يادداشتي از احمدرضا حائری در سالگرد کارزار سهشنبههای نه به اعدام:
در مبارزه برای دفاع از حق حیات انسانها شکست وجود ندارد، پیروزی حتمی است…
…
" گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
این خاطره سامان از محسن شکاری، از جمله زخمهایی است که هر روز بيشتر از قبل در جانم سر باز ميكند. محسن را برای یک خیابان بستن و زخمی کوچک روی بازوی یکی از آنها که به راحتی آب خوردن چشم کور میکردند و آدم میکشتند با عجله و برای نشان دادن اقتدار پوشالیشان به مردم اعدام کردند.
از این قبیل زخمها چنان بر روح و روانم نشسته و تلنبار شده که گاهی احساس میکنم، تاب و توان تحمل آنها را ندارم، حتی آوردن آنها بر روی کاغذ ذرهای از سنگینی آنها کم نمیکند.
مثل زخم کتک زدن کاک فرهاد سلیمی پای چوبه دار تنها به این خاطر که فریاد زده بود:" شما مسلمان نیستید، دستکم آدم باشید و بگذارید پیش از اعدام مادر و خانوادهام را ببینم!" و نگذاشتند، در عوض پیکر او را با صورتی غرق در خون و جای ضربات باتوم تحویل خانوادهاش دادند.
یا روزی که میرزا را دیدم در قزلحصار، بیستپنج سال حبس کشیده بود، برای جابهجایی مواد به خاطر چندرغاز پول که برای او با وجود فقر مطلقش چند مشکل را حل میکرد، گفتم: "میرزا چرا تو یکی از این فرمها را پر نمیکنی(فرمی به نام توبهنامه) شاید تأثیری داشت و آزاد شدی!
میرزا با صدائی گرفته که رنج ۲۵ سال زندان از پس آن پیدا بود پاسخ داد:" آقای حائری قربونت برم، گیرم این فرم سرکاری نباشه! منم پر کنم و همین فردا نامه آزادیم بیاد زندان! من كه ده سال حبس زیر حکم اعدام پیرم کرد، بعد هم پانزده سال حبس روش، بعد ۲۵ سال برم دم در زندان قزلحصار یه ماشین مسافرکش وایسه برام، بعد من بهش بگم منو کجا ببره!؟ اصلا آدرسی دارم بهش بدم!؟ اصلا كسی منتظر من هست که از این خرابشده آزاد بشم!؟" رویم را برگرداندم تا میرزا خیسشدن چشمانم را نبیند!
و صدها میرزایی که در این سالها به دار کشیده شدند در اصل به جرم:" فقر و فلاکت و بي عدالتي"
گاهی از خودم متعجب میشوم!؟ مگر انسان چقدر توان دیدن و رنجکشیدن دارد!؟ یاد ایدو (عیدو شهبخش) میافتم که با رفقایش غنی شهبخش، سلیمان شهبخش، عبدالرحیم قنبرزهی (میربلوچ زهی) بي هيچ عدالتي فقط به جرم بلوچ بودن اعدامشان کردند!
هر چقدر ما فریاد بزنیم، اما خب باز عدالت و اخلاقي در كار نيست و کسانی هستند که در کمال خونسردی زیر لحاف گرم در فضای مجازی مي نويسند:" لابد یه کاری کرده بودند!" آري عدالتي در كار نيست.
و دهها زخم کاری که دادرسیهای ناعادلانه، اعدام و حبسهای طولانی و ...در این سالها بر جانم نشانده...
و امروز که نگران مهدی و بهروز هستیم، که در بند امن مخصوص اجرای اعدام یا تنبیه در واحد سه قزلحصار دربندند، آنها که در اوین تخلفی نکردهاند، در پروندهشان هم نه کسی را کشتهاند، نه شاکی خصوصی دارند، اتهامشان هواداری از یک گروه مخالف جمهوری اسلامی است.
با همبندیها خواب نداریم، چون دلیلی بر نیاوردن آنها به بند عمومی وجود ندارد جز اینکه قصد جان آنها را دارند، و تا خروج آنها از بند اعدامها، روح و روان ما آرام و قراری ندارد.
با تمام زخمهای خونینی که بر روح و روان مان نشسته، در سالگرد کارزار سهشنبههای نه به اعدام و تداوم یکسال اعتصاب اعتراضی علیه اعدام که داشتهایم، تأثیرات مثبت این کارزار را میبینیم و گسترش جنبش علیه اعدام که نوری از امید را در دلم روشن کرده، دوباره و چند باره توانم را برای ادامه راه باز مییابم.
و در انتها براي هزاران بار از عموم هموطنان که ما را یاری دادند در این یک سال صمیمانه سپاسگزارم. در مسیر مبارزهای که ما برگزیدهایم، زخم بسیار خواهیم برداشت، اما از پای نخواهیم نشست، چرا که در مبارزه برای دفاع از حق حيات انسانها شکست وجود ندارد و پیروزی حتمی است.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
نهم بهمن ۱۴۰۳
آغاز دومین سال کارزار سهشنبههای نه به اعدام
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_اعدام #محسن_شکاری #سه_شنبه_های_نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در مبارزه برای دفاع از حق حیات انسانها شکست وجود ندارد، پیروزی حتمی است…
…
" گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
این خاطره سامان از محسن شکاری، از جمله زخمهایی است که هر روز بيشتر از قبل در جانم سر باز ميكند. محسن را برای یک خیابان بستن و زخمی کوچک روی بازوی یکی از آنها که به راحتی آب خوردن چشم کور میکردند و آدم میکشتند با عجله و برای نشان دادن اقتدار پوشالیشان به مردم اعدام کردند.
از این قبیل زخمها چنان بر روح و روانم نشسته و تلنبار شده که گاهی احساس میکنم، تاب و توان تحمل آنها را ندارم، حتی آوردن آنها بر روی کاغذ ذرهای از سنگینی آنها کم نمیکند.
مثل زخم کتک زدن کاک فرهاد سلیمی پای چوبه دار تنها به این خاطر که فریاد زده بود:" شما مسلمان نیستید، دستکم آدم باشید و بگذارید پیش از اعدام مادر و خانوادهام را ببینم!" و نگذاشتند، در عوض پیکر او را با صورتی غرق در خون و جای ضربات باتوم تحویل خانوادهاش دادند.
یا روزی که میرزا را دیدم در قزلحصار، بیستپنج سال حبس کشیده بود، برای جابهجایی مواد به خاطر چندرغاز پول که برای او با وجود فقر مطلقش چند مشکل را حل میکرد، گفتم: "میرزا چرا تو یکی از این فرمها را پر نمیکنی(فرمی به نام توبهنامه) شاید تأثیری داشت و آزاد شدی!
میرزا با صدائی گرفته که رنج ۲۵ سال زندان از پس آن پیدا بود پاسخ داد:" آقای حائری قربونت برم، گیرم این فرم سرکاری نباشه! منم پر کنم و همین فردا نامه آزادیم بیاد زندان! من كه ده سال حبس زیر حکم اعدام پیرم کرد، بعد هم پانزده سال حبس روش، بعد ۲۵ سال برم دم در زندان قزلحصار یه ماشین مسافرکش وایسه برام، بعد من بهش بگم منو کجا ببره!؟ اصلا آدرسی دارم بهش بدم!؟ اصلا كسی منتظر من هست که از این خرابشده آزاد بشم!؟" رویم را برگرداندم تا میرزا خیسشدن چشمانم را نبیند!
و صدها میرزایی که در این سالها به دار کشیده شدند در اصل به جرم:" فقر و فلاکت و بي عدالتي"
گاهی از خودم متعجب میشوم!؟ مگر انسان چقدر توان دیدن و رنجکشیدن دارد!؟ یاد ایدو (عیدو شهبخش) میافتم که با رفقایش غنی شهبخش، سلیمان شهبخش، عبدالرحیم قنبرزهی (میربلوچ زهی) بي هيچ عدالتي فقط به جرم بلوچ بودن اعدامشان کردند!
هر چقدر ما فریاد بزنیم، اما خب باز عدالت و اخلاقي در كار نيست و کسانی هستند که در کمال خونسردی زیر لحاف گرم در فضای مجازی مي نويسند:" لابد یه کاری کرده بودند!" آري عدالتي در كار نيست.
و دهها زخم کاری که دادرسیهای ناعادلانه، اعدام و حبسهای طولانی و ...در این سالها بر جانم نشانده...
و امروز که نگران مهدی و بهروز هستیم، که در بند امن مخصوص اجرای اعدام یا تنبیه در واحد سه قزلحصار دربندند، آنها که در اوین تخلفی نکردهاند، در پروندهشان هم نه کسی را کشتهاند، نه شاکی خصوصی دارند، اتهامشان هواداری از یک گروه مخالف جمهوری اسلامی است.
با همبندیها خواب نداریم، چون دلیلی بر نیاوردن آنها به بند عمومی وجود ندارد جز اینکه قصد جان آنها را دارند، و تا خروج آنها از بند اعدامها، روح و روان ما آرام و قراری ندارد.
با تمام زخمهای خونینی که بر روح و روان مان نشسته، در سالگرد کارزار سهشنبههای نه به اعدام و تداوم یکسال اعتصاب اعتراضی علیه اعدام که داشتهایم، تأثیرات مثبت این کارزار را میبینیم و گسترش جنبش علیه اعدام که نوری از امید را در دلم روشن کرده، دوباره و چند باره توانم را برای ادامه راه باز مییابم.
و در انتها براي هزاران بار از عموم هموطنان که ما را یاری دادند در این یک سال صمیمانه سپاسگزارم. در مسیر مبارزهای که ما برگزیدهایم، زخم بسیار خواهیم برداشت، اما از پای نخواهیم نشست، چرا که در مبارزه برای دفاع از حق حيات انسانها شکست وجود ندارد و پیروزی حتمی است.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
نهم بهمن ۱۴۰۳
آغاز دومین سال کارزار سهشنبههای نه به اعدام
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_اعدام #محسن_شکاری #سه_شنبه_های_نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍27💔10🕊2❤1
پیام احمدرضا حائری، برای اسپیس سازمان حقوق بشر ایران
از دوران نوجوانی این سوال که چرا ما طی چندین نسل و با وجود چند انقلاب، نهضت و چند حکومت با محوریت توسعه از بالا، به یک جامعه توسعه یافته دموکراتیک نرسیدیم، ذهن من را مشغول میکرد.
تاریخ مشروطیت را که میخواندم، میدیدم پس از امضای فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه و جلوس محمدعلی شاه بر تخت ، با وجود دشمنی شاه مستبد قاجار با مشروطه اما جرائد و روزنامههای وقت که کم هم نبودند به شکلی افراطی شاه و خانوادهاش را مورد هتاکی قرار میدادند، پسر اُم خاقان میخوانندش و به صدها گونه مختلف تا حد فحاشی هم فروگذار نبودند، مجلس به توپ بسته شد و شاه قاجار دق دلیاش را از آن توهینها سر زندهیادان صور اسرافیل و مَلِکالمتکلمین خالی کرد و با گره زدن طناب، دور گردن و کشیدن آن از دو سو، آن دو جان عزیز و بسیاری دیگر را را گرفت!
معرکه فتح تهران و بعد ورود فاتحان تبریز به پایتخت ( ستارخان و باقر خان ) آغاز شد، و باز بازار انتقام جویی به راه افتاد و اینبار نوبت به دار کشیدن شیخِ هوادار استبداد قجری بود و شیخ فضلالله را به دار کشیدند و پسرش زیر جایگاه اعدام پدر هلهله میکشید و شادی میکرد.
باز کشور روی آرامش ندید و گذشت تا آمدن رضاشاه و شروع مدرنیزاسیون از بالا که کم قربانی نگرفت در زندان و تبعید،در آخرِ کار مردم نه راه آهن را دیدند و نه جادههایی که رضاشاه کشید و عدلیه نوین و... و با تبعید شاه شادی کردند.
اینبار معرکه دهه بیست و مهمترین آزمون دموکراسی در تاریخ کشورمان آغاز شد و این بارنیز اما سرشار شد از ترور و اعدام انقلابی و خشونت، مصدق خواست نفت را ملی کند، فدائیان اسلام رزمآرا و هژیر را ترور کردند و به خیالشان آنها را از پیش پای نهضت ملی شدن برداشتند و از سوی رهبران نهضت نیز تحسین شدند، آمدیم تا ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد حزب توده و مصدق و بیتفاوتی های غریب برای حفظ موقعیت!
و در نهایت زاهدی و بعد اعدام بخشی از سازمان افسران حزب توده و حسین فاطمی، اصلاحات ارضی شروع نشده مؤتلفه حسنعلی منصور را به انتقام تبعید خمینی ترور میکند و بعد اعدام رهبران مؤتلفه!
ساواک تا جریانهای چریکی در دهه پنجاه ظهور پیدا نکردند اساسا با اعدام بیگانه بود، چریکها ترور کردند برای شکستن خفقان و ساواک اعدام میکرد…در پاسخ، حاصل، اینکه سال ۵۵ دیگر چریکی نمانده بود، اما جای دیگری دیوار سوراخ بود و روحانیت با سازمان وسیع مساجد به میان آمد، بختیار دیر آمده بود( حسىرت تاریخی شخصی خودم همیشه این بود که ای کاش با انتصاب بختیار و انحلال ساوک موج انقلاب فروکش میکرد، اما تاریخ بر اساس رؤیاهای ما به پیش نمیرود) و بعد رسیدیم به بوی گل سوسن و یاسمن که همان روز اول چهرهاش را با عکس صفحه اول اطلاعات و کیهان و بدنهای عریان و بیجان و غرقه در خون سران ارتش نشان داد و بوی خون جای بوی سوسن را گرفت و بوی باروت جای بوی یاسمن را!
جنگ داخلی، اعدامهای صحرائی، خلخالی که فقط برای لالها وکیل قبول میکرد، تا تابستان ۶۷ و اعدام دستهجمعی هرآنکس که باقی مانده بود از مخالفان!
اين چرخ سر باز ایستادن نداشته تا امروز که مائیم و داغ دلمان برای همه عزیزانی که حکومت اسلامی خونشان را بر کف خیابانهای شهرها جاری کرد و هزاران چشمی که بیفروغ کرد در آبان خونین و قیام ژینا و هزاران جوانی که اکنون در مسیر اعدامشان قرار داده!
روزی که کارزار سهشنبههای نه به اعدام را شروع کردیم در پس ذهنم این بود باید روزی برسیم به ایرانی آزاد دموکراتیک ، توسعه یافته و با حفظ حقوق و به رسمیت شناختن حقوق همه شهروندانش فارغ از مشخصهای که دارند، از زبان، دین، باور و...
عمیقا باور دارم که نه به اعدام کارزاری راهبردی برای امروز و فردای ماست، ما اگر همگی تنها بر سر همین یک ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر توافق کنیم و حق زندگی انسانها خط قرمز ابدیمان باشد، میتوانیم امیدوار باشیم به آیندهای روشن، میتوانیم امیدوار باشیم به عدالتی انتقالی به اینکه از پس امروز، فردایمان دوباره گرفتار استبداد نخواهیم شد.
ضمن سپاس فراوان از همه عزیزانی که در این یک سال نخست در کنار کارزار سهشنبههای نه به اعدام بودند و به بلند شدن صدای آن یاری رسانند، تأکید میکنم که ما هنوز در ابتدای راه هستیم و باید در ادامه تلاشمان را دوچندان کنیم. من خود، هر وقت تاب و تحملِ حبس امانم را میبرد، به این فکر میکنم اگر روزی کارزار نه به اعدام در کشورمان همگانی شود نصف راه تحقق "دموکراسی و توسعه" در کشورمان را رفتهایم، راهی که نیم دیگرش رواداری و تحمل بالا در مقابل مخالفان و خارج نشدن از دایره تعهد به حقوقبشر و دموکراسی است.
با احترام
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
نخستین سالگرد کارزار سهشنبههای نه به اعدام
#احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
از دوران نوجوانی این سوال که چرا ما طی چندین نسل و با وجود چند انقلاب، نهضت و چند حکومت با محوریت توسعه از بالا، به یک جامعه توسعه یافته دموکراتیک نرسیدیم، ذهن من را مشغول میکرد.
تاریخ مشروطیت را که میخواندم، میدیدم پس از امضای فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه و جلوس محمدعلی شاه بر تخت ، با وجود دشمنی شاه مستبد قاجار با مشروطه اما جرائد و روزنامههای وقت که کم هم نبودند به شکلی افراطی شاه و خانوادهاش را مورد هتاکی قرار میدادند، پسر اُم خاقان میخوانندش و به صدها گونه مختلف تا حد فحاشی هم فروگذار نبودند، مجلس به توپ بسته شد و شاه قاجار دق دلیاش را از آن توهینها سر زندهیادان صور اسرافیل و مَلِکالمتکلمین خالی کرد و با گره زدن طناب، دور گردن و کشیدن آن از دو سو، آن دو جان عزیز و بسیاری دیگر را را گرفت!
معرکه فتح تهران و بعد ورود فاتحان تبریز به پایتخت ( ستارخان و باقر خان ) آغاز شد، و باز بازار انتقام جویی به راه افتاد و اینبار نوبت به دار کشیدن شیخِ هوادار استبداد قجری بود و شیخ فضلالله را به دار کشیدند و پسرش زیر جایگاه اعدام پدر هلهله میکشید و شادی میکرد.
باز کشور روی آرامش ندید و گذشت تا آمدن رضاشاه و شروع مدرنیزاسیون از بالا که کم قربانی نگرفت در زندان و تبعید،در آخرِ کار مردم نه راه آهن را دیدند و نه جادههایی که رضاشاه کشید و عدلیه نوین و... و با تبعید شاه شادی کردند.
اینبار معرکه دهه بیست و مهمترین آزمون دموکراسی در تاریخ کشورمان آغاز شد و این بارنیز اما سرشار شد از ترور و اعدام انقلابی و خشونت، مصدق خواست نفت را ملی کند، فدائیان اسلام رزمآرا و هژیر را ترور کردند و به خیالشان آنها را از پیش پای نهضت ملی شدن برداشتند و از سوی رهبران نهضت نیز تحسین شدند، آمدیم تا ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد حزب توده و مصدق و بیتفاوتی های غریب برای حفظ موقعیت!
و در نهایت زاهدی و بعد اعدام بخشی از سازمان افسران حزب توده و حسین فاطمی، اصلاحات ارضی شروع نشده مؤتلفه حسنعلی منصور را به انتقام تبعید خمینی ترور میکند و بعد اعدام رهبران مؤتلفه!
ساواک تا جریانهای چریکی در دهه پنجاه ظهور پیدا نکردند اساسا با اعدام بیگانه بود، چریکها ترور کردند برای شکستن خفقان و ساواک اعدام میکرد…در پاسخ، حاصل، اینکه سال ۵۵ دیگر چریکی نمانده بود، اما جای دیگری دیوار سوراخ بود و روحانیت با سازمان وسیع مساجد به میان آمد، بختیار دیر آمده بود( حسىرت تاریخی شخصی خودم همیشه این بود که ای کاش با انتصاب بختیار و انحلال ساوک موج انقلاب فروکش میکرد، اما تاریخ بر اساس رؤیاهای ما به پیش نمیرود) و بعد رسیدیم به بوی گل سوسن و یاسمن که همان روز اول چهرهاش را با عکس صفحه اول اطلاعات و کیهان و بدنهای عریان و بیجان و غرقه در خون سران ارتش نشان داد و بوی خون جای بوی سوسن را گرفت و بوی باروت جای بوی یاسمن را!
جنگ داخلی، اعدامهای صحرائی، خلخالی که فقط برای لالها وکیل قبول میکرد، تا تابستان ۶۷ و اعدام دستهجمعی هرآنکس که باقی مانده بود از مخالفان!
اين چرخ سر باز ایستادن نداشته تا امروز که مائیم و داغ دلمان برای همه عزیزانی که حکومت اسلامی خونشان را بر کف خیابانهای شهرها جاری کرد و هزاران چشمی که بیفروغ کرد در آبان خونین و قیام ژینا و هزاران جوانی که اکنون در مسیر اعدامشان قرار داده!
روزی که کارزار سهشنبههای نه به اعدام را شروع کردیم در پس ذهنم این بود باید روزی برسیم به ایرانی آزاد دموکراتیک ، توسعه یافته و با حفظ حقوق و به رسمیت شناختن حقوق همه شهروندانش فارغ از مشخصهای که دارند، از زبان، دین، باور و...
عمیقا باور دارم که نه به اعدام کارزاری راهبردی برای امروز و فردای ماست، ما اگر همگی تنها بر سر همین یک ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر توافق کنیم و حق زندگی انسانها خط قرمز ابدیمان باشد، میتوانیم امیدوار باشیم به آیندهای روشن، میتوانیم امیدوار باشیم به عدالتی انتقالی به اینکه از پس امروز، فردایمان دوباره گرفتار استبداد نخواهیم شد.
ضمن سپاس فراوان از همه عزیزانی که در این یک سال نخست در کنار کارزار سهشنبههای نه به اعدام بودند و به بلند شدن صدای آن یاری رسانند، تأکید میکنم که ما هنوز در ابتدای راه هستیم و باید در ادامه تلاشمان را دوچندان کنیم. من خود، هر وقت تاب و تحملِ حبس امانم را میبرد، به این فکر میکنم اگر روزی کارزار نه به اعدام در کشورمان همگانی شود نصف راه تحقق "دموکراسی و توسعه" در کشورمان را رفتهایم، راهی که نیم دیگرش رواداری و تحمل بالا در مقابل مخالفان و خارج نشدن از دایره تعهد به حقوقبشر و دموکراسی است.
با احترام
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
نخستین سالگرد کارزار سهشنبههای نه به اعدام
#احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍20❤5💔1
نامه سرگشادهی احمدرضا حائری به دو تن از مراجع قم:
سکوت را بشکنید
احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، در نامهای سرگشاده خطاب به دو تن از مراجع مستقل شیعه، آیتالله بیات زنجانی و علوی بروجردی، خواستار شکستن سکوت حوزههای علمیه و آشکار کردن واقعیت فقر، سرکوب، اعدام و فساد در جمهوری اسلامی شد.
"بیش از چهار دهه سرکوب، فقر و فساد"
وی در این نامه به وضعیت اسفبار اقتصادی اشاره کرد و نوشت:
«حاکمیت، با بیش از چهار دهه حکمرانی استبدادی، اقتصاد ایران را به ویرانی کشانده است. بیش از سی میلیون نفر در فقر مطلق به سر میبرند و میلیونها نفر در خطر مرگ ناشی از گرسنگی، بیماری و سرما هستند. نظامی که روزی وعدهی عدالت میداد، حالا فقر را در سراسر کشور نهادینه کرده است.»
"از جمهوری اسلامی به حکومت موروثی رسیدهایم"
حائری با اشاره به روند تمرکز قدرت در دستان علی خامنهای و سیاستهای او طی بیست سال اخیر، تأکید کرد که همه قوا، نهادها، رسانهها و منابع مالی کشور، مستقیماً تحت کنترل او بودهاند، اما وضعیت کشور هر روز وخیمتر شده است. او نوشت:
«حاکمیت، از "جمهوری اسلامی" به "حکومت اسلامی" و اکنون به سوی "خلافت موروثی" گام برداشته است.»
"اعدام، سرکوب و شکنجه به نام اسلام"
وی با اشاره به افزایش اعدامها و نقض گستردهی حقوق بشر، تأکید کرد که سکوت حوزههای علمیه، مشروعیتبخش این جنایات است.
«سالانه هزاران نفر در ایران به بهانههای شرعی مانند "محاربه"، "بغی" و "افساد فیالارض" بدون دادرسی عادلانه اعدام میشوند، درحالیکه مفسدان حکومتی با هزاران میلیارد اختلاس، تنها چند سال زندان را تجربه میکنند و سپس آزاد میشوند.»
"تقیه، مشروعیتبخش جنایات جمهوری اسلامی است"
حائری با انتقاد از سکوت و انفعال حوزههای علمیه، خطاب به مراجع نوشت:
«چگونه است که در زمان حکومت پهلوی، یک حادثهی فیضیه کافی بود تا علما، اسلام را در خطر بدانند، اما امروز، با این حجم از ظلم، قتل، فساد و فقر، حوزههای علمیه سکوت پیشه کردهاند؟»
"نه به اعدام، نه به سرکوب؛ وقت موضعگیری علماست"
وی تأکید کرد که سرکوبها، شکنجهها و سیاستهای فاجعهبار جمهوری اسلامی، تنها مردم را قربانی نمیکند، بلکه بقای حوزههای دینی و مشروعیت آنها را نیز به خطر انداخته است.
«اگر سکوت علما ادامه یابد، دیر یا زود، موجودیت حوزههای علمیه نیز در نظام آینده به چالش کشیده خواهد شد.»
"حاکمیت دیکتاتوری دوام نخواهد داشت"
او در پایان با ابراز امیدواری نسبت به تحقق دموکراسی در ایران، از روحانیت مستقل خواست که برای دفاع از حقوق مردم، سکوت را کنار بگذارند و در برابر جنایات حکومت موضع بگیرند.
📌 برای خواندن متن کامل، به این لینک مراجعه کنید:
https://tinyurl.com/tw9uhwcn
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سکوت را بشکنید
احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، در نامهای سرگشاده خطاب به دو تن از مراجع مستقل شیعه، آیتالله بیات زنجانی و علوی بروجردی، خواستار شکستن سکوت حوزههای علمیه و آشکار کردن واقعیت فقر، سرکوب، اعدام و فساد در جمهوری اسلامی شد.
"بیش از چهار دهه سرکوب، فقر و فساد"
وی در این نامه به وضعیت اسفبار اقتصادی اشاره کرد و نوشت:
«حاکمیت، با بیش از چهار دهه حکمرانی استبدادی، اقتصاد ایران را به ویرانی کشانده است. بیش از سی میلیون نفر در فقر مطلق به سر میبرند و میلیونها نفر در خطر مرگ ناشی از گرسنگی، بیماری و سرما هستند. نظامی که روزی وعدهی عدالت میداد، حالا فقر را در سراسر کشور نهادینه کرده است.»
"از جمهوری اسلامی به حکومت موروثی رسیدهایم"
حائری با اشاره به روند تمرکز قدرت در دستان علی خامنهای و سیاستهای او طی بیست سال اخیر، تأکید کرد که همه قوا، نهادها، رسانهها و منابع مالی کشور، مستقیماً تحت کنترل او بودهاند، اما وضعیت کشور هر روز وخیمتر شده است. او نوشت:
«حاکمیت، از "جمهوری اسلامی" به "حکومت اسلامی" و اکنون به سوی "خلافت موروثی" گام برداشته است.»
"اعدام، سرکوب و شکنجه به نام اسلام"
وی با اشاره به افزایش اعدامها و نقض گستردهی حقوق بشر، تأکید کرد که سکوت حوزههای علمیه، مشروعیتبخش این جنایات است.
«سالانه هزاران نفر در ایران به بهانههای شرعی مانند "محاربه"، "بغی" و "افساد فیالارض" بدون دادرسی عادلانه اعدام میشوند، درحالیکه مفسدان حکومتی با هزاران میلیارد اختلاس، تنها چند سال زندان را تجربه میکنند و سپس آزاد میشوند.»
"تقیه، مشروعیتبخش جنایات جمهوری اسلامی است"
حائری با انتقاد از سکوت و انفعال حوزههای علمیه، خطاب به مراجع نوشت:
«چگونه است که در زمان حکومت پهلوی، یک حادثهی فیضیه کافی بود تا علما، اسلام را در خطر بدانند، اما امروز، با این حجم از ظلم، قتل، فساد و فقر، حوزههای علمیه سکوت پیشه کردهاند؟»
"نه به اعدام، نه به سرکوب؛ وقت موضعگیری علماست"
وی تأکید کرد که سرکوبها، شکنجهها و سیاستهای فاجعهبار جمهوری اسلامی، تنها مردم را قربانی نمیکند، بلکه بقای حوزههای دینی و مشروعیت آنها را نیز به خطر انداخته است.
«اگر سکوت علما ادامه یابد، دیر یا زود، موجودیت حوزههای علمیه نیز در نظام آینده به چالش کشیده خواهد شد.»
"حاکمیت دیکتاتوری دوام نخواهد داشت"
او در پایان با ابراز امیدواری نسبت به تحقق دموکراسی در ایران، از روحانیت مستقل خواست که برای دفاع از حقوق مردم، سکوت را کنار بگذارند و در برابر جنایات حکومت موضع بگیرند.
📌 برای خواندن متن کامل، به این لینک مراجعه کنید:
https://tinyurl.com/tw9uhwcn
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍24👌2
روایتی از اعتراف به جنایت آبان خونین در بازجوییها؛
احمدرضا حائری:این نواختن سمفونی وحشتناک اعدام در زندانها دیگر اثر ندارد
زمان در زندان کش میآید، اما وقتی همبندیات که حکم اعدام در پروندهاش نوشتهاند را، صدا میزنند زیر هشت، زمان برایت متوقف میشود! دو روز پیش بود، قصد خوابی عصرگاهی را داشتم، چشمانم گرم شده بود که ناگهان شنیدن صدایی غریبه از سر سالن، چون برق سهفازی شد که بدنم را خشک کرد، فقط شنیدم: «مهدی حسنی را افسر نگهبانی زیر هشت خواستهاند» ضربان قلبم تند شد و نفهمیدم چطور در لحظه خودم را به سر سالن رساندم، مهدی آنجا بود و من چنان روح و روانم زیر آوار افکار طناب و چوبهدار سنگینی میکرد که فقط توانستم مطمئن شوم مهدی نرود زیر هشت و اول دو تن از همبندیها رفتند تا بپرسند موضوع چیست؟ افسر نگهبان هم کیسه لباسها و وسائل مهدی را نشان داده و گفته بود فقط خواستیم بیاید برگه تحویل را امضا کند و این وسایلش را که از اوین آمده تحویل بگیرد.» تا رفقا برگشتند و با مهدی رفتند و همراه وسایل برگشتند؛ زمان برای من به کندی گذشت، گویی که روی سیاره دیگری هستم! سه دقیقه برایم شد سه روز!
الان برای خواهرانم در بند زنان اوین با هر بار صدا زدن پخشان و وریشه این اتفاق میافتد، اول زمان برایشان متوقف میشود و بعد تا پخشان و وریشه به بند برگردند، روانشان زیر خروارها فکرهای منفی درباره «طناب و چوبه دار» تا آستانه متلاشی شدن پیش میرود. برای شریفه محمدی و منوچهر فلاح و همبندیهایشان در زندان لاکان رشت، برای هموطنان عرب در زندان شیبان یا برای عیدو شهبخش یا سلیمان شهبخش و... در واحد دو قزلحصار، برای همه ما در چهار گوشه ایران «هر روز سمفونی وحشتناک اعدام را مینوازید»
غافل از اینکه دیگر اثر ندارد این ارعاب و اعدام، ما زخمی میشویم اما نمیشکنیم.
به خدا روزی را میبینیم که در چشمانتان پشیمانی موج میزند از اینکه یک ملت را به زور اسلحه، انفرادی، زندان و اعدام به گروگان گرفتید. روزی که میترسم امثال ما نتوانیم عدالت انتقالی را تضمین کنیم, از فرط ستمی که روا داشتهاید بر این مردم!
فکر میکنید این مردم خبر خودکشی ناهید شیربیشه را میشنوند، چه میزان بر حجم خشم و عصبانیتشان افزوده میشود؟ فکر میکنید مادری را تنها به جرم دادخواهی زندانی و با انفرادی شکنجه کنید، اگر خودکشی کند، مردم از شنیدن خبرش چه حالی میشوند!؟
با خبر خودکشی ناهید یاد روزهای بازجویی در بند یک الف سپاه میافتم، من روی صندلی رو به دیوار، سربازجوی سازمان اطلاعات سپاه از پشت سر مدام دو مصاحبهام با بیبیسی و اینترنشنال را پخش میکرد که درباره بیانیهای بود که با دوستان در داخل کشور درباره هشدار نسبت به سرکوب مردم در اعتراضات بهار ۱۴۰۱ داده بودیم؛ و آنجا که میگفتم:« ما بر اساس تجربه آبان نگران هستیم نیروهای امنیتی بار دیگر از اسلحه جنگی برای سرکوب اعتراضات آرام مردم استفاده کنند.» همانجا پخش مصاحبه را قطع و با غیض میپرسید:« آقای حائری چرا با اطمینان گفتید ما از اسلحه جنگی استفاده میکنیم» پاسخش دادم:« چون آبان ۹۸ را دیده بودیم.که دست اراذل اسلحه دادید و بیهدف رگبار گرفتند و صدها مثل پویا بختیاری و ابراهیم کتابدار را کشتند» دستپاچه پاسخ داد:« آقای حائری میدانستید ما پس از آبان دستور دادیم اسلحهخانههای پایگاههای بسیج را پلمپ کنند!؟» و من خونسرد پاسخ دادم:« به فرض صحت به ما که ابلاغ نکرده بودید! گمان ما این بود باز به دست اراذل کلاش جنگی میدهید.»
آن روز اولین بار بود که اعتراف رسمی را میشنیدم از جنایت در آبان خونین ۹۸ از سوی یک نیروی دستاندرکار!
الان که اخبار را تحلیل میکنم و میبینم اینها حتی از تجمع کهنهسربازان جنگ هشتساله و خانواده شهدا برای پایان یافتن حصر رهبران جنبش سبز به دستور کینتوزانه «آن دیگری»؛ چنان هراسی دارند که مرکز شهر را به حالت حکومت نظامی درآورده و صدها تن را بازداشت میکنند، چنین بزدلانیکه دائم در حال جستجوی جرقه یا شعلهای هستند که در جائی درگیرد و سریع بروند به هر قیمتی خاموشش کنند؛ پس با اعتراضات مردم جان به لب رسیده در دهدشت و بازداشتشدگان یا با دانشجویان چگونه رفتار میکنند!؟ جز این است که گردانهای اراذل و اسلحهخانههایی با درهای باز را به کار میگیرند!؟
بار دیگر از سر صدق تأکید میکنم، زندان و اعدام و سرکوب اگر در این کشور مؤثر بود و مردم این سرزمین زیر بار حرف زور میرفتند، الان ما به جای زندان شما در زندان یکی از نوادگان محمدعلیشاه قاجار در حبس بودیم.
اعدام اثر ندارد.
سرکوب اثر ندارد.
حبس و حصر و انفرادی و دادگاه فرمایشی دیگر اثر ندارد.
این درس تاریخ است؛ پیروزی دموکراسی و آزادیخواهی بر استبداد حتمی است.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
پنجاهوششمین هفته کارزار «سهشنبههای نه به اعدام»
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
احمدرضا حائری:این نواختن سمفونی وحشتناک اعدام در زندانها دیگر اثر ندارد
زمان در زندان کش میآید، اما وقتی همبندیات که حکم اعدام در پروندهاش نوشتهاند را، صدا میزنند زیر هشت، زمان برایت متوقف میشود! دو روز پیش بود، قصد خوابی عصرگاهی را داشتم، چشمانم گرم شده بود که ناگهان شنیدن صدایی غریبه از سر سالن، چون برق سهفازی شد که بدنم را خشک کرد، فقط شنیدم: «مهدی حسنی را افسر نگهبانی زیر هشت خواستهاند» ضربان قلبم تند شد و نفهمیدم چطور در لحظه خودم را به سر سالن رساندم، مهدی آنجا بود و من چنان روح و روانم زیر آوار افکار طناب و چوبهدار سنگینی میکرد که فقط توانستم مطمئن شوم مهدی نرود زیر هشت و اول دو تن از همبندیها رفتند تا بپرسند موضوع چیست؟ افسر نگهبان هم کیسه لباسها و وسائل مهدی را نشان داده و گفته بود فقط خواستیم بیاید برگه تحویل را امضا کند و این وسایلش را که از اوین آمده تحویل بگیرد.» تا رفقا برگشتند و با مهدی رفتند و همراه وسایل برگشتند؛ زمان برای من به کندی گذشت، گویی که روی سیاره دیگری هستم! سه دقیقه برایم شد سه روز!
الان برای خواهرانم در بند زنان اوین با هر بار صدا زدن پخشان و وریشه این اتفاق میافتد، اول زمان برایشان متوقف میشود و بعد تا پخشان و وریشه به بند برگردند، روانشان زیر خروارها فکرهای منفی درباره «طناب و چوبه دار» تا آستانه متلاشی شدن پیش میرود. برای شریفه محمدی و منوچهر فلاح و همبندیهایشان در زندان لاکان رشت، برای هموطنان عرب در زندان شیبان یا برای عیدو شهبخش یا سلیمان شهبخش و... در واحد دو قزلحصار، برای همه ما در چهار گوشه ایران «هر روز سمفونی وحشتناک اعدام را مینوازید»
غافل از اینکه دیگر اثر ندارد این ارعاب و اعدام، ما زخمی میشویم اما نمیشکنیم.
به خدا روزی را میبینیم که در چشمانتان پشیمانی موج میزند از اینکه یک ملت را به زور اسلحه، انفرادی، زندان و اعدام به گروگان گرفتید. روزی که میترسم امثال ما نتوانیم عدالت انتقالی را تضمین کنیم, از فرط ستمی که روا داشتهاید بر این مردم!
فکر میکنید این مردم خبر خودکشی ناهید شیربیشه را میشنوند، چه میزان بر حجم خشم و عصبانیتشان افزوده میشود؟ فکر میکنید مادری را تنها به جرم دادخواهی زندانی و با انفرادی شکنجه کنید، اگر خودکشی کند، مردم از شنیدن خبرش چه حالی میشوند!؟
با خبر خودکشی ناهید یاد روزهای بازجویی در بند یک الف سپاه میافتم، من روی صندلی رو به دیوار، سربازجوی سازمان اطلاعات سپاه از پشت سر مدام دو مصاحبهام با بیبیسی و اینترنشنال را پخش میکرد که درباره بیانیهای بود که با دوستان در داخل کشور درباره هشدار نسبت به سرکوب مردم در اعتراضات بهار ۱۴۰۱ داده بودیم؛ و آنجا که میگفتم:« ما بر اساس تجربه آبان نگران هستیم نیروهای امنیتی بار دیگر از اسلحه جنگی برای سرکوب اعتراضات آرام مردم استفاده کنند.» همانجا پخش مصاحبه را قطع و با غیض میپرسید:« آقای حائری چرا با اطمینان گفتید ما از اسلحه جنگی استفاده میکنیم» پاسخش دادم:« چون آبان ۹۸ را دیده بودیم.که دست اراذل اسلحه دادید و بیهدف رگبار گرفتند و صدها مثل پویا بختیاری و ابراهیم کتابدار را کشتند» دستپاچه پاسخ داد:« آقای حائری میدانستید ما پس از آبان دستور دادیم اسلحهخانههای پایگاههای بسیج را پلمپ کنند!؟» و من خونسرد پاسخ دادم:« به فرض صحت به ما که ابلاغ نکرده بودید! گمان ما این بود باز به دست اراذل کلاش جنگی میدهید.»
آن روز اولین بار بود که اعتراف رسمی را میشنیدم از جنایت در آبان خونین ۹۸ از سوی یک نیروی دستاندرکار!
الان که اخبار را تحلیل میکنم و میبینم اینها حتی از تجمع کهنهسربازان جنگ هشتساله و خانواده شهدا برای پایان یافتن حصر رهبران جنبش سبز به دستور کینتوزانه «آن دیگری»؛ چنان هراسی دارند که مرکز شهر را به حالت حکومت نظامی درآورده و صدها تن را بازداشت میکنند، چنین بزدلانیکه دائم در حال جستجوی جرقه یا شعلهای هستند که در جائی درگیرد و سریع بروند به هر قیمتی خاموشش کنند؛ پس با اعتراضات مردم جان به لب رسیده در دهدشت و بازداشتشدگان یا با دانشجویان چگونه رفتار میکنند!؟ جز این است که گردانهای اراذل و اسلحهخانههایی با درهای باز را به کار میگیرند!؟
بار دیگر از سر صدق تأکید میکنم، زندان و اعدام و سرکوب اگر در این کشور مؤثر بود و مردم این سرزمین زیر بار حرف زور میرفتند، الان ما به جای زندان شما در زندان یکی از نوادگان محمدعلیشاه قاجار در حبس بودیم.
اعدام اثر ندارد.
سرکوب اثر ندارد.
حبس و حصر و انفرادی و دادگاه فرمایشی دیگر اثر ندارد.
این درس تاریخ است؛ پیروزی دموکراسی و آزادیخواهی بر استبداد حتمی است.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
پنجاهوششمین هفته کارزار «سهشنبههای نه به اعدام»
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
❤36👍8💯1
احمدرضا حائری زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار: آقای سپاهی دوره دروغ گذشت!
اگر نیروهایتان از مردمند، چرا در روزهای اعتراضات ۱۴۰۱ در خیابانهای شهر ایلام و هنگام سرکوب خونین مردم ایلام بر سر همین نیرویهای مسلحتان دو لایه جوراب سیاه کشیده بودید که مردم معترض آنها را شناسایی نکنند!؟
گزارشی از اظهارات تلفنی احمدرضا حائری از زندان قزلحصار درخصوص سخنان معاون فرمانده سپاه استان ایلام، شهر زادگاه آقای حائری و افشای برخی حقایق سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱/به تاریخ پنجشنبه دوم اسفند ۱۴۰۳:
روز گذشته قدرتالله کریمیان، جانشین فرمانده «سپاه امیرالمومنین» استان ایلام، از برگزاری رزمایش «پیامبر اعظم» در روز پنجشنبه با حضور ۲۰ هزار نیروی بسیجی در این استان خبر داده و گفته بود: «این رزمایش با هدف حفظ آمادگی نیروهای مردمی و مقابله با تهدیدات احتمالی، با مشارکت یگانهای مختلف سپاه برگزار میشود.»
احمدرضا حائری فعال حقوقبشر زندانی، که استان ایلام زادگاهش است و در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ و قیام «زن زندگی آزادی»، گزارشات متعددی از نقض فاحش حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی این استان و سرکوب خونین مردم معترض زادگاهش ایلام منتشر کرده بودند، در گفتگوی تلفنی با دوستانش از زندان قزلحصار، با اشاره به این اظهارات سپاه استان ایلام به سرکوب سیستماتیک و دستور سپاه به نیروی به اصطلاح مردمیاش برای پوشاندن چهره برای پیشگیری از شناسایی شدن توسط مردم اشاره کرده و گفتند:
«این بیست هزار نیرویی که آقایان در سپاه ایلام، در واقع مانور برای آمدگی جهت سرکوب اعتراضات ناگزیر پیشرو برایشان برگزار میکنند، اگر چنانچه مدعی هستند، نیرویهای مردمی و از مردم رنجکشیده زادگاه غریب و مظلومم ایلام هستند، چرا چنانچه در جریان خیزش و اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که اکثر شهرهای استان را در بر گرفته و اکثریت مردم رنجکشیده ایلام را برای اعتراض به حکومت استبدادی به خیابان کشانید، آقایان سپاهی در ایلام به همین نیروهای به اصطلاح مردمی دستور دادند، برای اینکه از سوی همشهریان ایلامی شناسائی نشوند دو لایه جوراب مشکی بر سرشان بکشند! و بعد با شوکر، باتوم و تفنگ ساچمهای به جان دختران، پسران و مردم معترض بیفتاند که شعارشان اصلیشان « ژن ژیان ئازادی» بود!؟
آقای سپاه استان ایلام، این مایه شرمساری شماست که هنوز دو سال نگذشته از آن روزهای خونبار سرکوب، و علاوه بر پیکر به خون خفته در خاک «محسن قیصری» آن جوان رشید همشهریمان که قاتلش را به نام و سمت معرفی کردم و به جای محاکمه ترفبع گرفت!!، هنوز بسیاری از شهروندان ایلامی درگیر احضار، دادگاه و زندان شما هستند، بعد در روز روشن و در محضر شریف و محترم مردم تحت ستم همشهریم در شهرهای مختلف استان ایلام، به دروغ عدهای مزدور که انسانیتشان را قطعا به بهای اندکی فروخته و حاضر شدهاند به خیال پنهان ماندن صورت و هویتشان، همشهریان معترض و گرفتار هزاران درد خود را به خاک و خون بکشند و شما وقیحانه آنها را نیروهای مردمی معرفی کنید!
آقای سپاهی که متأسفانه همشهری ما هستید! گذشت آن روزها که با خیال راحت دروغ میگفتید، مردم امروز آگاه و هوشیارند! نه تنها دروغ شما را باور نمیکنند، بلکه آن نیروهای سرکوبگر زیر نقاب سیاه را نیز شناسایی و برای امثال اینجانب بسیاریشان را معرفی کردهاند. به خود بیائید پیش از آنکه دیر شود.»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_قمصری #ایلام #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اگر نیروهایتان از مردمند، چرا در روزهای اعتراضات ۱۴۰۱ در خیابانهای شهر ایلام و هنگام سرکوب خونین مردم ایلام بر سر همین نیرویهای مسلحتان دو لایه جوراب سیاه کشیده بودید که مردم معترض آنها را شناسایی نکنند!؟
گزارشی از اظهارات تلفنی احمدرضا حائری از زندان قزلحصار درخصوص سخنان معاون فرمانده سپاه استان ایلام، شهر زادگاه آقای حائری و افشای برخی حقایق سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱/به تاریخ پنجشنبه دوم اسفند ۱۴۰۳:
روز گذشته قدرتالله کریمیان، جانشین فرمانده «سپاه امیرالمومنین» استان ایلام، از برگزاری رزمایش «پیامبر اعظم» در روز پنجشنبه با حضور ۲۰ هزار نیروی بسیجی در این استان خبر داده و گفته بود: «این رزمایش با هدف حفظ آمادگی نیروهای مردمی و مقابله با تهدیدات احتمالی، با مشارکت یگانهای مختلف سپاه برگزار میشود.»
احمدرضا حائری فعال حقوقبشر زندانی، که استان ایلام زادگاهش است و در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ و قیام «زن زندگی آزادی»، گزارشات متعددی از نقض فاحش حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی این استان و سرکوب خونین مردم معترض زادگاهش ایلام منتشر کرده بودند، در گفتگوی تلفنی با دوستانش از زندان قزلحصار، با اشاره به این اظهارات سپاه استان ایلام به سرکوب سیستماتیک و دستور سپاه به نیروی به اصطلاح مردمیاش برای پوشاندن چهره برای پیشگیری از شناسایی شدن توسط مردم اشاره کرده و گفتند:
«این بیست هزار نیرویی که آقایان در سپاه ایلام، در واقع مانور برای آمدگی جهت سرکوب اعتراضات ناگزیر پیشرو برایشان برگزار میکنند، اگر چنانچه مدعی هستند، نیرویهای مردمی و از مردم رنجکشیده زادگاه غریب و مظلومم ایلام هستند، چرا چنانچه در جریان خیزش و اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که اکثر شهرهای استان را در بر گرفته و اکثریت مردم رنجکشیده ایلام را برای اعتراض به حکومت استبدادی به خیابان کشانید، آقایان سپاهی در ایلام به همین نیروهای به اصطلاح مردمی دستور دادند، برای اینکه از سوی همشهریان ایلامی شناسائی نشوند دو لایه جوراب مشکی بر سرشان بکشند! و بعد با شوکر، باتوم و تفنگ ساچمهای به جان دختران، پسران و مردم معترض بیفتاند که شعارشان اصلیشان « ژن ژیان ئازادی» بود!؟
آقای سپاه استان ایلام، این مایه شرمساری شماست که هنوز دو سال نگذشته از آن روزهای خونبار سرکوب، و علاوه بر پیکر به خون خفته در خاک «محسن قیصری» آن جوان رشید همشهریمان که قاتلش را به نام و سمت معرفی کردم و به جای محاکمه ترفبع گرفت!!، هنوز بسیاری از شهروندان ایلامی درگیر احضار، دادگاه و زندان شما هستند، بعد در روز روشن و در محضر شریف و محترم مردم تحت ستم همشهریم در شهرهای مختلف استان ایلام، به دروغ عدهای مزدور که انسانیتشان را قطعا به بهای اندکی فروخته و حاضر شدهاند به خیال پنهان ماندن صورت و هویتشان، همشهریان معترض و گرفتار هزاران درد خود را به خاک و خون بکشند و شما وقیحانه آنها را نیروهای مردمی معرفی کنید!
آقای سپاهی که متأسفانه همشهری ما هستید! گذشت آن روزها که با خیال راحت دروغ میگفتید، مردم امروز آگاه و هوشیارند! نه تنها دروغ شما را باور نمیکنند، بلکه آن نیروهای سرکوبگر زیر نقاب سیاه را نیز شناسایی و برای امثال اینجانب بسیاریشان را معرفی کردهاند. به خود بیائید پیش از آنکه دیر شود.»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_قمصری #ایلام #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍36❤1
احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، نسبت به اجرای حکم اعدام محسن لنگرنشین هشدار داد و خواهان اعتراض همگانی به حکم اعدام شد:
«درود بر دوستان،
چهارشنبه هفته گذشته، دادستان تهران به همراه جمعی از مقامات قضائی به زندان قزلحصار آمدند. هرچند دادستان جسارت رویارویی مستقیم با زندانیان سیاسی واحد چهار را نداشت، اما قناعتکار، رئیس دادسرای امنیت، نیری، دادیار ناظر زندانیان و شماری از مقامات زندان به بند سیاسی واحد چهار وارد شدند.
حضور سرزده این مقامات چنان کمسابقه بود که بلافاصله در ابتدای دیدار به آنان گفتم: «با توجه به شرایط موجود در قزلحصار و تعداد بالای زندانیان محکوم به اعدام، این حضور شما بیش از آنکه مایه دلگرمی باشد، موجب نگرانی ماست و بیم آن میرود که برنامه اجرای گسترده احکام اعدام در پیش باشد.» که البته آقایان این نگرانی را رد کردند.
شرح مذاکرات تلخ و بیسابقهای که در ادامه این دیدار رخ داد، در فرصتی دیگر ارائه خواهد شد.
و اینک پیرو، حضور هفته گذشته مقامات قضائی نگرانی ما نسبت به پنهانکاری مسئولان و عزم آنها برای اجرای حکم غیرانسانی اعدام آقای #محسن_لنگرنشین افزایش یافته است.
بهویژه با توجه به روند رسیدگی مبهم به پرونده ایشان و اعتصاب زندانیان در دهها زندان کشور علیه اعدام، ضروری است فریاد اعتراض و دادخواهی محسن لنگرنشین و خانواده ایشان را بلندتر کنیم.
#احمدرضا_حائری
#زندان_قزلحصار
تاریخ: ۱۴۰۴/۲/۹»
#احمدرضا_حائری #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«درود بر دوستان،
چهارشنبه هفته گذشته، دادستان تهران به همراه جمعی از مقامات قضائی به زندان قزلحصار آمدند. هرچند دادستان جسارت رویارویی مستقیم با زندانیان سیاسی واحد چهار را نداشت، اما قناعتکار، رئیس دادسرای امنیت، نیری، دادیار ناظر زندانیان و شماری از مقامات زندان به بند سیاسی واحد چهار وارد شدند.
حضور سرزده این مقامات چنان کمسابقه بود که بلافاصله در ابتدای دیدار به آنان گفتم: «با توجه به شرایط موجود در قزلحصار و تعداد بالای زندانیان محکوم به اعدام، این حضور شما بیش از آنکه مایه دلگرمی باشد، موجب نگرانی ماست و بیم آن میرود که برنامه اجرای گسترده احکام اعدام در پیش باشد.» که البته آقایان این نگرانی را رد کردند.
شرح مذاکرات تلخ و بیسابقهای که در ادامه این دیدار رخ داد، در فرصتی دیگر ارائه خواهد شد.
و اینک پیرو، حضور هفته گذشته مقامات قضائی نگرانی ما نسبت به پنهانکاری مسئولان و عزم آنها برای اجرای حکم غیرانسانی اعدام آقای #محسن_لنگرنشین افزایش یافته است.
بهویژه با توجه به روند رسیدگی مبهم به پرونده ایشان و اعتصاب زندانیان در دهها زندان کشور علیه اعدام، ضروری است فریاد اعتراض و دادخواهی محسن لنگرنشین و خانواده ایشان را بلندتر کنیم.
#احمدرضا_حائری
#زندان_قزلحصار
تاریخ: ۱۴۰۴/۲/۹»
#احمدرضا_حائری #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔21👍4🕊1
به خواهران دربند، #وریشه_مرادی، #پخشان_عزیزی، و دیگر دوستان در بند زنان زندان اوین
سلام و درود
خبر به ما رسید که خانم #حورا_نیکبخت با وجود شرایط جسمانی نامناسب و ابتلا به بیماری صعبالعلاج، همچنان علیه افرایش اعدامها «به ویژه در میان محرومان و به حاشیهراندگان» به اعتصاب غذای نامحدود خود ادامه میدهند.
میدانیم برای مقامات امنیتی و قضایی، جان یک زندانی در اعتصاب غذا، اغلب اهمیتی ندارد. آنها مرگ این عزیزان را با گزارشی کلیشهای با مضمون «ایست قلبی» مختومه میکنند. اما ما و شما خوب میدانیم که مرگ انسانی متعهد به کرامت انسان و حقوق بشر، آنهم در پشت میلههای زندان و در پی تصمیمی اخلاقی و سیاسی، نه فقط یک ضایعه انسانی، که زخمی عمیق بر پیکر وجدان جمعی ماست.
در زندان قزلحصار، در همسایگی هرروزهی چوبههای دار، ما همدرد حورا هستیم. درد دیدن و شنیدن مرگِ هرروزهی انسانهایی که قربانی ماشین بیرحم اعداماند، ما را نیز تا مرز فروپاشی میکشاند. اما باور داریم مقاومت و اعتراض اگر قرار است ماندگار و ثمربخش باشد، باید در قالب کنشهای جمعی، آگاهانه، و پایدار صورت گیرد.
خواهران عزیز، از شما تقاضا دارم این پیام را به حورای شریف و دلاور برسانید: ما به انتخاب شجاعانهاش برای اعتراض احترام میگذاریم، اما از او میخواهیم جان و سلامت خود را حفظ کند، چرا که حضور و صدای او در این مبارزه بسیار ارزشمندتر از غیاب و خاموشی اوست. راه مقابله با این جنون اعدام، تنها از مسیر ایستادگی جمعی، همبستگی واقعی، و تلاشهای هماهنگ میگذرد.
ما شاید در قعر این جهنم جنون و کشتار در زندانها تا مرز فروپاشی روحی برویم اما هرگز از پای نمی ایستیم و دست در دست هم با همراهی و عمل جمعی و با حمایت همه مردمان از «حق زندگی» همبندیها و همه زندانیان دفاع و در برابر سازمان سرکوب این حاکمیت مقاومت خواهیم کرد.
اینجانب ضمن سپاس از همه کنشگران کارزار ستایشبرانگیز «سهشنبههای نه به اعدام» در همهجای دنیا، درخواست میکنم ابتکار عمل بیشتر و متنوعتری دربرابر موج رو به افزایش اعدامها در پیش گیرند؛ از شما خواهران عزیز نیز خواهشمندم پیام برادر کوچکتان را به حورای عزیز رسانده و از ایشان بخواهید به دلیل نگرانی از عوارض احتمالی به اعتصاب غذای خود پایان دهند، بیایید در دفاع از «حق زندگی»، که بنیادینترین حق بشر است، بیوقفه بکوشیم.
با احترام
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
ـ لازم به ذکر است، امروز در پی اعلام اعتصاب غذای پخشان عزیزی در حمایت از حورا نیکبخت و درخواست همبندیها، حورا نیکبخت به اعتصاب غذای خود خاتمه داد.
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سلام و درود
خبر به ما رسید که خانم #حورا_نیکبخت با وجود شرایط جسمانی نامناسب و ابتلا به بیماری صعبالعلاج، همچنان علیه افرایش اعدامها «به ویژه در میان محرومان و به حاشیهراندگان» به اعتصاب غذای نامحدود خود ادامه میدهند.
میدانیم برای مقامات امنیتی و قضایی، جان یک زندانی در اعتصاب غذا، اغلب اهمیتی ندارد. آنها مرگ این عزیزان را با گزارشی کلیشهای با مضمون «ایست قلبی» مختومه میکنند. اما ما و شما خوب میدانیم که مرگ انسانی متعهد به کرامت انسان و حقوق بشر، آنهم در پشت میلههای زندان و در پی تصمیمی اخلاقی و سیاسی، نه فقط یک ضایعه انسانی، که زخمی عمیق بر پیکر وجدان جمعی ماست.
در زندان قزلحصار، در همسایگی هرروزهی چوبههای دار، ما همدرد حورا هستیم. درد دیدن و شنیدن مرگِ هرروزهی انسانهایی که قربانی ماشین بیرحم اعداماند، ما را نیز تا مرز فروپاشی میکشاند. اما باور داریم مقاومت و اعتراض اگر قرار است ماندگار و ثمربخش باشد، باید در قالب کنشهای جمعی، آگاهانه، و پایدار صورت گیرد.
خواهران عزیز، از شما تقاضا دارم این پیام را به حورای شریف و دلاور برسانید: ما به انتخاب شجاعانهاش برای اعتراض احترام میگذاریم، اما از او میخواهیم جان و سلامت خود را حفظ کند، چرا که حضور و صدای او در این مبارزه بسیار ارزشمندتر از غیاب و خاموشی اوست. راه مقابله با این جنون اعدام، تنها از مسیر ایستادگی جمعی، همبستگی واقعی، و تلاشهای هماهنگ میگذرد.
ما شاید در قعر این جهنم جنون و کشتار در زندانها تا مرز فروپاشی روحی برویم اما هرگز از پای نمی ایستیم و دست در دست هم با همراهی و عمل جمعی و با حمایت همه مردمان از «حق زندگی» همبندیها و همه زندانیان دفاع و در برابر سازمان سرکوب این حاکمیت مقاومت خواهیم کرد.
اینجانب ضمن سپاس از همه کنشگران کارزار ستایشبرانگیز «سهشنبههای نه به اعدام» در همهجای دنیا، درخواست میکنم ابتکار عمل بیشتر و متنوعتری دربرابر موج رو به افزایش اعدامها در پیش گیرند؛ از شما خواهران عزیز نیز خواهشمندم پیام برادر کوچکتان را به حورای عزیز رسانده و از ایشان بخواهید به دلیل نگرانی از عوارض احتمالی به اعتصاب غذای خود پایان دهند، بیایید در دفاع از «حق زندگی»، که بنیادینترین حق بشر است، بیوقفه بکوشیم.
با احترام
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
ـ لازم به ذکر است، امروز در پی اعلام اعتصاب غذای پخشان عزیزی در حمایت از حورا نیکبخت و درخواست همبندیها، حورا نیکبخت به اعتصاب غذای خود خاتمه داد.
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤19👍8
قتل سیستماتیک یک زندانی افغان در قزلحصار؛
نامه سرگشاده احمدرضا حائری خطاب به رئیس قوه قضاییه
«جناب محسنی اژهای،
در سالهای اخیر بارها، چه با نامههای سرگشاده و چه از طریق مکاتبات خصوصی با مسئولان، درباره نقض فاحش حقوق بشر در زندانهای جمهوری اسلامی، بهویژه درباره «حق حیات» زندانیان، هشدار دادهام. از ساسان نیکنفس تا امیرحسین حاتمی، فهرست قربانیان این سیستم بیپایان است. در برابر این هشدارها، آنچه نصیب من شده صرفاً پروندهسازیهای مکرر و حبس بوده است. این بار اما، اگر هیچ اقدامی برای پیگیری فاجعهای که در ادامه شرح داده میشود صورت نگیرد، و در عوض بار دیگر من هدف پیگرد قرار گیرم، این آخرین نامهام خواهد بود. پس از این، مخاطب من نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر خواهند بود.
در روزهای اخیر، نبی بیاتی، زندانی تبعه افغانستان، در زندان قزلحصار جان خود را از دست داد. او که به دلیل رفتار تحقیرآمیز و خلاف آییننامه، دست به اعتصاب غذای خشک زده بود، بدون هیچگونه رسیدگی و در بیتفاوتی مطلق مسئولان، جان باخت. مرگی که بهروشنی مصداق «قتل سیستماتیک» است.
نگارش این گزارش بر اساس مشاهدات عینی و بررسی دقیق صورت گرفته و به درستی آن اطمینان کامل دارم.
هفته گذشته، نبی بیاتی، زندانی محبوس در سالن ۱۹ واحد چهار، بههمراه سه همبند دیگر به اتهام مشارکت در یک درگیری، به اتاق موسوم به «دربسته» منتقل شد. شخصاً هنگام بازگشت از ملاقات، آنان را در همان محل دیدم و پیگیر وضعیتشان شدم. مسئولان وقت وعده دادند که بهزودی به بند خود یا بندی دیگر در همان واحد منتقل میشوند. اما با دخالت فردی بهنام اسماعیل فرجنژاد، یکی از معاونان موسوم به «سلامت»، این وعده زیر پا گذاشته شد.
این چهار زندانی به واحد یک منتقل شدند؛ شلوغترین و پرتنشترین واحد زندان، که اساساً فرستادن اتباع خارجی به آن برخلاف آییننامه داخلی زندانهاست. نبی بیاتی که این تصمیم را ناعادلانه و توهینآمیز میدانست، صراحتاً اعلام کرد: اگر در این مکان نگه داشته شود، اعتصاب غذای خشک خواهد کرد و حتی لب به آب نخواهد زد. پاسخ معاون سلامت با پوزخند و جملهای توهینآمیز همراه بود: «فوقش میمیری، به درک!» سپس دستور داد او را نه در داخل اتاق، بلکه در راهروی بند ۹ واحد یک ـ محل تردد عمومی زندانیان ـ مستقر کنند.
چهار روز بعد، در حالی که هیچکس سراغی از او نگرفته بود، نبی بیاتی در تنهایی مطلق جان سپرد. این یک مرگ عادی نبود. این یک قتل بود.
برای ما که در بند هستیم، این خبر جانکاه و تکاندهنده بود. چگونه است که در این سرزمین، جان انسان تا این اندازه بیارزش شده؟ چگونه است که مرگِ قابل پیشگیری یک زندانی، با چنین آرامشی نادیده گرفته میشود؟
بارها هشدار دادهام که ساختار مدیریتی زندان قزلحصار، بهویژه در حوزهای بهنام «سلامت»، بحرانی و دوگانه است. از یک سو فردی بهنام قبادی مسئول واحد ۳ و بند سیاسی (که من نیز در آن زندانیام) است، و از سوی دیگر، فرجنژاد که عملاً ساختاری مستقل و بیپاسخگو دارد. این آشفتگی ساختاری، زمینهساز فجایعی مانند آنچه بر سر نبی بیاتی آمد، شده است.
با وجود اینکه برخی فعالان حقوق بشر نیز در همین زندان حضور دارند و پیگیر این فاجعه بودهاند، تا زمان نگارش این نامه، هیچ نمایندهای از سوی قوه قضاییه برای بررسی موضوع به زندان اعزام نشده است. این بیتفاوتی، در عمل به معنای تأیید قتل یک زندانی است.
قوانین مربوط به اعتصاب غذا برای زندانیان روشن است. نهفقط این قوانین رعایت نشد، بلکه حتی اصول انسانی اولیه نیز زیر پا گذاشته شد. اعتصاب غذا، آخرین راهِ انسانیست که دیگر راهی برای احقاق حق خود نمییابد. این صداها را باید شنید، نه خاموش کرد.
اکنون ما در زندان قزلحصار خواستار اعزام فوری هیأتی مستقل، مسئول و دارای اختیار از خارج از ساختار زندان، برای بررسی این جنایت و برخورد قاطع با عاملان آن هستیم. هرگونه بیتوجهی به این خواسته، بیتردید جایگاه قوه قضاییه را نزد افکار عمومی، در داخل و خارج، بیش از پیش تضعیف خواهد کرد.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴»
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #بیانیه #احمدرضا_حائری
@Tavaana_TavaanaTech
نامه سرگشاده احمدرضا حائری خطاب به رئیس قوه قضاییه
«جناب محسنی اژهای،
در سالهای اخیر بارها، چه با نامههای سرگشاده و چه از طریق مکاتبات خصوصی با مسئولان، درباره نقض فاحش حقوق بشر در زندانهای جمهوری اسلامی، بهویژه درباره «حق حیات» زندانیان، هشدار دادهام. از ساسان نیکنفس تا امیرحسین حاتمی، فهرست قربانیان این سیستم بیپایان است. در برابر این هشدارها، آنچه نصیب من شده صرفاً پروندهسازیهای مکرر و حبس بوده است. این بار اما، اگر هیچ اقدامی برای پیگیری فاجعهای که در ادامه شرح داده میشود صورت نگیرد، و در عوض بار دیگر من هدف پیگرد قرار گیرم، این آخرین نامهام خواهد بود. پس از این، مخاطب من نهادهای بینالمللی مدافع حقوق بشر خواهند بود.
در روزهای اخیر، نبی بیاتی، زندانی تبعه افغانستان، در زندان قزلحصار جان خود را از دست داد. او که به دلیل رفتار تحقیرآمیز و خلاف آییننامه، دست به اعتصاب غذای خشک زده بود، بدون هیچگونه رسیدگی و در بیتفاوتی مطلق مسئولان، جان باخت. مرگی که بهروشنی مصداق «قتل سیستماتیک» است.
نگارش این گزارش بر اساس مشاهدات عینی و بررسی دقیق صورت گرفته و به درستی آن اطمینان کامل دارم.
هفته گذشته، نبی بیاتی، زندانی محبوس در سالن ۱۹ واحد چهار، بههمراه سه همبند دیگر به اتهام مشارکت در یک درگیری، به اتاق موسوم به «دربسته» منتقل شد. شخصاً هنگام بازگشت از ملاقات، آنان را در همان محل دیدم و پیگیر وضعیتشان شدم. مسئولان وقت وعده دادند که بهزودی به بند خود یا بندی دیگر در همان واحد منتقل میشوند. اما با دخالت فردی بهنام اسماعیل فرجنژاد، یکی از معاونان موسوم به «سلامت»، این وعده زیر پا گذاشته شد.
این چهار زندانی به واحد یک منتقل شدند؛ شلوغترین و پرتنشترین واحد زندان، که اساساً فرستادن اتباع خارجی به آن برخلاف آییننامه داخلی زندانهاست. نبی بیاتی که این تصمیم را ناعادلانه و توهینآمیز میدانست، صراحتاً اعلام کرد: اگر در این مکان نگه داشته شود، اعتصاب غذای خشک خواهد کرد و حتی لب به آب نخواهد زد. پاسخ معاون سلامت با پوزخند و جملهای توهینآمیز همراه بود: «فوقش میمیری، به درک!» سپس دستور داد او را نه در داخل اتاق، بلکه در راهروی بند ۹ واحد یک ـ محل تردد عمومی زندانیان ـ مستقر کنند.
چهار روز بعد، در حالی که هیچکس سراغی از او نگرفته بود، نبی بیاتی در تنهایی مطلق جان سپرد. این یک مرگ عادی نبود. این یک قتل بود.
برای ما که در بند هستیم، این خبر جانکاه و تکاندهنده بود. چگونه است که در این سرزمین، جان انسان تا این اندازه بیارزش شده؟ چگونه است که مرگِ قابل پیشگیری یک زندانی، با چنین آرامشی نادیده گرفته میشود؟
بارها هشدار دادهام که ساختار مدیریتی زندان قزلحصار، بهویژه در حوزهای بهنام «سلامت»، بحرانی و دوگانه است. از یک سو فردی بهنام قبادی مسئول واحد ۳ و بند سیاسی (که من نیز در آن زندانیام) است، و از سوی دیگر، فرجنژاد که عملاً ساختاری مستقل و بیپاسخگو دارد. این آشفتگی ساختاری، زمینهساز فجایعی مانند آنچه بر سر نبی بیاتی آمد، شده است.
با وجود اینکه برخی فعالان حقوق بشر نیز در همین زندان حضور دارند و پیگیر این فاجعه بودهاند، تا زمان نگارش این نامه، هیچ نمایندهای از سوی قوه قضاییه برای بررسی موضوع به زندان اعزام نشده است. این بیتفاوتی، در عمل به معنای تأیید قتل یک زندانی است.
قوانین مربوط به اعتصاب غذا برای زندانیان روشن است. نهفقط این قوانین رعایت نشد، بلکه حتی اصول انسانی اولیه نیز زیر پا گذاشته شد. اعتصاب غذا، آخرین راهِ انسانیست که دیگر راهی برای احقاق حق خود نمییابد. این صداها را باید شنید، نه خاموش کرد.
اکنون ما در زندان قزلحصار خواستار اعزام فوری هیأتی مستقل، مسئول و دارای اختیار از خارج از ساختار زندان، برای بررسی این جنایت و برخورد قاطع با عاملان آن هستیم. هرگونه بیتوجهی به این خواسته، بیتردید جایگاه قوه قضاییه را نزد افکار عمومی، در داخل و خارج، بیش از پیش تضعیف خواهد کرد.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴»
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #بیانیه #احمدرضا_حائری
@Tavaana_TavaanaTech
💔33👍11🕊2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صفحه اینستاگرام احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرلحصار، یک فایل صوتی از او منتشر کرد با این شرح:
«نه به اعدام در زندانهای ایران؛
نزدیک به هفتادوپنج درصد اعدامهای سال گذشته در دنیا متعلق به جمهوری اسلامی بوده».
اما دلنوشتهای هم از این زندانی سیاسی در دومین سال حبس او به دست ما رسیده است که به شرح زیر است:
سال ۱۹۲۶ هم سال خوبی بود. پنانستر و ویل پشت سر هم—یکی اواخر بهار و دیگری اوایل تابستان—ازدواج کردند. همسر من هم اواخر ژوئن، دختربچهای برایم به دنیا آورد. به قول پنانستر: «همگی وارد دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی شدهایم.»
—از کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن، صفحه ۱۳۴
اکنون وارد سومین سال حبس شدهام. در آینهی کوچک سلول که اندازهاش بهطرز عجیبی با خودِ سلول هماهنگ است، آثار تحمل وزن سنگینِ صدها روایتِ دیده و شنیده از رنج همنوعانم در این دو سال زندان را بهروشنی میبینم؛ روایتهایی که روان آدمی را بیوقفه میخراشند، گویی در تلاشاند راهی به بیرون پیدا کنند. غباری از سپیدی بر موهای سر و صورتم نشسته است.
نگاهم را از آینه میگیرم و از سلول خارج میشوم. طول سیمتری کریدور بند را در سکوت میپیمایم و به جملهی شخصیت رمانِ نویسندهی فرانسوی فکر میکنم: «دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی.»
«یک زندگی عادی»، «دوران باعظمت»… با فکر کردن به این جمله و ترکیبهایش، در میان کریدوری که دو طرفش سلولهای کوچکیست با بیست همبندیام، آهسته قدم میزنم و میشمارم…
خدای من! تنها در همین بند، بیست هموطنی که اکنون همبند مناند، در مجموع بیش از ۱۵۰ سال حبس کشیدهاند؛ آنهم فقط بهخاطر خواستن دوران باعظمتِ «یک زندگی عادی»—نه برای خود، که برای هموطنانشان!
با اندوه فراوان فکر میکنم به اینکه نزدیک به ۱۲۰ سال پیش، مردم این سرزمین علیه استبداد سلطان قجری—که اتفاقاً روسهای تزاری نیز پشتوانهاش بودند—انقلاب کردند، نه برای چیز عجیب و غریبی، فقط برای داشتن «یک زندگی عادی» که از آن محرومشان کرده بودند! اما اکنون، ۱۱۹ سال پس از انقلاب مشروطه، گویی وارثان همان دشمنانِ «کلمهی منحوسِ آزادی» و خصمانانِ چیزی به نام «قانون»، به جای سلطنت قجری، سلطنت اسلامی را برقرار کردهاند؛ و ما هنوز باید بجنگیم، برای همان یک کلمه: «قانون».
و مردم، این مردم نجیب، با پشتسر گذاشتن چهار دهه ناکارآمدی و فسادی که همزاد استبداد است، و در دلِ تورمهای پیدرپیِ دو رقمی، هنوز در تلاشاند برای رسیدن به همان دوران باعظمتِ «داشتن یک زندگی عادی»!
روز بعد، شاهدی از درِ آهنیِ بند، با هیأتی همراه، وارد شد. من مطمئن بودم که در این مملکت بیقانون، به وکیلِ مهدی حسنی—همبندیام که زیر حکم اعدام است—در دادسرای امنیت (ناحیه ۳۳) اجازه ندادهاند که برای نوشتن لایحهی اعادهی دادرسی، پرونده را مطالعه کند. منتظر آمدن این شاهد بودم.
آقای قناعتکار، رئیس دادسرا، را به کناری کشاندم و در حضور دو یا سه نفر از همکارانش، با صدای بلند گفتم:
«شما به چه حقی به وکیل متهمی که حکم سلب حیات دارد، اجازه نمیدهید پرونده را مطالعه کند؟»
قناعتکار با دستپاچگی رو به همکاری که آنسوتر ایستاده بود گفت: «آقای… مادهی چند بود دربارهی عدم ورود وکیل…؟»
سخنش را قطع کردم:
«آقای قناعتکار! آن ماده که میخواهید بدانید، مربوط به مرحلهی تحقیقات است. حتی با وجود اشکالاتش، در این پرونده صدق نمیکند. آقای حسنی از قاضی ایمان افشاری حکم قطعی اعدام گرفته. الان شما موظفاید پرونده را به هر وکیلی که از ایشان وکالت دارد، برای مطالعه کامل تحویل بدهید.»
اما در کمال تعجب، با صراحت و بیپروایی—که نمیدانم به کجا پشتگرم بود—گفت:
«نه، من هرگز این پرونده را به وکیل نمیدهم بخواند! اسناد سری مملکت در آن است!»
عصبانی و متعجب پاسخ دادم:
«کدام اسناد سری؟ اصلاً شما چیزی از طبقهبندی اسناد میدانید؟ سند سری کجا بود؟ حتی اگر سندی سری یا فوقسری باشد، باز هم شما حق ندارید وکیل را از مطالعهی پرونده محروم کنید!»
گفت: «به خودش نشان دادهام.» (بعداً از مهدی پرسیدم، شدیداً تکذیب کرد.)
دوباره گفتم:
«شما اصلاً میدانید فلسفهی وکالت چیست؟ کسی را میخواهید اعدام کنید و اینچنین ساده او را از حق داشتن وکیل و دادرسی عادلانه محروم میکنید. تعارف نکنید، یکباره تمامش کنید، مثل خلخالی بگویید: ما فقط برای لالها وکیل گرفتن را قبول داریم!»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/mvn4f6s8
#بیانیه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«نه به اعدام در زندانهای ایران؛
نزدیک به هفتادوپنج درصد اعدامهای سال گذشته در دنیا متعلق به جمهوری اسلامی بوده».
اما دلنوشتهای هم از این زندانی سیاسی در دومین سال حبس او به دست ما رسیده است که به شرح زیر است:
سال ۱۹۲۶ هم سال خوبی بود. پنانستر و ویل پشت سر هم—یکی اواخر بهار و دیگری اوایل تابستان—ازدواج کردند. همسر من هم اواخر ژوئن، دختربچهای برایم به دنیا آورد. به قول پنانستر: «همگی وارد دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی شدهایم.»
—از کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن، صفحه ۱۳۴
اکنون وارد سومین سال حبس شدهام. در آینهی کوچک سلول که اندازهاش بهطرز عجیبی با خودِ سلول هماهنگ است، آثار تحمل وزن سنگینِ صدها روایتِ دیده و شنیده از رنج همنوعانم در این دو سال زندان را بهروشنی میبینم؛ روایتهایی که روان آدمی را بیوقفه میخراشند، گویی در تلاشاند راهی به بیرون پیدا کنند. غباری از سپیدی بر موهای سر و صورتم نشسته است.
نگاهم را از آینه میگیرم و از سلول خارج میشوم. طول سیمتری کریدور بند را در سکوت میپیمایم و به جملهی شخصیت رمانِ نویسندهی فرانسوی فکر میکنم: «دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی.»
«یک زندگی عادی»، «دوران باعظمت»… با فکر کردن به این جمله و ترکیبهایش، در میان کریدوری که دو طرفش سلولهای کوچکیست با بیست همبندیام، آهسته قدم میزنم و میشمارم…
خدای من! تنها در همین بند، بیست هموطنی که اکنون همبند مناند، در مجموع بیش از ۱۵۰ سال حبس کشیدهاند؛ آنهم فقط بهخاطر خواستن دوران باعظمتِ «یک زندگی عادی»—نه برای خود، که برای هموطنانشان!
با اندوه فراوان فکر میکنم به اینکه نزدیک به ۱۲۰ سال پیش، مردم این سرزمین علیه استبداد سلطان قجری—که اتفاقاً روسهای تزاری نیز پشتوانهاش بودند—انقلاب کردند، نه برای چیز عجیب و غریبی، فقط برای داشتن «یک زندگی عادی» که از آن محرومشان کرده بودند! اما اکنون، ۱۱۹ سال پس از انقلاب مشروطه، گویی وارثان همان دشمنانِ «کلمهی منحوسِ آزادی» و خصمانانِ چیزی به نام «قانون»، به جای سلطنت قجری، سلطنت اسلامی را برقرار کردهاند؛ و ما هنوز باید بجنگیم، برای همان یک کلمه: «قانون».
و مردم، این مردم نجیب، با پشتسر گذاشتن چهار دهه ناکارآمدی و فسادی که همزاد استبداد است، و در دلِ تورمهای پیدرپیِ دو رقمی، هنوز در تلاشاند برای رسیدن به همان دوران باعظمتِ «داشتن یک زندگی عادی»!
روز بعد، شاهدی از درِ آهنیِ بند، با هیأتی همراه، وارد شد. من مطمئن بودم که در این مملکت بیقانون، به وکیلِ مهدی حسنی—همبندیام که زیر حکم اعدام است—در دادسرای امنیت (ناحیه ۳۳) اجازه ندادهاند که برای نوشتن لایحهی اعادهی دادرسی، پرونده را مطالعه کند. منتظر آمدن این شاهد بودم.
آقای قناعتکار، رئیس دادسرا، را به کناری کشاندم و در حضور دو یا سه نفر از همکارانش، با صدای بلند گفتم:
«شما به چه حقی به وکیل متهمی که حکم سلب حیات دارد، اجازه نمیدهید پرونده را مطالعه کند؟»
قناعتکار با دستپاچگی رو به همکاری که آنسوتر ایستاده بود گفت: «آقای… مادهی چند بود دربارهی عدم ورود وکیل…؟»
سخنش را قطع کردم:
«آقای قناعتکار! آن ماده که میخواهید بدانید، مربوط به مرحلهی تحقیقات است. حتی با وجود اشکالاتش، در این پرونده صدق نمیکند. آقای حسنی از قاضی ایمان افشاری حکم قطعی اعدام گرفته. الان شما موظفاید پرونده را به هر وکیلی که از ایشان وکالت دارد، برای مطالعه کامل تحویل بدهید.»
اما در کمال تعجب، با صراحت و بیپروایی—که نمیدانم به کجا پشتگرم بود—گفت:
«نه، من هرگز این پرونده را به وکیل نمیدهم بخواند! اسناد سری مملکت در آن است!»
عصبانی و متعجب پاسخ دادم:
«کدام اسناد سری؟ اصلاً شما چیزی از طبقهبندی اسناد میدانید؟ سند سری کجا بود؟ حتی اگر سندی سری یا فوقسری باشد، باز هم شما حق ندارید وکیل را از مطالعهی پرونده محروم کنید!»
گفت: «به خودش نشان دادهام.» (بعداً از مهدی پرسیدم، شدیداً تکذیب کرد.)
دوباره گفتم:
«شما اصلاً میدانید فلسفهی وکالت چیست؟ کسی را میخواهید اعدام کنید و اینچنین ساده او را از حق داشتن وکیل و دادرسی عادلانه محروم میکنید. تعارف نکنید، یکباره تمامش کنید، مثل خلخالی بگویید: ما فقط برای لالها وکیل گرفتن را قبول داریم!»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/mvn4f6s8
#بیانیه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔26👍6❤3
تداوم پروندهسازی علیه احمدرضا حائری در آغاز سومین سال حبس؛ اعتراض به اعدام محسن لنگرنشین، بهانهی پنجمین پرونده
چند روز پیش، برای پنجمینبار، احمدرضا حائری را به دادسرای انقلاب احضار کردند؛ اینبار به جرم اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین.
متنی که میخوانید، نوشتهای است تلخ، آمیخته با طنزی سیاه از احمدرضا. لحنی که کمتر از او سراغ داریم. شاید همین تغییر سبک، نشانهای باشد از شدتگرفتن فشارها و باری که این روزها بر دوش او سنگینی میکند.
🟥🟥🟥
آقایان صاحب مملکت!
شما که ما را زندانی کردهاید تا چرخهای «پیشرفت کشور» بیوقفه بچرخد، خودتان خسته نشدهاید از این بازی؟ احضارهای بیپایان، پروندههای پشت پرونده، آن هم بدون کمترین ملاحظهی قانونی؟ در دو سال گذشته، چهار پرونده با شکایت سازمان زندانها برایم ساختید. حالا هم پنجمین!
البته واضح است همهی دادسراها مثل ناحیه ۳۳ نیستند که ضابطانِ خوشخطوخال آنجا کیفرخواست بنویسند و بازپرس فقط امضا کند! گاهی هم پیدا میشود بازپرسی در شعبه یک ناحیه یک کرج که مثل یکی از پروندههای پیشینتان، منع تعقیب صادر میکند.
شما که راهوچاه را خوب بلدید: همانطور که سال ۹۹، بدون هیچ درخواست من، شکایت سازمان زندانها را از قعر کشوی بایگانی بیرون کشیدید و ۹۱ روز حکم گرفتید و بعد، بیدرخواست من، پرونده را برای «ادغام» فرستادید شعبه ۳۶، تا بیست ماه به حکمم اضافه کنید!
حالا که خیالتان راحت است تا دو سال دیگر آزاد نمیشوم و خدای نکرده مزاحم شتاب حرکتتان به سوی قلههای توسعهی اسلامی نمیشوم، این یکی دیگر برای چیست؟ تازهترین پروندهسازی را هم بدون مقدمه، بیهیچ توضیح، فرستادید شعبه ۱۳ بازپرسی.
آخر چند خط نوشتن من چه لطمهای به روند مقدستان وارد کرده؟ من بارها به زندانیان و خانوادههایشان گفتهام: «حرف بازجوها و وکلای تسخیری را گوش ندهید، سکوت نکنید». بازجو میخواهد حکم سنگین بگیرد، اگر اعدام باشد چه بهتر! پیشرفت شغلیاش تضمین میشود. نتیجه؟ سکوت زندانی و خانوادهاش، تا پای چوبه دار. فقط با این جملهی آشنا: «پروندهی پسرتان چیزی نیست، نهایت پنج سال! فقط رسانهای نکنید تا کار خرابتر نشود.»
و حالا… هفتادمین هفتهی کارزار سهشنبههای «نه به اعدام» گذشته و ما ماندهایم، با انسانی در آستانهی مرگ، که حتی تصویری هم از او منتشر نشده.
آقایان صاحب مملکت!
تاریخ این پنجمین پرونده مربوط به امسال است و مطابق گفتهی غیررسمی مأمورانتان، دلیلش اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین بوده. این شوخی بیمزه را تا کی ادامه میدهید؟ ما که زندانیایم و خودتان هم در بازجوییها گفتهاید تا اراده نکنید، آزاد نخواهیم شد. پس این پروندهسازیهای پیدرپی دیگر چه فایدهای دارد؟ پنج پرونده در دو سال؟
راستی، دوستی میگفت: «شوخی، در دل سرکوب، ابزار دفاع است.»
در پایان، اجازه دهید بخشی از اطلاعیهی زندان دربارهی لباسهایی که خانوادهها میتوانند برای عزیزانشان بیاورند را با شما در میان بگذارم. گوشهای از طنز نهفته در بوروکراسی شما همینجاست:
«… البسه باید بدون هرگونه نقش، عکس، آرم، علائم غیرمجاز باشد؛ از جمله: نقوش انسان، حیوانات، اسکلت، تاج، اعداد انگلیسی بزرگ…»
نویسندگان این اطلاعیه انگار خود سر شوخی را باز کردهاند! پرسشی ساده اینجا مطرح میشود: اگر اسکلت، تاج، و اعداد انگلیسی بزرگ ممنوعاند، یعنی اسکلت کوچک، عمامه، و اعداد انگلیسی کوچک مجاز هستند؟ دستکم این ابهام را روشن کنید، تا اگر لباسی برای ما آوردند، با تشخیص شما، به جرم «عدد بزرگ» مجازات تازهای در راه نباشد!
و راستی، آقایان صاحب مملکت!
مدتی پیش، از یکی از مقامات غیرقضایی شنیدم که «به دادستانها پیشنهاد شده در ماههای حرام، اجرای احکام اعدام متوقف شود. شاید فرصتی باشد برای توقف برخی احکام.»
حالا لطفاً به همان دادستانها بگویید: «از خیر آن پیشنهاد گذشتیم؛ فقط لطفاً اجرای احکام را سریعتر، قبل از شروع ماههای حرام انجام دهید!» چون بهنظر میرسد نهتنها اعدامها در این ماهها متوقف نشده، بلکه حتی شدت هم گرفته است.
ما را به خیر شما امیدی نیست…
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
در یکی از هزاران روزی که شما زندانیان را برای اعدام به انفرادی میبرید…
شاید ششم بهمن ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چند روز پیش، برای پنجمینبار، احمدرضا حائری را به دادسرای انقلاب احضار کردند؛ اینبار به جرم اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین.
متنی که میخوانید، نوشتهای است تلخ، آمیخته با طنزی سیاه از احمدرضا. لحنی که کمتر از او سراغ داریم. شاید همین تغییر سبک، نشانهای باشد از شدتگرفتن فشارها و باری که این روزها بر دوش او سنگینی میکند.
🟥🟥🟥
آقایان صاحب مملکت!
شما که ما را زندانی کردهاید تا چرخهای «پیشرفت کشور» بیوقفه بچرخد، خودتان خسته نشدهاید از این بازی؟ احضارهای بیپایان، پروندههای پشت پرونده، آن هم بدون کمترین ملاحظهی قانونی؟ در دو سال گذشته، چهار پرونده با شکایت سازمان زندانها برایم ساختید. حالا هم پنجمین!
البته واضح است همهی دادسراها مثل ناحیه ۳۳ نیستند که ضابطانِ خوشخطوخال آنجا کیفرخواست بنویسند و بازپرس فقط امضا کند! گاهی هم پیدا میشود بازپرسی در شعبه یک ناحیه یک کرج که مثل یکی از پروندههای پیشینتان، منع تعقیب صادر میکند.
شما که راهوچاه را خوب بلدید: همانطور که سال ۹۹، بدون هیچ درخواست من، شکایت سازمان زندانها را از قعر کشوی بایگانی بیرون کشیدید و ۹۱ روز حکم گرفتید و بعد، بیدرخواست من، پرونده را برای «ادغام» فرستادید شعبه ۳۶، تا بیست ماه به حکمم اضافه کنید!
حالا که خیالتان راحت است تا دو سال دیگر آزاد نمیشوم و خدای نکرده مزاحم شتاب حرکتتان به سوی قلههای توسعهی اسلامی نمیشوم، این یکی دیگر برای چیست؟ تازهترین پروندهسازی را هم بدون مقدمه، بیهیچ توضیح، فرستادید شعبه ۱۳ بازپرسی.
آخر چند خط نوشتن من چه لطمهای به روند مقدستان وارد کرده؟ من بارها به زندانیان و خانوادههایشان گفتهام: «حرف بازجوها و وکلای تسخیری را گوش ندهید، سکوت نکنید». بازجو میخواهد حکم سنگین بگیرد، اگر اعدام باشد چه بهتر! پیشرفت شغلیاش تضمین میشود. نتیجه؟ سکوت زندانی و خانوادهاش، تا پای چوبه دار. فقط با این جملهی آشنا: «پروندهی پسرتان چیزی نیست، نهایت پنج سال! فقط رسانهای نکنید تا کار خرابتر نشود.»
و حالا… هفتادمین هفتهی کارزار سهشنبههای «نه به اعدام» گذشته و ما ماندهایم، با انسانی در آستانهی مرگ، که حتی تصویری هم از او منتشر نشده.
آقایان صاحب مملکت!
تاریخ این پنجمین پرونده مربوط به امسال است و مطابق گفتهی غیررسمی مأمورانتان، دلیلش اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین بوده. این شوخی بیمزه را تا کی ادامه میدهید؟ ما که زندانیایم و خودتان هم در بازجوییها گفتهاید تا اراده نکنید، آزاد نخواهیم شد. پس این پروندهسازیهای پیدرپی دیگر چه فایدهای دارد؟ پنج پرونده در دو سال؟
راستی، دوستی میگفت: «شوخی، در دل سرکوب، ابزار دفاع است.»
در پایان، اجازه دهید بخشی از اطلاعیهی زندان دربارهی لباسهایی که خانوادهها میتوانند برای عزیزانشان بیاورند را با شما در میان بگذارم. گوشهای از طنز نهفته در بوروکراسی شما همینجاست:
«… البسه باید بدون هرگونه نقش، عکس، آرم، علائم غیرمجاز باشد؛ از جمله: نقوش انسان، حیوانات، اسکلت، تاج، اعداد انگلیسی بزرگ…»
نویسندگان این اطلاعیه انگار خود سر شوخی را باز کردهاند! پرسشی ساده اینجا مطرح میشود: اگر اسکلت، تاج، و اعداد انگلیسی بزرگ ممنوعاند، یعنی اسکلت کوچک، عمامه، و اعداد انگلیسی کوچک مجاز هستند؟ دستکم این ابهام را روشن کنید، تا اگر لباسی برای ما آوردند، با تشخیص شما، به جرم «عدد بزرگ» مجازات تازهای در راه نباشد!
و راستی، آقایان صاحب مملکت!
مدتی پیش، از یکی از مقامات غیرقضایی شنیدم که «به دادستانها پیشنهاد شده در ماههای حرام، اجرای احکام اعدام متوقف شود. شاید فرصتی باشد برای توقف برخی احکام.»
حالا لطفاً به همان دادستانها بگویید: «از خیر آن پیشنهاد گذشتیم؛ فقط لطفاً اجرای احکام را سریعتر، قبل از شروع ماههای حرام انجام دهید!» چون بهنظر میرسد نهتنها اعدامها در این ماهها متوقف نشده، بلکه حتی شدت هم گرفته است.
ما را به خیر شما امیدی نیست…
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
در یکی از هزاران روزی که شما زندانیان را برای اعدام به انفرادی میبرید…
شاید ششم بهمن ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔31❤5👍3
#احمدرضا_حائری زندانی سیاسی در تماسهای تلفنی خود با دوستان، نکات مهمی را درباره پرونده #محمدامین_مهدوی_شایسته مطرح کرده که خلاصهای از آن در ادامه آمده:
«دوستان فعال در حوزه رسانه و مدافعان حقوق بشر توجه داشته باشند که نفسِ محاکمه توسط ابوالقاسم صلواتی بهتنهایی به معنای نقض کامل حقوق متهم و محرومیت او از حق دادرسی منصفانه است؛ محمدامین مهدوی شایسته نیز از این قاعده مستثنی نیست. صدور حکم اعدام برای قاضی صلواتی چنان سهل و شیرین است که اگر دیوان عالی کشور حکم را نقض کند، او حتی با محافظانش راهی همان شعبه میشود و بر قضاتی که رأی به نقض دادهاند فشار میآورد. نمونهاش را در پروندهی همبندی سابقم، سامان یاسین، دیدیم که صلواتی شخصاً به شعبه نهم دیوان رفت تا به شکستن حکم اعتراض کند؛ اعتراضی همراه با تهدیدی ضمنی.
سال ۱۳۹۳، وقتی مرا بهدلیل اعتراض به «پنجشنبه سیاه بند ۳۵۰» و ضرب و جرح زندانیان محاکمه کرد، نخستین چیزی که در شعبه ۱۵ توجهم را جلب کرد، میزهای متعددی بود که در ورودی شعبه و با فاصلهی یک متری روبهروی هم چیده شده بودند؛ چیزی شبیه به ایست بازرسی. بعدها فهمیدم این چیدمان نوعی تدبیر امنیتی بوده تا مبادا متهم یا همراهانش به سمت صلواتی حملهور شوند! شکل دادگاه چیزی بود بین تمسخر و نمایش. چند کلمهی آمیخته با شوخی که باعث شد احساس کنم اصلاً نیازی به دفاع نیست، و خودِ صلواتی نیز با تعبیراتی این ذهنیت را تقویت کرد. جلسهی محاکمه بیش از پنج دقیقه طول نکشید؛ با گرفتن یک امضا و لبخندی از سوی صلواتی، از راهرو پیچدرپیچ شعبه عبور کردیم و من با خود گفتم: «قطعاً تبرئه میشوم!» اما چند روز بعد حکم آمد: ۴۵ ماه زندان.
اکنون، محاکمه محمدامین مهدوی شایسته نیز در پستوی شعبه ۱۵، در بیخبری مردم و رسانهها برگزار شده و او را میخواهند اعدام کنند. پرونده را وزارت اطلاعات گرد آورده است. پس آقای مسعود پزشکیان، که نام علی (ع) را دمبهدم بر زبان میآورند، لطفاً یک سؤال از وزیر اطلاعات، آقای خطیب، بپرسید: «این جوان ۲۶ ساله اصلاً به اسناد حساس دسترسی نداشته؛ اما در زندان از فردی دیگر در همین پرونده صحبت میشود که ظاهراً پشت میز بوده و به اسناد دسترسی داشته است. او در همان ابتدا از سوی صلواتی به ده سال زندان محکوم میشود، اما کمتر از یک سال را در حبس میماند و به طریقی به آغوش خانواده بازمیگردد. در حالیکه محمدامین –که بیکسوکار نبود اما کسی را نداشت که پیگیر کارش باشد یا به مقامات بالادستی وصل باشد– حالا باید پای چوبه دار برود!»
( متن کامل در اسلایدها)
#بیانیه #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«دوستان فعال در حوزه رسانه و مدافعان حقوق بشر توجه داشته باشند که نفسِ محاکمه توسط ابوالقاسم صلواتی بهتنهایی به معنای نقض کامل حقوق متهم و محرومیت او از حق دادرسی منصفانه است؛ محمدامین مهدوی شایسته نیز از این قاعده مستثنی نیست. صدور حکم اعدام برای قاضی صلواتی چنان سهل و شیرین است که اگر دیوان عالی کشور حکم را نقض کند، او حتی با محافظانش راهی همان شعبه میشود و بر قضاتی که رأی به نقض دادهاند فشار میآورد. نمونهاش را در پروندهی همبندی سابقم، سامان یاسین، دیدیم که صلواتی شخصاً به شعبه نهم دیوان رفت تا به شکستن حکم اعتراض کند؛ اعتراضی همراه با تهدیدی ضمنی.
سال ۱۳۹۳، وقتی مرا بهدلیل اعتراض به «پنجشنبه سیاه بند ۳۵۰» و ضرب و جرح زندانیان محاکمه کرد، نخستین چیزی که در شعبه ۱۵ توجهم را جلب کرد، میزهای متعددی بود که در ورودی شعبه و با فاصلهی یک متری روبهروی هم چیده شده بودند؛ چیزی شبیه به ایست بازرسی. بعدها فهمیدم این چیدمان نوعی تدبیر امنیتی بوده تا مبادا متهم یا همراهانش به سمت صلواتی حملهور شوند! شکل دادگاه چیزی بود بین تمسخر و نمایش. چند کلمهی آمیخته با شوخی که باعث شد احساس کنم اصلاً نیازی به دفاع نیست، و خودِ صلواتی نیز با تعبیراتی این ذهنیت را تقویت کرد. جلسهی محاکمه بیش از پنج دقیقه طول نکشید؛ با گرفتن یک امضا و لبخندی از سوی صلواتی، از راهرو پیچدرپیچ شعبه عبور کردیم و من با خود گفتم: «قطعاً تبرئه میشوم!» اما چند روز بعد حکم آمد: ۴۵ ماه زندان.
اکنون، محاکمه محمدامین مهدوی شایسته نیز در پستوی شعبه ۱۵، در بیخبری مردم و رسانهها برگزار شده و او را میخواهند اعدام کنند. پرونده را وزارت اطلاعات گرد آورده است. پس آقای مسعود پزشکیان، که نام علی (ع) را دمبهدم بر زبان میآورند، لطفاً یک سؤال از وزیر اطلاعات، آقای خطیب، بپرسید: «این جوان ۲۶ ساله اصلاً به اسناد حساس دسترسی نداشته؛ اما در زندان از فردی دیگر در همین پرونده صحبت میشود که ظاهراً پشت میز بوده و به اسناد دسترسی داشته است. او در همان ابتدا از سوی صلواتی به ده سال زندان محکوم میشود، اما کمتر از یک سال را در حبس میماند و به طریقی به آغوش خانواده بازمیگردد. در حالیکه محمدامین –که بیکسوکار نبود اما کسی را نداشت که پیگیر کارش باشد یا به مقامات بالادستی وصل باشد– حالا باید پای چوبه دار برود!»
( متن کامل در اسلایدها)
#بیانیه #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔20❤5💯5
روایتی از یک دادگاه نمایشی؛ تجربهای از بیعدالتی سیستماتیک در قوه قضاییه ایران
✍️مریم یحیوی
به توصیه رفیق گرامی و کنشگر شریف، #احمدرضا_حائری ، تصمیم گرفتم تجربه شخصیام از دادگاهی که با قضاوت ابوالقاسم صلواتی برگزار شد، روایت کنم. شاید این نوشته سهمی هرچند کوچک در افشای بیعدالتی ساختارمند و نبود استقلال در قوه قضاییه ایران داشته باشد.
در ۱۱ آبان ۱۳۹۳، توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدم. پس از ساعتها تفتیش خانه پدری، به بازداشتگاه ۲-الف (وابسته به سپاه پاسداران) منتقل شدم. در آنجا به مدت ۲۷ روز در سلول انفرادی نگهداری و تحت بازجوییهای فشرده و توهینآمیز قرار گرفتم. این فشارها برای من که درگیر روند رادیوتراپی پس از دو سال شیمیدرمانی بودم، آثار روانی و جسمی مضاعفی داشت.
بیماری من از نخستین بازداشت در بهمن ۸۹ در بند امنیتی ۲۰۹ (وابسته به وزارت اطلاعات) اوین آغاز شده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روند درمان را در دوران بازداشت متوقف کرده و همان شب اول، اعلام اعتصاب درمان کردم.
از ساعتها بازجویی طولانی، همراه با فحاشی، تحقیر و تهدید که بگذریم، یکی از بازجوها که لحنش شبیه مداحان بود، در پایان جلسهای با لحنی تحقیرآمیز گفت: «آمادهای ۷–۸ سال بری زندان بلکه آدم بشی؟»
تهدیدی که بعدها معنای عینی آن را فهمیدم.
پس از آزادی موقت، پروندهام به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ارجاع شد؛ شعبهای که زیر نظر قاضی صلواتی، چهرهای شناختهشده برای صدور احکام سنگین و ناعادلانه علیه فعالان مدنی و سیاسی، اداره میشود.
روز دادگاه، پس از نیمساعت انتظار، به همراه وکلایم وارد اتاق صلواتی شدیم. تجربه دادگاه پنجدقیقهای در سال ۹۰ با قاضی مقیسه، که با فحاشی و اهانت همراه بود، هنوز از خاطرم نرفته بود. با استرس وارد اتاق شدم. قاضی صلواتی با خندهای مصنوعی گفت: «بشین»، و به صندلیای که روبهرویش قرار داشت اشاره کرد. وکلا در گوشهای نشسته بودند و نماینده دادستان هنوز وارد نشده بود.
صلواتی با نیشخند گفت:
«با این قد و قواره و مریضی، چقدر پرونده قطور داری!»، و خندید. سپس به تمسخر گفت: «اعتصاب درمان هم که کردی!» سعی کردم از فرصت استفاده کنم و گفتم: «این حجم از پرونده بر پایه چند خط پرینت از فیسبوک ساخته شده.» ناگهان با تندی گفت: «تا من نگفتم، حرف نزن! اینجا دادگاهه، میفهمی؟»
دادستان وارد شد و بدون کوچکترین توجهی به من، کنار قاضی نشست و درگوشی صحبتهایی کردند. پس از چند دقیقه، صلواتی از من خواست مشخصاتم را بنویسم و سپس با لحنی سریع شروع به خواندن اتهامات کرد. از جمله:
ارتباط با خانواده زندانیان سیاسی؛
انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان (اشاره به وقایع «پنجشنبه سیاه» در بند ۳۵۰ اوین)؛
دیدار با برخی فعالان مدنی و سیاسی ...
نه اجازه دفاع داشتم، نه وکلا اجازه سخن داشتند. صلواتی در واکنش به اعتراض وکلا گفت: «آدم زنده که وکیل نمیخواد!» سپس فرمی به من داد و گفت: «در دو سه خط بنویس چی میخوای بگی یا تقاضای بخشش داری؟»
نوشتم که هیچیک از اتهامات را نمیپذیرم و آماده دفاع هستم. نگاهی انداخت، پوزخندی زد و گفت: «میتونی بری، خیالت راحت.»
حدود یک ماه بعد، برای دریافت حکم مراجعه کردم. منشی دادگاه برگهای به من داد که وقتی چشمم به آن افتاد، زانوهایم سست شد: ۹ سال حبس تعزیری، که ۷ سال آن اجرایی بود.
مصادیق «اجتماع و تبانی علیه امنیت» چنین فهرست شده بود:
۱-شرکت در تجمع دفاع از مردم غزه و کوبانی؛ (بهزعم دادگاه، چون برگزارکنندگان گرایش چپ داشتند، این اقدام امنیتی محسوب میشد)
۲-دیدار با خانواده زندانیان سیاسی و ارتباط با دختر یکی از رهبران «فتنه»؛
۳-حمایت از «فرقه ضاله بهاییت» به بهانه حضور در تولد یکی از اعضای زندانی آن؛
۴-تجمع مقابل زندان اوین همراه خانواده زندانیان بند ۳۵۰؛
۵-تشکیل محافل دوستانه که به عنوان «محافل اغتشاش و فتنهگری» تلقی شده بود.
در بخش «تبلیغ علیه نظام» نیز چنین مواردی آمده بود:
۱-انتشار اخبار ضرب و شتم در بند ۳۵۰؛
۲-انتقاد از محرومیت درمانی زندانیان؛
۳-نگارش یادداشت درباره اسیدپاشیهای اصفهان که «سیاهنمایی» تلقی شده بود.
تمام این مصادیق، مصداق واضح آزادی بیان و عقیده هستند که هم طبق قانون اساسی ایران (اصول ۲۳، ۲۴، ۲۷) و هم طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر (مادههای ۱۹، ۲۰، ۲۱)، حقوق بنیادین شهروندان محسوب میشوند. اما نهتنها این اصول نادیده گرفته شد، بلکه به واسطه تکرار اتهامات مشابه از سال ۸۹، حکم نیز تشدید شد.
ادامه روایت مریم یحیوی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/ycau7pam
#مریم_یحیوی #قاضی_صلواتی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
✍️مریم یحیوی
به توصیه رفیق گرامی و کنشگر شریف، #احمدرضا_حائری ، تصمیم گرفتم تجربه شخصیام از دادگاهی که با قضاوت ابوالقاسم صلواتی برگزار شد، روایت کنم. شاید این نوشته سهمی هرچند کوچک در افشای بیعدالتی ساختارمند و نبود استقلال در قوه قضاییه ایران داشته باشد.
در ۱۱ آبان ۱۳۹۳، توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدم. پس از ساعتها تفتیش خانه پدری، به بازداشتگاه ۲-الف (وابسته به سپاه پاسداران) منتقل شدم. در آنجا به مدت ۲۷ روز در سلول انفرادی نگهداری و تحت بازجوییهای فشرده و توهینآمیز قرار گرفتم. این فشارها برای من که درگیر روند رادیوتراپی پس از دو سال شیمیدرمانی بودم، آثار روانی و جسمی مضاعفی داشت.
بیماری من از نخستین بازداشت در بهمن ۸۹ در بند امنیتی ۲۰۹ (وابسته به وزارت اطلاعات) اوین آغاز شده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روند درمان را در دوران بازداشت متوقف کرده و همان شب اول، اعلام اعتصاب درمان کردم.
از ساعتها بازجویی طولانی، همراه با فحاشی، تحقیر و تهدید که بگذریم، یکی از بازجوها که لحنش شبیه مداحان بود، در پایان جلسهای با لحنی تحقیرآمیز گفت: «آمادهای ۷–۸ سال بری زندان بلکه آدم بشی؟»
تهدیدی که بعدها معنای عینی آن را فهمیدم.
پس از آزادی موقت، پروندهام به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ارجاع شد؛ شعبهای که زیر نظر قاضی صلواتی، چهرهای شناختهشده برای صدور احکام سنگین و ناعادلانه علیه فعالان مدنی و سیاسی، اداره میشود.
روز دادگاه، پس از نیمساعت انتظار، به همراه وکلایم وارد اتاق صلواتی شدیم. تجربه دادگاه پنجدقیقهای در سال ۹۰ با قاضی مقیسه، که با فحاشی و اهانت همراه بود، هنوز از خاطرم نرفته بود. با استرس وارد اتاق شدم. قاضی صلواتی با خندهای مصنوعی گفت: «بشین»، و به صندلیای که روبهرویش قرار داشت اشاره کرد. وکلا در گوشهای نشسته بودند و نماینده دادستان هنوز وارد نشده بود.
صلواتی با نیشخند گفت:
«با این قد و قواره و مریضی، چقدر پرونده قطور داری!»، و خندید. سپس به تمسخر گفت: «اعتصاب درمان هم که کردی!» سعی کردم از فرصت استفاده کنم و گفتم: «این حجم از پرونده بر پایه چند خط پرینت از فیسبوک ساخته شده.» ناگهان با تندی گفت: «تا من نگفتم، حرف نزن! اینجا دادگاهه، میفهمی؟»
دادستان وارد شد و بدون کوچکترین توجهی به من، کنار قاضی نشست و درگوشی صحبتهایی کردند. پس از چند دقیقه، صلواتی از من خواست مشخصاتم را بنویسم و سپس با لحنی سریع شروع به خواندن اتهامات کرد. از جمله:
ارتباط با خانواده زندانیان سیاسی؛
انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان (اشاره به وقایع «پنجشنبه سیاه» در بند ۳۵۰ اوین)؛
دیدار با برخی فعالان مدنی و سیاسی ...
نه اجازه دفاع داشتم، نه وکلا اجازه سخن داشتند. صلواتی در واکنش به اعتراض وکلا گفت: «آدم زنده که وکیل نمیخواد!» سپس فرمی به من داد و گفت: «در دو سه خط بنویس چی میخوای بگی یا تقاضای بخشش داری؟»
نوشتم که هیچیک از اتهامات را نمیپذیرم و آماده دفاع هستم. نگاهی انداخت، پوزخندی زد و گفت: «میتونی بری، خیالت راحت.»
حدود یک ماه بعد، برای دریافت حکم مراجعه کردم. منشی دادگاه برگهای به من داد که وقتی چشمم به آن افتاد، زانوهایم سست شد: ۹ سال حبس تعزیری، که ۷ سال آن اجرایی بود.
مصادیق «اجتماع و تبانی علیه امنیت» چنین فهرست شده بود:
۱-شرکت در تجمع دفاع از مردم غزه و کوبانی؛ (بهزعم دادگاه، چون برگزارکنندگان گرایش چپ داشتند، این اقدام امنیتی محسوب میشد)
۲-دیدار با خانواده زندانیان سیاسی و ارتباط با دختر یکی از رهبران «فتنه»؛
۳-حمایت از «فرقه ضاله بهاییت» به بهانه حضور در تولد یکی از اعضای زندانی آن؛
۴-تجمع مقابل زندان اوین همراه خانواده زندانیان بند ۳۵۰؛
۵-تشکیل محافل دوستانه که به عنوان «محافل اغتشاش و فتنهگری» تلقی شده بود.
در بخش «تبلیغ علیه نظام» نیز چنین مواردی آمده بود:
۱-انتشار اخبار ضرب و شتم در بند ۳۵۰؛
۲-انتقاد از محرومیت درمانی زندانیان؛
۳-نگارش یادداشت درباره اسیدپاشیهای اصفهان که «سیاهنمایی» تلقی شده بود.
تمام این مصادیق، مصداق واضح آزادی بیان و عقیده هستند که هم طبق قانون اساسی ایران (اصول ۲۳، ۲۴، ۲۷) و هم طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر (مادههای ۱۹، ۲۰، ۲۱)، حقوق بنیادین شهروندان محسوب میشوند. اما نهتنها این اصول نادیده گرفته شد، بلکه به واسطه تکرار اتهامات مشابه از سال ۸۹، حکم نیز تشدید شد.
ادامه روایت مریم یحیوی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/ycau7pam
#مریم_یحیوی #قاضی_صلواتی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊19💔15❤12😍1
احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، در یادداشت کوتاهی، تحویل ندادن پیکر جاویدنام مجاهد کورکور به خانوادهاش را اعتراف حکومت بر دروغبودن ادعایش درباره مجرم بودن او دانست، متن کامل این یادداشت به نقل از صفحه اینستاگرام آقای حائری به شرح زیر است:
«ما به ستمگری شما عادت کردهایم، اما هرگز برایمان «عادی» نخواهد شد، و در برابرش مقاومت خواهیم کرد.
پیکر بیجان یک تروریست قاتل کودکان چه ترسی دارد که آن را تحویل خانوادهاش نمیدهید!؟ گمان نمیکنید دروغگوییتان خیلی رسوا باشد با چنین تناقضاتی!؟ از جنازه بزدلان کودککش هیچکس هراس ندارد و هیچ کس بر مدفنش نخواهد رفت برای بزرگداشت یادش!
بله!
شما با کردارتان نشان میدهید که خودتان باور دارید آنکه بر طناب دار کشتید، نه تنها قاتل کیان پیرفلک عزیز نبود، بلکه به خاطر فضیلت شجاعت و کنار مردم ماندن محبوب شهر و وطنش شده بود. این حقیقت است که پیکر بیجانش نیز در دلتان هراس میافکند.
تسلیت به خانواده گرامی پیرفلک و کورکور
تسلیت به مردم قهرمان ایذه و همه همتباران لر، لک و کُردم…
تسلیت به همه خوزستانیها از بختیاری تا عرب و تسلیت به همه هموطنانی که در حد توانشان نام مجاهد کورکور و فریاد «نه به اعدام» را سر دادند.
ما به ستمگری شما عادت کردهایم اما هرگز برایمان «عادی» نخواهد شد، و در برابرش مقاومت خواهیم کرد، و این راز پیروزی نهایی مردم است.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
پنجشنبه ۲۲ خرداد»
#مجاهد_کورکور #کیان_پیرفلک #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ما به ستمگری شما عادت کردهایم، اما هرگز برایمان «عادی» نخواهد شد، و در برابرش مقاومت خواهیم کرد.
پیکر بیجان یک تروریست قاتل کودکان چه ترسی دارد که آن را تحویل خانوادهاش نمیدهید!؟ گمان نمیکنید دروغگوییتان خیلی رسوا باشد با چنین تناقضاتی!؟ از جنازه بزدلان کودککش هیچکس هراس ندارد و هیچ کس بر مدفنش نخواهد رفت برای بزرگداشت یادش!
بله!
شما با کردارتان نشان میدهید که خودتان باور دارید آنکه بر طناب دار کشتید، نه تنها قاتل کیان پیرفلک عزیز نبود، بلکه به خاطر فضیلت شجاعت و کنار مردم ماندن محبوب شهر و وطنش شده بود. این حقیقت است که پیکر بیجانش نیز در دلتان هراس میافکند.
تسلیت به خانواده گرامی پیرفلک و کورکور
تسلیت به مردم قهرمان ایذه و همه همتباران لر، لک و کُردم…
تسلیت به همه خوزستانیها از بختیاری تا عرب و تسلیت به همه هموطنانی که در حد توانشان نام مجاهد کورکور و فریاد «نه به اعدام» را سر دادند.
ما به ستمگری شما عادت کردهایم اما هرگز برایمان «عادی» نخواهد شد، و در برابرش مقاومت خواهیم کرد، و این راز پیروزی نهایی مردم است.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
پنجشنبه ۲۲ خرداد»
#مجاهد_کورکور #کیان_پیرفلک #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍21💔4💯2
صفحهی اینستاگرام احمدرضا حائری، زندانی سیاسی، از بازداشت برادر او، سجاد حائری، خبر داد:
شب گذشته، نیروهای امنیتی با یورش به منزل پدری خانوادهی حائری در دماوند، سجاد حائری، برادر احمدرضا حائری را بازداشت کردند. تا این لحظه، نهاد بازداشتکننده و دلیل این بازداشت مشخص نیست.
این در حالیست که احمدرضا حائری، فعال مدنی، مدتیست در زندان قزلحصار دوران محکومیت خود را میگذراند و خانوادهاش در شرایطی بسیار دشوار بهسر میبرند.
ما بهشدت نگران وضعیت سجاد حائری هستیم و خواستار شفافسازی فوری درباره علت بازداشت، محل نگهداری او و آزادی بیقید و شرط هر دو برادر هستیم.»
در واکنش به این خبر، شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، از این بازداشت ابراز نگرانی کرد و نوشت:
«در شرایطی که جامعهی ایران زیر بار بحرانهای سنگین از جمله جنگ دوازدهروزه، سرکوب گسترده، اعدامهای فزاینده و فقر فراگیر نفس میکشد، خبر بازداشت سجاد حائری، نویسنده، فیلمساز و فعال فرهنگی، موجی از نگرانی بههمراه داشته است.
او از چهرههای مستقل فرهنگی و هنریست که در سالهای اخیر با ساخت فیلمهای مستند و کوتاه، صدای طبقات فراموششدهی جامعه و بازتابدهندهی رنجهای انسانی بوده است. سجاد سیاستمدار نیست؛ تنها جرم او روایت رنج مردم و جامعهی بحرانزدهی ایران است.»
خانم عبادی همچنین به سابقه برادر در بند سجاد حائری اشاره کرد و آن را بهانهای برای بازداشت دیگر عضو این خانواده دانست:
«برادر او، احمدرضا حائری، از فعالان شناختهشدهی مدنی و از بنیانگذاران پویش «سهشنبههای نه به اعدام» است؛ پویشی صلحطلبانه با شعار انساندوستی و مخالفت با مجازات مرگ که طی دو سال گذشته، با وجود فشارهای امنیتی، به فعالیت خود ادامه داده است. احمدرضا نیز بارها با اتهاماتی همچون «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی» بازداشت و زندانی شده است.
این سابقهی خانوادگی، اکنون بهنظر میرسد به بهانهای برای هدف قرار دادن مجدد یکی دیگر از اعضای این خانواده بدل شده است.»
او در انتها نوشت:
«در روزهایی که حکومت در سایهی جنگ و آشوب، اعتراضات را با تهدید و بازداشت پاسخ میدهد، و تنها در یک هفته بیش از ۲۶ نفر را اعدام کرده، بازداشت افرادی چون سجاد حائری نشانگر تنگتر شدن دایرهی تحمل و امنیتیتر شدن فضای فرهنگی کشور است.
سجاد حائری و تمامی بازداشتشدگان اخیر که صرفاً به دلیل اندیشه، صداقت و کنشگری خشونتپرهیز در بازداشت بهسر میبرند، باید بیقید و شرط آزاد شوند.»
#سجاد_حائری #احمدرضا_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شب گذشته، نیروهای امنیتی با یورش به منزل پدری خانوادهی حائری در دماوند، سجاد حائری، برادر احمدرضا حائری را بازداشت کردند. تا این لحظه، نهاد بازداشتکننده و دلیل این بازداشت مشخص نیست.
این در حالیست که احمدرضا حائری، فعال مدنی، مدتیست در زندان قزلحصار دوران محکومیت خود را میگذراند و خانوادهاش در شرایطی بسیار دشوار بهسر میبرند.
ما بهشدت نگران وضعیت سجاد حائری هستیم و خواستار شفافسازی فوری درباره علت بازداشت، محل نگهداری او و آزادی بیقید و شرط هر دو برادر هستیم.»
در واکنش به این خبر، شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، از این بازداشت ابراز نگرانی کرد و نوشت:
«در شرایطی که جامعهی ایران زیر بار بحرانهای سنگین از جمله جنگ دوازدهروزه، سرکوب گسترده، اعدامهای فزاینده و فقر فراگیر نفس میکشد، خبر بازداشت سجاد حائری، نویسنده، فیلمساز و فعال فرهنگی، موجی از نگرانی بههمراه داشته است.
او از چهرههای مستقل فرهنگی و هنریست که در سالهای اخیر با ساخت فیلمهای مستند و کوتاه، صدای طبقات فراموششدهی جامعه و بازتابدهندهی رنجهای انسانی بوده است. سجاد سیاستمدار نیست؛ تنها جرم او روایت رنج مردم و جامعهی بحرانزدهی ایران است.»
خانم عبادی همچنین به سابقه برادر در بند سجاد حائری اشاره کرد و آن را بهانهای برای بازداشت دیگر عضو این خانواده دانست:
«برادر او، احمدرضا حائری، از فعالان شناختهشدهی مدنی و از بنیانگذاران پویش «سهشنبههای نه به اعدام» است؛ پویشی صلحطلبانه با شعار انساندوستی و مخالفت با مجازات مرگ که طی دو سال گذشته، با وجود فشارهای امنیتی، به فعالیت خود ادامه داده است. احمدرضا نیز بارها با اتهاماتی همچون «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی» بازداشت و زندانی شده است.
این سابقهی خانوادگی، اکنون بهنظر میرسد به بهانهای برای هدف قرار دادن مجدد یکی دیگر از اعضای این خانواده بدل شده است.»
او در انتها نوشت:
«در روزهایی که حکومت در سایهی جنگ و آشوب، اعتراضات را با تهدید و بازداشت پاسخ میدهد، و تنها در یک هفته بیش از ۲۶ نفر را اعدام کرده، بازداشت افرادی چون سجاد حائری نشانگر تنگتر شدن دایرهی تحمل و امنیتیتر شدن فضای فرهنگی کشور است.
سجاد حائری و تمامی بازداشتشدگان اخیر که صرفاً به دلیل اندیشه، صداقت و کنشگری خشونتپرهیز در بازداشت بهسر میبرند، باید بیقید و شرط آزاد شوند.»
#سجاد_حائری #احمدرضا_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤22🕊7💔2
احمدرضا حائری از زندان قزلحصار: آدمربایان برادرم را آزاد نکنند با جانم به مقابلهشان خواهم رفت
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #سجاد_,حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #سجاد_,حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍28💔13❤7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همزمان با انتشار این پیام صوتی، #احمدرضا_حائری نامهای نیز از داخل زندان قزلحصار نوشته است، که در آن بهصراحت نسبت به بازداشت برادرش #سجاد_حائری واکنش نشان داده. متن کامل نامه در ادامه آمده است:
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍25💔9❤5
فشار و سرکوب بیسابقه و پروندهسازی تازه برای خاموش کردن صدای #احمدرضا_حائری پس از «شنبه خونین قزلحصار» و سرکوب بیسابقه زندانیان سیاسی در #زندان_قزلحصار
احضاریه جدید با اتهام تبلیغ علیه نظام از سوی شعبه۱۳ دادسرای انقلاب کرج، بلافاصله پس از ورود به بند با جسم و روح زخم خورده به احمدرضا حائری ابلاغ شد.
بنا بر اطلاع منابع نزدیک به خانواده احمدرضا حائری، ده روز پس از «شنبه خونین قزلحصار» در چهار مرداد و در شرایطی که آقای حائری هنوز درگیر جراحات جسمی و روحی ناشی از ضرب و جرح و هتک حرمت خود و دیگر همبندیها بوده و در چند روز گذشته دستکم سه بار برای درمان به بهداری واحد چهار اعزام شده، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به دلیل نگرانی از انتشار روایتهای این فعال حقوق بشر از «شنبه خونین قزلحصار» و شکنجههای صورت گرفته، روز یکشنبه ۱۲ مرداد و بلافاصله پس از بازگشت احمدرضا حائری به بند عمومی زندانیان سیاسی، احضاریهای را از سوی شعبه سیزده دادسرای ناحیه یک عمومی و انقلاب کرج به ایشان ابلاغ کردند، در این ابلاغیه از آقای حائری خواسته شده جهت دفاع از اتهام «تبلیغ علیه نظام» در آن شعبه حاضر شوند!
به نظر میرسد نگرانی از روایت جزئیات «شنبه خونین قزلحصار»، از سوی احمدرضا حائری دلیل این فشار و پرونده سازی و احضاریه فوری باشد.
افشاگریهای دقیق و با جزئیات احمدرضا حائری درباره اعدامها و دیگر موارد نقض حقوق زندانیان سیاسی و حتی زندانیان متهم به جرائم دیگر در سالهای اخیر موجب فشار و پرونده سازی های متعددی علیه وی شده و نقطه عطف این فشار و سرکوب که اینبار همراه با ضرب و جرح وحشیانه این فعال حقوق بشر زندانی توسط نیروهای گارد زندان با صورتهای پوشیده در «شنبه خونین قزلحصار» صورت گرفت که هنوز روایت کامل و با جزئیات آن منتشر نشده، اما بنا بر آنچه که آقای در تماس تلفنی گفتهاند: «میزان، گستردگی و عمق جنایت و نقض ابعاد مختلف حقوق بشر در شنبه خونین قزلحصار، در ۳۷ سال گذشته تاریخ زندان و زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است.»
ما امیدواریم جزئیات «شنبه خونین قزلحصار» و روایت احمدرضا حائری و دیگر همبندیها ایشان که دو تن از آنها «مهدی حسنی و بهروز احسانی »متأسفانه اعدام شدند به زودی منتشر شود و عوامل این جنایت معرفی و مجازات شوند
#احمدرضا_حائری #از_قزلحسار_بگو #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
احضاریه جدید با اتهام تبلیغ علیه نظام از سوی شعبه۱۳ دادسرای انقلاب کرج، بلافاصله پس از ورود به بند با جسم و روح زخم خورده به احمدرضا حائری ابلاغ شد.
بنا بر اطلاع منابع نزدیک به خانواده احمدرضا حائری، ده روز پس از «شنبه خونین قزلحصار» در چهار مرداد و در شرایطی که آقای حائری هنوز درگیر جراحات جسمی و روحی ناشی از ضرب و جرح و هتک حرمت خود و دیگر همبندیها بوده و در چند روز گذشته دستکم سه بار برای درمان به بهداری واحد چهار اعزام شده، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به دلیل نگرانی از انتشار روایتهای این فعال حقوق بشر از «شنبه خونین قزلحصار» و شکنجههای صورت گرفته، روز یکشنبه ۱۲ مرداد و بلافاصله پس از بازگشت احمدرضا حائری به بند عمومی زندانیان سیاسی، احضاریهای را از سوی شعبه سیزده دادسرای ناحیه یک عمومی و انقلاب کرج به ایشان ابلاغ کردند، در این ابلاغیه از آقای حائری خواسته شده جهت دفاع از اتهام «تبلیغ علیه نظام» در آن شعبه حاضر شوند!
به نظر میرسد نگرانی از روایت جزئیات «شنبه خونین قزلحصار»، از سوی احمدرضا حائری دلیل این فشار و پرونده سازی و احضاریه فوری باشد.
افشاگریهای دقیق و با جزئیات احمدرضا حائری درباره اعدامها و دیگر موارد نقض حقوق زندانیان سیاسی و حتی زندانیان متهم به جرائم دیگر در سالهای اخیر موجب فشار و پرونده سازی های متعددی علیه وی شده و نقطه عطف این فشار و سرکوب که اینبار همراه با ضرب و جرح وحشیانه این فعال حقوق بشر زندانی توسط نیروهای گارد زندان با صورتهای پوشیده در «شنبه خونین قزلحصار» صورت گرفت که هنوز روایت کامل و با جزئیات آن منتشر نشده، اما بنا بر آنچه که آقای در تماس تلفنی گفتهاند: «میزان، گستردگی و عمق جنایت و نقض ابعاد مختلف حقوق بشر در شنبه خونین قزلحصار، در ۳۷ سال گذشته تاریخ زندان و زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است.»
ما امیدواریم جزئیات «شنبه خونین قزلحصار» و روایت احمدرضا حائری و دیگر همبندیها ایشان که دو تن از آنها «مهدی حسنی و بهروز احسانی »متأسفانه اعدام شدند به زودی منتشر شود و عوامل این جنایت معرفی و مجازات شوند
#احمدرضا_حائری #از_قزلحسار_بگو #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤20💔10
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیام احمدرضا خائری، زندانی سیاسی، از زندان قزلحصار
با درود به همه هموطنان
متأسفانه برخلاف گفته های مسولان زندان، اکنون مطمئن شدیم بابک شهبازی را به انفرادیهای بند ویژه واحد یک زندان قزلحصار بردهاند، و اعزامی به بیرون از زندان در کار نبوده است، بابک مطلقا مستحق نه این حکم غیرانسانی بله حتی چند سال زندان هم نبوده و نیست. دیوان اشکال مضحکی بر لایحه وکلای محترم بابک گرفته که «اصل حکم قاضی اعدام صلواتی» روی پرونده نیست! گوئی نمیدانند صلواتی اساسا برخلاف قانون وکلای انتخابی را هم به دادگاه راه نمیدهد، تا چه رسد به ارائه اصل حکم به متهم! البته که قضات دیوان این موضوع را به خوبی میدانند، و موظف بودند ضمن اعلام توقف حکم خود اصل حکم را از صلواتی مطالبه میکردند.
مجموع این اخبار و انتقال بابک به انفرادی بند ویژه واحد چهار نشان از یک هماهنگی برای اعدام شهروندی بیگناه دارد. بار دیگر تأکید میکنم، همه فقهای شیعه در هزار سال اخیر درخصوص اجرای حدود که حکم بابک را هم شامل میشود، یعنی محاربه و افساد در ارض!» «اقرار نزد قاضی از یک تا چهار بار به تناسب اتهام را واجب میدانند» و بابک همه اتهامات را نزد قاضی رد کرده است.
من اطمینان دارم جاسوسهای واقعی اسرائیل در وطن عزیز ما اکنون شاد و خوشحالند که یک شهروند بیگناهمان را میخواهند اعدام کنند، و آنها از امنیتشان مطمئن تر میشوند.
هموطنان عزیز
با اطمینان عرض میکنم، اعدام بابک شهبازی مصداق قتل و نقض «حق حیات» یکی از هموطنانمان است؛ و از هم شما عزیزان میخواهم نسبت به این فاجعه اعتراض کنید.
همانطور که پیشتر عرض کردم، مقامات جمهوری اسلامی اگر عاقلانه فکر کنند به سرعت جلوی اجرای این حکم را گرفته و پرونده را در دادگاهی نسبتا مستقل مجدد بررسی میکنند، که قطعا رأی آن محکمه با صلواتی متفاوت خواهد، اگر هم که همچون گذشته نسبت به اعتراض شما مردم عزیز ایران بیتفاوت باشند، عواقب ناگواری همه برای آنها و چه بسا برای وطن عزیزمان خواهد داشت.
۲۵ شهریور ۱۴۰۴
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
ساعت ۱۹ هشت ساعت مانده تا اذان اعدام قزلحصار
#بابک_شهبازی #نه_به_اعدام #احمدرضا_حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با درود به همه هموطنان
متأسفانه برخلاف گفته های مسولان زندان، اکنون مطمئن شدیم بابک شهبازی را به انفرادیهای بند ویژه واحد یک زندان قزلحصار بردهاند، و اعزامی به بیرون از زندان در کار نبوده است، بابک مطلقا مستحق نه این حکم غیرانسانی بله حتی چند سال زندان هم نبوده و نیست. دیوان اشکال مضحکی بر لایحه وکلای محترم بابک گرفته که «اصل حکم قاضی اعدام صلواتی» روی پرونده نیست! گوئی نمیدانند صلواتی اساسا برخلاف قانون وکلای انتخابی را هم به دادگاه راه نمیدهد، تا چه رسد به ارائه اصل حکم به متهم! البته که قضات دیوان این موضوع را به خوبی میدانند، و موظف بودند ضمن اعلام توقف حکم خود اصل حکم را از صلواتی مطالبه میکردند.
مجموع این اخبار و انتقال بابک به انفرادی بند ویژه واحد چهار نشان از یک هماهنگی برای اعدام شهروندی بیگناه دارد. بار دیگر تأکید میکنم، همه فقهای شیعه در هزار سال اخیر درخصوص اجرای حدود که حکم بابک را هم شامل میشود، یعنی محاربه و افساد در ارض!» «اقرار نزد قاضی از یک تا چهار بار به تناسب اتهام را واجب میدانند» و بابک همه اتهامات را نزد قاضی رد کرده است.
من اطمینان دارم جاسوسهای واقعی اسرائیل در وطن عزیز ما اکنون شاد و خوشحالند که یک شهروند بیگناهمان را میخواهند اعدام کنند، و آنها از امنیتشان مطمئن تر میشوند.
هموطنان عزیز
با اطمینان عرض میکنم، اعدام بابک شهبازی مصداق قتل و نقض «حق حیات» یکی از هموطنانمان است؛ و از هم شما عزیزان میخواهم نسبت به این فاجعه اعتراض کنید.
همانطور که پیشتر عرض کردم، مقامات جمهوری اسلامی اگر عاقلانه فکر کنند به سرعت جلوی اجرای این حکم را گرفته و پرونده را در دادگاهی نسبتا مستقل مجدد بررسی میکنند، که قطعا رأی آن محکمه با صلواتی متفاوت خواهد، اگر هم که همچون گذشته نسبت به اعتراض شما مردم عزیز ایران بیتفاوت باشند، عواقب ناگواری همه برای آنها و چه بسا برای وطن عزیزمان خواهد داشت.
۲۵ شهریور ۱۴۰۴
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
ساعت ۱۹ هشت ساعت مانده تا اذان اعدام قزلحصار
#بابک_شهبازی #نه_به_اعدام #احمدرضا_حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍23🕊6❤3
سجاد حائری به حبس و مجازاتهای تکمیلی محکوم شد
سجاد حائری، فعال مدنی و برادر احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار کرج، به دو سال و شش ماه حبس و مجازاتهای تکمیلی محکوم شد.
صفحه منتسب به احمدرضا حائری، برادر این فعال مدنی، با انتشار مطلبی اعلام کرد که سجاد حائری توسط دادگاه انقلاب دماوند از بابت اتهامات «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تشویش اذهان عمومی از طریق نشر اکاذیب» مجموعا به دو سال و شش ماه حبس محکوم شده است. این فعال مدنی همچنین به دو سال ممنوعیت از عضویت در احزاب، گروهها و دستهجات سیاسی و اجتماعی و نیز توقیف رسانه و موسسه دخیل در ارتکاب جرم محکوم شده است.
#سجاد_حائری #احمدرضا_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سجاد حائری، فعال مدنی و برادر احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار کرج، به دو سال و شش ماه حبس و مجازاتهای تکمیلی محکوم شد.
صفحه منتسب به احمدرضا حائری، برادر این فعال مدنی، با انتشار مطلبی اعلام کرد که سجاد حائری توسط دادگاه انقلاب دماوند از بابت اتهامات «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تشویش اذهان عمومی از طریق نشر اکاذیب» مجموعا به دو سال و شش ماه حبس محکوم شده است. این فعال مدنی همچنین به دو سال ممنوعیت از عضویت در احزاب، گروهها و دستهجات سیاسی و اجتماعی و نیز توقیف رسانه و موسسه دخیل در ارتکاب جرم محکوم شده است.
#سجاد_حائری #احمدرضا_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤20🕊5
بیانیه احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، درباره شرایط زندان زنان قرچک
درود بر شما
پیش از هر سخن، یاد و نام علی مجدم، عدنان غبیشاوی، محمدرضا مقدم، سالم موسوی، حبیب دریس، معین خنفری و سامان محمدی خیاره را گرامی میدارم؛ انسانهایی که قربانی ساختاری شدند که نه تنها حقوق بنیادین بشر، که خود «حق زندگی» را انکار میکند. در زندانهای شیبان و قزلحصار و دهها زندان دیگر، طناب دار هر روز جان شهروندانی را میگیرد، اما در نقطهای دیگر از همین سرزمین، در زندان قرچک، شیوهای دیگر از سلب حیات در جریان است؛
اینجا، «حق حیات» و «حق سلامت» بیش از هزار زن زندانی هر روز و هر لحظه تهدید میشود گویی خطری عامدانه در مسیر زندگی آنان کار گذاشته شده است؛ چرا که قرچک زندان نیست جهنمی است که مسئولانِ مسئولیتناپذیر این حکومت، نام «زندان» بر آن نهادهاند.
سال ۹۹، پس از تجربهی کوتاه مدتی حبس در زندان تهران بزرگ، در جستوجوی واژهای بودم که بتواند آن مکان را توصیف کند. در میان ورقهای خاطرات هاشمی رفسنجانی، به پاسخی برخوردم که ریشهی ذهنیت اینگونه زندانها را برملا میکرد: در یکی از سالهای دههی هفتاد، گروهی از مقامات قضایی وقت، مهمان او بودند و دربارهی ساخت زندانی تازه در تهران گفتوگو میکردند. پیشنهاد ساخت زندانی در سی کیلومتری جنوب تهران، وسط بیابانی خشک، با آب شور و هوایی سوزان، از جانب چه کسی بود؟
بله از سوی همان کسی که در این نظام، «الگوی زندانبان نمونه» لقب گرفته بود: اسدالله لاجوردی.
و اینگونه بود که تفکر «حبس در دل بیابان» به الگویی بدل شد؛ الگویی که بعدها، در ساخت زندانهای جدیدی چون تهران بزرگ و قرچک تکرار شد.
کسی که حتی یکبار مسیر زندان زنان قرچک را طی کرده باشد، نیازی ندارد پشت دیوارهای بلندش زندانی شود تا درک کند چه فاجعهای در دل آن بیابان جریان دارد. کافی است همان راه را بپیماید تا بفهمد ذهنهایی که در سالهای ۸۹ و ۹۰ تصمیم گرفتند چند سوله متروک در حاشیهی جنوبشرقی تهران را به نام «زندان زنان» افتتاح کنند، تا چه اندازه بیمار و بیرحم بودهاند؛ همان ذهنهایی که طرح زندان تهران بزرگ را نیز ستودند.
دربارهی زندان زنان #قرچک، تنها یک مطالبه باید فریاد شود:
این جهنمی را که در میان بیابان ساختهاید، زندان نیست؛ باید فوراً تعطیل شود.
از یادِ زندهیاد #سمیه_رشیدی تا #یلدا_آقافضلی، و همهی زنان و دخترانی که در این پانزده سال، در این جهنمِ بینام و نشان به تدریج به مرگ سپرده شدند — مسئولیت نقض «حق حیات» آنان، بر عهدهی تمام حاکمیت است. روزی، بیتردید، پاسخگوی این جنایت خواهید بود.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
#بیانیه #از_قرچک_بگو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
درود بر شما
پیش از هر سخن، یاد و نام علی مجدم، عدنان غبیشاوی، محمدرضا مقدم، سالم موسوی، حبیب دریس، معین خنفری و سامان محمدی خیاره را گرامی میدارم؛ انسانهایی که قربانی ساختاری شدند که نه تنها حقوق بنیادین بشر، که خود «حق زندگی» را انکار میکند. در زندانهای شیبان و قزلحصار و دهها زندان دیگر، طناب دار هر روز جان شهروندانی را میگیرد، اما در نقطهای دیگر از همین سرزمین، در زندان قرچک، شیوهای دیگر از سلب حیات در جریان است؛
اینجا، «حق حیات» و «حق سلامت» بیش از هزار زن زندانی هر روز و هر لحظه تهدید میشود گویی خطری عامدانه در مسیر زندگی آنان کار گذاشته شده است؛ چرا که قرچک زندان نیست جهنمی است که مسئولانِ مسئولیتناپذیر این حکومت، نام «زندان» بر آن نهادهاند.
سال ۹۹، پس از تجربهی کوتاه مدتی حبس در زندان تهران بزرگ، در جستوجوی واژهای بودم که بتواند آن مکان را توصیف کند. در میان ورقهای خاطرات هاشمی رفسنجانی، به پاسخی برخوردم که ریشهی ذهنیت اینگونه زندانها را برملا میکرد: در یکی از سالهای دههی هفتاد، گروهی از مقامات قضایی وقت، مهمان او بودند و دربارهی ساخت زندانی تازه در تهران گفتوگو میکردند. پیشنهاد ساخت زندانی در سی کیلومتری جنوب تهران، وسط بیابانی خشک، با آب شور و هوایی سوزان، از جانب چه کسی بود؟
بله از سوی همان کسی که در این نظام، «الگوی زندانبان نمونه» لقب گرفته بود: اسدالله لاجوردی.
و اینگونه بود که تفکر «حبس در دل بیابان» به الگویی بدل شد؛ الگویی که بعدها، در ساخت زندانهای جدیدی چون تهران بزرگ و قرچک تکرار شد.
کسی که حتی یکبار مسیر زندان زنان قرچک را طی کرده باشد، نیازی ندارد پشت دیوارهای بلندش زندانی شود تا درک کند چه فاجعهای در دل آن بیابان جریان دارد. کافی است همان راه را بپیماید تا بفهمد ذهنهایی که در سالهای ۸۹ و ۹۰ تصمیم گرفتند چند سوله متروک در حاشیهی جنوبشرقی تهران را به نام «زندان زنان» افتتاح کنند، تا چه اندازه بیمار و بیرحم بودهاند؛ همان ذهنهایی که طرح زندان تهران بزرگ را نیز ستودند.
دربارهی زندان زنان #قرچک، تنها یک مطالبه باید فریاد شود:
این جهنمی را که در میان بیابان ساختهاید، زندان نیست؛ باید فوراً تعطیل شود.
از یادِ زندهیاد #سمیه_رشیدی تا #یلدا_آقافضلی، و همهی زنان و دخترانی که در این پانزده سال، در این جهنمِ بینام و نشان به تدریج به مرگ سپرده شدند — مسئولیت نقض «حق حیات» آنان، بر عهدهی تمام حاکمیت است. روزی، بیتردید، پاسخگوی این جنایت خواهید بود.
#احمدرضا_حائری
زندان قزلحصار
#بیانیه #از_قرچک_بگو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤12🕊6💔4