشک یتیمان خشکی نان را.
ای که در برخاستنات انتقامی هست،
برخیز.
سالهاست که رفتهای
و ما بیدینها در قتلگاهِ پیامبر قبلی به انتظارت نشستهایم؛ در تَنگ سَپو.
از کوه سرآزیر شو زرتشت
از دنا
ما لالیم
کلاممان شو.
ما ذلیلایم
فدایمان شو.
هی
هی
هی
ناتوانی! ناتوانی، ناتوانی
گاهی از تن تو نیست
از ذهن تو نیست
از جبر توست، از دنیای توست.
و مرد
همیشه از دست میرود ...
اما سوال این جاست:
«با یوغی بر گردن یا برنویی در دست»؟
قریب به هفتصد روز( ۸۴ روز انفرادی و ۶۱۶ روز بند عمومی) از حبس شهریار براتی میگذرد.
#شهریار_براتی فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی زاده #کهگیلویه_بویراحمد تیرماه ۱۴۰۲ توسط پلیس ترکیه دستگیر و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد. شهریار به مدت ۸۴ روز در انفرادی و بازداشتگاه ۲۰۹ و ۲۴۰ اوین برای گرفتن اعتراف اجباری تلویزیونی تحت بازجویی و شکنجه سفید قرار گرفت. او در بند ۲۰۹ به مدت ده روز اعتصاب غذا کرده بود.
شهریار براتی را سپس با دو اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی/خارجی» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به بند ۴ زندان اوین تحویل دادند و ایشان به پنج سال و هشت ماه حبس توسط قاضی افشاری (شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب) محکوم شد. هم چنین از دو استان آذربایجان غربی(ماکو) و کهگیلویه و بویراحمد نیز دو حکم دیگر برای ایشان صادر شده و طبق روند قضایی وکیل ایشان تقاضای ادغام و اجماع پروندهها را داده است که تا کنون این درخواست دوبار رد شده است.
این فعال حقوق بشر کماکان در زندان اوین است.
#شهریار_براتی_نیا #بیانیه #صدای_زندانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بیانیهی بیش از ۵۰۰ چهرهی فرهنگی، هنری و اجتماعی، در همراهی با خانوادهی مهرجویی
در متن این بیانیه آمده است:
مریم، صفا و مونا مهرجویی عزیز،
شهامت شما را در «نه» گفتن به اعدام میستاییم و همراه شما مخالفتمان را با مجازات اعدام در همه شرایط اعلام میکنیم. همصدا با شما تکرار میکنیم که با پایان رسیدگی قضایی به فاجعه قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر پرسشهای فراوانمان به پایان نرسیده و همچنان خواستار رسیدگی دقیق و مجازاتِ غیر از اعدامِ عاملین این قتل وحشیانه هستیم.
فهرست کامل امضاکنندگان بیانیه را در اینجا ببینید.
#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر
#مونا_مهرجویی
#مریم_مهرجویی
#صفا_مهرجویی
#نه_به_اعدام
#قاتل_در_میان_ماست
#بیانیه
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در متن این بیانیه آمده است:
مریم، صفا و مونا مهرجویی عزیز،
شهامت شما را در «نه» گفتن به اعدام میستاییم و همراه شما مخالفتمان را با مجازات اعدام در همه شرایط اعلام میکنیم. همصدا با شما تکرار میکنیم که با پایان رسیدگی قضایی به فاجعه قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر پرسشهای فراوانمان به پایان نرسیده و همچنان خواستار رسیدگی دقیق و مجازاتِ غیر از اعدامِ عاملین این قتل وحشیانه هستیم.
فهرست کامل امضاکنندگان بیانیه را در اینجا ببینید.
#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر
#مونا_مهرجویی
#مریم_مهرجویی
#صفا_مهرجویی
#نه_به_اعدام
#قاتل_در_میان_ماست
#بیانیه
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهدی محمودیان، زندانی سیاسی، که با جعفر پناهی همبند بود و نامش هم در تیتراژ فیلم «یک تصادف ساده» به عنوان یکی از نویسندگان فیلمنامه آمده است، پیام تبریکی به شرح زیر برای جعفر پناهی، برنده جایزه نخل طلایی جشنواره کن فرانسه، نوشته است:
«وقتی یک روایتِ ساده، جهانی میشود
پیام تبریکی از زندان اوین
استاد پناهی عزیز
دریافت نخل طلا برای «یک تصادف ساده» فقط یک افتخار سینمایی نیست؛ پیروزی حقیقت است بر سانسور، مقاومت است در برابر خاموشی، و اثباتیست بر اینکه تصویر، حتی اگر در پستو ساخته شود، میتواند بر فراز جهان بدرخشد.
در روزهایی که هنوز در زندانم، این خبر برایم مثل روزنهای از نور بود در میان دیوارهای بسته. افتخار همکاری هرچند اندک با استاد بزرگی چون شما در این فیلم، یکی از ارزشمندترین تجربههای زندگیام بوده؛ روایتی که از دل شما در زندان آمد و حالا صدای کسانیست که خاموششان میخواهند.
استاد عزیز، تو فقط نخل طلا را نگرفتی، دل بسیاری از ما را هم بردی.
به تو، به تیم بینظیر فیلم، و به همه کسانی که هنوز ایمان دارند روایت انسان، حتی اگر ساده باشد، بیانتهاست—صمیمانه تبریک میگویم.
مهدی محمودیان
زندان اوین – ۳ خرداد ۱۴۰۴»
#جعفر_پناهی #مهدی_محمودیان #جشنواره_فیلم_کن #نخل_طلا #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«وقتی یک روایتِ ساده، جهانی میشود
پیام تبریکی از زندان اوین
استاد پناهی عزیز
دریافت نخل طلا برای «یک تصادف ساده» فقط یک افتخار سینمایی نیست؛ پیروزی حقیقت است بر سانسور، مقاومت است در برابر خاموشی، و اثباتیست بر اینکه تصویر، حتی اگر در پستو ساخته شود، میتواند بر فراز جهان بدرخشد.
در روزهایی که هنوز در زندانم، این خبر برایم مثل روزنهای از نور بود در میان دیوارهای بسته. افتخار همکاری هرچند اندک با استاد بزرگی چون شما در این فیلم، یکی از ارزشمندترین تجربههای زندگیام بوده؛ روایتی که از دل شما در زندان آمد و حالا صدای کسانیست که خاموششان میخواهند.
استاد عزیز، تو فقط نخل طلا را نگرفتی، دل بسیاری از ما را هم بردی.
به تو، به تیم بینظیر فیلم، و به همه کسانی که هنوز ایمان دارند روایت انسان، حتی اگر ساده باشد، بیانتهاست—صمیمانه تبریک میگویم.
مهدی محمودیان
زندان اوین – ۳ خرداد ۱۴۰۴»
#جعفر_پناهی #مهدی_محمودیان #جشنواره_فیلم_کن #نخل_طلا #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اعتصاب غذا و دارو توسط زندانی سیاسی مهوش (سایه) صیدال، در اعتراض به نقض حقوق درمانی
مهوش(سایه) صیدال، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، هفته گذشته نامهای تحلیلی و حقوقی خطاب به نهادهای بینالمللی حقوق بشری درباره حق درمان زنان زندانی نوشت. اما در پی انتشار آن نامه با محدودیتهای تنبیهی از جمله ممنوعیت تماس و ممنوعالملاقات شدن مواجه شد.
او که دارای دکترای حقوق بینالملل است، در آن نامه به موارد نقض حقوق زندانیان اشاره کرده بود و حالا با انتشار نامهای دیگر از اعتصاب غذا و دارو در اعتراض به نقض حق درمان اطلاع داده است.
نامه سرگشاده شماره ۲ مهوش (سایه) صیدال
به:
مردم شریف ایران شورای حقوق بشر سازمان ملل، گزارشگران ویژه حقوق بشر و سازمانهای بینالمللی حقوق بشری
موضوع: اعتصاب غذا و دارو توسط زندانی سیاسی مهوش (سایه) صیدال در اعتراض به نقض حقوق درمانی
اینجانب، مهوش (سایه) صیدال، دکترای حقوق بینالملل و زندانی سیاسی در زندان اوین، به دلیل نقض مشخص حق دسترسی به درمان مناسب و تحمیل محدودیتهای تنبیهی از جمله ممنوعالملاقات و ممنوعالتماس، از تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴ وارد اعتصاب غذا و دارو شدهام.
چند روز پیش در بیانیهای رسمی مواردی از جمله نبود پزشک عمومی، محدودیت دسترسی به پزشکان متخصص، فرایندهای امنیتی و تحمیل هزینههای غیرقانونی درمان را مستند کردم، اما هیچ اقدامی صورت نگرفت و به جای آن، محدودیتهای بیشتری علیه من اعمال شد.
مطالبات من شامل:
رفع فوری ممنوعیتهای ارتباطی
تضمین دسترسی بدون تبعیض به خدمات درمانی
اصلاح ساختارهای درمانی زندان
پیگیری و نظارت بینالمللی بر وضعیت حقوق بشری زندانها
با آگاهی کامل از عواقب، مسئولیت هرگونه آسیب جسمی و روانی را متوجه مقامات جمهوری اسلامی ایران میدانم و از نهادهای بینالمللی درخواست رسیدگی فوری دارم.
با احترام و تعهدبه حقیقت
مهوش (سایه) صیدال
۵ خرداد ۱۴۰۴
To:
UN Human Rights Council, Special Rapporteurs, International Human Rights Organizations, and the Honorable People of Iran
Subject: Hunger and Medicine Strike by Political Prisoner Mahvash (Sayeh) Seydal in Protest of Healthcare Rights Violations
I, Mahvash (Sayeh) Seydal, PhD in International Law and political prisoner at Evin Prison, hereby declare that as of May 26, 2025, I have begun a hunger and medicine strike due to systemic violations of my right to adequate healthcare and punitive restrictions including visitation and phone bans.
A few days ago, I issued an official statement documenting the absence of general physicians, restricted access to specialists, security-imposed obstacles, and unlawful medical costs. Despite this, no corrective action was taken, and further punitive measures were imposed against me.
I address this message to the honorable people of Iran, international human rights bodies, and the global community.
My demands include:
Immediate lifting of communication bans
Guaranteed, non-discriminatory access to medical care
Reform of prison healthcare systems
International monitoring and investigation of human rights violations in Iranian prisons
Fully aware of the risks involved, I hold the Iranian authorities responsible for any harm to my health and call on all concerned parties to urgently act.
Respectfully,
Mahvash (Sayeh) Seydal
May 26, 2025
#سایه_صیدال #مهوش_صیدال #حق_درمان #حقوق_زندانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهوش(سایه) صیدال، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، هفته گذشته نامهای تحلیلی و حقوقی خطاب به نهادهای بینالمللی حقوق بشری درباره حق درمان زنان زندانی نوشت. اما در پی انتشار آن نامه با محدودیتهای تنبیهی از جمله ممنوعیت تماس و ممنوعالملاقات شدن مواجه شد.
او که دارای دکترای حقوق بینالملل است، در آن نامه به موارد نقض حقوق زندانیان اشاره کرده بود و حالا با انتشار نامهای دیگر از اعتصاب غذا و دارو در اعتراض به نقض حق درمان اطلاع داده است.
نامه سرگشاده شماره ۲ مهوش (سایه) صیدال
به:
مردم شریف ایران شورای حقوق بشر سازمان ملل، گزارشگران ویژه حقوق بشر و سازمانهای بینالمللی حقوق بشری
موضوع: اعتصاب غذا و دارو توسط زندانی سیاسی مهوش (سایه) صیدال در اعتراض به نقض حقوق درمانی
اینجانب، مهوش (سایه) صیدال، دکترای حقوق بینالملل و زندانی سیاسی در زندان اوین، به دلیل نقض مشخص حق دسترسی به درمان مناسب و تحمیل محدودیتهای تنبیهی از جمله ممنوعالملاقات و ممنوعالتماس، از تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴ وارد اعتصاب غذا و دارو شدهام.
چند روز پیش در بیانیهای رسمی مواردی از جمله نبود پزشک عمومی، محدودیت دسترسی به پزشکان متخصص، فرایندهای امنیتی و تحمیل هزینههای غیرقانونی درمان را مستند کردم، اما هیچ اقدامی صورت نگرفت و به جای آن، محدودیتهای بیشتری علیه من اعمال شد.
مطالبات من شامل:
رفع فوری ممنوعیتهای ارتباطی
تضمین دسترسی بدون تبعیض به خدمات درمانی
اصلاح ساختارهای درمانی زندان
پیگیری و نظارت بینالمللی بر وضعیت حقوق بشری زندانها
با آگاهی کامل از عواقب، مسئولیت هرگونه آسیب جسمی و روانی را متوجه مقامات جمهوری اسلامی ایران میدانم و از نهادهای بینالمللی درخواست رسیدگی فوری دارم.
با احترام و تعهدبه حقیقت
مهوش (سایه) صیدال
۵ خرداد ۱۴۰۴
To:
UN Human Rights Council, Special Rapporteurs, International Human Rights Organizations, and the Honorable People of Iran
Subject: Hunger and Medicine Strike by Political Prisoner Mahvash (Sayeh) Seydal in Protest of Healthcare Rights Violations
I, Mahvash (Sayeh) Seydal, PhD in International Law and political prisoner at Evin Prison, hereby declare that as of May 26, 2025, I have begun a hunger and medicine strike due to systemic violations of my right to adequate healthcare and punitive restrictions including visitation and phone bans.
A few days ago, I issued an official statement documenting the absence of general physicians, restricted access to specialists, security-imposed obstacles, and unlawful medical costs. Despite this, no corrective action was taken, and further punitive measures were imposed against me.
I address this message to the honorable people of Iran, international human rights bodies, and the global community.
My demands include:
Immediate lifting of communication bans
Guaranteed, non-discriminatory access to medical care
Reform of prison healthcare systems
International monitoring and investigation of human rights violations in Iranian prisons
Fully aware of the risks involved, I hold the Iranian authorities responsible for any harm to my health and call on all concerned parties to urgently act.
Respectfully,
Mahvash (Sayeh) Seydal
May 26, 2025
#سایه_صیدال #مهوش_صیدال #حق_درمان #حقوق_زندانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech