This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«به یاد #يلدا_آقافضلى جانباخته و کشته شده راه آزادی در روزهای نزدیک به #شب_یلدا 🥺💔
هوا سرده ولی فریادهاشو
کسی تو سینه زندونی نکرده
شب یلدا سیاهه اما زیباست
چون ابراز پشیمونی نکرده»
از صفحه خانم نرگس جلالی
#یلدا_آقافضلی
#یلدا_آقا_فضلی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی #شب_یلدا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هوا سرده ولی فریادهاشو
کسی تو سینه زندونی نکرده
شب یلدا سیاهه اما زیباست
چون ابراز پشیمونی نکرده»
از صفحه خانم نرگس جلالی
#یلدا_آقافضلی
#یلدا_آقا_فضلی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی #شب_یلدا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محبوبه رمضانی، مادر جاویدنام پژمان قلیپور از جانباختگان آبان ۹۸ نیز مثل سایر مادران دادخواه، به یاد یلداهایی افتاد که پسرش در کنارش بود و ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
#یلدا
چندمین شب یلدای بدون توست؟
چهارمی پنجمی؟
چند سال است بدون تو یلدا را میگذرانم؟
اخرین سالی که یلدا را باهم جشن گرفتیم را مرور میکنم
هیچ فکر میکردم امسال آخرین سال است؟
هیچ فکر میکردم دیگر شب یلدا برایت حافظ نمیخوانم؟
هیچ فکر میکردم قرار است بعد از این فقط در گوشه آرامستانت یلدا را جشن بگیرم؟
هرگز چنین خیالی نمیکردم
برنامهها داشتم برایت من
شبهای یلدای زیادی قرار بود باهم جشن بگیریم
چه میدانستم زمانه اینگونه روی ناخوش به من نشان میدهد
خانواده ام را میگیرد از من
و من سالها در حسرت دیدنت میمانم
دلتنگ حتی روزهای تلخمان شدهام
هیچ روز تلخی داشتهایم اصلا؟
من که چیزی به یاد نمیآورم
از تو فقط لبخند به جا مانده برایم
مهربانی خوش اخلاقی و زیبایی به جاگذاشتهای فقط
مهربانم گرچه من درحسرت آغوشت ماندهام اما
سرافرازم
سربلندم که چون توی به این دنیا دادهام
رسالت من تربیت فرزندی بوده به دلیری تو
و من چه کامل این رسالت را کامل کردم
پسرم این روزها مثل تمام روزهای بعد تو سخت میگذرد
اما من همچنان امیدوارانه زندگی میکنم
به امید روز های خوب
من روزی جواب تمام این تلخیها را میگیرم
روزهای شیرین نزدیک است پسرم
اندکی صبر...»
#پژمان_قلیپور #شب_یلدا
#آبان_خونین_۹۸ #آبان۹۸ #دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#یلدا
چندمین شب یلدای بدون توست؟
چهارمی پنجمی؟
چند سال است بدون تو یلدا را میگذرانم؟
اخرین سالی که یلدا را باهم جشن گرفتیم را مرور میکنم
هیچ فکر میکردم امسال آخرین سال است؟
هیچ فکر میکردم دیگر شب یلدا برایت حافظ نمیخوانم؟
هیچ فکر میکردم قرار است بعد از این فقط در گوشه آرامستانت یلدا را جشن بگیرم؟
هرگز چنین خیالی نمیکردم
برنامهها داشتم برایت من
شبهای یلدای زیادی قرار بود باهم جشن بگیریم
چه میدانستم زمانه اینگونه روی ناخوش به من نشان میدهد
خانواده ام را میگیرد از من
و من سالها در حسرت دیدنت میمانم
دلتنگ حتی روزهای تلخمان شدهام
هیچ روز تلخی داشتهایم اصلا؟
من که چیزی به یاد نمیآورم
از تو فقط لبخند به جا مانده برایم
مهربانی خوش اخلاقی و زیبایی به جاگذاشتهای فقط
مهربانم گرچه من درحسرت آغوشت ماندهام اما
سرافرازم
سربلندم که چون توی به این دنیا دادهام
رسالت من تربیت فرزندی بوده به دلیری تو
و من چه کامل این رسالت را کامل کردم
پسرم این روزها مثل تمام روزهای بعد تو سخت میگذرد
اما من همچنان امیدوارانه زندگی میکنم
به امید روز های خوب
من روزی جواب تمام این تلخیها را میگیرم
روزهای شیرین نزدیک است پسرم
اندکی صبر...»
#پژمان_قلیپور #شب_یلدا
#آبان_خونین_۹۸ #آبان۹۸ #دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پانزدهمین سالگرد عاشورای خونین ۶ دی ۱۳۸۸ را گرامی میداریم.
به یاد بهزاد یزدانپناه، قهرمان بیادعای وطن، که در راه آزادی ایران و همراه با امید به آیندهای روشن، در میان خروش مردم به خیابان آمد. اما تیر جنگی مزدوران سرکوبگر، به ستون فقراتش اصابت کرد و زندگی او را برای همیشه تغییر داد. آن گلوله لعنتی، یک سانتیمتر مانده به قلب مهربانش آرام گرفت و از آن روز بهزاد عزیز را به ویلچر نشاند.
بهزاد یزدانپناه نماد مقاومت و شجاعت است. او با روحیهای بزرگ و قلبی سرشار از امید، ۱۵ سال است که در برابر زخمهای یزیدیان زمانه ایستادگی کرده است. پدر و مادر فداکار او نیز، ستونهای استوار این مقاومت هستند.
برادر عزیزم، بهزاد جان، ما مردم ایران به شجاعت و بزرگی تو افتخار میکنیم. به تو قول میدهیم که روزی حق تو و همه قربانیان این سرزمین را از این حکومت دیکتاتوری خواهیم گرفت.
یاد تو برای همیشه زنده است و صدای مظلومیتت در قلب ما جاودانه خواهد ماند.
✌️❤️
📝 مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
#بهزاد_یزدان_پناه
#عاشورا_۸۸_را_فراموش_نمیکنیم
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
byazdanpanah66
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد بهزاد یزدانپناه، قهرمان بیادعای وطن، که در راه آزادی ایران و همراه با امید به آیندهای روشن، در میان خروش مردم به خیابان آمد. اما تیر جنگی مزدوران سرکوبگر، به ستون فقراتش اصابت کرد و زندگی او را برای همیشه تغییر داد. آن گلوله لعنتی، یک سانتیمتر مانده به قلب مهربانش آرام گرفت و از آن روز بهزاد عزیز را به ویلچر نشاند.
بهزاد یزدانپناه نماد مقاومت و شجاعت است. او با روحیهای بزرگ و قلبی سرشار از امید، ۱۵ سال است که در برابر زخمهای یزیدیان زمانه ایستادگی کرده است. پدر و مادر فداکار او نیز، ستونهای استوار این مقاومت هستند.
برادر عزیزم، بهزاد جان، ما مردم ایران به شجاعت و بزرگی تو افتخار میکنیم. به تو قول میدهیم که روزی حق تو و همه قربانیان این سرزمین را از این حکومت دیکتاتوری خواهیم گرفت.
یاد تو برای همیشه زنده است و صدای مظلومیتت در قلب ما جاودانه خواهد ماند.
✌️❤️
📝 مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
#بهزاد_یزدان_پناه
#عاشورا_۸۸_را_فراموش_نمیکنیم
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
byazdanpanah66
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برادر جاویدنام یاسین جمالزاده، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«بمیرم برات داداشم💔😔
دوریت نابودم کرد
باورم نمیشه که نیستی
هیچوقت نبودنتو باور نمیکنم🖤🕊
کثافت بزنن اون دست نجستو که داداشمو زدی.»
جاویدنام یاسین جمالزاده متولد ۲۳ شهریور ۱۳۷۳ بود. او کارگر گچکار ساختمان بود. اهل شاندرمن از توابع ماسال در استان گیلان. در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در شهر رضوانشهر با شلیک گلوله از سوی نیروهای حکومتی، به قتل رسید. یاسین دو دختر دوقلو به نامهای کیانا و آریانا داشت.
ویدیوهایی از لحظه اصابت گلوله به او منتشر شده است. یکی از ویدیوها مربوط به موبایل خود یاسین است که بسیار دردناک است.
در شهر کوچک رضوانشهر، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، مردم به ستوه آمده از ظلم حکومت به خیابان آمدند و با بیرحمی توسط جانیان به گلوله بسته شدند.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاسین_جمالزاده #رضوانشهر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«بمیرم برات داداشم💔😔
دوریت نابودم کرد
باورم نمیشه که نیستی
هیچوقت نبودنتو باور نمیکنم🖤🕊
کثافت بزنن اون دست نجستو که داداشمو زدی.»
جاویدنام یاسین جمالزاده متولد ۲۳ شهریور ۱۳۷۳ بود. او کارگر گچکار ساختمان بود. اهل شاندرمن از توابع ماسال در استان گیلان. در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در شهر رضوانشهر با شلیک گلوله از سوی نیروهای حکومتی، به قتل رسید. یاسین دو دختر دوقلو به نامهای کیانا و آریانا داشت.
ویدیوهایی از لحظه اصابت گلوله به او منتشر شده است. یکی از ویدیوها مربوط به موبایل خود یاسین است که بسیار دردناک است.
در شهر کوچک رضوانشهر، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، مردم به ستوه آمده از ظلم حکومت به خیابان آمدند و با بیرحمی توسط جانیان به گلوله بسته شدند.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاسین_جمالزاده #رضوانشهر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر زندهیاد کیانا قاسمی، از جانباختگان هواپیمای اوکراینی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«دختر عزیزم، کیانای قشنگم،
پنج سال از آن روز تلخ گذشته است، پنج سال از لحظهای که زمین مرا از آسمان تو جدا کرد. هنوز باور نمیکنم که تو دیگر اینجا نیستی. هر شب، پیش از خواب، نامت را زمزمه میکنم و تصویر چهره معصومت را در قلبم قاب میگیرم. نبودنت زخمی است که هرگز التیام نمییابد. خانه با هر گوشه و صدایش، نبودنت را فریاد میزند. نگاهت، آرزوهایی که در چشمانت میدرخشیدند، همه در یک لحظه به دست کثیفترین موجودات این خاک نابود شدند، اما هنوز در خاطرم زندهاند.
پنج سال است که آسمان برای من معنای دیگری پیدا کرده است. هر بار که به آسمان نگاه میکنم، به تو فکر میکنم. شاید آن ستارهای که پرنورتر از همه میدرخشد، تو باشی. دخترم، پنجمین سالگرد پروازت را در حالی میگذرانم که دلم هزار تکه است. این دلتنگی، این درد… کاش لحظهای آرام میگرفت. کاش این کابوس تمام میشد.
روزی که تو رفتی، بخشی از وجود من با تو رفت، اما عشق به تو هرگز نمیمیرد. تو همیشه در من زندهای.
دوستت دارم، برای همیشه.»
مادر کیانا پیشتر در بخشی از زندگینامه او نوشته بود:
«کیانای من نوزده ساله بود که برای ادامه تحصیلی در رشته آی تی به کانادا میرفت. دختری باهوش که با معدل کل ۱۹/۳۰ از دبیرستان بوعلی دررشته ریاضی فیزیک فارغالتحصیل شد. اما او با وجود قبولی در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه دولتی رشت و رشته مهندسی پزشکی در دانشگاه آزاد تهران، بخاطر محدودیتهایی مثل «حجاب اجباری» سفر به تورنتو را انتخاب کرد. کیانا زیبا، خوش تیپ، قدبلند و همیشه آراسته بود و شخصیت تحسین برانگیزش همواره زبانزد دوستان و بستگان. او وطنپرست بود و مسئولیتپذیر. دختر بزرگ یک خانواده پنج نفره که قلبی مهربان و دلواپس داشت، دلواپس دو خواهر کوچکترش. کیانا سفر به کانادا را پلی میدانست برای آیندهای بهتر برای خواهرانش. او درونگرا بود و دوست داشت بار زندگیاش را تنها به دوش بکشد. هرگز گلایه نمیکرد و از مشکلاتش حرفی نمیزد. کیانا به دوستانش گفته بود که همه هدفش این است تا به پدرش ثابت کند میتواند در عین استقلال، فرد مفیدی باشد. او سرشار از زندگی و برنامه و هدف بود، هیهات که همه چیز ظرف چند دقیقه بر باد رفت.»
#IRGCterrorisrs
#کیانا_قاسمی
#هواپیمای_اوکراینی
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«دختر عزیزم، کیانای قشنگم،
پنج سال از آن روز تلخ گذشته است، پنج سال از لحظهای که زمین مرا از آسمان تو جدا کرد. هنوز باور نمیکنم که تو دیگر اینجا نیستی. هر شب، پیش از خواب، نامت را زمزمه میکنم و تصویر چهره معصومت را در قلبم قاب میگیرم. نبودنت زخمی است که هرگز التیام نمییابد. خانه با هر گوشه و صدایش، نبودنت را فریاد میزند. نگاهت، آرزوهایی که در چشمانت میدرخشیدند، همه در یک لحظه به دست کثیفترین موجودات این خاک نابود شدند، اما هنوز در خاطرم زندهاند.
پنج سال است که آسمان برای من معنای دیگری پیدا کرده است. هر بار که به آسمان نگاه میکنم، به تو فکر میکنم. شاید آن ستارهای که پرنورتر از همه میدرخشد، تو باشی. دخترم، پنجمین سالگرد پروازت را در حالی میگذرانم که دلم هزار تکه است. این دلتنگی، این درد… کاش لحظهای آرام میگرفت. کاش این کابوس تمام میشد.
روزی که تو رفتی، بخشی از وجود من با تو رفت، اما عشق به تو هرگز نمیمیرد. تو همیشه در من زندهای.
دوستت دارم، برای همیشه.»
مادر کیانا پیشتر در بخشی از زندگینامه او نوشته بود:
«کیانای من نوزده ساله بود که برای ادامه تحصیلی در رشته آی تی به کانادا میرفت. دختری باهوش که با معدل کل ۱۹/۳۰ از دبیرستان بوعلی دررشته ریاضی فیزیک فارغالتحصیل شد. اما او با وجود قبولی در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه دولتی رشت و رشته مهندسی پزشکی در دانشگاه آزاد تهران، بخاطر محدودیتهایی مثل «حجاب اجباری» سفر به تورنتو را انتخاب کرد. کیانا زیبا، خوش تیپ، قدبلند و همیشه آراسته بود و شخصیت تحسین برانگیزش همواره زبانزد دوستان و بستگان. او وطنپرست بود و مسئولیتپذیر. دختر بزرگ یک خانواده پنج نفره که قلبی مهربان و دلواپس داشت، دلواپس دو خواهر کوچکترش. کیانا سفر به کانادا را پلی میدانست برای آیندهای بهتر برای خواهرانش. او درونگرا بود و دوست داشت بار زندگیاش را تنها به دوش بکشد. هرگز گلایه نمیکرد و از مشکلاتش حرفی نمیزد. کیانا به دوستانش گفته بود که همه هدفش این است تا به پدرش ثابت کند میتواند در عین استقلال، فرد مفیدی باشد. او سرشار از زندگی و برنامه و هدف بود، هیهات که همه چیز ظرف چند دقیقه بر باد رفت.»
#IRGCterrorisrs
#کیانا_قاسمی
#هواپیمای_اوکراینی
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حضور مرسده شاهینکار و راحله امیری در کنسرت ابی، و جایی که آبی میخواند:
وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا از دریچه قشنگِ چشم روشنت می باره
نمیتونم غریبه باشم توی آیینه چشمات تو بذار كه من بسوزم مثلِ شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی ،توی غربتی كه همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته حرفی داری روی لبهات اگه آه سینه سوزه
.
.
و دو عزیزی که چشمهای زیبای خود را در راه آزادی ایران از دست دادند.
👁️✨✌🏾
#زن_زندگی_آزادی #مرسده_شاهین_کار #راحله_امیری #ایران_آزاد #ایران_من #اتحاد_رمز_پیروزی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا از دریچه قشنگِ چشم روشنت می باره
نمیتونم غریبه باشم توی آیینه چشمات تو بذار كه من بسوزم مثلِ شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی ،توی غربتی كه همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته حرفی داری روی لبهات اگه آه سینه سوزه
.
.
و دو عزیزی که چشمهای زیبای خود را در راه آزادی ایران از دست دادند.
👁️✨✌🏾
#زن_زندگی_آزادی #مرسده_شاهین_کار #راحله_امیری #ایران_آزاد #ایران_من #اتحاد_رمز_پیروزی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام ابوالفضل امیرعطایی و دردی که تمامی ندارد...
«ماهم رفت ماهت بمیرد آسمان
پسر قشنگم به سرت شلیک کردند تو و ارزوهایت را کشتند من هم با تو مردم.
پسرم از وقتی که رفتی، دنیا برایم تاریک و بیصدا شده است
چشم تیله ای مامان بی تو دنیا برایم یک زمستان بیپایان شده است.
هر گوشهی وجودم خاطرات توست .
چهره معصوم تو در روزهای اخر زخمی است در قلبم که هیچگاه التیام نمییابد
دلم برای صدایت، برای نگاهت، برای بودنت پرپر میزند، اما تو دیگر اینجا نیستی...
کاش درد نبودنت فقط یک کابوس بود و من میتوانستم بیدار شوم
بی تو هیچ روزی شبیه قبل نشد
چگونه با این درد زندگی کنم وقتی هر لحظه جای خالیات را حس میکنم
کاش میتوانستم دوباره دستانت را بگیرم اما تو دیگر در آغوشم نیستی در دل آسمان ها هستی ماه من
و حالا من برای انتقام و قولی که به تو دادم زندگی میکنم
کفتارهای قاتل بترسید از روز جواب دادن خون های به ناحق ریخته
چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند قاتلان کثیف
انتقام آتشی است که خاموشی ندارد
زخم کهنه ای که فراموشی ندارد
نه میبخشیم نه فراموش میکنیم
ابولفضل امیرعطایی فرزند مریم »
#ابولفضل_امیرعطایی
#دادخواهی #نه_به_جمهورى_اسلامى
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ماهم رفت ماهت بمیرد آسمان
پسر قشنگم به سرت شلیک کردند تو و ارزوهایت را کشتند من هم با تو مردم.
پسرم از وقتی که رفتی، دنیا برایم تاریک و بیصدا شده است
چشم تیله ای مامان بی تو دنیا برایم یک زمستان بیپایان شده است.
هر گوشهی وجودم خاطرات توست .
چهره معصوم تو در روزهای اخر زخمی است در قلبم که هیچگاه التیام نمییابد
دلم برای صدایت، برای نگاهت، برای بودنت پرپر میزند، اما تو دیگر اینجا نیستی...
کاش درد نبودنت فقط یک کابوس بود و من میتوانستم بیدار شوم
بی تو هیچ روزی شبیه قبل نشد
چگونه با این درد زندگی کنم وقتی هر لحظه جای خالیات را حس میکنم
کاش میتوانستم دوباره دستانت را بگیرم اما تو دیگر در آغوشم نیستی در دل آسمان ها هستی ماه من
و حالا من برای انتقام و قولی که به تو دادم زندگی میکنم
کفتارهای قاتل بترسید از روز جواب دادن خون های به ناحق ریخته
چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند قاتلان کثیف
انتقام آتشی است که خاموشی ندارد
زخم کهنه ای که فراموشی ندارد
نه میبخشیم نه فراموش میکنیم
ابولفضل امیرعطایی فرزند مریم »
#ابولفضل_امیرعطایی
#دادخواهی #نه_به_جمهورى_اسلامى
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوم اسفند۱۴۰۳ چهارمین سالگرد جاوید نام #بهنام_محجوبی انسانی از جنس شرافت که توسط نامسئولین قضایی به طور سیستماتیک به قتل رسید.🥀🖤
امین وزیری سرپرست وقت دادیاری اوین
محمدی دادیار وقت دادیاری اوین.
القاصی مهر دادستان وقت تهران.
ماشالله احمدزاده قاضی بندنام شعبه ۲۶دادگاه انقلاب
#بهنام_محجوبی
#زندانی_سیاسی
#افول_انسانیت
#امین_آباد
#قتلگاه_اوین
#قسم_به_خون_بهنام_ایستاده_ایم_تا_پایان
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ویدیو و متن ارسالی یکی از همبندیها و هم اتاقیهای سابق بهنام محجوبی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امین وزیری سرپرست وقت دادیاری اوین
محمدی دادیار وقت دادیاری اوین.
القاصی مهر دادستان وقت تهران.
ماشالله احمدزاده قاضی بندنام شعبه ۲۶دادگاه انقلاب
#بهنام_محجوبی
#زندانی_سیاسی
#افول_انسانیت
#امین_آباد
#قتلگاه_اوین
#قسم_به_خون_بهنام_ایستاده_ایم_تا_پایان
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
ویدیو و متن ارسالی یکی از همبندیها و هم اتاقیهای سابق بهنام محجوبی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام ابوالفضل مهدیپور، از جانباختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«هشتصدو نود روز است که گفته ام نه.
نه میبخشم و نه فراموش میکنم.»
یکی از مخاطبان توانا، متن زیر را از زبان مادر ابوالفضل نوشت:
«صبحها که چشم باز میکنم، هنوز عادت دارم دنبال صدای پاهاش بگردم. انگار صدای دمپاییهاش روی موزاییکهای کهنهی حیاط هنوز توی گوشمه. هر روز صبح با عجله لباس کارشو میپوشید، یه لقمه نون توی دستش، کیف مدرسه رو هم انداخته بود رو دوشش. میگفتم «ابوالفضل جان، یه کم آرومتر، یه استراحت به خودت بده.» لبخند میزد و میگفت «وقت استراحت بعد آزادیه، حالا باید بدوئم.»
حالا من موندم و این سکوت سنگین. اون دفترچه کوچیکش که یه گوشهی اتاق افتاده، گاهی بازش میکنم، بوی دستاش هنوز لابهلای ورقاش مونده. همون دستایی که پینه بسته بود از کارگری، همون دستایی که بوی گچ و سیمان میداد، همون دستایی که باهاش برام نون میآورد.
روزی که رفت، انگار جونم رو با خودش برد. گفت «نگران نباش مامان، یه روزی همه چیز درست میشه.» ولی نگفت اون روز، من دیگه دستای پینهبستش رو نمیتونم بگیرم. نگفت این خونه بدون خندههای اون، میشه قبرستان آرزوهای من.
شبها، وقتی همه جا ساکته، میرم سر خاکش. باهاش حرف میزنم. از روزی میگم که با پول اولین دستمزدش برام روسری خرید. از خستگیهای خودش، از آرزوهایی که هیچوقت نچشید. میگم: «ابوالفضل جان، تو که رفتی، ولی من هنوز زندهام تا شهادت بدم به مظلومیتت، به غیرتت، به عشق تو به زندگی، به آزادی.»
دلتنگی من، فقط گریههای شبونه نیست. دلتنگی من یه زخم عمیقه که هیچوقت خوب نمیشه. دلتنگی من، به اندازه همهی مادرهایی که بچههاشون تو این خاک به ناحق پرپر شدن، سنگینه.
ابوالفضل من، دلتنگتم...»
#ابوالفضل_مهدی_پور #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دلتنگی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«هشتصدو نود روز است که گفته ام نه.
نه میبخشم و نه فراموش میکنم.»
یکی از مخاطبان توانا، متن زیر را از زبان مادر ابوالفضل نوشت:
«صبحها که چشم باز میکنم، هنوز عادت دارم دنبال صدای پاهاش بگردم. انگار صدای دمپاییهاش روی موزاییکهای کهنهی حیاط هنوز توی گوشمه. هر روز صبح با عجله لباس کارشو میپوشید، یه لقمه نون توی دستش، کیف مدرسه رو هم انداخته بود رو دوشش. میگفتم «ابوالفضل جان، یه کم آرومتر، یه استراحت به خودت بده.» لبخند میزد و میگفت «وقت استراحت بعد آزادیه، حالا باید بدوئم.»
حالا من موندم و این سکوت سنگین. اون دفترچه کوچیکش که یه گوشهی اتاق افتاده، گاهی بازش میکنم، بوی دستاش هنوز لابهلای ورقاش مونده. همون دستایی که پینه بسته بود از کارگری، همون دستایی که بوی گچ و سیمان میداد، همون دستایی که باهاش برام نون میآورد.
روزی که رفت، انگار جونم رو با خودش برد. گفت «نگران نباش مامان، یه روزی همه چیز درست میشه.» ولی نگفت اون روز، من دیگه دستای پینهبستش رو نمیتونم بگیرم. نگفت این خونه بدون خندههای اون، میشه قبرستان آرزوهای من.
شبها، وقتی همه جا ساکته، میرم سر خاکش. باهاش حرف میزنم. از روزی میگم که با پول اولین دستمزدش برام روسری خرید. از خستگیهای خودش، از آرزوهایی که هیچوقت نچشید. میگم: «ابوالفضل جان، تو که رفتی، ولی من هنوز زندهام تا شهادت بدم به مظلومیتت، به غیرتت، به عشق تو به زندگی، به آزادی.»
دلتنگی من، فقط گریههای شبونه نیست. دلتنگی من یه زخم عمیقه که هیچوقت خوب نمیشه. دلتنگی من، به اندازه همهی مادرهایی که بچههاشون تو این خاک به ناحق پرپر شدن، سنگینه.
ابوالفضل من، دلتنگتم...»
#ابوالفضل_مهدی_پور #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دلتنگی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر آن شب جمهوری اسلامی کمر به کشتن مردم نبسته و به خودروی میثم پیرفلک شلیک نکرده بود، امروز هم کیان پیرفلک یک نهال میکاشت و از نهالکاری خود فیلم میگرفت. پدرش دچار معلولیت نمیشد و مادرش حال و روز بهتری داشت. پویا مولاییراد از اقوامشان هم امروز با پدرش بلوط میکاشت...
ویدیو از صفحه اینستاگرام میثم پیرفلک
#کیان_پیرفلک #ایذه #روز_درختکاری #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو از صفحه اینستاگرام میثم پیرفلک
#کیان_پیرفلک #ایذه #روز_درختکاری #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مبارزان ایذه، بر سر مزار جاویدنام حامد سلحشور در ایذه حاضر شده و میگوید وقتی یارانش اوول کورکور، حسین سعیدی، محمود احمدی و مصطفی احمدپور، متوجه شدند که اعضای داخلی بدن حامد را از بدن خارج کرده بودند. او میگوید صحنه جدال با اهرمن اینگونه است، همینقدر سخت و نفسگیر.
حامد سلحشور جوانی که از مبارزان ایذه بود، مثل میلاد، محمود احمدی، حسین سعیدی، مجاهد کورکور، کمر طهماسبی، مهدی الماسی و ...
او با پرایدش از اصفهان به ایذه مسافر جابجا میکرد، تا اینکه در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در روز ۴ آذرماه بازداشت شد، ۵ روز گذشت و خانواده از او خبری نداشت، روز ۹ آذرماه ۱۴۰۱ به پدر او زنگ زدند و او را نیمهشب در تاریکی محض در روستای قلعه تل در ۳۰ کیلومتری ایذه دفن کردند، بیآنکه پدر و مادر فرزندشان را ببینند و برای آخرینبار با او وداع کنند.
یک روز بعد، دهم آذر، خانواده این جانباخته به سر مزارش رفتند، با کمک چند تن از جوانان مبارز، پیکر او را از خاک بیرون آوردند و سوار بر صندلی عقب پراید حامد کردند و در زادگاهش با رعایت تشریفات و رسم و رسوم معمول به خاک سپردند.
به روایت چند تن از اعضای این خانواده، پیکر حامد سلحشور پاره پاره بود: «جای کلیهها بخیه و از زیر گلو تا شکم دوخته شده بود» و «سر و صورتش کاملا له شده بود.» بهگفته همین منابع «او را با لباس و کفش و پیچیده در پلاستیک» دفن کرده بودند.
حامد ۲۳ ساله که تجربه سالها کار سخت در پروژههای جنوب ایران را داشت، به درخواست مادرش و بهعلت سختی کار به مسافرکشی روی آورده بود.
حامد نامزد داشت و قصد داشت با او ازدواج کند. مهسا (معصومه) احمدی، نامزد حامد سلحشور دو سال پیش پس از برگزاری جشن تولد حامد سلحشور هنگام رفتن به مزار رضا شریعتی، از دیگر کشتهشدگان ایذه بازداشت شد و یک ماه و نیم بعد آزاد شد.
#از_شما_بیزاریم #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حامد_سلحشور #شکنجه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حامد سلحشور جوانی که از مبارزان ایذه بود، مثل میلاد، محمود احمدی، حسین سعیدی، مجاهد کورکور، کمر طهماسبی، مهدی الماسی و ...
او با پرایدش از اصفهان به ایذه مسافر جابجا میکرد، تا اینکه در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در روز ۴ آذرماه بازداشت شد، ۵ روز گذشت و خانواده از او خبری نداشت، روز ۹ آذرماه ۱۴۰۱ به پدر او زنگ زدند و او را نیمهشب در تاریکی محض در روستای قلعه تل در ۳۰ کیلومتری ایذه دفن کردند، بیآنکه پدر و مادر فرزندشان را ببینند و برای آخرینبار با او وداع کنند.
یک روز بعد، دهم آذر، خانواده این جانباخته به سر مزارش رفتند، با کمک چند تن از جوانان مبارز، پیکر او را از خاک بیرون آوردند و سوار بر صندلی عقب پراید حامد کردند و در زادگاهش با رعایت تشریفات و رسم و رسوم معمول به خاک سپردند.
به روایت چند تن از اعضای این خانواده، پیکر حامد سلحشور پاره پاره بود: «جای کلیهها بخیه و از زیر گلو تا شکم دوخته شده بود» و «سر و صورتش کاملا له شده بود.» بهگفته همین منابع «او را با لباس و کفش و پیچیده در پلاستیک» دفن کرده بودند.
حامد ۲۳ ساله که تجربه سالها کار سخت در پروژههای جنوب ایران را داشت، به درخواست مادرش و بهعلت سختی کار به مسافرکشی روی آورده بود.
حامد نامزد داشت و قصد داشت با او ازدواج کند. مهسا (معصومه) احمدی، نامزد حامد سلحشور دو سال پیش پس از برگزاری جشن تولد حامد سلحشور هنگام رفتن به مزار رضا شریعتی، از دیگر کشتهشدگان ایذه بازداشت شد و یک ماه و نیم بعد آزاد شد.
#از_شما_بیزاریم #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حامد_سلحشور #شکنجه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«روزهای روشن از آنِ ما خواهد بود»
علیرضا قندچی، که همسرش فائزه و دو فرزندش درسا و پارسا را در شلیک موشک سپاه به هواپیمای اوکراینی ۱۸ دی ۹۸ از دست داد، به این شکل بر مزار خانوادهاش سال نو را به ایرانیان تبریک گفت.
او از زندانیان هم یاد کرد و در اینستاگرام نوشت:
«🌿 سال نو مبارک، با امید به روزهای بهتر 🌿
حالا که بهار از راه رسیده، کاش این شکوفهها برای ما هم نوید تولدی دوباره باشند؛ تولدی برای آزادی، برای آرامش، برای لبخندهای بیدغدغه.
سال۱۴۰۴ را با امید به تغییرات واقعی، با آرزوی حق، عدالت و شادی برای همه ایرانیان آغاز میکنم. ما زندهایم، ما ایستادهایم، و روزهای روشن از آنِ ما خواهد بود.
بهار یعنی شکفتن… ما هم شکوفه خواهیم داد. 🌸✨#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم »
به امید دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
#نوروز
@Tavaana_TavaanaTech
علیرضا قندچی، که همسرش فائزه و دو فرزندش درسا و پارسا را در شلیک موشک سپاه به هواپیمای اوکراینی ۱۸ دی ۹۸ از دست داد، به این شکل بر مزار خانوادهاش سال نو را به ایرانیان تبریک گفت.
او از زندانیان هم یاد کرد و در اینستاگرام نوشت:
«🌿 سال نو مبارک، با امید به روزهای بهتر 🌿
حالا که بهار از راه رسیده، کاش این شکوفهها برای ما هم نوید تولدی دوباره باشند؛ تولدی برای آزادی، برای آرامش، برای لبخندهای بیدغدغه.
سال۱۴۰۴ را با امید به تغییرات واقعی، با آرزوی حق، عدالت و شادی برای همه ایرانیان آغاز میکنم. ما زندهایم، ما ایستادهایم، و روزهای روشن از آنِ ما خواهد بود.
بهار یعنی شکفتن… ما هم شکوفه خواهیم داد. 🌸✨#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم »
به امید دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
#نوروز
@Tavaana_TavaanaTech
«برای حمیدرضا، در زادروزی که نیستی اما هنوز در دل ما زندهای
امروز، روز تولد توست حمیدرضا. اما نه شمعی هست، نه کیکی، نه لبخندی روی لبهای خانوادهات. آمدم بر سر مزارت تا با تو تجدید عهد کنم. تا بگویم به یادت هستم.
تو جوانی بودی که شعر و زندگی را با هم زندگی میکردی، با همان صدای آرام و آن نگاه پرشور.
هنوز صدای شعارهایت در گوشم هست، هنوز تصویر خونت روی آسفالت تهران از ذهنم پاک نشده.
ما در تو، شجاعت نسلمان را دیدیم.
در سکوت خونین تو، صدای فریادمان را پیدا کردیم.
تو رفتی، اما بیدار شدیم.
تو "شهید" شدی، اما ما سرباز شدیم.
حمیدرضای عزیز، روز تولدت نه فقط روز به دنیا آمدنت، بلکه یادآور آغاز راهیست که تو جانت را پای آن گذاشتی؛ راه آزادی، راه "زن، زندگی، آزادی".
ما عهد بستهایم صدایت را خاموش نکنیم، نامت را از یاد نبریم، و راهت را ادامه دهیم.
زادروزد مبارک، پسر آزادی.
تو در قلب ما همیشه ۱۹ ساله میمانی.»
— متن و عکس از یکی از مخاطبان «توانا»
حمیدرضا روحی، متولد ۱۶ فروردین ۱۳۸۲، جوانی نوزده ساله بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، پنجشنبه شب، ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در شهر زیبا با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
#حمیدرضا_روحی #پسر_ایران #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز، روز تولد توست حمیدرضا. اما نه شمعی هست، نه کیکی، نه لبخندی روی لبهای خانوادهات. آمدم بر سر مزارت تا با تو تجدید عهد کنم. تا بگویم به یادت هستم.
تو جوانی بودی که شعر و زندگی را با هم زندگی میکردی، با همان صدای آرام و آن نگاه پرشور.
هنوز صدای شعارهایت در گوشم هست، هنوز تصویر خونت روی آسفالت تهران از ذهنم پاک نشده.
ما در تو، شجاعت نسلمان را دیدیم.
در سکوت خونین تو، صدای فریادمان را پیدا کردیم.
تو رفتی، اما بیدار شدیم.
تو "شهید" شدی، اما ما سرباز شدیم.
حمیدرضای عزیز، روز تولدت نه فقط روز به دنیا آمدنت، بلکه یادآور آغاز راهیست که تو جانت را پای آن گذاشتی؛ راه آزادی، راه "زن، زندگی، آزادی".
ما عهد بستهایم صدایت را خاموش نکنیم، نامت را از یاد نبریم، و راهت را ادامه دهیم.
زادروزد مبارک، پسر آزادی.
تو در قلب ما همیشه ۱۹ ساله میمانی.»
— متن و عکس از یکی از مخاطبان «توانا»
حمیدرضا روحی، متولد ۱۶ فروردین ۱۳۸۲، جوانی نوزده ساله بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، پنجشنبه شب، ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در شهر زیبا با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
#حمیدرضا_روحی #پسر_ایران #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech