آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
روایتی از زنی #خشونت‌دیده: همسرم می‌گفت از #کودکی #کتک خورده است

گفته می‌شود از هر سه #زن در دنیا یک نفر تحت #آزار #روحی و #جسمی و نوعی از #خشونت قرار می‌گیرد. خشونتی که از سوی #پارتنر جنسی و #عاطفی و یا یکی از اعضای مرد خانواده اعمال می‌شود. این روزها حرف زدن از خشونت عمومی‌تر شده است. افکار عمومی بیش از گذشته خشونت را قبیح می‌داند و گروه‌های زیادی برای توقف آن فعالیت می‌کنند. صفحات عمومی #روزنامه‌ها، مجله‌ها و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داستان‌های زنانی را روایت می‌کنند که مورد خشونت قرار گرفته‌اند. آنچه که در بسیاری از این قصه‌ها و روایت‌ها مشترک است، چرخه‌ای است که به خشونت دامن می‌زند یا آن را تکرار می‌کند. زن یا مردی که در کودکی آسیب دیده یا تحت تنبیه بدنی یا آزار روحی قرار گرفته است، در بزرگسالی به شکل خودآگاه یا #ناخودآگاه راهی برای جبران آن پیدا می‌کند. او یا به #خشونت‌گر تبدیل می‌شود یا به #قربانی. در ادامه روایت زنی خشونت‌دیده در کودکی را می‌خوانیم که سرنوشت تلخ او شاید داستان تلخ گروهی از زنان باشد… این داستان برگردان فارسی همین قصه از صفحه «مردمان نیویورک» است:

«در خانواده‌ای بزرگ شدم که برای هر چیز کوچکی کتک می‌خوردی. مثلا اگر ظرفی را می‌شکستی یا حتی غذا می‌خواستی کتک می‌خوردی. مادرم شدیدا مذهبی بود، ما را به کلیسا می‌برد و به حرف‌های کشیش درباره عشق گوش می‌داد اما بعد از کلیسا ما را به اتاق پشتی می‌برد و زیر کتک می‌گرفت. وقتی سیزده ساله بودم فرار کردم. در یک خانه تیمی زندگی می‌کردم.

زمانی که در سوپرمارکت کار می‌کردم، همسر آینده‌‌ام را دیدم. شانزده سال داشتم و او شانزده سال از من بزرگ‌تر بود، ماشین داشت و خوش‌تیپ بود. هر کاری می‌کرد تا من را به خنده بیندازد مثلا مدت طولانی در صف می‌ایستاد تا از من آدامس بخرد، مرتبا از من تعریف می‌کرد. تا حالا کسی از من تعریف نکرده بود. می‌گفت باهوش، زیبا و دلپسند هستم. برایم گل می‌آورد. تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. آن موقع تنها بودم. در یک خانه تیمی زندگی می‌کردم و کسی نبود درباره زندگی مرا نصیحت کند. خانواده و حامی می‌خواستم. به گذشته که نگاه می‌کنم نمی فهمم که #عشق بود یا هوس. آن موقع تجربه‌ای مشابه نداشتم که با آن مقایسه‌ کنم. کم‌کم مرا از محل کار به خانه رساند. با هم قرار ملاقات می‌گذاشتیم. خیلی زود بیش‌تر اوقاتمان را با هم می‌گذراندیم. از خانه گروهی بیرون آمدم و با او همخانه شدم. برایش غذا می‌پختم، لباس‌هایش را می‌شستم و اتو می‌کردم. این کارها برایم طبیعی بود، مشابه آن را برای خواهر و برادرم انجام می‌دادم، چون مادرم ماه‌ها ما را ترک می‌کرد. همیشه به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت شبیه مادرم نخواهم شد. می‌خواستم همسر و مادری کامل باشم. حالا که مرد رویاهایم را پیدا کرده‌ بودم می‌خواستم هر کاری برایش انجام دهم.

اولین‌باری که کتکم زد هفت ماهه اولین فرزندمان را باردار بودم. با صدای فریادش از خواب بیدار شدم: "می‌بینی بیدار شدم، بلند شو و کمک کن. برای انسولینم نیاز به کمک دارم. سعی کردم کمکش کنم اما نتوانستم کار درست انجام دهم. پرتم کرد روی زمین…"

کم‌کم از او ترسیدم اما هیچ‌وقت بحث نمی‌کردم چون تصورم این بود که عصبانی‌تر می‌شود. کم‌کم حساسیت‌‌هایش بیش‌تر شد. لباس پوشیدن و موهایم را مسخره می‌کرد. یادم می‌آید که استفاده از کلمه "عشق" آزارش می‌داد. من آدم خوش‌بینی بودم و همیشه از این حرف می‌زدم که چقدر چیزهای مختلف را دوست دارم. می‌گفت: "این کلمه را به کار نبر. چرا همه چیز را دوست داری؟ خیلی احمقانه است…" یادم می‌آید یک شب مرا کتک زد چون سبزی‌ها را با برنج مخلوط کردم. کم‌کم دور و بر او ساکت و آرام شدم؛ دقیقا همان رفتاری که با مادرم داشتم. به خودم می‌گفتم: "طبیعی است، همه گاهی کتک‌کاری می‌کنند." ما پنج فرزند داشتیم و برایم سخت است توضیح دهم چرا در آن رابطه باقی ماندم. کم‌کم آنقدر کتکم می‌زد که به خون‌ریزی می‌افتادم. بعد از آن عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت که پشیمان است. می‌گفت که به من نیاز دارد. درباره کودکی‌اش می گفت که پدرش هر روز کتکش می‌زد. این‌که مادر نداشته و می گفت که مرا مثل مادرش می‌بیند. همین به من احساس خوبی می‌داد. این‌که به من نیاز داشت، حس خوبی می‌داد و باعث می‌شد در خانه بمانم. پدر فرزندانم بود و به خودم می‌گفتم در شرایط بدی قرار داشته و تقصیر خودش نبوده است اما من هم زخم‌های روحی داشتم ولی به کسی آسیب نمی‌رساندم!
چند #عادت #مسموم در #رابطه_عاطفی

#سلامت #روانی و #روحی #رابطه با #همسر و #پارتنر جنسی‌تان را جدی بگیرید!

در مدرسه اگر خیلی زحمت بکشند، به ما #آموزش #جنسی می‌دهند. کسی به ما یاد نمی‌دهد با شریک عاطفی‌مان چطور رفتار کنیم. جزییات رابطه دو طرفه را خودمان از راه آزمون و خطا یاد می‌گیریم. بخشی از مشکل این ست که فرهنگ ما، بسیاری از این خطاها را به عنوان رفتاری مثبت می‌پذیرد. فرهنگی که #عشق را به عنوان خرد کردن ظروف چینی به وقت #اختلاف نظر، تعبیر می‌کند. جامعه‌ای که به #عقلانیت در رابطه و داشتن ترجیحات جنسی #غیرمعمول، #بدبینی دارد. بسیاری کتاب‌های کمک به خود هم مضر هستند (نخیر مردان از مریخ نیستند و زنان از ونوس). پدر و مادرمان هم که واقعا الگوی مفیدی نیستند. خوشبختانه پژوهش‌های روانشناسانه خوبی در دهه‌های اخیر درباره اینکه چه چیزی یک رابطه را سالم و شادمان می‌کند صورت گرفته که نتیجه‌اش، یک سری تشابهات در رفتار است که البته از نظر جامعه اتفاقا خلاف عاشقی تعبیر می‌شود.

۱. کارنامه رابطه را نگه داشتن: شریک شما چند سال پیش از دوستی با شما با کسی بوده که امروز از آن رابطه مفتخر نیست، بنابراین شما همواره در هر مقطع زمانی که اصطکاک پیش می‌آید به رویش می‌آورید. شما سعی می‌کنید وقتی خودتان کار نادرستی انجام دادید، با رجوع به کارنامه، هم انتقاد را از خودتان دور کنید و هم او را دچار احساس بد کنید. به جایش، سعی کنید هر اتفاق را به صورت جداگانه بررسی کنید. اینکه شما امروز شریک تان را تحویل نگرفتید، ربطی به این ندارد که سه سال پیش در میهمانی چطور رفتار کرده است.

۲. سرنخ دادن به جای رک حرف زدن و پرخاشگری منفعلانه: به جای اینکه بگویید چه چیزی ناراحت‌تان کرده، دنبال چیزهای کوچک می‌گردید تا او را کفری کنید و بعد بگویید که حق با شما بوده که ناراحت باشید. به جایش، عواطف و علایق تان را واضح بگویید. اگر شریک شما دوست‌تان داشته باشد، به شما حمایت عاطفی می‌دهد.

۳. گروگان گرفتن رابطه: وقتی یک سو مشکل جزیی دارد، کل رابطه را به عنوان مشکل مطرح می‌کند. مثلا وقتی شریک‌تان سردی می‌کند به جای اینکه بگویید، حس می‌کنم نسبت به من سرد هستی امروز، می‌گویید من نمی‌توانم با کسی باشم که نسبت به من سرد هست. این رفتار مسموم است به این دلیل که آسیب عاطفی شدیدی وارد می‌کند و هر چیز جزیی روزانه را تبدیل به یک بحران می‌کند. در این فضا افراد افکار واقعی‌شان را سرکوب می‌کنند و بی‌اعتمادی پا می‌گیرد. ناراحت شدن از دست شریک‌تان طبیعی است، اینکه از چیزی خوش تان نیاید بخشی از نرمال بودن است. اینکه وفادار باشید به معنای این نیست که با همه کارهایش موافق باشید. اتفاقا اگر بتوانید در فضایی آزاد و معقول ناراحتی‌تان را طرح کنید می‌توانید مشکلات همدیگر را بر طرف کنید.

۴. شریک‌تان را مقصر حال خودتان بدانید: مثلا روز خوبی نداشته‌اید و وقتی می‌خواهید شریک‌تان را در آغوش بگیرید، او شما را پس می‌زند. شما هم همه ناراحتی‌تان را سرش خالی می‌کنید. درست است که او نپرسیده چرا حال تان بد است ولی خودش باید می‌فهمید. اینکه شریک تان را مسئول حال خودتان بدانید اولا نوعی خودخواهی است، دوما نشان می دهد شما حریم همدیگر را به رسمیت نمی‌شناسید و سوما باعث رابطه‌ای هم وابسته می‌شود. ناگهان حتی برای بیرون رفتن و یا فیلم دیدن هم بایستی با شما چک کند که آیا حال‌تان خوب است یا نه. در درازمدت این باعث تلخی رابطه می‌شود. به جایش هر کسی بایستی مسئول حال خودش باشد. فرق اساسی هست میان حمایت کردن و «مسئول» بودن. هر وقت شریک‌تان حالش خوب نیست و خودتان را از چیزی محروم می‌کنید، می‌بایست داوطلبانه باشد و نه اینکه پیشاپیش انتظارش از شما برود.

۵. نمایش دادن عشق «حسودانه»: ساده‌اش این است که هر حرکتی بین شما و یک شریک بالقوه جنسی رخ داد، باعث اضطراب و عصبیت شما شریک بشود. نتیجه‌اش می شود هک کردن ایمیل شما، چک کردن مسیج های شما یا دنبال کردن شما در سطح شهر. حیرت‌انگیز است که کسی این رفتار را «عاطفه» بنامد. این رفتار کنترل کردن و بازی دادن است. این توهین به شریک شماست چون به او اطمینان ندارید است. به جایش به شریک‌تان اطمینان کنید. می‌دانم که ایده ای رادیکال است. یک مقداری حسادت طبیعی است ولی اگر کنترلش کنید باعث دور کردن شریک‌تان از خودتان می‌شوید. زیادی حسادت کردن، نتیجه حس بی ارزش بودن خودتان است.

۶. خرید کردن به مثابه حلال مشکلات: هر وقت رابطه دچار بحران می‌شود با خرید کردن های گران قیمت یا مسافرت رفتن حلش کنید. پوشاندن مشکلات با مسایل سطحی ممکن نیست. راه حل این است که خود مشکل را حل کنید.

ترجمه متن از گوگل پلاس دانیال جعفری

برگرفته از وب‌سایت Quartz

@Tavaana_TavaanaTech
.
«به احتمال زیاد صاحب این ماشین امروز روز ِ مادر و #زن را به #مادر و یا #همسر و یا #پارتنر و دوست دختر و شاید همه‌ی #زنان جهان تبریک گفته باشد...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
.
«به احتمال زیاد صاحب این ماشین امروز روز ِ مادر و #زن را به #مادر و یا #همسر و یا #پارتنر و دوست دختر و شاید همه‌ی #زنان جهان تبریک گفته باشد. اما آیا این مرد از #کتک خوردن مادرش توسط پدرش هم دفاع می‌کند و به پدر خود می‌گوید که «زن کوزه نیست که بشکند از زدنش دریغ مکن»؟ در مملکتی که دست دادن زن و مرد جرم و گناه است اما می‌توان چنین جفنگیاتی را پشت ماشین نوشت و در خیابان‌ها تردد کرد چه سخن از روز زن و روز مادر.

در جامعه‌ای که هر روز لطیفه‌هایی در مورد رانندگی زنان، خریدکردن زنان، تعدد زوجات مردان، کتک زدن زنان و ... گفته می شود خیلی عجیب نیست که شهروندی بدون هراس از قانون سخنان خشونت‌آمیز علیه زنان بنویسد و در خیابان‌ها بچرخد و درد این است.»

این عکس و نوشته را یکی از هم‌راهان توانا ارسال کرده است. نظر شما چیست؟

@Tavaana_TavaanaTech