آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
زادروز ویرجینیا وولف، #رمان‌نویس و #منتقد #فمینیست

آدلاین ویرجینیا وولف، رمان‌نویس، #ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی در ۲۵ ژانویه‌ی ۱۸۸۲ در شهر لندن به دنیا آمد. مادر ویرجینیا مدل بود. خانواده‌ی ویرجینیا اهل علم و ادب بودند. پدرش لسلی استیفن مردی ادیب و منتقدی مشهور بود. و همسرش لئونارد وولف کتاب‌هایی در زمینه‌ی اقتصاد و سیاست نوشته بود. چارلز داروین از بستگان وولف بود و خانه‌ی آن‌ها مدام در آمد و شد بزرگان و فرهیختگان قرار داشت. کتاب‌خانه‌ی پدر پر از کتاب‌هایی بود که ویرجینیا از نوجوانی از آن‌ها بهره می‌برد. او آثار نویسندگان بزرگی هم‌چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست را در این کتاب‌خانه خوانده بود.

ویرجینیا در سیزده‌سالگی مادرش را از دست داد و پس از این حادثه‌ی دل‌خراش ناگهانی، ویرجینیا خواهر ناتنی‌اش را نیز از دست داد. فشارهای عصبی وارد شده بر ویرجینیا در اثر این فقدان‌ها موجب شد که دو سال بعد ویرجینیا دچار حمله‌ی عصبی بشود. با همه ی این دشواری‌ها ویرجینیا بین سال‌های ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ موفق شد در دانش‌کده‌ی زنان کالج سلطنتی لندن درس‌هایی در زبان یونانی و لاتین و آلمانی و هم‌چنین تاریخ بخواند. ویرجینیا ۲۲ سال داشت که پدرش را نیز از دست داد.

از میان آثار ویرجینیا وولف کتاب‌های «اتاقی از آن خود» توسط نشر نیلوفر و با ترجمه‌ی صفورا نوربخش، «موج‌ها» با ترجمه‌ی مهدی غبرایی و توسط نشر افق، «به سوی فانوس دریایی» ترجمه‌ی صالح حسینی- که بعدها این ترجمه لغو مجوز شد-، و … به فارسی ترجمه شده است.

از معروف‌ترین اثر وولف که از قضا داستان هم نیست، کتاب «اتاقی از آن خود» است. این کتاب را وولف در سن ۴۷ سالگی خود منتشر کرد. این کتاب در کلاس‌های آئین نگارش پایه‌های مختلف در دانش‌گاه تدریس می‌شود.بسیاری از منتقدان این کتاب را شکل‌دهنده‌ی جریان فکری #فمینیستی و نقد ادبی فمینیستی می‌دانند.فکر نوشتن این کتاب زمانی در ذهن وولف جرقه خورد که در بستر بیماری افتاده بود. او قصد داشت کتاب امواج را شروع کند اما اندیشه ی نوشتن «اتاقی از آن خود» رهایش نمی‌کرد. او در مورد نوشتن این کتاب می‌گوید: «با چنان سرعتی می‌نوشتم که وقتی قلم به دست می‌گرفتم مثل بطری آبی بودم که سر و ته شده باشد. با نهایت سرعتی که می‌توانستم می‌نوشتم؛ بیش از حد سریع، چون حالا برای تصحیح آن نوشته‌ها باید زحمت بکشم، اما این روش به آدم #آزادی می‌دهد و اجازه می‌دهد از فکری به فکر دیگر بپرد.» ویرجینیا وولف در بخشی از این کتاب به شکسپیر اشاره می‌کند که چگونه این فرصت را پیدا کرد به لندن برود و به تماشاخانه‌های آن‌جا راه پیدا کند و بعد از ما می‌خواهد که خواهر شکسپیر و موقعیت او را در ذهنمان تجسم کنیم: «هنرش را روی صحنه‌ها، وهوشش را در خيابان‌ها می‌آزمود و حتی به كاخ ملكه هم راه يافت. فرض كنيم در اين بين خواهر فو‌‌ق‌العاده بااستعداد او در خانه مانده بود. او هم به‌ اندازه‌ی برادرش ماجراجو و خلاق بود و برای ديدن دنيا اشتياق داشت. اما او را به مدرسه نفرستادند.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/cw2ckP

#ویرجینیا_وولف
#ویرجینیا‌وولف
@Tavaana_Tavaanatech
#ویرجینیاوولف در بخشی از این #کتاب - اتاقی از آن خود - به شکسپیر اشاره می‌کند که چگونه این فرصت را پیدا کرد به لندن برود و به تماشاخانه‌های آن‌جا راه پیدا کند و بعد از ما می‌خواهد که خواهر شکسپیر و موقعیت او را در ذهنمان تجسم کنیم:

«هنرش را روی صحنه‌ها، وهوشش را در خيابان‌ها می‌آزمود و حتی به كاخ ملكه هم راه يافت. فرض كنيم در اين بين خواهر فو‌‌ق‌العاده بااستعداد او در خانه مانده بود. او هم به‌ اندازه‌ی برادرش ماجراجو و خلاق بود و برای ديدن دنيا اشتياق داشت. اما او را به مدرسه نفرستادند. او شانسی برای فراگيری دستورزبان و منطق نداشت، چه رسد به خواندن آثار هوراس و ويرژيل. گه‌گاه كتابی به‌دست می‌گرفت، احتمالاً يكی از كتاب‌های برادرش را، و چند صفحه‌ای می‌خواند. اما آن‌وقت والدينش سر می‌رسيدند و به او می‌گفتند كه جوراب‌ها را وصله كند يا مواظب باشد غذا نسوزد و اين‌قدر سر توی كتاب و كاغذ نكند.

آن‌ها با تغير و در عين حال محبت با او حرف می‌زدند، زيرا آدم‌های حسابی بودند و شرايط زندگی يك زن را درك می‌كردند... دخترك شايد مخفيانه چند صفحه‌ای را در انبار سيب سياه می‌كرد، اما مراقب بود كه آن‌ها را پنهان كند يا بسوزاند. با وجود اين، خيلی زود، پيش از آن‌كه نوجوانی را پشت سر بگذارد، قرار شد با پسر يك تاجر پشم در همسايگی‌شان نامزد كند. او فرياد زد كه از ازدواج متنفر است، و به همين دليل كتك مفصلی از پدرش خورد. سپس پدر دست از ملامت او برداشت. در عوض به او التماس كرد كه پدرش را اذيت نكند و به‌خاطر اين ازدواج آبرويش را نريزد. پدر با چشم‌های پر از اشک وعده‌ی گردن‌بند يا پيراهن زيبايی را به او داد. دختر چه‌طور می‌توانست از فرمان او سرپيچی كند؟ چه‌طور ميتوانست دل پدرش را بشكند؟

نيروی نبوغ و استعدادش را در بقچه‌ی كوچكی پيچيد و در يک شب تابستانی به كمك طنابی از پنجره پايين رفت و راه لندن را در پيش گرفت. هنوز هفده سالش هم نبود... قدرت تخيل شگفت‌انگيزی داشت، استعدادی مانند استعداد برادرش در موسيقی كلام. او هم مثل برادرش ذوق تئاتر داشت. جلو در تماشاخانه ايستاد. گفت كه می‌خواهد بازی كند. مردها به او خنديدند. مدير تئاتر ـ مردی چاق و بی‌چاک‌دهن ـ قهقهه زد. به فرياد چيزی درباره‌ی رقصيدن سگ‌ها و بازيگری زن‌ها گفت. گفت كه محال است هيچ زنی بتواند بازيگر شود... خواهر شكسپير نمی‌توانست برای پرورش هنر خود هيچ آموزشی ببيند. آيا حتی می‌توانست در ميكدهای غذايی پيدا كند يا نيمه‌شب در خيابان‌ها پرسه بزند؟ سرانجام مدير بازيگران دلش به‌حال او سوخت؛ جوديت از آن آقا آبستن شد و بعد ـ چه كسی می‌تواند خشم و استيصال قلب شاعری را كه در جسم زنی اسير شده اندازه بگيرد؟ ـ در يك شب زمستاني خودش را كُشت...»

(اتاقی از آن خود، ترجمه‌ی صفورا نوربخش، ص ۷۸ و۷۹)

@Tavaana_TavaanaTech