ایران بریفینگ
7.18K subscribers
20.9K photos
27.8K videos
36.6K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
🔖در جریان اعتراضات چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۱ در کرمانشاه، نوجوان ۱۵ ساله به نام امیرحسین بساطی با شلیک مستقیم نیروهای ضد شورش کشته شد.
نیروهای امنیتی مطابق معمول از تحویل دادن پیکر #امیر_حسین_بساطی خودداری می‌کردند اما در نهایت پس از گرفتن ۲۰ میلیون تومان ، روز پنج‌شنبه ۸ مهر پس از ٧ روز با اتخاذ تدابیر کاملاً امنیتی به خانواده‌اش تحویل داده شده و همان روز در آرامستان روستای دارخور حسن‌آباد مراسم خاکسپاری وی برگزار شده است.

یکی از نزدیکان خانواده بساطی به سازمان حقوق بشر ایران گفت:«خانواده بساطی به مدت ۸ روز از سرنوشت فرزندشان هیچ اطلاعی نداشته‌اند و بلاخره از طریق یکی از آشنایان مطلع شده‌اند که جسد وی فرزندشان در سردخانه بیمارستان طالقانی نگهداری می‌شود.»
امیرحسین بساطی شامگاه چهارشنبه ۳۰ شهریور ماه در خیابان مدرس کرمانشاه از ناحیه سینه هدف گلوله نیروهای ضد شورش قرار گرفته است.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔥21🤬1
🔴محمدحسن ترکمان یکی از صد‌ها نوجوان معترض خیزش ۱۴۰۱ ایران بود که در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در ۲۶ سالگی در بابُل با تیراندازی یک عضو‌ سپاه پاسداران در دم کشته شده است.
#محمد_حسن_ترکمان اهل اصفهان و در بابل دانشجو بود.
دوست محمدحسن که با او در اعتراضات بوده پس از آنکه نیروهای امنیتی اقدام به شلیک بسوی معترضان می‌کنند و او محمد حسین را در خیابانی گم می‌کند با خانواده او تماس می‌گیرد و می‌گوید که محمدحسن گمشده است.
ساعاتی بعد، شماره‌ای ناشناس با دوست محمدحسن تماس می‌گیرد و با آرامش می‌گوید که او تیر خورده‌است. همان شب، خانواده او در جست‌وجوی محمدحسن از تهران به بابل می‌آیند. پدر محمدحسن-که در دوره جنگ ایران و عراق اسیر بود پس از شنیدن خبر کشته شدن فرزندش در بیمارستان بابل سکته می‌کند و به سی‌سی‌یو منقل می‌شود، مادر محمدحسن گفته است صدام نتوانست کمر همسرم را بشکند اما شما کردید!
#کاملیا_سجادیان مادر محمد حسن همچنین در مراسم چهلم او تأیید می‌کند که او توسط نیروهای نظامی حکومت کشته و از سوی آن‌ها تحت فشار بوده که بگوید فرزندش در تصادف درگذشته است:«خون بچه من را آوردن، در آن نان زدن و گفتن بخور … اومدن گفتند تو هم این را بگو، بگو تصادف بوده، من دروغ نمیگم، بچه من را کشتید، من به فنا، مردم به فنا، از پدرش خجالت نکشیدین ۸ سال سینه سپر کرد برای شما حرومزاده‌ها؟ میگم دیگه… خفه‌خون گرفتم این چهل روز… بچه منو کشتین به نامردی هم کشتین… زینب زمان منم، منم، منم …
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2🔥2
عرفان خزایی جوان ۳۰ ساله‌ای است که در جریان اعتراضات انقلاب مهسا در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در منطقه شهریار با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کشته شده است.
عرفان از هنرمندان مشهور تارنوازی در کشور بود ، نیروهای امنیتی از برگزاری مراسم خاکسپاری و ختم #عرفان_خزائی جلوگیری کردند اما چهلم وی در شهریار تبدیل به یک اعتراض سراسری شد.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
🔖رحیم کلیج ۲۷ ساله، کسی که عاشق گشت و گذار در طبیعت و حیوانات بود، یکی دیگر از کشته‌شدگان اعتراضات زن، زندگی، آزادی در شهر کوچک قائمشهر است.
او ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ ــ که یکی از شلوغ‌ترین شب‌های اعتراضات در قائمشهر بود ــ، بر اثر اصابت دو گلوله نیروهای امنیتی که به پهلوهای او‌ اصابت مرده بود کشته شد، خانواده هنگام شست و شو در غسال‌خانه متوجه شدند که رحیم علاوه بر اینکه تیر خورده بود، یک دستش آزاد شده، گویی با نیروها درگیر شده بود و به‌خاطر ورزشکار بودن احتمالا حریفش نشدند. دست‌اش را شکسته بودند و با ضربات متعدد بر سرش زده بودند…یکی از گلوله‌ها قلب رحیم را پاره کرده بود و آثار ضربه بر سر، دست و پاهای او نیز کاملا مشخص بود: «یک پارگی در قسمت پا بوده که نمی‌دانیم برای چه چیزی بود، انگار تیری از آن رد شده و قسمتی از ران پایش را پاره کرده بود.»
رحیم کلیج تعمیرکار موبایل بود و بر اساس گفته‌های یکی از نزدیکانش، او روز ۳۰ شهریور از محل کارش که در مرکز شهر قائمشهر بود به اعتراضات پیوست.
خانواده سعی کرده بودند مانع رفتن رحیم به اعتراضات شوند، اما موفق نشدند:«رحیم در صف اول اعتراضات بود، با لباس سفید و آن‌طور که اطرافیانش او را دیده بودند خیلی خوشحال بوده و دست می‌زد. تا اینکه خانواده با موبایلش تماس می‌گیرند، اما موبایلش خاموش بود. بعد از دو سه ساعت تقریبا ساعت یازده شب که موبایلش روشن شد دوباره و آقایی جواب داد و گفت رحیم تیر خورده و هرچه سریع‌تر به بیمارستان ولیعصر بیایید.»
خانواده #رحیم_کلیج فورا خودشان را به بیمارستان رساندند، اما به دلیل فضای امنیتی بیمارستان و حضور نیروهای امنیتی به آنها اجازه داده نمی‌شود فرزندشان را ببینند، و به آنها می‌گوید که فقط دست او تیر خورده: «گفتند دستش تیر خورده و در اتاق عمل است، برایش دعا کنید.»
بعد از گذشت حدودا دو ساعت از خانواده رحیم کلیج یک عکس برای شناسنایی درخواست می‌شود و بدون ارائه هیچ توضیحی یا اینکه به آنها گفته شود چه اتفاقی برای او افتاده، جنازه بی‌جان او را به سردخانه منتقل کردند.
شاهدان عینی که رحیم کلیج را به بیمارستان رساندند، به نزدیکان او اطلاع دادند که در محدوده خیابان جویبار و نزدیک کلانتری ۱۱ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و به شدت خون‌ریزی داشت.

#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2🔥2
🔖روزبه‌ خادمیان، ۳۱ ساله و کارشناس حسابداری، در استوری اینستاگرامش نوشت: «تو عقب وایسا. من برای آزادی تو جون می‌دم.» روز بعد و در اوج اعتراض‌های فردیس کرج، یکی از ماموران از فاصله نزدیک از پشت به سر روزبه شلیک کرد و او کشته شد.
میترا ابراهیمی مادر روزبه نیز بر سر مزار او گفت: «پسرم جونش رو فدای ایران کرد...»
او به رغم این‌که در رشته حسابداری تحصیل کرده بود، اما به دلیل نبود فرصت‌های شغلی مناسب تخصصش به فروش موبایل روی آورده بود. یکی از نزدیکان خانواده روزبه خادمیان درباره نحوه کشته شدن او می‌گوید:«۳۰ شهریور روزبه داشت مغازه موبایل فروشی که اونجا کار می‌کرد رو می‌بست که خیابون شلوغ شد. روزبه میره توی پارکینگ صاحب مغازه که همون کنار بود. مامورا دنبالش میرن و در رو با پا می‌شکنن. از فاصله یک متری بیش از صد تا ساچمه به پشت روزبه شلیک کردن. بعد از دو ساعت از درمانگاه به خانواده‌ش خبر دادن که زخمی شده. وقتی خانواده رسیدن با جسم بی‌جان و خونین روزبه مواجه شدند. خونریزی داخلی کرده بود.»
علت فوت در گواهی پزشکی قانونی اصابت گلوله ذکر شده است.
او از اهالی شهر «سُنقُر» در استان کرمانشاه بود. خانواده‌اش تصمیم گرفتند که او را در همین شهر به خاک بسپارند، اما به گفته منبع نزدیک به خانواده، «به مشکل برخوردند».
این منبع می‌گوید: «خاکسپاری در بهشت سکینه کرج انجام شد. از سنقر اطلاع دادن که جو خیلی امنیتیه و مراسم نباید برگزار بشه. خانواده هم از ترس اینکه برای جوانان خانواده و نزدیکانشون اتفاقی نیفته و اونها رو هم بازداشت نکنن یا نکشن، در سنقر مراسم نگرفتن.»
خانواده #روزبه_خادمیان داغدارند؛ داغی که فراموش نمی‌کنند و زندگی آنها را عوض کرده است:
«زندگی بعد از روزبه برای خانواده بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌گذره. تنها پسر خانواده بود. خانواده بسیار افسرده است. غم روزبه کمر خانواده را خم کرد. تنها یک خواهر داشت. هر مراسمی که بود یا روز مادر یا تولد مادرش این جمله رو براش استوری می‌کرد که زندگی من بر سه اصل استواره: نگاه مادرم، لبخند مادرم و دعای مادرم. به مادرش خیلی وابسته بود.»
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2🔥2
🔖محمدرسول مومن‌ی زاده که به همراه برادرش امیر در اعتراضات رشت بود، در ۳۰ شهریور با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی‌ از فاصله یک متری کشته شد.
ماموران پس از شلیک با وجود خونریزی شدید محمد رسول با باتوم دو برادر را کتک زدند و آنها را زیر مشت و لگد گرفتند.
حکومت با فرستادن تعداد زیادی مامور لباس شخصی در مراسم ‌تدفین و فیلمبرداری، خانواده مومن‌زاده را تهدید و تحت فشار قرار داد. برخلاف فشارها اما مادرش گفت: «دادخواهم و نمی‌گذارم خون او پایمال شود.»
در این تصویر، چشمان بهت‌زده جوانی را می‌بینید که خیره به چشمان برادرش تلاش می‌کند تا چشم از دنیا نبندد.
دقیقا در این تصویر، #محمد_رسول_مومنی_زاده ۲۴ ساله در آغوش برادرش جان داد، وقتی از پشت به او تیر زدند، بیشتر از ۳۰ نفر موتور سوار با باتوم به او حمله می‌کنند، برادر می‌گوید: «خودم را به روی محمدرسول انداختم که پهلوی شکسته و تیرخورده‌اش که غرق خون بود، لگد نخورد.»
زهرا کریمی، مادر محمد رسول به یکی از رسانه‌ها گفته است : «وقتی به بیمارستان رفتم پر از لباس شخصی بود و وقتی‌که جنازه کسی را در آنجا دیدم گفتم خدا به پدرومادرش رحم کند. پسر دیگرم به من گفت که این محمدرسول است. من قبول نمی‌کردم. نیروهای امنیتی نگذاشتند پیکر بچه‌ام را ببینم و همینطوری در بیمارستان و حیاط و خیابان من را با زور و کشان کشان می‌بردند.»

او اضافه کرده: «زهرا کریمی گفت: «چرا بچه مرا از یک متری با اسلحه کشتید؟ مگر او چه کار کرده بود؟ من چه کنم که خون او پایمال نشود؟ من حتی اجازه نداشتم فرزند خودم را ببینم و ببوسم.»

برادر محمدرسول در حساب کاربری خود با اشاره به گزارش پزشکی قانونی تصریح کرد: در این گزارش نوشته‌شده محمد رسول از ناحیه کبد آسیب دیده است، در حالی که گلوله از زیر بغل به برادرش اصابت کرده و در سردخانه قسمت پایین دنده او پاره شده بود.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_بریفینگ / ‏حاوی صحنه‌های بسیار دردناک؛ دقایق پایانی زندگی #محراب_دولت_پناه که ۳۰ شهریور در #تالش با شلیک گلوله‌ی نیروهای جمهوری‌اسلامی از فاصله‌ی نزدیک به قتل رسید.
‌‎یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران

Irbr.news
@irbriefing
🔥2🤬21
🔖اگر مزدوران #خامنه_ای_کودک_کش نیما را نکشته بود، او ۱۸ ساله می‌شد و پدرش هم در اثر فشار نیروهای حکومتی سکته نمی‌کرد و در عنفوان جوانی جان خود را از دست نمی‌داد.
نیما(اصلان) شفق دوست، کودک ۱۷ ساله اهل ارومیه در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در جریان خیزش سراسری، در اثر اصابت ۲ گلوله به پاهایش توسط نیروهای نظامی-امنیتی مجروح و پس از ۱۲ روز جان باخت.
پروین حسن‌آبادی، مادر نیما درباره چگونگی مجروح شدن پسرش این‌گونه روایت می‌کند: «در تاریخ ۳۰ شهریور نیما برای دریافت حقوقش به محل کارش در شهرک اسلام آباد رفته بود که در جریان اعتراضات مردمی از پشت هدف تیراندازی نیروهای مسلح حکومتی قرار گرفت و زخمی شد. ساکنان محل ابتدا او را به خانه بردند و پس از بستن زخم پاهایش او را به منزل عمویش منتقل کرده بودند. عموی نیما هم او را به خانه خودمان آورد.
به علت شدت مجروحیت ما نیما را به بیمارستان بردیم اما به دلیل حضور گسترده نیروهای امنیتی در مقابل درب بیمارستان از ترس بازداشت نیما او را به خانه برگرداندیم.

به گفته مادر #نیما_شفق_دوست ، او به مدت ۱۲ روز در منزل و در مطب خصوصی یک پزشک تحت درمان قرار گرفت اما در تاریخ ۱۲ مهر به دلیل وخیم شدن وضعیت جسمی‌اش او را به بیمارستان بردند و پس از نیم ساعت نیما به دلیل عفونت شدید محل جراحتش جان خود را از دست داد»

به گفته مادر نیما: «پیکر نیما از همان بیمارستان به پزشکی قانونی ارومیه منتقل و تا دو روز به ما تحویل داده نشد. نهادهای امنیتی ما را تهدید کردند در صورت اطلاع‌رسانی در مورد چگونگی کشته شدن نیما و برگزاری مراسم ختم عمومی همان بلایی که بر سر نیما آورده‌اند را با دیگر جوانان خانواده هم خواهند کرد.»

مادر نیما می‌افزاید: «مراسم خاکسپاری او در روستای «زیندشت» شهرستان سلماس تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شده است و پس از آن گروهی مسلح از نیروهای امنیتی با مراجعه به منزل آنها با تهدید اعضای خانواده را مجبور کردند که اعلام کنند، نیما در نتیجه گازگرفتگی توسط سگ جانش را از دست داده است.»

نیما (اصلان) شفق‌ دوست متولد ۲۱ شهریور ۱۳۸۴ در ارومیه بود. او تا مقطع ششم ابتدای در مدرسه تحصیل کرده بود و پس از آن در یک غذاخوری در شهرک اسلام آباد شهر ارومیه مشغول کار بود.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2🔥2
🔖#امیرمهدی_حسنی، ۲۳ ساله، ۳۰ شهریور در جریان اعتراضات قوچان تصمیم به پرتاب کوکتل مولوتف به سمت خودروی یگان ویژه داشته که موفق نمی‌شود و در حال فرار در حالی که لباسش به بنزین آغشته می‌شود. جنایتکاران نیروی انتظامی با علم به این موضوع، او را دنبال و با شوکر به او حمله میکنند. امیرمهدی آتش میگیرد. نیروهای جمهوری‌اسلامی اجازه نمیدهند کسی به او کمک و آتش را خاموش کند.
او در همان حال و در خیابان جان می‌سپارد.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔥21🤬1
محمد زارعی در جریان اعتراضات مردمی باقرآباد (قرچک) ورامین به قتل حکومتی مهسا امینی با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کشته شد.
او شامگاه چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سرش قتل رسیده است.
۲۶مهر زادروز محمد زارعی است، او تنها ۲۲ سال داشت، اهل روستای دهبنه از شهرستان سنقر در استان کرمانشاه بود و در قرچک ورامین زندگی می‌کرد و به عنوان راننده اسنپ مشغول به کار بود.
در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۹ شب، نیروهای حکومتی به سمت او شلیک کردند و او با تأخیر به بیمارستان ستاری قرچک منتقل شد، اما پیش از رسیدن به بیمارستان جان باخت.
مطابق معمول پیکر #محمد_زارعی توسط نیروهای امنیتی به سرقت می‌رود، و با گذشت ده روز پیگیری خانواده در نهایت در میان تدابیر شدید امنیتی و تنها با حضور خانواده‌اش به خاک سپرده می‌شود.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🔥2
یکی از معترضان اسلامشهر که کمتر درباره نحوه به قتل رسیدن وی اخبار منتشر شده استک
#علیرضا_حسینی⁩ متولد ۱۵ تیر ۱۳۷۶ در روز ۳۰ شهریور سال ۱۴۰۱ در شهریور، در محدوده فلکه دوم گلستان #اسلامشهر، کشته شده است.
‏علیرضا کارمند بیمارستان عرفان نیایش در جنت‌آباد تهران بود و به همراه پدر و مادرش در منطقه گلستان اسلامشهر سکونت داشت.
دو گلوله جنگی به علیرضا شلیک کردند و بعد انتقال به بیمارستان، ماموران با خانواده تماس گرفته و خبر فوت او را در بیمارستان می‌دهند.
‏ماموران پیکر علیرضا را از بیمارستان خارج کرده و خانواده را تهدید می‌کنند که تنها در صورت سکوت مطلق، پیکر او را جهت دفن بی‌ سر و صدا به خانواده تحویل خواهند داد.
در نهایت جسد علیرضا بعد از دو روز در بهشت فاطمه شهر صالحیه با حضور تعداد محدودی از اعضای خانواده و ماموران لباس شخصی دفن شد.
‏در گواهی فوت علیرضا که روز ۱۲ مهر ۱۴۰۱ در سازمان ثبت احوال به ثبت رسیده، علت مرگ «برخورد اجسام سخت یا تیز» ذکر شده است.
در گزارش پزشکی قانونی همچنین نوشته شده «جسد به‌صورت طاق باز داخل سرد خانه رویت شد آثار تیر خوردگی روی سفید ران پای چپ و گلو در نزدیکی حنجره و آثار خالکوبی روی سینه و پهلوی راست و بازوی چپ رویت شد.»
‏با وجود مدارک مستدل و چند شاهد عینی، پیگیری‌های خانواده حسینی از مقامات امنیتی و قضایی استان تهران تاکنون بی‌نتیجه مانده و تنها پاسخی که دریافت کردند، این بود که «ما او را نکشتیم، دیگر مراجعه نکنید».
‏علیرضا مظلوم زیست، مظلوم کشته شد و صدای دادخواهی خانواده‌اش، شنیده نشد.
#صدایشان_باشیم
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥21🤬1
امروز ۲۹ مهر، روز کوهنورد نام دارد، و چه خوب است در این روز یادی کنیم از غزاله چلابی، دختری که عاشق کوه بود و حیوانات.
غزاله به مانند کوه استوار بود و آزاد.
در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در حالی که در خیابان فیلم می‌گرفت، ناگهان، گلوله‌ای به سمت غزاله چلابی شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهت‌زده و حیران بالای سر غزاله جمع شده بودند و فریاد می‌زدند: «یکی رو کشتند.»
#غزاله_چلابی ۳۳ ساله، فارغ‌التحصیل رشته‌ «امور بانکی» و حسابدار یک شرکت خصوصی بود. او عاشق سفر‌های هیچهایکی و طبیعت‌گردی بود و همیشه رمان‌های تازه را دنبال می‌کرد، با همه مهربان بود و برای شنیدن حرف‌های آدم‌های اطرافش گوشی شنوا داشت. غزاله از سگ‌های بیمار و گرسنه‌ خیابانی حمایت می‌کرد و چند سالی بود که هر جمعه ساعت چهار صبح راهی یکی از کوه‌های اطراف آمل می‌شد. علَم‌کوه و دماوند و خیلی از قله‌های معروف ایران را فتح کرده بود و هر روز می‌دوید که برای کوهنوردی آماده باشد. غزاله یکی از همان زن‌هایی بود که در سال‌های اخیر هرجا که می‌توانست روسری‌اش را برمی‌داشت.

غزاله پس از اصابت تیر، پنج روز در کما بود. چنانکه خاله‌اش می‌گوید یک گلوله‌ی جنگی به پیشانی‌‌اش شلیک شده بود، پیشانی‌اش را سوراخ کرده بود و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود. طوری که پشت سرش به اندازه یک نارنگی سوراخ شده بود. دکترهایش گفته بودند بصل‌‌النخاعش آسیب ندیده بود و برای همین با اینکه دچار مرگ مغزی شده بود اما حرکات غیرارادی بدنش مثل تپش قلب و عملکرد شُش‌ها ادامه داشت. غزاله می‌خواست که در صورت مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود. دوبار هم در سال‌های گذشته کارت‌های اهدای عضو را پر کرده بود. وقتی که دکترها اعلام کردند راهی برای زنده نگه‌داشتنش نیست، هنوز ۹ عضو بدنش سالم بود و می‌شد که برای پیوند به دیگران اهدا شود. اما نهادهای امنیتی اجازه این کار را ندادند.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥21🤬1
محمد حشم‌دار متولد ۳۰ شهریور ۱۳۶۵ در بهبهان است.
او متأهل بود و با همسر، مادر و برادر ۲۵ ساله‌اش «ضرغام» که سندروم داون دارد، در بهبهان زندگی می‌کرد و نان‌آورِ خانواده بود.
#محمد_حشمدار صبح شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ با قرار قبلی برای تعمیر میز تلویزیون یک مشتری از منزل خارج شد. خواهر او در این مورد گفته‌است: «ما نمی‌دانستیم شهر شلوغ شده‌است. بهنام، برادر بزرگ‌ترم تماس گرفت و گفت بهتر است بیرون نرویم. من ۱۱:۵۳ دقیقه قبل از ظهر به محمد زنگ زدم و گفتم برگرد خانه، در این شلوغی بلایی سرت می‌آید. گفت مغازه‌ها اکثراً بسته‌است، می‌خواستم وسایل بخرم نشد، برمی‌گردم، نگران نباشید. این آخرین صحبت من با محمد بود.»
او در راه بازگشت در خیابان غلامپور می‌بیند بانک ملی آتش گرفته و برای نجاتِ کارمند گرفتار در آتش، تلاش می‌کند و پس از نجات وی در میان معترضانی که در خیابان گود چهک، نزدیک جایی که به آن گود بقال گفته می‌شود، مقابل فروشگاه زنجیره‌ای افق کوروش تجمع کرده بودند، از ناحیهٔ گلو، مورد هدف تک‌تیراندازی از بالای مسجد بردی قرار گرفت.
در این هنگام یکی از آشناهایش که در آن نزدیکی بوده‌است، پیکر او را بر روی موتورش می‌اندازد و به بیمارستان می‌برد، پس از آن با همان موتور و لباس‌های آغشته به خون به منزل محمد مراجعه کرده و حدود ساعت ۳:۳۰ بعدازظهر، مادر محمد حشم‌دار را به بیمارستان می‌رساند.
در این زمان پیکر او به سردخانه منتقل شده بود.
شواهد بسیاری وجود دارد که یک پاسدار تعمدا و‌لر اساس خصومت قبلی او‌را از بالای مسجد بردی بهبهان هدف قرار داده ، خانواده حشمدار به سازمان قضایی نیروهای مسلح، سپاه پاسداران و دفتر خامنه‌ای شکایت می‌کنند ، یکسال بعد خواهر محمد حشمدار می‌گوید: «به موبایل مادرم زنگ زدند. گوشی را به من داد. گفتند از #دفتر_رهبری تماس می‌گیریم، شما شکایت کردید؟ گفتم بله. گفتند چه‌جوری بوده، چی بوده؟ گفتم برادرم آبان کشته شده. گفتند ‎#کدام_آبان؟ گفتم ‎#آبان_خونین_۹۸. گفتند خب پرونده شما دارد رسیدگی می‌شود...»
‏این کتمان و فراموشی دفتر خامنه‌ای سرآغاز هشتگ #کدام_آبان شد.
درست در همین ساعات #فرزاد_انصاری_فر نیز در #بهبهان کشته شده‌اند، روایت دیگری از کشته شدن شش تن در ظهر روز ۲۵ آبان حکایت می‌کند.
#علیه_فراموشی #آبان_پایان_ناپذیر_ایران

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
بیش از ۷۰ کودک در جریان خیزش سراسری جان شیرینشان را از دست دادند که یکی از آن‌ها امیرحسین بساطی است.
امیر حسین در ۱۵ سالگی، در اوج تنهایی در خیابان جان داد.
او روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، برای خرید دفتر نقاشی و مداد رنگی از خانه بیرون زد و در خیابان سپهر کرمانشاه به معترضان پیوست، اما با شلیک مستقیم مأموران امنیتی به سینه‌اش، دیگر هیچ‌گاه به خانه بازنگشت.
خانواده #امیر_حسین_بساطی ، یک هفته در بیمارستان‌ها، پرشکی قانونی و حتی در زندان‌ها در پی او بودند، اما پیکر او را نیروهای امنیتی مطابق معمول دزدیده بودند، تا اینکه فیلمی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که امیر حسین را غرق در خون نشان می‌داد.
در آن‌جا بود که بالاخره امیرحسین پیدا شد، اما پیکرش در زندان‌ نهادهای امنیتی محبوس بود و برای تحویل جنازه او ۹۰ میلیون تومان پول گلوله طلب کرده بودند، در روزی که خانواده با فروش خودرویشان پول گلوله‌هایی که فرزندشان را به قتل رسانده بود تامین کردند ، باز نیروهای امنیتی شرط کردند حق ندارید او را در کرمانشاه دفن کنید و‌ باید او در روستای حسن‌آباد شاه‌آباد در شصت کیلومتری زادگاهش دفن شود، پول را گرفتند و فردایش پیکر با سه مامور مسلح در آمبولانس نیروی انتظامی با ادعای غسل داده شده و‌نماز خوانده شده به قبرستان روستای شاه آباد آورده شد و بدون آنکه خانواده اجازه داشته باشند برای آخرین بار عزیزشان را ببینند به خاک سپرده شد.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
پویا شیدا، معترض ۱۷ ساله را ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱، نزدیک شهرک ولیعصر در ارومیه تک تیراندازان با شلیک به سرش کشته شده است.
#پویا_شیدا نیز از جمله گمنامان اعتراضات ۱۴۰۱ است .
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬1🕊1
عبدالله محمدپور نوجوان ۱۷ ساله در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با اصابت گلوله نظامی بر سر و سینه‌اش در اعتراضات روستای بالو در ارومیه به دست ماموران سرکوبگر خامنه‌ای در دم به قتل رسیده است.
#عبدالله_محمدپور تنها فرزند خانواده بوده است و متاسفانه از جمله گمنامان جان باخته در اعتراضات ۱۴۰۱ است.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
امیر مهدی ملک محمدی نوجوان ۱۷ ساله ، بازیکن تیم فوتبال جوانان باشگاه افلاک گهر بیران و عضو هیأت فوتبال تهران است.
#امیرمهدی_ملک_محمدی ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در خیابان ۱۷ شهربور تهران بر اثر اصابت گلوله مزدوران جمهوری‌اسلامی کشته شده است.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
سیدمهدی موسوی، متولد ۲۳ فروردین ۸۵ در زنجان است،او نوجوان ۱۶ ساله و مبارزی بود که در چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در خیابان صفا زنجان ابتدا بر اثر شلیک مستقیم ماموران حکومتی با گلوله‌های ساچمه‌ای بر زمین می‌اندازند و‌سپس چند لباس شخصی بسیجی با ضربات باتوم آنقدر می‌زنند که جان ببازد.
مهدی، از نسل جدیدی بود که پا به میدان گذاشته بود،مهدی در اثر شلیک ۵ گلوله به پشت و ضربات وحشیانه باتوم به سر و صورت جان می‌بازد.
روز اول مهر که باید راهی مدرسه می‌شد، پیکرش را راهی آرامستان کردند.
طبق معمول ماموران حکومتی پیکر مهدی را می‌دزدند و در نهایت او را به بهشت زهرای زنجان منتقل می‌کنند و فقط به خانواده‌اش اجازه دادند تا در مراسم دفن شرکت کنند.
مهدی بدون حضور اقوام و دوستانش و تنها در حضور چند تن از اعضای خانواده‌اش در بهشت زهرای زنجان، معراج۲، ردیف۹، شماره۵ بخاک سپرده شد.

#سید_مهدی_موسوی نیکو در بیوگرافی اینستاگرامش نوشته بود:
« و روزی به پایان می‌رسیم»
اما او به پایان نرسید. او آغاز شورانگیزی شد که چهاردهه است ملت ما در انتظارش نشسته‌اند.
مهدی با جاودانگیش آغاز یک پایان شد.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬1🕊1
ابوالفضل نوجوانی از نسل تشنه آزادی بود، اهل شهرری تهران و متولد ۴دیماه ۸۵ .
ابوالفضل دانش آموز بود و دنیایی پرامید و آرزو در مقابلش داشت. او عاشق موتور سواری و تتوکاری بود.
مادرش برایش یک موتور خریده بود اما به او گفته بود بعد از تولد ۱۸ سالگیش میتواند سوار بر آن شود.
ابوالفضل که سودای آزادی و زندگی با شرافت داشت در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در اعتراضات شرکت کرد و با شلیک گاز اشک آور از نزدیک توسط شاتگان توسط یک پاسدار به نام علیرضا عظیمی فرمانده اطلاعات عملیات گردان امنیتی امام حسن مجتبی از یگان امنیتی امام رضا سپاه تهران به نیمه چپ سرش دچار جراحت سختی در جمجمه شد و در مدت ۸ ماه در کما و بدون هوشیاری بود.
او پس از بهوش آمدن در حالیکه در فلج کامل بود و تنها پلکهای چشمهای درشتش تکان میخورد در تلاش مادرش توانسته بود کمی انگشتان دستش را نیز تکان بدهد.
اما سرانجام به دلیل شدت جراحات وارده در ۶ خرداد ۱۴۰۲ جاودانه شد.
تصاویر جگرسوز پیکر بی حرکتش بر تخت بیمارستان و مادری که پروانه وار گرد او پرواز میکند تا بر دردهای جگرگوشه اش قدری مرهم باشد قلب هر انسان شرافتمندی را لرزاند.
پس از شهادت #ابوالفضل_امیرعطایی ، ۱۶ ساله پیکرش در بهشت زهرا تهران، در قطعه ۳۱۲، ردیف ۱۹۷، شماره ۴۰ به خاک سپرده شد.
حکومت بچه کش پس از خاکسپاری هم یک لحظه خانواده داغدار و دادخواه او را راحت نگذاشت و پرونده قتل او را پیگیری نکرد و نه قاتل معرفی شد و نه محاکمه ای صورت گرفت.
تصویر بجا مانده ازاین نوجوان شجاع کوهی از صبر و استواری است در زیر آوار درد جانکاه. این تصویر فرزند زیبای ایران ، ماه انقلاب ملی ایران است.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2
#امین_معرفت (معروفی) کودک ۱۶ ساله ای بود که در اعتراضات ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ شهر اشنویه با شلیک ماموران امنیتی کشته شد.
امین معرفت هنرمند ۱۶ ساله که تصاویر متعددی از تارنوازی وی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده از کشته‌شدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ، در روز ۳۰ شهریورماه در اشنویه است.
#امین_معروفی بر اثر شلیک دو گلوله نظامی به سر در دم جان سپرده است.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥2