کانال محمدکاظم کاظمی
2.64K subscribers
1.95K photos
284 videos
96 files
872 links
کانال‌های مرتبط:
آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی)
@asarkazemi
پادکست شعر پارسی
https://castbox.fm/va/5426223
صفحۀ اینستاگرام:
instagram.com/mkazemkazemi
سایت:
www.mkkazemi.com
Download Telegram
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل

گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد
غبار راه جولان تو، با من کارها دارد
چو شمع از کشتنم پنهان نشد داغ تمنّایت‌
به بزم حسرتم ساز خموشی هم صدا دارد

جابه‌جایی دو مصراع در مطلع غزل، لطفی به کار بخشیده است. می‌شد بگوید «غبار راه جولان تو با من کارها دارد / گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد» که البته این آشنایی‌زدایی را نداشت. لطف دیگر، در عبارت «با من کارها دارد» است که نزدیک است به عبارت‌های زبان محاوره. گاه اتفاق می‌افتد که می‌گوییم «من هنوز با تو کار دارم!» در کنار آن، آنچه به مطلع شعر زیبایی خاصی داده است، نوعی تکرار و قرینه‌سازی در جمله است. بیدل از این تکرارها بسیار دارد و غالباً هم خوب می‌افتد.

گهی صلحم، گهی جنگم، گهی مینا، گهی سنگم
دو عالم گردش رنگم، جنون ساغر عشقم

بیدل در بسیار جای‌ها به این که حتی پس از مردن هم از طلب معشوق باز نایستاده‌ و حتی بعد از فراق هم این آتش او خاموش نشده است، اشاره می‌کند. در جایی می‌گوید

از خاک تربتم نفسی می‌زند غبار
بیدل، هنوز زندۀ عشقم، نمرده‌ام

در اینجا هم خود را شمعی می‌داند که حتی پس از خاموشی نیز داغی به جایش مانده و به واقع شعله‌اش به داغ هجران بدل شده است. منظور از این داغ، لکه‌ای یا گودی‌ای است که بعد از تمام شدن شمع بر جایش باقی می‌ماند.
در مصراع دوم یک متناقض‌نمایی بسیار زیبا رخ داده است، ترکیب «ساز خاموشی». یعنی از طرفی شخص خاموش شده است، مرده است و مثل شمع، فقط داغی از او مانده است. ولی همین خاموشی هم بی‌صدا نیست. انگار او با خاموشی خود نیز حرف می‌زند.

#امروز_با_بیدل
#خانه‌_آینه
#محمدکاظم_کاظمی

@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▪️ زلزله ۱

فرق عدم از هستی ما سخت محال است‌
از موج، شکستن چه قدر فاصله دارد؟

دیگر به کجا می‌روی ای طالبِ آرام؟
گردون تپش‌آباد و زمین زلزله دارد

#خانه‌_آینه
#زلزله
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
◾️ زلزله ۲


نه غنچه سر به گریبان کشیده می‌ماند
ز سایه، سرو هم اینجا خمیده می‌ماند

زمین و زلزله‌، گردون و صد جنون گردش‌
در این دو ورطه کسی آرمیده می‌ماند؟

ز بلبل و گل این باغ تا دهند سراغ‌
پرشکسته و رنگ‌پریده می‌ماند

ز بس‌که رشتۀ ساز نفس گسیخته است‌
نشاط دل به نوای رمیده می‌ماند

غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم‌
قفس به صفحۀ مسطر کشیده می‌ماند

به هرچه وانگری، سر به دامن خاک است‌
جهان به اشکِ ز مژگان چکیده می‌ماند

#خانه‌_آینه
#زلزله
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

ترک آرزو کردم، رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانی‌ها کاین قفس گلستان شد
عشق‌، شکوه‌آلود است‌؛ تا چه دل فسرد امروز
سیل می‌رود نومید خانه‌ای که ویران شد
🔸
بیدل شاعر قناعت است و پرهیز کردن از آرزوهای دور و دراز. او در اینجا آرزو را به «پرفشانی» تشبیه کرده است، یعنی پر و بال زدن و پرواز کردن. اما وقتی پرنده از این تب و تاب بیفتد، قفس هم برایش گلستان خواهد شد. بیدل در جایی دیگر هم می‌گوید که با کنار نهادن «آرزو» و «حسرت»، می‌شود به «دُر» و «دریا» بدل شد.

آرزویی در گره بستم، دُر یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم، دریا شدم

در این بیت شاعر آرزو را به موج تشبیه می‌کند، موج‌هایی بی‌حاصل که می‌آیند و می‌روند و نتیجه‌ای ندارند. انسان وقتی به آرامش می‌رسد که آن موج‌ها را در خود جمع کند و سکون ببخشد، مثل موج روی دُر (مروارید). دیده‌اید که مروارید بر روی خود خط‌هایی موج‌مانند دارد؟ گویا موج اصلی و ارجمند، همان است که بر روی مروارید ایجاد می‌شود که در دل صدف آرام گرفته و از هر تلاش بیهوده‌ای بدور است.

موج گوهرم عمری است آرمیده می‌نازد
رنج پا نمی‌خواهد رفتنی که من دارم

بیت دوم هم تا حدودی در همین مسیر است. حال که دل شاعر افسرده است، عشق از او شکایت دارد، چون دیگر جایی برای او نیست. دل افسرده که عشق نمی‌شناسد. وقتی خانه خودش ویران شده است، سیل به چه امیدی به آن روی آورد؟ بیدل همین معنی را در بیتی دیگر هم آورده است:

ندامت می‌کشد عشق از دل افسرده‌ام، بیدل
ندارد گنج در ویرانه، جز خاکی به سر کردن

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#ترک_آرزو
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
یا علی
🔻
لب بت گر به تصدیق کمالش «یاعلی» گوید
به نوری آشنا گردد، که آرَد کعبه ایمانش
🔺
این بیت بیدل بر سردر آرامگاه منسوب به حضرت علی(ع) در شهر مزارشریف افغانستان درج شده است. شاعر می‌گوید آن حضرت چنان مقام والایی دارد که اگر بت هم لب به تصدیق او بگشاید، با چنان نوری از حقیقت آشنا می‌شود که کعبه هم به او ایمان خواهد آورد. یک اغراق شاعرانۀ بسیار قوی.
من بسیار به کسانی برخورد کرده‌ام که از دیدن شعرهایی در وصف مولا علی در آثار بیدل و دیگر شاعران اهل سنت شگفت‌زده شده‌اند و احیاناً آن را حمل بر تشیع این شاعران کرده‌اند. اما اگر قدری با سلوک اجتماعی و دینی مذاهب مختلف اسلام آشنا شویم، از این که اهالی یک مذهب به آن حضرت ارادت تمام نداشته باشند تعجب می‌کنیم. بسیاری از آنان حتی اگر هم در خلافت ظاهری، حضرت را صاحب اولویت نمی‌دانند، در مقام معنوی و عرفانی، برتر از همه اصحاب حضرت پیامبر(ص) می‌شمارند. مؤید این سخن، نگاه میرزا عبدالقادر بیدل به آن حضرت است. او سه قصیدۀ باشکوه برای آن حضرت سروده و در غزلیات و رباعیاتش تجلیل‌های عظیمی از ایشان دارد که برای هیچ‌یک‌ از اصحاب پیامبر ندارد. این هم یک بیت زیبای دیگر از این شاعر:

موج طوفان می‌زند جوی به دریا متصل‌
جوهر دیگر بود در دست حیدر تیغ را

ما «شمشیر آب‌دار» بسیار شنیده‌ایم. حالا شاعر شمشیر را به اعتبار «آب داشتن» آن به جوی تشبیه کرده است، ولی می‌گوید این جوی اگر آبرویی دارد، از دریایی است که به آن وصل است، یعنی وجود شریف آن حضرت. به همین دلیل است که شمشیر فقط در دست علی است که این جوهره را دارد.

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#یا_علی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

🔹 عید بیدل
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط و فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.
در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.
اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#عید
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
💠 از رباعیات بیدل

هر بلهوس از ننگ نیاید بیرون
هر آینه از زنگ نیاید بیرون
هر دل ندهد خبر ز کیفیت عشق
این شعله ز هر سنگ نیاید بیرون

🔻 توضیح: منظور از شعله‌ای که از سنگ بیرون می‌آید، جرقه‌ای است که با سنگ آتش‌زنه ایجاد می‌شده است. بر اساس همین قضیه، در شعر بیدل شعله یا آتش یا شرر با سنگ ارتباط محکمی دارد. به واقع سنگ منبع آتش دانسته می‌شود و همین، تصویرهای بسیاری در شعر او ایجاد کرده است.
هر که دیدیم از تعلق در طلسم سنگ بود
یک شرر آزاده‌ای، از خود جدایی، بر نخاست
و دقت در این نکته، معنی بسیاری از بیت‌های بیدل را روشن می‌کند، مثل این بیت:
از طبع شوخ‌، این همه در بند کلفتیم‌
بستند چون شرار، به سنگ آشیان ما
اینجا می‌گوید مثل شرار (جرقۀ آتش) آشیان ما را به سنگ بسته‌اند، یعنی آرامش نداریم. ولی چرا آشیان را به سنگ بسته‌اند؟ چون شرار از سنگ بیرون می‌آید.

#خانه_آینه
#رباعی_بیدل
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
💠 از رباعیات بیدل

تا کی به امید، دل مکدّر گردد؟
یا دیده در انتظار، مضطر گردد
برده است به یار، بیخودی پیغامم
قاصد رنگی نبود تا برگردد

شاعر «بیخودی» را نامه‌رسان خویش می‌داند. چون «بیخودی» تعبیری دیگر «از خود رفتن» است و «رفتن» را می‌شود حرکت به سوی یار تلقی کرد. در غزلیات هم به این معنی اشاره دارد: «ای بیخودی، بیا که زمانی ز خود رویم / جز ما دگر که نامه رساند به یار ما؟» و «مکتوب شوق، هرگز بی نامه‌بر نباشد / ما و ز خویش رفتن قاصد اگر نباشد» حالا از طرفی «بیخودی» با «گردش رنگ» ارتباط دارد چون از خود بیخود شدن با تغییر رنگ و رنگ باختن شخص همراه است. پس می‌شود گفت که وقتی شخص بیخود شده است، رنگی ندارد که برگردد. بنابراین وقتی «بیخودی» قاصد ما باشد، برگشتن او متصور نیست و شخص را در امید و انتظار باقی خواهد گذاشت.

#رباعی_بیدل
#خانه_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

🔹 عید بیدل
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط و فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.
در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.
اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#عید
@khanehayeneh