دوم، نویسندگان و هنرمندان باید آزادی روحیه خود را علیه خرافه پرستی ادامه دهند و قلم و استعداد خود را فعال نگه دارند. افراد آگاه جامعه تمامی خرافههای امام زمانی و امامگرایی و #آخوندیسم را باید مورد انتقاد قرار دهند. این خرافه پرستی و حاملان آن مبلغ قرآن بوده و به شکلهای پنهان و آشکار، ایدئولوژی وابستگی به قرآن را پخش میکنند. بنابراین افراد آگاه و مسئول در تمام رسانهها میتوانند فعالانه خرافه پرستی و خشونت پروری قرآن را به نقد بکشند.
عوامل #سرکوب و #ترس در جامعه فراوانند و کار انتقادی آگاهان همیشه آسان نمیباشد، بنابراین تولید بحثهای گروهی و سازماندهی نشست انتقادی و یا توسعه #نقد_قرآن و اسلام در شبکههای اجتماعی و رسانهای یک اقدام دلگرم کننده و مهم بشمار میآید. شجاعت و شفافیت دو کیفیت لازم در نقد قرآن است. بحث بر ایجاد جنگ مذهبی نیست، بحث درباره آزادی نقد دین است. برای اسلامگرایان هر انتقادی برابر با جنگ مذهبی است. ما میدانیم که چنین نگاهی جز یک شانتاژ چیز دیگری نیست. دین اسلام دستگاه اعتقادی توتالیتر است و به همین خاطر خواهان سرکوب نقد از دین است. حق طرفداران آزادی است که از اسارت ایدئولوژی بیرون آیند.
عوامل #سرکوب و #ترس در جامعه فراوانند و کار انتقادی آگاهان همیشه آسان نمیباشد، بنابراین تولید بحثهای گروهی و سازماندهی نشست انتقادی و یا توسعه #نقد_قرآن و اسلام در شبکههای اجتماعی و رسانهای یک اقدام دلگرم کننده و مهم بشمار میآید. شجاعت و شفافیت دو کیفیت لازم در نقد قرآن است. بحث بر ایجاد جنگ مذهبی نیست، بحث درباره آزادی نقد دین است. برای اسلامگرایان هر انتقادی برابر با جنگ مذهبی است. ما میدانیم که چنین نگاهی جز یک شانتاژ چیز دیگری نیست. دین اسلام دستگاه اعتقادی توتالیتر است و به همین خاطر خواهان سرکوب نقد از دین است. حق طرفداران آزادی است که از اسارت ایدئولوژی بیرون آیند.
سوم، رسانههای مستقل و مسئول و روزنامه نگاران آگاه میتوانند ابتکارهای بسیار متنوعی برای سازماندهی بحث نقد دین در نظر بگیرند. در سالهای اخیر روزنههای امیدبخشی باز شده است و جامعه ما نیازمند رسانه هایی است که به جنبش فرهنگی پرداخته و تلاش دارند هیولای اسلام و شیعه گری را پس برانند. این رسانهها در کردار به یک تلاش تربیتی و آموزشی روی آورده و نقش جالبی برای بردن انتقاد به اعماق جامعه ایفا میکنند.
آموزگاران آگاه نیز در روش آموزشی خود میتوانند به روشهای مقایسهای دست زده و بر بعد جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی خاص حجاز تاکید کنند و فرهنگ کهن ایرانیان و فرهنگ جهانی را بیشتر بشناسانند. نشان دادن بی اعتباری داستان «خلقت»، طرح تئوری داروین، تحول جهان ستارگان و انکشاف جهان، تناقض قرآن با حقوق زنان، تضاد قرآن با آزادی و برابری، از جمله موارد #روشنگری بشمار میآیند.
آموزگاران آگاه نیز در روش آموزشی خود میتوانند به روشهای مقایسهای دست زده و بر بعد جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی خاص حجاز تاکید کنند و فرهنگ کهن ایرانیان و فرهنگ جهانی را بیشتر بشناسانند. نشان دادن بی اعتباری داستان «خلقت»، طرح تئوری داروین، تحول جهان ستارگان و انکشاف جهان، تناقض قرآن با حقوق زنان، تضاد قرآن با آزادی و برابری، از جمله موارد #روشنگری بشمار میآیند.
چهارم، باید فرهنگ خود را با فرهنگهای مدرن جهان و تئوریهای فلسفی و جامعه شناختی و تاریخی و بیولوژیکی و اخترشناسی و تکنولوژیکی و سایر تئوریهای علمی، بیش از گذشته پیوند زد. توجه کنیم که کشورهای مسلمان با فقر و دیکتاتوری و تعصب و تروریسم و تقدسگرایی دینی و عقب ماندگی علمی دچارند و این امر در پیوند با ساختار ذهنی دینی است. البته در دمکراسیهای جهان پدیده #دین و #خرافه موجود است ولی به لحاظ ساخت سکولار جامعه و تاریخ خودمختاری و شخصیتی انسانها، امور جامعه بر پایه عقلانیت و دانش و فرهنگ و تجربه میگردد.
در کشورهای اسلامی تقدیر دینی و جایگاه #الله و قدسیت قرآن نقش تعیین کننده دارد. باید از این دین خارج شد و این حقیقت را گفت که ماندگاری در اسلام جز عقب ماندگی و درماندگی خرد نتیجه دیگری ندارد. حکومت ایران اسلامی است، قوانین ایران اسلامی و فقهی است، مناسبات اجتماعی مردمان آغشته به اسلام زدگی است، و تباهیهای جامعه گسترده است. گفتن خروج از دین آسان است ولی امری بسیار دشوار و چه بسا نشدنی باشد. ولی در اینجا منظور آن است که قوای فکری روشنفکری و هنرمندانه از ممنوعیت دینی خارج شده و به انتقاد وسیع رو بیاورند. دین قرآنی جامعه را فلج کرده و روشنفکر و سیاستمدار را مچاله کرده است. خارج شدن از چنین وضعیتی یک چالش بزرگ است. آزادمنشی فکری در جامعه به فرهنگ انتقادی دامن میزند و این امر پویایی سکولاریسم فکری را در پی خواهد داشت.
روشن است که باور دینی در اعماق رفتار و ذهن آدمی ریشه دارد و یک پدیده بسیار ژرف است. حال این واقعیت مانع مبارزه فکری برای گسترش آزادی اندیشه نباید باشد. حرف من در اینجا با فرهیختگان است. افراد آگاه و روشنفکران آزاد و فرهیختگان ایرانی نباید توسط اسلام و قرآن در فلجی باقی بمانند. آنها نباید به دام نواندیشان دینی و تبلیغات «اسلام رحمانی» بیافتند. قرآن، راهنمای سقوط ماست. جامعه ما به یک فرهنگ سازی بزرگ نیازمند است و این فرهنگ سازی با انتقاد به دین و قرآن گره خورده است.
🔚 پایان...
📎 #کتاب_مقدس #قرآن #تقدسگرایی #ایدئولوژی #دین #الله #محمد #تاریخ #تجاوز #تعرض #خودبیگانگی #شیعه_گری #خرافات #ایران #تقوا #احساس_گناه #خشونت #ترور #جامعه_شناسی #احکام_قرآنی #عقب_ماندگی #آخوندیسم #نقد_اسلام #نقد_قرآن #روشنگری
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
در کشورهای اسلامی تقدیر دینی و جایگاه #الله و قدسیت قرآن نقش تعیین کننده دارد. باید از این دین خارج شد و این حقیقت را گفت که ماندگاری در اسلام جز عقب ماندگی و درماندگی خرد نتیجه دیگری ندارد. حکومت ایران اسلامی است، قوانین ایران اسلامی و فقهی است، مناسبات اجتماعی مردمان آغشته به اسلام زدگی است، و تباهیهای جامعه گسترده است. گفتن خروج از دین آسان است ولی امری بسیار دشوار و چه بسا نشدنی باشد. ولی در اینجا منظور آن است که قوای فکری روشنفکری و هنرمندانه از ممنوعیت دینی خارج شده و به انتقاد وسیع رو بیاورند. دین قرآنی جامعه را فلج کرده و روشنفکر و سیاستمدار را مچاله کرده است. خارج شدن از چنین وضعیتی یک چالش بزرگ است. آزادمنشی فکری در جامعه به فرهنگ انتقادی دامن میزند و این امر پویایی سکولاریسم فکری را در پی خواهد داشت.
روشن است که باور دینی در اعماق رفتار و ذهن آدمی ریشه دارد و یک پدیده بسیار ژرف است. حال این واقعیت مانع مبارزه فکری برای گسترش آزادی اندیشه نباید باشد. حرف من در اینجا با فرهیختگان است. افراد آگاه و روشنفکران آزاد و فرهیختگان ایرانی نباید توسط اسلام و قرآن در فلجی باقی بمانند. آنها نباید به دام نواندیشان دینی و تبلیغات «اسلام رحمانی» بیافتند. قرآن، راهنمای سقوط ماست. جامعه ما به یک فرهنگ سازی بزرگ نیازمند است و این فرهنگ سازی با انتقاد به دین و قرآن گره خورده است.
🔚 پایان...
📎 #کتاب_مقدس #قرآن #تقدسگرایی #ایدئولوژی #دین #الله #محمد #تاریخ #تجاوز #تعرض #خودبیگانگی #شیعه_گری #خرافات #ایران #تقوا #احساس_گناه #خشونت #ترور #جامعه_شناسی #احکام_قرآنی #عقب_ماندگی #آخوندیسم #نقد_اسلام #نقد_قرآن #روشنگری
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
شاید برای شما هم همیشه سوال بوده که چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی فقیراند. چرا برخی کشورها و ملتها نسبت به دیگران پیشرفته تر و مترقی تر شده اند و میتوانند مدام کیفیت زندگی شهروندان خود را بهتر کنند در حالیکه بسیاری دیگر از کشورها، بعضاً با شرایط مشابه، در دام توسعه نیافتگی گرفتار شده اند و بر مدار فقر و فساد و ناکارآمدی میگردند. چرا ملتها شکست میخورند، نوشته عجم اوغلو و رابینسون، با نگارشی ساده و دلپذیر به این پرسش و پرسشهای نظیر آن پاسخ میدهد.
پیشتر محققین عوامل زیادی چون فرهنگ، آب و هوا و جغرافیا را به عنوان جوابی برای این سوال مطرح کرده اند. برخی دیگر جهل و غفلت از سیاست های صحیح را جواب این سوال دانسته اند اما با بررسی های این کتاب متوجه میشویم که هیچ یک از این عوامل قطعی و کامل نیستند. نمونه های زیادی وجود دارد که نشان میدهد چیزی فراتر از عوامل ذکر شده وجود دارد. دو اقتصاددان آمریکایی مطرح در زمینه توسعه، از این عوامل میگذرند و مدعی میشوند نخ تسبیح توسعه نیافتگی را یافته اند. اگر به مفهوم توسعه و دغدغه ها و مسائل پیرامون آن علاقمندید توصیه میکنیم این کتاب را از دست ندهید. در سالهای گذشته نقدهای جدی دیگری هم بر ایده اصلی این کتاب وارد شده، مطالعه این کتاب، نقدهای وارده و پاسخ های نویسندگان کتاب، دید بسیار جامع و روشنگری درباره "توسعه" و مفاهیم پیرامون آن در اختیار قرار میدهد. محسن میردامادی به همراه محمد حسین نعیمی پور این کتاب را ترجمه کرده اند و انتشارات روزنه آن را منتشر کرده است.
پیشتر محققین عوامل زیادی چون فرهنگ، آب و هوا و جغرافیا را به عنوان جوابی برای این سوال مطرح کرده اند. برخی دیگر جهل و غفلت از سیاست های صحیح را جواب این سوال دانسته اند اما با بررسی های این کتاب متوجه میشویم که هیچ یک از این عوامل قطعی و کامل نیستند. نمونه های زیادی وجود دارد که نشان میدهد چیزی فراتر از عوامل ذکر شده وجود دارد. دو اقتصاددان آمریکایی مطرح در زمینه توسعه، از این عوامل میگذرند و مدعی میشوند نخ تسبیح توسعه نیافتگی را یافته اند. اگر به مفهوم توسعه و دغدغه ها و مسائل پیرامون آن علاقمندید توصیه میکنیم این کتاب را از دست ندهید. در سالهای گذشته نقدهای جدی دیگری هم بر ایده اصلی این کتاب وارد شده، مطالعه این کتاب، نقدهای وارده و پاسخ های نویسندگان کتاب، دید بسیار جامع و روشنگری درباره "توسعه" و مفاهیم پیرامون آن در اختیار قرار میدهد. محسن میردامادی به همراه محمد حسین نعیمی پور این کتاب را ترجمه کرده اند و انتشارات روزنه آن را منتشر کرده است.
نویسندگان این کتاب سیاستهای مرسوم اقتصاد کلان را از هر نوع که باشد موضوعی ثانوی و موضوع اصلی توسعه را رابطه دولت با ملت میدانند.
علت اجرای نادرست سیاستهای اقتصادی و #شکست_کشورها در نیل به توسعه در یک کلمه نهفته است: دوراهی سیاستمدار: حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروهی خاص.
مشکل #سیاستمدار عموماً کمبود علم و دانش نیست. مشکل دوراهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تأمین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است. این #دوراهی_سیاستمدار است که سرنوشت کشور را تعیین میکند. گروهی از اقتصاددانان، از جمله منکور اولسون و داگلاس نورث، به مانند نویسندگان این کتاب بر اهمیت دوراهی سیاستمدار تاکید کردهاند. سیاستمدار میداند اگر امکان استفاده از فرصتهای اجتماعی و اقتصادی برای همگان میسر باشد رشد اقتصادی افزایش مییابد. دسترسی برابر به قدرت اقتصادی و فرصتهای اجتماعی برای بهبود عملکرد اقتصادی مفید و حتی ضروری است، اما برای سیاستمدار خطرناک است، زیرا #قدرت_اقتصادی به تدریج به حوزههای دیگر سرایت خواهد کرد و #قدرت_سیاسی او را به خطر خواهد انداخت. سیاستمدار میداند که کارایی بیشتر به معنای #رفاه بیشتر مردم و حتی مالیات بیشتر است، اما این کارایی مقدمات و نتایجی سیاسی دارد که برای سیاستمدار ممکن است پرهزینه باشد. سیاستمداران بر سر این دو راهی عموماً ترجیح میدهند که اقتصاد و سیاست را به گروهی معدود واگذار کنند، گروهی که حافظ منافع سیاسی آنها باشند. این مسیر همان #اندکسالاری یا #الیگارشی است.
علت اجرای نادرست سیاستهای اقتصادی و #شکست_کشورها در نیل به توسعه در یک کلمه نهفته است: دوراهی سیاستمدار: حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروهی خاص.
مشکل #سیاستمدار عموماً کمبود علم و دانش نیست. مشکل دوراهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تأمین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است. این #دوراهی_سیاستمدار است که سرنوشت کشور را تعیین میکند. گروهی از اقتصاددانان، از جمله منکور اولسون و داگلاس نورث، به مانند نویسندگان این کتاب بر اهمیت دوراهی سیاستمدار تاکید کردهاند. سیاستمدار میداند اگر امکان استفاده از فرصتهای اجتماعی و اقتصادی برای همگان میسر باشد رشد اقتصادی افزایش مییابد. دسترسی برابر به قدرت اقتصادی و فرصتهای اجتماعی برای بهبود عملکرد اقتصادی مفید و حتی ضروری است، اما برای سیاستمدار خطرناک است، زیرا #قدرت_اقتصادی به تدریج به حوزههای دیگر سرایت خواهد کرد و #قدرت_سیاسی او را به خطر خواهد انداخت. سیاستمدار میداند که کارایی بیشتر به معنای #رفاه بیشتر مردم و حتی مالیات بیشتر است، اما این کارایی مقدمات و نتایجی سیاسی دارد که برای سیاستمدار ممکن است پرهزینه باشد. سیاستمداران بر سر این دو راهی عموماً ترجیح میدهند که اقتصاد و سیاست را به گروهی معدود واگذار کنند، گروهی که حافظ منافع سیاسی آنها باشند. این مسیر همان #اندکسالاری یا #الیگارشی است.
این کتاب نشان میدهد هرجا شکوفایی اقتصادی به بار مینشیند الیگارشی رخت بربسته و هرجا #اقتصاد زمین میخورد الیگارشی حاکم است. تجربه کشورهای مختلف از اروپای شرقی و شوروی سابق گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین مسجل ساخته است نمیتوان در حکومتهای اندکسالار با سرمایهگذاریهای دولتی، حمایت از صنایع داخلی، خصوصیسازی، آزادسازی قیمتها، تجارت آزاد، و… گامی بهسوی بهبود عملکرد اقتصادی برداشت. مسئله اقتصادی همه کشورهای در حال توسعه مهار الیگارشی است. اقتصاد و اقتصاددانان اگر میخواهند به مردم کمک کنند باید رمز مقابله با الیگارشی را شناسایی و با سیاستهای اقتصادی زمینه محو الیگارشی را فراهم نمایند. ارزش این کتاب آموختن دانش مبارزه با الیگارشی است.
سقوط ملتها که داستان بسیاری از آنها به روایتی جذاب در این کتاب آمده است همگی محصول اندکسالاری است. گریز از این پرتگاه تنها با هوشیاری و توانمندی مردم امکانپذیر میشود. مطالعه و شناخت کشورهایی که به ورطه اندکسالاری سقوط کردند آگاهی بخش مردم است و از همین رو باید داستان یکایک کشورهایی را که اسیر #اندکسالاری شدند خواند و از تجربههای آنها آموخت. این کتاب با مرور تجربه بسیاری از کشورها، بزنگاههای تاریخی که یک کشور را به دام اندکسالاری میاندازد یا به عبور از اندکسالاری میانجامد بهما میآموزد.
شناخت منفذهای اندکسالاری شرط ایمنسازی جامعه از این بلای اجتماعی است. اژدهای اندکسالاری به هزار رنگ در میآید و در جامعه لانه میکند. تجارب اندکسالاری در طول تاریخ بشر و در جوامع مختلف در این کتاب گردآوری شده است تا بتوانیم درک بهتری از رمز حاکمیت این پدیده شوم به دست آوریم. در کنار این شکل از حکومت، که متاسفانه شکل غالب در تاریخ بشر است، استثناهایی وجود دارد. محدودی از کشورها توانستهاند از دام اندکسالاری بگریزند و امکان دسترسی باز و فراگیر به فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را برای گروههای گستردهای از مردم فراهم کنند. این کتاب ضمن معرفی این دسته از کشورها نشان میدهد که هیچ کشوری مصون از بازگشت دوباره اندکسالاری نیست.
شناخت منفذهای اندکسالاری شرط ایمنسازی جامعه از این بلای اجتماعی است. اژدهای اندکسالاری به هزار رنگ در میآید و در جامعه لانه میکند. تجارب اندکسالاری در طول تاریخ بشر و در جوامع مختلف در این کتاب گردآوری شده است تا بتوانیم درک بهتری از رمز حاکمیت این پدیده شوم به دست آوریم. در کنار این شکل از حکومت، که متاسفانه شکل غالب در تاریخ بشر است، استثناهایی وجود دارد. محدودی از کشورها توانستهاند از دام اندکسالاری بگریزند و امکان دسترسی باز و فراگیر به فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را برای گروههای گستردهای از مردم فراهم کنند. این کتاب ضمن معرفی این دسته از کشورها نشان میدهد که هیچ کشوری مصون از بازگشت دوباره اندکسالاری نیست.
علاوه بر آموختن از تاریخ و آگاهی نسبت به تجارب سایر کشورها چگونه میتوان از دام اندکسالاری رهایی یافت؟ آیا میتوان قواعدی کلی برای گذر از اندکسالاری به دست آورد؟
تلاش برای پاسخ به این سؤال عمری به دارازی علوم سیاسی دارد. اما اقتصاددانان در دو دهه اخیر سعی کردهاند برای یافتن پاسخ این سؤال که بیشتر به یک معما میماند از دانش اقتصاد بهره بگیرند. داگلاس نورث که در سال ۱۹۹۳ جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد در سال ۲۰۰۹ در آخرین کتاب خود اعتراف میکند که راه مشخص و همواری برای گذر از اندکسالاری وجود ندارد. تنها معدودی از کشورها توانستهاند در دو قرن اخیر از اندکسالاری گذر کنند، که آنها نیز مصون از بازگشت مجدد اندکسالاری نیستند. اوغلو و رابینسون در کتاب دیگر خود ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دمکراسی را مورد بحث قرار دادهاند که میتواند مکمل کتاب حاضر باشد. نورث و اوغلو هردو اقتصاددان هستند و برای پرداختن به این مسئله، یعنی گذر از اندکسالاری از پژوهشگران برجسته علوم سیاسی کمک گرفتهاند (رابیسنون یکی از نویسندگان کتاب حاضر دارای دکترای علوم سیاسی و استاد دانشگاه هاروارد است، کما این که باری وینگاست، همکار نورث، نیز فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی و استاد موسسه هور است). به عبارت دیگر این تلاشها نشان میدهد برای یافتن قواعدی در مورد چگونگی گذر از اندکسالاری باید پژوهشهای چند رشتهای صورت گیرد و مطالعات مشترک میتوانند پاسخهای بهتری برای این مسئله پیچیده فراهم کنند.
نتیجه بسیار کلی مطالعات این گروه از اقتصاددانان را میتوان بدین صورت بیان کرد: گذر از اندکسالاری به ارتباط درون فرادستان و ارتباط میان فرادستان و شهروندان بستگی دارد. نورث و همکارانش موضوع نخست (ارتباط درون فرادستان) و نویسندگان این کتاب ارتباط میان فرادستان و شهروندان را شرح و بسط دادهاند.
نتیجه بسیار کلی مطالعات این گروه از اقتصاددانان را میتوان بدین صورت بیان کرد: گذر از اندکسالاری به ارتباط درون فرادستان و ارتباط میان فرادستان و شهروندان بستگی دارد. نورث و همکارانش موضوع نخست (ارتباط درون فرادستان) و نویسندگان این کتاب ارتباط میان فرادستان و شهروندان را شرح و بسط دادهاند.
همانطور که نورث میگوید شکل غالب در تاریخ و جهان امروز اندکسالاری است. از زمان انسان متمدن تا قرن نوزدهم همه جوامع اندکسالار بودهاند و در حال حاضر نیز ۸۵ درصد از مردم در این دست از جوامع زندگی میکنند. علت ماندگاری و پایداری اندکسالاری از نظر #نورث و همکارانش در مسئلهای به نام امنیت نهفته است. در سراسر تاریخ مکتوب بشر از آنجا که #جنگ میتواند حیات افراد را تهدید کند تأمین کنندگان یا برهم زنندگان #امنیت تبدیل به قدرتمندترین گروه در اجتماعات بشری شدند!
جنگجویان گروهی بودند که میتوانستند اجتماع خود را از گزند تعرض دیگران حفظ کنند و یا آن که از قدرت خود علیه مردم بهره بگریند. این قدرت آنها را به #فرادستان جامعه مبدل ساخت. پاداش حفظ امنیت تملک انحصارگونه منابع #قدرت_سیاسی و #ثروت بود. فرادستان در مقابل تأمین امنیت به عنوان اساسیترین نیاز بشر، قواعد حاکم بر اقتصاد و سیاست را به گونهای تعیین میکردند که قدرت آنها را در حوزههای اقتصادی و سیاسی از تعرض نیروهای داخلی در امان نگاه دارد. قاعدهای ساده در #تاریخ_بشر رقم خورد که از زمانِ شکلگیری اجتماعات اولیه بشر تاکنون در عموم جوامع حاکم بوده است؛ فرادستانی که میتوانند امنیت جامعه را تأمین کنند یا به خطر بیندازند صاحب رانتهای اقتصادی خواهند بود. به زبان سادهتر فرادستان در برابر تأمین امنیت از قدرت خود استفاده میکنند و فضای سیاسی و اقتصادی را میبندند تا بتوانند حداکثر سود ممکن را از بازارهای اقتصادی و سیاسی به دست آورند. این سود به دست نمیآید مگر این که دسترسی در حوزه #سیاست و #اقتصاد محدود شود. انحصار در تأمین امنیت به بازار انحصاری در سیاست و اقتصاد منجر میشود.
تازمانی که #امنیت یک جامعه را گروهی محدود میتوانند برهم بزنند یا تأمین کنند آنها اجازه نخواهند داد رقابت در اقتصاد و سیاست شکل بگیرد. دسترسی به فرصتها و منابع قدرت (طبیعت، تجارت، آموزش، فرهنگ، و…) به گونهای تعیین خواهد شد که انحصار فرادستان پایدار بماند.
جنگجویان گروهی بودند که میتوانستند اجتماع خود را از گزند تعرض دیگران حفظ کنند و یا آن که از قدرت خود علیه مردم بهره بگریند. این قدرت آنها را به #فرادستان جامعه مبدل ساخت. پاداش حفظ امنیت تملک انحصارگونه منابع #قدرت_سیاسی و #ثروت بود. فرادستان در مقابل تأمین امنیت به عنوان اساسیترین نیاز بشر، قواعد حاکم بر اقتصاد و سیاست را به گونهای تعیین میکردند که قدرت آنها را در حوزههای اقتصادی و سیاسی از تعرض نیروهای داخلی در امان نگاه دارد. قاعدهای ساده در #تاریخ_بشر رقم خورد که از زمانِ شکلگیری اجتماعات اولیه بشر تاکنون در عموم جوامع حاکم بوده است؛ فرادستانی که میتوانند امنیت جامعه را تأمین کنند یا به خطر بیندازند صاحب رانتهای اقتصادی خواهند بود. به زبان سادهتر فرادستان در برابر تأمین امنیت از قدرت خود استفاده میکنند و فضای سیاسی و اقتصادی را میبندند تا بتوانند حداکثر سود ممکن را از بازارهای اقتصادی و سیاسی به دست آورند. این سود به دست نمیآید مگر این که دسترسی در حوزه #سیاست و #اقتصاد محدود شود. انحصار در تأمین امنیت به بازار انحصاری در سیاست و اقتصاد منجر میشود.
تازمانی که #امنیت یک جامعه را گروهی محدود میتوانند برهم بزنند یا تأمین کنند آنها اجازه نخواهند داد رقابت در اقتصاد و سیاست شکل بگیرد. دسترسی به فرصتها و منابع قدرت (طبیعت، تجارت، آموزش، فرهنگ، و…) به گونهای تعیین خواهد شد که انحصار فرادستان پایدار بماند.
فرادستان بایکدیگر رقابت میکنند تا انحصار در امنیت را به دست آورند. هر شخص سعی دارد سایر فرادستان را حذف کند و مهمترین منبع قدرت یا امنیت را از آن خود سازد. اگر یک شخص و گروه وابسته به آن بتواند سایر گروههای فرادست را حذف کند جامعه به سوی مونارشی یا حکومت فردی میرود و اگر چند گروه مختلف قدرت نظامی یا امنیتی را در اختیار داشته باشند اندکسالاری بر جامعه حاکم میشود. بنابراین اولین دو راهی که سرنوشت یک جامعه را تعیین خواهد کرد امکان یکپارچهسازی فرادستان است. یکپارچهسازی فرادستان به تعبیر نورث نظام سیاسی را استبدادی میسازد، یعنی تسلط یک فرد و گروه وابسته به آن بر جامعه.
در اروپا شرایط طبیعی به گونهای بود که قدرتهای نظامی، محلی و متکثر بودند، زیرا میتوانستند در مقابل سایر قدرتهای نظامی، اعم از ملی و خارجی خود را حفظ کنند. آب فراوان به عنوان مهمترین عامل تولید، کوههای مرتفع و زمستانهای سخت به عنوان دژهای طبیعیِ نظامی، تشکیل حکومتهای محلی را در اقصا نقاط اروپا ممکن ساخت و به تعبیر پل کندی مورخ بزرگ، اروپا را به یک لحاف چهل تکه تبدیل کرد، لحافی که تکههای آن حکومتهای محلی بودند. همانطور که در این کتاب آمده است پس از سقوط امپراتوری رم بیش از ۴۲۰ دولت شهر در اروپا تأسیس شد. اما در کشورهای شرقی مانند ایران حکومتهای محلی به ندرت شکل گرفتند، زیرا #شرایط_اقلیمی اجازه مقاومت در برابر قدرت برتر داخلی یا خارجی را نمیداد. آنچه سرنوشت اروپا را متمایز ساخت جلوگیری از انحصار قدرت نظامی بود تا آن که سایر شرایط امکان تغییر نظام سیاسی از اندکسالاری را فراهم ساخت.
جنگهای درازمدت داخلی در کشورهایی مانند انگلستان به آنها اثبات نمود که هیچ یک از آنها، یعنی پادشاه، اشراف زمیندار و تجار بزرگ قابل حذف نیستند و در نهایت به تأسیس نهادهایی منجر شد که صلح و آرامش را میان آنها برقرار ساخت. این نهادها که امکان تعرض فرادستان، بهویژه نظام سلطنتی و دربار را، به اشراف منتفی میکردند محصول تدبیر فردی نبود، بلکه نتیجه اجتنابناپذیر تکثر قدرت نظامی به حساب میآمد. نتیجه جنگ طولانی مدت در انگلستان، انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ بود که حاکمیت قانون میان فرادستان انگلیسی را نهادینه کرد. این اندکسالاری گام بلندی در توسعه این کشور تلقی میشود. پس از این انقلاب بود که دادگاههای خاص تحت نظر پادشاه برچیده شدند، هر استقراض و اخذ مالیاتی نیازمند تصویب پارلمان شد، تمام مراجع قانونگذاری حذف و پارلمان تنها منبع وضع قانون گردید. در پرتو برقراری حاکمیت قانون برای فرادستان و نه عموم مردم تحولات اقتصادی شگرفی در انگلستان به وجود آمد که در نهایت به ظهور انقلاب صنعتی انجامید.
با همه محاسنی که اندکسالاری قانونمند برای انگلستان داشت، همانطور که رابیسنون و عجم اوغلو در کتاب ریشههای دیکتاتوری و دمکراسی نشان دادهاند، این کشور هنوز فاصله زیادی تا مردم سالاری داشت. حدوداً دو قرن پس از آن انقلاب بود که به تدریج گامهایی برای تبدیل جامعه اندکسالار انگلستان به جامعهای مردم سالار برداشته شد. این مردمسالاری، محصول فشارهای مردم برای دستیابی به حق رأی و ترس فرادستان برای از دست دادن قدرت بود. نبرد قدرت میان فرادستان و شهروندان در انگلستان گذر از اندکسالاری را ممکن ساخت. پس از شورش لودیتها در سالهای ۱۶-۱۸۱۱، شورش اسپافیلدز در سال ۱۸۱۶، قتلعام پیترلو در سال ۱۸۱۹ و شورشهای سوئینگ در سال ۱۸۳۰ بالاخره در سال ۱۸۳۲ حکومت برای جلوگیری از انقلاب حاضر به اصلاح قانون انتخابات شد. براساس قانون انتخابات سال ۱۸۳۲ تعداد رأی دهندگان ۱۴ درصد مردم بودند که میزان دارایی و مالیات آنها به میزان تعیین شده در قانون بالغ میشد. قانون انتخابات در سال ۱۸۶۷، ۱۸۸۴، ۱۹۱۸ و بالاخره در سال ۱۹۲۸ اصلاح شد. تنها دو اصلاح آخر در قرن بیستم بود که بدون وقوع شورش و جنبش گسترده صورت گرفت. اصلاح ۱۸۶۷ پس از سه سال شورش گسترده نسبت رأیدهندگان را به ۳۰ درصد و قانون ۱۸۸۴ به ۶۰ درصد جمعیت مردان اضافه کرد. حق رأی به همه مردان در سال ۱۹۱۸ پس از جنگ جهانی اول به عنوان پاداش صبر و از خودگذشتگیهای مردم عادی به آنها اعطا شد. در سال ۱۹۲۸ زنان نیز حق رأی به دست آوردند. این راهی بود که انگلستان پیمود: حرکتی آرام و تدریجی.
اما عموم کشورهای در حال توسعه حرکتی پاندولی دارند: اندکسالاری فرو میریزد، برای مدتی مردمسالاری استقرار مییابد و مجدداً اندکسالاری حاکم میشود. به طور مثال در آرژانتین که اوغلو و رابینسون تجربه آن را بررسی کردهاند این نوسان در ۱۰۰ سال اخیر به طور مستمر حاکم بوده است: در سال ۱۹۱۲ با انقلابی فراگیر حق رأی همگانی به دست آمد، اما نظام آرام آرام به سوی دیکتاتوری رفت، تا آن که در سال ۱۹۳۰ نظام پارلمانی کاملاً واژگون شد. در سال ۱۹۴۶ مجدداً دموکراسی ایجاد و در سال ۱۹۵۵ سرنگون شد. در سال ۱۹۷۳ مردم انقلاب کردند و در ۱۹۷۶ حکومت نظامی برقرار شد و سرانجام در سال ۱۹۸۳ انتخابات آزاد دوباره برقرار گردید. چرا آرژانتین مانند بسیاری از کشورهای جهان و برخلاف انگلستان نتواست حرکتی مستمر و آرام به سوی دمکراسی را تجربه نماید؟ پاسخ را باید در همان دو حوزه رابطه فرادستان با یکدیگر و رابطه آنها با شهروندان جستجو نمود. چارچوب نظری نورث میتواند این تفاوت را توضیح دهد. از نظر او مهمترین مسئله به کنترل مدنی نیروهای امنیتی و نظامی باز میگردد. همانطور که گفته شد در انگلستان تکثر قدرت نظامی از انحصار نیروی نظامی جلوگیری کرد تا حاکمیت قانون میان فرادستان برقرار شود و سپس نیروهای امنیتی تحت کنترل نیروهای مدنی قرار گرفتند. در کشورهایی مانند آرژانتین هرچند شهروندان در برهههای متعددی قدرت را از فرادستان میگیرند و دموکراسی موقت برقرار میشود، اما پس از هر انقلابی حذف بخشهایی از فرادستان آغاز میشود، تا آن که نظام به مونارشی تغییر شکل میدهد و سپس سرکوب شهروندان عادی آغاز میشود. این سرکوب و حذف با تکیه بر نیروی امنیتی صورت میگیرد.
در جامعه مدرن، دیگر مانند انگلستان قرن هفدهم امکان تکثر نیروهای نظامی و امنیتی وجود ندارد. در آن زمان هر یک از اشراف لشکر داشتند و با تکیه بر این قدرت نظامی اجازه نمیدادند از قدرت حذف شوند. اما امروزه تعدد نیروهای نظامی قابل تصور نیست و امنیت در انحصار حاکم قرار دارد. این شیوه سازماندهی، یعنی انحصار نیروهای نظامی و امنیتی در دست یک گروه، به حاکم اجازه حذف رقبا و سپس سرکوب شهروندان را میدهد.
معمای توسعه نیز از همین جا آغاز میشود. توسعه به دسترسی باز به قانون و سایر فرصتهای اقتصادی و اجتماعی نیاز دارد و این دسترسی باز زمانی امکانپذیر است که سازمان سیاسی جامعه بتواند نیروهای امنیتی را تحت مهار جامعه مدنی درآورد. این نکته از بزرگترین یافتههای #داگلاس_نورث است. در پرتو این نظریه کنترل مدنی نیروهای امنیتی مهمترین مسئله #توسعه است. این کنترل هیچ مسیر از قبل تعیین شده و مسلمی ندارد و حتی در هیچ مرحلهای از توسعه پایان نمییابد. نیروهای امنیتی مانند سایر اقشار خواهان بیشترین قدرت هستند. کافی است به تجربه آمریکا نگاهی بیندازیم. نظامیان آمریکا که رویه ظاهری نیروهای امنیتی هستند چه منافع عظیمی از مردم خود و جهان را قربانی منافع خویش ساختهاند. به میزان ضعف جامعه مدنی فرادستان با تکیه بر نیروهای امنیتی جامعه را به سوی اندکسالاری سوق میدهند. مسئله اصلی قدرتِ جامعه مدنی است.
برای دستیابی به #جامعه_مدنی قدرتمند برخی، از جمله نویسندگان این کتاب، راهکار سادهای پیشنهاد میکنند: توانمندسازی مردم. این موضوع در فصل آخر کتاب تحت عنوان «چگونه جهان میتوانست متفاوت باشد» با بررسی تجربه برزیل بحث شده است. تأثیر توانمندسازی مردم بر #مردمسالاری مورد قبول گروه کثیری از پژوهشگران این حوزه است واقتصاددانانی مانند آمارتیاسن به آن پرداختهاند. نکته مهم چگونگی توانمندسازی است. سازوکارهایی مانند آموزش، گسترش اطلاعات از طریق رسانههای آزاد، شرکت در سازمانهای غیردولتی، و حضور احزاب در فضای سیاسی راهکارهای مرسوم توانمندسازی هستند. اما همانطور که در فصل پایانی توضیح داده شده است این سازوکارها بسیار شکنندهاند. نظامهای اندکسالار این سازوکارها را از جریان اصلی خود منحرف میسازند و به گونهای آنها را دستکاری میکنند که به قدرت آنها خللی وارد نشود. حکومت میداند که احزاب و سازمانهای غیردولتی میتوانند به قدرت او آسیب زده و پایههای حکومت را متزلزل سازند. از همین رو نویسندگان معتقدند دستورالعمل سادهای برای توانمندسازی مردم وجود ندارد.
«توانمندسازی از طریق همکاری گروهی برای دستیابی به منافع خصوصی بیشتر» پاسخی است که اقتصاددانان از دیرباز به عنوان راهکاری برای نیل به آزادی مطرح کردهاند و اخیراً مورد توجه قرار گرفته است. این راهکار همچون دست نامریی آدام اسمیت راهکاری ساده برای مسئلهای فوقالعاده پیچیده است. #آدام_اسمیت راهکار سادهای برای هماهنگی میان عرضهکننده و تقاضاکننده و تبدیل شرور اخلاقی به فضایل جمعی ارائه داد. در واقع اسمیت راه حلی واحد برای دو مسئله، یکی در حوزه اخلاق و دیگری در حوزه اقتصاد ارائه کرد. مهار آنچه #رذیلت_اخلاقی دانسته میشد برای قرنها ذهن فیلسوفان اخلاق و متألهین را به خود مشغول کرده بود. اما اسمیت راه حلی بهغایت ساده برای این مسئله لاینحل عرضه کرد. رقابت عنصری است که هم میتواند انسانها را تربیت کند و هم آنها را نادانسته و ناخواسته به سوی نفع همگانی سوق میدهد. نفع شخصی که در ردیف شهوت قدرت و شهوت جنسی باید سرکوب میشد به سرچشمه جوشان اخلاقیات تبدیل شد:
«روح تجارت با خود روح امساک به ارمغان میآورد، روح صرفهجویی، روح اعتدال، روح کوشش، روح خردمندی، روح طمأنینه، روح نظم، و روح انضباط.»
«روح تجارت با خود روح امساک به ارمغان میآورد، روح صرفهجویی، روح اعتدال، روح کوشش، روح خردمندی، روح طمأنینه، روح نظم، و روح انضباط.»