ایران بریفینگ
7.19K subscribers
20.9K photos
27.8K videos
36.6K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
نماینده مجلس : معلوم نیست بودجه بالگردهای اطفای حریق کجا هزینه شده؟
حسن نتاج صلحدار، نماینده مجلس، درباره نبود امکانات برای خاموش‌کردن آتش جنگل‌های هیرکانی گفت: «بودجه رسمی برای خرید بالگردهای اطفای حریق وجود داشته اما باید مشخص شود این بودجه کجا هزینه شده و چرا تجهیزات لازم پیش از وقوع حادثه تامین نشده است.»
او افزود: «تاخیر در تصمیم‌گیری، ضعف مدیریت، و کمبود تجهیزات از عوامل اصلی گسترش حریق بوده‌اند.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬9🔥1
اسقف هایک هوْسِپیان مهر ، متولد ۱۶ دی ۱۳۲۳ در تهراناست.
او کشیش، فعال حقوق بشر، مسیحی ایرانی و ارمنی‌تبار بود که تا زمان مرگش اسقف کلیسای جماعت ربّانی بود.
وی یکی از شخصیتهای برجسته جامعه ارمنیان ایران بود. سال‌ها برای دفاع از حقوق اقلیت‌های دینی و نجات زندانیان سیاسی و عقیدتی تلاش کرد.
وی چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۷۲ ، سه روز پس از به نتیجه رسیدن تلاش‌هایش برای آزادی مهدی دیباج و در حالی که به فرودگاه مهرآباد می‌رفت در بین راه ربوده شد چند روز پس از آن پلیس خبر از پیدا شدن جسد وی داد.
چهار سال بعد مشخص شد که وی در جریان #قتلهای_زنجیره_ای توسط مأمورین وزارت اطلاعات کشته شده‌است.
یک نوشتهُ هوسپیان‌مهر نشان می‌دهد که او تهدیدهایی را از سوی قاتلان خود حس می‌کرده‌است. در آخرین نامه به جا مانده از اسقف هوسپیان‌مهر که یک روز پیش از ناپدید شدن نوشته آمده‌است: «من آماده‌ام که در کلیسا جان خود را تقدیم کنم باشد که دیگران بتوانند در آرامش و صلح، بدون ترس، خداوند خود را نیایش کنند»
هوسپیان‌مهر قبل از کشته شدنش به خبرنگار یک روزنامه هلندی گفته بود: «ما در حاشیهُ سرکوب غیرقابل تصوری از طرف دولت هستیم».
#قتل_کشیش‌های_مسیحی در ایران، در دهه ۷۰، در فاصله دی‌ماه سال ۱۳۷۲ تا تیر ماه ۱۳۷۳جریان داشت.
هوسپیان‌مهر ۲۱ دی ۱۳۷۲ برای نجات جان یک کشیش ایرانی بنام مهدی دیباج که از سال ۱۳۶۵ محبوس بوده و توسط دادگاه انقلاب اسلامی ساری به اتهام ارتداد حکم مرگ گرفته بود، نامه‌ای به شورای کلیساهای مجامع ربانی، برای فراخوان به یک اقدام بین‌المللی نوشته بود. در این نامه آمده‌است:
«قضیه از این قرار است که برادرمان مهدی دیباج توسط قاضی شرع شهر ساری به مرگ محکوم شده‌است. دیباج حکم محکومیت به‌مرگ خود را برای من فرستاده‌است که سندی روشن و مؤید این است که به‌موجب قانون شرع او یک مرتد است و بایستی اعدام شود… آنها می‌خواهند خود را از چنگ تنها کلیساهای پروتستان خلاص کنند، و ما برایشان تبدیل به بهترین سیبل‌ها شده‌ایم…
این نامه باعث شد که جمهوری اسلامی ایران حکم اعدام کشیش مهدی دیباج را منتفی کند و مهدی دیباج را در ۲۶ دیماه ۱۳۷۲ آزاد کند. اما سه روز پس از آن اسقف هوسپیان‌مهر توسط پلیس مخفی جمهوری اسلامی ربوده می‌شود و در۳۰ دیماه ۱۳۷۲ مصادف با ۲۰ ژانویه ۱۹۹۴ به قتل می‌رسد.
#مهدی_دیباج نیز بعدها توسط وزارت اطلاعات کشته شد.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬4🔥1
احمد میرعلائی متولد ۲۱ فروردین ۱۳۲۱ و از مترجمان پرکار ایرانی بود.
احمد میرعلایی از مترجمانی است که برای نخستین بار فارسی زبانان را با نویسندگان بزرگی همچون بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین و ویلیام گولدینگ آشنا کرده‌است. او طبع و ذوق فراوانی در ترجمه شعر داشت و ترجمه کتابهای سنگ آفتاب سرودهٔ اوکتاویو پاز و ایکور سرودهٔ گاوین بنتاک را می‌توان از بهترین آثار او در زمینه ترجمه شعر به‌شمار آورد.
وی رابط کانون نویسندگان ایران در اصفهان بود و تصمیمات و اخبار اعضای کانون در تهران را به نویسندگان عضو کانون در اصفهان و برعکس منتقل می‌کرد.
#احمد_میرعلایی از جمله نویسندگان و روشنفکرانی بود که در #قتلهای_زنجیره_ای توسط عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در صبح روز دوم آبان ماه ۱۳۷۴ هنگامی که از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش در حرکت بود ناپدید و جسم بی‌جان او در حدود ساعت ۱۰ شب در کوچه‌های خیابان میر اصفهان پیدا شد. پول نسبتا زیادی که قرار بود آن روز در کتاب‌فروشی به کسی بدهد هنوز در جیبش بود. محل پیدا شدن جنازه به خانه زاون قوکاسیان، فیلمساز ارمنی اهل اصفهان و از دوستان میرعلایی خیلی نزدیک بود. سناریوی مدنظر قاتلان احتمالا این بود که میرعلایی به همراه رفیق ارمنی‌اش بیش از حد الکل مصرف کرده و در پی آن سکته کرده است. مامور پزشکی قانونی رد دو تزریق را روی دست میرعلایی دیده بود و مرگ را مشکوک اعلام کرده بود. حتی از پیکر نمونه‌برداری کرده بود و به تهران فرستاده بود. اما نتایج نمونه‌برداری هرگز به دست خانواده نرسید.
بعدها معلوم شد که احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی شده بود.
او از امضاکنندگان متن نامه ما نویسنده‌ایم و همچنین متن اعتراض به دستگیری سعیدی سیرجانی بود.
علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی فوق بسیاری ملاقات او با وی.اس. نایپول نویسنده و روزنامه نگار مشهور بریتانیایی فعال حقوق بشر در سفرش به ایران از جمله دلایل خشم نیروهای امنیتی علیه اوست.
میرعلایی در هفته‌های آخر عمرش به پسرعموی پدرش، مودب میرعلایی گفته بود که تهدید می‌شود و مدام آگهی مرگ سعیدی سیرجانی را برای او می‌فرستند.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬2🔥1
علی‌اکبر سعیدی سیرجانی متولد ۲۰ آذر ۱۳۱۰ ، نویسنده و فعالِ سیاسی ایرانی و از منتقدان نظام جمهوری اسلامی ایران و نظریۀ ولایت فقیه پس از انقلاب اسلامی بود.
او با محمد معین برای لغت نامه دهخدا همکاری می‌کرد.
#علی_اکبر_سعیدی_سیرجانی از سال ۴۴ تا ۵۷ با بنیاد فرهنگ ایران همکاری و تدوین واژگان بخش حرف میم از لغت‌نامه را بر عهده داشت.
وی پس از انقلاب۵۷ با فرستادن مقالات فرهنگی در مجلاتی چون نگین و بامشاد به نقد حکومت وقت و جمهوری اسلامی می‌پرداخت.
مجموعه مقالات او در کتاب‌هایی با عنوان‌ها شیخ صنعان، در آستین مرقع و ای کوتاه آستینان به چاپ رسید که سپس ممنوع شدند. کتاب‌های او در حکومت جمهوری اسلامی به جز چندی در شمار کتاب‌های ضاله (گمراه‌کننده) درآمده‌اند و چاپ-ممنوع به‌شمار می‌روند.
سعیدی سیرجانی سپس با انتقادهای خود از حکومت، مورد غضب حاکمان ایران شد و بیش از پیش، با نامه‌هایی که به علی خامنه‌ای می‌نوشت، مورد غضب قرار گرفت، تا جایی که حکم ارتداد وی را در پی داشت؛ و سرانجام آنچنان‌که خود انتظار داشت توسط حکومت به‌طور مرموزی از بین رفت.
وی در نامه مشهور خود خطاب به علی خامنه‌ای از «اختناق تحمل‌ناپذیر نامعقولی که مأموران وزارت ارشاد در کار نشر کتاب دارند» برای وی نوشت، خامنه‌ای در اقدامی غیرمعمول نامه را پاسخ داده و از طریق کیومرث صابری فومنی(گل آقا) به وی پیام می‌دهد که:«دورانتان تمام شده و بهتر است در گوشه‌ای بنشینید و بجای نویسندگی بخاطر ارتدادتان طلب استغفار کنید» این پاسخ #سعیدی_سیرجانی را برآشفته کرده و در نامه تند دیگری برای وی می‌نویسد:«پیام عتاب‌آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متأسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته‌ایم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفته‌ام دربارهٔ سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت. بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید می‌نمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان»
کمی بعد وی در ۲۳ اسفند ۱۳۷۲، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و پس از نه ماه ، در ۴ آذرماه ۱۳۷۳ و در زندان کشته شد.
اعترافات وی در زندان بعدها در #برنامه_هویت از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
سیرجانی از معدود کشته شدگانی است که توسط خود #سعید_امامی بازجویی و شکنجه شده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🤬2🔥1
سیامک سنجری متولد ۲۶ مرداد ۱۳۴۷ است، در سابقه سنجری چند مقام قهرمانی کشتی کشوری و حضور در جبهه جنگ ایران و عراق ، فعالیت کوتاه مدت در سپاه پاسداران نیز دیده می‌شود، وی یکی از منابع و خبرچین‌های وزارت اطلاعات در معاونت امور اجتماعی این وزارتخانه بوده است که در سن ۲۸ سالگی و در آستانه جشن ازدواج کشته شد.
او تنها قربانی #قتلهای_زنجیره_ای است که به دلایل غیرسیاسی در حالی کشته شده است که یک روز پیش از قتلش برای سعید امامی و دیگر اعضای باند قتل‌ها کارت دعوت به عروسی‌اش را فرستاده بود.
#سیامک_سنجری در میانه همکاری‌هایش با وزارت اطلاعات در جریان ارتباطات جنسی #علی_فلاحیان قرار می‌گیرد، او این ارتباطات را از طریق پسر فلاحیان به اطلاع همسر او می‌رساند و از طریق یکی از دوستانش در نواری کاست به اطلاع خامنه‌ای نیز می‌رساند، اما کمی بعد #سعید_امامی نوار را به او داده و او را از خطرات «دهن لقی‌اش» آگاه می‌کند، سنجری نیز در ظاهر یا باطن وانمود می‌کند از پیگیری منصرف شده و قصد دارد به شغل اصلی‌اش «فروش خودرو» بازگردد و قصد ازدواج دارد.
#خسرو_براتی مامور ارشد وزارت اطلاعات و از اعضای تیم قتلهای زنجیره‌ای در اعترافاتش که بعدها در «جزوه ۸۸ صفحه‌ای» منتشر شده درباره وی گفته:«سیامک در جاهایی حرف‌هایی زده‌ بود حتی ماجرای رفت‌وآمد حاج آقا فلاحیان به سونای زعفرانیه را گفته و از طریق او به بیرون درز کرده‌است و قرارشد از او تحقیق شود تا اینکه دو روز مانده به عروسی‌اش حاج آقا فلاحیان به آقای اسلامی گفتند «کار را باید تمام کرد» چون همسر حاج آقا سوال‌هایی را از ایشان کرده بود و حاج آقا مطمئن بود این حرفها از طریق سنجری به گوششان رسیده.
آقای اسلامی دلش سوخت به حاج آقا (فلاحیان) تلفن زد که خدا را خوش نمی‌آید ما را به عروسی اش دعوت کرده اما ظاهرا حاج آقا حاضر به گذشت نبود. آقای اسلامی معذب بود و رفت و حاج علی‌شیر ، سنگی را به سرش زد و برادران کار را با دشنه تمام کردند و بعد جسد را به زیر پل کاوه انداختند و ماشین را بردند تا به دره بیندازند تا اثری نماند»
سنجری در ۱۳ آبان ۱۳۷۵ کشته شده و جنازه‌اش ساعاتی پس از قتل در حالی که خودوی او هنوز روشن بود پشت فرمان زیر پل در محله قیطریه تهران کشف می‌شود، مراسم ختم وی در همان سالنی که قرار بود عروسی‌اش برگزار شود (سالن سیاره) برگزار شد.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👍2🤬2🔥1
سید غفّار حسینی شاعر، مترجم، استاد دانشگاه و از فعالان کانون نویسندگان ایران و متولد ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ است.
او در دوران ریاست کوتاه مدت بهرام بیضایی در دپارتمان تئاتر دانشکدهٔ هنرهای زیبا، دانشگاه تهران مدتی استاد رشتهٔ جامعه‌شناسی هنر بودکه پس از برکناری‌اش از دانشگاه مدتی، به لندن و از آنجا به پاریس مهاجرت کرد و اوائل دهه ۷۰ مجددا به ایران بازگشت.
#غفار_حسینی که از جمله نویسندگان دعوت شده به مراسم مشهور ارمنستان بود ، اولین فردی است که از سفر به ارمنستان منصرف می‌شود و می‌گوید:«قصد جانمان را دارند»
او در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان برای سفر به ارمنستان با اتوبوس، ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر به دیگر اعضا به صراحت هشدار داده بود که «همه‌تان را می‌اندازند به ته دره»
پیش بینی او در ماجرای #اتوبوس_ارمنستان درست از آب درآمد.
سیدغفار حسینی، همچنین از امضاءکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده معروف به «ما نویسنده‌ایم» نیز بود.
حسینی بیستم آبان‌ماه ۱۳۷۵ در خانه‌ خود در تهران با تزریق آمپول پتاسیم کشته می‌شود و سه روز بعد همسایگان از مرگ وی در خانه‌اش در حالی مطلع می‌شوند که تلویزیون با صدای بلند روشن مانده بود.
محمد محمدعلی نویسنده ، در روایت خود از سفر نویسندگان به ارمنستان می‌گوید: غفار حسینی هم پیغام داده بود كه به این سفر نروید، ‌ولی نگفت چرا؟
برخی هم معتقد بودند ،‌ چون انجمن نویسندگان ارمنستان چنین بودجه‌هایی ندارد،‌ به احتمال زیاد هزینه‌ی سفر را وزارت ارشاد می‌پردازد، غفار حسینی بار دیگر و این بار با جمله‌ای واضح و روشن و زنگ‌دار گفت: اگر با اتوبوس بروید پرت می‌شوید تو درّه... علی‌اشرف درویشیان هم پس از این حرف خواهش كرد اسمش را خط بزنند.
از مهم‌ترین فعالیت‌های فرهنگی غفار حسینی، پیشتازی و پی‌گیری او در طرح دیدگاه‌های نو در عرصه‌ی جامعه‌شناسی هنر و به‌ویژه جامعه‌شناسی ادبیات است، او ارتباطی قوی با روزنامه‌های فرانسوی و بریتانیایی داشت.
در «جزوه ۸۸ صفحه‌ای» نام غفار حسینی بارها در اعترافات متهمان #قتلهای_زنجیره_ای به عنوان جاسوس و خبرچین رسانه‌های بیگانه همچون ام.آی.سیکس آمده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🔥1🤬1
احمد تفضلی ایران‌شناس برجسته و متخصص زبان‌های باستانی ایران است.
او را قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای که از عوامل #وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی بوده‌اند کشته‌اند.‌
#احمد_تفضلی ، ایران‌شناس و پژوهشگر، ساعت دوازده و نیم روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۵ دفتر کارش را در #دانشگاه_تهران ترک کرد تا به منزل خود در شمیران برود اما هیچ‌گاه به منزل نرسید.
او میانه‌ی راه ربوده شد و توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسید.
دکتر ژاله آموزگار در اینباره می‌گوید:«وقتی در ساعت ۱۲:۳۰ روز دوشنبه ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۵ احمد تفضلی دفتر کارمان را در دانشکده‌ ادبیات ترک می‌کرد، با اطمینان به این که فردا صبح زود این در را خواهد گشود، بر سر این میز خواهد نشست و کارها را به انجام خواهد رساند، نمونه‌ی چاپی آخرین کتاب در دست انتشارش (تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام) را در کیف چرمی با خود می‌برد که چند مورد بازمانده را بازبینی کند تا در قراری که فردای آن روز، یعنی ساعت ۱۰ روز سه‌شنبه ۲۵ دی، با ناشرش داشت، کار را تمام شده تحویل دهد...
پیکر احمد تفضلی ۲۴ دی ۱۳۷۵ در حالی که در جیب کتش مقداری مواد مخدر جاسازی شده بود در کوچه‌ای در نزدیکی پارک ساعی پیدا شد، قاتلان صحنه سازی کرده بودند تا وی در یک درگیری با مواد فروشان کشته شده است ، او بر اثر خفگی و تزریق سه آمپول به قتل رسید و پزشکی قانونی هرگز دلیل قتل را اعلام نکرد.
همزمان با قتل وی منزل وی نیز توسط عوامل نامعلومی وارسی شده بود و مشخص بود اسناد و دست نوشته‌هایی از منزل به سرقت رفته، فردای روز قتل او دفتر کارش در دانشگاه تهران پلمپ و پس از مدتی هرآنچه متعلق به وی بود توسط نیروهای امنیتی با خود برده شد.
علی یونسی وزیر وقت اطلاعات در مصاحبه‌ای مفصل قتل او را توسط جمهوری اسلامی تائید کرده اما می‌گوید «کار وزارت اطلاعاتنبوده» او مدعی است در نخستین دیدارش با خاتمی، وی به او گفته‌است که «من از شما یک سؤال و یک درخواست دارم: سؤال اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند (احمد تفضلی) را می‌کشد؟» یونسی علت و مشکل را اینگونه گفته که «نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامی‌ها درآمده است.»
احسان یارشاطر نیز مدعی شده است، احمد تفضلی به دلیل همکاری با بنیاد ایرانیکا (به سرپرستی احسان یارشاطر) به دستور مسئولان جمهوری اسلامی ترور شده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🤬2🔥1
پیروز دوانی متولد ۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ روزنامه‌نگار و مترجم است.
دوانی از جمله نویسندگان چپ ایرانی است که فعالیت‌های سیاسی نیز داشته و اگر چه وی نیز از جمله مقتولان #قتلهای_زنجیره_ای است اما به نظر می‌رسد قتل او در بخش دیگری از وزارت اطلاعات و با هدف امنیتی دیگری رقم خورده است.
پیروز دوانی ۳ شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانهٔ خواهرش خارج شد و دیگر بازنگشت.
او به تازگی از زندان آزاد شده بود و به انتشار جزوه‌ای افشاگرانه مشغول بود.
بازجوی وی در دوران زندانش #محسنی_اژه_ای بوده.
پیروز دوانی از اوائل دهه ۷۰ چرخشی در افکار چپگرانه خود داشت و به دنبال نزدیک‌تر ساختن جریانات سیاسی و گروه‌های اپوزیسیون داخل کشور بود.
وی در این راستا میزگردی را در خرداد ۱۳۷۴، پیرامون علل وجود نابسامانی‌ها در جامعه و چگونگی رفع بحران عمومی در جامعه، با شرکت ابراهیم یزدی، عزت‌الله سحابی و حبیب‌الله پیمان برگزار کرد و خودش نیز به عنوان یک هوادار جبههٔ چپ و سوسیالیسم در آن شرکت کرد.
خبر مفقود شدن دوانی را اولین بار #داریوش_فروهر به رادیو بی بی سی فارسی داد.
امیرفرشاد ابراهیمی در دی ماه ۱۳۸۲ در دانشگاه علوم پزشکی تهران در جریان سخنرانی که در پاسداشت زندانیان اصلاح‌طلب دربند برگزار شده بود، اعلام کرد که پیروز دوانی با حکم محسنی اژه‌ای به قتل رسیده است. او در همان سخنرانی شرح می‌دهد که وی را چگونه از خیابان ربوده‌اند و به ساختمانی در محله نیاوران منتقل کرده و پس از قتل تکه تکه کرده‌اند و سوزانده‌اند.
فردای این سخنرانی محسنی اژه‌ای در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا موضوع را تکذیب کرد،متعاقب این تکذیب، انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران، محسنی اژه‌ای و امیرفرشاد ابراهیمی را به مناظره دعوت می‌نماید. امیرفرشاد ابراهیمی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا این مناظره را قبول می‌نماید، اما از سوی محسنی اژه‌ای خبری دریافت نمی‌گردد.
ابراهیمی بعدها گفته :«از سوی آقای علی ربیعی برایم پیغام آمد که نزد وی بروم، و وقتی رفتم دفتر ایشان گفتند که موضوع پیروز دوانی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست و تو هم به اندازهٔ کافی مشکل برای خودت داری، پایت را از این ماجرا بکش بیرون»
حسین دوانی برادر پیروز دوانی در مصاحبه با بخش فارسی صدای آلمان، بعدها اظهارات ابراهیمی را تائید کرد و می‌گوید به خانواده وی هم همان پیغام مشابهی را داده‌اند که به ابراهیمی داده‌اند.
پیکر #پیروز_دوانی هرگز یافت نشد، #خسرو_براتی از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای است پیکر تکه تکه شده پیروز دوانی در نقاط مختلف بیابانهای اطراف ورامین رها شده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥2🤬1
حمید پورحاجی زاده ، شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» بود که از قربانیان سلسله قتل‌های سیاسی موسوم به #قتلهای_زنجیره_ای است.
وی در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» با ۴۳ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
پزشک قانونی تعداد ضربه‌های دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست»
بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد #حمید_حاجی_پور تیغه چاقو را می‌گرفته و قاتل می‌کشیده و برای باری دیگر فرو می‌کرده‌ است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق.
ارس حاجی‌زاده در مورد پیگیری قتل پدر و برادر خود می‌گوید «وقتی بازپرس پرونده می‌گفت این قتل انگیزه‌ای به بزرگی چنار می‌خواهد و وقتی سرهنگ پوررضاقلی، رئیس وقت آگاهی کرمان در برابر سوال‌های ما سرش را پایین می‌انداخت هنوزم نفهمیده بودیم اصل ماجرا چیست. بیشتر از دوماه از قتل بابا و کارون گذشته بود که گفتند آقای مختاری مفقود شده. او به مراسم ختم بابا آمده بود. چندین روز بعد هم آقای پوینده ناپدید شد و بعد آقای فروهر و خانم اسکندری کشته شدند.» فرخنده حاجی‌زاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزاده‌اش می‌گوید: «تمام این سال‌ها پیگیری‌های ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی می‌شدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزاده‌ام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
4🔥1🤬1
کارون نیمه‌شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پدرش با ضربات چاقو در خانه‌اش در کرمان به قتل می‌رسد.
نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آن‌ها را که در پروژهٔ قتل‌های زنجیره‌ای انجام شد به‌صورت رسمی نپذیرفت، هم‌چنان‌که قتل ده‌ها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
‏مادر ⁧#کارون_حاجی_زاده ⁩ از آن شب می‌گوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبه‌رو که سه متر با اتاق آقای حاجی‌زاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجی‌زاده عادت داشت تا بچه‌ها برگردند، نمی‌خوابید و تا ساعت سه، سه‌ونیم هم مطالعه می‌کرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در می‌زنند، کسی باز نمی‌کند. اروند می‌گوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور می‌افتاد.
‏ارس فکر می‌کند من هم مرده‌‌ام، کشته‌اند. رختخواب را کنار می‌زند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجی‌زاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.

‏یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ می‌زدم و کارون را صدا می‌زدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو می‌کردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو می‌کردم.
‏وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمی‌دانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمی‌دانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه می‌کند. فکر کردم قاتل است و او را گرفته‌اند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمی‌شناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
‏⁧ #قتلهای_زنجیره_ای

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🔥1🤬1
داریوش و پروانه فروهر در اول آذر ۱۳۷۰ توسط وزارت اطلاعات با ضربات متعدد چاقو بر پیکرشان کشته شدند.
قاتلان که به‌عنوان دانشجو با حربهٔ «مصاحبه برای نشریهٔ دانشجویی» به خانه‌شان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینه‌هایشان را دریدند و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند».
قاتلان که از کارمندان وزارت اطلاعات بودند، در اعتراف‌های خود، قتل را «حذف فیزیکی» خوانده‌اند که از طرف وزارت اطلاعات به آنها ابلاغ شده و نوشته‌اند که جزو «وظایف سازمانی» آنان بوده‌است و بر اساس دستور و روال‌های ازپیش‌مشخص‌شده عمل کرده‌اند.
علی صفایی، مامور عملیات وزارت اطلاعات، در جلسهٔ دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۴/۱۵ می‌گوید: «آن شب ابتدا مسلم و صادق به در منزل رفتند، من و فلاح در کوچه‌ای که بن‌بست بود کمی پایین‌تر از منزل قرار گرفتیم، چند نفر بالای کوچه قرار گرفتند و چند نفر حفاظت کوچه را داشتند. برادر مسلم و صادق وارد منزل شدند و بعد برادر فلاح که بنده در حیاط ماندم. حدوداً بعد از سی دقیقه فلاح برادران دیگر را صدا زدند، با بی‌سیم گفتند و وارد منزل شدند. که گفتند بنده و برادر مسلم و فلاح با خانم پروانه به طبقهٔ بالا رفتیم. بعد از بازرسی عادی فلاح دستور داد کار را شروع کنیم. بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم، مسلم دست‌های ایشان را گرفت و برادر هاشم آمد و با دستمال آغشته به مواد بیهوشی، بیهوش کرد و محسنی چند ضربه چاقو زد که بنده دیدم تکان می‌خورد. گفتم تکان می‌خورد، چند ضربه دیگر زدند…»
مصطفی قربان‌زاده معروف به هاشم، کارمند دیگر وزارت اطلاعات، در دادگاه می‌گوید: «بنده تنها انجام دستور کرده‌ام، پس از حذف از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار، اضافه‌کاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و به‌همراه حقوق بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.»
خامنه‌ای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر دربارهٔ او این‌گونه می‌گوید: «مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنه‌های سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بی‌خطر و دشمن بی‌ضرر… ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرف‌های او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بی‌خطری بود انصافاً آدم نانجیبی هم نبود…»
۴۵ روز بعد از این سخنرانی وزارت اطلاعات اعلام کرد: «با کمال تأسف معدودی از همکاران مسؤولیت ناشناس،کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایت‌کارانه زده‌اند در میان آنها وجود دارد»

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
1🔥1
محمدجعفر پوینده نویسنده، مترجم، جامعه‌شناس ایرانی متولد ۱۷ خرداد ۱۳۳۳است که در جریان ترورهای #قتلهای_زنجیره_ای به‌ دست ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید.
پوینده از فعال‌ترین اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
او مدافع پرکار دمکراسی، حقوق بشر و آزادی نامحدود اندیشه و بیان بود.
#محمد_جعفر_پوینده از خانواده‌ای فقیر بود، در شش سالگی به‌دبستان رفت و از ده سالگی مشغول به‌کار شد.
فعالیت سیاسی را از دوران دانشجویی در تهران آغاز کرد و سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن به‌فرانسه رفت.
در سال ۱۳۵۶ مدرک فوق لیسانس جامعه‌شناسی را از این دانشگاه دریافت کرد و در شهریور ۱۳۵۷ در بحبوحه انقلاب به‌کشور بازگشت.
او پس از انقلاب، وقت خود را وقف ترجمه آثار مختلف فلسفی و ادبی کرد که بسیاری از آنها منتشر نشدند.
پوینده در ۸ آذر ۱۳۷۷ از منزل خارج شد و ۱۰ روز بعد جسدش در روستای بادامک شهریار در حوالی تهران پیدا شد و علت مرگ او را خفگی اعلام کردند.
وی در خیابان ایرانشهر ربوده شده و در باغی در شهریار به قتل رسیده است.
در اعترافات ماموران وزارت اطلاعات آمده است که چگونه علی روشن ، صادق (#مهرداد_عالیخانی ) و‌ رضا (محسن تهرانی) طنابی به گردن وی بسته‌اند و آنقدر کشیدند تا جان بدهد…
قاتلان از جمله علی روشنی شخصی که طناب را به گردن او انداخته و خفه‌اش کرده بود به حبس ابد محکوم شد، اما هیچگاه برای سپردن دوره محکومیت به زندان فرستاده نشد.شمار دیگری از عاملان و آمران این قتل‌ها نیز به حبس محکوم شده اما مجازات نشدند.
مزار محمدجعفر پوینده در امامزاده طاهر کرج در کنار مزار محمد مختاری دیگر قربانی این قتل‌ها است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🤬2🔥1
محمد مختاری پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ به گفته همسرش پیش از غروب برای خرید میوه و نان از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت.
تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی او را ربودند و به قتل رساندند.
قتل او بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در بیانیه‌ای اعتراف کردند که این قتل‌ها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفته‌است.
#محمد_مختاری از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان چپ گرای معاصر ایران بود.
مختاری متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ است و در سال ۱۳۴۸ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی به عنوان دانشجوی ممتاز، فارغ‌التحصیل شد.
در ابتدای دهه پنجاه با فعال شدن بنیاد شاهنامه فردوسی، از اعضا هیات علمی آن شد، چهار مجموعه شعر «قصیده‌های هاویه»، «در وهم سندباد»، «بر شانه فلات»، «شعر ۵۷» از اوست.
مختاری از اعضای کانون نویسندگان ایران و عضو هیئت دبیران آن بود و تالیفاتی در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد.
وی در آذرماه ۱۳۶۱ به جرم اقدام تبلیغی علیه حکومت بازداشت و دو سال زندانی شد.
در سال ۱۳۷۳ در تدوین متن «ما نویسنده‌ایم» که اعتراض#کانون_نویسندگان_ایران به سانسور بود، نقش مهمی داشت.
مختاری در سال‌هاي آخرين عمر خويش مشغول فعاليت برای راه افتادن دوباره كانون نويسندگان بود كه نقش مهمی در جمع آوری امضا برای اعلاميه معروف به متن ۱۳۴ نويسنده داشت، بسیاری او را نویسنده اولیه این نامه دانیته‌اند.
وی در سال ۱۳۷۷ به مسئول كميته تدارك و برگزاری مجمع عمومی كانون نويسندگان می‌شود و بلافاصله نیز به دادسرای انقلاب احضار شده و در همين دوره توسط مأموران وزارت اطلاعات تهديد به مرگ می‌شود.
پس از قتل فروهرها ،مختاری و پوینده ، خامنه‌ای در نماز جمعه تهران ‌گفت: «محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نویسندگانی شناخته‌شده نبودند که جمهوری اسلامی بخواهد برخوردی با آن‌ها بکند.» اما ۴۵ روز بعد وزارت اطلاعات در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که ماموران این وزارتخانه آن‌ها را کشته است.
به اعتراف مهرداد عالیخانی، تیمی از اعضای وزارت اطلاعات او را ربودند و با پیچیدن طناب به دور گردنش به قتل رساندند.
قتل محمد مختاری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به #قتلهای_زنجیره_ای معروف شد.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥1🤬1
کشیش مهدی دیباج یکی از رهبران کلیسای انجیلی، متولد ۱۴ مرداد ۱۳۱۳ در اصفهان بود. او ۱۴ سال پس از تولدش در سال ۱۳۲۷ به دین مسیحیت گروید.
تحصیلکرده هندوستان و سویس بود پس از بازگشت به ایران مدتی در دانشکده فنی بابل به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. مهدی دیباج در سال ۱۳۶۵ شمسی دستگیر و به جرم ارتداد روانه زندان گردید.
با بالا گرفتن فشارهای گسترده بین‌المللی او که ۹ سال و ۲۷ روز را در زندان گذرانده بود و در حالیکه در پاییز سال ۱۳۷۲ به جرم ارتداد به مرگ محکوم شد، در ۲۶ دیماه همان سال از زندان بطور مشروط آزاد شد.
سه روز پس از آزادی #مهدی_دیباج، آقای هوسپیان مهر که تلاش‌های او باعث آزادی مهدی دیباج شده بود، ناپدید شده و در۳۰ دیماه سال ۷۲ به قتل می‌رسد.
خوشحالی همگان از آزادی آقای مهدی دیباج ۵ ماه بیشتر به درازا نکشید که چند روز پس از ناپدید شدنش، در روز ۱۳ تیرماه ماموران #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی اعلام کردند که جسد کشیش مهدی دیباج پیدا شده است. جسد وی با ضربات چاقو قطعه‌قطعه شده بود.
گوشه‌ای از جزییات قتل سه کشیش به نقل از علی ربیعی زمانیکه خود معاون وزیر اطلاعات بوده: «سه دختر را طعمه کردند برای اینکه ببینند دو کشیش مسیحی آیا تبشیر و تبلیغ مسیحیت می‎کنند یا نه، اینها فکر می‎کردند در همین حد طعمه هستند که بروند و بگویند ما می‎خواهیم به کیش مسیحیت بیاییم و شما ما را تبشیر کنید، به خانه‎ی آن دو کشیش می‎روند اما جلوی چشم سه دختر کشیش‌ها کشته می‎شوند و قطعه قطعه می‎شوند و داخل یخچال گذاشته می‏شوند.»
وزارت اطلاعات دختران را مجبور می‎ کنند مصاحبه کنند و اعتراف کنند که ما از طرف سازمان مجاهدین خلق ماموریت داشتیم کشیش‌ها را بکشیم و آن‎ها گمان می‎کنند برای آزادی این مصاحبه را باید انجام دهند، به آن‎ها قول داده بودند؛ اما امنیتی‎ها از لو رفتن ماجرا می‎ترسند و حکم اعدام هر سه طعمه را امضا می‎کنند اما بعدها به ۱۵ سال حبس متهم می‎شوند، از سرنوشت آن سه تن هیچ خبری در دست نیست.
نام دیباج بعدها در اعترافات متهمان و قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای به کرات تکرار شد و مشخص شد قتل وی نیز از جمله قتلهای این پرونده بوده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🔥1🤬1
فخرالسادات برقعی(برقعه‌ای) دبیر دبیرستان دخترانه امامی سالاریه در قم بود که در روز ۱۶ اسفند ۱۳۷۴ در محله سالاریه قم در سن ۳۱ سالگی به طرز فجیعی به قتل رسید.
‏او تا پیش از کشته شدن تنها به عنوان یک معلم شناخته می‌شد٬ معلمی که با حسین پورمحمدی٬ پسر عمو و زن برادر مصطفی پورمحمدی ازدواج کرده بود.
‏بر اساس گزارش رسمی نیروی انتظامی از این قتل٬ قاتلان جسدش را به آتش کشیدند و پس از آن شیر گاز شهری منزل او را باز گذاشته و فرار کردند٬ هرچند نیروهای آتش نشانی پیش از وقوع انفجار و از بین رفتن تمامی شواهد موفق به مهار آتش شد.
‏پدر مقتول در این باره می‌گوید خط سیمی که برای خفه کردن فخرالسادات برقعی استفاده کردند٬ زیر گلوی او دیده می‌شود. به گفته پدر مقتول اثر از حمله با چاقو نبود اما بدنش را سوزانده بودند با موادی که اثری همچون سوختگی با بخار برجا گذاشته بود.
‏قاتلان او را با یک مواد شیمیایی سوزانده بودند.
‏به گفته پدر فخر السادات برقعی او مدتی بود احساس خطر کرده و به اطرافیانش بدون اشاره به علت گفته بود که جانش در خطر است.
‏روز بعد از حادثه رییس ادارۀ اطلاعات قم نزدیک دو ساعت به همراه مصطفی پورمحمدی به منزل پدر برقعی رفته است و از نزدیک موضوع را بررسی کرده‌اند.
‏پس از آن است که نقش مصطفی پورمحمدی در این پرونده پررنگ می‌شود.
‏به غیر از پورمحمدی فرد دیگری نیز به نام «علی رضا خلیلیان» مطرح می‌شود.
‏علیرضا خلیلیان از اعضای وزارت اطلاعات در «دفتر هماهنگی» قم بود که وظیفه آن پس از آغاز رهبری خامنه‌ای هماهنگی مراجع قم و بیعت با خامنه‌ای بود،این دفتر با دستور فراقانونی اکبر هاشمی رفسنجانی تاسیس شده بودو اواخر دهه ۷۰ به کار خود پایان داد.
‏با پیگیری‌ها مشخص می‌شود که خلیلیان در روز حادثه در حال خروج از منزل مقتول مشاهده شده است با مشخص شدن نقش خلیلیان در قتل پیگیری این پرونده مسکوت می‌شود.
‏قاتل به همراهی دو فرد دیگر پس خفه کردن مقتول قصد داشته خانه را با استفاده از نشتی گاز شهری منفجر کند که به دلیل سررسیدن همسایگان و خانواده موفق نمی‌شود.
‏خلیلیان بعدها در پرونده رسیدگی به قتلهای زنجیره ای به عاملیت در قتل سید احمد خمینی نیز متهم و نزدیک به سه ماه در بازداشت بسر می‌برد.
‏او به صراحت در مورد قتل فخر السادات اعتراف و آن را دستور سازمانی می‌نامد.
‏در اعترافات خلیلیان مشخص می شود مقتول در بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۳ بطور مستقیم با دفتر ویژه اطلاعات ریاست جمهوری ارتباط داشته و همزمان با وزارت اطلاعات نیز به عنوان مخبر از درون بیت ابوالفضل برقعی قمی (سید ابوالفضل ابن‌الرّضا برقعی قمی ) از مراجع قم همکاری می‌کرده است.
‏در یکی از قرارهای او با اعضای دفتر ریاست جمهوری یک مامور وزارت اطلاعات بصورت اتفاقی او را شناسایی می‌کند و مشخص می شود نامبرده همزمان بدون آنکه به هر دو طرف گفته باشد نقش خبرچین را بازی کرده است.
‏او اطلاعات شخصی و مراودات غیر شرعی پورمحمدی‌ها را به دفتر هاشمی اطلاع می‌داده و وزارت اطلاعات را نیز از فعالیت‌های بیت آیت الله برقعی آگاه می‌ساخته.
‏کمی بعد مشخص می‌شود اطلاعاتی را که او به وزارت اطلاعات اطلاع می‌داده هدفمند بوده و توسط خود این دفتر جهت گمراهی وزارت اطلاعات به وزارت اطلاعات ،داده شده بود.
‏پرونده قتل وی به دلیل اتصال به قتل سید احمد خمینی معدوم می‌شود.
‏وی در قبرستان شیخان قم در حالی به خاک سپرده شد که نامش برروی سنگ مزارش «معصومه برقی» درج شده بود اما در سال ۱۳۹۲ در سنگ مزار جدید بصورت کامل فخرالسادات برقعی درج شد.
‏نام ⁧ #فخرالسادات_برقعی ⁩ در میان کشته شدگان ⁧ #قتلهای_زنجیره_ای ⁩ مطرح است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
4🔥1🤬1
حسین سرشار، زاده‌ی ۲۳ خرداد، خواننده، بازیگر و دوبلوری بود که در سابقه‌اش دوبار بازداشت در دهه شصت وجود دارد، بار اول در ۱۳۶۲ به دلیل به نیکی یاد کردن و حمایت از نظام شاهنشاهی در یک مصاحبه با روزنامه ایتالیایی و‌ بار دوم سال ۱۳۶۸ به دلیل انتقاد از سیاست‌های دولت برای سانسور .
‏وی سال ۱۳۳۳ از هنرستان عالی موسیقی در رشته آواز اپرا دیپلم گرفت و به ایتالیا رفت و در کنکور بین‌المللی «اپرای لافنیچه» در ونیز شرکت کرد و یکی از هفت برنده جایزه آواز آن مسابقه شد.
‏در ایتالیا همراه با مرتضی حنانه و بهجت صدر و دیگران در دوبله فیلم‌های ایتالیایی شرکت می‌کرد.
‏⁧ #حسین_سرشار ⁩ پس از اتمام تحصیلات عالی و از بدو افتتاح تالار رودکی به‌عنوان سولیست اول درآنجا مشغول به‌کار شد و در کنسرت‌هایی به‌رهبری حشمت سنجری و فرهاد مشکوه شرکت کرد.
‏او نقش اول اپراهای «کوزی فانتوته» و «دون ژوان» و «کاوالریا روستیکانا» و «نیروی سرنوشت» و «فالستاف» را برعهده داشت.
‏کار مهم سرشار اجرای توانمندانه و ماهرانه قطعه ای ایران در سال ۱۳۶۷ بود.
‏روایت‌های گوناگونی درباره مرگ او وجود دارد.
‏سرشار مدتی ناپدید شد و خانواده‌اش، مفقود شدنش را آگهی کردند.
‏سه ماه پس از مفقود شدن نسبتا عجیبش در ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۴ منابع رسمی دولتی، مرگ سرشار را بر اثر بیماری آلزایمر و تصادف با اتومبیل اعلام کردند، اما روایتی دیگر مرگ او را با قتل‌های زنجیره‌ای مرتبط می‌داند؛ اعترافات سعید امامی ، مصاحبه و‌ گفته‌های ناصر زرافشان وکیل خانواده‌های کشته شده در قتل‌های زنجیره‌ای دال بر قتل وی در پروژه ⁧ #قتلهای_زنجیره_ای ⁩ است.
‏محمد علی کشاورز دربارهٔ بیماری سرشار و مرگ او گفته‌است: «حسین بی‌نهایت به اپرا عشق می‌ورزید، و وقتی اپرا تعطیل شد این حالت روانی‌اش به هم خورد و این‌طور شد. او هر روز صبح ساعت ۹ می‌رفت دم تالار رودکی و اشک می‌ریخت. یک روز دیگر مواظبش نبودند رفت زیر ماشین و هیچ ختم و یا بزرگداشتی برای او اجازه ندادند گرفته شود»
‏علی‌رضا نوری‌زاده در کتاب سونای زعفرانیه او را از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای ایران می‌خواند و مدعی است به جرم آزاده گویی به دست مأموران وزارت اطلاعات به آبادان برده می‌شود و با دادن شوک الکتریکی، شکنجه می‌شود و سرانجام با صحنه‌سازی مرگش را تصادف با خودرو نشان می‌دهند.
‏اصلی ترین دلیل برای قتل او در قتل های زنجیره‌ای ارتباط نزدیک او با علی‌اکبر سعیدی سیرجانی است که خود نیز قربانی قتل‌های زنجیره‌ای بود و ارتباطش با روزنامه های اروپایی است.
‏او اولین فردی است که بازداشت و سپس قتل سیرجانی را آذر ۱۳۷۳ به چند روزنامه ایتالیایی و فرانسوی با نام خود اطلاع داده،سرشار پس از این اطلاع رسانی‌ها یک هفته ناپدید می‌شود و پس از آن بیماری‌های روحی و روانی اش آغاز می‌شود و اواخر سال ۱۳۷۴ دوباره مفقود شده و در نهایت خبر مرگ وی در آبادان منتشر می‌شود.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
5🔥1
ابراهیم زال‌زاده متولد ۵ اسفند ۱۳۲۵ و روزنامه‌نگار و ناشر ایرانی است.
وی از جمله افرادی است که اعتقاد داشت آتش‌سوزی سینما رکس آبادان با هدف سیاسی و‌توسط انقلابیون ۵۷ انجام شده و کتابی با نام واقعیت سینما رکس نوشت که مأموران امنیتی، دو ماه پیش از قتلش شبانه به خانه‌اش ریختند و همه دست‌نوشته‌ها و فایل‌های کامپیوتری او را ربودند.
در نشریه معیار که مدیر مسئولی آن را نیز بر عهده داشت مقاله‌ای منتشر کرد که آخرین مقاله او شد.
وی خطاب به #اکبر_هاشمی_رفسنجانی در آن مقاله نوشته بود:
«آقای رئیس‌جمهور هیچ رژیمی در ایران پایدار نبوده و شما بهتر می‌دانید که اگر رژیم نتواند از تاریخ درس بگیرد و منطبق با خواست‌های مردم حرکت نکند سرنگون خواهد شد.»
نشریه «معیار» بعد از انتشار این سرمقاله توقیف شد و ابراهیم زال‌زاده مدتی بعد ربوده و به قتل رسید.
برادرش می‌گوید: «یکی از دفتر رفسنجانی به من گفت، آقای هاشمی وقتی این سرمقاله را خوانده خیلی عصبانی شده و گفته کسی نیست که این را خفه کند یا این را آرام کند؟ بلافاصله مجله را بستند و بعد از مدتی هم این اتفاق برایش افتاد.»
یک روز قبل از ربوده شدن #ابراهیم_زال_زاده برادر او که از آلمان راهی باکو بود، از او می‌خواهد که به باکو سفر کند تا دیداری تازه شود، اما در پاسخ می‌شنود که «احتمالا ممنوع الخروجم و عجیب مثل سایه دنبالم هستند.»
این آخرین باری است که حسین زال‌زاده با برادرش صحبت می‌کند و صدای او را می‌شنود.
فردای همان روز در راه بازگشت از دفترش، سر خیابانی که منزلش آن‌جا بود، از یک گلفروشی در فاصله بسیار نزدیک به منزل برای همسرش دسته‌گل یاس می‌گیرد و به سمت خانه حرکت می‌کند.
بعد از پنج روز ماشین ابراهیم در خیابان توانیر تهران پیدا می‌شود. زیر صندلی‌‌اش کارت خبرنگاری ابراهیم و روی صندلی پشت، گل یاسی که برای همسرش خریده بود یافت می‌شود.
انداختن کارت خبرنگاری زیر صندلی، به‌گفته برادر زال‌زاده، پیامی بود که حکایت از ربودن او داشت؛ پیامی که نتیجه قرار ابراهیم زال‌زاده با دوستانش بود مبنی بر این‌که اگر ربوده شدند یا اتفاقی افتاد، کارت خبرنگاری را جایی بیندازند تامشخص شود که هستند.
مفقود شدن ابراهیم زال‌زاده ۳۷ روز طول می‌کشد.
در این فاصله بارها نیروهای امنیتی به خانواده گفته بودند سرنخ هایی دارند که بهتر است آنها اطلاع‌رسانی نکنند.
«می‌گفتند هیچ اطلاعی به کسی ندهید و حرفی در مورد او نزنید تا ما بتوانیم پی‌گیری کنیم.
۳۷ روز بعد از اداره آگاهی اطلاع می‌دهند کشته شده و جسد را در بیابان‌های یافت‌آباد پیداکرده‌اند.
۱۷ ضربه چاقو روی قفسه سینه و بریده شدن شاهرگ گلوی او.
هر دو انگشت او نیز شکسته شده بود.
برادرش گفته است: «قبلش انگشتانش را شکسته بودند. یعنی عملاً همان صحبتی که خمینی کرده بود و گفته بود قلم‌های مسموم روزنامه‌نگاران را بشکنید. آن موقع هم قلم ابراهیم را شکاندند. یعنی انگشتانش را، هر ده انگشتش را، شکانده بودند.»
با پیدا شدن پیکر زال زاده پرونده او نیز مختومه می شود خاکسپاری او بدون دادن اجازه به خانواده برای اطلاع دادن به دوستان و بستگان و بصورت سریع با حضور نیروهای امنیتی انجام می‌شود.
پس از پیگیری همسرش برای علت مختومه شدن پرونده او به او می‌گویند به دفتر قوه قضائیه مراجعه کند، دفتری به اسم کمیسیون حقوق بشراسلامی، آنجا به صراحت به همسرش می‌گویند:«یا ساکت می‌شوی یا ساکتت می‌کنیم.»
#ابراهیم_زال‌_زاده با #سعید_حجاریان هم‌مدرسه‌‌ای بود.
او هنگام قتل ابراهیم زال‌زاده عضو وقت مرکز استراتژیک ریاست‌جمهوری، و بعدتر در زمان افشای قتل‌ها مشاور محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت، بود و به‌گفته حسین زال‌زاده، پی‌گیر قتل‌های زنجیره‌ای. با حجاریان تماس می‌گیرد و می‌پرسد چرا ابراهیم را کشتید؟ و پاسخ می‌شنود که «سعید امامی کشته و مدت‌های مدیدی بود که ابراهیم در لیست #قتلهای_زنجیره_ای قرار داشته.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
3🔥1
مجید شریف متولد ۱۹ بهمن ۱۳۲۹، نویسنده و مترجم ایرانی است.
وی از نویسندگان ماهنامه ایران فردا و عضو دفتر تدوین مجموعه آثار علی شریعتی و از فعالان سیاسی موسوم به ملی مذهبی بود.
مجید شریف سه بار از آغاز انقلاب ۵۷ به دلیل فعالیت‌های سیاسی بازداشت می‌شود و سپس در سال ۱۳۶۲ از ایران خارج و ۱۲ سال در فرانسه زندگی می‌کند، او در آبان‌ماه ۱۳۷۴ به ایران بازگشتو دلیل بازگشتش را اینچنین اعلام می‌کند:«مرگ یا زندان، باید بروم، خانهٔ طبیعی من آن‌جاست».
سه سال بعد صبح روز ۲۸ آبان ۱۳۷۷ مجید شریف درحالی که با لباس گرم‌کن برای ورزش از خانه مادرش در یوسف‌آباد خارج شده بود، به خانه بازنگشت.
جسد او در حاشیه خاکی اتوبان کردستان رها می‌شود و نزدیکان او شش روز بعد ۴ آذر ۱۳۷۷ جسد او را در پزشکی قانونی تهران شناسایی کردند.
پزشکی قانونی علت مرگ را «نامعلوم» تشخیص داده بود.
در جریان رسیدگی به پرونده #قتلهای_زنجیره_ای نام مجید شریف در شمار قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای قرار نمی‌گیرد هرچند فاصلهٔ اندک زمانی میان قتل‌ها و نوع ربایش و روش انجام قتل‌ها حکایت از انجام آن‌ها توسط یک تیم عملیاتی داشت.
روزنامه کیهان تحت مدیریت حسین شریعتمداری؛ در تابستان ۱۴۰۰ پس از ۲۳ سال انکار قتل مجید شریف اعلام کرد که قتل مجید شریف بخشی از قتل های زنجیره ای بوده است.
این در حالی است که در زمان بازجویی از متهمان قتلهای زنجیره‌ای مهرداد عالیخانی گفته بوده که مجید شریف با آمپول پتاسیم کلرید به قتل رسیده است.
حسین شریعتمداری قتل #مجید_شریف را در وزارت اطلاعات «خدمت ندانستهٔ یونسی به رژیم درمانده اسرائیل» عنوان کرده و‌ آن را به وزارت اطلاعات دوران #علی_یونسی وزیر اطلاعات دوران اصلاحات نسبت داده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2🔥1
حسین برازنده متولد ۵ آبان ۱۳۲۳ در مشهد است.
او فارغ التحصیل مهندسی برق از دانشگاه فردوسی است و یکی از بنیانگذاران سپاه پاسداران و جهاد سازندگی مشهد است.
برازنده پیش از انقلاب برای دانشجویان پزشکی دانشگاه مشهد کلاسهای آموزش قرآن برگزار می‌کرد.
پس از انقلاب از اولین اعضای سپاه پاسداران مشهد بود و سپس جهاد سازندگی مشهد را بنیان نهاد.
به دنبال مقاومت خامنه‌ای در جایگاه رییس جمهور در مقابل حمایت آیت الله خمینی از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت از نیمه مرداد تا نیمه مهر ۱۳۶۴ او در حالیکه رئیس جهاد سازندگی مشهد بود، سخنرانی درباره ارتداد خامنه‌ای انجام داد و او را از دین خارج شده و نجس معرفی کرد،کمی بعد از این سخنرانی او در مشهد بازداشت شد که دو هفته بعد با وساطت سید احمد خمینی آزاد شد، او‌از سمت ریاست جهاد مشهد استعفا داده و پس از آن به عنوان معلم به آموزش و پرورش رفت.
پس از مرگ خمینی و رهبری خامنه‌ای او از آموزش و پرورش اخراج شد.
#حسین_برازنده سپس در مغازه‌ای در مشهد به عنوان برقکار و تعمیر لوازم برقی مشغول فعالیت شد اما همزمان در حسینیه‌ای تفسر نهج البلاغه و قرآن را بصورت هفتگی آغاز کرده بود.
او در جلسات درسی‌اش ولایت فقیه را شرک عنوان می‌کرد و از همین رو مدام تحت حمله نیروهای امنیتی و حکومت بود.
برازنده ۱۴ دیماه ٧٣، ساعت ۱۱ شب هنگامی که وی در پایان جلسه آموزش قران راهی منزل بود، مفقود می‌شود و صبح روز ۱۵ دیماه جسدش در صندوق عقب اتوموبیلش در خیابان فلسطین مشهد در شرایطی یافت می‌شود که بر روی دستش آثار دستبند به چشم می خورد و بر پشت و پهلویش آثار ضربه کاملا مشخص بود.
پزشکی قانونی علت فوت او را فشار بر ناحیه گردن و انسداد مجاری تنفسی اعلام کرد.
عبدالله نوری وزیر کشور دولت خاتمی در دفاعیات خود در دادگاه نام وی را در میان مقتولان #قتلهای_زنجیره_ای آورد که با دستور مستقیم خامنه‌ای به عاملان قتلها به قتل رسیده است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
5🔥1🤔1
در خرداد ۱۳۷۱ دکتر محمدتقی فلاح تفتی جراح قلب و عروق و همسرش دکتر منیژه زرسازگار متخصص اطفال، به همراه فرزندانشان امید و هدیه، توسط نیروهای امنیتی در منزل‌شان واقع در خیابان پاسداران بی‌رحمانه به قتل می‌رسند.
آن‌ها از نخستین قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای بودند در دهه ۷۰ بودند.
روزنامه کیهان در اوج اختلافاتش با وزارت اطلاعات وقت در۳ خرداد ۱۳۷۱ اولین رسانه‌ای است که شائبه امنیتی بودن قتل‌ها را مطرح کرد و نوشت:«دکتر #محمدتقی_فلاح_تفتی، پزشک خدمتگزار و زحتمکش جامعه‌ ما و نیز همسرش که وی نیز در همین کسوت پزشکی قرار داشت به نحو شدید در منزل مسکونی‌شان به قتل رسیدند. اما مگر چه گناه عظیمی را مرتکب شده بودند که جنایتکاران آنها را همراه با فرزندان بی‌گناهشان با فجیع‌ترین شکل به قتل رساندند؟مردم ایران به‌طور قطع قاتلان دکتر #محمد_فلاح_تفتی و همسر و فرزندانش را در زمره دشمنان خبیث این آب و خاک قرار داده و از دشمنان خارجی نیز پست‌تر می‌شمارند»
چند روز بعد #علی_یونسی، دادستان نظامی وقت و وزیر اطلاعات بعدی، مدعی شد: «در تحقیقات اولیه دادسرا مشخص شد که این جنایت با شرکت یکی از آشنایان خانواده دکتر صورت گرفته است... ساعاتی بعد از وقوع قتل نیز اتومبیل مرحوم تفتی همراه با یک جنازه نیم‌سوخته کشف شد. بر اساس قرائن و شواهد معلوم است جنازه متعلق به عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی جنایت است…در ادامه ۴ نفر در مشهد سوار بر یک اتومبیل شورلت دستگیر شدند که انگیزه قتل را سرقت گفته‌اند و هیچ‌گونه انگیزه سیاسی وجود نداشته است و شایعاتی که در مورد انگیزه‌های قتل بیان می‌شود ساخته ذهن‌های بیمار است»
اظهار نظر علی یونسی رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح بدون آنکه اشاره‌ای کند مشخص کرد این قتل ربطی به نیروهای نظامی و امنیتی دارد در غیر آن می‌بایست دادستان تهران و یا دیگر مقام‌های عمومی قوه قضائیه اظهار نظر می‌کرد.
عبدالله اسدی معروف به مطلق از کارمندان وزارت اطلاعات، در جلسه دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۴/۱۵ #قتلهای_زنجیره_ای درباره قتل دکتر فلاح تفتی «آن را روال اداری دانست» که «بدون آنکه علتش را بداند انجام داده» اسدی هدف اصلی را دکتر تفتی دانسته و قتل همسر و فرزندانش را «یک اتفاق غیرقابل جبران» خوانده.
دکتر فلاح تفتی پزشک قلب خمینی و همچنین سید احمد خمینی بوده و طبق اعتراف سعید امامی منتشر شده در جزوه ۸۸ صفحه‌ای:«نیروهای امنیتی از وی می‌خواهند‌در روند قتل سید احمد همکاری کند اما وی مخالفت نموده و همین مسئله دلیل قتل وی می‌شود»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
7🔥1