Forwarded from گفتوشنود
گفتوگو؛
شرط زیستن در حقیقت
گفتوگو، بنیان اصلی جامعهای است که در آن حقیقت مجال بروز مییابد. زیستن در حقیقت، بدون امکان گفتگو، به امری فردی و محصور در درون بدل میشود. در گفتوگو است که انسانها میتوانند دیدگاههای متفاوت خود را بیواسطه بیان کنند، سوءتفاهمها را کاهش دهند و به درکی مشترک از واقعیت برسند. یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، گفتوگوی آزاد و عقلانی را شرط تحقق کنش ارتباطی میداند؛ او معتقد است تنها از خلال گفتوگوی مبتنی بر احترام متقابل، حقیقت جمعی و تصمیمگیری دموکراتیک ممکن میشود.
در جامعهای که گفتوگو وجود ندارد، دروغ و سوءظن ریشه میدوانند. عدم گفتوگو میان اقشار مختلف، اقلیتها و نهادهای قدرت، منجر به شکلگیری «زیستن در دروغ» میشود؛ حالتی که در آن افراد یا از ترس، یا از بیاعتمادی، آنچه را میاندیشند پنهان میکنند. نمونهاش را میتوان در جوامعی دید که کنترل و سانسور، امکان گفتگو را از میان بردهاند و شهروندان در انزوای فکری و شکاکیت مزمن نسبت به یکدیگر گرفتارند. هاول در قدرت بیقدرتان به همین وضعیت اشاره میکند: انسانهایی که حتی در درون خود نیز به زبان قدرت سخن میگویند، چرا که امکان گفتوگوی راستین را از دست دادهاند.
فقدان گفتوگو، همچنین زمینهساز خشونت، بیاعتمادی و قطبی شدن جامعه است. اعتراضات اجتماعیای که با سرکوب یا بیتوجهی مواجه میشوند، در غیاب مجرای گفتوگوی واقعی، به شکلهای رادیکال و گاه ویرانگر بروز مییابند. جنبشهای مدنی، مانند جنبش زنان در ایران یا جنبش سیاهپوستان در آمریکا، وقتی با شنیدن، همدلی و مذاکره همراه میشوند، امکان حل مسالمتآمیز مطالبات را فراهم میکنند. اما وقتی راه گفتوگو بسته میشود، جامعه به سوی تنش دائمی میرود.
در نهایت، گفتوگو نه تنها راه رسیدن به حقیقت است، بلکه خود نوعی کنش در راستای حقیقت به شمار میآید. گفتوگو یعنی پذیرفتن اینکه دیگری نیز سهمی از حقیقت دارد. به تعبیر گادامر، فیلسوف هرمنوتیک، «گفتوگو، فرآیندی است که در آن حقیقت بین طرفین اتفاق میافتد، نه در مالکیت هیچیک از آنهاست.» بنابراین، اگر بخواهیم در جامعهای زیست کنیم که حقیقت در آن زنده باشد، باید فرهنگ گفتوگو را نهفقط در سیاست، بلکه در خانواده، آموزش و زندگی روزمره نهادینه کنیم.
#گفتگو #قدرت_بی_قدرتان #زندگی_در_حقیقت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
گفتوگو؛
شرط زیستن در حقیقت
گفتوگو، بنیان اصلی جامعهای است که در آن حقیقت مجال بروز مییابد. زیستن در حقیقت، بدون امکان گفتگو، به امری فردی و محصور در درون بدل میشود. در گفتوگو است که انسانها میتوانند دیدگاههای متفاوت خود را بیواسطه بیان کنند، سوءتفاهمها را کاهش دهند و به درکی مشترک از واقعیت برسند. یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، گفتوگوی آزاد و عقلانی را شرط تحقق کنش ارتباطی میداند؛ او معتقد است تنها از خلال گفتوگوی مبتنی بر احترام متقابل، حقیقت جمعی و تصمیمگیری دموکراتیک ممکن میشود.
در جامعهای که گفتوگو وجود ندارد، دروغ و سوءظن ریشه میدوانند. عدم گفتوگو میان اقشار مختلف، اقلیتها و نهادهای قدرت، منجر به شکلگیری «زیستن در دروغ» میشود؛ حالتی که در آن افراد یا از ترس، یا از بیاعتمادی، آنچه را میاندیشند پنهان میکنند. نمونهاش را میتوان در جوامعی دید که کنترل و سانسور، امکان گفتگو را از میان بردهاند و شهروندان در انزوای فکری و شکاکیت مزمن نسبت به یکدیگر گرفتارند. هاول در قدرت بیقدرتان به همین وضعیت اشاره میکند: انسانهایی که حتی در درون خود نیز به زبان قدرت سخن میگویند، چرا که امکان گفتوگوی راستین را از دست دادهاند.
فقدان گفتوگو، همچنین زمینهساز خشونت، بیاعتمادی و قطبی شدن جامعه است. اعتراضات اجتماعیای که با سرکوب یا بیتوجهی مواجه میشوند، در غیاب مجرای گفتوگوی واقعی، به شکلهای رادیکال و گاه ویرانگر بروز مییابند. جنبشهای مدنی، مانند جنبش زنان در ایران یا جنبش سیاهپوستان در آمریکا، وقتی با شنیدن، همدلی و مذاکره همراه میشوند، امکان حل مسالمتآمیز مطالبات را فراهم میکنند. اما وقتی راه گفتوگو بسته میشود، جامعه به سوی تنش دائمی میرود.
در نهایت، گفتوگو نه تنها راه رسیدن به حقیقت است، بلکه خود نوعی کنش در راستای حقیقت به شمار میآید. گفتوگو یعنی پذیرفتن اینکه دیگری نیز سهمی از حقیقت دارد. به تعبیر گادامر، فیلسوف هرمنوتیک، «گفتوگو، فرآیندی است که در آن حقیقت بین طرفین اتفاق میافتد، نه در مالکیت هیچیک از آنهاست.» بنابراین، اگر بخواهیم در جامعهای زیست کنیم که حقیقت در آن زنده باشد، باید فرهنگ گفتوگو را نهفقط در سیاست، بلکه در خانواده، آموزش و زندگی روزمره نهادینه کنیم.
#گفتگو #قدرت_بی_قدرتان #زندگی_در_حقیقت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💯16💔3❤2👍2
Forwarded from گفتوشنود
ظاهر مطیع و باطن پنهان؛
استبداد با روان ما چه میکند؟
استبداد فقط سیاست را نابود نمیکند؛ روان انسان را هم فرسوده میسازد. در جامعهای که حقیقت سرکوب میشود و اطاعت کورکورانه فضیلت شمرده میشود، افراد برای بقا ناچار میشوند ظاهر و باطن خود را از هم جدا کنند: در ظاهر مطیع، در باطن پنهان.
این دوگانگی را همهجا میبینیم.
کارمند دولتی در راهپیمایی حکومتی شرکت میکند، پرچم به دست میگیرد، اما در دل با شعارها بیگانه است.
معلمی در کلاس، روایت رسمی تاریخ را تدریس میکند، اما در ذهن خود حقیقتی دیگر را باور دارد.
روزنامهنگاری خبر رسمی را منتشر میکند، اما در خلوت به دنبال یافتن زبانی برای رساندن واقعیت است.
چنین وضعی، آرامآرام ریاکاری و دروغ را به هنجار بدل میکند. صداقت و صمیمیت به حاشیه میروند، اعتماد اجتماعی فرومیریزد، و جامعه گرفتار روابطی سطحی و دوپهلو میشود. نتیجه، چیزی جز گسیختگی روانی نیست؛ آدمها بهجای زیستن در حقیقت، به نمایشگری اجباری تن میدهند.
اما آیا راهی برای رهایی وجود دارد؟
راهکار کلیدی همان است که متفکرانی چون هانا آرنت و واتسلاو هاول بر آن تأکید کردهاند: شجاعت اخلاقی و زندگی در حقیقت. هر کس، هر جا که هست، میتواند انتخاب کند که میان ظاهر و باطنش فاصله کمتری بیندازد. گفتن حقیقت—حتی بهصورت محدود و در جمعهای امن—و تصمیمهای مسئولانه در محیط کار یا اجتماع، هم سلامت روان فرد را حفظ میکند و هم چرخه ریاکاری را به چالش میکشد.
استبداد میخواهد ما را به موجوداتی با دو چهره تبدیل کند. اما هر گامی بهسوی صداقت، تفکر انتقادی و شجاعت اخلاقی، فرصتی است برای بازسازی روان، اعتماد و آیندهای انسانیتر.
#استبداد #دیکتاتور #زندگی_در_حقیقت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
ظاهر مطیع و باطن پنهان؛
استبداد با روان ما چه میکند؟
استبداد فقط سیاست را نابود نمیکند؛ روان انسان را هم فرسوده میسازد. در جامعهای که حقیقت سرکوب میشود و اطاعت کورکورانه فضیلت شمرده میشود، افراد برای بقا ناچار میشوند ظاهر و باطن خود را از هم جدا کنند: در ظاهر مطیع، در باطن پنهان.
این دوگانگی را همهجا میبینیم.
کارمند دولتی در راهپیمایی حکومتی شرکت میکند، پرچم به دست میگیرد، اما در دل با شعارها بیگانه است.
معلمی در کلاس، روایت رسمی تاریخ را تدریس میکند، اما در ذهن خود حقیقتی دیگر را باور دارد.
روزنامهنگاری خبر رسمی را منتشر میکند، اما در خلوت به دنبال یافتن زبانی برای رساندن واقعیت است.
چنین وضعی، آرامآرام ریاکاری و دروغ را به هنجار بدل میکند. صداقت و صمیمیت به حاشیه میروند، اعتماد اجتماعی فرومیریزد، و جامعه گرفتار روابطی سطحی و دوپهلو میشود. نتیجه، چیزی جز گسیختگی روانی نیست؛ آدمها بهجای زیستن در حقیقت، به نمایشگری اجباری تن میدهند.
اما آیا راهی برای رهایی وجود دارد؟
راهکار کلیدی همان است که متفکرانی چون هانا آرنت و واتسلاو هاول بر آن تأکید کردهاند: شجاعت اخلاقی و زندگی در حقیقت. هر کس، هر جا که هست، میتواند انتخاب کند که میان ظاهر و باطنش فاصله کمتری بیندازد. گفتن حقیقت—حتی بهصورت محدود و در جمعهای امن—و تصمیمهای مسئولانه در محیط کار یا اجتماع، هم سلامت روان فرد را حفظ میکند و هم چرخه ریاکاری را به چالش میکشد.
استبداد میخواهد ما را به موجوداتی با دو چهره تبدیل کند. اما هر گامی بهسوی صداقت، تفکر انتقادی و شجاعت اخلاقی، فرصتی است برای بازسازی روان، اعتماد و آیندهای انسانیتر.
#استبداد #دیکتاتور #زندگی_در_حقیقت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
❤17👍6