Forwarded from نقدى بر اسلام
زوزه كفتاران حكومت نجاست اسلامى و جشن پيروزى براى قتل دو جوانى كه فقط و فقط از دين ضدبشرى و مذهب فاحشه پرور شيعه انتقاد كرده بودند.
امشب براى اولين بار عامل اصلى دستگيرى اين دو جوان هموطن را به شما معرفى ميكنم و تنها درخواست من و كل مجموعه نقد اسلام، انتقام از كسانى است كه باعث عزادار شدن خانواده آنها و قتل اين دو جوان شده اند.
پاسخ كسى كه با قتل دو جوان به آينده اش اميدوارتر شده است و بزودى ميخواهد سرتاسر خاك اروپا و آسيا را از خون رنگين كند چيزى نيست جز ريختن خون خودش و تمامى اعضاى خانواده اش، زيرا ما قبلا هم به خودش و هم به خانواده اش اخطار كرده بوديم.
اطلاعات دقيق اين كفتار زاده كه به ريختن خون جوانان ايرانى علاقه دارد و با كشته شدن جوانان ايرانى زوزه ميكشد را در پست بعدى انتشار خواهم داد.
خون تك تك اعضاى خانواده اين موجود از فردا بر گردن خودشان است.
مديريت مجموعه نقد اسلام:
دكتر م روشنگر
امشب براى اولين بار عامل اصلى دستگيرى اين دو جوان هموطن را به شما معرفى ميكنم و تنها درخواست من و كل مجموعه نقد اسلام، انتقام از كسانى است كه باعث عزادار شدن خانواده آنها و قتل اين دو جوان شده اند.
پاسخ كسى كه با قتل دو جوان به آينده اش اميدوارتر شده است و بزودى ميخواهد سرتاسر خاك اروپا و آسيا را از خون رنگين كند چيزى نيست جز ريختن خون خودش و تمامى اعضاى خانواده اش، زيرا ما قبلا هم به خودش و هم به خانواده اش اخطار كرده بوديم.
اطلاعات دقيق اين كفتار زاده كه به ريختن خون جوانان ايرانى علاقه دارد و با كشته شدن جوانان ايرانى زوزه ميكشد را در پست بعدى انتشار خواهم داد.
خون تك تك اعضاى خانواده اين موجود از فردا بر گردن خودشان است.
مديريت مجموعه نقد اسلام:
دكتر م روشنگر
Forwarded from نقدى بر اسلام
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
زوزه كفتاران حكومت نجاست اسلامى و جشن پيروزى براى قتل دو جوانى كه فقط و فقط از دين ضدبشرى و مذهب فاحشه پرور شيعه انتقاد كرده بودند. امشب براى اولين بار عامل اصلى دستگيرى اين دو جوان هموطن را به شما معرفى ميكنم و تنها درخواست من و كل مجموعه نقد اسلام، انتقام…
معرفى مزدور سايبرى عامل دستگيرى و در نهايت اعدام
صدرالله فاضلى زارع و يوسف مهرداد، جوانانى كه تنها جرمشان انتقاد از دين توحش و بربريت اسلام بود.
آرش زنديه (ادمين دروغها و خرافات ملحدين)
فرزند كوروش، تاريخ تولد ٢٢/٠٢/١٣٧١
شماره كد ملى: ٢٥٦٠١٨٨٩٦١
تمامى آدرسهاى اخير اين بى پدر و مادر در تصاوير بالا موجود است.
شماره تلفنهاى فعال كه با نام خودش هستند
+٩٨٩٠١٣٨٨٣١٩٧
+٩٨٩٠١٩١٤١٥٣٠
+٩٨٩٠١٩٦٥٣٠٢٥
+٩٨٩٣٠٦٩٣٦٩٥٢
+٩٨٩٠١٩١٤١٥٨٨
با همين شماره تلفنها در تلگرام چندين اكانت دارد كه تصاويرشان در بالا موجود است.
هموطنان شرافتمند اهل اسلامشهر،
براى به بهشت فرستادن هر كدام از اعضاى خانواده اين مزدور يك جايزه نقدى ٢ هزار دلارى و در صورت بهشتى كردن خودش ٥ هزار دلار جايزه دريافت خواهيد كرد.
متعاقبا تمامى اطلاعات بازپرس پرونده را نيز در اختيار هموطنان اهل اراك قرار خواهيم داد.
دوستان و هموطنان گرامى؛ ترحم بر كسى كه بخاطر انتقاد به اعتقادات ضدبشرى و خرافاتى خود اقدام به گرفتن جان جوانان ما ميكند، ظلم و ستم به خود و فرزندانتان است.
فراموش نكنيد اينها وطنمان را اشغال كرده اند و اشغالگر را بايد نابود كرد
لطفا تا ميتوانيد منتشر كنيد
صدرالله فاضلى زارع و يوسف مهرداد، جوانانى كه تنها جرمشان انتقاد از دين توحش و بربريت اسلام بود.
آرش زنديه (ادمين دروغها و خرافات ملحدين)
فرزند كوروش، تاريخ تولد ٢٢/٠٢/١٣٧١
شماره كد ملى: ٢٥٦٠١٨٨٩٦١
تمامى آدرسهاى اخير اين بى پدر و مادر در تصاوير بالا موجود است.
شماره تلفنهاى فعال كه با نام خودش هستند
+٩٨٩٠١٣٨٨٣١٩٧
+٩٨٩٠١٩١٤١٥٣٠
+٩٨٩٠١٩٦٥٣٠٢٥
+٩٨٩٣٠٦٩٣٦٩٥٢
+٩٨٩٠١٩١٤١٥٨٨
با همين شماره تلفنها در تلگرام چندين اكانت دارد كه تصاويرشان در بالا موجود است.
هموطنان شرافتمند اهل اسلامشهر،
براى به بهشت فرستادن هر كدام از اعضاى خانواده اين مزدور يك جايزه نقدى ٢ هزار دلارى و در صورت بهشتى كردن خودش ٥ هزار دلار جايزه دريافت خواهيد كرد.
متعاقبا تمامى اطلاعات بازپرس پرونده را نيز در اختيار هموطنان اهل اراك قرار خواهيم داد.
دوستان و هموطنان گرامى؛ ترحم بر كسى كه بخاطر انتقاد به اعتقادات ضدبشرى و خرافاتى خود اقدام به گرفتن جان جوانان ما ميكند، ظلم و ستم به خود و فرزندانتان است.
فراموش نكنيد اينها وطنمان را اشغال كرده اند و اشغالگر را بايد نابود كرد
لطفا تا ميتوانيد منتشر كنيد
📌 با خواندن فقط ۱۰۰ کتاب بزرگترین مرجع تشیع شوید! (سیاست یک بام و دو هوای علمای اسلام از زبان مصطفی ملکیان)
◾️سؤال از مصطفی ملکیان: یکی از اِشکالات و انتقاداتی که حوزویان و روحانیون زیاد به روشنفکران وارد میکنند، این است که میگویند: "چرا شما آمدهاید و اِشکالات و تناقضات و محذورات نظری و علمیِ دین (اسلام) را در فضای عمومی و بین عامه مردم مطرح کردهاید؟!! این اِشکالات ابتدا باید در فضای علمی و خصوصی مطرح شود، پنبهاش توسط علمای دین زده شود و اگر در نهایت چیزی از آن باقی ماند، سپس در فضای عمومی طرح گردد!
🔻پاسخ استاد🔻
◾️خُب! اولاً من از آنها یک سؤال میپرسم: "چرا خود شماها سخنانی که در کتابها مینویسید یا در خطبهها و سخنرانیها شبانهروز میگویید را اول نمیآیید برای اهل علم (اینجا اهل علم من و کسانی مثل من میشوند) و در فضای خصوصی مطرح کنید؟ از کجا میدانید شاید پنبه همهاش زده شد!
◾️در واقع اینها یک خیال خام دارند و در دلشان میگویند: "ما که درست میگوییم و شکی هم نیست! پس این تو هستی که باید با ترازوی ما خودت را بسنجی و سپس مباحثت را مطرح کنی"
◾️من هم میگویم شما بیایید این سخنانتان را در جمع ما علما بگویید (اینجا علما عوض میشوند؛ اینجا علما یعنی دکتر سروش، دکتر مجتهد شبستری، و...) بعد اگر پنبهاش زده نشد، بیایید در تلویزیون و تریبونها برای مردم بگویید!
❗️ثانیاً حوزههای علمیه ما به گونهای طراحی شده است که تو یا هر کس دیگر میتوانید بزرگترین مرجع تشیع بشوید ولی از اول تا آخر عمرتان تنها صد کتاب خوانده باشید! الان ببینید در ادبیات چه میخوانند؟ جامع المقدمات، سیوطی، مغنی؛ در منطق یک المنطق میخوانند بعد در فقه شرایع و لمعه و مکاسب میخوانند و در اصول رسائل و کفایه و... .
◾️یعنی شما با خواندن فقط صدتا کتاب میتوانید یک مرجع تقلید شوید در صورتی که روشنفکران ما در هر ماه یا در هر سال بیش از صدها کتاب میخوانند! پس ببینید در واقع علما چه کسانی هستند؟
◾️شما چهرههای اسلامی که بنده برای اولین بار در حوزهها مطرح کردهام را ببينيد؛ شما بگویید چه کسی اولین بار بابا افضل کاشانی را به عنوان یک فیلسوف مشائی و در عین حال عرفانمشرب مطرح کرد؟ و قس علی هذا.
👈 روحانیت دیگر سخنی برای گفتن ندارد و سخنش سخن خدا نیست!
گفتوگوی شفاهی با ملکیان در بهار ۹۲ ~ کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️سؤال از مصطفی ملکیان: یکی از اِشکالات و انتقاداتی که حوزویان و روحانیون زیاد به روشنفکران وارد میکنند، این است که میگویند: "چرا شما آمدهاید و اِشکالات و تناقضات و محذورات نظری و علمیِ دین (اسلام) را در فضای عمومی و بین عامه مردم مطرح کردهاید؟!! این اِشکالات ابتدا باید در فضای علمی و خصوصی مطرح شود، پنبهاش توسط علمای دین زده شود و اگر در نهایت چیزی از آن باقی ماند، سپس در فضای عمومی طرح گردد!
🔻پاسخ استاد🔻
◾️خُب! اولاً من از آنها یک سؤال میپرسم: "چرا خود شماها سخنانی که در کتابها مینویسید یا در خطبهها و سخنرانیها شبانهروز میگویید را اول نمیآیید برای اهل علم (اینجا اهل علم من و کسانی مثل من میشوند) و در فضای خصوصی مطرح کنید؟ از کجا میدانید شاید پنبه همهاش زده شد!
◾️در واقع اینها یک خیال خام دارند و در دلشان میگویند: "ما که درست میگوییم و شکی هم نیست! پس این تو هستی که باید با ترازوی ما خودت را بسنجی و سپس مباحثت را مطرح کنی"
◾️من هم میگویم شما بیایید این سخنانتان را در جمع ما علما بگویید (اینجا علما عوض میشوند؛ اینجا علما یعنی دکتر سروش، دکتر مجتهد شبستری، و...) بعد اگر پنبهاش زده نشد، بیایید در تلویزیون و تریبونها برای مردم بگویید!
❗️ثانیاً حوزههای علمیه ما به گونهای طراحی شده است که تو یا هر کس دیگر میتوانید بزرگترین مرجع تشیع بشوید ولی از اول تا آخر عمرتان تنها صد کتاب خوانده باشید! الان ببینید در ادبیات چه میخوانند؟ جامع المقدمات، سیوطی، مغنی؛ در منطق یک المنطق میخوانند بعد در فقه شرایع و لمعه و مکاسب میخوانند و در اصول رسائل و کفایه و... .
◾️یعنی شما با خواندن فقط صدتا کتاب میتوانید یک مرجع تقلید شوید در صورتی که روشنفکران ما در هر ماه یا در هر سال بیش از صدها کتاب میخوانند! پس ببینید در واقع علما چه کسانی هستند؟
◾️شما چهرههای اسلامی که بنده برای اولین بار در حوزهها مطرح کردهام را ببينيد؛ شما بگویید چه کسی اولین بار بابا افضل کاشانی را به عنوان یک فیلسوف مشائی و در عین حال عرفانمشرب مطرح کرد؟ و قس علی هذا.
👈 روحانیت دیگر سخنی برای گفتن ندارد و سخنش سخن خدا نیست!
گفتوگوی شفاهی با ملکیان در بهار ۹۲ ~ کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
❗️یک نمونه از تناقضگوییهای آشکار و درونیِ قرآن از زبان مصطفی ملکیان:
◾️یکی از چندین معضل ما این است که در متون مقدس سخنان ناسازگار با خود متون مقدس وجود دارند! ببینید قرآن (در آیهی ۳۰ سورهی انبیاء) میگوید: “وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ” یعنی “هر موجود زندهای را ما از آب آفریدیم” خُب جنیان هم که به تعبیر قرآن زندهاند، ولی از آتش خلق شدهاند: “وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ” (الرحمن / ۱۵). حالا این دوتا را با هم چه کار کنیم؟! گزارههای خردگُریز و خردستیز، مطابقتشان با واقع محل شک است، اما ما در این قسم گزارهها اصلاً کاری با واقع هم نداریم! خود سخن صدر و ذیلش با هم نمیخواند: از سویی میگوید هر موجود زندهای از آب آفریده شده، اما بعد میگوید جنیان هم زندهاند ولی از آتش آفریده شدهاند! خُب این دو را دیگر چطور با هم آشتی بدهیم؟!!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️یکی از چندین معضل ما این است که در متون مقدس سخنان ناسازگار با خود متون مقدس وجود دارند! ببینید قرآن (در آیهی ۳۰ سورهی انبیاء) میگوید: “وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ” یعنی “هر موجود زندهای را ما از آب آفریدیم” خُب جنیان هم که به تعبیر قرآن زندهاند، ولی از آتش خلق شدهاند: “وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ” (الرحمن / ۱۵). حالا این دوتا را با هم چه کار کنیم؟! گزارههای خردگُریز و خردستیز، مطابقتشان با واقع محل شک است، اما ما در این قسم گزارهها اصلاً کاری با واقع هم نداریم! خود سخن صدر و ذیلش با هم نمیخواند: از سویی میگوید هر موجود زندهای از آب آفریده شده، اما بعد میگوید جنیان هم زندهاند ولی از آتش آفریده شدهاند! خُب این دو را دیگر چطور با هم آشتی بدهیم؟!!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
❗️تمامیِ براهین اثبات وجود خدا، بهویژه براهین عقلیِ محض که طبق نظر مسلمانان در زمرهی استوارترین برهانها هستند (مثلاً برهان امکان و وجوب) همگی متکی بر منطق ارسطویی هستند؛ منطق ارسطویی هم بر "اصل عدم تناقض" استوار است؛ به گونهای که اگر در سد سکندر این اصل بتوان رخنه کرد و قطعیت، ضرورت، کلیت و مطابقت آن را زیر پرسش برد، همهی براهین اثبات وجود خدا بیاعتبار میشود و تا سطح "بازی با الفاظ" تنزل پیدا میکند. مسلمانها قبل از اینکه بخواهند برای اثبات وجود الله برهانی بیاورند، باید ابتدا ضرورت و کلیت این اصل را اثبات یا توجیه کنند؛ ولی آنها این اصل را بدیهی، بلاواسطه و بینیاز از اثبات میدانند!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
❗️تمامیِ براهین اثبات وجود خدا، بهویژه براهین عقلیِ محض که طبق نظر مسلمانان در زمرهی استوارترین برهانها هستند (مثلاً برهان امکان و وجوب) همگی متکی بر منطق ارسطویی هستند؛ منطق ارسطویی هم بر "اصل عدم تناقض" استوار است؛ به گونهای که اگر در سد سکندر این اصل…
هر تناقضی محال است؟ (4).pdf
183.4 KB
📌 این یک مقالهی ۸ صحفهای از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی - منطقپژوهی است که ضرورت و کلیت و قطعیت اصل عدم تناقض را با چالشهای جدی مواجه میکند!
◾️چکیدهی مقاله:
اصل عدم تناقض، قاطعانه ادعا میکند که هر تناقضی محال است. در این نوشته، با تحلیل مفاهیمی چون «تناقض» و «عدم تناقض» و ارتباط این مفاهیم با عامل معرفتی (انسان)، نشان خواهیم داد که ادعای مذکور، حداکثر میتواند به این معنی باشد که انسانهای فعلی نمیتوانند تناقضی را توجیه کنند. اگر این تحلیل، درست باشد، اصل عدم تناقض، برای قطعیت خود دلیل موجهی ندارد، و این احتمال وجود دارد که به شکلی معنادار و موجه از امکان تناقض در بعضی موارد، سخن گفته شود، مواردی که پارادوکسیکال هستند.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️چکیدهی مقاله:
اصل عدم تناقض، قاطعانه ادعا میکند که هر تناقضی محال است. در این نوشته، با تحلیل مفاهیمی چون «تناقض» و «عدم تناقض» و ارتباط این مفاهیم با عامل معرفتی (انسان)، نشان خواهیم داد که ادعای مذکور، حداکثر میتواند به این معنی باشد که انسانهای فعلی نمیتوانند تناقضی را توجیه کنند. اگر این تحلیل، درست باشد، اصل عدم تناقض، برای قطعیت خود دلیل موجهی ندارد، و این احتمال وجود دارد که به شکلی معنادار و موجه از امکان تناقض در بعضی موارد، سخن گفته شود، مواردی که پارادوکسیکال هستند.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
❗️تمامیِ براهین اثبات وجود خدا، بهویژه براهین عقلیِ محض که طبق نظر مسلمانان در زمرهی استوارترین برهانها هستند (مثلاً برهان امکان و وجوب) همگی متکی بر منطق ارسطویی هستند؛ منطق ارسطویی هم بر "اصل عدم تناقض" استوار است؛ به گونهای که اگر در سد سکندر این اصل…
📌 تناقضباوری!
◾️گفتیم که مسلمانان ادعا میکنند که "هیچ تناقضی در هیچ کجای جهان فعلی یا در هیچ جهان ممکن دیگری (حتی با صرف نظر از ساختار و محدودیتهای ذهنی - روانی بشر هم) نمیتواند صادق، موجه و ممکن باشد" و بدون اثباتِ این ادعای گزاف، آن را بدیهی و بلاواسطه میدانند به گونهای که حتی کودکان و اطفال هم در آن مناقشهای نمیکنند و آن را میپذیرند!
◾️و در مرحلهی بعد میآیند و نظامهای فکری و فلسفیشان را بر همین "پیشفرضهای اثباتنشده" بنا میکنند و آسمانخراشهای ۹۰۰ طبقهای روی آنها میسازند؛ غافل از اینکه ساختمانی که روی شن استوار است، هر چه عظیمتر باشد، بیشتر فرو میرود!
◾️با مطالعهی مقالهی مختصر و مفید آقایان رحمان شریفزاده و سیدمحمدعلی حجتی، متوجهِ پوشالیبودنِ آنهمه هیبت و قطعیتی که برای "اصل امتناع تناقض" جعل میکنند، شدیم. در پُست بعدی مقالهی تخصصیتر دیگری ارسال میشود که با مطالعهی آن درمییابیم بر خلاف نگاه بدویانه و دیدگاه مبتدیانهای که میگوید این اصل بینیاز از اثبات بوده و حتی اطفال هم در آن تشکیک نمیکنند (احتمالاً منظورش این است که فقط اطفال در آن تشکیک نمیکنند 😅)، چه حجم عظیمی از مجادلات و مناقشات دامنهدار و عمیق بر سر فقط 👈مصادیق👉 تناقضهای صادقی (دیالثیا) که در جهان خارج، نظامهای حقوقی، زبان فرمال و زبان طبیعی و... وجود دارد،،، در جریان است.
❕نکته: ما حتی اگر ضرورت و کلیت و مطابقت اصل عدم تناقض را بپذیریم، همچنان براهین اثبات وجود الله از اعتبار ساقط است؛ در این پُستها سعی داریم بیشتر روشهای اثبات در نظام معرفتیِ مسلمانان، که در آن قصد دارند باورهایشان را از طریق روالهای استنتاجیِ منطق صوری به بدیهیات برسانند (Foundationalism) را، به چالش بکشیم.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️گفتیم که مسلمانان ادعا میکنند که "هیچ تناقضی در هیچ کجای جهان فعلی یا در هیچ جهان ممکن دیگری (حتی با صرف نظر از ساختار و محدودیتهای ذهنی - روانی بشر هم) نمیتواند صادق، موجه و ممکن باشد" و بدون اثباتِ این ادعای گزاف، آن را بدیهی و بلاواسطه میدانند به گونهای که حتی کودکان و اطفال هم در آن مناقشهای نمیکنند و آن را میپذیرند!
◾️و در مرحلهی بعد میآیند و نظامهای فکری و فلسفیشان را بر همین "پیشفرضهای اثباتنشده" بنا میکنند و آسمانخراشهای ۹۰۰ طبقهای روی آنها میسازند؛ غافل از اینکه ساختمانی که روی شن استوار است، هر چه عظیمتر باشد، بیشتر فرو میرود!
◾️با مطالعهی مقالهی مختصر و مفید آقایان رحمان شریفزاده و سیدمحمدعلی حجتی، متوجهِ پوشالیبودنِ آنهمه هیبت و قطعیتی که برای "اصل امتناع تناقض" جعل میکنند، شدیم. در پُست بعدی مقالهی تخصصیتر دیگری ارسال میشود که با مطالعهی آن درمییابیم بر خلاف نگاه بدویانه و دیدگاه مبتدیانهای که میگوید این اصل بینیاز از اثبات بوده و حتی اطفال هم در آن تشکیک نمیکنند (احتمالاً منظورش این است که فقط اطفال در آن تشکیک نمیکنند 😅)، چه حجم عظیمی از مجادلات و مناقشات دامنهدار و عمیق بر سر فقط 👈مصادیق👉 تناقضهای صادقی (دیالثیا) که در جهان خارج، نظامهای حقوقی، زبان فرمال و زبان طبیعی و... وجود دارد،،، در جریان است.
❕نکته: ما حتی اگر ضرورت و کلیت و مطابقت اصل عدم تناقض را بپذیریم، همچنان براهین اثبات وجود الله از اعتبار ساقط است؛ در این پُستها سعی داریم بیشتر روشهای اثبات در نظام معرفتیِ مسلمانان، که در آن قصد دارند باورهایشان را از طریق روالهای استنتاجیِ منطق صوری به بدیهیات برسانند (Foundationalism) را، به چالش بکشیم.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 تناقضباوری! ◾️گفتیم که مسلمانان ادعا میکنند که "هیچ تناقضی در هیچ کجای جهان فعلی یا در هیچ جهان ممکن دیگری (حتی با صرف نظر از ساختار و محدودیتهای ذهنی - روانی بشر هم) نمیتواند صادق، موجه و ممکن باشد" و بدون اثباتِ این ادعای گزاف، آن را بدیهی و بلاواسطه…
دفاع از تناقضباوری.pdf
262.4 KB
◾️چکیدهی مقاله:
دوحقیقتباوری (dialetheism، تناقضباوری) دیدگاهی است که میگوید برخی از تناقضهای صادق وجود دارند. از آنجاییکه در منطق سنتی (ارسطوئی-کلاسیک) اصل امتناع تناقض (LNC) معتبر و برقرار است، این دیدگاه چالش برانگیز است. در این مقاله سعی میشود که مسئلهی اساسیِ دوحقیقتباوری توضیح داده شود، و استدلالها و انگیزههای گراهام پریست را در عدم پذیرش اصل امتناع تناقض و روی آوردن به منطقهای فراسازگار بررسی شود. بنابراین، در بخشهای پیدرپی، سعی میکنیم وجود دوصدقهها یا تناقضهای صادق را در نظامهای حقوقی، زبان طبیعی و زبان فرمال و جهان خارج نشان دهیم و دلایل پریست برای پذیرفتن آنها و نقد وی از دیدگاههای رقیب را بیان کنیم. با انجام این کارها به نظر میرسد برایمان مشخص میشود به شرط آنکه نقضی بر استدلالهای پریست وارد نباشد، دیدگاه پریست در پذیرش تناقضهای صادق، میتواند پذیرفتنی باشد!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
دوحقیقتباوری (dialetheism، تناقضباوری) دیدگاهی است که میگوید برخی از تناقضهای صادق وجود دارند. از آنجاییکه در منطق سنتی (ارسطوئی-کلاسیک) اصل امتناع تناقض (LNC) معتبر و برقرار است، این دیدگاه چالش برانگیز است. در این مقاله سعی میشود که مسئلهی اساسیِ دوحقیقتباوری توضیح داده شود، و استدلالها و انگیزههای گراهام پریست را در عدم پذیرش اصل امتناع تناقض و روی آوردن به منطقهای فراسازگار بررسی شود. بنابراین، در بخشهای پیدرپی، سعی میکنیم وجود دوصدقهها یا تناقضهای صادق را در نظامهای حقوقی، زبان طبیعی و زبان فرمال و جهان خارج نشان دهیم و دلایل پریست برای پذیرفتن آنها و نقد وی از دیدگاههای رقیب را بیان کنیم. با انجام این کارها به نظر میرسد برایمان مشخص میشود به شرط آنکه نقضی بر استدلالهای پریست وارد نباشد، دیدگاه پریست در پذیرش تناقضهای صادق، میتواند پذیرفتنی باشد!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_اول
◾️عدهای گفتهاند ملاک بداهت یک گزاره «مقبولیت آن عندالجمیع» است؛ یعنی بدیهی، هر گزارهایست که همهی انسانها بدون استثناء آن را پذيرفته باشند. مثلاً اصل امتناع تناقض بدیهیست به این دلیل که هیچ انسانی وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت که آن را نپذیرد! این قول چندین مشکل دارد:
1⃣ اِشکال اول:
شما دربارهی كدام يک از اين گزارهها استقراءِ تام كردهاید که طبق این معیار آنها را بدیهی میدانید؟!
✨شما از کجا میدانید که جوامع گذشته این بدیهیات شما (اصل امتناع تناقض، اصل اینهمانی و...) را پذيرفته بودند؟! این ادعا را چگونه اثبات میکنید؟
✨امیل دورکیم در کتاب «صور بنیانی حیات دینی» میآورد: "معقولات فکر کاملاً امور برساختهی اجتماعی هستند یعنی در جامعه ساخته میشوند و در جوامع بدوی به این شکل به کار نمیرفتند و مردم به این ابزار مسلح و مجهز نبودند. این منطق نه تنها از روز اول در ساختمان ذهن بشر وجود نداشته بلکه تا حدی تابع عوامل تاریخی و اجتماعی بوده است. تصورات جمعی فرآوردهی همکاریِ عظیمیست که دامنهی آن نه تنها در مکان بلکه در زمان گسترده است، برای اینکه چنین تصوراتی ساخته شوند انبوهی از اذهان فردی باید گردهم آیند و بهم بیامیزند و فکرها و احساسات خود را با هم ترکیب کنند."
✨لویی برول در کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقبافتاده» نشان میدهد چگونه آنچه ذهنیت عرفانی پیشامنطقی میداند در جوامع بدوی یک تفاوت ماهوی دارد به آنچه ذهنیت منطقی و علمی آن را ذهنیت مدرن میداند و یکی از موارد اصلی که این تفاوت را میسازد اصل امتناع تناقض است که با مثالهایی که از انسانشناسان نقل میکند نشان میدهد چگونه انسان بدوی قائل به اصل امتناع تناقض نبوده است!
✨حتی در تاریخ فلسفه هم مخالفتهای فراوانی با اصل امتناع تناقض (و سایر بدیهیات) به چشم میخورد؛ نیکولاس کوسانوس، اکهارت، هگل و مارکس از برجستهترینِ این مخالفاناند!
✨نیچه بر این باور بود که تنها با تکامل بسیار تدریجیِ قوای حسی و ادراکیِ گونهی انسان طی میلیونها سال بوده است که اصل اینهمانی (A=A) به عنوان اصلی «بدیهی» در بازنمود زبانی انسان از محیط خویش (به تدریج) تصلب یافته است. از این منظر، اصل اینهمانی نه حاصل اکتشاف عقلی انسان، که پیامد طبیعیِ سازگاریِ تدریجیِ او با طبیعتی متخاصم در جریان تنازع برای بقا بوده است. وی در کتاب «حکمت شادان» میگوید: "منطق چگونه [و از کجا] در سرِ انسان پدید آمد؟ مسلماً از امر غیر منطقیای که چه بسا خود در آغاز گسترهای بس فراخ داشته است. چه بسیار موجوداتی که به طریقی متفاوت از ما استنتاج می کردهاند و [در نتیجه] تباه شدهاند؛ و با این همه، چه بسا که آنها نسبت به ما به حقیقت نزدیکتر بودهاند! او [انسان پیشاتاریخیای] که، به عنوان مثال، نمیدانست چگونه غالباً میان خوراکها و یا حیوانات وحشی «اینهمانی» را دریابد، در مقایسه با انسانی که در مواجهه با تمامی موارد شباهت بلافاصله اینهمانی آنها را استنتاج میکرد، اقبال کمتری برای بقا داشت. با این همه، [این] گرایشِ غالب به پنداشتن [امور] مشابه همچون [امور] اینهمان - گرایشی غیر منطقیست از آن روی که هیچ چیزی چنین اینهمان وجود ندارد - تمامیِ آن چیزیست که در آغاز بنیاد منطق را پی افکنده است"
✨بر چه اساس میگویید همهی انسانهای هم عصرمان این بدیهیاتی که شما قبول دارید را قبول کردهاند؟! مگر از تک به تک انسانها نظرخواهی کردهاید؟ تناقضباوران مشتاقانه منتظرند که نظرشان را جویا شوید!
✨از کجا متوجه شدهاید که همهی نسلهای بعدی در قرنهای پیش رو هم، همهی این بدیهیات شما را خواهند پذیرفت؟
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️عدهای گفتهاند ملاک بداهت یک گزاره «مقبولیت آن عندالجمیع» است؛ یعنی بدیهی، هر گزارهایست که همهی انسانها بدون استثناء آن را پذيرفته باشند. مثلاً اصل امتناع تناقض بدیهیست به این دلیل که هیچ انسانی وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت که آن را نپذیرد! این قول چندین مشکل دارد:
1⃣ اِشکال اول:
شما دربارهی كدام يک از اين گزارهها استقراءِ تام كردهاید که طبق این معیار آنها را بدیهی میدانید؟!
✨شما از کجا میدانید که جوامع گذشته این بدیهیات شما (اصل امتناع تناقض، اصل اینهمانی و...) را پذيرفته بودند؟! این ادعا را چگونه اثبات میکنید؟
✨امیل دورکیم در کتاب «صور بنیانی حیات دینی» میآورد: "معقولات فکر کاملاً امور برساختهی اجتماعی هستند یعنی در جامعه ساخته میشوند و در جوامع بدوی به این شکل به کار نمیرفتند و مردم به این ابزار مسلح و مجهز نبودند. این منطق نه تنها از روز اول در ساختمان ذهن بشر وجود نداشته بلکه تا حدی تابع عوامل تاریخی و اجتماعی بوده است. تصورات جمعی فرآوردهی همکاریِ عظیمیست که دامنهی آن نه تنها در مکان بلکه در زمان گسترده است، برای اینکه چنین تصوراتی ساخته شوند انبوهی از اذهان فردی باید گردهم آیند و بهم بیامیزند و فکرها و احساسات خود را با هم ترکیب کنند."
✨لویی برول در کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقبافتاده» نشان میدهد چگونه آنچه ذهنیت عرفانی پیشامنطقی میداند در جوامع بدوی یک تفاوت ماهوی دارد به آنچه ذهنیت منطقی و علمی آن را ذهنیت مدرن میداند و یکی از موارد اصلی که این تفاوت را میسازد اصل امتناع تناقض است که با مثالهایی که از انسانشناسان نقل میکند نشان میدهد چگونه انسان بدوی قائل به اصل امتناع تناقض نبوده است!
✨حتی در تاریخ فلسفه هم مخالفتهای فراوانی با اصل امتناع تناقض (و سایر بدیهیات) به چشم میخورد؛ نیکولاس کوسانوس، اکهارت، هگل و مارکس از برجستهترینِ این مخالفاناند!
✨نیچه بر این باور بود که تنها با تکامل بسیار تدریجیِ قوای حسی و ادراکیِ گونهی انسان طی میلیونها سال بوده است که اصل اینهمانی (A=A) به عنوان اصلی «بدیهی» در بازنمود زبانی انسان از محیط خویش (به تدریج) تصلب یافته است. از این منظر، اصل اینهمانی نه حاصل اکتشاف عقلی انسان، که پیامد طبیعیِ سازگاریِ تدریجیِ او با طبیعتی متخاصم در جریان تنازع برای بقا بوده است. وی در کتاب «حکمت شادان» میگوید: "منطق چگونه [و از کجا] در سرِ انسان پدید آمد؟ مسلماً از امر غیر منطقیای که چه بسا خود در آغاز گسترهای بس فراخ داشته است. چه بسیار موجوداتی که به طریقی متفاوت از ما استنتاج می کردهاند و [در نتیجه] تباه شدهاند؛ و با این همه، چه بسا که آنها نسبت به ما به حقیقت نزدیکتر بودهاند! او [انسان پیشاتاریخیای] که، به عنوان مثال، نمیدانست چگونه غالباً میان خوراکها و یا حیوانات وحشی «اینهمانی» را دریابد، در مقایسه با انسانی که در مواجهه با تمامی موارد شباهت بلافاصله اینهمانی آنها را استنتاج میکرد، اقبال کمتری برای بقا داشت. با این همه، [این] گرایشِ غالب به پنداشتن [امور] مشابه همچون [امور] اینهمان - گرایشی غیر منطقیست از آن روی که هیچ چیزی چنین اینهمان وجود ندارد - تمامیِ آن چیزیست که در آغاز بنیاد منطق را پی افکنده است"
✨بر چه اساس میگویید همهی انسانهای هم عصرمان این بدیهیاتی که شما قبول دارید را قبول کردهاند؟! مگر از تک به تک انسانها نظرخواهی کردهاید؟ تناقضباوران مشتاقانه منتظرند که نظرشان را جویا شوید!
✨از کجا متوجه شدهاید که همهی نسلهای بعدی در قرنهای پیش رو هم، همهی این بدیهیات شما را خواهند پذیرفت؟
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_اول ◾️عدهای گفتهاند ملاک بداهت یک گزاره «مقبولیت آن عندالجمیع» است؛ یعنی بدیهی، هر گزارهایست که همهی انسانها بدون استثناء آن را پذيرفته باشند. مثلاً اصل امتناع تناقض بدیهیست به این دلیل که هیچ انسانی وجود نداشته، ندارد و نخواهد…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_دوم
◾️در بخش اول یکی از ملاکهایی که برای بداهت گزارهها آوردهاند را معرفی و نقد کردیم؛ در این بخش به مشکلات این ملاک از نگاه ملکیان اشاره میکنیم.
2⃣ اِشکال دوم:
اگر بر فرض، قضیهای توسط همهی انسانها پذيرفته شود، چرا میتواند سنگ زيرين معرفت بشری باشد؟! به تعبير ديگر، قضيهی «اگر "p" پذيرفتهشده (مقبول) همهی انسانهاست، پس مبنای استواری برای معرفت بشریست.» چرا صادق است؟ صدق خود اين قضيه را از كجا آوردهاید؟ چه دليلی بر صدق آن داريد؟ اگر بگوييد: "خود اين قضيه از قضايای زيربناییست." خواهم گفت قابل قبول نيست؛ زيرا شما ملاک بداهت را «مقبول عندالجميع» میدانید و اين قضيه مورد قبول همگان نيست؛ لااقل من منكرم! پس سنگ زيربنا نيست و چون از قضايای زيربنایی نيست، بايد ابتناء داشته باشد بر قضيهی يا قضايای ديگر، تا آنها اين قضيه را توجيه كنند. حال مشكل اين است خود اين قضيه میخواهد زيربناییبودن چند قضيهی دیگر را توجیه بكند با اينكه خودش مبتنی بر آن چند قضيهی دیگر است! و در اينجا یک «دور معرفتشناختی» لازم میآید.
3⃣ اِشکال سوم:
اصلاً یک قضيه بايد دارای چه ويژگی یا ویژگیهایی باشد تا پذيرفتهی همهی انسانها شود؟! همان ویژگی، ملاک بداهت است نه پذيرفتهشدگی عندالجميع. به تعبير ديگر، اين قضايا (بديهيات) مقبوليت عامشان را از كجا آوردهاند؟ معلوم میشود كه در خود اين قضيهها ویژگی یا ویژگیهایی هست كه آنها را مقبول عندالجميع میكند (که البته آن ويژگیها در ساير قضايا نيست تا مقبول عندالجميع شوند). انسانها كه از سر گزاف اجماع بر اين چند قضيه نكردهاند! مسلماً این اجماع دليلی دارد. به تعبير ديگر، کسانی كه ملاک بداهت را پذيرفتهشدن میدانند، كار را از وسط شروع كردهاند. پذيرفتهشدن علتی دارد و آن علت، در دلِ خودِ قضيهی مقبوله است!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️در بخش اول یکی از ملاکهایی که برای بداهت گزارهها آوردهاند را معرفی و نقد کردیم؛ در این بخش به مشکلات این ملاک از نگاه ملکیان اشاره میکنیم.
2⃣ اِشکال دوم:
اگر بر فرض، قضیهای توسط همهی انسانها پذيرفته شود، چرا میتواند سنگ زيرين معرفت بشری باشد؟! به تعبير ديگر، قضيهی «اگر "p" پذيرفتهشده (مقبول) همهی انسانهاست، پس مبنای استواری برای معرفت بشریست.» چرا صادق است؟ صدق خود اين قضيه را از كجا آوردهاید؟ چه دليلی بر صدق آن داريد؟ اگر بگوييد: "خود اين قضيه از قضايای زيربناییست." خواهم گفت قابل قبول نيست؛ زيرا شما ملاک بداهت را «مقبول عندالجميع» میدانید و اين قضيه مورد قبول همگان نيست؛ لااقل من منكرم! پس سنگ زيربنا نيست و چون از قضايای زيربنایی نيست، بايد ابتناء داشته باشد بر قضيهی يا قضايای ديگر، تا آنها اين قضيه را توجيه كنند. حال مشكل اين است خود اين قضيه میخواهد زيربناییبودن چند قضيهی دیگر را توجیه بكند با اينكه خودش مبتنی بر آن چند قضيهی دیگر است! و در اينجا یک «دور معرفتشناختی» لازم میآید.
3⃣ اِشکال سوم:
اصلاً یک قضيه بايد دارای چه ويژگی یا ویژگیهایی باشد تا پذيرفتهی همهی انسانها شود؟! همان ویژگی، ملاک بداهت است نه پذيرفتهشدگی عندالجميع. به تعبير ديگر، اين قضايا (بديهيات) مقبوليت عامشان را از كجا آوردهاند؟ معلوم میشود كه در خود اين قضيهها ویژگی یا ویژگیهایی هست كه آنها را مقبول عندالجميع میكند (که البته آن ويژگیها در ساير قضايا نيست تا مقبول عندالجميع شوند). انسانها كه از سر گزاف اجماع بر اين چند قضيه نكردهاند! مسلماً این اجماع دليلی دارد. به تعبير ديگر، کسانی كه ملاک بداهت را پذيرفتهشدن میدانند، كار را از وسط شروع كردهاند. پذيرفتهشدن علتی دارد و آن علت، در دلِ خودِ قضيهی مقبوله است!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_دوم ◾️در بخش اول یکی از ملاکهایی که برای بداهت گزارهها آوردهاند را معرفی و نقد کردیم؛ در این بخش به مشکلات این ملاک از نگاه ملکیان اشاره میکنیم. 2⃣ اِشکال دوم: اگر بر فرض، قضیهای توسط همهی انسانها پذيرفته شود، چرا میتواند…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_سوم
◾️عدهی دیگری گفتهاند ملاک بداهت «وضوح عندالشخص» است؛ یعنی وضوح در نزد من یا شما یا او... .
❕اِشکال:
این ملاک هم مشکلی را حل نمیکند؛ آیا وضوح عندالشخص را به تنهایی كافی میدانید؟ آیا همين كه قضيهای نزد «من» واضح است كفايت میكند كه آن را بدیهی بدانم؟ اگر بگوييد: "بله كفايت میكند!" در اين صورت هر كدام از ما قضايای متعددی خواهيم داشت كه همگی بديهیاند! چون برای هر كدام از ما، خيلی قضايا وجود دارد كه واضح است. در اين صورت تعداد قضايای بديهی خيلی زياد میشود! مضافاً به اينكه لزومی هم برای اجماع بر سر آنها وجود ندارد! يعنی میشود قضايای بديهیِ من با قضايای بديهیِ شما، عضو مشتركی نداشته باشد؛ لزومی ندارد كه عناصر و اعضای مشتركی داشته باشند.
✨ضمناً اگر هم عنصر مشتركی بين فهرست قضايای بديهیِ انسانها پيدا شد - مثلاً ۵ قضيه باشد كه در فهرست قضايای بديهیِ همهی انسانها وجود داشته باشد - باز هم نمیتوانيم فقط اين ۵ قضيه را بديهی بدانيم؛ بايد همهی قضايای بديهیِ همهی افراد را بديهی بدانيم! زيرا همهی آنها واضح عندالشخصاند. اما اگر بگوييد: "وضوح عندالشخص كفايت نمیكند! بلکه بايد برای اشخاص ديگری هم واضح باشد" در این صورت ملاک بداهت میشود همان ملاک قبلی یعنی پذيرفتهبودن نزد همهی انسانها! ملاک همان است و فقط آمدهاید به جای «پذیرش»، «وضوح» را گذاشتهاید و شده است: واضحبودن نزد همهی انسانها؛ و اين قول، همهی مشکلات قول قبلی را خواهد داشت!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
◾️عدهی دیگری گفتهاند ملاک بداهت «وضوح عندالشخص» است؛ یعنی وضوح در نزد من یا شما یا او... .
❕اِشکال:
این ملاک هم مشکلی را حل نمیکند؛ آیا وضوح عندالشخص را به تنهایی كافی میدانید؟ آیا همين كه قضيهای نزد «من» واضح است كفايت میكند كه آن را بدیهی بدانم؟ اگر بگوييد: "بله كفايت میكند!" در اين صورت هر كدام از ما قضايای متعددی خواهيم داشت كه همگی بديهیاند! چون برای هر كدام از ما، خيلی قضايا وجود دارد كه واضح است. در اين صورت تعداد قضايای بديهی خيلی زياد میشود! مضافاً به اينكه لزومی هم برای اجماع بر سر آنها وجود ندارد! يعنی میشود قضايای بديهیِ من با قضايای بديهیِ شما، عضو مشتركی نداشته باشد؛ لزومی ندارد كه عناصر و اعضای مشتركی داشته باشند.
✨ضمناً اگر هم عنصر مشتركی بين فهرست قضايای بديهیِ انسانها پيدا شد - مثلاً ۵ قضيه باشد كه در فهرست قضايای بديهیِ همهی انسانها وجود داشته باشد - باز هم نمیتوانيم فقط اين ۵ قضيه را بديهی بدانيم؛ بايد همهی قضايای بديهیِ همهی افراد را بديهی بدانيم! زيرا همهی آنها واضح عندالشخصاند. اما اگر بگوييد: "وضوح عندالشخص كفايت نمیكند! بلکه بايد برای اشخاص ديگری هم واضح باشد" در این صورت ملاک بداهت میشود همان ملاک قبلی یعنی پذيرفتهبودن نزد همهی انسانها! ملاک همان است و فقط آمدهاید به جای «پذیرش»، «وضوح» را گذاشتهاید و شده است: واضحبودن نزد همهی انسانها؛ و اين قول، همهی مشکلات قول قبلی را خواهد داشت!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_سوم ◾️عدهی دیگری گفتهاند ملاک بداهت «وضوح عندالشخص» است؛ یعنی وضوح در نزد من یا شما یا او... . ❕اِشکال: این ملاک هم مشکلی را حل نمیکند؛ آیا وضوح عندالشخص را به تنهایی كافی میدانید؟ آیا همين كه قضيهای نزد «من» واضح است كفايت میكند…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_چهارم
✨بعضی گفتهاند بداهت اصلاً ملاک ندارد؛ ما چند قضيه داريم كه بر مجموع آنها نام «بديهيات» را گذاشتهایم؛ و بداهت بديهيات به اين است كه در اين گروه گِرد آمدهاند!
✨مانند اينكه بپرسیم: چرا افراد اين كلاس را میگويند كلاس و همکلاسی؟ جواب میدهند: كلاس ملاکی ندارد! همين كه گِرد هم نشستهاند، خودِ اين گردهمایی سبب میشود همکلاسی پيدا كنند؛ هیچ ملاکی در كار نيست. ويژگیِ مشترکی در كار نيست كه به سبب آن بگوييم اينها همکلاسیاند!
✨بديهيات هم يک مجموعه از قضايایی هستند كه به جای اينکه هر بار اسم همهی آنها را بیاوریم و اين اسمها را پشت سر هم رديف كنيم، اسم مشترکی روی مجموع اينها گذاشتهايم كه هر وقت آن اسم را آوردیم، اين مجموعه به ذهن شما بياید. برای اختصار در زبان این کار را میکنیم؛ مثل «DNA» كه علامت اختصاریِ يک عده از كلمات و جملات در شيمیِ آلیست. پس خلاصهی اين نظريه این است که: گاهی میخواهیم دربارهی قضيههای «اجتماع نقيضين محالست» و «ارتفاع نقيضين محالست» و «اجتماع ضدين محالست» و «هر چيزی خودش است» و «كل بزرگتر از جزءِ خودش است» و... حكمی كنیم، و اگر هر بار كه میخواهیم حكمی برای اينها كنیم، مجبور شویم كه از تک به تک اينها اسم ببریم، طولانی میشود؛ لذا آمدهایم به اين ۷-۸ قضيه اسم مشترکی دادهایم و آن «بديهيات» است! پس نبايد فکر كنيم که در تک به تک اين قضايا ويژگی یا ویژگیهایی وجود دارد كه در همهی آنها مشترک است و به سبب همان ویژگی یا ویژگیها به اینها بديهيات گفتهاند؛ خیر! این کار فقط برای اقتصاد در زبان است.
❕اِشکال:
✨اين نظریه هم هیچ مشكلی را حل نمیكند! شما میخواهید هر بار روی این چند قضيه حکم واحدی صادر کنید، بعد به جای اینکه تک به تک نام آنها بیاورید به اختصار میگویید: «بدیهیات»؛ تا اینجای کار را - هر چند نکتهی خاصی نگفتهاید، اما - میپذیریم.
✨منتها روی این چند قضيه (یا به اختصار بدیهیات) چه حکمهایی صادر میکنید؟ شما حکم میکنید که این بدیهیات سنگ زيرين معرفت بشریاند! حکم میکنید که بلاواسطهاند و احدی نباید در درستیِشان تشکیک کند! حکم میکنید که نیازی هم به اثبات ندارند و باید مستقیم پذيرفتشان و... .
✨حال میپرسیم كه: "اصلاً چه چيزی شما را ملزم كرده است كه يک حكم كلی روی این ۷-۸ قضیه بكنيد؟ چرا اين حكم كلی به سایر قضايا تسری پيدا نمیكند؟!" اين عدم تسری نشان میدهد كه ويژگیِ مشتركی در اين چند قضيه وجود دارد و همان ويژگیِ مشترک سبب شده است كه اينها را يک گروه بدانيد و این احکام را برای آنها صادر کنید! اقتصاد و اختصار در زبان را میپذيريم اما پرسش ما اين است كه چه چيزی سبب شده است كه گاهی شما روی اين ۷-۸ قضیه حكم واحدی را میكنيد؟ به اين دلیل است كه اینها توسط ويژگیِ مشتركی، همسرشت شدهاند و از روی اين همسرشتی حكم واحدی برای آنها صادر كردهايد؛ پس حتماً ملاک و ویژگیِ مشترکی دارند! ملاک بداهت هم، همان ویژگیِ مشترک است! پس آن ویژگیِ مشترک چیست؟!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
✨بعضی گفتهاند بداهت اصلاً ملاک ندارد؛ ما چند قضيه داريم كه بر مجموع آنها نام «بديهيات» را گذاشتهایم؛ و بداهت بديهيات به اين است كه در اين گروه گِرد آمدهاند!
✨مانند اينكه بپرسیم: چرا افراد اين كلاس را میگويند كلاس و همکلاسی؟ جواب میدهند: كلاس ملاکی ندارد! همين كه گِرد هم نشستهاند، خودِ اين گردهمایی سبب میشود همکلاسی پيدا كنند؛ هیچ ملاکی در كار نيست. ويژگیِ مشترکی در كار نيست كه به سبب آن بگوييم اينها همکلاسیاند!
✨بديهيات هم يک مجموعه از قضايایی هستند كه به جای اينکه هر بار اسم همهی آنها را بیاوریم و اين اسمها را پشت سر هم رديف كنيم، اسم مشترکی روی مجموع اينها گذاشتهايم كه هر وقت آن اسم را آوردیم، اين مجموعه به ذهن شما بياید. برای اختصار در زبان این کار را میکنیم؛ مثل «DNA» كه علامت اختصاریِ يک عده از كلمات و جملات در شيمیِ آلیست. پس خلاصهی اين نظريه این است که: گاهی میخواهیم دربارهی قضيههای «اجتماع نقيضين محالست» و «ارتفاع نقيضين محالست» و «اجتماع ضدين محالست» و «هر چيزی خودش است» و «كل بزرگتر از جزءِ خودش است» و... حكمی كنیم، و اگر هر بار كه میخواهیم حكمی برای اينها كنیم، مجبور شویم كه از تک به تک اينها اسم ببریم، طولانی میشود؛ لذا آمدهایم به اين ۷-۸ قضيه اسم مشترکی دادهایم و آن «بديهيات» است! پس نبايد فکر كنيم که در تک به تک اين قضايا ويژگی یا ویژگیهایی وجود دارد كه در همهی آنها مشترک است و به سبب همان ویژگی یا ویژگیها به اینها بديهيات گفتهاند؛ خیر! این کار فقط برای اقتصاد در زبان است.
❕اِشکال:
✨اين نظریه هم هیچ مشكلی را حل نمیكند! شما میخواهید هر بار روی این چند قضيه حکم واحدی صادر کنید، بعد به جای اینکه تک به تک نام آنها بیاورید به اختصار میگویید: «بدیهیات»؛ تا اینجای کار را - هر چند نکتهی خاصی نگفتهاید، اما - میپذیریم.
✨منتها روی این چند قضيه (یا به اختصار بدیهیات) چه حکمهایی صادر میکنید؟ شما حکم میکنید که این بدیهیات سنگ زيرين معرفت بشریاند! حکم میکنید که بلاواسطهاند و احدی نباید در درستیِشان تشکیک کند! حکم میکنید که نیازی هم به اثبات ندارند و باید مستقیم پذيرفتشان و... .
✨حال میپرسیم كه: "اصلاً چه چيزی شما را ملزم كرده است كه يک حكم كلی روی این ۷-۸ قضیه بكنيد؟ چرا اين حكم كلی به سایر قضايا تسری پيدا نمیكند؟!" اين عدم تسری نشان میدهد كه ويژگیِ مشتركی در اين چند قضيه وجود دارد و همان ويژگیِ مشترک سبب شده است كه اينها را يک گروه بدانيد و این احکام را برای آنها صادر کنید! اقتصاد و اختصار در زبان را میپذيريم اما پرسش ما اين است كه چه چيزی سبب شده است كه گاهی شما روی اين ۷-۸ قضیه حكم واحدی را میكنيد؟ به اين دلیل است كه اینها توسط ويژگیِ مشتركی، همسرشت شدهاند و از روی اين همسرشتی حكم واحدی برای آنها صادر كردهايد؛ پس حتماً ملاک و ویژگیِ مشترکی دارند! ملاک بداهت هم، همان ویژگیِ مشترک است! پس آن ویژگیِ مشترک چیست؟!
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_چهارم ✨بعضی گفتهاند بداهت اصلاً ملاک ندارد؛ ما چند قضيه داريم كه بر مجموع آنها نام «بديهيات» را گذاشتهایم؛ و بداهت بديهيات به اين است كه در اين گروه گِرد آمدهاند! ✨مانند اينكه بپرسیم: چرا افراد اين كلاس را میگويند كلاس و همکلاسی؟…
📌 ملاک بداهت چیست؟ #بخش_پایانی
❕دیدیم برخلاف آنچه ادعا میکردند، بداهت دارای ملاک و تعریف جامع و مانعی نیست؛ مصادیق واحدی ندارد؛ مقبولیت همگانی و تاریخی ندارد؛ خاستگاه زیستی، فرگشتی و اجتماعی دارد؛ مثالهای نقض دارد؛ بلاواسطه، بینیاز از اثبات و زیربنای تمام معرفت بشری نیست؛ از وضوح یک گزاره هم، نمیشود به صدق آن نقب زد! بنابراین بدیهیات و متعاقباً نظامهای مبناگرایانه و بديهیگرایانه، اعتبار و حجیت معرفتشناختی ندارند و قابل دفاع نیستند؛ در نتیجه: هر گزارهای که از این مسیر اثبات شود هم، بیاعتبار است!
✨حال بعضی گفتهاند بياييم و از بديهيات دست برداريم؛ ولی اگر میخواهيم نظامی داشته باشيم، اين نظام بالأخره یکسری قضايای مبنایی میخواهد! همان قضايای مبنایی را بهعنوان «اصل موضوع یا Axiom» قبول كنیم و فقط "فرض" بگیریم و اصلاً هم برای آنها ادعای بداهت (بدیهیبودن و یقینیبودن)، وضوح عندالشخص و مقبول عندالجميع نكنيم؛ چون هر نظام بالأخره بايد معلوماتی بیواسطه (Immediate) داشته باشد كه بقيهی معلومات روی آن تكيه کنند!
❕اِشکال:
1⃣ اولاً دوباره میپرسیم: "چه ويژگی یا ویژگیهایی در اين گزارهها وجود داشته است که اینها را بهعنوان اصل موضوع آوردهايد؟"
✨این اصول موضوعه هم، بالأخره سنگ زيربناست! آنها اسمش را میگذاشتند بديهی، شما میگذارید اصل موضوع! اما اصلاً چرا اينها سنگ زيربنا شدهاند؟ چرا اصل موضوع شدهاند؟ چه ويژگیهایی در اينها وجود دارد که در سایر قضايا وجود ندارد؟ چرا میتوان اینها را فرض گرفت ولی بقیه را نه؟!
2⃣ ثانياً نظامی كه مبتنی بر اصول موضوعه باشد (یعنی نظام اصل موضوعی یا Axiomatic) نظامیست كه با فرضگرفتنِ چند اصل و چند تعریف ساخته میشود و شما میتوانید در پستوی خانه بنشینید و آن را تا بینهایت گسترش بدهید! چنين نظامی، فقط برای منطق و رياضيات به درد میخورد؛ برای شناخت جهان و عالَم واقع، نمیتوان با فرضگرفتن چند اصل موضوع و چند تعریف نظامی بنا کرد! چنين نظامهایی فقط اختصاص به منطق و رياضيات دارد.
3⃣ ثالثاً ارزش این نظام و دستاوردهای آن صرفاً میتواند پراگماتیک باشد؛ یعنی دربارهی واقعیت جهان، حرفی برای گفتن ندارد و چیزی را هم اثبات نمیکند! نهایتاً میتواند در ساحت عمل، برای ما سودمند باشد.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
❕دیدیم برخلاف آنچه ادعا میکردند، بداهت دارای ملاک و تعریف جامع و مانعی نیست؛ مصادیق واحدی ندارد؛ مقبولیت همگانی و تاریخی ندارد؛ خاستگاه زیستی، فرگشتی و اجتماعی دارد؛ مثالهای نقض دارد؛ بلاواسطه، بینیاز از اثبات و زیربنای تمام معرفت بشری نیست؛ از وضوح یک گزاره هم، نمیشود به صدق آن نقب زد! بنابراین بدیهیات و متعاقباً نظامهای مبناگرایانه و بديهیگرایانه، اعتبار و حجیت معرفتشناختی ندارند و قابل دفاع نیستند؛ در نتیجه: هر گزارهای که از این مسیر اثبات شود هم، بیاعتبار است!
✨حال بعضی گفتهاند بياييم و از بديهيات دست برداريم؛ ولی اگر میخواهيم نظامی داشته باشيم، اين نظام بالأخره یکسری قضايای مبنایی میخواهد! همان قضايای مبنایی را بهعنوان «اصل موضوع یا Axiom» قبول كنیم و فقط "فرض" بگیریم و اصلاً هم برای آنها ادعای بداهت (بدیهیبودن و یقینیبودن)، وضوح عندالشخص و مقبول عندالجميع نكنيم؛ چون هر نظام بالأخره بايد معلوماتی بیواسطه (Immediate) داشته باشد كه بقيهی معلومات روی آن تكيه کنند!
❕اِشکال:
1⃣ اولاً دوباره میپرسیم: "چه ويژگی یا ویژگیهایی در اين گزارهها وجود داشته است که اینها را بهعنوان اصل موضوع آوردهايد؟"
✨این اصول موضوعه هم، بالأخره سنگ زيربناست! آنها اسمش را میگذاشتند بديهی، شما میگذارید اصل موضوع! اما اصلاً چرا اينها سنگ زيربنا شدهاند؟ چرا اصل موضوع شدهاند؟ چه ويژگیهایی در اينها وجود دارد که در سایر قضايا وجود ندارد؟ چرا میتوان اینها را فرض گرفت ولی بقیه را نه؟!
2⃣ ثانياً نظامی كه مبتنی بر اصول موضوعه باشد (یعنی نظام اصل موضوعی یا Axiomatic) نظامیست كه با فرضگرفتنِ چند اصل و چند تعریف ساخته میشود و شما میتوانید در پستوی خانه بنشینید و آن را تا بینهایت گسترش بدهید! چنين نظامی، فقط برای منطق و رياضيات به درد میخورد؛ برای شناخت جهان و عالَم واقع، نمیتوان با فرضگرفتن چند اصل موضوع و چند تعریف نظامی بنا کرد! چنين نظامهایی فقط اختصاص به منطق و رياضيات دارد.
3⃣ ثالثاً ارزش این نظام و دستاوردهای آن صرفاً میتواند پراگماتیک باشد؛ یعنی دربارهی واقعیت جهان، حرفی برای گفتن ندارد و چیزی را هم اثبات نمیکند! نهایتاً میتواند در ساحت عمل، برای ما سودمند باشد.
کانال دروغها و خرافات اسلام
@ISLIE
📌 مغایرت روشهای رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_اول
✨امروزه متدولوژیِ تحقيق تاریخی - مخصوصاً از زمان دیوید هیوم به بعد - متفاوت با قبل است. دیوید هیوم را بيشتر ما بهعنوان یک فيلسوف میشناسیم ولی در زمان خودش بيشتر بهعنوان «مورخ و فيلسوف تاریخ» مطرح بود. هیوم چندین جلد کتاب دربارهی تاریخ انگلستان نوشته و در زمرهی بزرگترین مورخان تاریخ انگلستان و جهان است.
✨همانگونه که ابن خلدون کتابی با عنوان «مقدمهی ابن خلدون» برای کتاب تاریخ خود یعنی کتاب «تاریخ ابن خلدون» نوشت و این مقدمه از خود کتاب تاریخ وی معروفتر شد، هيوم هم در «مقدمهی تاریخ انگلستان» مطالب مهمی را در باب روش تاریخنگاری بيان کرد که موجب تحولات عظیمی در روش تحقيق تاریخی و تاریخنگاری شد!
❔برای مثال، هیوم چالشی مطرح میکند و میپرسد: اگر گزارهای را هزار نفر نقل کنند، در کدام صورت یقين و اعتماد بیشتری پیدا میکنید؟ اگر:
۱) همهی هزار نفر ناقل گزاره مرد باشند؟
۲) یا اینکه با حفظ همان هزار نفر، پانصد نفرشان مرد باشند و پانصد نفرشان زن؟
❔در کدام صورت یقين بیشتری پیدا میکنید؟ قطعاً در صورت دوم! حال یقين بیشتری پیدا میکنید اگر این هزار نفر که پانصد نفرشان مرد هستند و پانصد نفرشان زن هستند:
۱) جمیعاً مسیحی باشند؟
۲) یا صد نفرشان مسيحی و صد نفرشان یهودی و صد نفرشان زرتشتی و صد نفرشان بودایی و صد نفرشان هم بیدین باشند؟
❔کدامش را بيشتر قبول میکنید؟ قطعاً صورت دوم را! حال دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:
۱) هزار نفر راویِ مزبور همگی آسیایی باشند.
۲) یا یک تعدادشان آسيايی باشند و یک تعدادشان آمریکایی باشند و یک تعدادشان آفریقایی باشند و یک تعدادشان استرالیایی باشند.
❔حال در کدام صورت بيشتر قبول میکنید؟ قطعاً در صورت دوم! باز دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:
۱) همهی هزار ناقل گزاره ثروتمند باشند.
۲) یا بعضی ثروتمند باشند و بعضی خيلی ثروتمند باشند و بعضی فقیر باشند و بعضی خیلی فقير باشند.
❔حال در کدام صورت بيشتر یقين پيدا میکنید؟ دو صورت دیگر را فرض کنید:
۱) همهی هزار راوی شیمی خوانده باشند.
۲) یا بعضی شیمی خوانده باشند و بعضی فیزیک خوانده باشند و بعضی فلسفه خوانده باشند و بعضی رشتههای دیگری خوانده باشند.
❕باز هم در اینجا شق دوم را بيشتر قبول میکنید! بعد هیوم اضافه میکرد که: منطق و ساختار روان انسان چنان است که تنوع (گوناگونیِ) راویان از تکثر (فراوانیِ) راویان برای ما اطمینانآورتر و ایمانآورتر است؛ بنابراین خیلی بیشتر از تکثر راویان، تنوع راویان مهم و ملاک است! چرا؟ چرا تنوع ملاک است؟ چون هر چه تنوع بيشتر میشود، احتمال توطئه کمتر میشود؛ چرا؟ چون منافع مشترک و سوگیریها و جانبداریها کمتر میشود!
✨برای مثال: اگر همهی هزار ناقل کمونیست باشند، چون منافع مشترک زیادی دارند ممکن است دروغی بگویند یا یک جریان تاریخی را به نفع خودشان تحریف کنند! اما اگر پانصد نفرشان کمونیست باشند و پانصد نفرشان لیبرال باشند احتمال توطئه و جانبداری کمتر میشود؛ چون اشتراک منافع کمونیستها و لیبرالها کمتر است.
✨همینطور اگر هر هزار نفر مسیحی باشند، احتمال توطئه و تبانی بالا میرود؛ اما اگر تعدادی از آنان مسيحی باشند و تعدادی یهودی و تعدادی مسلمان و تعدادی بیدین و تعدادی زرتشتی، احتمال تبانی و همدستی کمتر میشود! ولی اگر همه مسلمان باشند احتمال سوگیری، جانبداری، تفسیر به رأی، تقطیع، تحریف، دروغ و تبانی به سود اسلام بيشتر میشود.
✨پس هر چه تنوع بيشتر میشود، کیفیت و کمیت منافع مشترک کمتر میشود؛ و هر چه منافع مشترک کمتر میشود، احتمال توطئه و به گفتهی قُدما «تواطی بر کذب» هم، کمتر میشود. بنابراین اگر در تاریخ یک قولی را نقل کردند و یک قولی هم برخلافش نقل شد، یکی از راههایی که برای ترجیح این قول بر آن قول قائل میشوند، توجه به «تنوع» راویان است! اگر یک گروهی میگویند: "الف، ب است" و گروه دیگری میگویند: "الف، ب نیست" یکی از راههایی که برای ترجيح یک قول بر قول دیگر قائل میشویم این است که ببینیم تنوع راویان "الف، ب نیست" بیشتر است یا تنوع راویان "الف، ب است" البته تنوع، نه تکثر! دلیل آن هم خیلی واضح است: چون هر چه تنوع بيشتر میشود، احتمال تواطی بر کذب کمتر میشود!
@ISLIE
✨امروزه متدولوژیِ تحقيق تاریخی - مخصوصاً از زمان دیوید هیوم به بعد - متفاوت با قبل است. دیوید هیوم را بيشتر ما بهعنوان یک فيلسوف میشناسیم ولی در زمان خودش بيشتر بهعنوان «مورخ و فيلسوف تاریخ» مطرح بود. هیوم چندین جلد کتاب دربارهی تاریخ انگلستان نوشته و در زمرهی بزرگترین مورخان تاریخ انگلستان و جهان است.
✨همانگونه که ابن خلدون کتابی با عنوان «مقدمهی ابن خلدون» برای کتاب تاریخ خود یعنی کتاب «تاریخ ابن خلدون» نوشت و این مقدمه از خود کتاب تاریخ وی معروفتر شد، هيوم هم در «مقدمهی تاریخ انگلستان» مطالب مهمی را در باب روش تاریخنگاری بيان کرد که موجب تحولات عظیمی در روش تحقيق تاریخی و تاریخنگاری شد!
❔برای مثال، هیوم چالشی مطرح میکند و میپرسد: اگر گزارهای را هزار نفر نقل کنند، در کدام صورت یقين و اعتماد بیشتری پیدا میکنید؟ اگر:
۱) همهی هزار نفر ناقل گزاره مرد باشند؟
۲) یا اینکه با حفظ همان هزار نفر، پانصد نفرشان مرد باشند و پانصد نفرشان زن؟
❔در کدام صورت یقين بیشتری پیدا میکنید؟ قطعاً در صورت دوم! حال یقين بیشتری پیدا میکنید اگر این هزار نفر که پانصد نفرشان مرد هستند و پانصد نفرشان زن هستند:
۱) جمیعاً مسیحی باشند؟
۲) یا صد نفرشان مسيحی و صد نفرشان یهودی و صد نفرشان زرتشتی و صد نفرشان بودایی و صد نفرشان هم بیدین باشند؟
❔کدامش را بيشتر قبول میکنید؟ قطعاً صورت دوم را! حال دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:
۱) هزار نفر راویِ مزبور همگی آسیایی باشند.
۲) یا یک تعدادشان آسيايی باشند و یک تعدادشان آمریکایی باشند و یک تعدادشان آفریقایی باشند و یک تعدادشان استرالیایی باشند.
❔حال در کدام صورت بيشتر قبول میکنید؟ قطعاً در صورت دوم! باز دو صورت دیگر را در نظر بگيرید:
۱) همهی هزار ناقل گزاره ثروتمند باشند.
۲) یا بعضی ثروتمند باشند و بعضی خيلی ثروتمند باشند و بعضی فقیر باشند و بعضی خیلی فقير باشند.
❔حال در کدام صورت بيشتر یقين پيدا میکنید؟ دو صورت دیگر را فرض کنید:
۱) همهی هزار راوی شیمی خوانده باشند.
۲) یا بعضی شیمی خوانده باشند و بعضی فیزیک خوانده باشند و بعضی فلسفه خوانده باشند و بعضی رشتههای دیگری خوانده باشند.
❕باز هم در اینجا شق دوم را بيشتر قبول میکنید! بعد هیوم اضافه میکرد که: منطق و ساختار روان انسان چنان است که تنوع (گوناگونیِ) راویان از تکثر (فراوانیِ) راویان برای ما اطمینانآورتر و ایمانآورتر است؛ بنابراین خیلی بیشتر از تکثر راویان، تنوع راویان مهم و ملاک است! چرا؟ چرا تنوع ملاک است؟ چون هر چه تنوع بيشتر میشود، احتمال توطئه کمتر میشود؛ چرا؟ چون منافع مشترک و سوگیریها و جانبداریها کمتر میشود!
✨برای مثال: اگر همهی هزار ناقل کمونیست باشند، چون منافع مشترک زیادی دارند ممکن است دروغی بگویند یا یک جریان تاریخی را به نفع خودشان تحریف کنند! اما اگر پانصد نفرشان کمونیست باشند و پانصد نفرشان لیبرال باشند احتمال توطئه و جانبداری کمتر میشود؛ چون اشتراک منافع کمونیستها و لیبرالها کمتر است.
✨همینطور اگر هر هزار نفر مسیحی باشند، احتمال توطئه و تبانی بالا میرود؛ اما اگر تعدادی از آنان مسيحی باشند و تعدادی یهودی و تعدادی مسلمان و تعدادی بیدین و تعدادی زرتشتی، احتمال تبانی و همدستی کمتر میشود! ولی اگر همه مسلمان باشند احتمال سوگیری، جانبداری، تفسیر به رأی، تقطیع، تحریف، دروغ و تبانی به سود اسلام بيشتر میشود.
✨پس هر چه تنوع بيشتر میشود، کیفیت و کمیت منافع مشترک کمتر میشود؛ و هر چه منافع مشترک کمتر میشود، احتمال توطئه و به گفتهی قُدما «تواطی بر کذب» هم، کمتر میشود. بنابراین اگر در تاریخ یک قولی را نقل کردند و یک قولی هم برخلافش نقل شد، یکی از راههایی که برای ترجیح این قول بر آن قول قائل میشوند، توجه به «تنوع» راویان است! اگر یک گروهی میگویند: "الف، ب است" و گروه دیگری میگویند: "الف، ب نیست" یکی از راههایی که برای ترجيح یک قول بر قول دیگر قائل میشویم این است که ببینیم تنوع راویان "الف، ب نیست" بیشتر است یا تنوع راویان "الف، ب است" البته تنوع، نه تکثر! دلیل آن هم خیلی واضح است: چون هر چه تنوع بيشتر میشود، احتمال تواطی بر کذب کمتر میشود!
@ISLIE
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
📌 مغایرت روشهای رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_اول ✨امروزه متدولوژیِ تحقيق تاریخی - مخصوصاً از زمان دیوید هیوم به بعد - متفاوت با قبل است. دیوید هیوم را بيشتر ما بهعنوان یک فيلسوف میشناسیم ولی در زمان خودش بيشتر بهعنوان «مورخ…
📌 مغایرت روشهای رجالی و اسلامیِ تحقيق تاریخی با متدولوژیِ علم تاریخ! #بخش_دوم
✨همانطور که در بخش اول گفته شد، در متدولوژیِ علم تاریخ یکی از روشهای اعتبارسنجیِ اقوال و اخبار مختلف، توجه به «گوناگونی و تنوع راویان» است؛ هر چه تنوع راویان کمتر باشد، احتمال تواطی بر کذب بيشتر است!
❕حال به متدولوژیِ تحقيق تاریخی در علم رجال توجه کنید: در علم رجال اگر بخواهند حدیثی را بر حدیث دیگر رجحان بدهند، با چه روشی رجحان میدهند؟ میگویند: "آن حدیثی رجحان دارد که همهی راویانش مسلمان و شیعه و امامیه باشند؛ حتی شیعهی کیسانیه و زیدیه هم مفيد نيستند!"
✨در حالی که این روش (Method) فقط احتمال تواطی بر کذب را بالا میبرد؛ امروزه روشهای تاریخنگاریِ علمی و آکادمیک در جهان با روشهای مرسوم مسلمانان از زمین تا آسمان فرق دارد! کدام روش درستتر است؟ روش هیومها یا روش مُلاها؟ وقتی که همهی راویان مسلمان باشند و همه شیعه باشند و همه امامیه باشند، حتماً تصدیق میکنند که فلان کس به فلان کس فحش داد یا فلان ظلم را کرد و قس علی هذا!
✨عدالتی که در اسلام در مورد راوی شرط است، خیلی متفاوت است با آن چیزی که امروزه در متدولوژیِ تحقيق تاریخی گفته میشود؛ برای مثال، اگر کسی «تارک الصلاة» باشد، «عادل» محسوب میشود؟ خير! اما در روش کنونیِ تحقيق تاریخی ذرهای اهمیت ندارد که راوی تارک الصلاة باشد/نباشد! آنچه اهمیت دارد «راستگویی و صداقت» راویست؛ چه بسيار نمازخوانهایی که دروغ میگویند، و چه بسیار راستگویانی که نماز نمیخوانند! در مسئلهی وثاقت تاریخی آنچه اهمیت دارد این است که راوی دروغگو نباشد نه تارک الصلاة! پس باید توجه داشت که روش اسلامی و سنتیِ تحقيق تاریخی کاملاً مغایر با روش علمی و جهانیِ تحقيق است.
@ISLIE
✨همانطور که در بخش اول گفته شد، در متدولوژیِ علم تاریخ یکی از روشهای اعتبارسنجیِ اقوال و اخبار مختلف، توجه به «گوناگونی و تنوع راویان» است؛ هر چه تنوع راویان کمتر باشد، احتمال تواطی بر کذب بيشتر است!
❕حال به متدولوژیِ تحقيق تاریخی در علم رجال توجه کنید: در علم رجال اگر بخواهند حدیثی را بر حدیث دیگر رجحان بدهند، با چه روشی رجحان میدهند؟ میگویند: "آن حدیثی رجحان دارد که همهی راویانش مسلمان و شیعه و امامیه باشند؛ حتی شیعهی کیسانیه و زیدیه هم مفيد نيستند!"
✨در حالی که این روش (Method) فقط احتمال تواطی بر کذب را بالا میبرد؛ امروزه روشهای تاریخنگاریِ علمی و آکادمیک در جهان با روشهای مرسوم مسلمانان از زمین تا آسمان فرق دارد! کدام روش درستتر است؟ روش هیومها یا روش مُلاها؟ وقتی که همهی راویان مسلمان باشند و همه شیعه باشند و همه امامیه باشند، حتماً تصدیق میکنند که فلان کس به فلان کس فحش داد یا فلان ظلم را کرد و قس علی هذا!
✨عدالتی که در اسلام در مورد راوی شرط است، خیلی متفاوت است با آن چیزی که امروزه در متدولوژیِ تحقيق تاریخی گفته میشود؛ برای مثال، اگر کسی «تارک الصلاة» باشد، «عادل» محسوب میشود؟ خير! اما در روش کنونیِ تحقيق تاریخی ذرهای اهمیت ندارد که راوی تارک الصلاة باشد/نباشد! آنچه اهمیت دارد «راستگویی و صداقت» راویست؛ چه بسيار نمازخوانهایی که دروغ میگویند، و چه بسیار راستگویانی که نماز نمیخوانند! در مسئلهی وثاقت تاریخی آنچه اهمیت دارد این است که راوی دروغگو نباشد نه تارک الصلاة! پس باید توجه داشت که روش اسلامی و سنتیِ تحقيق تاریخی کاملاً مغایر با روش علمی و جهانیِ تحقيق است.
@ISLIE
اغلاط فاحش ترجمهی قرآن مکارم شیرازی
مصطفی ملکیان
📌 مصطفی ملکیان: در ترجمهی قرآن مکارم شیرازی ۶۸۰۰ غلط وجود دارد!
✨فقها طبق گفتهی خودشان، از میان تقریباً ۶۶۰۰ آیهی قرآن، فقط با همان ۵۰۰ آیهای کار دارند که میگوید بکن و نکن! یعنی همان «آیات الاحکام».
❕من با قاطعیت به شما میگویم که فقیهان فراوانی را میشناسم که بقيهی قرآن غیر از این ۵۰۰ آیه را اصلاً بلد نیستند بخوانند! اگر از آنها بپرسید که فلان آیه یعنی چه؟ اصلاً نمیدانند چون از آیات الاحکام نیست! حتی ترجمهی فارسیاش را هم بلد نیستند.
✨برای مثال، بعد از انتشار ترجمهی قرآن یکی از مراجع تقلید (مکارم شیرازی)، من و یکی از دوستانم این ترجمه را نقد و بررسی کردیم؛ آن دوست من (که الان استاد رشتهی علوم قرآنی هستند) در یک مجلهای که به پژوهشهای قرآنی اختصاص داشت شروع کرد به نقد این ترجمه؛ یک شماره از آن مجله منتشر شد که نقد بخشی از ترجمه بود، اما شمارههای بعدیاش دیگر از طرف «بیت مقام» اجازهی انتشار پیدا نکرد!
❗️در این ترجمه ۱۸۰۰ غلط «کاملاً فاحش» وجود داشت؛ یعنی غلطی که هیچ احدی مرتکب آن نمیشود! غیر از این اغلاط کاملاً فاحش، ۵۰۰۰ غلط دیگر هم در این ترجمه وجود داشت.
@ISLIE
✨فقها طبق گفتهی خودشان، از میان تقریباً ۶۶۰۰ آیهی قرآن، فقط با همان ۵۰۰ آیهای کار دارند که میگوید بکن و نکن! یعنی همان «آیات الاحکام».
❕من با قاطعیت به شما میگویم که فقیهان فراوانی را میشناسم که بقيهی قرآن غیر از این ۵۰۰ آیه را اصلاً بلد نیستند بخوانند! اگر از آنها بپرسید که فلان آیه یعنی چه؟ اصلاً نمیدانند چون از آیات الاحکام نیست! حتی ترجمهی فارسیاش را هم بلد نیستند.
✨برای مثال، بعد از انتشار ترجمهی قرآن یکی از مراجع تقلید (مکارم شیرازی)، من و یکی از دوستانم این ترجمه را نقد و بررسی کردیم؛ آن دوست من (که الان استاد رشتهی علوم قرآنی هستند) در یک مجلهای که به پژوهشهای قرآنی اختصاص داشت شروع کرد به نقد این ترجمه؛ یک شماره از آن مجله منتشر شد که نقد بخشی از ترجمه بود، اما شمارههای بعدیاش دیگر از طرف «بیت مقام» اجازهی انتشار پیدا نکرد!
❗️در این ترجمه ۱۸۰۰ غلط «کاملاً فاحش» وجود داشت؛ یعنی غلطی که هیچ احدی مرتکب آن نمیشود! غیر از این اغلاط کاملاً فاحش، ۵۰۰۰ غلط دیگر هم در این ترجمه وجود داشت.
@ISLIE