بامداد ۱۸تیر، نیروهای ضد شورش به همراه لباس شخصیها به دانشجویان حمله میکنند. دانشجویان با پرتاپ سنگ به مقابله با مهاجمان میپردازند.
ساعت ۴صبح، نیروهای سرکوبگر وارد کوی #دانشگاه_تهران میشوند و با تخریب اتاقهای خوابگاه و از بین بردن وسایل دانشجویان، به ضرب و شتم وحشیانه و دستگیری دانشجویان میپردازند.
صدها نفر دستگیر میشوند.
ظهر همانروز بعد از پایان نماز جمعه، مزدوران به دانشجویانی که در کوی تجمع کردهاند دوباره حمله میکنند.
در جریان حمله اوباش خامنهای به دانشگاه، عزت ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده جان میبازند و سعید زینالی ربوده شده و تاکنون خبری از سرنوشت او نیست.
این تهاجم وحشیانه منجر به اعتراضات گسترده دانشجویان و مردم تا یک هفته شد. در جریان این اعتراضات دانشجویان خشمگین تصاویر خمینی و خامنهای را آتش زدند.
آمار دقیقی از کشته شدگان اعتراضات تیر ۷۸ وجود ندارد اما از این میان مشهورترین آنها #عزت_ابراهیم_نژاد، #فرشته_علیزاده و #سعید_زینالی هست، پیکر سعید هرگز به خانواده تحویل داده نشد و مادر او همچنان فریاد میزند #سعید_زینالی_کجاست .
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤5🤬4🔥3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سعید زینالی متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ ، دانشجویی بود که در جریان حوادث کوی دانشگاه در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۷۸ در منزلش بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شد.
خانواده #سعید_زینالی پس از بازداشت وی با وجود پیگیریهای مکرر هیچ پاسخی در مورد سرنوشت فرزندشان دریافت نکردند.
به گفته اکرم نقابی مادر سعید زینالی، او چند ماه پس از بازداشت در تماسی با خانواده گفته که حالش خوب است و پیگیر کارش باشند.
مراجعات به ارگانهای مختلف تا به حال هیچ نتیجهای نداشته است، در عوض پدر، خواهر و مادر سعید زینالی به خاطر پیگیری وضعیت فرزندشان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
با وجود انکار قوه قضاییه پرونده سعید زینالی، نام او در فهرست ناپدیدشدگان اجباری گروه کاری ناپدیدشدگان سازمان ملل قرار دارد.
#ناپدیدشدگان_قهری #کوی_دانشگاه_تهران #حمله_به_کوی_دانشگاه
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
خانواده #سعید_زینالی پس از بازداشت وی با وجود پیگیریهای مکرر هیچ پاسخی در مورد سرنوشت فرزندشان دریافت نکردند.
به گفته اکرم نقابی مادر سعید زینالی، او چند ماه پس از بازداشت در تماسی با خانواده گفته که حالش خوب است و پیگیر کارش باشند.
مراجعات به ارگانهای مختلف تا به حال هیچ نتیجهای نداشته است، در عوض پدر، خواهر و مادر سعید زینالی به خاطر پیگیری وضعیت فرزندشان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
با وجود انکار قوه قضاییه پرونده سعید زینالی، نام او در فهرست ناپدیدشدگان اجباری گروه کاری ناپدیدشدگان سازمان ملل قرار دارد.
#ناپدیدشدگان_قهری #کوی_دانشگاه_تهران #حمله_به_کوی_دانشگاه
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬5🔥4🤯1
بهنام لایقپور ۳۷ ساله با جان باختن #مهسا_امینی هر شب به خیابان میآمد و کم کم از لیدرهای خیابان شده بود،بهنام شامگاه چهارشنبه۳۰شهریور، به ضرب گلوله ماموران امنیتی در رشت جان باخت. هنرمندی که کارش طراحی و اجرای تتو بود و در آخرین پست اینستاگرامیاش اعلام کرده بود به احترام مردم ایران فعالیتهایش را تعلیق کرده است.
نزدیکان او گفتند که پیکر او چهار روز بعد از کشته شدن، با این شرط که امضا کنند #بهنام_لایق_پور به دلیل سکته قلبی یا تصادف جان خود را از دست داده به آنها تحویل داده شد.
او میخواست تا قبل از نوروز ۱۴۰۲ با غزل ازدواج کند، سالنی که برای ازدواج رزروکرده بودند ، همان سالنی شد که مراسم چهلم بهنام در آن برگزار شد…
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🕊5🔥2🤬2
سارینا اسماعیلزاده نوجوان ۱۶ ساله و دانشآموز مدرسهٔ فرزانگان در کرج بود؛ نوجوانی که براساس ویدئوهایی که در کانال خود در یوتوب منتشر کرده بود، دغدغه اجتماعی داشت، مخالف حجاب اجباری و به دنبال آزادی بود.
سارینا در کانال یوتوبش از زندگی و دغدغههایش میگفت؛ در یکی از آنها میگوید: «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست.
از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.
او یکروز قبل از کشته شدنش در کانال تلگرامی خود نوشته بود «وطنم بوی غربت میده.
#سارینا_اسماعیل_زاده به گفته شاهدان عینی، جمعه اول مهر در اعتراضات مردمی در #مهرشهرکرج بر اثر ضربات باتون جان باخته و در یک قبر دو طبقه در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شدهاست.
یکی از دوستان گفته است که ماموران دو روز قبل از کشتن وی دنبال او بودند و سارینا به او گفته بود که چند مامور ، چندین خیابان را به دنبال او بودند و او توانسته با کمک مردم فرار کند، دوستان سارینا معتقدند قتل وی عامدانه و از روی شناخت وی بوده است.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سارینا در کانال یوتوبش از زندگی و دغدغههایش میگفت؛ در یکی از آنها میگوید: «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست.
از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.
او یکروز قبل از کشته شدنش در کانال تلگرامی خود نوشته بود «وطنم بوی غربت میده.
#سارینا_اسماعیل_زاده به گفته شاهدان عینی، جمعه اول مهر در اعتراضات مردمی در #مهرشهرکرج بر اثر ضربات باتون جان باخته و در یک قبر دو طبقه در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شدهاست.
یکی از دوستان گفته است که ماموران دو روز قبل از کشتن وی دنبال او بودند و سارینا به او گفته بود که چند مامور ، چندین خیابان را به دنبال او بودند و او توانسته با کمک مردم فرار کند، دوستان سارینا معتقدند قتل وی عامدانه و از روی شناخت وی بوده است.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🕊6❤3🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد زنده یاد #حنانه_کیا #عروس_ایران…
من دلم تنگه واسه ی دلخوشیه کوچیک
واسه یه همسفر ساده که باهاش بزنم جر بدم این جاده رو با موزیک...
من دلم تنگه واسه روزایی که رفته و دیگه برنمیگرده....
واسه روزایی که با آدمایی گذشت که عزیزدلمون بودن و الان کنارمون نیستن....
اهنگ مورد علاقه ی حنانه🖤🕊
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
من دلم تنگه واسه ی دلخوشیه کوچیک
واسه یه همسفر ساده که باهاش بزنم جر بدم این جاده رو با موزیک...
من دلم تنگه واسه روزایی که رفته و دیگه برنمیگرده....
واسه روزایی که با آدمایی گذشت که عزیزدلمون بودن و الان کنارمون نیستن....
اهنگ مورد علاقه ی حنانه🖤🕊
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤9🔥2
چند متر مانده به فرمانداری، دو مأمور، دست و پای یک پسر جوان را گرفته بودند و یک مأمور دیگر او را کتک میزد. کمی آنطرفتر، چند مأمور یک دختر نوجوان را زیر کتک و باتوم گرفته بودند. صحنه خیلی بدی بود. میترسیدیم جلو برویم.
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤9🔥2
چند متر مانده به فرمانداری، دو مأمور، دست و پای یک پسر جوان را گرفته بودند و یک مأمور دیگر او را کتک میزد. کمی آنطرفتر، چند مأمور یک دختر نوجوان را زیر کتک و باتوم گرفته بودند. صحنه خیلی بدی بود. میترسیدیم جلو برویم.
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤8🔥2
گزارشها حاکی است گلاره عباسی، فعال مدنی محبوس در زندان اوین، نزدیک به سه ماه پیش با تشخیص پزشک مبنی بر وجود توده در سینه چپ، نیاز فوری به بستری و پیگیری پزشکی داشته است. با وجود تأکید پزشکان، مسئولان زندان هنوز او را برای درمان اعزام نکردهاند.
#گلاره_عباسی که مادر یک دختر نوجوان و سرپرست خانواده است، پیشتر به اتهام «اجتماع و تبانی» و «تبلیغ علیه نظام» بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود. ادامه محرومیت او از درمان، نگرانیها درباره وضعیت سلامتیاش را افزایش داده است.
#اخبار_زندانیان_سیاسی_عقیدتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#گلاره_عباسی که مادر یک دختر نوجوان و سرپرست خانواده است، پیشتر به اتهام «اجتماع و تبانی» و «تبلیغ علیه نظام» بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود. ادامه محرومیت او از درمان، نگرانیها درباره وضعیت سلامتیاش را افزایش داده است.
#اخبار_زندانیان_سیاسی_عقیدتی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬7🔥2🕊1
یکبار دیگر ثابت شد اسرائیل هرگز افراد عادی و یا حتی دانشمند و چهره علمی صرف را هدف قرار نداده است.
طهرانچی را یک چهره علمی و استاد دانشگاه می خواندند و اسرائیل را به ترور کور متهم میکردند در حالی که همه میدانیم او جانشین فخری زاده بود و به دنبال سلاح هستهای .
اما حالا مشخص شده در دانشگاه آزاد هم در اصل کارچاق کن سپاه پاسداران بوده .
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
طهرانچی را یک چهره علمی و استاد دانشگاه می خواندند و اسرائیل را به ترور کور متهم میکردند در حالی که همه میدانیم او جانشین فخری زاده بود و به دنبال سلاح هستهای .
اما حالا مشخص شده در دانشگاه آزاد هم در اصل کارچاق کن سپاه پاسداران بوده .
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👍9❤1🔥1
Forwarded from ایران بریفینگ
کارون نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پدرش با ضربات چاقو در خانهاش در کرمان به قتل میرسد.
نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آنها را که در پروژهٔ قتلهای زنجیرهای انجام شد بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آنها را که در پروژهٔ قتلهای زنجیرهای انجام شد بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬6❤3🔥2
احمدرضا قلجی، نوجوان ۱۷ ساله اهل اسدآباد در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری در تهران بر اثر اصابت گلوله ماموران امنیتی جان خود را از دست داد.
احمد رضا ، یکی از دهها نوجوانی است که توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید و چون دادخواهی ندارد نامش روبه فراموشی است، او یکی از گمنام ترین کشته شدگان #انقلاب۱۴۰۱ است.
#احمدرضا_قلجی متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۴، اهل اسدآباد همدان است که برای کارگری به تهران عزیمت کرده بود شامگاه پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، بر اثر تیراندازی ماموران امنیتی در میدان فلسطین جان خود را از دست داد.
دوتیر بر قلب وگردن او اصابت کرد ، گلولههای نظامی که گلوله اصابت کرده بر گردن عملا سر او را از پیکر جدا کرده بود، او در دمجان باخته بود، مطابق معمول نیروهای امنیتی پیکر او را دزدیدند و نهایت سه روز بعد به خانواده او در “بهشت زهرا” اسدآباد همدان به شرط خاکسپاری در همان لحظه تحویل دادند.
در گواهی پزشکی قانونی علت مرگ این نوجوان “شوک ناشی از خونریزی، آسیب احشاء قفسه سینه و گردن و اصابت اجسام پرتابه ای پر شتاب” ذکر شده است.
یکی از دوستان و شاهدان لحظه جان باختن او اینگونه از او روایت کرده :« احمدرضا برای کمک به مخارج خانواده خود از روستای خاکریز واقع در اسدآباد همدان به تهران عزیمت کرد و در آشکده مشغول به کارگری بود.
او شامگاه ۳۱ شهریورماه برای تعمیر تلفن همراه خود از محل کارش خارج شده بود که با اعترضات مردمی مواجه میشود. اعتراضاتی که در نهایت با دخالت نیروهای امنیتی و انتظامی موجب سرکوب و برخورد با معترضان به طول انجامید.
احمدرضا در آن شب بر اثر تیراندازی ماموران در میدان فلسطین تهران جان خود را از دست داد»
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
احمد رضا ، یکی از دهها نوجوانی است که توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید و چون دادخواهی ندارد نامش روبه فراموشی است، او یکی از گمنام ترین کشته شدگان #انقلاب۱۴۰۱ است.
#احمدرضا_قلجی متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۴، اهل اسدآباد همدان است که برای کارگری به تهران عزیمت کرده بود شامگاه پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، بر اثر تیراندازی ماموران امنیتی در میدان فلسطین جان خود را از دست داد.
دوتیر بر قلب وگردن او اصابت کرد ، گلولههای نظامی که گلوله اصابت کرده بر گردن عملا سر او را از پیکر جدا کرده بود، او در دمجان باخته بود، مطابق معمول نیروهای امنیتی پیکر او را دزدیدند و نهایت سه روز بعد به خانواده او در “بهشت زهرا” اسدآباد همدان به شرط خاکسپاری در همان لحظه تحویل دادند.
در گواهی پزشکی قانونی علت مرگ این نوجوان “شوک ناشی از خونریزی، آسیب احشاء قفسه سینه و گردن و اصابت اجسام پرتابه ای پر شتاب” ذکر شده است.
یکی از دوستان و شاهدان لحظه جان باختن او اینگونه از او روایت کرده :« احمدرضا برای کمک به مخارج خانواده خود از روستای خاکریز واقع در اسدآباد همدان به تهران عزیمت کرد و در آشکده مشغول به کارگری بود.
او شامگاه ۳۱ شهریورماه برای تعمیر تلفن همراه خود از محل کارش خارج شده بود که با اعترضات مردمی مواجه میشود. اعتراضاتی که در نهایت با دخالت نیروهای امنیتی و انتظامی موجب سرکوب و برخورد با معترضان به طول انجامید.
احمدرضا در آن شب بر اثر تیراندازی ماموران در میدان فلسطین تهران جان خود را از دست داد»
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬5❤2🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، سالگرد کشتهشدن مادری است که در داخل خودرو شخصی، در حالی که از خیابانها فیلمبرداری میکرد، مقابل چشمان فرزند و همسرش، از پشت سر گلوله خورد و کشته شد.
#شیرین_علیزاده هنگام قتلش دو شاهد داشت؛ پسر کوچک او که پس از دیدن مرگ مادر از نظر روحی و روانی در شرایط روحی بسیار بدی قرار دارد و همسرش که او نیز تحت فشار نهادهای امنیتی قرار دارد و در بازداشت بوده است.
در روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، شیرین به همراه همسر و پسر خردسالش در حال رفتن به تنکابن بودند که اعتراضات در متل قو یکباره اوج میگیرد، شیرین گوشی تلفن همراه خود را برمیدارد و شروع به تصویربرداری از درگیری معترضان با ماموران امنیتی میکند.
اما همان لحظه، هدف گلولهها قرار میگیرد و همه چیز تمام، مقابل چشمان کودکش، همسر و دیگر سرنشینان به دست ماموران به قتل میرسد و فیلم کشته شدن او برای همیشه ثبت میشود.
یکی از سرنشینان خودرو در حالی که اشک میریزد، آن شب تلخ را اینگونه تعریف میکند: «درگیری در خیابان تازه شروع شده بود، ما فکر میکردیم ماموران شلیک هوایی میکنند، اما یکباره به دختری شلیک کردند، کسی که در این فیلم (اسلاید دوم) که به وسیله شیرین گرفته شده، میگوید دختر رو کشتن، من هستم، شیرین که تیر خورد، نمیدانستیم باید چکار کنیم. »
این شاهد ماجرا درحالی که اشک میریزد به یکی از رسانهها گفته است: «شیرین را به تنها درمانگاه محل بردیم، تعداد مجروحان زیاد بود، شیرین ۱۵ دقیقه بعد جان باخت.»
پس از کشته شدن شیرین، باز هم خانواده او از دست نهادهای امنیتی در امان نبودند، نیروهای امنیتی خانواده شیرین علیزاده را تحت فشار قرار دادند تا در سکوت خبری پیکر او را تحویل گرفته و دفن کنند.
در جواز دفن شیرین علیزاده قید شده است که مرگ بر اثر اصابت شیء فلزی شتاب دار (گلوله) رخ داده است.
شیرین علیزاده اولین جان باختهای نیست که لحظه مرگ خود را به تصویر کشیده است.
#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#شیرین_علیزاده هنگام قتلش دو شاهد داشت؛ پسر کوچک او که پس از دیدن مرگ مادر از نظر روحی و روانی در شرایط روحی بسیار بدی قرار دارد و همسرش که او نیز تحت فشار نهادهای امنیتی قرار دارد و در بازداشت بوده است.
در روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، شیرین به همراه همسر و پسر خردسالش در حال رفتن به تنکابن بودند که اعتراضات در متل قو یکباره اوج میگیرد، شیرین گوشی تلفن همراه خود را برمیدارد و شروع به تصویربرداری از درگیری معترضان با ماموران امنیتی میکند.
اما همان لحظه، هدف گلولهها قرار میگیرد و همه چیز تمام، مقابل چشمان کودکش، همسر و دیگر سرنشینان به دست ماموران به قتل میرسد و فیلم کشته شدن او برای همیشه ثبت میشود.
یکی از سرنشینان خودرو در حالی که اشک میریزد، آن شب تلخ را اینگونه تعریف میکند: «درگیری در خیابان تازه شروع شده بود، ما فکر میکردیم ماموران شلیک هوایی میکنند، اما یکباره به دختری شلیک کردند، کسی که در این فیلم (اسلاید دوم) که به وسیله شیرین گرفته شده، میگوید دختر رو کشتن، من هستم، شیرین که تیر خورد، نمیدانستیم باید چکار کنیم. »
این شاهد ماجرا درحالی که اشک میریزد به یکی از رسانهها گفته است: «شیرین را به تنها درمانگاه محل بردیم، تعداد مجروحان زیاد بود، شیرین ۱۵ دقیقه بعد جان باخت.»
پس از کشته شدن شیرین، باز هم خانواده او از دست نهادهای امنیتی در امان نبودند، نیروهای امنیتی خانواده شیرین علیزاده را تحت فشار قرار دادند تا در سکوت خبری پیکر او را تحویل گرفته و دفن کنند.
در جواز دفن شیرین علیزاده قید شده است که مرگ بر اثر اصابت شیء فلزی شتاب دار (گلوله) رخ داده است.
شیرین علیزاده اولین جان باختهای نیست که لحظه مرگ خود را به تصویر کشیده است.
#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤4🔥2🕊2🤬1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شیرین علیزاده، زنی که همراه با خانوادهاش از اصفهان به مازندران سفر کرده بود، در تاریخ ۳۱ شهریور در متل قو با شلیک گلوله کشته شده است. ویدیوی لحظه تیر خوردن او نشان میدهد که هنگام کشته شدن در خودرو شخصی بود و فیلمبرداری میکرده است.
ایران بریفینگ توانسته است با همراه #شیرین_علیزاده و شاهد عینی لحظه قتل او گفتگویی داشته باشد، صدای این شاهد عینی را میشنوید.
این صدا برای شناسایی نشدن وی با هوش مصنوعی تغییر داده شده است.
#دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ توانسته است با همراه #شیرین_علیزاده و شاهد عینی لحظه قتل او گفتگویی داشته باشد، صدای این شاهد عینی را میشنوید.
این صدا برای شناسایی نشدن وی با هوش مصنوعی تغییر داده شده است.
#دادخواهی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🕊4👍2🔥2
پیام درفشان یکی از وکلای خانواده #شیرین_علیزاده روز گذشته اعلام کرده است: «دیوانعالی کشور بیش از یک ماه قبل در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۸ با دستور تعیین مرجع صالح برای دادگستری مازندران ارسال پرونده نموده اما باز هم بنا بر روال سابق متاسفانه رسیدگی حتی آغاز هم نشده است.»
به گفته او، «در همین مدت در دادگستری اصفهان هر دو پرونده اتهامات مختلف وارده به محمد وزیری همسر ایشان رسیدگی و مختومه شده است. اما دادگستری استان مازندران با وجود گذشت بیش از یک سال از قتل دلخراش شیرین علیزاده هنوز حتی آغاز به رسیدگی مساله هم نکرده است.»
پیام درفشان افزود: «جهت پیگیری حقوق اولیاء دم و خانواده و رسیدگی به وضعیت خون انسان ریخته شده و همچنین رسیدگی لازم به ابعاد دیگر ماجرا برای تقویت جدیت لازم در امر دادخواهی همچنین همکار محترم جناب آقای مجید کاوه اعلام آمادگی پذیرش مسئولیت در استان نموده اند که به صورت همه جانبه مساله توسط وکلا پیگیری شود.»
زهرا کاظمی وکیل دیگر پرونده در خصوص جزئیات پرونده های مختومهشده محمد وزیری، همسر شیرین علیزاده، در استان اصفهان نیز توضیح داد:
« این پرونده با صدور دو ماه حبس تعزیری که اجرای آن هم تعلیق شد، مختومه گردید.»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🕊4🔥2🤬2
ستاره تاجیک، دختر نوجوان ۱۷ ساله در جریان اعتراضات سراسری در روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در تهران بر اثر ضربات باتون توسط نیروهای امنیتی کشته شد.
ستاره یک مهاجر بود! مهاجری از افغانستان که در کنار مردم ایران برای آزادی جنگید و بر اثر ضرب و شتم نیروهای حکومتی به قتل رسید.
متاسفانه از #ستاره_تاجیک اطلاعات زیادی در دست نیست و اطلاعات ضد و نقیضی هم وجود دارد که پس از قتل ستاره خانواده وی از محله دولت آباد تهران به افغانستان بازپس فرستاده شدند.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ستاره یک مهاجر بود! مهاجری از افغانستان که در کنار مردم ایران برای آزادی جنگید و بر اثر ضرب و شتم نیروهای حکومتی به قتل رسید.
متاسفانه از #ستاره_تاجیک اطلاعات زیادی در دست نیست و اطلاعات ضد و نقیضی هم وجود دارد که پس از قتل ستاره خانواده وی از محله دولت آباد تهران به افغانستان بازپس فرستاده شدند.
#خامنه_ای_کودک_کش #روز_جهانی_کودک
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🕊5❤2🔥2
روانبخش امامی راد اولین کشته شده آبادان و استان خوزستان در #آبان_خونین_۹۸ است که کمتر نامی از او برده شده
#روانبخش_امامی_راد ، اهل #ایذه از #استان_خوزستان و ساکن #آبادان بود.
روانبخش متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ و در هنگام شهادت ۴۳ ساله و متاهل و دارای فرزند بود .
شب ۲۴ آبان ۱۳۹۸ (بامداد ۲۵ آبان) در اثر شلیک مزدوران و #وحوش_خامنه_ای با شلیک پنج گلوله از پشت به کمرش جان باخت.
او به روایتی پس از فرد کشته شده در سیرجان که متاسفانه اطلاعاتی از او در دست نیست دومین فرد کشته شده در آبان ۹۸ است.
عناصر حکومتی بشدت از انتشار خبر کشته شدن وی جلوگیری کردند و به خانواده اش فشار آوردند که اعلام کنند عامل کشته شدن روانبخش اغتشاشگران و... بوده اند.
از خانواده در قبال دریافت جنازه تعهد گرفتند که به هیچ و جه اطلاع رسانی نکنند.
پیکر روانبخش قهرمان در قبرستان ایذه و در مراسمی کاملا امنیتی به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی #آبان_پایان_ناپذیر_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
#روانبخش_امامی_راد ، اهل #ایذه از #استان_خوزستان و ساکن #آبادان بود.
روانبخش متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ و در هنگام شهادت ۴۳ ساله و متاهل و دارای فرزند بود .
شب ۲۴ آبان ۱۳۹۸ (بامداد ۲۵ آبان) در اثر شلیک مزدوران و #وحوش_خامنه_ای با شلیک پنج گلوله از پشت به کمرش جان باخت.
او به روایتی پس از فرد کشته شده در سیرجان که متاسفانه اطلاعاتی از او در دست نیست دومین فرد کشته شده در آبان ۹۸ است.
عناصر حکومتی بشدت از انتشار خبر کشته شدن وی جلوگیری کردند و به خانواده اش فشار آوردند که اعلام کنند عامل کشته شدن روانبخش اغتشاشگران و... بوده اند.
از خانواده در قبال دریافت جنازه تعهد گرفتند که به هیچ و جه اطلاع رسانی نکنند.
پیکر روانبخش قهرمان در قبرستان ایذه و در مراسمی کاملا امنیتی به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی #آبان_پایان_ناپذیر_ایران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤5🔥2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چند متر مانده به فرمانداری، دو مأمور، دست و پای یک پسر جوان را گرفته بودند و یک مأمور دیگر او را کتک میزد. کمی آنطرفتر، چند مأمور یک دختر نوجوان را زیر کتک و باتوم گرفته بودند. صحنه خیلی بدی بود. میترسیدیم جلو برویم.
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دختر داد میزد بیغیرتها و غیرت ندارید و از این چیزها. یک پسر جوان که خیلی قد بلند بود، دو متر بیشتر بود، برای کمک به آن دختر جلو رفت، با مأمورها درگیر شد. چند نفری ریختند سرش اما حریفش نبودند. یکباره عقب رفتند و شلیک کردند. به سینهاش شلیک کردند، افتاد.
شاهدان عینی کشته شدن #پدرام_آذرنوش، نوجوان ۱۷ ساله، در نزدیکی فرمانداری دهدشت میگویند که مأمورهای حکومتی ابتدا با گلولههای ساچمهای به او شلیک کردند، او همچنان ایستاده بود اما از بالای پشت بام با گلوله جنگی بر سینهاش زدند و قلبش را نشانه گرفتند.
به گفته شاهدان عینی، پدرام آذرنوش همانجا بعد از اصابت گلوله به قلبش جان باخته است.
پدرام آذرنوش، متولد ۲۷ خرداد ۱۳۸۳ و قهرمان کاراته بود. نوجوان ۱۷ سالهای که غروب پنجشنبه، ۳۱ شهریور بر اثر اصابت گلوله در دهدشت کشته شد و در روستای درهلبک در استان کهگیلویه و بویراحمد به خاک سپرده شده است.
نزدیکان او گفتهاند که چند گلوله ساچمهای به او اصابت کرده بود اما گلوله جنگی تکتیرانداز از بالای پشت بام، حالت بالا به پایین به قلبش خورده. قلب و کلیه و سینه را ترکانده و جان او را گرفته است.
یکی از نزدیکان پدرام آذرنوش میگوید که پیکر او را در بیمارستان یک جایی مانند انباری انداخته بودند. داییها و عموهای پدرام در بیمارستان را شکاندند و از آنجا بیرون آوردند. روی دستهای آنها بود که پدرش رسید و همانجا سکته کرد و به آیسییو منتقل شد.
او میگوید: «دهدشت، شهر کوچک عشیرهای است همه همدیگر را میشناسند. صدای تیراندازی که بلند میشود و خبر تیراندازی همه جا میپیچد پدر پدرام سراغ مأموران میرود و میپرسید چی شده؟ میگویند هیچی. یک پسری زخمی شده. به او میگویند که گلوله به زانویش خورده».
فیضالله آذرنوش، پدر پدرام آذرنوش، به گفته نزدیکانش از نیروهای تکاور ارتش هوابرد بوده است،او جانباز جنگ ایران و عراق است و در ۱۴ سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفته بود.
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🕊4❤2🔥2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمد جامهبزرگ، متولد سوم فروردین ۴۲، اهل شهرستان تویسرکان همدان، ساکن ملارد.
روایت تلخ #محمد_جامه_بزرگ از نحوه کشتهشدنش در خانه، مقابل چشم خانواده به دست ماموران امنیتی را پسرش گفته است..
ماجرای محمد جامه بزرگ و تبدیل خانوادهاش به دادخواه، از غروب ۳۱ شهریور آغاز میشود.
آن روز ملارد صحنه اعتراضات مردمی است، آن هم درست در خیابانی که مغازه و خانه محمد جامه بزرگ در آن قرار دارد، مسعود پسر جاویدنام محمد جامهبزرگ میگوید: فاصله خانه ما تا مغازه، عرض خیابان است، با شلوغ شدن خیابان مغازه را بستم و راهی خانه شدم، جلوی در خانه که رسیدم، یک نفر دست انداخت و لباس من را کشید. اول فکر کردم یکی از دوستانم است، دستش را پس زدم و برگشتم و دیدم یک فرد دیگر است. گفت با من بیا، تو شلوغ میکردی. یکباره تعداد ماموران زیاد شد، بابا (مقتول) با بیل به طرفشان آمد، من به خانه پناه بردم و در را بستم.ماموران شروع کردند به شکستن شیشه در و انداختن گاز اشکآور داخل خانه. ما میخواستیم برویم داخل اما بابا نمیآمد و میگفت این کارها غیرقانونی است، حق ندارند این کارها را بکنند.»
پس از تهدید شفاهی محمد جامه بزرگ در روز اول مهرماه، او تصور میکند که موضوع پایان یافته اما بامداد ۲ مهر، همه چیز رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. ساعت ۳ صبح، تعدادی مأمور ماسک زده زنگ در را میزنند، در را باز نکردیم اما خودشان از بالای دیوار پریدند و در را باز کردند، پسران محمد از پشتبام به خانه همسایه پناه میبرند و مقتول به پشتبام، ماموران در لحظه آخر او را پیدا میکنند، محمد بدون حکم قضایی حاضر به رفتن با ماموران نمیشود، در این لحظه تهدید میشود اگر با ما نیایی، گروهی دیگر مامور به قصد کشتن شما میآیند، و بعد از چند دقیقه دسته دوم امدند، همسر محمد را در خانه زندانی و پس از چند دقیقه همسر او با پیکر خونین و صورتش مواجه میشود.
همسر محمد جامهبزرگ نیز پیشتر گفته بود: «به چشم او شلیک شده بود. بعدها و با بررسی پزشکی قانونی مشخص شد که از فاصله نزدیک به چشم او گلوله ساچمهای شلیک شده و در مغزش پخش شده است.»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
روایت تلخ #محمد_جامه_بزرگ از نحوه کشتهشدنش در خانه، مقابل چشم خانواده به دست ماموران امنیتی را پسرش گفته است..
ماجرای محمد جامه بزرگ و تبدیل خانوادهاش به دادخواه، از غروب ۳۱ شهریور آغاز میشود.
آن روز ملارد صحنه اعتراضات مردمی است، آن هم درست در خیابانی که مغازه و خانه محمد جامه بزرگ در آن قرار دارد، مسعود پسر جاویدنام محمد جامهبزرگ میگوید: فاصله خانه ما تا مغازه، عرض خیابان است، با شلوغ شدن خیابان مغازه را بستم و راهی خانه شدم، جلوی در خانه که رسیدم، یک نفر دست انداخت و لباس من را کشید. اول فکر کردم یکی از دوستانم است، دستش را پس زدم و برگشتم و دیدم یک فرد دیگر است. گفت با من بیا، تو شلوغ میکردی. یکباره تعداد ماموران زیاد شد، بابا (مقتول) با بیل به طرفشان آمد، من به خانه پناه بردم و در را بستم.ماموران شروع کردند به شکستن شیشه در و انداختن گاز اشکآور داخل خانه. ما میخواستیم برویم داخل اما بابا نمیآمد و میگفت این کارها غیرقانونی است، حق ندارند این کارها را بکنند.»
پس از تهدید شفاهی محمد جامه بزرگ در روز اول مهرماه، او تصور میکند که موضوع پایان یافته اما بامداد ۲ مهر، همه چیز رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. ساعت ۳ صبح، تعدادی مأمور ماسک زده زنگ در را میزنند، در را باز نکردیم اما خودشان از بالای دیوار پریدند و در را باز کردند، پسران محمد از پشتبام به خانه همسایه پناه میبرند و مقتول به پشتبام، ماموران در لحظه آخر او را پیدا میکنند، محمد بدون حکم قضایی حاضر به رفتن با ماموران نمیشود، در این لحظه تهدید میشود اگر با ما نیایی، گروهی دیگر مامور به قصد کشتن شما میآیند، و بعد از چند دقیقه دسته دوم امدند، همسر محمد را در خانه زندانی و پس از چند دقیقه همسر او با پیکر خونین و صورتش مواجه میشود.
همسر محمد جامهبزرگ نیز پیشتر گفته بود: «به چشم او شلیک شده بود. بعدها و با بررسی پزشکی قانونی مشخص شد که از فاصله نزدیک به چشم او گلوله ساچمهای شلیک شده و در مغزش پخش شده است.»
#علیه_فراموشی #یاد_یاران
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤3🔥2🕊2
روایت قتل محمد جامهبزرگ و تبدیل خانوادهاش به خانواده دادخواه، از غروب ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🕊4🔥2❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۳۱ شهریور ۱۴۰۱ یکی از انقلابی ترین روزها و در واقع آغاز اعتراضات #انقلاب۱۴۰۱ در تبریز است.
اینجا شهرداری تبریز هست و مزدوران رژیم در داخل محوطه شهرداری پناه گرفته اند، مردم و جوانان قصد ورود و تصرف ساختمان #شهرداری_تبریز را دارند.
یک خانم شجاع را نیز در فیلم میبینید که در جلوی جوانان و دسته آنها قرار دارد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
اینجا شهرداری تبریز هست و مزدوران رژیم در داخل محوطه شهرداری پناه گرفته اند، مردم و جوانان قصد ورود و تصرف ساختمان #شهرداری_تبریز را دارند.
یک خانم شجاع را نیز در فیلم میبینید که در جلوی جوانان و دسته آنها قرار دارد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👍4🔥2🕊1