آثار محمدکاظم کاظمی
1.72K subscribers
254 photos
76 videos
38 files
107 links
بایگانی شعرها و مطالب آموزشی محمدکاظم کاظمی

هشتگ #شعر_کاظمی برای شعرهاست
هشتگ #آموزشی_کاظمی برای مطالب آموزشی

کانال اصلی من که مطالب گوناگون را در آن منتشر می‌کنم، با این نشانی است
@mkazemkazemi

ارتباط با گرداننده
@mkkazemi
Download Telegram
آثار محمدکاظم کاظمی
Photo
✳️ ۱. کتاب‌خوان باشیم، حتی در پای چرخ

همیشه کتاب‌خوان باشیم. یک کتاب همراه داشته باشیم. در نوبت انتظار پزشک، موقع انتظار اتوبوس و مترو، در سفر، در مجالس و جلساتی که تنها هستیم، کتاب بخوانیم.
من در جوانی در مغازهٔ پدرم کتاب می‌خواندم. در حال راه رفتن کتاب می‌خواندم. در اتوبوس، در مهمانی‌هایی که همبازی نداشتم، حتی پای چرخ تریکوبافی. در جوانی مدتی تریکوبافی کردم. در تریکوبافی باید چشمت به چرخ باشد و مراقب باشی که سوزن نشکند یا نخ پاره نشود. به خصوص سوزن شکستن خیلی به چرخ و به کار آسیب می‌زند. من کتاب می‌خواندم و گاهی چرخ سوزن می‌شکست و پسردایی‌ام که نزد آن‌ها کار می‌کردم به رویم نمی‌آورد. این که الان به من «استاد کاظمی» می‌گویند و در هر موضوعی از تاریخ افغانستان گرفته تا دلایل انقراض دایناسورها و از قصاید خاقانی گرفته تا قوانین ترمودینامیک یک چیزهایی می‌دانم، حاصل همان سال‌ها کتاب‌خوانی بسیار فشرده است.
الان نبینید که همیشه سرم داخل گوشی تلفن است. من کتاب‌هایم را در حین ویراستاری می‌خوانم. در جلسات که سرم داخل گوشی است کارهای رسانه‌ای را انجام می‌دهم یا پیام‌ها را جواب می‌دهم. مثلاً ممکن است همین پست از داخل یک جلسهٔ سخنرانی دربارهٔ حکیم فردوسی ارسال شده باشد. البته که ادب حکم می‌کند در جلسات حواس آدم به سخنران و شاعر باشد ولی گاهی که سخنران پرحرفی می‌کند و خارج از موضوع حرف می‌زند، من هم به خودم حق می‌دهم که در حالی که گوشم به حرف‌های اوست، چشمم به گوشی باشد.
مزاحم مطالعهٔ دیگران هم نشویم. بارها رخ داده است که وقتی در سالن انتظار یک جلسه یا در موقع انتظار قطار و هواپیما کتابم را باز کرده‌ام، یکی آمده کنارم نشسته و شروع کرده به حرف‌زدن. بنده خدا می‌بینی که دارم کتاب می‌خوانم. یکی دو بار خیلی کلافه شدم. باید چیزی را می‌خواندم و در واقع بخشی از کار من بود. طرف هم یکسره حرف می‌زد. یاد آن داستان افتادم که یکی به دیگری گفت که «چه تنها نشسته‌ای.» و طرف گفت «تنها نبودم. کتاب می‌خواندم. حالا که تو آمدی تنها شدم.»

*. تصویر: کتاب «اطلاعات عمومی» تألیف عنایت‌الله شکیباپور که یکی از کتاب‌های دوست‌داشتنی من در جوانی بود. من همهٔ این کتاب را خواندم و بعضی جای‌ها را بارها. اگر امروز چیزک‌هایی می‌دانم، مرهون این کتاب و صدها کتاب دیگر است. اصل کتاب را اکنون ندارم. تصویر اینترنتی است.

#کتاب
#محمدکاظم_کاظمی
#کتاب_خوانی
@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۲
🔻 متن یادداشت در پست بعد.
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۲ 🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ ۲. کتاب را امانت نگیریم

🔹 کتاب را از کسی امانت نگیریم و بخریم. همان طور که معمولاً کفش یا کلاه دیگری را به امانت نمی‌گیریم و می‌خریم.

🔹 کتاب‌ها باید خریده شوند تا صنعت نشر گردش مالی داشته باشد و زمینگیر نشود. ناشر، مؤلف، ویراستار، صفحه‌آرا، کتابفروش، چاپخانه، سیستم حمل و نقل و بسیاری از دیگر عوامل مؤثر در تولید یک کتاب، با پولی که ما برای کتاب می‌دهیم می‌توانند به کار ادامه دهند.
در این روزگار که به دلایل متعدد، اقتصاد نشر خراب است، خیلی از ناشران و کتابفروشان آسیب دیده‌اند؛ خیلی از مؤلفان و دیگر عوامل تولید کتاب ناچار می‌شوند به مشاغل دیگری روی بیاورند، اهمیت این مسئله بیشتر است.

🔹 مسئلهٔ دیگر این است که خیلی‌ها دوست ندارند کتابشان به امانت گرفته شود، چون خیلی وقت‌ها کتابی که به امانت می‌رود برنمی‌گردد. معروف است که می‌گویند کسی که کتابش را به امانت می‌دهد نادان است و کسی که کتاب امانتی را برمی‌گرداند نادان‌تر. این حرف به نظرم غلط است. به نظر من کسی که کتابش را به امانت می‌دهد بخشنده و نجیب (یا شاید کم‌رو) است و کسی که امانت را برنمی‌گرداند سوءاستفاده‌جو و بی‌مسئولیت. چرا باید هم امانت‌دادن را که کار شرافتمندانه‌ای است نادانی تصور کنیم و هم برگرداندن را، که یک وظیفهٔ طبیعی است.

🔹 من بارها در وضعیت‌های حساس که به مطلبی نیاز داشته‌ام، دیده‌ام فلان کتاب مهم من نیست و به خاطرم آمده است که آن را کسی برده و برنگردانده است. ولی در عین حال گاهی بنا بر تعارف و رودربایستی کتابم را به امانت می‌دهم. حداقل امانت‌گیرنده باید خویشتندار باشد و جز در موارد اضطراری این کار را نکند. اگر می‌تواند بخرد، اگر نمی‌تواند از کتابخانه بگیرد. اگر باز هم نمی‌تواند و مورد خیلی اضطراری است، چاره ندارد ولی کتاب را سریع برگرداند.

🔻 تصویر: کتاب «سپید دندان» از جک لندن، اولین کتاب رمانی که خواندم. آن را از کتابخانهٔ عامهٔ کابل امانت گرفتم. آن نسخه از کتاب را ندارم. تصویر اینترنتی است.
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۳
🔻 متن یادداشت در پست بعد.
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۳ 🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ ۳. کتاب را به صورت غیرمجاز پخش نکنیم

🔹 خیلی وقت‌ها رخ داده است که دوستی، یکی از کتاب‌های مرا خواسته ولی نیافته است. می‌گوید «ممکن است نسخهٔ الکترونیک آن را بفرستی؟» (مثلاً فایل پی‌دی‌اف یا ورد) و من گفته‌ام که «حقوق کتاب من متعلق به ناشر است. من نمی‌توانم فایل کتابی را که ناشر در آن سرمایه‌گذاری کرده است، پخش کنم.» گاهی حتی کتابم را تهیه کرده‌ام یا از آن کپی گرفته‌ام و با پست به شخص فرستاده‌ام ولی نسخهٔ پی‌دی‌اف را به کسی نداده‌ام.

🔹 پخش نسخهٔ الکترونیک یک کتاب در صورتی که کتاب ناشری دارد و آن ناشر کتاب را می‌فروشد امری است خلاف. اگر کتاب مثلاً‌ یک کتاب قدیمی است و از سوی یک کتابخانه یا نهاد رسمی ارائه شده است یا از سوی خود ناشر به فروش می‌رسد ایراد ندارد. ولی تا وقتی که مطمئن نیستیم که به ناشر ضرر نمی‌زنیم، پی‌دی‌اف کتابی را دست به دست نکنیم.

🔹 بعضی کانال‌ها یا سایت‌ها هستند که نسخه‌های پی‌دی‌اف کتاب‌ها را عرضه می‌کنند. این‌ها کاری خلاف و غیرقانونی می‌کنند. مروج آن نباشیم.

🔹 در یادداشت قبل نوشتم که صنعت نشر به فروش کتاب نیاز دارد، حالا چه فروش نسخهٔ کاغذی باشد چه فروش نسخهٔ الکترونیک. در هر حال «مفت‌بری» و «مفت‌خوانی»‌ نکنیم، به خصوص که این کار ما غیرقانونی باشد. بالاخره خرید کتاب هم بخشی از هزینه‌های زندگی است. همان‌طور که از مغازهٔ مردم مخفیانه جنس برنمی‌داریم بلکه آن جنس را می‌خریم، اینجا هم همان حکم را دارد.

🔹 من در جوانی آرزوی خریدن غزلیات بیدل را داشتم که تازه منتشر شده بود. کتاب دوجلدی بود و ۱۷۰ تومان (۱۷۰ تک‌تومانی). من مدت‌ها منتظر ماندم و پولم جمع نشد. رفتم از کتابفروش پرسیدم که «می‌شود یک جلد آن را خرید؟» و او گفت «بله.» یک جلد را به ۸۵ تومان خریدم و جلد دیگر را ماه‌ها بعد از آن خریدم.
با خودم می‌گویم اگر الان نسخهٔ پی‌دی‌اف آن کتاب در دسترس بود هم همین کار را می‌کردم؟ حقیقت این است که همین الان من فقط یک کتاب را به صورت پی‌دی‌اف استفاده می‌کنم و آن کتابی است که در حین ویراستاری خیلی به آن نیاز دارم. ولی نسخهٔ کاغذی این کتاب را خریده‌ام و دیگر عذاب وجدان ندارم.

🔻 تصویر: عکسی از جوانی خودم (۱۸ سالگی) در زیر کرسی، در حالی که ژستِ خواندن همان غزلیات بیدل دو جلدی ۱۷۰ تومانی را گرفته‌ام. مجموعه اشعار خلیل‌الله خلیلی و دیوان سعدی و دیوان اقبال هم روی کرسی است.

#کتاب_خوانی
@asatkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب خوانی / ۴
🔹 امضای اجباری
🔻 متن یادداشت در پست بعد
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب خوانی / ۴ 🔹 امضای اجباری 🔻 متن یادداشت در پست بعد
✳️ ۴. امضای اجباری

🔹 گاهی مؤلفی کتابش را امضا می‌کند و به دیگری هدیه می‌دهد. رسم خوبی است، به شرط این که از سوی مؤلف و به اختیار خود او باشد و نه به اصرار هدیه‌گیرنده. در واقع هدیه‌گرفتن به یک قانون نانوشته بدل نشود به طوری که همه دوستان یک شاعر یا نویسنده انتظار داشته باشند که کتاب را هدیه بگیرند. معمولاً نویسنده صاحب کتاب نیست. ناشر است که برای کتاب سرمایه‌گذاری کرده و صاحب کتاب به حساب می‌آید. مگر در مواردی که کتاب با سرمایهٔ نویسنده چاپ شده است و در آن صورت هم البته با هدیه‌گرفتن اجباری، به او خسارت زده‌ایم.

🔹 باری یک نفر می‌گفت «فلانی، من کتابت را از بازار نمی‌خرم. باید آن را برایم امضا کنی و هدیه کنی.» و من هیچ‌گاه به این شخص کتابی هدیه نکردم. رفتارش زشت بود و توأم با پررویی.

🔹 در مقابل دوست خوب من «م. ر. م.» بارها خواسته است که کتابی از خودم را برای خود او یا برای کسی دیگر امضا کنم. ولی در همه موارد کتاب را خریده و آورده است که امضا کنم. حتی گاهی دم در خانه آورده است. یک بار نرسیده بود کتاب را بخرد. یک نسخه کتاب از خودم خواست که امضا کنم و بدهم. مدتی بعد یک نسخه دیگر از همان کتاب خرید و برایم برگرداند به جبران آن کتاب.

🔹 گاهی برای کتاب‌ها جشن امضا برگزار می‌شود. در آنجا هم توقعی که باید از نویسنده داشت، فقط امضای کتاب است نه اهدای آن. پسندیده این است که کتاب را بخریم و بدهیم که مؤلف برایمان امضا کند. دیده‌ام که کسانی با مسئولیت‌نشناسی تمام کتابی را از محل عرضهٔ آن برمی‌دارند و می‌آورند تا مؤلف امضا کند به اعتبار این که مؤلف آشنایشان است. همیشه در مراسم جشن امضا، شرمندۀ ناشری مانده‌ام که کتاب را برای فروش در جشن امضا از او گرفته‌ایم ولی دوستان خودم برداشته‌اند و به روی خودشان هم نیاورده‌اند که این مال مردم است.

🔹 در نمایشگاه کتاب بودم. جشن امضای کتابی بود از یکی از دوستان شاعر. خریدم و دادم که شاعر امضا کند. ناشر آشنا بود. نمی‌خواست پول بگیرد. قبول نکردم. ناشر در عوض یکی دیگر از کتاب‌هایش را هدیه داد. دیدم قلباً دوست دارد این کار را بکند و با سپاس، قبول کردم.

🔸 تصویر: عبارت تقدیمی کتاب «هشت‌رود» برای «م. ر. م.» که اسمش هم در متن پنهان شده است.
@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۵
🔹 کتاب در مقام هدیه
🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ کتاب در مقام هدیه

🔹 گاهی در تولد اشخاص، یا مناسبت‌های دیگر به آن‌ها کتاب هدیه می‌دهیم. بعضی عقیده دارند که کتاب بهترین هدیه است. شاید باشد، ولی ظرایفی هم در کار هست. ممکن است کتابی به شخص هدیه بدهیم که آن را دوست نداشته باشد یا در راستای علایقش نباشد یا حتی آن را داشته باشد. حتی ممکن است هیچ اهل کتاب و مطالعه نباشد. احسان رضایی در کتاب «آداب کتاب‌خواری» پیشنهاد خوبی دارد. شخص را به کتابفروشی ببریم و برایش کتاب بخریم. یا بن کتاب به او بدهیم تا خودش خرید کند. یا حتی اگر مبلغ قابل توجهی است، به صورت پول به او بدهیم. شاید خواست با آن پول چیزی دیگر بخرد.

🔹 دیگر این که کتاب را جایگزین هدیه‌های دیگر نسازیم، مگر برای کسی که واقعاً اهل کتاب‌خوانی است. می‌خواهیم هدیهٔ تولد به کسی بدهیم. هدیه‌ای بخریم. مثلاً لباس یا لوازم تزئینی یا هر چیز دیگر. حالا اگر دوست داشتیم، کتابی هم در کنارش بگذاریم. طوری نشود که شخص از کتاب و کتاب‌خوانی دل‌زده شود.

🔹 مخصوصاً در مورد نهادها و ارگان‌هایی که کسی را به جلسه‌ای دعوت می‌کنند تأکید می‌کنم. کتاب‌های در انباری‌ مانده را به شاعران و سخنرانان نگون‌بخت قالب نکنید. می‌خواهید فلان کتابی را که منتشر کرده‌اید به شاعر بدهید، یک کارت هدیه بدهید، کتاب را هم رویش بگذارید. اگر هم کتابتان جنس گوشهٔ انباری نیست و آن را خریده‌اید، آن را نخرید. پول آن را به شخص بدهید. یک کارت هدیه یا بن کتاب.

🔹 باری نصف روز وقت مرا در جلسه‌ای گرفتند. با دوچرخه کل مسیر را طی کردم و دو ساعت حرف زدم و حرف گوش کردم. بعد یک شاهنامهٔ نفیس جعبه‌دار برایم دادند و شاید هم خیلی خوشحال بودند که مرا خوشحال کرده‌اند. مانده بودم آن شاهنامه را چطوری با دوچرخه به خانه بیاورم. خوب بنده خدا این آدمی که سی سال است در این مملکت شاعر است، یک جلد شاهنامه در خانه‌اش ندارد؟ اگر ندارد پس لازم نداشته است. مثل مواقعی که قرآن کریم به شخص هدیه می‌دهند. مگر طرف تازه مسلمان شده که قرآن به او می‌دهید؟ یعنی تا حالا قرآن در خانه‌اش نداشته است؟

🔸 تصویر: کتاب «داستان راستان» یکی از اولین کتاب‌هایی که در عمرم مو خواندم (در حوالی ده‌سالگی) و این کتاب دریچه‌ای شد به مطالعهٔ دیگر کتاب‌های آیت‌الله مطهری در سال‌های جوانی. اصل آن نسخه را ندارم. تصویر اینترنتی است.
@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۶
🔹 تحمیل کتاب بر دیگری
🔻 متن یادداشت در پست بعد
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۶ 🔹 تحمیل کتاب بر دیگری 🔻 متن یادداشت در پست بعد
✳️ ۶. تحمیل کتاب

🔹 این خیلی خوب است که کتاب‌ها را قبل از انتشار، بدهیم که دیگرانی بخوانند و در صورت لزوم ویرایش کنند. من در یادداشتی دیگر به این موضوع می‌پردازم. ولی اینجا می‌خواهم بگویم که بگذاریم این امر اختیاری باشد و همراه با جبران زحمتی که شخص می‌کشد و وقتی که می‌گذارد. ما دیگران را به خواندن یا ویرایش کتابمان مجبور نکنیم.

🔹 بارها شده است که دوستانی کتابشان را فرستاده‌اند که پیش از چاپ بخوانم یا ویرایش کنم و یا برایش مقدمه بنویسم. گاهی اثر قوی بوده و لذتبخش. ولی گاهی نیز ضعیف بوده و بر من تحمیل شده است. یا کتاب منتشرشده را هدیه داده‌اند و درخواست نقد آن را داشته‌اند. گاهی کتاب خوب بوده و من هم نقد خوبی هم نوشته‌ام. گاهی هم بر من تحمیل شده است.

🔹 ناگفته نماند. من خودم هم همه کتاب‌هایم را پیش از چاپ می‌دهم که دوستان بخوانند و نظر بدهند و اصلاح کنند. این کار را ضروری می‌دانم و من باز به این برمی‌گردم. کتاب هر چه خوانده شود و ویرایش شود بهتر است. ولی رویهٔ شخصی من این بوده است که اصرار و تحمیل نکرده‌ام. دوم این که در همه موارد هدیه‌ای نقدی هم تقدیمشان کرده‌ام یا از ناشر خواسته‌ام که به شخص پرداخت کند. مگر در موردی که دوستی خودش داوطلبانه برای خواندن کتابم قبل از چاپ تمایل نشان داده و این البته از معرفت و مهربانی او نشان داشته است.

🔹 در مورد ویرایش هم سخت عقیده دارم که هر کتابی باید ویرایش شود، حتی کتاب یک ویراستار حرفه‌ای. اغلب کتاب‌هایم را هم داده‌ام که دوستان حرفه‌ای ویرایش کرده‌اند. ولی این نیز، با کسب تمایل آن شخص بوده است و با پرداخت هزینهٔ ویرایش، که یا خودم پرداخته‌ام، یا ناشر. کار رایگان از کسی نخواسته‌ام، هرچند خیلی وقت‌ها رایگان برای عزیزان کار کرده‌ام.

🔹 این هم ناگفته نماند که در چند مورد نیز دوستانی که کتابشان را داده‌اند که بخوانم یا مقدمه بنویسم، مرا شرمنده کرده‌اند. اسم نمی‌برم ولی چنین مواردی هم داشته‌ام که شخص مبلغی گاهی چند برابر زحمات من برایم فرستاده یا حداقل این که تعارف و اصرار کرده و من قبول نکرده‌ام.

🔸 تصویر: تعدادی از کتاب‌هایی که ویرایش کرده‌ام. عکس مربوط به حدود پنج سال پیش است و کتاب‌های تازه را ندارد.

@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۷
🔹 تقریظ و نقد کتاب
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۷ 🔹 تقریظ و نقد کتاب
✳️ ۷. تقریظ و نقد کتاب

هیچ کتابی تا حالا به خاطر تقریظ و مقدمه‌اش (هرچند به قلم یک آدم سرشناس بوده) ماندگار نشده است. به فکر کیفیت کار خود باشیم و از دیگران برای کتابمان مقدمه و تقریظ نخواهیم، مگر این که خودشان داوطلب شوند.

🔹 باری یکی از دوستان شاعر چند ماه به من اصرار می‌کرد که برای کتابش مقدمه بنویسم. می‌گفتم «من اهل مقدمه نوشتن بر کتاب‌ها نیستم». می‌گفت «برای فلانی نوشتی.» راست هم می‌گفت. یک ناپرهیزی کرده بودم. البته او دقت نداشت که آن فلانی کتابش قوی بود و ارزش مقدمه‌نوشتن داشت. خلاصه ننوشتم. گفتم «من فقط نقد می‌نویسم. مقدمه نه». بعد که کتابش چاپ شد تا مدت‌ها باز اصرار داشت که نقد بنویسم.

🔹 مقدمه‌ها و تقریظ‌ها معمولاً کلی‌گویی، تعارف و مجامله هستند. یکی از پژوهشگران ارجمند حوزهٔ ادبیات که اسمش را نمی‌برم بسیار مقدمه و تقریظ بر کتاب‌ها می‌نویسد و معمولاً هم تقریظ‌هایش تعریف و تمجید و کلی‌گویی است در حالی که خودش در عرصهٔ تحقیق، شخص معتبری است. همین‌ها وزن تحقیق‌هایش را هم برایم پایین آورده است.

🔹 اما اگر توانش را داشته باشی که مقدمهٔ نقدآمیز بنویسی خوب است. مرحوم اخوان ثالث مقدمه‌ای بر کتاب شاعری جوان نوشته بود (این تقریظ در مجموعه مقالات اخوان چاپ شده است) خیلی خوب بود. خیلی منصفانه نقد و ارزیابی کرده بود کار آن شاعر را. یکی دو مورد دیگر هم از این قبیل دیده‌ام. ولی شاید ۹۰ درصد تقریظ‌ها تعارف است و حیف صفحاتی از کتاب که صرف این کار می‌شود.

🔹 اما نقد، در مقابل ارزشمند است و مهم. ولی سعی کنیم کتابمان را پیش از انتشار به نقد بگذاریم. بدهیم دوستان بخوانند. نقدها قبل از انتشار در کتاب اعمال شود بهتر است از این که بعد از انتشار جلسهٔ نقد بگذاریم و در مقابل حرف‌های منتقدان سر تکان دهیم. تو باید این کار را قبلاً می‌کردی.

🔹 و البته ناگفته پیداست که منتقد هم البته باید منصف و دقیق باشد..
(این «ناگفته پیداست» همیشه روی اعصابم بوده است. اگر ناگفته پیداست پس چرا می‌گویی؟ گوش مفت گیر آورده‌ای؟ پس سخن را کوتاه می‌کنم چون آداب نقد واقعاً ناگفته پیداست.)

* تصویر: نمایی از کتابخانه‌ام، با قفسه‌های پیچ و مهره‌ای. بهترین نوع قفسه است. راحت باز و بسته می‌شود و حمل و نقل آن آسان است. اندازهٔ قفسه‌ها هم دست خود آدم است. قیافه ندارد ولی کارآمد و وفادار.

@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۸
متن یادداشت در پست بعد
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۸ متن یادداشت در پست بعد
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی

✳️ ۸. کتاب‌آرایی مهم است
🔹 در این یادداشت روی سخنم با ناشران و مؤلفان است. کتاب یک «متن» فقط نیست، بلکه یک محصول است که در آن هم متن وجود دارد، هم پردازش متن (ویرایش و نمونه‌خوانی)، هم صفحه‌آرایی، هم طرح جلد، هم چاپ و صحافی. پس از «کتاب‌آرایی» غافل نشویم. البته منظورم این نیست که کتاب را روی کاغذ گلاسه و با طرح گل و بلبل منتشر کنیم. نه، برعکس، کتاب بهتر است که تا حد امکان ساده باشد و در عین حال چشم‌نواز.

🔹 ناشران معمولاً برای کتابِ خوب خرج می‌کنند و مایه می‌گذارند، چون بازگشت سرمایه‌شان به این قضیه بستگی دارد. به خصوص ناشرانی که حرفه‌ای و کتاب‌شناس هستند نه بازاری و تاجرمآب. به همین دلیل، کتاب‌آرایی یک ملاک مهم برای تشخیص کیفیت کتاب است. کم اتفاق می‌افتد که یک کتاب خوب، کتاب‌آرایی بدی داشته باشد. پس کتاب‌خوان حرفه‌ای به صورت پیش‌فرض می‌داند که وقتی کتاب‌آرایی بد بود، به احتمال قوی این کتاب به درد نمی‌خورد.

🔹 گاهی نیز رخ می‌دهد که ناشر به سبب تنگناهای مالی و وضعیت بد بازار کتاب، روی کتاب خرج نمی‌کند. در مواردی حتی سرمایه‌گذار کتاب خود مؤلف است که این بدتر. می‌گویم «کتابت را به چه کسی دادی که برایت کار کرد؟» می گوید «پسرم برایم تایپ و صفحه‌آرایی کرد.» خوب بنده خدا تو کت و شلوارت را هم می‌دهی پسرت بدوزد؟ شخص تصور می‌کند همین که متن را تایپ کرد کافی است و همین که صفحات را در ورد تنظیم کرد و یک سرصفحه داد تمام است.

🔹 بله بالاخره این امور خرج دارد آن هم در این اوضاع اقتصادی. ولی خرجی است که یک بار می‌کنی و آسوده می‌شوی. حداقل مشورت‌کردنش که بی‌خرج است. کتاب را قبل از چاپ بدهید یک کارشناس نگاه کند. یکی از دوستان شاعر کتابش را فرستاد که من از نظر شعری نگاه کنم. دیدم صفحه‌آرایی‌اش افتضاح است. به او گفتم و او به ناشر مطرح کرد و کار را به یک صفحه‌آرای خوب سپردند. بعد خیلی از من تشکر کرد. واقعاً حیف می‌شد کتابش با آن صفحه‌آرایی.

🔹 من خودم حتی روی انتخاب فونت کتابم که مثلاً لوتوس باشد یا بدر باشد، بارها با دوستان مشورت کرده‌ام. صفحاتی را چاپ گرفته‌ام و نشان داده‌ام. برای همین کتاب «هشت‌رود» که تازه منتشر شد همین کار را کردم. یعنی بعد از ۲۵ سال صفحه‌آرایی، باز فونت کتابم را بدون مشورت با افراد خبره انتخاب نمی‌کنم. دیگر امور که بماند. چون دیده‌ام که کتاب‌آرایی مهم است.

🔻 تصویرها: نمونه‌ای از صفحات کتاب «روزنه» در چاپ اول که هنوز وقوفی بر این امور نداشتم و نمونه‌ای از چاپ هشتم با صفحه‌آرایی نشر سپیده‌باوران.
@asarkazemi
✳️ از تجربه‌های کاری / نگهداری فایل‌ها

🔻 این‌ها فقط بخشی از فایل‌های متوالی یک کتاب است که ذخیره کرده‌ام و نگه داشته‌ام. یعنی هر روز با یک اسم جدید و گاهی در یک روز در چند نوبت با اسم جدید ذخیره شده است. یک وقت فایل اصلی به هر دلیلی از بین می‌رود. روزها و بلکه هفته‌ها کار ما از دست نرود.

🔻 دوست ما پیام می‌دهد و می‌گوید «فایل من پاک شده یا به هم ریخته است و باز نمی‌شود یا خطا می‌دهد. چه کار کنم؟» می‌گویم «فایل پشتیبان از آن داری؟‌» می‌گوید «نه. روی همان یک فایل کار می‌کردم.»

🔻 کارهایمان را مرتب با شماره‌های جدید ذخیره کنیم و فایل‌های قبلی را هم تا زمان پایان کار نگه داریم. البته من خودم که بعد از پایان کار هم نگه می‌دارم. الان فایل‌های قدیمی بعضی کتاب‌ها در سال ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ را هم پاک نکرده‌ام. یعنی مثلاً از یک کتاب که دو سال پیش کار کرده‌ام سی و هفت فایل مختلف به ترتیب موجود است.

🔻 شاید بگویید «یک فایل قدیمی بعد از پایان کار به چه درد می‌خورد؟ همان فایل نهایی را نگه داری کافی است.» ولی گاه شده که همان فایل نهایی به هر دلیلی از بین رفته یا باز نشده است. دیده‌ام که می‌گویم.

#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۹
متن یادداشت در پست بعد
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۹
🔹 دیر آید، درست آید

🔻 در این یادداشت هم روی سخنم با ناشران و مؤلفان است. کتابی که منتشر شد مثل تیری است که از کمان پرتاب شده است. دیگر در اختیار ما نیست. قبل از چاپ آن را به درستی آماده کنیم. کتاب غلط نداشته باشد؛ ویراستاری شده باشد؛ صفحه‌آرایی خوب داشته باشد. همه چیز آن به کمال باشد، هرچند وقت بگیرد.

🔻 خیلی وقت‌ها کتاب‌ها به خاطر عجله خراب می‌شوند. برای این که در فلان برنامه رونمایی شوند؛ برای این که به نمایشگاه برسند؛ برای این که در فلان همایش به افراد هدیه داده شوند. کتاب عمری طولانی دارد، خیلی طولانی‌تر از عمر مؤلف حتی. نرسیدنش به فلان جلسه یا نمایشگاه خسارت بزرگی نیست. حداکثر این که بخت عرضهٔ چند نسخه از کتاب از بین می‌رود، آن هم معدود. شما فکر می‌کنید از کتاب‌های من چند نسخه در جلسات رونمایی و جشن امضا فروخته شده است؟ شاید از هر کتابی ده نسخه یا شاید کمتر. هدف اصلی کتاب، فروش در بازار است و آن هم برای مدت طولانی.

🔻 کتاب «پیاده آمده بودم...» من به یک همایش مهم نرسید. دقیقاً روز بعد از همایش به دستم رسید. خیلی غصه خوردم. اولین کتابم بود و خیلی برایم مهم بود. اکنون بعد از سی سال از آن زمان و چاپ‌های متعدد این کتاب، می‌بینم که رسیدنش به آن همایش هم در سرنوشت کتاب اثر چندانی نداشت. حداکثر چند نسخه از آن به دوستان شاعر می‌دادم. از این بالاتر که نبود.

🔻 کتاب یکی از دوستان خیلی پرغلط منتشر شده بود. گفتم «چرا ویرایش نکردید؟» گفت «ناشر گفت یک چاپ سریع برای نمایشگاه بزنیم. برای چاپ بعد اصلاح کنیم.» ولی نشان به این نشان که آن کتاب از آن به بعد چند بار دیگر هم چاپ شد ولی عین چاپ اول پرغلط. وقتی کتاب زینک گرفته شد دیگر برای ناشر صرف نمی‌کند آن‌ها را عوض کند، تا این که زینک‌ها فرسوده شود.

🔻 کتاب شعر پارسی من در دست ویرایش بود. یکی از دوستان عزیز گفت که «یک مؤسسهٔ فرهنگی یک اردوی آموزشی دارد. بده یک چاپ هزارنسخه‌ای از کتابت برای همین اردو منتشر کنند.» گفتم «نه، این کتاب هنوز خیلی کار دارد.» گفت «حالا یک هزار نسخه اینجا مصرف می‌شود. باز نسخهٔ کامل را منتشر می‌کنی.» حق‌التألیف خوبی هم می‌دادند و در آن زمان خیلی هم نیاز داشتم. ولی به دلم نیامد. کتاب سه چهار سال دیگر در دست ویرایش و بازنویسی بود. کار را طوری پخته کردم که از آن زمان به بعد، پنج چاپ از کتاب منتشر شده، ولی هیچ نیازی به اصلاح نبوده است.

تصویر: کتاب «شعر پارسی» من که داستانش را در آخرین بند این یادداشت گفتم.

#کتاب_خوانی
@asarkazemi