🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
امیر عبدالرحمان ارگ شهر غلغله را تخریب و آن را مقر نظامی قرار داد.
🔻نظر ویراستار
فعل «کرد» از «تخریب کرد» حذف شده است. البته حذف به قرینه ایرادی ندارد، به شرطی که هر دو فعل از یک جنس باشد. مثلاً «تخریب و آن را به مقر نظامی تبدیل کرد.» هرچند همین هم خوب نیست. من در کل طرفدار حذف فعل به قرینه هم نیستم. به نظرم حتی تکرار فعل بهتر از حذف آن است.
موضوع دیگر این است که فعل «قرار داد» در اینجا معنی درستی نمیدهد. چرا نگوییم «ساخت»؟ سعی کنیم همیشه ساده بنویسیم. من حتی «تخریب» را هم به «ویران» بدل میکنم، چون «تخریب» خود مصدر است به معنی «ویران کردن» و در اینجا کارکرد مناسبی ندارد.
✅ حاصل ویرایش
امیر عبدالرحمان ارگ شهر غلغله را ویران کرد و آن را مقر نظامی ساخت.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
امیر عبدالرحمان ارگ شهر غلغله را تخریب و آن را مقر نظامی قرار داد.
🔻نظر ویراستار
فعل «کرد» از «تخریب کرد» حذف شده است. البته حذف به قرینه ایرادی ندارد، به شرطی که هر دو فعل از یک جنس باشد. مثلاً «تخریب و آن را به مقر نظامی تبدیل کرد.» هرچند همین هم خوب نیست. من در کل طرفدار حذف فعل به قرینه هم نیستم. به نظرم حتی تکرار فعل بهتر از حذف آن است.
موضوع دیگر این است که فعل «قرار داد» در اینجا معنی درستی نمیدهد. چرا نگوییم «ساخت»؟ سعی کنیم همیشه ساده بنویسیم. من حتی «تخریب» را هم به «ویران» بدل میکنم، چون «تخریب» خود مصدر است به معنی «ویران کردن» و در اینجا کارکرد مناسبی ندارد.
✅ حاصل ویرایش
امیر عبدالرحمان ارگ شهر غلغله را ویران کرد و آن را مقر نظامی ساخت.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
Faseleh Jamed - Kazemi 01.pdf
194.4 KB
🔹 راهنمای کاربرد فاصلۀ جامد در تایپ. فاصلۀ جامد همانند فاصلۀ معمولی بین دو کلمه فاصله میاندازد ولی در عین حال، همانند نیمفاصله مانع شکستهشدن در انتهای سطر میشود. استفاده کنید تا رستگار شوید.
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
چون این نوع علف در کوههای منطقه زیاد است، نام آن هم به بلدرغان شهرت یافته است
🔻 در شکل کنونی، «آن» به علف برمیگردد نه به منطقه. پس باید گفت «نام این منطقه به بلدرغان...
از این گذشته کلمۀ «نام» لازم نیست. نام منطقه شهرت نیافته، بلکه خود آن شهرت یافته است.
✅ حاصل ویرایش
این منطقه، چون این علف در کوههایش زیاد است، به بلدرغان شهرت یافته است.
🔸 متن اصلی
چون این نوع علف در کوههای منطقه زیاد است، نام آن هم به بلدرغان شهرت یافته است
🔻 در شکل کنونی، «آن» به علف برمیگردد نه به منطقه. پس باید گفت «نام این منطقه به بلدرغان...
از این گذشته کلمۀ «نام» لازم نیست. نام منطقه شهرت نیافته، بلکه خود آن شهرت یافته است.
✅ حاصل ویرایش
این منطقه، چون این علف در کوههایش زیاد است، به بلدرغان شهرت یافته است.
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
سؤالات همراه با پاسخها زیر عناوین متعدد دستهبندی، تدوین و سرانجام به چاپ رسیده است.
🔻 نظر ویراستار
بعضی نویسندگان علاقۀ خاصی به حذف فعل به قرینه دارند. حالا فعل مشابه را حذف میکنیم بد نیست، هرچند همین گاه غالباً ضرور نیست. ولی فعل متفاوت را نباید حذف کرد. در اینجا «دستهبندی و تدوین» فعل ندارد. و فعل «رسیده است» را نمیتوان برای آنها به کار برد، چون اینها باید «شده است» باشند.
✅ حاصل ویرایش
سؤالات همراه با پاسخها زیر عناوین متعدد دستهبندی و تدوین شده و سرانجام به چاپ رسیده است.
🔻 مرحلۀ دوم
من «سؤالات» را به «سؤالها» و «عناوین» را به «عنوانها» تبدیل میکنم. و چون صحبت از یک کتابِ چاپ شده است، عبارت «به چاپ رسیده است» هم لازم نیست.
✅ حاصل ویرایش مرحلۀ دوم
سؤالها همراه با پاسخها زیر عنوانهای متعدد دستهبندی و تدوین شده است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
سؤالات همراه با پاسخها زیر عناوین متعدد دستهبندی، تدوین و سرانجام به چاپ رسیده است.
🔻 نظر ویراستار
بعضی نویسندگان علاقۀ خاصی به حذف فعل به قرینه دارند. حالا فعل مشابه را حذف میکنیم بد نیست، هرچند همین گاه غالباً ضرور نیست. ولی فعل متفاوت را نباید حذف کرد. در اینجا «دستهبندی و تدوین» فعل ندارد. و فعل «رسیده است» را نمیتوان برای آنها به کار برد، چون اینها باید «شده است» باشند.
✅ حاصل ویرایش
سؤالات همراه با پاسخها زیر عناوین متعدد دستهبندی و تدوین شده و سرانجام به چاپ رسیده است.
🔻 مرحلۀ دوم
من «سؤالات» را به «سؤالها» و «عناوین» را به «عنوانها» تبدیل میکنم. و چون صحبت از یک کتابِ چاپ شده است، عبارت «به چاپ رسیده است» هم لازم نیست.
✅ حاصل ویرایش مرحلۀ دوم
سؤالها همراه با پاسخها زیر عنوانهای متعدد دستهبندی و تدوین شده است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
نکتههای نگارش
🔹 «بن» و «ابن»
در این موارد قاعده چیست؟ کجا «بن» مینویسیم و کجا «ابن»؟
قاعدهای که من میدانم این است که هر جا کلمه در ابتدا میآید آن را «ابن» مینویسیم و هر جا در میان دو اسم میآید، به صورت «بن» نوشته میشود:
ابن سینا
ابن رشد
ابن ملجم
عبدالرحمان بن ملجم
سعد بن وقاص
البته در حالتی که اسم اول با «ه» یا «ی» ختم شود، ممکن است «ا» در تلفظ ظاهر شود و آن وقت به صورت «ابن» نوشته شود. و برعکس ممکن است گاهی به ضرورت وزن شعر، «ابن» ابتدای عبارت به صورت «بن» نوشته شود، یا شخص در کل با «بن» معروف باشد، مثل «بن لادن».
اما از نظر فاصله و نیمفاصله، تشخیص من این است که «ابن» یا «بن» با کلمۀ قبل و بعد از خود فاصله خواهد داشت، چون یک کلمۀ مستقل است. آن را با نیمفاصله نمینویسیم. ولی برای این که اجزای اسم در آخر سطر از هم جدا نشوند، میشود از #فاصلۀ_جامد استفاده کنید. دربارۀ فاصلۀ جامد در تاریخ ۳ اردیبهشت ۹۷ در همین کانال به تفصیل توضیح دادهام.
#نگارش
@asarkazemi
🔹 «بن» و «ابن»
در این موارد قاعده چیست؟ کجا «بن» مینویسیم و کجا «ابن»؟
قاعدهای که من میدانم این است که هر جا کلمه در ابتدا میآید آن را «ابن» مینویسیم و هر جا در میان دو اسم میآید، به صورت «بن» نوشته میشود:
ابن سینا
ابن رشد
ابن ملجم
عبدالرحمان بن ملجم
سعد بن وقاص
البته در حالتی که اسم اول با «ه» یا «ی» ختم شود، ممکن است «ا» در تلفظ ظاهر شود و آن وقت به صورت «ابن» نوشته شود. و برعکس ممکن است گاهی به ضرورت وزن شعر، «ابن» ابتدای عبارت به صورت «بن» نوشته شود، یا شخص در کل با «بن» معروف باشد، مثل «بن لادن».
اما از نظر فاصله و نیمفاصله، تشخیص من این است که «ابن» یا «بن» با کلمۀ قبل و بعد از خود فاصله خواهد داشت، چون یک کلمۀ مستقل است. آن را با نیمفاصله نمینویسیم. ولی برای این که اجزای اسم در آخر سطر از هم جدا نشوند، میشود از #فاصلۀ_جامد استفاده کنید. دربارۀ فاصلۀ جامد در تاریخ ۳ اردیبهشت ۹۷ در همین کانال به تفصیل توضیح دادهام.
#نگارش
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
این بخش، مباحث محوری کتاب را تشکیل میدهد.
🔻 نظر ویراستار
در واقع این «بخش» نیست که «مباحث محوری» را تشکیل میدهد، بلکه مباحث محوری است که بحث را تشکیل میدهد.
اما چرا چنین خطاهایی در نگارش ما رخ میدهد؟ چون ساده و طبیعی نمینویسیم. وقتی زبان ساده و طبیعی را رها میکنیم و لغتپردازی میکنیم همین میشود. بهراحتی میشد گفت «این بحث مباحث محوری کتاب را در خود دارد.» یا حتی سادهتر، چنان که در حاصل ویرایش میبینید:
✅ حاصل ویرایش
مباحث محوری کتاب در این بخش است.
#نگارش
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
این بخش، مباحث محوری کتاب را تشکیل میدهد.
🔻 نظر ویراستار
در واقع این «بخش» نیست که «مباحث محوری» را تشکیل میدهد، بلکه مباحث محوری است که بحث را تشکیل میدهد.
اما چرا چنین خطاهایی در نگارش ما رخ میدهد؟ چون ساده و طبیعی نمینویسیم. وقتی زبان ساده و طبیعی را رها میکنیم و لغتپردازی میکنیم همین میشود. بهراحتی میشد گفت «این بحث مباحث محوری کتاب را در خود دارد.» یا حتی سادهتر، چنان که در حاصل ویرایش میبینید:
✅ حاصل ویرایش
مباحث محوری کتاب در این بخش است.
#نگارش
@asarkazemi
🔹 نکتههای نگارش
اگر از من بپرسند که مهمترین چیز در نگارش و ویراستاری چیست، نه میگویم رسمالخط، نه میگویم جدانویسی یا پیوستهنویسی، نه میگویم ریزهکاریهای فنی، بلکه میگویم «دقت در ارتباط منطقی اجزای جمله»
اینجا را ببینید
«در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را بعد از سربریدن به همسایهها میدهند.»
در اینجا مشکل اصلی این است که ضمیر «آن» به گوشت برمیگردد. یعنی انگار مردم گوشت را سر میبرند. در حالی که منظور سر بریدن مرغ است.
پس یا باید «سر بریدن» را حذف کنیم چون صحبت از گوشت است و گوشت را که سر نمیبرند. یا هم در کنار سر بریدن، از مرغ هم اسم برده شود، به این صورت
«در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را بعد از سربریدن مرغ، به همسایهها میدهند.»
ولی به هر حال چون از سر بریدن مرغ در عبارتهای قبلی صحبت شده بود، من آن را این طور نوشتم: «در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را به همسایهها میدهند.»
#نگارش
@asarkazemi
اگر از من بپرسند که مهمترین چیز در نگارش و ویراستاری چیست، نه میگویم رسمالخط، نه میگویم جدانویسی یا پیوستهنویسی، نه میگویم ریزهکاریهای فنی، بلکه میگویم «دقت در ارتباط منطقی اجزای جمله»
اینجا را ببینید
«در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را بعد از سربریدن به همسایهها میدهند.»
در اینجا مشکل اصلی این است که ضمیر «آن» به گوشت برمیگردد. یعنی انگار مردم گوشت را سر میبرند. در حالی که منظور سر بریدن مرغ است.
پس یا باید «سر بریدن» را حذف کنیم چون صحبت از گوشت است و گوشت را که سر نمیبرند. یا هم در کنار سر بریدن، از مرغ هم اسم برده شود، به این صورت
«در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را بعد از سربریدن مرغ، به همسایهها میدهند.»
ولی به هر حال چون از سر بریدن مرغ در عبارتهای قبلی صحبت شده بود، من آن را این طور نوشتم: «در برخی مناطق، اهل خانه از خوردن گوشت چنین مرغی پرهیز میکنند و آن را به همسایهها میدهند.»
#نگارش
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
به اعتقاد مرم هزارهجات نیز بادیان طبع گرم دارد و برای افراد سرد مزاج مورد استفاده قرار میگیرد.
🔻 نظر ویراستار
باز هم بجث ارتباط منطقی اجزای جمله است. اکنون عبارت طوری است که انگار به اعتقاد مردم این گیاه برای مردم سردمزاج استفاده میشود. یعنی این استفاده شدن هم جزء اعتقاد آنهاست. در حالی که باید «اعتقاد» به گرم بودن گیاه برگردد نه به همه چیز. این که چه کسانی از گیاه استفاده میکنند، باید به عنوان یک حقیقت بیان شود نه به عنوان اعتقاد مردم.
✅ حاصل ویرایش
مردم هزارهجات هم عقیده دارند که این گیاه طبع گرم دارد و از همین روی برای افراد سردمزاج مناسب است.
#نگارش
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
به اعتقاد مرم هزارهجات نیز بادیان طبع گرم دارد و برای افراد سرد مزاج مورد استفاده قرار میگیرد.
🔻 نظر ویراستار
باز هم بجث ارتباط منطقی اجزای جمله است. اکنون عبارت طوری است که انگار به اعتقاد مردم این گیاه برای مردم سردمزاج استفاده میشود. یعنی این استفاده شدن هم جزء اعتقاد آنهاست. در حالی که باید «اعتقاد» به گرم بودن گیاه برگردد نه به همه چیز. این که چه کسانی از گیاه استفاده میکنند، باید به عنوان یک حقیقت بیان شود نه به عنوان اعتقاد مردم.
✅ حاصل ویرایش
مردم هزارهجات هم عقیده دارند که این گیاه طبع گرم دارد و از همین روی برای افراد سردمزاج مناسب است.
#نگارش
@asarkazemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چیدن شعر در ایندیزاین، به صورتی که بین بیتها فاصلهای وجود داشته باشد.
#آموزشی_کاظمی
#این_دیزاین
#شعر_در_این_دیزاین
@asarkazemi
#آموزشی_کاظمی
#این_دیزاین
#شعر_در_این_دیزاین
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
حدود ۷ تا ۸ هزار نفر جمعیت دارند.
🔻 نظر ویراستار
نکتۀ این عبارت در کجاست؟ چنان که دکتر میر شمسالدین ادیب سلطانی در کتاب «راهنمای آمادهسازی کتاب» با ریزبینی اشاره کرده است، این عبارت دوپهلو است. میتواند «۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰» هم معنی دهد و میتواند «۷ تا ۸۰۰۰» هم معنی دهد.
درست است که ما در اینجا به قرینۀ معنوی میفهمیم که جمعیت یک روستا نمیتواند ۷ نفر باشد و حتماً ۷۰۰۰ منظور است، ولی به هر حال اگر بخواهیم متن ما دقت تمام داشته باشد، بهتر است به شکلی بنویسیم که دو معنی نگیرد.
✅ حاصل ویرایش
۱. حدود ۷ هزار تا ۸ هزار نفر جمعیت دارند.
۲. حدود ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر جمعیت دارند.
من این دومی را ترجیح میدهم، چون جمعوجورتر است. البته اگر عددها خیلی طولانی باشند شاید بهتر باشد به صورت ترکیب حروف و عدد بنویسیم، مثل ۷۶۸ هزار. ولی در اینجا همان عدد کامل بهتر است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
حدود ۷ تا ۸ هزار نفر جمعیت دارند.
🔻 نظر ویراستار
نکتۀ این عبارت در کجاست؟ چنان که دکتر میر شمسالدین ادیب سلطانی در کتاب «راهنمای آمادهسازی کتاب» با ریزبینی اشاره کرده است، این عبارت دوپهلو است. میتواند «۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰» هم معنی دهد و میتواند «۷ تا ۸۰۰۰» هم معنی دهد.
درست است که ما در اینجا به قرینۀ معنوی میفهمیم که جمعیت یک روستا نمیتواند ۷ نفر باشد و حتماً ۷۰۰۰ منظور است، ولی به هر حال اگر بخواهیم متن ما دقت تمام داشته باشد، بهتر است به شکلی بنویسیم که دو معنی نگیرد.
✅ حاصل ویرایش
۱. حدود ۷ هزار تا ۸ هزار نفر جمعیت دارند.
۲. حدود ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر جمعیت دارند.
من این دومی را ترجیح میدهم، چون جمعوجورتر است. البته اگر عددها خیلی طولانی باشند شاید بهتر باشد به صورت ترکیب حروف و عدد بنویسیم، مثل ۷۶۸ هزار. ولی در اینجا همان عدد کامل بهتر است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
Forwarded from کانال محمدکاظم کاظمی
🔹 وداع ناگزیر
رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند
خاکستری ز قافلۀ اعتبار ماند
(بیدل)
شاید تلگرام مسدود شود. شاید هم نشود. بههرحال اگر مسدود شود، یعنی در کنار مطالب ناچیز من، هزاران صفحه مطلب ارزشمند که به وسیلۀ اهالی ادب و دانش در صدها و بل هزاران کانال و گروه تلگرامی ایجاد شده و گنجینهای گرانبار است، به هیچ انگاشته شده است.
و من در این لحظه به دلایلی بر آن نیستم که این متاعی را که به هیچ انگاشته شده است، بر بساطی دیگر بگسترانم، مگر این که جایی مطلوب یافت شود. وگرنه همان سخن بیدل است که
در این بازار، سودی نیست جز رنج پشیمانی
سحر هر کس دکانی چیده باشد، شام بردارد
پس اگر تلگرام در دسترس بود، این کانال و دیگر کانالها چون «روزنوشتها» و «کانال استاد سرآهنگ» و «خانۀ آینه» هم برقرار خواهد بود. اگر نبود هم فعلاً کانالی نخواهم داشت و برای دیگر ارتباطات هم با واتساپ، با شمارۀ خودم در دسترس هستم.
+989156149921
اگر واتساپ هم مسدود شد، موقعیت بعدی را در کانالی با این شناسه در «سروش» اعلام خواهم کرد.
@mkazemkazemi
آن کانال سروش فقط برای اطلاعرسانی دربارۀ موقعیت است و بس.
و ختم سخن این که تجربۀ قریب به سی سال فعالیت قلمی، این بیت بیدل را برایم مسجل ساخته است که
فلک مشکل حریف منع پروازم تواند شد
چو آواز جرس، گیرم قفس سازد ز فولادم
محمدکاظم کاظمی
@mkazemkazemi
رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند
خاکستری ز قافلۀ اعتبار ماند
(بیدل)
شاید تلگرام مسدود شود. شاید هم نشود. بههرحال اگر مسدود شود، یعنی در کنار مطالب ناچیز من، هزاران صفحه مطلب ارزشمند که به وسیلۀ اهالی ادب و دانش در صدها و بل هزاران کانال و گروه تلگرامی ایجاد شده و گنجینهای گرانبار است، به هیچ انگاشته شده است.
و من در این لحظه به دلایلی بر آن نیستم که این متاعی را که به هیچ انگاشته شده است، بر بساطی دیگر بگسترانم، مگر این که جایی مطلوب یافت شود. وگرنه همان سخن بیدل است که
در این بازار، سودی نیست جز رنج پشیمانی
سحر هر کس دکانی چیده باشد، شام بردارد
پس اگر تلگرام در دسترس بود، این کانال و دیگر کانالها چون «روزنوشتها» و «کانال استاد سرآهنگ» و «خانۀ آینه» هم برقرار خواهد بود. اگر نبود هم فعلاً کانالی نخواهم داشت و برای دیگر ارتباطات هم با واتساپ، با شمارۀ خودم در دسترس هستم.
+989156149921
اگر واتساپ هم مسدود شد، موقعیت بعدی را در کانالی با این شناسه در «سروش» اعلام خواهم کرد.
@mkazemkazemi
آن کانال سروش فقط برای اطلاعرسانی دربارۀ موقعیت است و بس.
و ختم سخن این که تجربۀ قریب به سی سال فعالیت قلمی، این بیت بیدل را برایم مسجل ساخته است که
فلک مشکل حریف منع پروازم تواند شد
چو آواز جرس، گیرم قفس سازد ز فولادم
محمدکاظم کاظمی
@mkazemkazemi
🔹 بخشی از مثنوی «کفران»
🔻 محمدکاظم کاظمی
به مناسبت نیمۀ شعبان مبارک
حقّ ما بودهاست پوسیدن و پامال شدن
در زبانبازی آتشدهنان لال شدن
حقّ ما بودهاست داغی به جبین خوردنها
با همان ضربۀ اوّل به زمین خوردنها
ما همانیم که تیغی به تغاری دادیم
نقدِ یک عمر مشقّت به قماری دادیم
و همانی که به اورنگ خدایی دل بست
رخنۀ بندِ گرانساخته را با گِل بست
کعبه را پشت خداوندی خود گم کردیم
منبری در نظر آمد شب و هیزم کردیم
برف و یخبستگی برکه و شب سخت آمد
و به خاکستر جامانده تیمّم کردیم
پدران پارهزمینی پی معبد هِشتند
ما شکمباختگان مزرع گندم کردیم
آنچه اینک جگر طایفه را میسوزد،
مزدِ زهری است که در کاسۀ مردم کردیم
الغرض هرچه در این عرصه رسن پیدا شد
دیگران دام، ولی ما و شما دُم کردیم
درگرفت آتش عصیان قرون ما را نیز
مردهمان زنده نشد، کشت مسیحا را نیز
نیمهشب خیل گراز آمد و شبپا را برد۱
این کرَت نیل نه فرعون، که موسا را برد
عاقبت گاو طلا شیر بلا داد اینجا
خمرۀ زر، مَی تسلیم به ما داد اینجا
شهد گُل کرد و تشهّد به فراموشی رفت
نستعین آمد و نعبُد به فراموشی رفت
زد یقین غوطه به تحقیق و شک آمد بیرون
سوخت قُقْنوس و از آن تِکتِکک۲ آمد بیرون
پهلوان دود شد و حلقۀ نقّالی ماند
رود از درّۀ دیگر رفت، پل خالی ماند
اینک از قامت ما دست درازی مانده
و از آن قلعه که دیدی، درِ بازی مانده
جگری نیست که داغی بنشیند بر آن
و کلوخی که کلاغی بنشیند بر آن
حرفناگفته و لبدوخته ماییم، ای قوم!
آشناخورده دهنسوخته ماییم، ای قوم!
صف به صف قبله ندانسته و قامت بسته
گاو ناکشته و امّید کرامت بسته
پدران پارهزمینی پی معبد هشتند
پسران میوۀ ممنوعه در آن میکشتند
حقّ ما بودهاست داغی به جبین خوردنها
با همان ضربۀ اوّل به زمین خوردنها
حقّ ما بودهاست پوسیدن و پامالشدن
سیصد و چاردهم بودن و دجّالشدن
***
برف، چشمی به سفیدی زد و تابستان باخت
یک نفر آن سویِ تسلیم درختان جان باخت
دست ما ماند و چه دستی، که کم از هیزم نیست
و امیدی که به سنگ است و به این مردم، نیست
محرمان، «باید»شان سیلی «شاید» خورده
و عمل، قفلِ «اگر مرد بیاید...» خورده
عابد و زاهد و شبخیز و مسلمانایند۳
شیرِ بییال و دُم و اشکم مولانایند۴
همه دلبستۀ دینار که دین آردشان
جنّ و انس دو جهان زیر نگین آردشان
اندرون هر یکی از معرفتی پُر دارند۵
سر به یک ـ بیادبی میشود ـ آخور دارند
یخِ این برکه به دریا برسد، نیست عجب
سامری از پی موسا برسد، نیست عجب
ترسم آن روز که از قلّه فرود آید مرد
سیصد و سیزده آدم نتوان پیدا کرد
ترسم آن روز که مردانِ سرانجام آیند
این جماعت همه با بقچۀ حمّام آیند
***
برف، چشمی به سفیدی زد و خونها یخ بست
قوم را شوقِ خدایی به درِ دوزخ بست
ای بسا دست که این گونه معطّل گشته
و بسا سکه که خوابیده و ناچَل۶ گشته
دیگر این خَم نه بر ابروست، که بر پیکر ماست
دیگر این تیغ نه در پنجه، که زیر سر ماست
مردِ خود باش، قفاخورده تناور شده است
این دروغی است که لج کرده و باور شده است
اژدهایی است که آتشبهدهن میخیزد
سومناتی است که محمودشکن میخیزد
آه، ای «لا»ی برافروخته! «الاّ»یت کو؟
آی هارونِ نفسباخته! موسایت کو؟
کمری راست کن آهنگِ رسایی طلبت
بینوا بندگکی باش، خدایی طلبت۷
مردِ خود باش که هنگامۀ استقبال است
سیصد و سیزده آیینه و یک تمثال است
سیصد و سیزده آیینه و یک تمثال است
مردِ خود باش که هنگامۀ استقبال است۸
پینوشتها
۱. آسمان را مِه انبوه، دگر خواهدکرد / نیمهشب خیل گراز از کوه سر خواهد کرد. (علی معلّم)
۲. تکتکک: پرندهای کوچک شبیه گنجشک.
۳. مژدگانی که گربه عابد شد / عابد و زاهد و مسلمانا. (عبید زاکانی، موش و گربه)
۴. شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ (مولانا، مثنوی شریف)
۵. اندرون از طعام خالی دار / تا در او نور معرفت بینی. (سعدی، گلستان)
۶. ناچل: بیاعتبار، از رواجافتاده. از مصدر «چلیدن» به معنی رایج بودن و فعّالبودن.
۷. من بینوا بندگکی سربهراه نبودم... (احمد شاملو، سرود ابراهیم در آتش)
۸. این شکل از تکرار را از مثنوی «نیانبان مشرک» علی معلم دامغانی اقتباس کردهام: «هین، شور کرّههاست که رم مىخورند باز / دم مىدمند جوقى و دم مىخورند باز / دم مىدمند جوقى و دم مىخورند باز / هین شور کرّههاست که رم مىخورند باز»
#شعر_کاظمی
#کفران
@asarkazemi
🔻 محمدکاظم کاظمی
به مناسبت نیمۀ شعبان مبارک
حقّ ما بودهاست پوسیدن و پامال شدن
در زبانبازی آتشدهنان لال شدن
حقّ ما بودهاست داغی به جبین خوردنها
با همان ضربۀ اوّل به زمین خوردنها
ما همانیم که تیغی به تغاری دادیم
نقدِ یک عمر مشقّت به قماری دادیم
و همانی که به اورنگ خدایی دل بست
رخنۀ بندِ گرانساخته را با گِل بست
کعبه را پشت خداوندی خود گم کردیم
منبری در نظر آمد شب و هیزم کردیم
برف و یخبستگی برکه و شب سخت آمد
و به خاکستر جامانده تیمّم کردیم
پدران پارهزمینی پی معبد هِشتند
ما شکمباختگان مزرع گندم کردیم
آنچه اینک جگر طایفه را میسوزد،
مزدِ زهری است که در کاسۀ مردم کردیم
الغرض هرچه در این عرصه رسن پیدا شد
دیگران دام، ولی ما و شما دُم کردیم
درگرفت آتش عصیان قرون ما را نیز
مردهمان زنده نشد، کشت مسیحا را نیز
نیمهشب خیل گراز آمد و شبپا را برد۱
این کرَت نیل نه فرعون، که موسا را برد
عاقبت گاو طلا شیر بلا داد اینجا
خمرۀ زر، مَی تسلیم به ما داد اینجا
شهد گُل کرد و تشهّد به فراموشی رفت
نستعین آمد و نعبُد به فراموشی رفت
زد یقین غوطه به تحقیق و شک آمد بیرون
سوخت قُقْنوس و از آن تِکتِکک۲ آمد بیرون
پهلوان دود شد و حلقۀ نقّالی ماند
رود از درّۀ دیگر رفت، پل خالی ماند
اینک از قامت ما دست درازی مانده
و از آن قلعه که دیدی، درِ بازی مانده
جگری نیست که داغی بنشیند بر آن
و کلوخی که کلاغی بنشیند بر آن
حرفناگفته و لبدوخته ماییم، ای قوم!
آشناخورده دهنسوخته ماییم، ای قوم!
صف به صف قبله ندانسته و قامت بسته
گاو ناکشته و امّید کرامت بسته
پدران پارهزمینی پی معبد هشتند
پسران میوۀ ممنوعه در آن میکشتند
حقّ ما بودهاست داغی به جبین خوردنها
با همان ضربۀ اوّل به زمین خوردنها
حقّ ما بودهاست پوسیدن و پامالشدن
سیصد و چاردهم بودن و دجّالشدن
***
برف، چشمی به سفیدی زد و تابستان باخت
یک نفر آن سویِ تسلیم درختان جان باخت
دست ما ماند و چه دستی، که کم از هیزم نیست
و امیدی که به سنگ است و به این مردم، نیست
محرمان، «باید»شان سیلی «شاید» خورده
و عمل، قفلِ «اگر مرد بیاید...» خورده
عابد و زاهد و شبخیز و مسلمانایند۳
شیرِ بییال و دُم و اشکم مولانایند۴
همه دلبستۀ دینار که دین آردشان
جنّ و انس دو جهان زیر نگین آردشان
اندرون هر یکی از معرفتی پُر دارند۵
سر به یک ـ بیادبی میشود ـ آخور دارند
یخِ این برکه به دریا برسد، نیست عجب
سامری از پی موسا برسد، نیست عجب
ترسم آن روز که از قلّه فرود آید مرد
سیصد و سیزده آدم نتوان پیدا کرد
ترسم آن روز که مردانِ سرانجام آیند
این جماعت همه با بقچۀ حمّام آیند
***
برف، چشمی به سفیدی زد و خونها یخ بست
قوم را شوقِ خدایی به درِ دوزخ بست
ای بسا دست که این گونه معطّل گشته
و بسا سکه که خوابیده و ناچَل۶ گشته
دیگر این خَم نه بر ابروست، که بر پیکر ماست
دیگر این تیغ نه در پنجه، که زیر سر ماست
مردِ خود باش، قفاخورده تناور شده است
این دروغی است که لج کرده و باور شده است
اژدهایی است که آتشبهدهن میخیزد
سومناتی است که محمودشکن میخیزد
آه، ای «لا»ی برافروخته! «الاّ»یت کو؟
آی هارونِ نفسباخته! موسایت کو؟
کمری راست کن آهنگِ رسایی طلبت
بینوا بندگکی باش، خدایی طلبت۷
مردِ خود باش که هنگامۀ استقبال است
سیصد و سیزده آیینه و یک تمثال است
سیصد و سیزده آیینه و یک تمثال است
مردِ خود باش که هنگامۀ استقبال است۸
پینوشتها
۱. آسمان را مِه انبوه، دگر خواهدکرد / نیمهشب خیل گراز از کوه سر خواهد کرد. (علی معلّم)
۲. تکتکک: پرندهای کوچک شبیه گنجشک.
۳. مژدگانی که گربه عابد شد / عابد و زاهد و مسلمانا. (عبید زاکانی، موش و گربه)
۴. شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ (مولانا، مثنوی شریف)
۵. اندرون از طعام خالی دار / تا در او نور معرفت بینی. (سعدی، گلستان)
۶. ناچل: بیاعتبار، از رواجافتاده. از مصدر «چلیدن» به معنی رایج بودن و فعّالبودن.
۷. من بینوا بندگکی سربهراه نبودم... (احمد شاملو، سرود ابراهیم در آتش)
۸. این شکل از تکرار را از مثنوی «نیانبان مشرک» علی معلم دامغانی اقتباس کردهام: «هین، شور کرّههاست که رم مىخورند باز / دم مىدمند جوقى و دم مىخورند باز / دم مىدمند جوقى و دم مىخورند باز / هین شور کرّههاست که رم مىخورند باز»
#شعر_کاظمی
#کفران
@asarkazemi
Andazeh Ketab 04.pdf
809.8 KB
🔹 راهنمای مختصر اندازههای کتاب در قطعهای رقعی و وزیری همراه با شیوۀ وارد کردن اندازهها در ورد و ایندیزاین.
#قطع_کتاب
#رقعی
#وزیری
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
#قطع_کتاب
#رقعی
#وزیری
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
http://p30download.com/fa/entry/59253/
🔹 لینک دانلود برنامۀ ادوبی ایندیزاین CC2015 که فعلاً بهترین و بینقصترین نسخۀ این برنامه است. یک قسمت برای آپدیت برنامه هم دارد که آن را هم دانلود و نصب کنید تا رستگار شوید.
#این_دیزاین
#دانلود_این_دیزاین
#آموزشی_کاظمی
Asarkazemi
🔹 لینک دانلود برنامۀ ادوبی ایندیزاین CC2015 که فعلاً بهترین و بینقصترین نسخۀ این برنامه است. یک قسمت برای آپدیت برنامه هم دارد که آن را هم دانلود و نصب کنید تا رستگار شوید.
#این_دیزاین
#دانلود_این_دیزاین
#آموزشی_کاظمی
Asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
با کلیک راست بر روی نوار بالای منوها و انتخاب فرمانی که با رنگ زرد آمده است، به قسمت مدیریت منوها و کلیدهای فوری وارد شوید.
🔹 انتخاب کلید فوری برای فرمانهای ورد
برای فرمانهای ورد هم مثل ایندیزاین و دیگر برنامهها میشود کلید فوری تعریف کرد و این کلیدهای فوری سرعت کار را خیلی بالا میبرند. در این سه تصویر 👆👆👆روش تعریف کلید فوری را میبینید.
#ورد
#کلید_فوری
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
برای فرمانهای ورد هم مثل ایندیزاین و دیگر برنامهها میشود کلید فوری تعریف کرد و این کلیدهای فوری سرعت کار را خیلی بالا میبرند. در این سه تصویر 👆👆👆روش تعریف کلید فوری را میبینید.
#ورد
#کلید_فوری
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi