Forwarded from گفتوشنود
دبیر ستاد امر به معروف قم: بازرسی از دستگاههای اجرایی درباره حجاب آغاز شده است
محمد کرباسی، دبیر ستاد امر به معروف استان قم از شروع فعالیتهای بازرسی این ستاد در نهادها و دستگاههای اجرایی برای «نظارت بر رعایت عفاف و حجاب» خبر داد.
او اضافه کرد: «اگر گزارشهایی از هرگونه ناهنجاری یا کمکاری در حوزه عفاف و حجاب یا سایر مسائل اجتماعی که به تکالیف دستگاهها مربوط میشود، به ستاد امر به معروف ارسال شود، این گزارشها به سرعت در فرآیند بازرسیها مورد بررسی قرار خواهند گرفت.»
#حجاب_اجبارى #پوشش_اختیاری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
دبیر ستاد امر به معروف قم: بازرسی از دستگاههای اجرایی درباره حجاب آغاز شده است
محمد کرباسی، دبیر ستاد امر به معروف استان قم از شروع فعالیتهای بازرسی این ستاد در نهادها و دستگاههای اجرایی برای «نظارت بر رعایت عفاف و حجاب» خبر داد.
او اضافه کرد: «اگر گزارشهایی از هرگونه ناهنجاری یا کمکاری در حوزه عفاف و حجاب یا سایر مسائل اجتماعی که به تکالیف دستگاهها مربوط میشود، به ستاد امر به معروف ارسال شود، این گزارشها به سرعت در فرآیند بازرسیها مورد بررسی قرار خواهند گرفت.»
#حجاب_اجبارى #پوشش_اختیاری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👎43
چرا آدمهای معمولی در یک حکومت استبدادی، تبدیل به عاملان ظلم میشوند؟
نوشته احمدرضا یزدی
شاید تصور کنیم شکنجه، سرکوب، یا تحقیر مردم، فقط کار آدمهای خشن، بیرحم یا روانپریشه...
ااما روانشناسی اجتماعی یه چیز دیگه میگه
توی آزمایشهای معروفی مثل «زندان استنفورد» یا «مطالعهی زندان بیبیسی»، نشون داده شد که آدمهای عادی، صرفاً بهخاطر نقشی که بهشون داده شده، ممکنه به شکلی غیرمنتظره دست به رفتارهای ظالمانه بزنن.
فقط بهشون گفتن:
تو نگهبانی، تو قدرت داری
تو زندانیای، باید اطاعت کنی
و بلافاصله رفتارها تغییر کرد:
نگهبانها خشنتر شدن، زندانیها ترسو یا شورشی. نه با آموزش، نه با تهدید؛ فقط به خاطر نقش.
نظریه پشت ماجرا چیه؟
دو تا از مهمترین مطالعات تاریخ روانشناسی اجتماعی به این موضوع پرداختن:
آزمایش میلگرام (1961)
نشان داد که آدمهای عادی حاضرن به دیگران شوک الکتریکی وارد کنن، فقط چون شخصی با ظاهر "اقتدار علمی" ازشون خواسته بود.
اطاعت کورکورانه از قدرت مشروع.
آزمایش زندان استنفورد (زیمباردو، 1971)
نشان داد آدمهای عادی، وقتی در موقعیت قدرت قرار میگیرن (نقش «نگهبان»)، خیلی زود ممکنه به خشونت، تحقیر و سرکوب رو بیارن.
اینها باعث شکلگیری دیدگاهی شدن که میگه:
خشونت و ظلم، نه از شخصیتهای "ضد اجتماعی"، بلکه از ساختارهایی میاد که افراد رو توی نقشهای نابرابر قرار میدن.
زیمباردو خودش گفته بود:
«ما به کسی نگفتیم که ظالم باشه. ما فقط شرایطی ساختیم که در اون، ظلم به یه واکنش "منطقی" تبدیل بشه.»
وقتی ظلم بخشی از "نقش سازمانی" میشه
یعنی چی ساختار اجتماعی؟ یعنی اینکه در یک سیستم:
بعضیها لباس رسمی دارن، اختیار دارن، حق تنبیه دارن، سلاح دارن، مجوز قانونی دارن...
و بقیه بیصدا، بیدفاع، فاقد قدرت، و تحتنظر و ظلم هستن...
در چنین شرایطی، ظلم کردن تبدیل میشه به "وظیفه شغلی" نه انتخاب شخصی.
و از اونطرف، سکوت در برابر ظلم هم میتونه بشه "واکنش عاقلانه" برای بقا.
مأمور گشت ارشاد، بسیجی، نیروهای انتظامی، لباسشخصیها، آتش به اختیارها، «آمران به معروف»، حجاببانها، قضات و بازجویان...
نقششون چیه؟
«ناظر، مجری قانون، حافظ نظم، عامل سرکوب»
و در سوی دیگر:
زنان بیحجاب، معترضان خیابانی، دانشجویان، فعالان مدنی، اقلیتهای دینی و قومی...
به اینها چه نقشی داده شده؟
«تحتنظر، منحرف، تهدید، عامل بیگانه، دشمن داخلی»
وقتی این تقسیمبندی بهصورت روزمره، سیستماتیک، و قانونی اجرا بشه،
خشونت هم "عادی" میشه و هم "موجه" جلوه میکنه.
پس:
استبداد از ذات مردم نمیاد.
از ساختارهایی میاد که نقشهای نابرابر میسازن
و افراد رو وادار میکنن به ظلمکردن، یا سکوتکردن.
#استبداد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته احمدرضا یزدی
شاید تصور کنیم شکنجه، سرکوب، یا تحقیر مردم، فقط کار آدمهای خشن، بیرحم یا روانپریشه...
ااما روانشناسی اجتماعی یه چیز دیگه میگه
توی آزمایشهای معروفی مثل «زندان استنفورد» یا «مطالعهی زندان بیبیسی»، نشون داده شد که آدمهای عادی، صرفاً بهخاطر نقشی که بهشون داده شده، ممکنه به شکلی غیرمنتظره دست به رفتارهای ظالمانه بزنن.
فقط بهشون گفتن:
تو نگهبانی، تو قدرت داری
تو زندانیای، باید اطاعت کنی
و بلافاصله رفتارها تغییر کرد:
نگهبانها خشنتر شدن، زندانیها ترسو یا شورشی. نه با آموزش، نه با تهدید؛ فقط به خاطر نقش.
نظریه پشت ماجرا چیه؟
دو تا از مهمترین مطالعات تاریخ روانشناسی اجتماعی به این موضوع پرداختن:
آزمایش میلگرام (1961)
نشان داد که آدمهای عادی حاضرن به دیگران شوک الکتریکی وارد کنن، فقط چون شخصی با ظاهر "اقتدار علمی" ازشون خواسته بود.
اطاعت کورکورانه از قدرت مشروع.
آزمایش زندان استنفورد (زیمباردو، 1971)
نشان داد آدمهای عادی، وقتی در موقعیت قدرت قرار میگیرن (نقش «نگهبان»)، خیلی زود ممکنه به خشونت، تحقیر و سرکوب رو بیارن.
اینها باعث شکلگیری دیدگاهی شدن که میگه:
خشونت و ظلم، نه از شخصیتهای "ضد اجتماعی"، بلکه از ساختارهایی میاد که افراد رو توی نقشهای نابرابر قرار میدن.
زیمباردو خودش گفته بود:
«ما به کسی نگفتیم که ظالم باشه. ما فقط شرایطی ساختیم که در اون، ظلم به یه واکنش "منطقی" تبدیل بشه.»
وقتی ظلم بخشی از "نقش سازمانی" میشه
یعنی چی ساختار اجتماعی؟ یعنی اینکه در یک سیستم:
بعضیها لباس رسمی دارن، اختیار دارن، حق تنبیه دارن، سلاح دارن، مجوز قانونی دارن...
و بقیه بیصدا، بیدفاع، فاقد قدرت، و تحتنظر و ظلم هستن...
در چنین شرایطی، ظلم کردن تبدیل میشه به "وظیفه شغلی" نه انتخاب شخصی.
و از اونطرف، سکوت در برابر ظلم هم میتونه بشه "واکنش عاقلانه" برای بقا.
مأمور گشت ارشاد، بسیجی، نیروهای انتظامی، لباسشخصیها، آتش به اختیارها، «آمران به معروف»، حجاببانها، قضات و بازجویان...
نقششون چیه؟
«ناظر، مجری قانون، حافظ نظم، عامل سرکوب»
و در سوی دیگر:
زنان بیحجاب، معترضان خیابانی، دانشجویان، فعالان مدنی، اقلیتهای دینی و قومی...
به اینها چه نقشی داده شده؟
«تحتنظر، منحرف، تهدید، عامل بیگانه، دشمن داخلی»
وقتی این تقسیمبندی بهصورت روزمره، سیستماتیک، و قانونی اجرا بشه،
خشونت هم "عادی" میشه و هم "موجه" جلوه میکنه.
پس:
استبداد از ذات مردم نمیاد.
از ساختارهایی میاد که نقشهای نابرابر میسازن
و افراد رو وادار میکنن به ظلمکردن، یا سکوتکردن.
#استبداد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤15👍8💯4
تجربههای گذار/ احتمال گذار به دموکراسی در ایران: نگاهی از دریچه تجربه آفریقای جنوبی
نوشته آرش افراز
منتشرشده در رسانه تحکیم ملت
تجربه تاریخی گذار از حکومتهای اقتدارگرا به دموکراسی، همواره در بستر بحرانها و فشارهای داخلی و بینالمللی شکل گرفته است. نمونه برجسته این روند، گذار مسالمتآمیز آفریقای جنوبی از آپارتاید به دموکراسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. حکومت آپارتاید که بیش از چهار دهه بر اقلیت سفیدپوست سلطه داشت، در برابر فشارهای فزاینده اقتصادی، تحریمهای بینالمللی، اعتراضات اجتماعی گسترده و نارضایتی درونی، به تدریج وارد مرحله مذاکره با اپوزیسیون شد و در نهایت، حاضر به واگذاری قدرت گردید.
تحلیل سیاسی این تجربه نشان میدهد که سه عامل کلیدی، زمینهساز موفقیت گذار بود: فشار اقتصادی و تحریمها که منابع حکومت را محدود میکرد، حضور نخبگان اصلاحطلب (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تعدیل سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را فراهم کنند) درون حکومت، و هماهنگی و انسجام اپوزیسیون که توانست مطالبات مشروع مردم را نمایندگی کند. به عبارت دیگر، استیصال حکومت آپارتاید، همراه با ظرفیت سازمانی و فکری مخالفان، مسیر گذار را تسهیل کرد.
با نگاهی به شرایط فعلی ایران، میتوان شباهتهایی را مشاهده کرد که احتمال گذار به نفع دموکراسی را افزایش میدهد. بحران کارآمدی حکومت، که در ناکامیهای اقتصادی، ضعف مدیریت و محدودیت دسترسی مردم به خدمات عمومی نمود یافته است، مشابه فشار اقتصادی در آفریقای جنوبی عمل میکند. علاوه بر آن، تحریمهای گسترده و پیامدهای اقتصادی آن، دولت را در موقعیتی قرار داده که توان پاسخگویی مؤثر به مطالبات مردم را محدود کرده است. بحران مشروعیت سیاسی نیز، که با نارضایتیهای گسترده و اعتراضات سراسری نمایان شده، همان نقش فشار اجتماعی را ایفا میکند که در آفریقای جنوبی موجب تهدید بقای حکومت شد.
نکته مهم دیگر، وجود نخبگان اصلاحطلب در ایران (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تغییر تدریجی سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را تسهیل کنند) است که میتوانند نقش مشابه رفورمیستها در آفریقای جنوبی را ایفا کنند. اگرچه ساختار جمهوری اسلامی پیچیدهتر و مبتنی بر نهادهای مذهبی و اقتدارگرایانه است، اما فشارهای داخلی و بینالمللی، کاهش مشروعیت و بحران اقتصادی، موقعیتی شبیه به مرحله آخر حکومت آپارتاید را پدید آورده است.
مطالعات علوم سیاسی نشان میدهد که موفقیت گذار دموکراتیک مستلزم ترکیبی از استیصال حکومت، ظرفیت سازمانی مخالفان، و وجود نخبگان اصلاحطلب آماده مذاکره است. همانگونه که در آفریقای جنوبی، حکومت آپارتاید پس از سالها انحصار قدرت، در مواجهه با فشارهای اقتصادی، اعتراضات اجتماعی و تحریمها، مجبور به مذاکره شد، جمهوری اسلامی نیز در وضعیت فعلی با بحرانی چندوجهی روبروست که احتمال پذیرش تغییرات سیاسی تدریجی و مصالحه برای حفظ حداقلی مشروعیت را افزایش میدهد.
این متن بیشتر بر نقش حکومت در فرآیند گذار تمرکز دارد و تحلیل دقیق نقش اپوزیسیون در جای خود نیازمند بررسی جداگانه است.
به این ترتیب، تجربه آفریقای جنوبی نه تنها الگویی برای تحلیل گذارها فراهم میکند، بلکه به ما نشان میدهد که شرایط داخلی و بینالمللی، فشار اقتصادی و اجتماعی و وجود نخبگان اصلاحطلب، میتوانند محرکهای کلیدی برای گذار مسالمتآمیز باشند. ایران، با مجموعهای از بحرانهای اقتصادی، مشروعیتی و فشارهای بینالمللی، در موقعیتی قرار دارد که احتمال افزایش خواست مردم برای تغییر و فرصت برای آغاز فرآیندهای دموکراتیک را بالا میبرد.
در پایان، باید تأکید کرد که گذار به دموکراسی در هر کشور با ویژگیهای خاص خود همراه است و نیازمند برنامهریزی، سازماندهی اپوزیسیون و واکنش حسابشده نخبگان اصلاحطلب درون حکومت است. با الهام از تجربه آفریقای جنوبی، ایران نیز میتواند مسیر گذار مسالمتآمیز و پایدار به دموکراسی را در صورتی که فشارها و استیصال حکومت استمرار یابد و ظرفیت گفتوگو شکل گیرد، تجربه کند.
@tahkimmelat
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته آرش افراز
منتشرشده در رسانه تحکیم ملت
تجربه تاریخی گذار از حکومتهای اقتدارگرا به دموکراسی، همواره در بستر بحرانها و فشارهای داخلی و بینالمللی شکل گرفته است. نمونه برجسته این روند، گذار مسالمتآمیز آفریقای جنوبی از آپارتاید به دموکراسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. حکومت آپارتاید که بیش از چهار دهه بر اقلیت سفیدپوست سلطه داشت، در برابر فشارهای فزاینده اقتصادی، تحریمهای بینالمللی، اعتراضات اجتماعی گسترده و نارضایتی درونی، به تدریج وارد مرحله مذاکره با اپوزیسیون شد و در نهایت، حاضر به واگذاری قدرت گردید.
تحلیل سیاسی این تجربه نشان میدهد که سه عامل کلیدی، زمینهساز موفقیت گذار بود: فشار اقتصادی و تحریمها که منابع حکومت را محدود میکرد، حضور نخبگان اصلاحطلب (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تعدیل سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را فراهم کنند) درون حکومت، و هماهنگی و انسجام اپوزیسیون که توانست مطالبات مشروع مردم را نمایندگی کند. به عبارت دیگر، استیصال حکومت آپارتاید، همراه با ظرفیت سازمانی و فکری مخالفان، مسیر گذار را تسهیل کرد.
با نگاهی به شرایط فعلی ایران، میتوان شباهتهایی را مشاهده کرد که احتمال گذار به نفع دموکراسی را افزایش میدهد. بحران کارآمدی حکومت، که در ناکامیهای اقتصادی، ضعف مدیریت و محدودیت دسترسی مردم به خدمات عمومی نمود یافته است، مشابه فشار اقتصادی در آفریقای جنوبی عمل میکند. علاوه بر آن، تحریمهای گسترده و پیامدهای اقتصادی آن، دولت را در موقعیتی قرار داده که توان پاسخگویی مؤثر به مطالبات مردم را محدود کرده است. بحران مشروعیت سیاسی نیز، که با نارضایتیهای گسترده و اعتراضات سراسری نمایان شده، همان نقش فشار اجتماعی را ایفا میکند که در آفریقای جنوبی موجب تهدید بقای حکومت شد.
نکته مهم دیگر، وجود نخبگان اصلاحطلب در ایران (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تغییر تدریجی سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را تسهیل کنند) است که میتوانند نقش مشابه رفورمیستها در آفریقای جنوبی را ایفا کنند. اگرچه ساختار جمهوری اسلامی پیچیدهتر و مبتنی بر نهادهای مذهبی و اقتدارگرایانه است، اما فشارهای داخلی و بینالمللی، کاهش مشروعیت و بحران اقتصادی، موقعیتی شبیه به مرحله آخر حکومت آپارتاید را پدید آورده است.
مطالعات علوم سیاسی نشان میدهد که موفقیت گذار دموکراتیک مستلزم ترکیبی از استیصال حکومت، ظرفیت سازمانی مخالفان، و وجود نخبگان اصلاحطلب آماده مذاکره است. همانگونه که در آفریقای جنوبی، حکومت آپارتاید پس از سالها انحصار قدرت، در مواجهه با فشارهای اقتصادی، اعتراضات اجتماعی و تحریمها، مجبور به مذاکره شد، جمهوری اسلامی نیز در وضعیت فعلی با بحرانی چندوجهی روبروست که احتمال پذیرش تغییرات سیاسی تدریجی و مصالحه برای حفظ حداقلی مشروعیت را افزایش میدهد.
این متن بیشتر بر نقش حکومت در فرآیند گذار تمرکز دارد و تحلیل دقیق نقش اپوزیسیون در جای خود نیازمند بررسی جداگانه است.
به این ترتیب، تجربه آفریقای جنوبی نه تنها الگویی برای تحلیل گذارها فراهم میکند، بلکه به ما نشان میدهد که شرایط داخلی و بینالمللی، فشار اقتصادی و اجتماعی و وجود نخبگان اصلاحطلب، میتوانند محرکهای کلیدی برای گذار مسالمتآمیز باشند. ایران، با مجموعهای از بحرانهای اقتصادی، مشروعیتی و فشارهای بینالمللی، در موقعیتی قرار دارد که احتمال افزایش خواست مردم برای تغییر و فرصت برای آغاز فرآیندهای دموکراتیک را بالا میبرد.
در پایان، باید تأکید کرد که گذار به دموکراسی در هر کشور با ویژگیهای خاص خود همراه است و نیازمند برنامهریزی، سازماندهی اپوزیسیون و واکنش حسابشده نخبگان اصلاحطلب درون حکومت است. با الهام از تجربه آفریقای جنوبی، ایران نیز میتواند مسیر گذار مسالمتآمیز و پایدار به دموکراسی را در صورتی که فشارها و استیصال حکومت استمرار یابد و ظرفیت گفتوگو شکل گیرد، تجربه کند.
@tahkimmelat
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
❤14👍2
سلامت روان در شرایط دشوار، ۳- بازداشت، برخورد قضایی و سلامت روان
آسیبهای مرتبط با بازداشت و زندان
چالشهای زمینهای
فشار و آسیب هنگام بازداشت
فشار و آسیب در دوره دادگاه
فشار و آسیب در دوره زندان
فشار و آسیب پس از آزادی (دوره بازگشت)
در ایران، دستکم ۳۰ درصد از مردم دچار نوعی اختلال روان هستند.
آمار اختلالات روانی در ایران در چند دهه گذشته همواره رو به افزایش بوده است.
حدود شصت درصد از مردم از آسیبهای ذهنی و روانی خود آگاهی ندارند.
https://tavaana.org/mental-health-for-prisoners-3/
#یاری_مدنی_توانا #روانشناسی #اینفوگرافیک #زندان #زندانی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آسیبهای مرتبط با بازداشت و زندان
چالشهای زمینهای
فشار و آسیب هنگام بازداشت
فشار و آسیب در دوره دادگاه
فشار و آسیب در دوره زندان
فشار و آسیب پس از آزادی (دوره بازگشت)
در ایران، دستکم ۳۰ درصد از مردم دچار نوعی اختلال روان هستند.
آمار اختلالات روانی در ایران در چند دهه گذشته همواره رو به افزایش بوده است.
حدود شصت درصد از مردم از آسیبهای ذهنی و روانی خود آگاهی ندارند.
https://tavaana.org/mental-health-for-prisoners-3/
#یاری_مدنی_توانا #روانشناسی #اینفوگرافیک #زندان #زندانی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
👍3🕊2
شکستناپذیری جمهوری اسلامی، دروغی بزرگ است که هر ساله با میلیاردها دلار بودجه، سعی بر القای آن دارند و مصادیق آن را در ادعاهایش درباره نابودی اسرائیل مشاهده کردیم!
✍️ آبتین نیکمنش
تو هیچی نیستی!
تمام کوشش جمهوری اسلامی بر القای همین احساس بنا شده!
باید با دستکاری روانی، طوری احساس ضعف، ناتوانی و بیکفایتی را به مخالفین تزریق کرد که جامعه باورش را به فردایی بدون جمهوری اسلامی از دست بدهد، گویی این رژیم، یک حقیقت ابدی و لایزال است و حتی تصور رفتنش هم حماقت است.
این ایده در یک کلام، ترسیم تصویر شکستناپذیری نظام است.
خامنهای هم در سخنانش بارها به این جمله اشاره کرده: «النصر بالرعب!»
پیروزی با القای ترس حداکثری به دشمن است!
برای اجرایش باید هر گونه مخالفت و اعتراض سازماندهیشده را در نطفه خفه کرد!
خروجی اجرای این ایده، ملتی است که دچار درماندگی آموختهشده گشته!
یعنی باورش را به تأثیرگذاری خودش، در اثر سالها سرکوب و تحقیر، از دست داده، چرا که اساساً تصوری از ایران بدون جمهوری اسلامی نباید داشته باشد!
بخش مهمی از این پروژه دستکاری روانی، تحریف، سانسور و حذف حافظه تاریخی است؛ از کتب آموزشی تاریخ در مدارس گرفته تا ساخت هزاران برنامه تلویزیونی با بودجههای کلان، از «کلاه پهلوی» گرفته تا پاورقی...
برای مهندسی افکار باید حافظه تاریخی را پاک کرد و مثلاً حکومت پهلوی را کاملاً بیاراده، نوکرسفت و سرسپرده تعریف کرد و خمینی را مظهر استقلال، اراده و خودباوری!
اگر اپوزیسیون امروز میگویند که رژیم در ضعیفترین وضعیتش است، یک وجه آن این است که روایت شکستناپذیری و اقتدار رژیم شکست خورده، انحصار رسانه از دستش درآمده و ضعف و پوچیاش بر همگان آشکار شده!
نباید گذاشت رژیم از این منجلاب، زنده بیرون بیاید!
به قول عصمت وطنپرست، مادری که داغ ۱۱ نفر از جگرگوشههایش را دیده: «به نام ایران و جگر سوخته مادرانش، قد علم کنید.»
خود را باور کنید!
شکستناپذیری جمهوری اسلامی، دروغی بزرگ است که هر ساله با میلیاردها دلار بودجه، سعی بر القای آن دارند و مصادیق آن را در ادعاهایش درباره نابودی اسرائیل مشاهده کردیم!
#اقتدار_پوشالی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
✍️ آبتین نیکمنش
تو هیچی نیستی!
تمام کوشش جمهوری اسلامی بر القای همین احساس بنا شده!
باید با دستکاری روانی، طوری احساس ضعف، ناتوانی و بیکفایتی را به مخالفین تزریق کرد که جامعه باورش را به فردایی بدون جمهوری اسلامی از دست بدهد، گویی این رژیم، یک حقیقت ابدی و لایزال است و حتی تصور رفتنش هم حماقت است.
این ایده در یک کلام، ترسیم تصویر شکستناپذیری نظام است.
خامنهای هم در سخنانش بارها به این جمله اشاره کرده: «النصر بالرعب!»
پیروزی با القای ترس حداکثری به دشمن است!
برای اجرایش باید هر گونه مخالفت و اعتراض سازماندهیشده را در نطفه خفه کرد!
خروجی اجرای این ایده، ملتی است که دچار درماندگی آموختهشده گشته!
یعنی باورش را به تأثیرگذاری خودش، در اثر سالها سرکوب و تحقیر، از دست داده، چرا که اساساً تصوری از ایران بدون جمهوری اسلامی نباید داشته باشد!
بخش مهمی از این پروژه دستکاری روانی، تحریف، سانسور و حذف حافظه تاریخی است؛ از کتب آموزشی تاریخ در مدارس گرفته تا ساخت هزاران برنامه تلویزیونی با بودجههای کلان، از «کلاه پهلوی» گرفته تا پاورقی...
برای مهندسی افکار باید حافظه تاریخی را پاک کرد و مثلاً حکومت پهلوی را کاملاً بیاراده، نوکرسفت و سرسپرده تعریف کرد و خمینی را مظهر استقلال، اراده و خودباوری!
اگر اپوزیسیون امروز میگویند که رژیم در ضعیفترین وضعیتش است، یک وجه آن این است که روایت شکستناپذیری و اقتدار رژیم شکست خورده، انحصار رسانه از دستش درآمده و ضعف و پوچیاش بر همگان آشکار شده!
نباید گذاشت رژیم از این منجلاب، زنده بیرون بیاید!
به قول عصمت وطنپرست، مادری که داغ ۱۱ نفر از جگرگوشههایش را دیده: «به نام ایران و جگر سوخته مادرانش، قد علم کنید.»
خود را باور کنید!
شکستناپذیری جمهوری اسلامی، دروغی بزرگ است که هر ساله با میلیاردها دلار بودجه، سعی بر القای آن دارند و مصادیق آن را در ادعاهایش درباره نابودی اسرائیل مشاهده کردیم!
#اقتدار_پوشالی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍27💯4
Forwarded from گفتوشنود
از جمهوریت تا عبودیت؛
حقیقت تلخ رابطه مردم و حاکمان در جمهوری اسلامی
اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، بزرگترین دروغ جمهوری اسلامی همان واژه «جمهوری» در نام آن است. در یک جمهوری واقعی، رابطه میان مردم و حاکمان بر اساس اصل وکیل و موکل شکل میگیرد. مردم، صاحبان قدرتاند و حاکمان تنها وکلای موقت آنان؛ و همانطور که هر موکلی حق دارد وکیل خود را عزل کند، مردم هم حق دارند حاکمانشان را برکنار کنند. این اصل، شالوده دموکراسی و اساس مسئولیتپذیری قدرت است.
اما در جمهوری اسلامی، رابطهای کاملاً متفاوت حاکم است؛ رابطهای که بیشتر از جنس عبد و مولا است تا موکل و وکیل. ولی فقیه در این نظام جایگاهی دارد که نه انتخاب مردم او را تعیین میکند و نه اراده مردم توان عزل او را دارد. او عملاً «مولا»یی است که بر سرنوشت «عباد» حکومت میکند. مردم در بهترین حالت، مجازند در انتخاباتهایی شرکت کنند که پیشاپیش فیلتر شورای نگهبان دایرهی انتخابشان را محدود کرده است. یعنی حق انتخاب واقعی وجود ندارد، بلکه فقط حق رأی دادن میان گزینههای گزینششده باقی میماند.
مصادیق این رابطه عمودی فراوان است:
اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختیاراتی شبیه به یک سلطان مطلقه به ولی فقیه داده است.
شورای نگهبان، منصوب رهبر، هر صدایی را که خلاف میل قدرت باشد حذف میکند.
در اعتراضات مردمی، به جای پاسخگویی، حکومت مردم را «اغتشاشگر» و «فتنهگر» مینامد؛ همانند عبیدی که حق مطالبه از مولای خود ندارند.
حتی رسانه ملی، که قرار است صدای ملت باشد، عملاً «رسانه ولی فقیه» است و رئیس آن مستقیماً از سوی او منصوب میشود.
اینها همه نشان میدهد که در جمهوری اسلامی، مردم نه «شریک قدرت» بلکه «مطیع قدرت» هستند. ظواهر انتخاباتی تنها پوششی است برای مشروعیتبخشی به یک نظام ولایی که ماهیتاً غیردموکراتیک است.
نتیجه روشن است: رابطهای که بر اساس عبد و مولا تعریف شود، نه اصلاحپذیر است و نه با اصل جمهوریت سازگار. چنین رابطهای دیر یا زود شکاف میان مردم و حاکمان را عمیقتر میکند و جامعه را به سمت بیاعتمادی، اعتراض و حتی گسست سیاسی میبرد. اگر جمهوری اسلامی واقعاً به جمهوریت خود وفادار بود، باید نخستین گام را بر میداشت: پذیرش حق مردم برای عزل حاکمان، حتی در بالاترین سطح قدرت. چیزی که امروز در عمل محال است.
#جمهوری_اسلامی #ولایت_فقیه #دموکراسی #مردم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
از جمهوریت تا عبودیت؛
حقیقت تلخ رابطه مردم و حاکمان در جمهوری اسلامی
اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، بزرگترین دروغ جمهوری اسلامی همان واژه «جمهوری» در نام آن است. در یک جمهوری واقعی، رابطه میان مردم و حاکمان بر اساس اصل وکیل و موکل شکل میگیرد. مردم، صاحبان قدرتاند و حاکمان تنها وکلای موقت آنان؛ و همانطور که هر موکلی حق دارد وکیل خود را عزل کند، مردم هم حق دارند حاکمانشان را برکنار کنند. این اصل، شالوده دموکراسی و اساس مسئولیتپذیری قدرت است.
اما در جمهوری اسلامی، رابطهای کاملاً متفاوت حاکم است؛ رابطهای که بیشتر از جنس عبد و مولا است تا موکل و وکیل. ولی فقیه در این نظام جایگاهی دارد که نه انتخاب مردم او را تعیین میکند و نه اراده مردم توان عزل او را دارد. او عملاً «مولا»یی است که بر سرنوشت «عباد» حکومت میکند. مردم در بهترین حالت، مجازند در انتخاباتهایی شرکت کنند که پیشاپیش فیلتر شورای نگهبان دایرهی انتخابشان را محدود کرده است. یعنی حق انتخاب واقعی وجود ندارد، بلکه فقط حق رأی دادن میان گزینههای گزینششده باقی میماند.
مصادیق این رابطه عمودی فراوان است:
اصل ۱۱۰ قانون اساسی اختیاراتی شبیه به یک سلطان مطلقه به ولی فقیه داده است.
شورای نگهبان، منصوب رهبر، هر صدایی را که خلاف میل قدرت باشد حذف میکند.
در اعتراضات مردمی، به جای پاسخگویی، حکومت مردم را «اغتشاشگر» و «فتنهگر» مینامد؛ همانند عبیدی که حق مطالبه از مولای خود ندارند.
حتی رسانه ملی، که قرار است صدای ملت باشد، عملاً «رسانه ولی فقیه» است و رئیس آن مستقیماً از سوی او منصوب میشود.
اینها همه نشان میدهد که در جمهوری اسلامی، مردم نه «شریک قدرت» بلکه «مطیع قدرت» هستند. ظواهر انتخاباتی تنها پوششی است برای مشروعیتبخشی به یک نظام ولایی که ماهیتاً غیردموکراتیک است.
نتیجه روشن است: رابطهای که بر اساس عبد و مولا تعریف شود، نه اصلاحپذیر است و نه با اصل جمهوریت سازگار. چنین رابطهای دیر یا زود شکاف میان مردم و حاکمان را عمیقتر میکند و جامعه را به سمت بیاعتمادی، اعتراض و حتی گسست سیاسی میبرد. اگر جمهوری اسلامی واقعاً به جمهوریت خود وفادار بود، باید نخستین گام را بر میداشت: پذیرش حق مردم برای عزل حاکمان، حتی در بالاترین سطح قدرت. چیزی که امروز در عمل محال است.
#جمهوری_اسلامی #ولایت_فقیه #دموکراسی #مردم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💯17❤7👍1👌1
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خامنهای:
«اونایی که توییت میکنند، بفهمند دارند چه کار میکنند»
علی خامنهای در تازهترین سخنرانی خود، با هشدار به فعالان سیاسی و رسانهای درباره موضعگیری در شبکههای اجتماعی بهویژه توییتر (ایکس)، عملا اعتراف کرد که این فضا برای او و نظامش به کابوسی تمامعیار بدل شده است! او گفت اهل قلم باید «بفهمند چه کار میکنند»؛ جملهای که بیش از آنکه نشاندهنده قدرت حاکم باشد، بیانگر ترس عمیق او از شبکهای است که حتی با وجود فیلترینگ سنگین و سرکوب اینترنتی، همچنان مرکز افشاگری، اعتراض و همبستگی مخالفان است.
واقعیت این است که اگر توییتر بیاهمیت بود، سپاه سایبری جمهوری اسلامی میلیاردها تومان برای ارتش مزدوران آنلاین، نفرتپراکنی و عملیات روانی در این فضا هزینه نمیکرد. خامنهای و دستگاه امنیتیاش بهخوبی میدانند که توییتر فضایی است که نمیتوان مثل اینستاگرام پستها را بهسادگی حذف یا صدای مخالفان را خاموش کرد؛ جایی که ریپلایهای مردم مستقیم در برابر چشم همه باقی میماند و دروغپردازیهای حکومتی بهسرعت رسوا میشود.
کاربران شبکههای اجتماعی هم با طعنه و خشم به این اعتراف خامنهای واکنش نشان دادهاند:
یکی نوشته است:
کاربر دیگری هم نوشته:
💰 tavaanatech
«اونایی که توییت میکنند، بفهمند دارند چه کار میکنند»
علی خامنهای در تازهترین سخنرانی خود، با هشدار به فعالان سیاسی و رسانهای درباره موضعگیری در شبکههای اجتماعی بهویژه توییتر (ایکس)، عملا اعتراف کرد که این فضا برای او و نظامش به کابوسی تمامعیار بدل شده است! او گفت اهل قلم باید «بفهمند چه کار میکنند»؛ جملهای که بیش از آنکه نشاندهنده قدرت حاکم باشد، بیانگر ترس عمیق او از شبکهای است که حتی با وجود فیلترینگ سنگین و سرکوب اینترنتی، همچنان مرکز افشاگری، اعتراض و همبستگی مخالفان است.
واقعیت این است که اگر توییتر بیاهمیت بود، سپاه سایبری جمهوری اسلامی میلیاردها تومان برای ارتش مزدوران آنلاین، نفرتپراکنی و عملیات روانی در این فضا هزینه نمیکرد. خامنهای و دستگاه امنیتیاش بهخوبی میدانند که توییتر فضایی است که نمیتوان مثل اینستاگرام پستها را بهسادگی حذف یا صدای مخالفان را خاموش کرد؛ جایی که ریپلایهای مردم مستقیم در برابر چشم همه باقی میماند و دروغپردازیهای حکومتی بهسرعت رسوا میشود.
کاربران شبکههای اجتماعی هم با طعنه و خشم به این اعتراف خامنهای واکنش نشان دادهاند:
یکی نوشته است:
«فعالیت توییتر خیلی بهتر از اینستا است، چون نمیتونن ریپلایهای مخالف رو پاک کنن.»
کاربر دیگری هم نوشته:
«پس معلومه توییتهای ما داره درست عمل میکنه!»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤15👍11🕊3👎1
مطهره گونهای، فعال سیاسی، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:
«او میتواند پوشش انتخابی و نافرمانی مدنی از حجاب اجباری را «حرام سیاسی»اعلام کند و دستور برخورد سختتر با زنان را بدهد،
یا ورود واکسن را ممنوع کند و هزاران شهروند ایرانی از کرونا کشته شوند،
و بر غنیسازی اورانیوم اصرار کند و حیات یک مملکت را به قیمت بقای خود بسوزاند و خاکستر کند.
او توان و اختیار انتخاب وقوع جنگ و حمله نظامی را داشت (و دارد)، اما همچنان بر سر موضع پیشین خویش پافشاری میکند.
اگر حمله محتمل و قریبالوقوع دوم رخ دهد، خون کشتهشدگان بر گردن او سنگینی خواهد کرد.
چونان که در حمله پیشین نیز چنین بود.»
ـ ضمیر «او» هم که مشخص است به چه کسی برمیگردد.
کسی که امروز بار دیگر با سخنرانیاش، ایران را در معرض خطر قرار داد.
#مطهره_گونه_ای #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«او میتواند پوشش انتخابی و نافرمانی مدنی از حجاب اجباری را «حرام سیاسی»اعلام کند و دستور برخورد سختتر با زنان را بدهد،
یا ورود واکسن را ممنوع کند و هزاران شهروند ایرانی از کرونا کشته شوند،
و بر غنیسازی اورانیوم اصرار کند و حیات یک مملکت را به قیمت بقای خود بسوزاند و خاکستر کند.
او توان و اختیار انتخاب وقوع جنگ و حمله نظامی را داشت (و دارد)، اما همچنان بر سر موضع پیشین خویش پافشاری میکند.
اگر حمله محتمل و قریبالوقوع دوم رخ دهد، خون کشتهشدگان بر گردن او سنگینی خواهد کرد.
چونان که در حمله پیشین نیز چنین بود.»
ـ ضمیر «او» هم که مشخص است به چه کسی برمیگردد.
کسی که امروز بار دیگر با سخنرانیاش، ایران را در معرض خطر قرار داد.
#مطهره_گونه_ای #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍28❤2
کهریزک؛ گورستانی که در آن، جوان و پیر با تحقیر، شکنجه و برهنگی به اسارت شرم و درد کشیده شدند. روایتی از برهنگی، تحقیر و فروپاشی انسانیت. فریادهای خفهشده و اشکهای بیپناه.
سالهاست که از من درباره تجاوز در کهریزک میپرسند. پس از جنایتهای آن بازداشتگاه، شایعات بسیاری منتشر شد؛ اما حقیقت تلختر از هر روایت است. آنچه بر ما گذشت، فقط بازداشت نبود؛ فروپاشی انسانیت بود.
کهریزک بازداشتگاهی غیرقانونی بود؛ جایی که نه کرامت بود، نه حرمت، و نه ابتداییترین حقوق انسانی. جایی که تحقیر، شکنجه و تجاوز، سایهی هر لحظهی ما را فراگرفته بود. آنجا حتی خدا هم سکوت کرده بود و فقط اشکها و آهها در هوا میچرخیدند.
روز ۱۹ تیر ۱۳۸۸، به محض ورود، افسر نگهبان محمدیان دستور داد همهی ما در برابر یکدیگر برهنه شویم. لباس زیرهایمان را در سطل ریختیم، شلوارمان را وارونه پوشیدیم تا بهانهای برای جلوگیری از شپش و گال باشد. همین تحقیر چندین دقیقه طول کشید. نگاههای شرمگین نوجوانانی که هنوز به بلوغ نرسیده بودند و صورت سرخ پیرمردی که میتوانست پدرمان باشد، از دردناکترین لحظات عمرم بود. آنجا انسان نه فقط از آزادی بلکه از شرافت و کرامت فرو میریخت.
ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم در قرنطینهای ۶۰ متری؛ اتاقی تنگ، خفه، بیپنجره و بیهواکش، حتی بدون درِ دستشویی. گرما، عرق و بوی رطوبت، فضا را به جهنمی بدل کرده بود. ناگهان، به دستور سرهنگ کمیجانی، رئیس بازداشتگاه، ۳۰ تا ۴۰ نفر از مجرمان خطرناک حتی قاتلان را به میان ما انداختند. تصمیمی حسابشده برای تحقیر، شکستن روح و ساختن درس عبرت برای معترضان.
چهرههای عبوس، زخمهای عمیق بر بدنها و برهنگیشان که حتی شورت هم بر تن نداشتند هراسانگیز بود. اما کابوس واقعی نگاههایشان بود؛ نگاههای سنگین و هیز که بر نوجوانان میافتاد پناهی نبود. بعضی از آنها عمداً به نوجوانان نزدیک میشدند با آنها حرف میزدند، کنارشان دراز میکشیدند و دستمالیشان میکردند. یقین داشتم اگر تعداد ما کمتر بود بیتردید تجاوزی جمعی رخ میداد.
بدترین صحنهها در همان توالتهای بی در رخ میداد. پیرمردی به نام بابا علی و پسری لاغراندام معتاد، بارها طعمهی شهوت درندهخویان شدند. ما جرئت رفتن به دستشویی یا حتی نزدیک شدن به آبخوری را نداشتیم. دیدن آن صحنهها روح ما را بیشتر از شکنجههای جسمی میسوزاند.
هیچگاه نفهمیدم چگونه میتوان به پیرمردی به سن پدر خود تجاوز کرد، یا جوانی معتاد را آنقدر ترساند که تسلیم شود.
.
همانجا بود که فهمیدم افسران نگهبان راست میگفتند: کهریزک آخر دنیا بود؛ جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
هرگز فراموش نمیکنم روزی را که بر روح و قلبم نیز تجاوز شد؛ روزی که زیر شکنجههای افسران نگهبان و ممد طیفیل شلوارم پاره شد. از آنجا که شورتهایمان را همان ابتدای ورود دور انداخته بودند، در برابر بیش از ۱۷۰ نفر همبندان و مجرمان خطرناک لخت و عریان بر زمین افتادم. آن برهنگی در برابر چشم دیگران، برایم از هر شکنجهی جسمی که آن شب کشیدم جانکاهتر بود؛ حتی از درد لولههای پیویسی، از آویزان شدن با پا، از ضربههای قفل بر سر و صورتم، و از پاهایی که بر گردنم نشست تا خفهام کنند. در آن لحظه فقط آرزو میکردم پیش از آن برهنگی، زیر شکنجهها جان داده بودم.
شبی که تا سحر، نیمهجان و بیپناه، در برابر نگاه همبندان و مجرمان خطرناک گذشت. فردای همان روز، ناچار لباسم را به کمر بستم تا هم شلوار باشد و هم شرت. اما کابوس ادامه داشت؛ باز هم شاهد تجاوزهایی بودیم، به بابا علی و آن پسر نحیف و لاغراندامی که چیزی جز پوست و استخوان نبود.
کهریزک فقط زندان نبود؛ گورستان انسانیت بود. جایی که کرامت کشته شد و روح ما را با زنجیر شرم و تحقیر به اسارت گرفتند.
✍️مسعود علیزاده
MasoudAlizade20
#بازداشتگاه_کهریزک #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سالهاست که از من درباره تجاوز در کهریزک میپرسند. پس از جنایتهای آن بازداشتگاه، شایعات بسیاری منتشر شد؛ اما حقیقت تلختر از هر روایت است. آنچه بر ما گذشت، فقط بازداشت نبود؛ فروپاشی انسانیت بود.
کهریزک بازداشتگاهی غیرقانونی بود؛ جایی که نه کرامت بود، نه حرمت، و نه ابتداییترین حقوق انسانی. جایی که تحقیر، شکنجه و تجاوز، سایهی هر لحظهی ما را فراگرفته بود. آنجا حتی خدا هم سکوت کرده بود و فقط اشکها و آهها در هوا میچرخیدند.
روز ۱۹ تیر ۱۳۸۸، به محض ورود، افسر نگهبان محمدیان دستور داد همهی ما در برابر یکدیگر برهنه شویم. لباس زیرهایمان را در سطل ریختیم، شلوارمان را وارونه پوشیدیم تا بهانهای برای جلوگیری از شپش و گال باشد. همین تحقیر چندین دقیقه طول کشید. نگاههای شرمگین نوجوانانی که هنوز به بلوغ نرسیده بودند و صورت سرخ پیرمردی که میتوانست پدرمان باشد، از دردناکترین لحظات عمرم بود. آنجا انسان نه فقط از آزادی بلکه از شرافت و کرامت فرو میریخت.
ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم در قرنطینهای ۶۰ متری؛ اتاقی تنگ، خفه، بیپنجره و بیهواکش، حتی بدون درِ دستشویی. گرما، عرق و بوی رطوبت، فضا را به جهنمی بدل کرده بود. ناگهان، به دستور سرهنگ کمیجانی، رئیس بازداشتگاه، ۳۰ تا ۴۰ نفر از مجرمان خطرناک حتی قاتلان را به میان ما انداختند. تصمیمی حسابشده برای تحقیر، شکستن روح و ساختن درس عبرت برای معترضان.
چهرههای عبوس، زخمهای عمیق بر بدنها و برهنگیشان که حتی شورت هم بر تن نداشتند هراسانگیز بود. اما کابوس واقعی نگاههایشان بود؛ نگاههای سنگین و هیز که بر نوجوانان میافتاد پناهی نبود. بعضی از آنها عمداً به نوجوانان نزدیک میشدند با آنها حرف میزدند، کنارشان دراز میکشیدند و دستمالیشان میکردند. یقین داشتم اگر تعداد ما کمتر بود بیتردید تجاوزی جمعی رخ میداد.
بدترین صحنهها در همان توالتهای بی در رخ میداد. پیرمردی به نام بابا علی و پسری لاغراندام معتاد، بارها طعمهی شهوت درندهخویان شدند. ما جرئت رفتن به دستشویی یا حتی نزدیک شدن به آبخوری را نداشتیم. دیدن آن صحنهها روح ما را بیشتر از شکنجههای جسمی میسوزاند.
هیچگاه نفهمیدم چگونه میتوان به پیرمردی به سن پدر خود تجاوز کرد، یا جوانی معتاد را آنقدر ترساند که تسلیم شود.
.
همانجا بود که فهمیدم افسران نگهبان راست میگفتند: کهریزک آخر دنیا بود؛ جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
هرگز فراموش نمیکنم روزی را که بر روح و قلبم نیز تجاوز شد؛ روزی که زیر شکنجههای افسران نگهبان و ممد طیفیل شلوارم پاره شد. از آنجا که شورتهایمان را همان ابتدای ورود دور انداخته بودند، در برابر بیش از ۱۷۰ نفر همبندان و مجرمان خطرناک لخت و عریان بر زمین افتادم. آن برهنگی در برابر چشم دیگران، برایم از هر شکنجهی جسمی که آن شب کشیدم جانکاهتر بود؛ حتی از درد لولههای پیویسی، از آویزان شدن با پا، از ضربههای قفل بر سر و صورتم، و از پاهایی که بر گردنم نشست تا خفهام کنند. در آن لحظه فقط آرزو میکردم پیش از آن برهنگی، زیر شکنجهها جان داده بودم.
شبی که تا سحر، نیمهجان و بیپناه، در برابر نگاه همبندان و مجرمان خطرناک گذشت. فردای همان روز، ناچار لباسم را به کمر بستم تا هم شلوار باشد و هم شرت. اما کابوس ادامه داشت؛ باز هم شاهد تجاوزهایی بودیم، به بابا علی و آن پسر نحیف و لاغراندامی که چیزی جز پوست و استخوان نبود.
کهریزک فقط زندان نبود؛ گورستان انسانیت بود. جایی که کرامت کشته شد و روح ما را با زنجیر شرم و تحقیر به اسارت گرفتند.
✍️مسعود علیزاده
MasoudAlizade20
#بازداشتگاه_کهریزک #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔45❤17🕊4👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شریف باجوَر؛ شرافت مجسم در میان شعلههای آتش
آتشسوزی جنگلهای مریوان چند سال پیش، جان «شریف باجور» فعال خوشنام محیط زیست و سه نفر از همراهانش را گرفته بود.
شریف باجور به گفته برخی نزدیکانش اسنادی جمعآوری کرده بود که نشان میداد آتشسوزی جنگلهای مریوان عمدی و کار سپاه است.
شعر زیر را برهان منصورنیا، از جانباختگان آبان ۹۸ برای شریف باجور سروده بود:
«خوشا به سربلندی زاگرس،
خوشا به سرسبزی بلوطها،
خوشا به پرواز پرندگان،
که جانشان دادی
و
روحت در آنها به پرواز درآمد...
و
خوشا به عشق،
که به معنای دیرینهاش روح بخشیدی»
به راستی عامل مرگ باجور و سه تن دیگر از فعالان محیط زیست چه بوده است؟
https://tavaana.org/sharif_bajour/
#اسلایدشو
لینک یوتیوب:
bit.ly/2x9Zrek
#شریف_باجور #مریوان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آتشسوزی جنگلهای مریوان چند سال پیش، جان «شریف باجور» فعال خوشنام محیط زیست و سه نفر از همراهانش را گرفته بود.
شریف باجور به گفته برخی نزدیکانش اسنادی جمعآوری کرده بود که نشان میداد آتشسوزی جنگلهای مریوان عمدی و کار سپاه است.
شعر زیر را برهان منصورنیا، از جانباختگان آبان ۹۸ برای شریف باجور سروده بود:
«خوشا به سربلندی زاگرس،
خوشا به سرسبزی بلوطها،
خوشا به پرواز پرندگان،
که جانشان دادی
و
روحت در آنها به پرواز درآمد...
و
خوشا به عشق،
که به معنای دیرینهاش روح بخشیدی»
به راستی عامل مرگ باجور و سه تن دیگر از فعالان محیط زیست چه بوده است؟
https://tavaana.org/sharif_bajour/
#اسلایدشو
لینک یوتیوب:
bit.ly/2x9Zrek
#شریف_باجور #مریوان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊23❤10💔10
محکومیت شهاب دارابی، راننده کامیون و فعال فضای مجازی، به سه سال و یک روز حبس
به گزارش خبرگزاری هرانا، شهاب دارابی، راننده کامیون اهل اسلامآباد غرب، که پیشتر در پی حمایت از اعتصابهای صنفی رانندگان بازداشت شده بود، با حکم دادگاه انقلاب به سه سال و یک روز حبس تعزیری محکوم شد.
بر اساس این گزارش، حکم یادشده به تازگی به آقای دارابی ابلاغ شده است. مستندات پرونده شامل همراهی او با اعتصابات کامیونداران و انتشار مطالب حمایتی در شبکههای اجتماعی عنوان شده؛ اقداماتی که در ماهیت خود صنفی و مدنی به شمار میروند.
مرکز آموزش و مشاوره حقوقی دادبان در واکنش به این حکم یادآور شده است که بر اساس اصل قانونی بودن جرم و مجازات، اعتراضات صنفی و طرح مطالبات معیشتی شهروندان جرم محسوب نمیشود و پیگرد قضایی در این زمینه فاقد وجاهت قانونی است.
این حکم نمونهای دیگر از برخورد امنیتی با فعالیتهای صنفی در ایران است؛ رویکردی که نه تنها با اصول حقوقی در تضاد است بلکه نشان میدهد حاکمیت به جای پاسخگویی به بحرانهای اقتصادی و معیشتی، همچنان بر سرکوب اعتراضات مدنی تکیه دارد. چنین سیاستی جز افزایش بیاعتمادی عمومی و تعمیق شکاف میان مردم و حکومت نتیجهای در پی نخواهد داشت.
#شهاب_دارابی #اعتصاب_کامیونداران #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به گزارش خبرگزاری هرانا، شهاب دارابی، راننده کامیون اهل اسلامآباد غرب، که پیشتر در پی حمایت از اعتصابهای صنفی رانندگان بازداشت شده بود، با حکم دادگاه انقلاب به سه سال و یک روز حبس تعزیری محکوم شد.
بر اساس این گزارش، حکم یادشده به تازگی به آقای دارابی ابلاغ شده است. مستندات پرونده شامل همراهی او با اعتصابات کامیونداران و انتشار مطالب حمایتی در شبکههای اجتماعی عنوان شده؛ اقداماتی که در ماهیت خود صنفی و مدنی به شمار میروند.
مرکز آموزش و مشاوره حقوقی دادبان در واکنش به این حکم یادآور شده است که بر اساس اصل قانونی بودن جرم و مجازات، اعتراضات صنفی و طرح مطالبات معیشتی شهروندان جرم محسوب نمیشود و پیگرد قضایی در این زمینه فاقد وجاهت قانونی است.
این حکم نمونهای دیگر از برخورد امنیتی با فعالیتهای صنفی در ایران است؛ رویکردی که نه تنها با اصول حقوقی در تضاد است بلکه نشان میدهد حاکمیت به جای پاسخگویی به بحرانهای اقتصادی و معیشتی، همچنان بر سرکوب اعتراضات مدنی تکیه دارد. چنین سیاستی جز افزایش بیاعتمادی عمومی و تعمیق شکاف میان مردم و حکومت نتیجهای در پی نخواهد داشت.
#شهاب_دارابی #اعتصاب_کامیونداران #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔26🕊3