This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم زادروز جاویدنام محمد قبادلو بر سر مزارش برگزار شد
در این مراسم، خانوادههای جاویدنامان محمدقبادلو، محسن شکاری، یلدا آقافضلی، فرزین معروفی، متین نادرخانی، علی سیدی، امیررضا همت آزاد، مهدی سلمانزاده و جمعی از زندانیان سیاسی سابق حضور داشتند.
محمد قبادلو، از جوانان آزاده و دلاور ایران بود که صبح سهشنبه ۳ بهمن اعدام شد.
به گفته یکی از وکلا: «محمد قبادلو، در مخفیانهترین حالت ممکن و بدون ملاقات با خانواده اعدام شد.»
#مهسا_امینی
#محمد_قبادلو
#محمدقبادلو
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این مراسم، خانوادههای جاویدنامان محمدقبادلو، محسن شکاری، یلدا آقافضلی، فرزین معروفی، متین نادرخانی، علی سیدی، امیررضا همت آزاد، مهدی سلمانزاده و جمعی از زندانیان سیاسی سابق حضور داشتند.
محمد قبادلو، از جوانان آزاده و دلاور ایران بود که صبح سهشنبه ۳ بهمن اعدام شد.
به گفته یکی از وکلا: «محمد قبادلو، در مخفیانهترین حالت ممکن و بدون ملاقات با خانواده اعدام شد.»
#مهسا_امینی
#محمد_قبادلو
#محمدقبادلو
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام محمد قبادلو، به مناسبت زادروز فرزندش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«با تو سخن میگویم
از شامگاه/بامداد یازدهم دی ماه سال…..
با هزاران درد و عشق و انتظار پسرم را در آغوش گرفتم
شیر مردی که در نگاهش مردانگی را یافتم
طالعش تماما شجاعت بود و مهر
دلم لرزید …نامش را محمد گذاشتم تا صاحب نامش مراقبش باشد
ظالمان او رابا هزاران درد و رنج و خشم از من گرفتند ولی من …. به نام نامی نامش تا آخر ایستادهام
پسرم من نگاه تو را در نگاه هزاران جوان دیگر یافتم
چهرهی تو را در میان جوانان عاشق وطن یافتم محمدم
در میان کسانی که نام تو را فریاد میزنند محمدم
در میان شاهدان گمنامی که بی گناهی تو را دیدند و سکوت کردند محمدم
من تو را در میان دستانم گم کردهام
ولی در میان هزاران قلب تپنده جستم جوانکم
چه کنم که روزگاری است که نام خداوند را بیش از خداپرستان، شیطان صفتان فریاد زدهاند و این از بد اقبال ما بود
آن روز که گردش روزگار به نام و به کام ما شد محمدی دیگر متولد خواهد شد
تولدت مبارک قهرمانم
من تو را به این خاک تقدیم کردم
ای زمین آغوشت امن برای سرباز وطن
من او را به تو سپردم، برویان بذر عشق و پاکی و جوانمردی را»
#ایران #محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«با تو سخن میگویم
از شامگاه/بامداد یازدهم دی ماه سال…..
با هزاران درد و عشق و انتظار پسرم را در آغوش گرفتم
شیر مردی که در نگاهش مردانگی را یافتم
طالعش تماما شجاعت بود و مهر
دلم لرزید …نامش را محمد گذاشتم تا صاحب نامش مراقبش باشد
ظالمان او رابا هزاران درد و رنج و خشم از من گرفتند ولی من …. به نام نامی نامش تا آخر ایستادهام
پسرم من نگاه تو را در نگاه هزاران جوان دیگر یافتم
چهرهی تو را در میان جوانان عاشق وطن یافتم محمدم
در میان کسانی که نام تو را فریاد میزنند محمدم
در میان شاهدان گمنامی که بی گناهی تو را دیدند و سکوت کردند محمدم
من تو را در میان دستانم گم کردهام
ولی در میان هزاران قلب تپنده جستم جوانکم
چه کنم که روزگاری است که نام خداوند را بیش از خداپرستان، شیطان صفتان فریاد زدهاند و این از بد اقبال ما بود
آن روز که گردش روزگار به نام و به کام ما شد محمدی دیگر متولد خواهد شد
تولدت مبارک قهرمانم
من تو را به این خاک تقدیم کردم
ای زمین آغوشت امن برای سرباز وطن
من او را به تو سپردم، برویان بذر عشق و پاکی و جوانمردی را»
#ایران #محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«سلام توانا، ما قهرمانان کشتهشده و عزیزان در بندمون رو فراموش نمیکنیم. با دوستانمون برای جاویدنام محمد قبادلو تولد گرفتیم، یادی از زندانیان سیاسی و عزیزان در خطر اعدام کردیم و با آرزوها و اهداف انقلابمون تجدید عهد و پیمان کردیم.
به جای محمد قبادلو آرزو کردیم که امسال اون هدفی که همه میدونیم چی هست، محقق بشه، به امید پیروزی✌️»
متن و ویدیو ارسالی مخاطبان
#محمد_قبادلو #آرشام_رضایی #فاطمه_سپهری #نه_به_جمهورى_اسلامى #بچههای_اکباتان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به جای محمد قبادلو آرزو کردیم که امسال اون هدفی که همه میدونیم چی هست، محقق بشه، به امید پیروزی✌️»
متن و ویدیو ارسالی مخاطبان
#محمد_قبادلو #آرشام_رضایی #فاطمه_سپهری #نه_به_جمهورى_اسلامى #بچههای_اکباتان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد بخند، امروز انتقامت گرفته شد.»
این جمله، که در استوری اینستاگرام خواهر جاویدنام #محمد_قبادلو منتشر شده است، واکنشی است به کشته شدن #علی_رازینی، رئیس شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور، که نقش تعیینکنندهای در تایید و اجرای حکم اعدام محمد قبادلو، یکی از معترضان اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» داشت.
#نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این جمله، که در استوری اینستاگرام خواهر جاویدنام #محمد_قبادلو منتشر شده است، واکنشی است به کشته شدن #علی_رازینی، رئیس شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور، که نقش تعیینکنندهای در تایید و اجرای حکم اعدام محمد قبادلو، یکی از معترضان اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» داشت.
#نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استوری اینستاگرام مادر جاویدنام محمد قبادلو
جمهوری اسلامی سحرگاه سهشنبه، ۳ بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو، جوان ۲۳ ساله، را که در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی بازداشت کرده بود، اعدام کرد. پیکر او در قطعه ۹۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
یکسال از قتل حکومتی محمد قبادلو گذشت. اعدام، قتل حکومتی است. جمهوری اسلامی از ابزار اعدام برای سرکوب و ارعاب استفاده میکند. متهمان در ذوندی ناعادلانه محاکمه میشوند. جوانانی که خواستهشان آزادی و رفاه و عدالت است، در چنگال دستگاه ناعادلانه قضایی حکومت کشته میشوند.
محمد قبادلو یکی از جوانان به ستوه آمده از حکومت اسلامی بود که مثل اکثر مردم ایران خواهان سرنگونی این حکومت بود و به خیابان رفته بود.
محمد قبادلو، در جریان اعتراضات، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، به دلیل تصادف با موتورهای یگان ویژه، بازداشت شده بود.
قاضی دادگاه به اتهام «محاربه و افساد الارض»، در اولین جلسه دادگاه بدون حضور وکیل و خانواده، برای وی، حکم اعدام صادر کرد.
#محمد_قبادلو #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی سحرگاه سهشنبه، ۳ بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو، جوان ۲۳ ساله، را که در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی بازداشت کرده بود، اعدام کرد. پیکر او در قطعه ۹۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
یکسال از قتل حکومتی محمد قبادلو گذشت. اعدام، قتل حکومتی است. جمهوری اسلامی از ابزار اعدام برای سرکوب و ارعاب استفاده میکند. متهمان در ذوندی ناعادلانه محاکمه میشوند. جوانانی که خواستهشان آزادی و رفاه و عدالت است، در چنگال دستگاه ناعادلانه قضایی حکومت کشته میشوند.
محمد قبادلو یکی از جوانان به ستوه آمده از حکومت اسلامی بود که مثل اکثر مردم ایران خواهان سرنگونی این حکومت بود و به خیابان رفته بود.
محمد قبادلو، در جریان اعتراضات، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، به دلیل تصادف با موتورهای یگان ویژه، بازداشت شده بود.
قاضی دادگاه به اتهام «محاربه و افساد الارض»، در اولین جلسه دادگاه بدون حضور وکیل و خانواده، برای وی، حکم اعدام صادر کرد.
#محمد_قبادلو #نه_به_جمهورى_اسلامى #دادخواهی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحرگاه سوم بهمن ۱۴۰۲، محمد قبادلو(۲۳ ساله) اعدام شد
یک سال از آن روز گذشت و درد و رنج آن روز. دهها سال هم که بگذرد، هیچگاه فراموش نمیشود.
اعدام در جمهوری اسلامی قتل حکومتی است. قوه قضاییه همان افرادی را که سپاه و وزارت اطلاعات نتوانست در خیابان بکشد یا ترور کند، با پوشش قضایی به قتل میرساند.
دادگاهها در جمهوری اسلامی صوری و نمایشی هستند و آرای قضات، از قبل مشخص است.
اگر هزینه کشتن انسانها در این رژیم پایین باشد، همچنان به کشتار ادامه میدهد.
ویدیو از محمد خاکی
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یک سال از آن روز گذشت و درد و رنج آن روز. دهها سال هم که بگذرد، هیچگاه فراموش نمیشود.
اعدام در جمهوری اسلامی قتل حکومتی است. قوه قضاییه همان افرادی را که سپاه و وزارت اطلاعات نتوانست در خیابان بکشد یا ترور کند، با پوشش قضایی به قتل میرساند.
دادگاهها در جمهوری اسلامی صوری و نمایشی هستند و آرای قضات، از قبل مشخص است.
اگر هزینه کشتن انسانها در این رژیم پایین باشد، همچنان به کشتار ادامه میدهد.
ویدیو از محمد خاکی
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم اولین سالگرد جاویدنام محمد قبادلو با حضور خانوادههای دادخواه بر سر مزارش برگزار شد
ویدیو از استوری اینستاگرام مادر امیر مهدی فرخیپور
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو از استوری اینستاگرام مادر امیر مهدی فرخیپور
محمد قبادلو، جوانی که در میانه اعتراضات و تلاطمات سیاسی در ایران به دار آویخته شد، یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی به حساب میآید. مادرش، معصومه احمدی، در ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، با غم و اندوه، از روزهای آخر زندگی پسرش و شرایط ناعادلانهای که بر او تحمیل شد، سخن گفته بود.
محمد قبادلو نمادی از بیعدالتی در سیستم قضایی ایران شده است. او نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمایندهای از جوانانی که در خیابانهای ایران برای حقوق خود مبارزه میکردند، شناخته میشود. داستان زندگی و مرگ او، قلبهای بسیاری را به درد آورده و به یادآوری این نکته است که در پس هر چهره از این اعتراضات، یک انسان با آرزوها، خانواده و احساسات وجود دارد که میتواند قربانی سیستمهای ناعادلانه شود.
#محمد_قبادلو #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سالگرد قتل حکومتی جاویدنام محمد قبادلو با حضور خانوادههای دادخواه بر سر مزارش برگزار شد
مادر محمد قبادلو ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«محمدم دیگر نیستی که برایم از آن روزها بگویی از ۱۵ ماه زندان و انفرادی و …
از روزهایی که فقط من و خدای بینمان می دانیم چه بر تو گذشت
همان خدایی که داشتم فراموشش می کردم
یک روز قبل از سالگرد آسمانی شدنت دوباره وجودیتش را به ما نشان داد و نوری از امید بر زخم های قلب ناآرامم تاباند
دیگر باور دارم که معجزه ها را گاه در دستان کسانی می توان یافت که با یک چای تلخ میهمانت می کنند .
محمد تو گفتی ،بارها گفتی برای دفاع از دختران سرزمینت بر ضاربانشان تاختی
چون غیرت بر ناموس را از پدرت آموختی
قلب مادر آرام بخواب که مردان این سرزمین تا طلوع آفتاب مهر ،بیدارن
و راهت ادامه دارد …»
#محمدقبادلو
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر محمد قبادلو ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«محمدم دیگر نیستی که برایم از آن روزها بگویی از ۱۵ ماه زندان و انفرادی و …
از روزهایی که فقط من و خدای بینمان می دانیم چه بر تو گذشت
همان خدایی که داشتم فراموشش می کردم
یک روز قبل از سالگرد آسمانی شدنت دوباره وجودیتش را به ما نشان داد و نوری از امید بر زخم های قلب ناآرامم تاباند
دیگر باور دارم که معجزه ها را گاه در دستان کسانی می توان یافت که با یک چای تلخ میهمانت می کنند .
محمد تو گفتی ،بارها گفتی برای دفاع از دختران سرزمینت بر ضاربانشان تاختی
چون غیرت بر ناموس را از پدرت آموختی
قلب مادر آرام بخواب که مردان این سرزمین تا طلوع آفتاب مهر ،بیدارن
و راهت ادامه دارد …»
#محمدقبادلو
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گروهی تحت عنوان شبکه سراسری انقلاب «زن زندگی آزادی» بیانیهای به شرح زیر به مناسبت آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام منتشر کردند و نسخهای از آن را برای ما ارسال کردند.
جمهوری اسلامی حکومتی است که حیاتش مستمرا به جنایت، کشتار، اعدام، شکنجه، زندان و سرکوب وابسته است. از آنجا که در میان همه این ابزارهای بقا، اعدام همواره نقشی منحصر به فرد برای حکومت داشته، مبارزه و جنبش علیه اعدام در ایران هم به عنوان نمادی از مقاومت مردم چند دهه قدمت دارد. مبارزهای که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین جنبشهای زنده درون جامعه بدل شده است.
در دل این روند تاریخی جامعه ایران علیه اعدام و برای دفاع از حق زندگی، کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران که از ۹ بهمن ۱۴۰۲ در پی اعدام #محمد_قبادلو و #فرهاد_سلیمی در زندان قزلحصار اعلام موجودیت کرد. اقدامی درخشان از سوی زندانیان، که در تولد یکسالگیاش باید از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کل جامعه علیه اعدام یاد کرد.
همزمان با آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام و به پاس تلاشهای سرسختانه و مستمر زندانیان، باید بر نکات کلیدی زیر به عنوان دستاوردهای این کارزار تاکید کرد:
۱. این کارزار با به میدان آوردن زندانیان ۳۴ زندان کشور ظرف مدت یکسال و ایجاد فضایی برای فعالیت هماهنگ، منظم و سراسری، سیاهچالههای جمهوری اسلامی، این نمادهای وحشت حکومت را اکنون به یکی از کانونهای اعتراض و سنگر محکم جامعه برابر رژیم تبدیل کرده است.
۲. پیوند دادن زندانیان سیاسی و غیرسیاسی در مبارزه هدفمند علیه اعدام، از جمله دیگر دستاوردهای مهم این کارزار بوده که نه فقط بر دامنه اجتماعی آن افزوده؛ بلکه اساسا سنتها و فرهنگهای مبارزاتی تازهای را در زندانهای جمهوری اسلامی بنا نهاده است.
۳. سهشنبههای نه به اعدام، در عین حال از روز نخست فراخوانی بوده است به مردم، سازمانها و نهادهای حقوق بشری ایرانی و بینالمللی و نیز احزاب و سازمانهای اپوزیسیون؛ فراخوانی که پس از یک سال به خوبی میبینیم حول آن چه مجموعه عظیمی از فعالیتها، همکاریها و همصداییها در داخل و خارج کشور به راه افتاده است.
بله! کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران، یک سرمایه سیاسی مهم جامعه ایران و انقلاب «زن زندگی آزادی» و سلاح قدرتمند مردم ایران علیه حکومت اعدامی است؛ کارزاری که از یکسو خود نتیجه دههها مبارزه در سطح جامعه است و از سوی دیگر خواستار این است که پژواک صدای مبارزه علیه اعدام، باید دهها برابر بلندتر شود.
به همین دلیل، در آغاز به کار دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام، بیش از پیش ضروری است که همه نیروهای مخالف اعدام، همه انسانهای آزادیخواه و برابریطلب، از این کارزار در میدان عمل و به صورت فعالانه حمایت کنند. وقت آن است که تمامی تشکلها و فعالین در داخل کشور، همه کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران، دانشآموزان، معلمان، زنان و رنگینکمانیها، تمامی سازمانها، نهادها و احزاب سیاسی اپوزیسیون، پشتیبانی کامل عملی خود را از این کارزار درخشان علیه اعدام و علیه حکومت اعدامی نشان دهند.
در برابر حکومتی که برای بقای سیاسیاش به دنبال گردنی برای طناب دارش میگردد، ما مردم ایران چیزی برای دفاع از خود نداریم جز زنجیرهای انسانی که همه مبارزات، فعالیتها، دردها، رنجها و دادخواهیهایمان را به هم پیوند میزند.
✊ حکومت اعدامی نابود باید گردد
✌️ پیروز باد انقلاب زن زندگی آزادی
🌐 #شبکه_سراسری_انقلاب_زن_زندگی_آزادی
(شامل تشکلها و گروههای مبارزاتی دانشجویی، زنان، جوانان و دانشآموزان)
۹ بهمن ۱۴۰۳
#نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی حکومتی است که حیاتش مستمرا به جنایت، کشتار، اعدام، شکنجه، زندان و سرکوب وابسته است. از آنجا که در میان همه این ابزارهای بقا، اعدام همواره نقشی منحصر به فرد برای حکومت داشته، مبارزه و جنبش علیه اعدام در ایران هم به عنوان نمادی از مقاومت مردم چند دهه قدمت دارد. مبارزهای که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین جنبشهای زنده درون جامعه بدل شده است.
در دل این روند تاریخی جامعه ایران علیه اعدام و برای دفاع از حق زندگی، کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران که از ۹ بهمن ۱۴۰۲ در پی اعدام #محمد_قبادلو و #فرهاد_سلیمی در زندان قزلحصار اعلام موجودیت کرد. اقدامی درخشان از سوی زندانیان، که در تولد یکسالگیاش باید از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات کل جامعه علیه اعدام یاد کرد.
همزمان با آغاز دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام و به پاس تلاشهای سرسختانه و مستمر زندانیان، باید بر نکات کلیدی زیر به عنوان دستاوردهای این کارزار تاکید کرد:
۱. این کارزار با به میدان آوردن زندانیان ۳۴ زندان کشور ظرف مدت یکسال و ایجاد فضایی برای فعالیت هماهنگ، منظم و سراسری، سیاهچالههای جمهوری اسلامی، این نمادهای وحشت حکومت را اکنون به یکی از کانونهای اعتراض و سنگر محکم جامعه برابر رژیم تبدیل کرده است.
۲. پیوند دادن زندانیان سیاسی و غیرسیاسی در مبارزه هدفمند علیه اعدام، از جمله دیگر دستاوردهای مهم این کارزار بوده که نه فقط بر دامنه اجتماعی آن افزوده؛ بلکه اساسا سنتها و فرهنگهای مبارزاتی تازهای را در زندانهای جمهوری اسلامی بنا نهاده است.
۳. سهشنبههای نه به اعدام، در عین حال از روز نخست فراخوانی بوده است به مردم، سازمانها و نهادهای حقوق بشری ایرانی و بینالمللی و نیز احزاب و سازمانهای اپوزیسیون؛ فراخوانی که پس از یک سال به خوبی میبینیم حول آن چه مجموعه عظیمی از فعالیتها، همکاریها و همصداییها در داخل و خارج کشور به راه افتاده است.
بله! کارزار سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای ایران، یک سرمایه سیاسی مهم جامعه ایران و انقلاب «زن زندگی آزادی» و سلاح قدرتمند مردم ایران علیه حکومت اعدامی است؛ کارزاری که از یکسو خود نتیجه دههها مبارزه در سطح جامعه است و از سوی دیگر خواستار این است که پژواک صدای مبارزه علیه اعدام، باید دهها برابر بلندتر شود.
به همین دلیل، در آغاز به کار دومین سال فعالیت کارزار سهشنبههای نه به اعدام، بیش از پیش ضروری است که همه نیروهای مخالف اعدام، همه انسانهای آزادیخواه و برابریطلب، از این کارزار در میدان عمل و به صورت فعالانه حمایت کنند. وقت آن است که تمامی تشکلها و فعالین در داخل کشور، همه کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران، دانشآموزان، معلمان، زنان و رنگینکمانیها، تمامی سازمانها، نهادها و احزاب سیاسی اپوزیسیون، پشتیبانی کامل عملی خود را از این کارزار درخشان علیه اعدام و علیه حکومت اعدامی نشان دهند.
در برابر حکومتی که برای بقای سیاسیاش به دنبال گردنی برای طناب دارش میگردد، ما مردم ایران چیزی برای دفاع از خود نداریم جز زنجیرهای انسانی که همه مبارزات، فعالیتها، دردها، رنجها و دادخواهیهایمان را به هم پیوند میزند.
✊ حکومت اعدامی نابود باید گردد
✌️ پیروز باد انقلاب زن زندگی آزادی
🌐 #شبکه_سراسری_انقلاب_زن_زندگی_آزادی
(شامل تشکلها و گروههای مبارزاتی دانشجویی، زنان، جوانان و دانشآموزان)
۹ بهمن ۱۴۰۳
#نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دستخطی از جاویدنام محمد قبادلو که نرگس محمدی منتشر کرد. محمد در دوران حبس در زندان تهران بزرگ برای همبندیهایش نوشته:
«حتی اگه سرمون بره، خورده به پیروزی تنمون گره»
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، همراه با شهناز اکملی، مادر جاویدنام مصطفی کریمبیگی از جانباختگان عاشورای ۸۸، به دیدار مادر جاویدنام سربهدار محمد قبادلو رفتند.
خانم محمدی ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
سلام بر سربداران عاشق.
تک تک کلماتی که از دهان مادر بر می آید، نشان از سرزندگی محمد دارد: «محمد زندگی را دوست داشت. کار می کرد و از زندگی لذت می برد.»
«محمد از زندان تماس گرفت و سفارش کرد که مبادا به خاطر اعدام من، به التماس و درخواست از اینها بیفتید.»
محمد یکی از سربدارانی است که گرچه عاشق زندگی بودند، اما بر سر پیمان ایستادند و از جان عزیزشان گذشتند.
برماست که فراموششان نکنیم.
برای لغو اعدام یکصدا شویم و به پاخیزیم.
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«حتی اگه سرمون بره، خورده به پیروزی تنمون گره»
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، همراه با شهناز اکملی، مادر جاویدنام مصطفی کریمبیگی از جانباختگان عاشورای ۸۸، به دیدار مادر جاویدنام سربهدار محمد قبادلو رفتند.
خانم محمدی ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
سلام بر سربداران عاشق.
تک تک کلماتی که از دهان مادر بر می آید، نشان از سرزندگی محمد دارد: «محمد زندگی را دوست داشت. کار می کرد و از زندگی لذت می برد.»
«محمد از زندان تماس گرفت و سفارش کرد که مبادا به خاطر اعدام من، به التماس و درخواست از اینها بیفتید.»
محمد یکی از سربدارانی است که گرچه عاشق زندگی بودند، اما بر سر پیمان ایستادند و از جان عزیزشان گذشتند.
برماست که فراموششان نکنیم.
برای لغو اعدام یکصدا شویم و به پاخیزیم.
#محمد_قبادلو #نه_به_اعدام #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نسبت به احکام اعدام سِر شدهایم
نوشته گلرخ ایرایی درباره خبر اعدام قریبالوقوع حمید حسیننژاد
«نسبت به احکام اعدام سِر شدهایم.
نگاه میکنیم. آهی و افسوسی. گاهی چشمی هم تر میشود. برای آسوده کردن وجدان خود پناه میبریم به «که بود؟» و «چه کرد؟» ها.
چیزی پیدا میکنیم و درحالیکه اشکِ گوشهی چشم را با نوک انگشت روی صورت محو میکنیم، حزبی بودن یا عضویتش در گروه یا وابستگیاش به جریان، تفکر یا ایدئولوژی خاصی را مرور میکنیم یا عکسی پیدا میکنیم که پوزیشناش مورد پسندمان نیست و راضی میشویم به اینکه «حقاش نبود ولی نمیبایست میکرد» و نفسی از سر اندوه اما به آسودگی بالا میآید...
ما مخالفان اعدام که در فضایی آزاد، در خانه یا پشت میزهای کارمان از پشت گوشیهایی با سکیوریتیِ بالا هستیم و همهی جوانب را رصد میکنیم مبادا شناسایی بشویم.
غافلیم از آنکه برای لغو مجازات اعدام، برای پایان دادن به چرخهی کشتار سیستماتیک که یکی از ارکان جمهوریاسلامی است، باید پشت در زندانها صف بکشیم و #نه_به_اعدام را رو در روی دیکتاتور فریاد بزنیم. از پشت درهای بستهی خانههای امنمان آنچه میکنیم بیهودگیست.
#حمید_حسیننژاد_حیدرانلو را برای اجرای حکم مرگ به انفرادی میبرند.
جمعه صبح مردی جوان را به دار میآویزند.
جمعه صبح سه کودک بیپدر میشوند.
جمعه صبح یک خانواده عزادار میشوند.
جمعه صبح یک بار دیگر «ما» به جمهوریاسلامی اثبات میکنیم که جامعهای در خواب هستیم.
اثبات میکنیم سحرگاهانش اگر با هزاران چوبهی دار آغاز شود هم سدی بر سر راهش نخواهیم شد. همانطور که از کنار اعدام ۲۱ #بلوچ که طی یک هفته کشته شدند بیتفاوت گذر کردیم و اعتراضی نکردیم.
ما وجدانهای بیدارِ فضای مجازی که خود را در شعرها و شعارهایمان به رخ میکشیم و شهرِ بیدار را وعده میدهیم، نسبت به کشتار رژیم سِر شدهایم.
شب اعدام #محمد_قبادلو فریادهای مادرش از پشت در قتلگاهِ فرزندش، ما را از خانههایمان بیرون نکشید. همچنان کنج امنمان را رها نخواهیم کرد.
گلرخ ایرایی
فروردین ۱۴۰۴
زندان اوین»
#بیانیه #حمید_حسین_نژاد #گلرخ_ایرایی #حمید_حسیننژاد_حیدرانلو #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته گلرخ ایرایی درباره خبر اعدام قریبالوقوع حمید حسیننژاد
«نسبت به احکام اعدام سِر شدهایم.
نگاه میکنیم. آهی و افسوسی. گاهی چشمی هم تر میشود. برای آسوده کردن وجدان خود پناه میبریم به «که بود؟» و «چه کرد؟» ها.
چیزی پیدا میکنیم و درحالیکه اشکِ گوشهی چشم را با نوک انگشت روی صورت محو میکنیم، حزبی بودن یا عضویتش در گروه یا وابستگیاش به جریان، تفکر یا ایدئولوژی خاصی را مرور میکنیم یا عکسی پیدا میکنیم که پوزیشناش مورد پسندمان نیست و راضی میشویم به اینکه «حقاش نبود ولی نمیبایست میکرد» و نفسی از سر اندوه اما به آسودگی بالا میآید...
ما مخالفان اعدام که در فضایی آزاد، در خانه یا پشت میزهای کارمان از پشت گوشیهایی با سکیوریتیِ بالا هستیم و همهی جوانب را رصد میکنیم مبادا شناسایی بشویم.
غافلیم از آنکه برای لغو مجازات اعدام، برای پایان دادن به چرخهی کشتار سیستماتیک که یکی از ارکان جمهوریاسلامی است، باید پشت در زندانها صف بکشیم و #نه_به_اعدام را رو در روی دیکتاتور فریاد بزنیم. از پشت درهای بستهی خانههای امنمان آنچه میکنیم بیهودگیست.
#حمید_حسیننژاد_حیدرانلو را برای اجرای حکم مرگ به انفرادی میبرند.
جمعه صبح مردی جوان را به دار میآویزند.
جمعه صبح سه کودک بیپدر میشوند.
جمعه صبح یک خانواده عزادار میشوند.
جمعه صبح یک بار دیگر «ما» به جمهوریاسلامی اثبات میکنیم که جامعهای در خواب هستیم.
اثبات میکنیم سحرگاهانش اگر با هزاران چوبهی دار آغاز شود هم سدی بر سر راهش نخواهیم شد. همانطور که از کنار اعدام ۲۱ #بلوچ که طی یک هفته کشته شدند بیتفاوت گذر کردیم و اعتراضی نکردیم.
ما وجدانهای بیدارِ فضای مجازی که خود را در شعرها و شعارهایمان به رخ میکشیم و شهرِ بیدار را وعده میدهیم، نسبت به کشتار رژیم سِر شدهایم.
شب اعدام #محمد_قبادلو فریادهای مادرش از پشت در قتلگاهِ فرزندش، ما را از خانههایمان بیرون نکشید. همچنان کنج امنمان را رها نخواهیم کرد.
گلرخ ایرایی
فروردین ۱۴۰۴
زندان اوین»
#بیانیه #حمید_حسین_نژاد #گلرخ_ایرایی #حمید_حسیننژاد_حیدرانلو #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی: برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست
تو زندان سکوت معنایی نداره. همهجا پر از صداست اما صدایی که نمیشه باهاش رویا رو به تصویر کشید. برای کسی که با صدا، تصور میکنه و میتونه اونچه به ذهنش میاد رو بنویسه، کار سخت میشه. اینجا شبا بهتر میشه خودکار رو برداشت و چیزی نوشت. مثلا میشه رفت تو اتاق سیگار. پایین پلههایی که مسدود شده و پشتِ درش یه دیوار با بلوکای خاکستری و سیمان کشیدن. اونجا هم وقتی چشمات رو میبندی، فقط میتونی تو صدای تهویهی صنعتی قراضهای که کنارت زوزه میکشه غرق بشی. بیرون کشیدنِ رویا از تو صدای تهویهی صنعتی _که تا قبل از این فکر میکردم برای مرغداری مناسبه_ کار سختیه. ولی میشه چشما رو بست و تصور کرد.
چند وقت پیش اعلام شده بود جمهوری اسلامی طی یک سال، حدود هزار نفر رو اعدام کرده و رکورد دو دههی گذشتهی خودش رو شکسته. ما رکورد زده بودیم و تونسته بودیم اونقدر سکوت کنیم و نگاه کنیم که همچین رتبهای هولناکی رو بهدست بیاریم.
نشسته بودم رو چارپایهی چوبی و تو صدای تهویه گم شده بودم. چشمام رو بسته بودم و به سیگار پک میزدم. نیمهشب بود. شاید نزدیک به اذان صبح.
مرور این خبر و وحشتِ نزدیک شدن اذان صبح کافی بود تا صداها ... _یعنی چند نفر رو، از کجا، برای اعدام منتقل میکردن؟
همین کافی بود تا صداها هجوم بیارن
صدای پوتینهایی که نزدیک میشدن
صدای کلید که تو قفل آهنی میچرخید
صدای باز شدن قفل
صدای کشیده و کوبیده شدن قفل کشویی
صدای چرخیدن لولای زنگ زدهی درِ سلول
صدای کوبیده شدن دری آهنی به دیواری سیمانی
صدای دو رگهی سربازی مسخ شده: «بلند شو»
و سکوت
صدای افسرنگهبانی که با شغلش عجین شده بود: «پاشو بریم»
و باز سکوت
صدای پوتینهای سرباز که به همراه افسرنگهبان و چند نیروی کمکی وارد سلول شدن
صدای تَنهایی که به هم میسابیدن و پیکری که برای «نیامدن» تقلا میکرد
صدای کوبیده شدنِ تنها به در آهنی که نیمهباز مونده بود
صدای نفسهای سنگینی که از سلولهای کناری به گوش میرسید
صدای پوتینهایی که کوریدور رو به سمت درِ خروج طی میکردن و صدای دمپایی پلاستیکیای که از لابهلایِ کوبش پوتینها روی سرامیکِ کف راهرو به شکل فریادی کشدار و کر کننده در اومده بود
صدای درهایی که پشت هم باز و بسته میشدن
صدای تقلای پیکری که حالا دیگه روی زمین کشیده میشد و تو صدای خوابآلود موذن گم میشد
صدای خمیازهی رانندهی آمبولانسی که بیحوصله به ماشیناش تکیه داده بود و منتظر بود همه چی زودتر تموم بشه و بره دنبال کارش
صدای پزشکی! که گزارشی رو از وضعیت محکوم به مرگ، به مردی که کلاسوری در دست داشت اعلام میکرد
و صدای سقوط دانههای تسبیحِ «مردی که از ملزومات صحنهی اعدام بود» و داشت چیزی رو زیر لب زمزمه میکرد
سیگار به انتها رسید. برای رها شدن از صدای تقلای پیکرِ «مردی که میخواست زنده بمونه»، ناخودآگاه به صدای تهویهی صنعتی پناه بردم. سعی کردم دوباره بشنومش تا صداهای دیگه محو بشن.
چشمام رو باز کردم.دمپاییهام رو روی زمین کشیدم و به اقیانوسی که ویدا روی دیوار کشیده بود چشم دوختم.عادت داشتم وقتی اینجا تنها میشدم صدای آب رو تصور کنم.اما مثل همیشه نبود. قُلقُل آب همهچیز رو تو خودش خفه کرد. مثل خفگی طناب دار دور گردنِ محکومی که ریتمِ تکون خوردنِ بدن معلقاش داره کندتر و کندتر میشه. محکومی که آخرین صداهایی که شنید، صدای باز شدن دریچهی مرگ، صدای رها شدن طناب، صدای شکستن گردن و خرخر سختِ آخرین نفسهایی بود که تو صدای پرت شدن دمپایی روی زمینِ زیر پاش آروم گرفت.
ما مرگ رو تصور، روایت و زندگی میکنیم.
اما اونکه پشت قتلگاه فرزندش شب رو به کور سوی امیدی انتظار میکشه، بیش از ما مرگ رو زندگی میکنه.
محسن لنگرنشین از ما خواست صداش باشیم. پدر و مادر محسن هم از ما خواستن صداشون باشیم. ما هم از همدیگه خواستیم که صداشون باشیم و در همون حال که همه از هم میخواستیم صدای اونا باشیم، کشتنش.
صدا قدرت عجیبی داره برای تصور رویاها و کابوسها. اما برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست. شاید لازم بود بعد از شنیدن صدای هم، بعد از شنیدن صدای مادر محسن، صدای مادر محمد یا صدای آقاماشالله کرمی، بند کفشمونو میبستیم و در خونه رو به هم میکوبیدیم و میرفتیم پشت در زندون. دستکم کسی که صدامون زده بود رو تو اون گرگ و میش مرگبار تنها نذاشته بودیم و یه «نه» بلند گفته بودیم به اعدام و شده بودیم مثل «صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن» که بیشتر از اونکه فقط یه «صدا» باشه، تداعی ارادهست. ارادهی جاری شدن.
گلرخ ایرایی
اردیبهشت ۱۴۰۴
زندان اوین
#نه_به_اعدام
#محسن_لنگرنشین
#محمد_قبادلو
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
و تمامی آنانی که بی حضور «ما» بر دار شدند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تو زندان سکوت معنایی نداره. همهجا پر از صداست اما صدایی که نمیشه باهاش رویا رو به تصویر کشید. برای کسی که با صدا، تصور میکنه و میتونه اونچه به ذهنش میاد رو بنویسه، کار سخت میشه. اینجا شبا بهتر میشه خودکار رو برداشت و چیزی نوشت. مثلا میشه رفت تو اتاق سیگار. پایین پلههایی که مسدود شده و پشتِ درش یه دیوار با بلوکای خاکستری و سیمان کشیدن. اونجا هم وقتی چشمات رو میبندی، فقط میتونی تو صدای تهویهی صنعتی قراضهای که کنارت زوزه میکشه غرق بشی. بیرون کشیدنِ رویا از تو صدای تهویهی صنعتی _که تا قبل از این فکر میکردم برای مرغداری مناسبه_ کار سختیه. ولی میشه چشما رو بست و تصور کرد.
چند وقت پیش اعلام شده بود جمهوری اسلامی طی یک سال، حدود هزار نفر رو اعدام کرده و رکورد دو دههی گذشتهی خودش رو شکسته. ما رکورد زده بودیم و تونسته بودیم اونقدر سکوت کنیم و نگاه کنیم که همچین رتبهای هولناکی رو بهدست بیاریم.
نشسته بودم رو چارپایهی چوبی و تو صدای تهویه گم شده بودم. چشمام رو بسته بودم و به سیگار پک میزدم. نیمهشب بود. شاید نزدیک به اذان صبح.
مرور این خبر و وحشتِ نزدیک شدن اذان صبح کافی بود تا صداها ... _یعنی چند نفر رو، از کجا، برای اعدام منتقل میکردن؟
همین کافی بود تا صداها هجوم بیارن
صدای پوتینهایی که نزدیک میشدن
صدای کلید که تو قفل آهنی میچرخید
صدای باز شدن قفل
صدای کشیده و کوبیده شدن قفل کشویی
صدای چرخیدن لولای زنگ زدهی درِ سلول
صدای کوبیده شدن دری آهنی به دیواری سیمانی
صدای دو رگهی سربازی مسخ شده: «بلند شو»
و سکوت
صدای افسرنگهبانی که با شغلش عجین شده بود: «پاشو بریم»
و باز سکوت
صدای پوتینهای سرباز که به همراه افسرنگهبان و چند نیروی کمکی وارد سلول شدن
صدای تَنهایی که به هم میسابیدن و پیکری که برای «نیامدن» تقلا میکرد
صدای کوبیده شدنِ تنها به در آهنی که نیمهباز مونده بود
صدای نفسهای سنگینی که از سلولهای کناری به گوش میرسید
صدای پوتینهایی که کوریدور رو به سمت درِ خروج طی میکردن و صدای دمپایی پلاستیکیای که از لابهلایِ کوبش پوتینها روی سرامیکِ کف راهرو به شکل فریادی کشدار و کر کننده در اومده بود
صدای درهایی که پشت هم باز و بسته میشدن
صدای تقلای پیکری که حالا دیگه روی زمین کشیده میشد و تو صدای خوابآلود موذن گم میشد
صدای خمیازهی رانندهی آمبولانسی که بیحوصله به ماشیناش تکیه داده بود و منتظر بود همه چی زودتر تموم بشه و بره دنبال کارش
صدای پزشکی! که گزارشی رو از وضعیت محکوم به مرگ، به مردی که کلاسوری در دست داشت اعلام میکرد
و صدای سقوط دانههای تسبیحِ «مردی که از ملزومات صحنهی اعدام بود» و داشت چیزی رو زیر لب زمزمه میکرد
سیگار به انتها رسید. برای رها شدن از صدای تقلای پیکرِ «مردی که میخواست زنده بمونه»، ناخودآگاه به صدای تهویهی صنعتی پناه بردم. سعی کردم دوباره بشنومش تا صداهای دیگه محو بشن.
چشمام رو باز کردم.دمپاییهام رو روی زمین کشیدم و به اقیانوسی که ویدا روی دیوار کشیده بود چشم دوختم.عادت داشتم وقتی اینجا تنها میشدم صدای آب رو تصور کنم.اما مثل همیشه نبود. قُلقُل آب همهچیز رو تو خودش خفه کرد. مثل خفگی طناب دار دور گردنِ محکومی که ریتمِ تکون خوردنِ بدن معلقاش داره کندتر و کندتر میشه. محکومی که آخرین صداهایی که شنید، صدای باز شدن دریچهی مرگ، صدای رها شدن طناب، صدای شکستن گردن و خرخر سختِ آخرین نفسهایی بود که تو صدای پرت شدن دمپایی روی زمینِ زیر پاش آروم گرفت.
ما مرگ رو تصور، روایت و زندگی میکنیم.
اما اونکه پشت قتلگاه فرزندش شب رو به کور سوی امیدی انتظار میکشه، بیش از ما مرگ رو زندگی میکنه.
محسن لنگرنشین از ما خواست صداش باشیم. پدر و مادر محسن هم از ما خواستن صداشون باشیم. ما هم از همدیگه خواستیم که صداشون باشیم و در همون حال که همه از هم میخواستیم صدای اونا باشیم، کشتنش.
صدا قدرت عجیبی داره برای تصور رویاها و کابوسها. اما برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست. شاید لازم بود بعد از شنیدن صدای هم، بعد از شنیدن صدای مادر محسن، صدای مادر محمد یا صدای آقاماشالله کرمی، بند کفشمونو میبستیم و در خونه رو به هم میکوبیدیم و میرفتیم پشت در زندون. دستکم کسی که صدامون زده بود رو تو اون گرگ و میش مرگبار تنها نذاشته بودیم و یه «نه» بلند گفته بودیم به اعدام و شده بودیم مثل «صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن» که بیشتر از اونکه فقط یه «صدا» باشه، تداعی ارادهست. ارادهی جاری شدن.
گلرخ ایرایی
اردیبهشت ۱۴۰۴
زندان اوین
#نه_به_اعدام
#محسن_لنگرنشین
#محمد_قبادلو
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
و تمامی آنانی که بی حضور «ما» بر دار شدند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech