آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
«از خیابان شیخ بهایی تهران عبور می‌کردم . خطوط برجسته‌ی روی #پیاده‌رو نظرم را به خود جلب کرد... از این‌که کشور ما هم مانند کشورهای #توسعه‌یافته به مناسب‌سازی #فضای_شهری روی آورده بسیار خوشحال بودم. #مناسب‌سازی این امکان را به افراد با توانایی‌های متفاوت می‌دهد که بدون نیاز به کمک دیگران در سطح شهر #تردد کنند... و این خطوط برجسته هم کمک می‌کند که افراد دارای اختلال #بینایی به موانع برخورد نکنند. اما گویا در کشور ما این مناسب سازی برعکس انجام شده و خطوط برجسته طوری طراحی شده‌اند که فرد #نابینا حتما به مانع برخورد کند... می‌توان گفت در کشور ما «مناسب‌سازی انجام می‌شود اما به روش خاله خرسه»...«

ماهان حیدری

(شما چه فکر می‌کنید؟ با ما از سطح شهر بگوئید. بگوئید چه قوت‌ها و چه ضعف‌هایی می‌بینید و راه‌کارتان برای تصحیح نواقص چیست؟)

#توانا


@Tavaana_TavaanaTech
دختری نابینا و ناشنوا فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق هاروارد

هابن گریمای ۲۷ ساله اواخر سال ۲۰۱۵ میلادی دیداری با باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا داشت. هابن در روز «اقدام برای معلولان در کشور امریکا» به کاخ سفید رفت.

هابن اهل اریتره و نابینا و ناشنوا است اما نقص جسمانی مانعی در راه رسیدن به رویایش یعنی وکالت نبوده است. او سال ۲۰۱۳ از دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل شد در حالی که اولین #دانش‌آموز #نابینا و #ناشنوا در این دانشکده بود.

مادر هابن اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی از کشور اریتره فرار کرد و در امریکا زندگی جدیدی را آغاز کرد. هابن اما در کالیفرنیا متولد شد و می‌گوید در کشورش امکانات و شرایطی برای تحصیل افرادی که نقص جسمانی دارند وجود ندارد. اما این موضوع انگیزه‌ای به هابن داده است تا حامی افراد #معلول باشد و برای بهبود وضعیت آنها تلاش کند.

هابن گریما در حال حاضر مشغول به حرفه وکالت است و تلاش می‌کند دسترسی به #تکنولوژی و وسایل روزی که می‌تواند به #معلولان یاری رساند را افزایش دهد.

برای مطالعه بیشتر درباره #کنشگری مدنی درباره #معلولیت، کتاب «جسمیت و #قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی» نوشته سعید سبزیان را از توانا دانلود کنید:
https://goo.gl/eeyjWM


@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
انسانیت و عشق و همدلی موقعی که هوای همدیگر رو داریم تجلی می کند. این جوان نابینا همه بازی های تیم محبوبش را با گزارشگری دوست صمیمی خود می بیند! https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
.
#انسانیت و #عشق و #همدلی موقعی که هوای همدیگر رو داریم تجلی می کند.
این جوان #نابینا همه بازی های تیم محبوبش را با #گزارشگری #دوست_صمیمی خود می بیند!

حتما خود بازیکنان و مربیان #نساجی_قائم_شهر هم ، کل طرفداران تیم شهرشان را یک طرف می گذارند، این یکی را یه طرف دیگر!

اسمش محمد است. از دوازده سالگی نابیناست. ولی هیچ کدام از بازی های این تیم را در شهرشان از دست نمیدهد! آنهم توی خود استادیوم، ردیف اول.
به لطف شور خودش برای زندگی و یک رفیق؛ یک رفیق که شاید شبیه اش را در دنیا نشود پیدا کرد. این صحنه ها غیر قابل وصفند برای ما!

توصیف شما چیست؟!

goo.gl/PlBMy2
لینک های مرتبط:
هوای همدیگر را داشته باشیم:
http://bit.ly/SJKqJ2

عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb

جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
سعید سبزیان
http://bit.ly/1I0beqv

معلولیت به منزله هویتی جدید
http://bit.ly/2deAg1E

بلاغت استبداد و اکتیویسم در معلولیت
http://bit.ly/1nXaHCY

#رفاقت #دوستی #مهربانی

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آقا عبدالحسین زندگی می‌بافد...
goo.gl/LI6pVf

انگشتانی که رنگ‌ها را می‌بیند.
من و تو آن را یک سبد ساده می‌بینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمی‌دانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سال‌های سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمی‌بینند، صبح به صبح بوته‌های بیدمشک را به هم می‌بافد تا روز و روزگارش پاک و حلال بگذرد.

«چهار ده» یکی از روستاهای کوچک ایران است که در بیرجند جا خوش کرده. مردمش پاک و ساده‌اند و روزی همه‌شان از راه سبدبافی تامین می‌شود. چهار ده جمعیت چندانی ندارد و هیچ جوانی هم در این روستا زندگی نمی‌کند. حال مردم چهار ده خوب است اما همه‌شان چشم به راه تازه‌واردی هستند که از آن‌ها سبد بخرد.

آقا عبدالحسین یکی از اهالی قدیمی روستای چهار ده است. او از دو سالگی به طور کامل نابینا شده و از همان سال‌های جوانی‌اش از راه حصیربافی زندگی می‌کند. کارش این است. بهار که می‌شود بزند به کوه تا بوته‌های بیدمشک را بچیند و آماده شود برای روزهای پرکار. بعدش هم می‌نشیند و بیدمشک‌ها را یکی‌یکی لمس و روی هم عمود می‌کند و زیر لب صلوات می‌فرستد به امید یک زندگی پربرکت.

درست است که چشمانش نمی‌بینند اما او خیلی خوب بلد است سبدهایش را با ساقه بید قرمز تزئین کند تا خریدار بیشتری داشته باشند. بید و گز و بیدمشک را با لمس‌کردن از هم تشخیص می‌دهد و خوب که شاخ و برگ اضافی‌شان را گرفت، شروع می‌کند به بافتن و بافتن.

درآمد آقا عبدالحسین زیاد نیست؛ اما خودش می‌گوید که راضیست. هرسبد را 6 هزارتومان می‌فروشد و معتقد است خارجی‌ها بیشتر طرفدار سبدهایش هستند.


سبدبافی آقا عبدالحسین در کنار همسرش
او حالا 89 ساله شده و توانایی این را ندارد که محصولاتش را برای فروش به شهر ببرد؛ اما همچنان به بوته‌های بی‌رمق بیدمشک زندگی می‌دهد. او عادت کرده است منتظر بنشیند تا گردشگران برای تفریح گذرشان به چهار ده بیفتد و از او سبد بخرند.

این تصاویر را «رها صلاحی مقدم» (عکاس ایسنا در بیرجند) ثبت کرده است.

ایسنا - سهیلا صدیقی

عبدالحسین چهاردهی پیرمردی نابیناست از اهالی روستای چهارده بیرجند. او در کنار سایر هم ولایتی هایش که همه سبد می بافند، بیش از نیم قرن است که با انگشتانی که جای چشمانش نشسته سبد می بافد.

مطلب مرتبط:

عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
- گذرت که به لافت افتاد، عیسی را فراموش نکن.
goo.gl/EdeLbZ

لافت روستایی در قشم است. خیلی سال قبل اهالی «لافت» درگیر یک بیماری عجیب و غریب شدند. بیماری مهلکی میان مردم شیوع پیدا کرد و اهالی روستا را نابینا کرد. عیسی یکی از بازماندگان آن‌ سال‌هاست که بر اثر همان بیماری نابینا شده است.

عیسی که به گفته خودش ۱۰۵ ساله اما به گفته همسایه‌هایش ۹۰ ساله است، وقتی که فقط هفت سالش بوده، تمام بینایی‌اش را بر اثر بیماری از دست می‌دهد. از همان روزها دنیایش عوض می‌شود؛ یک‌ جورهایی تاریک و مات. با این حال در تمام سال‌های جوانی‌اش تنهای تنها دل به دنیای پر رمز و راز دریا می‌زده و صیادی می‌کرده است. اهالی می‌گویند او با وجود نابینایی تسلط و هوش زیادی در پیدا کردن راه‌ها و معابر دارد و دریا را هم خوب بلد است.

عیسی دو بار ازداوج کرده و هر دوبار هم همسرانش نابینا بوده‌اند. زن‌ها هر دویشان فوت کرده‌اند و بچه‌ای هم از آنها ندارد. برای همین این روزها تنهاست؛ تنهای تنها. او شناسنامه ندارد و از یارانه و هیچ‌گونه خدمات دولتی هم بهره‌مند نیست.

عیسی این روزها دل پردردی دارد؛ درد پیری یک طرف، تنهایی و بی‌کسی هم طرف دیگر. خانه عیسی - یعنی خانه که نه - خرابه‌ای که در آن زندگی می‌کند، احاطه‌شده با زباله است. از لوله‌کشی آب هم خبری نیست. یکی از همسایه‌ها چای و غذای عیسی را تقبل کرده است. عیسی هم برای جبران لطف همسایه‌اش سند خانه در حال تخریبش را به نام همان همسایه زده که حالا آرام جان اوست. البته همسایه‌های مهربان می‌گویند برای بازسازی خانه به او پیشنهاد داده‌اند؛ اما او به دلیل مناعت طبعش قبول نمی‌کند.

عیسی این روزها دلخور است که کسی او را نمی‌بیند و به فکر سقف خانه‌ در حال فروریختنش نیست. همسایه‌ها می‌گویند او کمکی قبول نمی‌کند، خودش می‌گوید: «می‌دانی؟ من فکر می‌کنم حتی گربه‌های محله هم فهمیده‌اند که چشم‌هایم سو ندارند. از کوری‌ام استفاده می‌کنند و لقمه‌های غذایم را برمی‌دارند و می‌خورند.»

منبع: ایسنا / عکاس این تصاویر آقای «عبدالرضا شیبانی» بوده اند.

مطلب مرتبط: جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
http://bit.ly/1I0beqv

@Tavaana_TavaanaTech
احتمالا کمتر کسی ست که این صدا را نشنیده باشد. «صالح شمس»، هنرمندی نابینا از سوادکوه مازندران است. او یک بار در آکادمی گوگوش در تلویزیون «من و تو» و در بخش «صدای غائب»، توانست نفر اول مسابقات شود. در این ویدئوی کوتاه او تصنیف مشهور محمدرضا شجریان - با شعری از مولانا - را به زیبایی اجرا می کند.
این ویدئو را دگرباره به اشتراک گذاشتیم تا به مناسبت روز جهانی «عصای سفید» و با شنیدن این صدای دلربا به خود یادآوری کنیم که نابینایان نباید به علت نابینایی خود در خانه محبوس شوند؛ بلکه این وظیفه دولت است که ساخت شهری را به گونه ای بچیند و شرایط اجتماعی را به گونه ای فراهم کند که آن ها نیز در جامعه حضور داشته باشد. یادمان نرود؛ معلولین و از جمله نابینایان نیازمند ترحم نیستند. زیست شرافتمندانه و متناسب با شرایط خاص جسمی معلولین، «حق بدیهی» آن هاست.
goo.gl/T4kmfY


مطالب مرتبط
عصای سفید در شهر سیاه
bit.ly/1vaUMSb
جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
bit.ly/1I0beqv
علی صابری؛ گران ترین وکیل ایران، یک نابینای موفق
http://bit.ly/2zbVrIL
محمد خزائلی، بنیانگذار انجمن حمایت از نابینایان
http://bit.ly/2jp4Vw9

@Tavaana_TavaanaTech
- سیما رییسی؛ دختری که دست خود را گرفت تا موفق شود
https://goo.gl/xryPvR

اگرچه استان سیستان و بلوچستان بالاترین آمار بی‌سوادی را در ایران دارد، اما در این استان زن جوانی زندگی می کند که مایه مباهات بلوچ‌هاست. زن جوان نابینایی که ۳۰ ساله است و اکنون در مقطع دکترای علوم سیاسی در دانشگاه آزاد – واحد تهران مرکز – تحصیل می‌کند. اینکه زن باشی، نابینا باشی، از استانی محروم همچون سیستان و بلوچستان آمده باشی، همه در ایران کنونی موانعی هستند که هر کدام می تواند مانع از شکوفایی شود؛ اما «سیما رییسی»، زنی برآمده از چابهار که به زادگاه خود نیز عشق می ورزد، ثابت کرده است کافی ست اراده و پشتکار و خواستن در کنار هم جمع آیند، تا سخت آسان شود و ناممکن، ممکن گردد. سیما رییسی جدای از تحصیل در مدارج بالای دانشگاهی، در فعالیت های اجتماعی و سیاسی استان خود نیز مشارکت می جوید و همه این ها او را تبدیل به یک زن تاثیرگذار در میان بلوچ ها کرده است.

سیما رییسی درباره بیماری چشمی و نابینایی کنونی خود می گوید:‌«من از بدو تولد دچار بیماری آب سیاه چشمی بودم. این بیماری به دلیل بالارفتن فشار داخل چشم ایجاد می‌شود و باعث لرزش و تکان خوردن دایمی چشم‌ها می‌شود...اما به این دلیل ‌که روند درمان دیر آغاز شد، عمق بیماری بیشتر شد، تا این‌که ‌سال دوم راهنمایی به‌خاطر بالارفتن فشار داخلی چشم‌هایم، بینایی یک چشم را به‌طور کامل از دست دادم». این بیماری موجب شده بود او به سختی در مدارس پذیرفته شود و حتی ناچار شد دو سه سالی را در مدارس استثنایی بگذراند. به گفته خودش در محیط کودکی او، مردم به نابینا نیز به چشم «عقب مانده» می نگریستند. او این را یکی از «فرهنگ های بسیار غلط سیستان و بلوچستان» می داند؛ اینکه بسیاری از مردم بلوچ، مشکل جسمی را با مشکل ذهنی برابر می دانند.

اما به هرترتیب، وجود معلمی دلسوز به نام «هوشنگ آبیار»در مقطع دبستان او را دوباره به مدارس عادی بازگرداند. معلمی که سیما او را «مهم ترین معلم» خود می داند.سیما نیز در کلاس ثابت کرد هیچ کم از دانش آموزان بینا ندارد: «همان کلاس چهارم هم معلمم مرا به‌عنوان دانش‌آموز خود نمی‌پذیرفت. او می‌گفت کسی که سه‌سال در مدرسه استثنایی درس خوانده نمی‌تواند در کلاس من آموزش ببینید. تا این‌که یک روز مسأله ریاضی را پای تخته نوشت، من زودتر از بقیه بچه‌ها آن را حل کردم و به این ترتیب توانستم خودم را به او نشان دهم».
.
سیما که در مقطع دبستان دچار کم بینایی بود، در مقطع راهنمایی بینایی یک چشم خود را به طور کامل از دست داد. با این حال به تحصیل ادامه داد و دیپلم خود را با موفقیت دریافت کرد. اما پس از اینکه در آزمون کنکور دانشگاه های دولتی قبول نشد، دچار استرس و فشار عصبی شد و همین موجب شد، بینایی یک چشم دیگر خود را نیز از دست بدهد. اما اگرچه او به طور کامل از دو چشم نابینا شد، دنیا برایش پایان نگرفته بود: «همان روزهایی که دانشگاه قبول نشده بودم و به‌طور کامل نابینا بودم، روزهای سرگردانی من بود. روزها و شب‌ها را پشت‌سر می‌گذاشتم و فقط با خودم فکر می‌کردم که من کجای این جهان هستم؟ از زندگی چه می‌‌خواهم؟ با دو چشم نابینا چه باید کرد؟ چطور ادامه تحصیل دهم؟».

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/2AnRMvA

مطالب مرتبط

هنگامه صابری، استادی بزرگ با عصایی سفید
http://bit.ly/2ASMOI5
محمد خزائلی، بنیانگذار انجمن حمایت از نابینایان
http://bit.ly/2jp4Vw9
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb

@Tavaana_TavaanaTech
اسکندر آبادی؛ نابینای همه فن حریف
https://goo.gl/r6DFhi

هم زبان شناس است، هم شاعر است، هم مترجم است، هم روزنامه نگار است، و هم خواننده موسیقی. همه این ها از یک توانخواه نابینا که در آبان ۱۳۳۸ در ماهشهر ایران به دنیا آمد و در ۲۰ سالگی به آلمان مهاجرت کرد. «اسکندر آبادی» که از سال ۱۳۵۹ در آلمان ساکن است زبان آلمانی را بسیار خوب فراگرفته است و اکنون تابعیت آلمان را نیز دارد. او که دکترای زبان شناسی خود را نیز از این کشور دریافت کرده است، ایران و آلمان را دو میهن خود می داند و می گوید:‌ «همیشه دلم می خواست پل پیوندی باشم بین دو وطنم؛ ایران و آلمان، و ظرایف هرکدام را به دیگری نشان دهم».

اسکندر آبادی درباره نوع نگاه خود به آلمان در هنگام مهاجرت می گوید: «بیست سالم بود که به آلمان آمدم. آن زمان یعنی سی سال پیش، آلمان برایم در سه چیز خلاصه میشد: فُلکس‌واگُن که ما به آن "فولوکس واگون" می‌گفتیم، مردمی نظم‌جو تا حد نظام‌ستایی و زبانی لبریز از حرف خ». اما اکنون زبان آلمانی برای او شیرین تر شده است». او درباره حسرت خود درباره یادگیری زبان آلمانی می گوید: «یادم می‌آید که در آغاز، با چه حسرتی به رادیو گوش می‌دادم و از خود می‌پرسیدم که آیا می‌شود زمانی همه‌ی حرفهای گویندگان و خوانندگان رادیو را بفهمم». اما اسکندر اکنون خود را «شهروند زبان آلمانی» می داند. او پس از دریافت مدرک دکترای خود، به مدت ۱۱ سال در این کشور، استاد علوم اجتماعی و زبان و ادبیات آلمانی بود.

پس از ۱۱ سال تدریس در دانشگاه را وانهاد و به خبرگزاری دویچه وله رفت و از سال ۲۰۰۲ در این رسانه مشغول به کار است. او درباره شغل گزارشگری علی رغم نابینایی می گوید:‌ «اکثر مردم، دنیا و محیط شان را با چشم هایشان تجربه می کنند. ولی جهان برای من یک سمفونی ست که باید تا آخرش گوش دهم تا بتوانم تصویر کاملی از آن داشته باشم. کار من این است که ترجمانی از این تصویر و تجربیات را به گوش جهانیان برسانم».

اسکندر آبادی چنان که در وبسایت خود نوشته است تهیه کننده هشت آلبوم موسیقی بوده است. از جمله او خالق آلبوم موسیقیایی به نام «پرسه آهنگین» است که در آن هشت ترانه با الهام از موسیقی نقاط مختلف ایرانگنجانده شده است.او صدای خوشی نیز دارد و ترانه هایی را با صدای خود اجرا کرده است.

اسکندر آبادی که پایان نامه دانشگاهی خود در حوزه زبان شناسی را درباره رمان «کوه جادو» اثر «توماس مان» - نویسنده شهیر آلمانی – نوشته بود به ادبیات نیز مشغولیتی تام و تمام دارد و جدای ازگزارش ها و مصاحبه هایش در این حوزه، به ترجمه نیز مشغول است و از جمله کتاب «از چشم نابینایان» را نشر ماهی با ترجمه او منتشر کرده است. کتابی که درباره نابینایی ست و شامل چهار بخش است و از «آندره ژید»، «دنی دیدرو» و «گرت هوفمان» در آن مطالب و داستان هایی گنجانده شده است.

با زندگی این هنرمند، زبان‌شناس و مترجم، بیش‌تر آشنا شوید:
http://bit.ly/2kPxf9U

#پروفایل

@Tavaana_TavaanaTech
قهرمان نابینای ایرانی از سر بی پولی به ترشی فروشی روی آورده است
https://goo.gl/HdqdtV

«هاجر تکتاز» یکی از زنان ورزشکار ایرانی ست که برای کشور ما افتخارآفرین بوده است. این زن نابینا که در رشته پرتاب دیسک و وزنه فعالیت می‌کند، در آسیا قهرمان است و در پاراالمپیک لندن به مقام پنجم دست پیدا کرده است. اما اکنون او ترشی فروشی می‌کند. باورتان می‌شود که یک زن ورزشکار و قهرمان ایرانی به جای آرامش و آسایش برای تمرین و کسب افتخار بیشتر مجبور شود به فعالیت اقتصادی روی بیاورد؟

روزنامه «قانون» چاپ تهران از زندگی هاجر تکتاز گزارش تهیه کرده است. خود خانم تکتاز درباره افتخاراتش می‌گوید: «از سال ۷۷ تا این لحظه در پرتاب دیسک نابینایان رکورددار هستم. سال ۸۰ در مسابقات قهرمانی کشور، ۶ مقام کسب کردم و قهرمان قهرمانان شدم. سال ۸۴ قرار شد به مسابقات پاراآسیایی کوالالامپور اعزام شویم. در این مسابقات دو مقام نایب قهرمانی آسیایی کسب کردم و پس از آن نیز به ترکیه رفتیم و مقام سوم را کسب کردم. این مقام سبب شد تا سهمیه پاراالمپیک لندن را بگیرم. در واقع نخستین بانوی ایرانی بودم که این سهمیه را کسب می‌کرد».

او که پس از قهرمانی در مسابقات اینچئون ۷۳ سکه طلا دریافت کرده بود، درباره ناکافی بودن این سکه‌ها و مشکلات اقتصادی‌اش می‌گوید: «فکر می‌کنید با ۷۳ سکه چه کار می‌توان کرد؟...تصور کنید من که درآمدی ندارم قرار است با ۷۳ سکه تمام امورات زندگی‌ام را بگذرانم. من ریالی از خانواده‌ام دریافت نمی‌کنم زیرا پدرم بازنشسته است و نمی‌تواند به من کمک مالی کند...اما همه این‌ها خرج خودم می‌شود، در واقع من ۶ روز در هفته تمرین می‌کنم. تصور کنید هر هفته که قرار است با آژانس به محل تمرین بروم (اشاره می‌کند که مربی‌اش مرد است و او مجبور شده با مادرش به تمرینات برود بنابراین باید با آژانس تردد کند) حدود ۹۰ هزارتومان هزینه رفت و برگشت را پرداخت می‌کنم. در واقع من ۸-۷ میلیون تومان در یک‌سال بابت آژانس پرداخت می‌کنم. در کنار همه این‌ها هزینه درمان پا‌هایم را نیز باید پرداخت کنم».

هاجر تکتاز در ادامه در توضیح بیشتر از وضعیت خودش می‌گوید: « تصور کنید در مترو به جای اینکه ما را درک کنند گاهی زیر عصایمان می‌زنند... می‌دانم بسیاری از بچه‌های نابینا به خاطر مشکلات مالی سر تمرین نمی‌آیند. بار‌ها به دلیل اینکه پول آژانس نداشتم حتی نتوانستم به تمرینات بروم... در حال حاضر با مادرم شور و ترشی درست می‌کنم و به آشنایان می‌فروشم.
یک مدت نیز نعناع و شوید خشک می‌کردم و می‌فروختم اما این کار دشوار بود و نتوانستم ادامه بدهم... گاهی به قشم می‌روم و لباس می‌آورم تا به دوستان و آشنایان بفروشم...جای ثابتی ندارم که آن‌ها را بفروشم».

او در ادامه از هموطنان خویش تقاضای کمک می‌کند و می‌گوید: «من می‌خواهم از یک نفر خیرخواه خواهش کنم مبلغی در حدود ۳۰ میلیون تومان به من کمک مالی کند تا بتوانم با آن کار کنم. پس از مدتی این پول را به او باز می‌گردانم و حتی اعلام می‌کنم اگر قرار نیست این پول را پس بگیرند، آن را نمی‌خواهم. من می‌خواهم با این مبلغ جایی را اجاره کنم و با کار کردن و به طور قسطی مبلغ را باز می‌گردانم».

منابع مرتبط
زوم: ایران، برزخ معلولان
goo.gl/GrxvW5
حمایتگری از حقوق معلولان
bit.ly/1I0beqv
دختر معلول ایرانی در نیویورک تایمز
goo.gl/zXVqrH
معلولیت در سینما
http://bit.ly/2d3BA4m

@Tavaana_TavaanaTech
امیدواریم این تبدیل به درکی عمومی و فهمی همگانی شود که توانخواهان نیازی به ترحم ندارند؛ آن‌ها صرفا باید حقوقی مشخص و معین داشته باشند و دولتی که ضامن اجرای آن حقوق باشد و شهروندانی که این حقوق را رعایت کنند.
.
نابینایان یا ناشنوایان لزوما توانمندی کمتری از من و شمای بینا یا شنوا ندارند. موارد بسیاری وجود دارد که یک ناشنوا در یک حوزه خاص بسیار کامیاب‌تر و موفق‌تر از هزار شنوا بوده است.
.
یاد بگیریم به توانخواهان ترحم نورزیم؛ حقوق آنان را رعایت کنیم.
.
#حقوق_توانخواهان #توانخواهان #توانیابان #ناشنوا #نابینا #ترحم #جمهوری_اسلامی

@Tavaana_TavaanaTech