Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئو روز
ویدئویی از بالرین مشهور، مارتا گونزالز در شبکههای اجتماعی منتشر شده است و مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته است.
گنزالز که به آلزایمز مبتلا شده بود و در خانه سالمندان زندگی میکرد، با شنیدن قطعه «دریاچهی قو» اثر چایکوفسکی شروع به رقصیدن میکند.
#هنر #رقص #ایران #موسیقی #زن #باله #بالرین
@tavaanatech
ویدئویی از بالرین مشهور، مارتا گونزالز در شبکههای اجتماعی منتشر شده است و مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته است.
گنزالز که به آلزایمز مبتلا شده بود و در خانه سالمندان زندگی میکرد، با شنیدن قطعه «دریاچهی قو» اثر چایکوفسکی شروع به رقصیدن میکند.
#هنر #رقص #ایران #موسیقی #زن #باله #بالرین
@tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارگران هفتتپه، پس از دروغگوییهای قوهقضاییه، امامجمعه و سایر مسئولان، برآورده نشدن خواستهها و شنیدن وعدههای بیسرانجام، امروز هم به اعتراض خود ادامه دادند.
شعار طعنهآمیز :"مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" اعتراض به حمایت ساختاری از ستمگران است.
کارگران هفتتپه میگویند بر خلاف ادعاها، کارگران اخراج شده هفتتپه بر سر کارشان بازنگشته اند و سخنگوی قوهقضاییه به دروغ ادعا کرده است که مشکل کارگران رفع شده است.
امروز هم کارگران هفتتپه تجمع اعتراضی برپا کردند.
#هفت_تپه
۲۰ آبان ۱۳۹۹
@Tavaana_TavaanaTech
شعار طعنهآمیز :"مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" اعتراض به حمایت ساختاری از ستمگران است.
کارگران هفتتپه میگویند بر خلاف ادعاها، کارگران اخراج شده هفتتپه بر سر کارشان بازنگشته اند و سخنگوی قوهقضاییه به دروغ ادعا کرده است که مشکل کارگران رفع شده است.
امروز هم کارگران هفتتپه تجمع اعتراضی برپا کردند.
#هفت_تپه
۲۰ آبان ۱۳۹۹
@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد قتل غفار حسینی
نیلوفر بیضایی درباره او نوشت:
نامش غفار حسینی بود و ما صدایش میزدیم عمو غفار. در نشستها و میمهانیهای خانوادگی همراه با همسرش فرنگیس و تا مدتی پسرش مانلی حضور داشت. مانلی دو سه سالی از من بزرگتر بود و همبازی دورانی از نوجوانیام. بعدتر مانلی به انگلستان فرستاده شد وچندی بعد فرنگیس نیز رفت. مزدک را زمانی که خیلی کوچک بود دیده بودم. عمو غفار نیز بعدها به آنها پیوست. آنها در لندن یک پانسیون کوچک داشتند که خود نیز در آن زندگی میکردند. من و مادر و خواهرم نیز در سفری به لندن برای مدت کوتاهی در همان پانسیون بودیم. البته بعدها خانوادهاش و او به پاریس رفتند. انقلاب که شد به ایران بازگشت و از همان ابتدا نگاه خوشی به حکومتی که میرفت تا جمهوری را با پسوند اسلامی و البته با حذف جمهوریت به کرسی بنشاند نداشت. او کودکی پر درد و رنجی داشت. در دهی دور افتاده در الیگودرز بدنیا آمده بود و از کودکی ناچار بود کار کند. بعدها به آبادان رفته بود و کارگر شرکت نفت شده بود. او بقول خودش با روحیات آخوند و روحانی آشنا بود و در نتیجه از هر نوع نزدیکی آنان به قدرت سیاسی بیزار. او با تلاش و زحمت و روحیهی کنجکاو و شوق به دانش توانسته بود خود را از حاشیه به متن برساند. در تهران ادبیات انگلیسی خواند و در این رشته لیسانس گرفت و بعد فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی و دکترای خود را نیز در همین رشته در پاریس گرفت. او مدتی نیز استاد رشتهی جامعهشناسی هنر در دانشکدهی هنرهای زیبا و در دوران ریاست پدرم در دپارتمان تئاتر این دانشکده بود. سالها بود که ترجمه میکرد، شعر میگفت، مینوشت و در عین حال بسیار میخواند. اوایل انقلاب به ایران بازگشت. دوازده ساله بودم و شاهد دعواها و جدلهای بی پایان "عموهایم" و عمو غفار و حضور پدرم که او نیز از همان آغاز انگار پیشبینی میکرد که چه روزهای شومی در انتظار این سرزمین است و از آنچه میدید خشنود نبود. بیشتر عموها اما به استقبال آنچه داشت میآمد رفته بودند و گمان میکردند با رفتن "شاه منفور" اینک دوران آزادی بیان و رهایی مردم فرا میرسد. برخی دعواها و جدلها میان عموها به قهر و کدورت منجر شدند همانگونه که رسم آن روزگار بود و البته اینطور که پیداست هنوز نیز از این نظر در همان دوران سیر میکنیم.
عمو غفار دوباره به پاریس برگشت و او را ندیدم تا سال ۱۹۸۹ که برای نشست کانون نویسندگان در تبعید به فرانکفورت آمد.
او در آن زمان در کانون در تبعید فعال بود و در عین حال باز شاهد مستولی شدن دیدگاههای سیاسی حزبی بر فضای کانون. همان چیزی که او بر نمیتابید و باعث کنارهگیریاش از کانون شد. همان موقع شبی را همراه با نویسندگان دیگری در خانهی من سپری کرد و من باز شاهد بحثها و جدلهای بی پایان بودم. سال ۱۹۹۱ باز به فرانکفورت آمد. من دختری داشتم که یک ساله شده بود. در عین حال چون تنها به دیدنم آمده بود، این بار از جدلها خبری نبود و من با یک عمو غفار دیگر آشنا شدم. البته مهربانیاش با ما بچه ها را از همان دوران به یاد داشتم اما او این بار با عشق و علاقهای پر شور از من خواست که به دخترم غذا بدهد و به من که تازه دخترم را از شیر گرفته بودم و تجربه ی کمی در غذا دادن به او داشتم، آموخت که چگونه غذا را به کودک بدهم و چطور فضای آرامی برای این کار فراهم کنم. برایم عجیب بود، چرا که او را همواره به عنوان یک آدم ذاتا تک رو میشناختم و باورم نمی شد که این کارها را بلد باشد. آن موقع بیست و چهار سال داشتم. در این دیدار فرصت شد که از خاطرات دوران دور جمعهای خانوادگی یاد کنیم که جدلها کمتر بود و اگر بود بر سر ادبیات و هنر بود. از عشق پسری از بچههای دوستان به من گفت که گویا با او درد دل کرده بود و از لحظات انسانی زندگی گفتیم بدون دغدغهی انفجار خشمی در بحثی بی انتها. در همان سالها فرنگیس و مانلی را نیز در سفری که به فرانکفورت داشتند دیدم و فرنگیس را باز چند بار دیگر در پاریس.
اما عمو غفار را دیگر ندیدم و فقط شنیدم که به ایران بازگشته تا برای احیای کانون نویسندگان تلاش کند. بعدها شنیدم که پس از امضای نامهی ۱۳۴ نویسنده بارها بازجویی شده و تحت فشار بوده... تا اینکه خبر کشته شدنش توسط نیروهای امنیتی حکومت اسلامی از طریق تزریق آمپول پتاسیم آمد و من و بسیاری از دوستان و دوستدارانش را ویران کرد.
غفار حسینی در ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ بدنیا آمد و در تاریخ بیست آبان ۱۳۷۵
برابر با ۱۰ نوامبر ۱۹۹۶ در چارچوب قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید.
به یاد آر!
نیلوفر بیضایی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۰
در عکس: غفار حسینی، من و دخترم آناهیتا
#غفار_حسینی
#قتل_های_زنجیره_ای
درباره او بیشتر بخوانید:
bit.ly/2Gcihsg
@Tavaana_TavaanaTech
نیلوفر بیضایی درباره او نوشت:
نامش غفار حسینی بود و ما صدایش میزدیم عمو غفار. در نشستها و میمهانیهای خانوادگی همراه با همسرش فرنگیس و تا مدتی پسرش مانلی حضور داشت. مانلی دو سه سالی از من بزرگتر بود و همبازی دورانی از نوجوانیام. بعدتر مانلی به انگلستان فرستاده شد وچندی بعد فرنگیس نیز رفت. مزدک را زمانی که خیلی کوچک بود دیده بودم. عمو غفار نیز بعدها به آنها پیوست. آنها در لندن یک پانسیون کوچک داشتند که خود نیز در آن زندگی میکردند. من و مادر و خواهرم نیز در سفری به لندن برای مدت کوتاهی در همان پانسیون بودیم. البته بعدها خانوادهاش و او به پاریس رفتند. انقلاب که شد به ایران بازگشت و از همان ابتدا نگاه خوشی به حکومتی که میرفت تا جمهوری را با پسوند اسلامی و البته با حذف جمهوریت به کرسی بنشاند نداشت. او کودکی پر درد و رنجی داشت. در دهی دور افتاده در الیگودرز بدنیا آمده بود و از کودکی ناچار بود کار کند. بعدها به آبادان رفته بود و کارگر شرکت نفت شده بود. او بقول خودش با روحیات آخوند و روحانی آشنا بود و در نتیجه از هر نوع نزدیکی آنان به قدرت سیاسی بیزار. او با تلاش و زحمت و روحیهی کنجکاو و شوق به دانش توانسته بود خود را از حاشیه به متن برساند. در تهران ادبیات انگلیسی خواند و در این رشته لیسانس گرفت و بعد فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی و دکترای خود را نیز در همین رشته در پاریس گرفت. او مدتی نیز استاد رشتهی جامعهشناسی هنر در دانشکدهی هنرهای زیبا و در دوران ریاست پدرم در دپارتمان تئاتر این دانشکده بود. سالها بود که ترجمه میکرد، شعر میگفت، مینوشت و در عین حال بسیار میخواند. اوایل انقلاب به ایران بازگشت. دوازده ساله بودم و شاهد دعواها و جدلهای بی پایان "عموهایم" و عمو غفار و حضور پدرم که او نیز از همان آغاز انگار پیشبینی میکرد که چه روزهای شومی در انتظار این سرزمین است و از آنچه میدید خشنود نبود. بیشتر عموها اما به استقبال آنچه داشت میآمد رفته بودند و گمان میکردند با رفتن "شاه منفور" اینک دوران آزادی بیان و رهایی مردم فرا میرسد. برخی دعواها و جدلها میان عموها به قهر و کدورت منجر شدند همانگونه که رسم آن روزگار بود و البته اینطور که پیداست هنوز نیز از این نظر در همان دوران سیر میکنیم.
عمو غفار دوباره به پاریس برگشت و او را ندیدم تا سال ۱۹۸۹ که برای نشست کانون نویسندگان در تبعید به فرانکفورت آمد.
او در آن زمان در کانون در تبعید فعال بود و در عین حال باز شاهد مستولی شدن دیدگاههای سیاسی حزبی بر فضای کانون. همان چیزی که او بر نمیتابید و باعث کنارهگیریاش از کانون شد. همان موقع شبی را همراه با نویسندگان دیگری در خانهی من سپری کرد و من باز شاهد بحثها و جدلهای بی پایان بودم. سال ۱۹۹۱ باز به فرانکفورت آمد. من دختری داشتم که یک ساله شده بود. در عین حال چون تنها به دیدنم آمده بود، این بار از جدلها خبری نبود و من با یک عمو غفار دیگر آشنا شدم. البته مهربانیاش با ما بچه ها را از همان دوران به یاد داشتم اما او این بار با عشق و علاقهای پر شور از من خواست که به دخترم غذا بدهد و به من که تازه دخترم را از شیر گرفته بودم و تجربه ی کمی در غذا دادن به او داشتم، آموخت که چگونه غذا را به کودک بدهم و چطور فضای آرامی برای این کار فراهم کنم. برایم عجیب بود، چرا که او را همواره به عنوان یک آدم ذاتا تک رو میشناختم و باورم نمی شد که این کارها را بلد باشد. آن موقع بیست و چهار سال داشتم. در این دیدار فرصت شد که از خاطرات دوران دور جمعهای خانوادگی یاد کنیم که جدلها کمتر بود و اگر بود بر سر ادبیات و هنر بود. از عشق پسری از بچههای دوستان به من گفت که گویا با او درد دل کرده بود و از لحظات انسانی زندگی گفتیم بدون دغدغهی انفجار خشمی در بحثی بی انتها. در همان سالها فرنگیس و مانلی را نیز در سفری که به فرانکفورت داشتند دیدم و فرنگیس را باز چند بار دیگر در پاریس.
اما عمو غفار را دیگر ندیدم و فقط شنیدم که به ایران بازگشته تا برای احیای کانون نویسندگان تلاش کند. بعدها شنیدم که پس از امضای نامهی ۱۳۴ نویسنده بارها بازجویی شده و تحت فشار بوده... تا اینکه خبر کشته شدنش توسط نیروهای امنیتی حکومت اسلامی از طریق تزریق آمپول پتاسیم آمد و من و بسیاری از دوستان و دوستدارانش را ویران کرد.
غفار حسینی در ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ بدنیا آمد و در تاریخ بیست آبان ۱۳۷۵
برابر با ۱۰ نوامبر ۱۹۹۶ در چارچوب قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید.
به یاد آر!
نیلوفر بیضایی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۰
در عکس: غفار حسینی، من و دخترم آناهیتا
#غفار_حسینی
#قتل_های_زنجیره_ای
درباره او بیشتر بخوانید:
bit.ly/2Gcihsg
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
قتل آقای نویسنده در فصل برگریزان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.» شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسه مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتلهای تهران تحت فشار قرار دادهاند و تهدید به مرگ کردهاند.» روایت بالا…
یکی از مخاطبان توانا با مینا راد نویسندهی محبوس در بازداشـتگاهِ وزرا که به تازگی به درخواستِ عفو مشروط وکیل مدافعشان آزاد شدند، مصاحبهای داشته است.
مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است.
این متن به شرح زیر است:
تخفیفِ جعلیِ دیوانهگی.
در بازداشتگاهِ وزرا، اتفاقات موهوم کم نیستند. حتی اگر تجربهی یک ساعت حضور در این وحشت سرا را داشته باشید، برای درک این مطلب کفایت میکند. اتاقِ بازجویی که به «سردخانه» معروف است، میتواند اولین وحشتِ یک زندانی در آنجا باشد. اتاق بینهایت سرد است، آنقدر که وقتی در آن حضور پیدا میکنی از سرما به کبودی میزنی. افراد در آنجا، بعضا هفت یا هشت نفرند که جلاد وار دور یک میز نشسته و گویی عزم سلاخی یک مرده را دارند. لباس های تنشان درست برعکس لباسهای متهم کاملا در برابر سرما مقاوم است، و دیدن لرزش دست و دهان فرد متهم از فرط سرما برایشان نهایت یک سرخوشی و تمسخر را فراهم میکند.
هفت بازجو، همگی مرد، با چهرههای زمخت که رفته رفته بر اثر قساوتی وحشیانه کریه المنظر نیز شدهاند مشغول بازجوییات میشوند.
سوالهای آنها هرگز سوال نیست، افرادِ تجربه کرده میدانند که در بازجوییهای سیاسی هرگز سوال «پرسیده»نمیشود، بلکه «جواب» دریک ضرورت تهدیدآمیز به فرد تحمیل میشود. در میان این حجم از خشونت، کسی هست که معمولا تا آخر بازجوییِ جمعی ساکت است و شمایلش آدم را یاد معلمهای پرورشی میاندازد، شیاد و خوش خنده.
وقتی بازجویی به پایان نزدیک است او جلو میآید و با لحنی آرام از باقی افراد میخواهد متهم را با او تنها بگذارند.
نمایشِ وقیحانهی رذالت از اینجا شروع میشود.
مرد یک نگاه ظاهرا مهربانانه و از سر لطف به متهم میاندازد و میگوید:
«ببین امکان دارد که چه پرونده های بزرگتری برایات باز شود؟ پس خوب به چیزی که میگویم گوش کن. فکر نکن اگر دوماه یا دوسال اجرایی داری دقیقا همان صورت میگیرد. اینجا دقیقا ته خط توست. چون نه کسی میداند کجایی و نه هیچکس اگر تا پنجاه سال دیگر آزاد هم نشوی جرات میکند بپرسد کجایی. اینجا میتوانند آنقدر نگهت دارند تا استخوانهایت کاملا پودر شوند. میدانی اینجا، در فلان طبقه چند جنازه داریم که هنوز خانوادههایشان کمترین اطلاع از مرگ آنها ندارند؟ میخواهی این بلا سرت بیاید؟»
.
در اینجا، همانطور که من گفتم، احتمالا متهم بگوید: «نه.اما چه چاره چیست؟»
و مرد همانطور که لبخندی از سر پلشتی میزند ادامه خواهد داد: «دیوانه بودن. دوست داری امتحانش کنی؟ من رزومهی تورا خواندم، شاعری و اهل قلم. هنرمندی. هنرمند به یک جای راحت نیاز دارد. اینطور نیست؟ اینجا بمانی و بپوسی بهتر است یا از اینجا بیرون بروی و بنویسی؟»
میپرسی:« کجا بروم؟!»
و او به همان سرعت جواب خواهد داد: «بیمارستان روانی! اسمش بد است اما به مراتب جای بهتری از اینجاست. قبول کن که دیوانهای، رفتارهای جنونآمیز از خودت نشان بده،خودت را بزن،زخمی کن، و با صدای آرامی ادامه میدهد: خودم تیغ برایت میآورم... و خودم هم برگهی اعزامت به تیمارستان را امضا میکنم! چطور است؟»
سکوت میکنی و شیاد، از حقههای عاطفیاش استفاده میکند:«اصلا میدانی چه بلایی سرِ مادرت آمده؟ به من خبر رسیده که در سی سی یوست و حال وخیمی دارد.فکر میکنی چرا؟ چون از جای تو بیخبر است. اگر موافقت نکنی به زودی تک تک خانوادهات بیمار میشوند، یا از سر نگرانی و آبرو کار دست خودشان میدهند. چه شد؟! قبول میکنی؟»
...
و این روش تازهی شکنجه، یعنی دیوانهسازی از زندانیان سیاسی، به علاوهی تلقینِ روزانه از سمت سایرین به دیوانه بودنت، و خطاب کردنت به اسم دیوانه، و دروغهایی دربارهی خانوادهات مثل مادرت سکته کرده یا الباقی، و تشویق مداومت از سمت شیادِ مهربان به خود زنی و خودکشی، شاید تنها گوشهی کمی از آن شکنجههای روانیست که در این دوزخِ سیاه بر سرِ زندانیان سیاسی فرود میآید.
ادامه
https://bit.ly/2UgluLq
@Tavaana_TavaanaTech
مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است.
این متن به شرح زیر است:
تخفیفِ جعلیِ دیوانهگی.
در بازداشتگاهِ وزرا، اتفاقات موهوم کم نیستند. حتی اگر تجربهی یک ساعت حضور در این وحشت سرا را داشته باشید، برای درک این مطلب کفایت میکند. اتاقِ بازجویی که به «سردخانه» معروف است، میتواند اولین وحشتِ یک زندانی در آنجا باشد. اتاق بینهایت سرد است، آنقدر که وقتی در آن حضور پیدا میکنی از سرما به کبودی میزنی. افراد در آنجا، بعضا هفت یا هشت نفرند که جلاد وار دور یک میز نشسته و گویی عزم سلاخی یک مرده را دارند. لباس های تنشان درست برعکس لباسهای متهم کاملا در برابر سرما مقاوم است، و دیدن لرزش دست و دهان فرد متهم از فرط سرما برایشان نهایت یک سرخوشی و تمسخر را فراهم میکند.
هفت بازجو، همگی مرد، با چهرههای زمخت که رفته رفته بر اثر قساوتی وحشیانه کریه المنظر نیز شدهاند مشغول بازجوییات میشوند.
سوالهای آنها هرگز سوال نیست، افرادِ تجربه کرده میدانند که در بازجوییهای سیاسی هرگز سوال «پرسیده»نمیشود، بلکه «جواب» دریک ضرورت تهدیدآمیز به فرد تحمیل میشود. در میان این حجم از خشونت، کسی هست که معمولا تا آخر بازجوییِ جمعی ساکت است و شمایلش آدم را یاد معلمهای پرورشی میاندازد، شیاد و خوش خنده.
وقتی بازجویی به پایان نزدیک است او جلو میآید و با لحنی آرام از باقی افراد میخواهد متهم را با او تنها بگذارند.
نمایشِ وقیحانهی رذالت از اینجا شروع میشود.
مرد یک نگاه ظاهرا مهربانانه و از سر لطف به متهم میاندازد و میگوید:
«ببین امکان دارد که چه پرونده های بزرگتری برایات باز شود؟ پس خوب به چیزی که میگویم گوش کن. فکر نکن اگر دوماه یا دوسال اجرایی داری دقیقا همان صورت میگیرد. اینجا دقیقا ته خط توست. چون نه کسی میداند کجایی و نه هیچکس اگر تا پنجاه سال دیگر آزاد هم نشوی جرات میکند بپرسد کجایی. اینجا میتوانند آنقدر نگهت دارند تا استخوانهایت کاملا پودر شوند. میدانی اینجا، در فلان طبقه چند جنازه داریم که هنوز خانوادههایشان کمترین اطلاع از مرگ آنها ندارند؟ میخواهی این بلا سرت بیاید؟»
.
در اینجا، همانطور که من گفتم، احتمالا متهم بگوید: «نه.اما چه چاره چیست؟»
و مرد همانطور که لبخندی از سر پلشتی میزند ادامه خواهد داد: «دیوانه بودن. دوست داری امتحانش کنی؟ من رزومهی تورا خواندم، شاعری و اهل قلم. هنرمندی. هنرمند به یک جای راحت نیاز دارد. اینطور نیست؟ اینجا بمانی و بپوسی بهتر است یا از اینجا بیرون بروی و بنویسی؟»
میپرسی:« کجا بروم؟!»
و او به همان سرعت جواب خواهد داد: «بیمارستان روانی! اسمش بد است اما به مراتب جای بهتری از اینجاست. قبول کن که دیوانهای، رفتارهای جنونآمیز از خودت نشان بده،خودت را بزن،زخمی کن، و با صدای آرامی ادامه میدهد: خودم تیغ برایت میآورم... و خودم هم برگهی اعزامت به تیمارستان را امضا میکنم! چطور است؟»
سکوت میکنی و شیاد، از حقههای عاطفیاش استفاده میکند:«اصلا میدانی چه بلایی سرِ مادرت آمده؟ به من خبر رسیده که در سی سی یوست و حال وخیمی دارد.فکر میکنی چرا؟ چون از جای تو بیخبر است. اگر موافقت نکنی به زودی تک تک خانوادهات بیمار میشوند، یا از سر نگرانی و آبرو کار دست خودشان میدهند. چه شد؟! قبول میکنی؟»
...
و این روش تازهی شکنجه، یعنی دیوانهسازی از زندانیان سیاسی، به علاوهی تلقینِ روزانه از سمت سایرین به دیوانه بودنت، و خطاب کردنت به اسم دیوانه، و دروغهایی دربارهی خانوادهات مثل مادرت سکته کرده یا الباقی، و تشویق مداومت از سمت شیادِ مهربان به خود زنی و خودکشی، شاید تنها گوشهی کمی از آن شکنجههای روانیست که در این دوزخِ سیاه بر سرِ زندانیان سیاسی فرود میآید.
ادامه
https://bit.ly/2UgluLq
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
تخفیفِ جعلیِ دیوانگی
یکی از مخاطبان توانا با مینا راد نویسندهی محبوس در بازداشـتگاهِ وزرا که به تازگی به درخواستِ عفو مشروط وکیل مدافعشان آزاد شدند، مصاحبهای داشته است. مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است. این متن…
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صلح پایدار را باید از کودکی آموخت
«انسان اسیر را سیستمهای تعلیم و تربیت برای حکومتهای جبار تربیت میکند، اختیار را از بچهها و معلمها میگیرد و ففط دستور میدهد»
بخشهایی از فیلم توران خانوم
توران میرهادی:
«شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همهجا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمیست که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.»
برای آشنابی بیشتر با زندهیاد توران میرهادی
http://bit.ly/2XclAmE
@Tavaana_Tavaanatech
«انسان اسیر را سیستمهای تعلیم و تربیت برای حکومتهای جبار تربیت میکند، اختیار را از بچهها و معلمها میگیرد و ففط دستور میدهد»
بخشهایی از فیلم توران خانوم
توران میرهادی:
«شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همهجا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمیست که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.»
برای آشنابی بیشتر با زندهیاد توران میرهادی
http://bit.ly/2XclAmE
@Tavaana_Tavaanatech
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توران میرهادی؛ مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران
توران میرهادی، از اساتید برجسته و تاثیرگذار ادبیات کودک در ایران، متولد ۱۳۰۶ در تهران بود. پدرش تکنوکرات برجسته دوره رضاشاه بود و مادرش زنی آلمانی که نقاش و مجسمهساز و شیفته ادبیات و موسیقی و فرهنگ بود. توران پس از تحصیل در فرانسه، به ایران برمیگردد و مدارس فرهاد را راهاندازی میکند و به تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان میپردازد. او بارها نامزد و برنده جوایز معتبر ادبی جهانی شد. از جمله مدعوین کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن در سال ۱۹۶۵ بود. یکی دیگر از افتخارات او به دعوت برای شرکت در جلسه برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۰۱ - ۲۰۱۰) سازمان یونیسف باز میگردد که در کنار ۱۹ متخصص دیگر در این جلسه حضور یافت. انتشار «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» نیز از دیگر فعالیتهای میرهادی است. در این ویدیو با زندگی و فعالیتهای او بیشتر آشنا شوید.
http://bit.ly/2XixiMh
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2Xfkp5J
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2XclAmE
#اسلایدشو #توران_میرهادی
@Tavaana_TavaanaTech
توران میرهادی، از اساتید برجسته و تاثیرگذار ادبیات کودک در ایران، متولد ۱۳۰۶ در تهران بود. پدرش تکنوکرات برجسته دوره رضاشاه بود و مادرش زنی آلمانی که نقاش و مجسمهساز و شیفته ادبیات و موسیقی و فرهنگ بود. توران پس از تحصیل در فرانسه، به ایران برمیگردد و مدارس فرهاد را راهاندازی میکند و به تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان میپردازد. او بارها نامزد و برنده جوایز معتبر ادبی جهانی شد. از جمله مدعوین کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن در سال ۱۹۶۵ بود. یکی دیگر از افتخارات او به دعوت برای شرکت در جلسه برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۰۱ - ۲۰۱۰) سازمان یونیسف باز میگردد که در کنار ۱۹ متخصص دیگر در این جلسه حضور یافت. انتشار «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» نیز از دیگر فعالیتهای میرهادی است. در این ویدیو با زندگی و فعالیتهای او بیشتر آشنا شوید.
http://bit.ly/2XixiMh
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2Xfkp5J
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2XclAmE
#اسلایدشو #توران_میرهادی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوازنده برجسته ساکسوفون،ایمان جعفریپویان» به ترکیه مهاجرت کرده است و برای گذران زندگی در خیابانهای ترکیه ساز میزند.
ویدیو از توییتر بهمن بابازاده
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو از توییتر بهمن بابازاده
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان مادر #بابک_اسدی از جانباختگان راه آزادى که پس از سالها سکوتش را شکست و به صف مادران جنبش #دادخواهی پیوست.
بابک در ١٨ تير ٨٨ توسط نيروهاى سرکوبگر جمهوری اسلامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمى شد پس از تحمل درد و رنج فروان و بارها جراحى سرانجام در نوروز ۱۳۹۶ درگذشت.
@Tavaana_TavaanaTech
بابک در ١٨ تير ٨٨ توسط نيروهاى سرکوبگر جمهوری اسلامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمى شد پس از تحمل درد و رنج فروان و بارها جراحى سرانجام در نوروز ۱۳۹۶ درگذشت.
@Tavaana_TavaanaTech
ساعتی پیش محمد حبیبی، معلم و فعال صنفی معلمان پس از تحمل ۳۰ ماه حبس از زندان تهران بزرگ آزاد شد
آزادی محمد حبیبی، امروز پس از تحمل ۳۰ ماه حبس، متاثر از بخشنامه جدید رئیس قوهقضاییه مبنی بر آزادی زودهنگام و کاهش محکومیت ۱۵۷ تن از زندانیان سیاسی امنیتی صورت گرفته است.
محمد حبیبی در حالی ۳۰ ماه در زندان بود که حق او نبود که حتی دقیقهای در زندان باشد.
محمد حبیبی در ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۷ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران با قضاوت ماشاءالله احمدزاده به ۷ سال و نیم حبس و شلاق محکوم شد. دادگاه تجدید نظر در تاریخ دوم آبان ماه ۱۳۹۷ حکم صادره را عینا تایید کرد.
محمد حبیبی ابتدا در اسفند ماه ۱۳۹۶ مقابل مدرسه محل تدریسش بازداشت شد و به گفته کانون صنفی معلمان، مأموران با خشونت او را به خانهاش بردند تا وسایلش را تفتیش کنند و تا ۲۶ فروردین ۱۳۹۷ زندانی بود و پس از ۴۴ روز با تودیع وثیقه ۲۵۰ میلیون تومانی تا زمان برگزاری دادگاه آزاد شد.
او در تاریخ ۲۰اردیبهشت سال ۱۳۹۷ در تجمع معلمان که در روز معلم، مقابل سازمان برنامه و بودجه شرکت کرده بود، توسط پلیس امنیت با ضرب و شتم شدید بازداشت شد.
@Tavaana_TavaanaTech
آزادی محمد حبیبی، امروز پس از تحمل ۳۰ ماه حبس، متاثر از بخشنامه جدید رئیس قوهقضاییه مبنی بر آزادی زودهنگام و کاهش محکومیت ۱۵۷ تن از زندانیان سیاسی امنیتی صورت گرفته است.
محمد حبیبی در حالی ۳۰ ماه در زندان بود که حق او نبود که حتی دقیقهای در زندان باشد.
محمد حبیبی در ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۷ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران با قضاوت ماشاءالله احمدزاده به ۷ سال و نیم حبس و شلاق محکوم شد. دادگاه تجدید نظر در تاریخ دوم آبان ماه ۱۳۹۷ حکم صادره را عینا تایید کرد.
محمد حبیبی ابتدا در اسفند ماه ۱۳۹۶ مقابل مدرسه محل تدریسش بازداشت شد و به گفته کانون صنفی معلمان، مأموران با خشونت او را به خانهاش بردند تا وسایلش را تفتیش کنند و تا ۲۶ فروردین ۱۳۹۷ زندانی بود و پس از ۴۴ روز با تودیع وثیقه ۲۵۰ میلیون تومانی تا زمان برگزاری دادگاه آزاد شد.
او در تاریخ ۲۰اردیبهشت سال ۱۳۹۷ در تجمع معلمان که در روز معلم، مقابل سازمان برنامه و بودجه شرکت کرده بود، توسط پلیس امنیت با ضرب و شتم شدید بازداشت شد.
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from بشکن Beshkan
پروکسی برای تلگرام
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.192.92&port=8060&@MTProtoTG&secret=7qGqGqoaMJCQAAqnq83iKq5wbGF5Lmdvb2dsZS5jb20%3D&@MTProtoTG
UK
https://t.me/proxy?server=159.65.84.176&port=443&@MTProtoTG&secret=7o1qs3VwmrjyoY1WAt8ilgJlbi53aWtpcGVkaWEub3Jn&@MTProtoTG
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.193.70&port=8030&@MTProtoTG&secret=7hEK7u7uKhACgzgPoSqpmZlnbG9zYmUuY29t&@MTProtoTG
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.193.197&port=8090&@MTProtoTG&secret=7v__-u7qqiIyh2qnq83ru7tuZXRoZXJsYW5kc2FuZHlvdS5ubA%3D%3D&@MTProtoTG
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.154.144&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.62.191&port=443&secret=dd00000000000000000000000000000000
France
https://t.me/proxy?server=51.15.212.170&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.96.180&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Holland
https://t.me/proxy?server=51.15.112.11&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
@beshkan
@tavaanatech
@Tavaana_TavaanaTech
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.192.92&port=8060&@MTProtoTG&secret=7qGqGqoaMJCQAAqnq83iKq5wbGF5Lmdvb2dsZS5jb20%3D&@MTProtoTG
UK
https://t.me/proxy?server=159.65.84.176&port=443&@MTProtoTG&secret=7o1qs3VwmrjyoY1WAt8ilgJlbi53aWtpcGVkaWEub3Jn&@MTProtoTG
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.193.70&port=8030&@MTProtoTG&secret=7hEK7u7uKhACgzgPoSqpmZlnbG9zYmUuY29t&@MTProtoTG
Holland
https://t.me/proxy?server=194.5.193.197&port=8090&@MTProtoTG&secret=7v__-u7qqiIyh2qnq83ru7tuZXRoZXJsYW5kc2FuZHlvdS5ubA%3D%3D&@MTProtoTG
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.154.144&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.62.191&port=443&secret=dd00000000000000000000000000000000
France
https://t.me/proxy?server=51.15.212.170&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.96.180&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Holland
https://t.me/proxy?server=51.15.112.11&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
@beshkan
@tavaanatech
@Tavaana_TavaanaTech
وحید توسلیدوست، ۴۸ ساله
۲۶ آبانماه ۹۸ در شیراز، با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به سینهاش، جان باخت.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان_۹۸ #آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #روایت_آبان_خونین
@Tavaana_TavaanaTech
۲۶ آبانماه ۹۸ در شیراز، با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به سینهاش، جان باخت.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان_۹۸ #آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #روایت_آبان_خونین
@Tavaana_TavaanaTech
«پلیس امنیت نروژ از وزارت دادگستری این کشور خواسته است که یک روحانی شاغل در مرکز مذهبی شیعی «امام علی» در اسلو، پایتخت این کشور، اخراج شود. نام این روحانی ذکر نشده، ولی بررسی رادیوفردا نشان میدهد که منظور احتمالاً سید مصطفی مطهری است.
به گزارش خبرگزاری انارک نروژ، پلیس این کشور درخواست اخراج این روحانی را بر اساس منافع ملی این کشور مطرح کرده است...در همین حال گزارشهایی هم درباره همکاری این روحانی با وزارت اطلاعات ایران مطرح شده است.
در گزارش خبرگزاری نروژی به یک مصاحبه منتشرشده در خبرگزاری حوزه در سال ۲۰۱۶ اشاره شده که این روحانی به علاقه مردم اروپا «به آیتالله علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی، و رفتن جوانان اروپایی «به مراسم اربعین» اشاره کرده است.
بررسی رادیوفردا نشان میدهد که سید مصطفی مطهری در ۲ آذر ۹۵ ( ۲۲ نوامبر ۲۰۱۶) با عنوان «امام مرکز اسلامی امام علی نروژ» با خبرگزاری حوزه مصاحبه کرده و همین مطالب را مطرح کرده است.
تیرماه امسال، دادگاهی در دانمارک یک شهروند نروژی ایرانیتبار را به جرم جاسوسی و مشارکت در اقدام به قتل در خاک دانمارک محکوم کرد.
به گفته دادگاه، این مرد ۴۰ ساله «در مورد یک مهاجر ایرانی ساکن دانمارک اطلاعات جمعآوری کرده» و این اطلاعات را به فردی داده است که برای نهادهای امنیتی ایران کار میکند.
هانِه بلومبرگ، یک مدیر امنیتی دولت نروژ... گفته است که نمیخواهد خبرهای مربوط به اینکه علت درخواست اخراج این روحانی، همکاری با وزارت اطلاعات بوده را تأیید کند، ولی اشاره کرده است که حکومت ایران از مراکز مذهبی و مساجد برای اقدامات امنیتی و اطلاعاتی استفاده میکند».
- متن و تصویر برگرفته از رادیو فردا
-- تصویر مصطفی مطهری را نشان میدهد.
@radiofarda
#روحانیت #آخوند #اسلامگرایی #وزارت_اطلاعات #جمهوری_اسلامی #خامنه_ای
@Tavaana_TavaanaTech
«پلیس امنیت نروژ از وزارت دادگستری این کشور خواسته است که یک روحانی شاغل در مرکز مذهبی شیعی «امام علی» در اسلو، پایتخت این کشور، اخراج شود. نام این روحانی ذکر نشده، ولی بررسی رادیوفردا نشان میدهد که منظور احتمالاً سید مصطفی مطهری است.
به گزارش خبرگزاری انارک نروژ، پلیس این کشور درخواست اخراج این روحانی را بر اساس منافع ملی این کشور مطرح کرده است...در همین حال گزارشهایی هم درباره همکاری این روحانی با وزارت اطلاعات ایران مطرح شده است.
در گزارش خبرگزاری نروژی به یک مصاحبه منتشرشده در خبرگزاری حوزه در سال ۲۰۱۶ اشاره شده که این روحانی به علاقه مردم اروپا «به آیتالله علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی، و رفتن جوانان اروپایی «به مراسم اربعین» اشاره کرده است.
بررسی رادیوفردا نشان میدهد که سید مصطفی مطهری در ۲ آذر ۹۵ ( ۲۲ نوامبر ۲۰۱۶) با عنوان «امام مرکز اسلامی امام علی نروژ» با خبرگزاری حوزه مصاحبه کرده و همین مطالب را مطرح کرده است.
تیرماه امسال، دادگاهی در دانمارک یک شهروند نروژی ایرانیتبار را به جرم جاسوسی و مشارکت در اقدام به قتل در خاک دانمارک محکوم کرد.
به گفته دادگاه، این مرد ۴۰ ساله «در مورد یک مهاجر ایرانی ساکن دانمارک اطلاعات جمعآوری کرده» و این اطلاعات را به فردی داده است که برای نهادهای امنیتی ایران کار میکند.
هانِه بلومبرگ، یک مدیر امنیتی دولت نروژ... گفته است که نمیخواهد خبرهای مربوط به اینکه علت درخواست اخراج این روحانی، همکاری با وزارت اطلاعات بوده را تأیید کند، ولی اشاره کرده است که حکومت ایران از مراکز مذهبی و مساجد برای اقدامات امنیتی و اطلاعاتی استفاده میکند».
- متن و تصویر برگرفته از رادیو فردا
-- تصویر مصطفی مطهری را نشان میدهد.
@radiofarda
#روحانیت #آخوند #اسلامگرایی #وزارت_اطلاعات #جمهوری_اسلامی #خامنه_ای
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«هنر این خانم همین صدا و خوب خوندنشه ولی متاسفانه در ایران امکان این نیست بتونن به صورت قانونی و آزادانه بخونن و کنسرت بذارن».
- متن و ویدئو ارسالی از همراهان
#زنان #حقوق_زنان #آواز_زنان #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
- متن و ویدئو ارسالی از همراهان
#زنان #حقوق_زنان #آواز_زنان #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
- چی دادیم چی گرفتیم!
.
«یادمه چندماه پیش یه هشتگی بود در توییتر به نام "چی دادیم، چی گرفتیم" که قبل و پس از انقلاب رو مقایسه می کرد. مطلبتون درباره فرخ رو پارسا و اعدام این زن پاک و شجاع رو خوندم. یاد اون هشتگ افتادم.
.
نگاه کنید! وزرای زن قبل انقلاب ما کسانی مثل فرخ رو پارسا و مهناز افخمی بودند. مایه فخر و آبروی یک کشور. فرهیخته و متمدن و مورد احترام دنیا.
.
حالا پس از انقلاب! اول از همه معصومه خانم ابتکار که سابقه سفارت نوردی ایشون رو دیگه همه می دونن و در دوره مدیریت ایشون بر سازمان محیط زیست، وضع محیط زیست ما بدتر شد! مرضیه وحید دستجردی که دیگه هیچ نیازی به توضیح و شرح نداره! ایشون تو یک مصاحبه گفته بود سیستم پهلوی، سیستم ترور و وحشت بوده! کاش گاهی نگاهی به خودشان و دوستان خود می انداختند تا معنای وحشت را دریابند!»
.
این متن را حدود دو سال پیش یکی از همراهان توانا فرستاده بود.
.
#مهناز_افخمی #معصومه_ابتکار #مرضیه_وحید_دستجردی #حکومت_شاهنشاهی #انقلاب۵۷ #حقوق_زنان #خمینی
@Tavaana_TavaanaTech
.
«یادمه چندماه پیش یه هشتگی بود در توییتر به نام "چی دادیم، چی گرفتیم" که قبل و پس از انقلاب رو مقایسه می کرد. مطلبتون درباره فرخ رو پارسا و اعدام این زن پاک و شجاع رو خوندم. یاد اون هشتگ افتادم.
.
نگاه کنید! وزرای زن قبل انقلاب ما کسانی مثل فرخ رو پارسا و مهناز افخمی بودند. مایه فخر و آبروی یک کشور. فرهیخته و متمدن و مورد احترام دنیا.
.
حالا پس از انقلاب! اول از همه معصومه خانم ابتکار که سابقه سفارت نوردی ایشون رو دیگه همه می دونن و در دوره مدیریت ایشون بر سازمان محیط زیست، وضع محیط زیست ما بدتر شد! مرضیه وحید دستجردی که دیگه هیچ نیازی به توضیح و شرح نداره! ایشون تو یک مصاحبه گفته بود سیستم پهلوی، سیستم ترور و وحشت بوده! کاش گاهی نگاهی به خودشان و دوستان خود می انداختند تا معنای وحشت را دریابند!»
.
این متن را حدود دو سال پیش یکی از همراهان توانا فرستاده بود.
.
#مهناز_افخمی #معصومه_ابتکار #مرضیه_وحید_دستجردی #حکومت_شاهنشاهی #انقلاب۵۷ #حقوق_زنان #خمینی
@Tavaana_TavaanaTech
«آقای ظریف این شما نیستی که قرار است بماند. این نظام جمهوری اسلامی نیست که قرار است. آنچه میماند ایران است. خودت و نظام مطلوب خودت را با ایران یکی نگیر. بدونشک ایران خواهد ماند ولی تو و آقابالاسرهات خواهید رفت. دیر و زود داره سوخت و سوز نداره!»
متن و تصویر ارسالی از همراهان
- لازم به ذکر است آقای محمدجواد ظریف در این توییت خود خطاب به همسایگان ایران نوشته است که ۷۰ روز دیگر ترامپ از کاخ سفید خواهد رفت و «ما برای همیشه در اینجا خواهیم ماند». او تلویحا از روابط کشورهای همسایه ایران با رییسجمهور آمریکا انتقاد کرد.
@Tavaana_TavaanaTech
متن و تصویر ارسالی از همراهان
- لازم به ذکر است آقای محمدجواد ظریف در این توییت خود خطاب به همسایگان ایران نوشته است که ۷۰ روز دیگر ترامپ از کاخ سفید خواهد رفت و «ما برای همیشه در اینجا خواهیم ماند». او تلویحا از روابط کشورهای همسایه ایران با رییسجمهور آمریکا انتقاد کرد.
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترا من چشم در راهم
نیما یوشیج
با صدای احمد شاملو
دربارهی زندگی و زمانهی نیما یوشیج بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
@Tavaana_TavaanaTech
نیما یوشیج
با صدای احمد شاملو
دربارهی زندگی و زمانهی نیما یوشیج بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آی آدمها
با اجرای سهیل نفیسی
دربارهی زندگی و زمانهی نیما یوشیج بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
@Tavaana_TavaanaTech
با اجرای سهیل نفیسی
دربارهی زندگی و زمانهی نیما یوشیج بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
نیما یوشیج، شاعر افسانه
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. نیما یوشیج، شاعر افسانه از پس پنجاهی و اندی ز عُمر، نعره برمیآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی. . شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت.…
یدالله حاجیطاریپور، ۶۳-۶۴ ساله
۲۵ آبانماه ۹۸ در شیراز، بر اثر خفگی ناشی از گاز اشکآور جانش را از دست داد.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان_۹۸ #آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #روایت_آبان_خونین
@Tavaana_TavaanaTech
۲۵ آبانماه ۹۸ در شیراز، بر اثر خفگی ناشی از گاز اشکآور جانش را از دست داد.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان_۹۸ #آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #روایت_آبان_خونین
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سانسور پستان گاو در بازپخش تبلیغ قدیمی بستنی میهن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی (۱۳۷۱-۱۳۹۹)
منبع:
@hafezeye_tarikhi
در سالهای اخیر سانسور پستان گرگ از نماد باشگاه رم ایتالیا توسط صداوسیما نیز خبرساز شده بود.
آیا این کارها توهین به مردم ایران نیست؟ یعنی دیدن پستان گاو یا گرگ آنهم در یک انیمیشن یا طرح تحریک کننده است؟
#سانسور #صداوسیما #جنسیت_زدگی
@Tavaana_TavaanaTech
منبع:
@hafezeye_tarikhi
در سالهای اخیر سانسور پستان گرگ از نماد باشگاه رم ایتالیا توسط صداوسیما نیز خبرساز شده بود.
آیا این کارها توهین به مردم ایران نیست؟ یعنی دیدن پستان گاو یا گرگ آنهم در یک انیمیشن یا طرح تحریک کننده است؟
#سانسور #صداوسیما #جنسیت_زدگی
@Tavaana_TavaanaTech