کانال محمدکاظم کاظمی
2.64K subscribers
1.95K photos
284 videos
96 files
871 links
کانال‌های مرتبط:
آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی)
@asarkazemi
پادکست شعر پارسی
https://castbox.fm/va/5426223
صفحۀ اینستاگرام:
instagram.com/mkazemkazemi
سایت:
www.mkkazemi.com
Download Telegram
🍀 امروز با بیدل
عتاب بحر رحمت، جوشِ عفوی دیگر است اینجا
گناه بی‌گناهی چند نابخشیدنت نازم
همین که محبوب عتابی می‌کند، نشان توجه است و برای شاعر کافی است‌، حتی اگر گناهش بخشیده نشود. شاید اگر توجهی در کار نبود، همین عتاب را هم نمی‌کرد. بیدل در بیتی دیگر هم با زیبایی تمام می‌گوید:
نامحرم کرشمۀ الفت کسی مباد
باب ترحّمیم‌، زمانی عتاب کن‌
بیدل استادِ متناقض‌نمایی است. عتاب کردن را هم ترحّم می‌بیند و بی‌گناهی را گناه.
اما گناه بی‌گناهی هم مگر داریم؟ بله، آنجا که محبوب، بی سبب بر شاعر خشم گرفته است. ولی چرا در این حال هم گناه بی‌گناهان را نمی‌بخشند؟‌ شاید برای این که آنها را وابسته و محتاج خویش نگه دارند. چه بسا که عاشق برای بخشیده‌شدن گناهش ناچار به التماس بیشتر شود، چیزی که معشوق را بسیار خوش می‌آید و حتی از آزار عاشق لذت می‌برد.
ولی بیدل با این حال هم اهل شکایت نیست. او همین تیغ را هم مدّ احسان می‌داند
تیغ هم بر بیدل ما مدّ احسان بود و بس
گر به حکم ناز، میل انتقامی داشتی
تشبیه تیغ به مد «کلاه حرف آ» هم جالب است. گویا تیغ هم برای شاعر، مثل سایبانی است بر سر حرف «ا».
چه احسان داشت یارب جوهر شمشیر بیدادش
که در هر قطرۀ خون، سجدۀ شکری است بسمل را
#امروز_با_بیدل
@mkazemkazemi
🍀 امروز با بیدل
حیفِ همّت کز تلاش بی‌اثر سوزد دماغ‌
خجلت نایابی مطلوب‌، مطلوبم بس است‌

این تکرارهای بیدل بسیار زیباست. تکرار در واقع از مشخصات سبکی اوست. او در بسیار جای‌ها دو کلمه را بدون فاصله می‌آورد، با اندک اختلافی در معنی. مثلاً
تشویش انتظار قیامت، قیامت است
ما را دماغ این همه ابرام ناز نیست
می‌گوید انتظار کشیدن برای قیامت، خودش یک قیامتی است. ملاحظه می‌کنید که این قیامت دوم، کمی فرق دارد و به معنی «کار سخت و ناگوار» است.
باری، در بیت مقصد ما، شاعر می‌گوید حیف نکرده است که برای یک چیز بی‌ثمر، این قدر تلاش کنیم؟‌ همین نرسیدن به مطلوب، خودش بهترین مطلوب است. او در جایی دیگر هم می‌گوید.
گدازِ سعی‌، دلیل است جست‌وجوی تو را
شکستِ آینه‌، آیینه است روی تو را
اینجا آینۀ دوم یعنی «آشکارکننده». شاعر می‌گوید که روی او را با شکست آینه بهتر می‌توانی ببینی، چنان که با گداختن و از بین بردن سعی و تلاش است که می‌شود به جایی رسید. البته جایی که همان «نرسیدن» است.
گر به پرواز و اگر سعی تپیدن رفتم،
رفتم، اما همه جا تا «نرسیدن» رفتم
#امروز_با_بیدل
@mkazemkazemi
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل
به مناسبت اربعین حسینی

🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا
🔻 شهید ناز او، از تیغ می‌خواهد دَم آبی‌

این بیت بیدل آمیزه‌ای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق می‌داند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب می‌کردند.
می‌دانیم که آب‌دادن شمشیر، آن را محکم‌تر و برنده‌تر می‌ساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه می‌کند:

کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان‌؟
آب اگر در جوی شمشیر است، می‌باشد روان‌

و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب می‌نوشند.
نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی می‌دهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن می‌گوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است:

مزاج خودشکن آزار کس نمی‌خواهد
کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم‌

می‌گوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر می‌شود.
به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانه‌ای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه می‌نگریسته‌اند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بی‌نیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم می‌کنم.

گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌
این سبحه ز خاک کربلا بود

می‌گوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل

دين، وقتِ شريفى كه به كيش تو گذشت
خلد آنچه به وصل كم و بيش تو گذشت
تا حشر، ذخيره حياتم كافى است
عمر نگذشته‌‌‌اى كه پيش تو گذشت

متناقض‌‌‌نمايى زيبايى است: عمر نگذشته‌اى كه گذشت. ولى فقط جنبه هنرىِ اين متناقض‌‌‌نمايى منظور شاعر نيست، بلكه اين را گوشزد مى‌‌‌كند كه عمرى كه پيش دوست گذشته، انگار كه هيچ نگذشته است، به خاطر حظّى كه آدمى از اين حضور مى‌‌‌برد.
تعبير «وقت شريف» هم صفت و موصوف زيبايى است. شايد كمتر صفتى مثل «شريف» مى‌‌‌توانست اين بار معنايى را به دوش بكشد.
اما اين «تو» در اينجا چه كسى است؟ من گمان مى‌‌‌كنم كه مخاطب اين رباعى، كسى از دانشمندان يا اهل عرفان بوده است، چون اين توصيفها نه به معشوق زمين مى‌‌‌خورد و نه به معشوق برين.
بارى، اين هم از رباعيهايى است كه مى‌‌‌تواند كاربرد تقديمى داشته باشد، مثلاً در مقام سپاسگزارى يك شاگرد از يك استاد. رباعيهاى بيدل به راستى كه قابليت كاربردى بالايى دارند.

(برگرفته از کتاب «مرقع صد رنگ»، صد رباعی از بیدل، نوشتۀ محمدکاظم کاظمی)

#امروز_با_بیدل
#بیدل
@mkazemkazemi
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل

گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد
غبار راه جولان تو، با من کارها دارد
چو شمع از کشتنم پنهان نشد داغ تمنّایت‌
به بزم حسرتم ساز خموشی هم صدا دارد

جابه‌جایی دو مصراع در مطلع غزل، لطفی به کار بخشیده است. می‌شد بگوید «غبار راه جولان تو با من کارها دارد / گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد» که البته این آشنایی‌زدایی را نداشت. لطف دیگر، در عبارت «با من کارها دارد» است که نزدیک است به عبارت‌های زبان محاوره. گاه اتفاق می‌افتد که می‌گوییم «من هنوز با تو کار دارم!» در کنار آن، آنچه به مطلع شعر زیبایی خاصی داده است، نوعی تکرار و قرینه‌سازی در جمله است. بیدل از این تکرارها بسیار دارد و غالباً هم خوب می‌افتد.

گهی صلحم، گهی جنگم، گهی مینا، گهی سنگم
دو عالم گردش رنگم، جنون ساغر عشقم

بیدل در بسیار جای‌ها به این که حتی پس از مردن هم از طلب معشوق باز نایستاده‌ و حتی بعد از فراق هم این آتش او خاموش نشده است، اشاره می‌کند. در جایی می‌گوید

از خاک تربتم نفسی می‌زند غبار
بیدل، هنوز زندۀ عشقم، نمرده‌ام

در اینجا هم خود را شمعی می‌داند که حتی پس از خاموشی نیز داغی به جایش مانده و به واقع شعله‌اش به داغ هجران بدل شده است. منظور از این داغ، لکه‌ای یا گودی‌ای است که بعد از تمام شدن شمع بر جایش باقی می‌ماند.
در مصراع دوم یک متناقض‌نمایی بسیار زیبا رخ داده است، ترکیب «ساز خاموشی». یعنی از طرفی شخص خاموش شده است، مرده است و مثل شمع، فقط داغی از او مانده است. ولی همین خاموشی هم بی‌صدا نیست. انگار او با خاموشی خود نیز حرف می‌زند.

#امروز_با_بیدل
#خانه‌_آینه
#محمدکاظم_کاظمی

@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
🔹 محمدکاظم کاظمی

گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد
غبار راه جولان تو، با من کارها دارد
چو شمع از کشتنم پنهان نشد داغ تمنّایت‌
به بزم حسرتم ساز خموشی هم صدا دارد

جابه‌جایی دو مصراع در مطلع غزل، لطفی به کار بخشیده است. می‌شد بگوید «غبار راه جولان تو با من کارها دارد / گهی بر سر، گهی در دل، گهی در دیده جا دارد» که البته این آشنایی‌زدایی را نداشت. لطف دیگر، در عبارت «با من کارها دارد» است که نزدیک است به عبارت‌های زبان محاوره. گاه اتفاق می‌افتد که می‌گوییم «من هنوز با تو کار دارم!» در کنار آن، آنچه به مطلع شعر زیبایی خاصی داده است، نوعی تکرار و قرینه‌سازی در جمله است. بیدل از این تکرارها بسیار دارد و غالباً هم خوب می‌افتد.

گهی صلحم، گهی جنگم، گهی مینا، گهی سنگم
دو عالم گردش رنگم، جنون ساغر عشقم

بیدل در بسیار جای‌ها به این که حتی پس از مردن هم از طلب معشوق باز نایستاده‌ و حتی بعد از فراق هم این آتش او خاموش نشده است، اشاره می‌کند. در جایی می‌گوید

از خاک تربتم نفسی می‌زند غبار
بیدل، هنوز زندۀ عشقم، نمرده‌ام

در اینجا هم خود را شمعی می‌داند که حتی پس از خاموشی نیز داغی به جایش مانده و به واقع شعله‌اش به داغ هجران بدل شده است. منظور از این داغ، لکه‌ای یا گودی‌ای است که بعد از تمام شدن شمع بر جایش باقی می‌ماند.
در مصراع دوم یک متناقض‌نمایی بسیار زیبا رخ داده است، ترکیب «ساز خاموشی». یعنی از طرفی شخص خاموش شده است، مرده است و مثل شمع، فقط داغی از او مانده است. ولی همین خاموشی هم بی‌صدا نیست. انگار او با خاموشی خود نیز حرف می‌زند.
#امروز_با_بیدل
#خانه‌ی_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
به مناسبت عید قربان
🌈
چو بیدل از هوس سیر کعبه مستغنی است‌
کسی که گِرد تو، یعنی به دور دل گردید

تقابل کعبه و دل در شعر فارسی بسیار سابقه دارد و در شعر بیدل هم بازها بیان شده است، از جمله در همین بیت، که از غزلی است به مناسبت عید قربان. به دیگر بیت‌های این غزل باز هم می‌رسیم، اما پیش از آن، بیت زیبای دیگری با همان کعبه و دل را بخوانیم.

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را
هر که چون بیدل طواف گوشۀ دل‌ها کند

ولی بیدل به این مضمون قدیمی اکتفا نمی‌کند. در بیتی دیگر باز سخنی تازه می‌گوید:

ز سیر کسوتِ تسلیمِ چشمِ قربانی‌
هوس ز جامۀ احرام، منفعل گردید

می‌دانید که گوسفند قربانی، چشمش به سفیدی می‌گراید. انگار که پرچم تسلیم نشان داده است و تسلیم فرمان حق است. از طرفی منفعل شدن یعنی خجل شدن، خجالت کشیدن. شاعر می‌گوید که ما حاجیان که لباس سفید می‌پوشیم و انگار تسلیم شده‌ایم، بهتر است یک خرده خجالت بکشیم، چون شعار تسلیم به خدا را ما سر می‌دهیم، ولی آن که به راستی تسلیم تیغ می‌شود، آن گوسفند زبان‌بسته است.
این هم چند بیت دیگر از همین غزل:

رسید عید و طرب‌ها دلیل دل گردید
امید خلق‌، به صد رنگ مشتعل گردید
من و شهید محبّت دلی که جز به رُخَت‌
به هر طرف نظر انداختم‌، خجل گردید
چه‌سان به کعبه توانم کشید، محمل جهد؟
که راهم از عرق انفعال، گِل گردید

می‌گوید من آن قدر از گناهکاری خود شرمسارم که از عرق خجالت من، زمینِ مسیر گل شده است. حالا در این گل و شل چطور می‌توان به سمت کعبه به راه افتاد؟ زنجیر چرخ هم که قاعدتاً ندارم.

#امروز_با_بیدل
#کانال_خانۀ_آینه
#عید_قربان
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل
🔹 جهان خون‌ریز بنیاد است، هشدار
🔹 سر سال از محرّم آفریدند
این بیت بیدل تفسیر شاعرانۀ زیبایی است از این که سال قمری با ماه محرّم آغاز می‌شود. گویا هر سال، شروع یک سلسله خون‌ریزی در این جهان است. و دریغ که همیشه نیز چنین بوده است.
بیدل از معدود شاعران غیرشیعه است که در جای‌جای آثارش اشارات جالبی به واقعۀ عاشورا دارد. گاهی این اشاره به نوعی است که گویی سخنی دیگر را بیان می‌کند و در عین حال به عاشورا نیز اشاره‌ای دارد، مثل همین بیت بالا. اما در موارد بسیاری سخن شاعر یک موضع بسیار روشن انقلابی دارد از جمله آنجا که می گوید
کیست در این انجمن محرم عشق غیور؟
ما همه بی‌عبرتیم، آینه در کربلاست*
می‌گوید آن عشق غیور را فقط کسانی خاص توانستند درک کنند، آن‌هایی که راهی به کربلا یافتند. و دیگر آدم‌هایی که دم از این عشق می‌زنند، ول معطل هستند.
این نگاه به واقعۀ عاشورا، در آن زمان کم‌سابقه بوده است، چون بیشتر شاعران این واقعه را از منظر مظلومیت و سوگ می‌نگریسته‌اند. این موضع‌گیری بیدل از این نظر هم جالب است.
این هم چند بیت کربلایی دیگر از بیدل
بیدل به هر کجا رگ ابری نشان دهند
در ماتم حسین و حسن گریه می‌کند
از هجوم اشک در گرد ستم خوابیده‌ام‌
جیب و دامانم ز جوش این شهیدان کربلاست‌
در اینجا باز سخن از جنس وام‌گیری از واقعۀ کربلا، برای بیان وضعیت شاعر است، این که قطرات اشک خود را به شهیدان کربلا تشبیه کرده است.
...................
*. گفتنی است که این مصراع در دیوان بیدل چاپ کابل و دیگر دیوان‌های اقتباس‌شده از آن، به صورت «ما همه بی‌غیرتیم...» آمده است. ولی چنان که در تصحیح آقای دکتر سید مهدی طباطبایی آمده است، «بی‌عبرتیم» درست است.
....................
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل

🔻آن را که ز درد دینش افسونی هست،
🔺در یاد حسین، داغ مدفونی هست
🔻هر گاه ز خاک کربلا سبحه کنند،
🔺در گردش آن، چکیدن خونی هست

بیدل شعر عاشورایی بسیار ندارد. از آن شاعرانی نیست که دهها قصیده و ترکیب‌بند برای عاشورا دارند. ولی همان چند شعر اندکی که دارد، همه حاوی معانی عمیقی است که در آن روزگار کمتر سابقه داشته است. مثلاً در آن روزگاری که غالب شاعران فقط بر شهیدان کربلا نوحه‌های بی‌ثمر می‌کنند، او احساس مذهبی نسبت به واقعۀ عاشورا را به «درد دین» نسبت می‌دهد، یعنی یک پشتوانۀ فکری برایش مطرح می‌کند. جالب است که سنایی هم در آن قصیدۀ معروف خویش، آنجا که به واقعۀ عاشورا اشاره می‌کند، از «درد دین» می‌گوید:

در یکی صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین
در دگر صف، خستگان بینی به زهری چون حسن
دردِ دین خود بلعجب دردی است، کاندر وی چو شمع
چون شوی بیمار، بهتر گردی از گردن‌زدن

تشابه جالب را ببینید که سنایی هم قرن‌ها قبل از بیدل، کشته شدن در راه حق را بهترین علاجِ درد دین می‌داند.
نکتۀ دیگر در این رباعی بیدل، اشاره به جاودانگی اثرات واقعۀ عاشوراست. شاعر می‌گوید تا هر زمان که از خاک کربلا تسبیح بسازند، از آن تسبیح خون می‌چکد. به واقع این خون همیشه می‌جوشد و انسان‌های همۀ تاریخ را به خونخواهی می‌خواهد. این همان مفهومی است که در تفکر عاشورایی متفکران امروز هم دیده می‌شود. بیدل در بیتی دیگر از غزلیات خود هم مضمونی شبیه همین رباعی آورده است، آنجا که می‌گوید:

گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌
این سبحه ز خاک کربلا بود

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

ترک آرزو کردم، رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانی‌ها کاین قفس گلستان شد
عشق‌، شکوه‌آلود است‌؛ تا چه دل فسرد امروز
سیل می‌رود نومید خانه‌ای که ویران شد
🔸
بیدل شاعر قناعت است و پرهیز کردن از آرزوهای دور و دراز. او در اینجا آرزو را به «پرفشانی» تشبیه کرده است، یعنی پر و بال زدن و پرواز کردن. اما وقتی پرنده از این تب و تاب بیفتد، قفس هم برایش گلستان خواهد شد. بیدل در جایی دیگر هم می‌گوید که با کنار نهادن «آرزو» و «حسرت»، می‌شود به «دُر» و «دریا» بدل شد.

آرزویی در گره بستم، دُر یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم، دریا شدم

در این بیت شاعر آرزو را به موج تشبیه می‌کند، موج‌هایی بی‌حاصل که می‌آیند و می‌روند و نتیجه‌ای ندارند. انسان وقتی به آرامش می‌رسد که آن موج‌ها را در خود جمع کند و سکون ببخشد، مثل موج روی دُر (مروارید). دیده‌اید که مروارید بر روی خود خط‌هایی موج‌مانند دارد؟ گویا موج اصلی و ارجمند، همان است که بر روی مروارید ایجاد می‌شود که در دل صدف آرام گرفته و از هر تلاش بیهوده‌ای بدور است.

موج گوهرم عمری است آرمیده می‌نازد
رنج پا نمی‌خواهد رفتنی که من دارم

بیت دوم هم تا حدودی در همین مسیر است. حال که دل شاعر افسرده است، عشق از او شکایت دارد، چون دیگر جایی برای او نیست. دل افسرده که عشق نمی‌شناسد. وقتی خانه خودش ویران شده است، سیل به چه امیدی به آن روی آورد؟ بیدل همین معنی را در بیتی دیگر هم آورده است:

ندامت می‌کشد عشق از دل افسرده‌ام، بیدل
ندارد گنج در ویرانه، جز خاکی به سر کردن

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#ترک_آرزو
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
یا علی
🔻
لب بت گر به تصدیق کمالش «یاعلی» گوید
به نوری آشنا گردد، که آرَد کعبه ایمانش
🔺
این بیت بیدل بر سردر آرامگاه منسوب به حضرت علی(ع) در شهر مزارشریف افغانستان درج شده است. شاعر می‌گوید آن حضرت چنان مقام والایی دارد که اگر بت هم لب به تصدیق او بگشاید، با چنان نوری از حقیقت آشنا می‌شود که کعبه هم به او ایمان خواهد آورد. یک اغراق شاعرانۀ بسیار قوی.
من بسیار به کسانی برخورد کرده‌ام که از دیدن شعرهایی در وصف مولا علی در آثار بیدل و دیگر شاعران اهل سنت شگفت‌زده شده‌اند و احیاناً آن را حمل بر تشیع این شاعران کرده‌اند. اما اگر قدری با سلوک اجتماعی و دینی مذاهب مختلف اسلام آشنا شویم، از این که اهالی یک مذهب به آن حضرت ارادت تمام نداشته باشند تعجب می‌کنیم. بسیاری از آنان حتی اگر هم در خلافت ظاهری، حضرت را صاحب اولویت نمی‌دانند، در مقام معنوی و عرفانی، برتر از همه اصحاب حضرت پیامبر(ص) می‌شمارند. مؤید این سخن، نگاه میرزا عبدالقادر بیدل به آن حضرت است. او سه قصیدۀ باشکوه برای آن حضرت سروده و در غزلیات و رباعیاتش تجلیل‌های عظیمی از ایشان دارد که برای هیچ‌یک‌ از اصحاب پیامبر ندارد. این هم یک بیت زیبای دیگر از این شاعر:

موج طوفان می‌زند جوی به دریا متصل‌
جوهر دیگر بود در دست حیدر تیغ را

ما «شمشیر آب‌دار» بسیار شنیده‌ایم. حالا شاعر شمشیر را به اعتبار «آب داشتن» آن به جوی تشبیه کرده است، ولی می‌گوید این جوی اگر آبرویی دارد، از دریایی است که به آن وصل است، یعنی وجود شریف آن حضرت. به همین دلیل است که شمشیر فقط در دست علی است که این جوهره را دارد.

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#یا_علی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

🔹 عید بیدل
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط و فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.
در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.
اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#عید
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل

🔻آن را که ز درد دینش افسونی هست،
🔺در یاد حسین، داغ مدفونی هست
🔻هر گاه ز خاک کربلا سبحه کنند،
🔺در گردش آن، چکیدن خونی هست

بیدل شعر عاشورایی بسیار ندارد. از آن شاعرانی نیست که دهها قصیده و ترکیب‌بند برای عاشورا دارند. ولی همان چند شعر اندکی که دارد، همه حاوی معانی عمیقی است که در آن روزگار کمتر سابقه داشته است. مثلاً در آن روزگاری که غالب شاعران فقط بر شهیدان کربلا نوحه‌های بی‌ثمر می‌کنند، او احساس مذهبی نسبت به واقعۀ عاشورا را به «درد دین» نسبت می‌دهد، یعنی یک پشتوانۀ فکری برایش مطرح می‌کند. جالب است که سنایی هم در آن قصیدۀ معروف خویش، آنجا که به واقعۀ عاشورا اشاره می‌کند، از «درد دین» می‌گوید:

در یکی صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین
در دگر صف، خستگان بینی به زهری چون حسن
دردِ دین خود بلعجب دردی است، کاندر وی چو شمع
چون شوی بیمار، بهتر گردی از گردن‌زدن

تشابه جالب را ببینید که سنایی هم قرن‌ها قبل از بیدل، کشته شدن در راه حق را بهترین علاجِ درد دین می‌داند.
نکتۀ دیگر در این رباعی بیدل، اشاره به جاودانگی اثرات واقعۀ عاشوراست. شاعر می‌گوید تا هر زمان که از خاک کربلا تسبیح بسازند، از آن تسبیح خون می‌چکد. به واقع این خون همیشه می‌جوشد و انسان‌های همۀ تاریخ را به خونخواهی می‌خواهد. این همان مفهومی است که در تفکر عاشورایی متفکران امروز هم دیده می‌شود. بیدل در بیتی دیگر از غزلیات خود هم مضمونی شبیه همین رباعی آورده است، آنجا که می‌گوید:

گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌
این سبحه ز خاک کربلا بود

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
امروز با بیدل
به مناسبت اربعین حسینی

🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا
🔻 شهید ناز او، از تیغ می‌خواهد دَم آبی‌

این بیت بیدل آمیزه‌ای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق می‌داند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب می‌کردند.
می‌دانیم که آب‌دادن شمشیر، آن را محکم‌تر و برنده‌تر می‌ساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه می‌کند:

کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان‌؟
آب اگر در جوی شمشیر است، می‌باشد روان‌

و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب می‌نوشند.
نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی می‌دهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن می‌گوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است:

مزاج خودشکن آزار کس نمی‌خواهد
کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم‌

می‌گوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر می‌شود.
به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانه‌ای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه می‌نگریسته‌اند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بی‌نیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم می‌کنم.

گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌
این سبحه ز خاک کربلا بود

می‌گوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍁 غزلی از بیدل

غزل جانانه‌ای است. به پندار من یکی از ده غزل خوب بیدل است. این را در جلسۀ بیدل‌خوانی امروز شرح خواهیم کرد به زور خدا.
🔻
قیامت می‌کند حسرت، مپرس از طبع ناشادم
که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم

زمانی در سواد سایۀ مژگان تأمّل کن
مگر از سرمه دریابی شکستِ رنگِ فریادم

حضورِ نیستی افسونِ شرکت برنمی‌دارد
دو عالم با فراموشی بدل کن، تا کنی یادم

گرفتارِ دو عالم رنگم از بی‌رحمی نازت
اسیر الفت خود کن، اگر می‌خواهی آزادم

چو طفل اشک، درسم آن قدر کوشش نمی‌خواهد
به علمِ آرمیدن، لغزشِ پایی است استادم

به سامان دلم، آوارۀ صد دشت بی‌تابی
ز منزل جاده‌ام دور است، یارب گم شود زادم

طراوت برده‌ام از آب و گرمی از دل آتش
چو یاقوت از فسردن انفعالِ صلح اضدادم

فلک مشکل حریف منع پروازم تواند شد
چو آواز جرس، گیرم قفس سازد ز فولادم

در این صحرای حیرت، دانه و دامی نمی‌باشد
همان چون بلبل تصویر، نقّاش است صیّادم

علاج خانۀ زنبور نتوان کرد بی آتش
رکاب ناله گیرم تا ستاند از فلک دادم

نفس را دامِ الفت خوانده‌ام چون صبح، از این غافل
که بیرون می‌برد زین خاکدان آخر همین بادم

غبارِ جانکنی بر بال وحشت بسته‌ام «بیدل»
صدای بیستونم، قاصد مکتوب فرهادم

#امروز_با_بیدل
#غزل_بیدل
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

🔹 عید بیدل
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط و فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.
در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.
اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#عید
@khanehayeneh