This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_بریفینگ / لحظه تیراندازی مامورا ن به سمت مردم مهاباد در مراسم تشییع پیکر #اسماعیل_مولودی.
اسماعیل یک روز قبل در حین تظاهرات توسط نیروهای امنیتی کشته شد
پس از حمله، مردم راه خود را تغییر دادند و مسیر دیگری را به سمت قبرستان در پیش گرفتند.
دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
اسماعیل یک روز قبل در حین تظاهرات توسط نیروهای امنیتی کشته شد
پس از حمله، مردم راه خود را تغییر دادند و مسیر دیگری را به سمت قبرستان در پیش گرفتند.
دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_بریفینگ / لحظه تیراندازی نیروهای سرکوب به سمت مردم #مهاباد در مراسم تشییع پیکر #اسماعیل_مولودی.
اسماعیل یک روز قبل در حین تظاهرات توسط نیروهای امنیتی کشته شد
پس از حمله، مردم راه خود را تغییر دادند و مسیر دیگری را به سمت قبرستان در پیش گرفتند.
دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
اسماعیل یک روز قبل در حین تظاهرات توسط نیروهای امنیتی کشته شد
پس از حمله، مردم راه خود را تغییر دادند و مسیر دیگری را به سمت قبرستان در پیش گرفتند.
دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران
Irbr.news
@irbriefing
سالگرد کشتهشدن زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک.
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،.
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،.
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
زانیار ۲۱ ساله بود، مانند بسیاری دیگر از جوانان همسن و سالش عاشق بود و برای ساختن زندگی و آیندهاش سخت کار میکرد.
زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، دیپلم مکانیک داشت و بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود،
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
«زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است :«زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#دادخواهی #علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام میداد، زانیار روز ۵ آبان کشته میشود، اومشهور است به «داماد مهاباد»
او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابانها میروند، برادر #زانیار_ابوبکری در میان شلوغیها ناپدید میشود، زانیار برای حفظ جان مادرش میگوید بدو، تیراندازی میکنند، اما ناگهان زانیار بر زمین میافتد و شکمش میشود فواره خون.
یک شاهد عینی به ایران بریفینگ گفته است : «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود و قرار بود به زودی ازدواج کنند.
در جریان خیزش سراسری، روز مراسم خاکسپاری #اسماعیل_مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگترین اعتراضای مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردند و اعتراضات به خشونت کشیده شد.
زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک میکردند، همه درختها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است، دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند ولی نتوانست.»
این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره میزد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل میبرند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
او در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات مردمی شهر #مهاباد استان آذربایجان غربی به مناسبت چهلمین روز قتل حکومتی مهسا امینی با تیراندازی نیروهای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی ایران کشته شد.
او «در تظاهرات شب چهارشنبه چهلممهسا حضور داشته» و «حدود ساعت ۹ الی ۹:۳۰» مورد «هدف گلوله قناسه (اسلحه دوربیندار) قرار گرفت، «بهشدت مجروح شد و همین که به بیمارستان مهاباد اورا رساندهاند، همان جا جان داده» است.
حدود دو ساعت بعد، نیروهای جمهوی اسلامی پدر و عموهای او را احضار میکنند و با تهدید و ارعاب میگویند حق ندارید برایش مراسم بگیرید و همین شب باید جنازه را دفن کنید» اما پدر این جوان کشتهشده، گفته «مردم مرا میشناسند و من چنین کاری نمیکنم» و «تسلیم نیروهای امنیتی نمیشود.»
مقامات به پدر اسماعیل (سمکو) مولودی گفتهاند که «پسر شما هدف گلوله نیروهای کومله و دموکرات قرار گرفته» و آقای مولودی پاسخ داده است: «شما مردم را چه فرض کردهاید؟ گلوله از سمت پاسگاه شما شلیک شده و نیروهای کومله و دموکرات در پاسگاه شما چه کار میکنند؟ اگر آنها هستند، چرا به مردم شلیک میکنند و نیرویی از سمت شما کشته نمیشود؟ این حرفها را نه ما و نه مردم باور نمیکنیم.»
مطابق معمول جمهوری اسلامی قصد نداشته تا پیکر را تحویل بدهد وهمین میشود که به گفته پسرعمه سمکو مولودی «داییهای من خودشان را به بیمارستان رساندهاند و بهزور جنازه را به همان شکل خونآلود، بردهاند و شستهاند و در مسجد نگه داشتهاند. از آنجا که نیروهای رژیم سابقه ربودن جنازههای مردم را دارند، صدها نفر در آن جا در مسجد و دور و بر مسجد تا صبح نگهبانی دادهاند تا نتوانند جنازه را بربایند.»
به گفته پسرعمه اسماعیل (سمکو) مولودی، «گلوله به کمر» او «برخورد کرده و از سمت دیگر خارج شده» و «در چند متری ایشان حداقل سه نفر دیگر هدف گلوله قرار گرفتهاند و بهشدت مجروح شدهاند. آقای سجیم میگوید: «۱۰ دقیقه پیش از این مصاحبه متوجه شدم که یکی دیگر از آنها (نیز) جان سپرده است.»
#اسماعیل_مولودی سرزنده و شاداب و سرحال و «فردی مثبت و پرانرژی» بود که «شغل آزاد داشت؛ ازدواج کرده بود و دختری هفت یا هشت ساله دارد.»
#علیه_فراموشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM