#ادبیات_فلسفی
- "بنتو! تو باید این کُت را جلوی چشم بگذاری، فکر میکنم تو خطر موقعیتت را دست کم گرفته ای. دیروز نزدیک بود بمیری. مطمئناً از مرگ می ترسی اینطور نیست؟"
بنتو [ #اسپینوزا ] سرش را تکان داد. "بله، هر چند که میخواهم بر این ترس هم چیده شوم."
- "چطوری؟ همه از مرگ می ترسند."
- "ترس آنها از نوع دیگری است. برخی از فیلسوفان باستان که من آثارشان را خوانده ام در پی کم کردن ترس از مرگ بوده اند. #اپیکور را به یاد داری؟ ما یکبار درباره ی او صحبت کردیم."
فرانکو سرش را تکان داد. "بله همان که می گفت زندگی یعنی زیستن در آرامش. اصطلاحش چه بود؟"
- (ataraxia)
"اپیکور معتقد بود یکی از عوامل مخرب ataraxia ترس از مرگ است و برای کم کردن ترس شاگردانش از مرگ ادله ی مهمی برای آنها می آورد."
- "مثل چی؟"
- "اول اینکه او می گفت هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد و دلیلی وجود ندارد که پس از مرگ از خدایان بترسیم. بعد میگوید که مرگ و زندگی هیچگاه با هم همزیستی نمیکنند به عبارت دیگر جایی که زندگی هست مرگ نیست و جایی که مرگ هست زندگی نیست."
- کاملا منطقی است، ولی فکر نمیکنم وقتی نیمه شب در اثر کابوسی وحشتناک درباره ی مرگمان از خواب میپریم، آرامش بخش باشد."
- اپیکور برهان دیگری هم دارد به نام برهان تقارن، که قوی تر از بقیه است. این برهان اثبات میکند که نبودن در زمان پس از مرگ و نبودن در زمان پیش از حیات یکی است. و هرچند که ما از مرگ می ترسیم، از پیش از تولدمان که حالتی مشابه با مرگ است، نمیترسیم. بنابراین دلیلی وجود ندارد که از مرگ هم بترسیم."
فرانکو نفسی عمیق کشید. "این برهان توجه مرا به خود جلب کرد. بنتو، این برهان قدرت آرامش بخش زیادی دارد."
- "چون برهانی که قدرت آرامش بخش دارد از این ایده حمایت می کند که هیچ چیزی فی نفسه خوب یا بد و یا لذت بخش یا ترسناک نیست. این ذهن ماست که چنین حالتهایی را می سازد. به این جمله فکر کن فرانکو: این ذهن تو است که این حالت ها را ایجاد می کند. این ایده قدرتی واقعی دارد و من معتقدم شفا دهنده ی زخمم است. کاری که باید انجام دهم این است که واکنش ذهنم را نسبت به ماجرای دیشب تغییر دهم. ولی هنوز نفهمیدم چطور باید این کار را انجام دهم. "
- "در عجبم که چطور در بین چنین ترسی هنوز تفلسف می کنی."
- "باید این جریان را فرصتی برای فهمیدن تلقی کنم. چه چیزی از این مهمتر است که پیش از هرچیز بیاموزم که این ترس از مرگ را چطور کاهش دهم؟ همین چند روز پیش بود که متنی از فیلسوف رومی، #سنکا می خواندم: او می گوید: "هیچ ترسی که خود را از ترس مرگ زدوده باشد یارای ورود به قلب را ندارد." یعنی اگر بر ترس از مرگ چیره شویم، بر هر ترسی چیره شده ایم."
#مسئله_ی_اسپینوزا
#اروین_د_یالوم
#رمان
📖 @philosophibisansoor
- "بنتو! تو باید این کُت را جلوی چشم بگذاری، فکر میکنم تو خطر موقعیتت را دست کم گرفته ای. دیروز نزدیک بود بمیری. مطمئناً از مرگ می ترسی اینطور نیست؟"
بنتو [ #اسپینوزا ] سرش را تکان داد. "بله، هر چند که میخواهم بر این ترس هم چیده شوم."
- "چطوری؟ همه از مرگ می ترسند."
- "ترس آنها از نوع دیگری است. برخی از فیلسوفان باستان که من آثارشان را خوانده ام در پی کم کردن ترس از مرگ بوده اند. #اپیکور را به یاد داری؟ ما یکبار درباره ی او صحبت کردیم."
فرانکو سرش را تکان داد. "بله همان که می گفت زندگی یعنی زیستن در آرامش. اصطلاحش چه بود؟"
- (ataraxia)
"اپیکور معتقد بود یکی از عوامل مخرب ataraxia ترس از مرگ است و برای کم کردن ترس شاگردانش از مرگ ادله ی مهمی برای آنها می آورد."
- "مثل چی؟"
- "اول اینکه او می گفت هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد و دلیلی وجود ندارد که پس از مرگ از خدایان بترسیم. بعد میگوید که مرگ و زندگی هیچگاه با هم همزیستی نمیکنند به عبارت دیگر جایی که زندگی هست مرگ نیست و جایی که مرگ هست زندگی نیست."
- کاملا منطقی است، ولی فکر نمیکنم وقتی نیمه شب در اثر کابوسی وحشتناک درباره ی مرگمان از خواب میپریم، آرامش بخش باشد."
- اپیکور برهان دیگری هم دارد به نام برهان تقارن، که قوی تر از بقیه است. این برهان اثبات میکند که نبودن در زمان پس از مرگ و نبودن در زمان پیش از حیات یکی است. و هرچند که ما از مرگ می ترسیم، از پیش از تولدمان که حالتی مشابه با مرگ است، نمیترسیم. بنابراین دلیلی وجود ندارد که از مرگ هم بترسیم."
فرانکو نفسی عمیق کشید. "این برهان توجه مرا به خود جلب کرد. بنتو، این برهان قدرت آرامش بخش زیادی دارد."
- "چون برهانی که قدرت آرامش بخش دارد از این ایده حمایت می کند که هیچ چیزی فی نفسه خوب یا بد و یا لذت بخش یا ترسناک نیست. این ذهن ماست که چنین حالتهایی را می سازد. به این جمله فکر کن فرانکو: این ذهن تو است که این حالت ها را ایجاد می کند. این ایده قدرتی واقعی دارد و من معتقدم شفا دهنده ی زخمم است. کاری که باید انجام دهم این است که واکنش ذهنم را نسبت به ماجرای دیشب تغییر دهم. ولی هنوز نفهمیدم چطور باید این کار را انجام دهم. "
- "در عجبم که چطور در بین چنین ترسی هنوز تفلسف می کنی."
- "باید این جریان را فرصتی برای فهمیدن تلقی کنم. چه چیزی از این مهمتر است که پیش از هرچیز بیاموزم که این ترس از مرگ را چطور کاهش دهم؟ همین چند روز پیش بود که متنی از فیلسوف رومی، #سنکا می خواندم: او می گوید: "هیچ ترسی که خود را از ترس مرگ زدوده باشد یارای ورود به قلب را ندارد." یعنی اگر بر ترس از مرگ چیره شویم، بر هر ترسی چیره شده ایم."
#مسئله_ی_اسپینوزا
#اروین_د_یالوم
#رمان
📖 @philosophibisansoor
✍️ #مرگ: آشکارترین دغدغهی نهایی، که درکش هم از همه سادهتر است، مرگ است. ما الآن وجود داریم، ولی روزی میرسد که وجود نخواهیم داشت. مرگ میآید و هیچ راه فراری از آن نیست. این واقعیتی وحشتناک است و ما با وحشتی مهلک به آن واکنش نشان میدهیم. به قول #اسپینوزا : «هرچیزی سعی میکند تا بر هستی خود پافشاری کند.» و تعارض وجودی اصلی تنش میان آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ و آرزوی ادامه یافتن حیات است.
📕 #یالوم_خوانان
👤 #اروین_یالوم
ص۲۱۵
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
✍️ #مرگ: آشکارترین دغدغهی نهایی، که درکش هم از همه سادهتر است، مرگ است. ما الآن وجود داریم، ولی روزی میرسد که وجود نخواهیم داشت. مرگ میآید و هیچ راه فراری از آن نیست. این واقعیتی وحشتناک است و ما با وحشتی مهلک به آن واکنش نشان میدهیم. به قول #اسپینوزا : «هرچیزی سعی میکند تا بر هستی خود پافشاری کند.» و تعارض وجودی اصلی تنش میان آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ و آرزوی ادامه یافتن حیات است.
📕 #یالوم_خوانان
👤 #اروین_یالوم
ص۲۱۵
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
وحدت وجود از دیدگاه #ابن_عربی و #اسپینوزا
در عرفان ابن عربی خدا در مرتبه ی احدیت غیر قابل شناخت است ولی در فلسفه ی اسپینوزا خدا قابل شناخت است.
در وحدت وجود اسپینوزا خدا همان طبیعت است و جهان واقعیتش را می پذیرد ولی ابن عربی جهان را خیال اندر خیال می داند.
در فلسفه ی اسپینوزا جهان بی هدف آفریده شده، وجود جهان لازمه ضروری خداوند است ولی در عرفان ابن عربی خدا جهان را خلق کرد تا شناخته شود و جهان و آفرینش آن دارای هدفی است.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
در عرفان ابن عربی خدا در مرتبه ی احدیت غیر قابل شناخت است ولی در فلسفه ی اسپینوزا خدا قابل شناخت است.
در وحدت وجود اسپینوزا خدا همان طبیعت است و جهان واقعیتش را می پذیرد ولی ابن عربی جهان را خیال اندر خیال می داند.
در فلسفه ی اسپینوزا جهان بی هدف آفریده شده، وجود جهان لازمه ضروری خداوند است ولی در عرفان ابن عربی خدا جهان را خلق کرد تا شناخته شود و جهان و آفرینش آن دارای هدفی است.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
وحدت وجود از دیدگاه #ابن_عربی و #اسپینوزا
در عرفان ابن عربی خدا در مرتبه ی احدیت غیر قابل شناخت است ولی در فلسفه ی اسپینوزا خدا قابل شناخت است.
در وحدت وجود اسپینوزا خدا همان طبیعت است و جهان واقعیتش را می پذیرد ولی ابن عربی جهان را خیال اندر خیال می داند.
در فلسفه ی اسپینوزا جهان بی هدف آفریده شده، وجود جهان لازمه ضروری خداوند است ولی در عرفان ابن عربی خدا جهان را خلق کرد تا شناخته شود و جهان و آفرینش آن دارای هدفی است.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
در عرفان ابن عربی خدا در مرتبه ی احدیت غیر قابل شناخت است ولی در فلسفه ی اسپینوزا خدا قابل شناخت است.
در وحدت وجود اسپینوزا خدا همان طبیعت است و جهان واقعیتش را می پذیرد ولی ابن عربی جهان را خیال اندر خیال می داند.
در فلسفه ی اسپینوزا جهان بی هدف آفریده شده، وجود جهان لازمه ضروری خداوند است ولی در عرفان ابن عربی خدا جهان را خلق کرد تا شناخته شود و جهان و آفرینش آن دارای هدفی است.
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
✔️آنها که میخواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هر چیز به حیرت می افتند، فورا تکفير می گردند و بی دین خوانده میشوند.
✔️ این تکفیر از جانب کسانی است که عوام الناس آنان را کاشف اسرار طبیعت و خدا میدانند
✔️زیرا این اشخاص به خوبی می دانند که اگر پرده اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت.
#اسپینوزا_اخلاق_قسمت_اول_ضمیمه
#تخصصی
#fm_god
@philosophibisansoor
✔️آنها که میخواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هر چیز به حیرت می افتند، فورا تکفير می گردند و بی دین خوانده میشوند.
✔️ این تکفیر از جانب کسانی است که عوام الناس آنان را کاشف اسرار طبیعت و خدا میدانند
✔️زیرا این اشخاص به خوبی می دانند که اگر پرده اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت.
#اسپینوزا_اخلاق_قسمت_اول_ضمیمه
#تخصصی
#fm_god
@philosophibisansoor
✔️هدف نهایی دولت نه تسلط بر مردم باید باشد و نه محدود ساختن آنان از راه وحشت و ترس بلکه باید هدف آزاد ساختن مردم از وحشت باشد تا بتوانند با اطمینان کامل بدون اینکه برخود یا بر همسایه زیانی وارد سازند زندگی کنند.
✔️باز هم تکرار میکنم هدف نهایی دولت این نیست که موجودات صاحب خرد و اندیشه را به چهارپایان لایعقل یا ماشین مبدل نماید.
✔️بلکه باید آنها را چنان آماده سازد که روح و جسمشان سالم و طبیعی به کار بپردازد این هدف عبارت از این است که مردم را به زندگی و عمل از روی عقل و فکر آزاد هدایت کند و نگذارد که قدرت مردم در راه کینه جویی و خشم و حیله سازی مصرف شود و به هم ظلم و ستم روا دارند.
بنا بر این غرض اصلی از دولت ازادی حقیقی است.
((رساله در باره دین و دولت فصل 20))
#اسپینوزا
#تخصصی
@philosophibisansoor
✔️باز هم تکرار میکنم هدف نهایی دولت این نیست که موجودات صاحب خرد و اندیشه را به چهارپایان لایعقل یا ماشین مبدل نماید.
✔️بلکه باید آنها را چنان آماده سازد که روح و جسمشان سالم و طبیعی به کار بپردازد این هدف عبارت از این است که مردم را به زندگی و عمل از روی عقل و فکر آزاد هدایت کند و نگذارد که قدرت مردم در راه کینه جویی و خشم و حیله سازی مصرف شود و به هم ظلم و ستم روا دارند.
بنا بر این غرض اصلی از دولت ازادی حقیقی است.
((رساله در باره دین و دولت فصل 20))
#اسپینوزا
#تخصصی
@philosophibisansoor
✔️هر چه دولت در منع آزادی گفتار بیشتر سعی کند لجاجت و پافشاری مردم در مقاومت بیشتر میگردد این مقاومت از طرف مردم لئیم و ممسک نیست بلکه از طرف صاحبان تربیت عالی و اخلاق قوی و مردم با فضیلت است که به علت داشتن این صفات آزادی بیشتری به دست اورده اند.
#تخصصی
((رساله سیاست فصل 10))
#اسپینوزا
@philosophibisansoor
#تخصصی
((رساله سیاست فصل 10))
#اسپینوزا
@philosophibisansoor
✍️ #مرگ: آشکارترین دغدغهی نهایی، که درکش هم از همه سادهتر است، مرگ است. ما الآن وجود داریم، ولی روزی میرسد که وجود نخواهیم داشت. مرگ میآید و هیچ راه فراری از آن نیست. این واقعیتی وحشتناک است و ما با وحشتی مهلک به آن واکنش نشان میدهیم. به قول #اسپینوزا : «هرچیزی سعی میکند تا بر هستی خود پافشاری کند.» و تعارض وجودی اصلی تنش میان آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ و آرزوی ادامه یافتن حیات است.
📕 #یالوم_خوانان
👤 #اروین_یالوم
ص۲۱۵
join us : |
@philosophibisansoor
✍️ #مرگ: آشکارترین دغدغهی نهایی، که درکش هم از همه سادهتر است، مرگ است. ما الآن وجود داریم، ولی روزی میرسد که وجود نخواهیم داشت. مرگ میآید و هیچ راه فراری از آن نیست. این واقعیتی وحشتناک است و ما با وحشتی مهلک به آن واکنش نشان میدهیم. به قول #اسپینوزا : «هرچیزی سعی میکند تا بر هستی خود پافشاری کند.» و تعارض وجودی اصلی تنش میان آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ و آرزوی ادامه یافتن حیات است.
📕 #یالوم_خوانان
👤 #اروین_یالوم
ص۲۱۵
join us : |
@philosophibisansoor
▪️«فلسفه هنگامی آغاز به تسلیح خویش میکند که تشخیص میدهد اگر میخواهد وجودی مؤثر، و نه صرفاً خیالی، داشته باشد، باید اثراتی واقعی تولید کند.»
[ #وارن_مونتاگ ]
▪️به زعم #باروخ_اسپینوزا ، کافی نیست که حقایق اظهار شوند و آنگاه منتظر ماند تا آنها بر تاریکی پرتو افکنند و خوانندگان را تنها به ضرب خِرَد روشن یا مجاب کنند. "ظرفیتِ استدلالِ عقلانی برای تأثیر گذاشتن بر تفکر، حتی در میان فرهیختگان، به شدت محدود است": بندگیِ بدن و ذهن، وضعیتِ مشترکِ نوعِ بشر است. با وجود این، چنین نگرشی به هیچ وجه بخشایشی برای شکستهای فلسفه نیست یا به توجیه جان باختنِ کارورزانِ آن به دستِ امر عوامانه بر نمیآید: باید فلسفه را، همانند هر کوشش انسانی دیگر، نه بر اساس نیایش بلکه تنها بر حسب اثراتی که تولید میکند قضاوت کرد. همان گونه که ماشری خاطرنشان میکند، اسپینوزا در فلسفه، همچنان که در سیاست، یک ماکیاولین است: از دید فیلسوفِ ما، همانندِ سیاستمدارِ فلورانسی مزبور [ #نیکولو_ماکیاولی ]، هیچ دادگاهِ بالاتری در کار نیست، یعنی قسمی دادگاهِ عالیِ خِرَد که بتوان در مقابلِ احكامِ تاریخ بدان درخواستِ استیناف داد، دادگاهی که قادر به «وارونه کردنِ» ناکامیِ شخص در این جهان، یا «ستاندنِ حقِ» شهریارانِ برافتاده یا فلاسفهای باشد که گرفتار سوء فهم شدهاند. #اسپینوزا همهی دلبستگی #ماکیاولی را به «حقیقت بالفعل هستی چیزها» (la veriti effetuale della cosa) و تمامی بیزاری وی را نسبت به قلمروهای «خیالی» همچون امر اخلاقیاتی (در رابطه با چیزی که حکم میدهیم که یک عمل خیر است یا نه) یا امر قانونی (امری که طالب تعیین این است که عملی را حق میدانیم یا نه) حفظ میکند، و در عوض تنها در این باره میپرسد که آیا یک عمل (خاص) برای تولیدِ اثری معین ضروری است یا نه. سخنان ماکیاولی به همان اندازه که بی رحمانه است، حقیقت نیز هست: «پیامبران مسلح پیروز و پیامبران بی سلاح تباه میشوند». فلسفه هنگامی آغاز به تسلیح خویش میکند که تشخیص میدهد اگر میخواهد وجودی مؤثر، و نه صرفأ خیالی، داشته باشد، باید اثراتی واقعی تولید کند. اسپینوزا، به واقع، در آخرین قضیهی بخش اول اخلاق استدلال میکند که: «چیزی که از طبیعتِ آن اثری پدید نیاید هیچ است.» برای انجام اثر مزبور، فلسفه نمیتواند تنها به بیان حقیقت راضی شود، بلکه باید فعالانه جویایِ تولیدِ اثراتِ حقیقت باشد، در فعالیتی که، بسته به اوضاع و احوال، ضرورتاً با یکدیگر انطباق ندارند.
📘 #بازگشت_به_اسپینوزا
👤 #وارن_مونتاگ
🔹 ترجمهی #فواد_حبیبی
@philosophibisansoor
[ #وارن_مونتاگ ]
▪️به زعم #باروخ_اسپینوزا ، کافی نیست که حقایق اظهار شوند و آنگاه منتظر ماند تا آنها بر تاریکی پرتو افکنند و خوانندگان را تنها به ضرب خِرَد روشن یا مجاب کنند. "ظرفیتِ استدلالِ عقلانی برای تأثیر گذاشتن بر تفکر، حتی در میان فرهیختگان، به شدت محدود است": بندگیِ بدن و ذهن، وضعیتِ مشترکِ نوعِ بشر است. با وجود این، چنین نگرشی به هیچ وجه بخشایشی برای شکستهای فلسفه نیست یا به توجیه جان باختنِ کارورزانِ آن به دستِ امر عوامانه بر نمیآید: باید فلسفه را، همانند هر کوشش انسانی دیگر، نه بر اساس نیایش بلکه تنها بر حسب اثراتی که تولید میکند قضاوت کرد. همان گونه که ماشری خاطرنشان میکند، اسپینوزا در فلسفه، همچنان که در سیاست، یک ماکیاولین است: از دید فیلسوفِ ما، همانندِ سیاستمدارِ فلورانسی مزبور [ #نیکولو_ماکیاولی ]، هیچ دادگاهِ بالاتری در کار نیست، یعنی قسمی دادگاهِ عالیِ خِرَد که بتوان در مقابلِ احكامِ تاریخ بدان درخواستِ استیناف داد، دادگاهی که قادر به «وارونه کردنِ» ناکامیِ شخص در این جهان، یا «ستاندنِ حقِ» شهریارانِ برافتاده یا فلاسفهای باشد که گرفتار سوء فهم شدهاند. #اسپینوزا همهی دلبستگی #ماکیاولی را به «حقیقت بالفعل هستی چیزها» (la veriti effetuale della cosa) و تمامی بیزاری وی را نسبت به قلمروهای «خیالی» همچون امر اخلاقیاتی (در رابطه با چیزی که حکم میدهیم که یک عمل خیر است یا نه) یا امر قانونی (امری که طالب تعیین این است که عملی را حق میدانیم یا نه) حفظ میکند، و در عوض تنها در این باره میپرسد که آیا یک عمل (خاص) برای تولیدِ اثری معین ضروری است یا نه. سخنان ماکیاولی به همان اندازه که بی رحمانه است، حقیقت نیز هست: «پیامبران مسلح پیروز و پیامبران بی سلاح تباه میشوند». فلسفه هنگامی آغاز به تسلیح خویش میکند که تشخیص میدهد اگر میخواهد وجودی مؤثر، و نه صرفأ خیالی، داشته باشد، باید اثراتی واقعی تولید کند. اسپینوزا، به واقع، در آخرین قضیهی بخش اول اخلاق استدلال میکند که: «چیزی که از طبیعتِ آن اثری پدید نیاید هیچ است.» برای انجام اثر مزبور، فلسفه نمیتواند تنها به بیان حقیقت راضی شود، بلکه باید فعالانه جویایِ تولیدِ اثراتِ حقیقت باشد، در فعالیتی که، بسته به اوضاع و احوال، ضرورتاً با یکدیگر انطباق ندارند.
📘 #بازگشت_به_اسپینوزا
👤 #وارن_مونتاگ
🔹 ترجمهی #فواد_حبیبی
@philosophibisansoor
«آنچه انسان را عقلگریز میکند، هراس است.»
[#اسپینوزا]
▪️آنچه انسان را عقلگریز میکند، هراس است. ترس آن ریشهای است که خرافات از آن بر میرویَد، میپاید، و تغذیّه میشود... مردم تا آنجا که مغلوبِ ترس باشند، آمادهیِ زودباوریاند.
▪️تودهیِ مردم هرآنچه زیرِ نفوذِ ادیانِ جعلی میپرستند چیزی جز اوهام و خیالاتِ ذهنهایِ افسرده و ترسیده نیست؛ هر زمان که مملکتی بیشتر دستخوشِ بزرگترین پریشانیها بوده است، خرافاتیها و رمّالان بیشترین نفوذ را میانِ مردمِ عادی و بیشترین قدرت را در برابرِ حاکمان داشتهاند... هیچچیز به اندازهیِ خرافات برای حکمرانی بر توده سودمند نیست... همواره کوششِ فراوانی صرفِ آراستنِ مذهب، چه راستین باشد چه کاذب، با فرایض و مراسم شده است، تا توده آن را خیرهکنندهتر از هر چیزِ دیگری بیابد و از آن به شدیدترین درجهای از وفاداری تبعیت کند. مسلمانان این کار را به موثرترین وجهی سازمان دادهاند. ایشان با این اعتقاد که مباحثه بر سرِ مذهب کاری است ناصواب، ذهنِ هر فردی را چنان با پیشداوری پُر میکنند که جایی برایِ عقلِ دُرُست باقی نمیگذارند، چه برسد به جایی برای شک.
▪️بعید نیست که در حقیقت برترین رمزِ حکومتهایِ خودکامه، و آنچه مطلقاً لازمهیِ آنهاست، نگهداشتنِ مردم در وضعیّتِ فریفتگی، و پنهان کردنِ ترسی باشد که مردم را به این-سو-آن-سو میکشانَد، زیرِ عنوانِ فریبایِ مذهب. در نتیجهیِ این وضعیّت، مردم چنان برای بردگیِ خود میجنگند که گویی برایِ رستگاریِ خود میجنگند، و ریخته شدنِ خونِ خود را برای سَروریِ شخصِ واحدی، نهتنها خفّتبار نمیدانند بلکه آن را افتخاری عظیم میشمارند.
📕( #باروخ_اسپینوزا ؛ #رساله_الهی_سیاسی ؛ ترجمهیِ علی فردوسی)
@philosophibisansoor
[#اسپینوزا]
▪️آنچه انسان را عقلگریز میکند، هراس است. ترس آن ریشهای است که خرافات از آن بر میرویَد، میپاید، و تغذیّه میشود... مردم تا آنجا که مغلوبِ ترس باشند، آمادهیِ زودباوریاند.
▪️تودهیِ مردم هرآنچه زیرِ نفوذِ ادیانِ جعلی میپرستند چیزی جز اوهام و خیالاتِ ذهنهایِ افسرده و ترسیده نیست؛ هر زمان که مملکتی بیشتر دستخوشِ بزرگترین پریشانیها بوده است، خرافاتیها و رمّالان بیشترین نفوذ را میانِ مردمِ عادی و بیشترین قدرت را در برابرِ حاکمان داشتهاند... هیچچیز به اندازهیِ خرافات برای حکمرانی بر توده سودمند نیست... همواره کوششِ فراوانی صرفِ آراستنِ مذهب، چه راستین باشد چه کاذب، با فرایض و مراسم شده است، تا توده آن را خیرهکنندهتر از هر چیزِ دیگری بیابد و از آن به شدیدترین درجهای از وفاداری تبعیت کند. مسلمانان این کار را به موثرترین وجهی سازمان دادهاند. ایشان با این اعتقاد که مباحثه بر سرِ مذهب کاری است ناصواب، ذهنِ هر فردی را چنان با پیشداوری پُر میکنند که جایی برایِ عقلِ دُرُست باقی نمیگذارند، چه برسد به جایی برای شک.
▪️بعید نیست که در حقیقت برترین رمزِ حکومتهایِ خودکامه، و آنچه مطلقاً لازمهیِ آنهاست، نگهداشتنِ مردم در وضعیّتِ فریفتگی، و پنهان کردنِ ترسی باشد که مردم را به این-سو-آن-سو میکشانَد، زیرِ عنوانِ فریبایِ مذهب. در نتیجهیِ این وضعیّت، مردم چنان برای بردگیِ خود میجنگند که گویی برایِ رستگاریِ خود میجنگند، و ریخته شدنِ خونِ خود را برای سَروریِ شخصِ واحدی، نهتنها خفّتبار نمیدانند بلکه آن را افتخاری عظیم میشمارند.
📕( #باروخ_اسپینوزا ؛ #رساله_الهی_سیاسی ؛ ترجمهیِ علی فردوسی)
@philosophibisansoor