آثار محمدکاظم کاظمی
1.72K subscribers
252 photos
76 videos
38 files
107 links
بایگانی شعرها و مطالب آموزشی محمدکاظم کاظمی

هشتگ #شعر_کاظمی برای شعرهاست
هشتگ #آموزشی_کاظمی برای مطالب آموزشی

کانال اصلی من که مطالب گوناگون را در آن منتشر می‌کنم، با این نشانی است
@mkazemkazemi

ارتباط با گرداننده
@mkkazemi
Download Telegram
آثار محمدکاظم کاظمی
مرتبط با یادداشت «کتاب‌های بی‌نشان»
🔹 کتاب‌های بی‌نشان
🔸 محمدکاظم کاظمی

در حال مرتب کردن ارجاعات به کتاب‌های جناب محمدرضا عبدالملکیان هستم برای کتاب هشت نقد. ایشان تعدادی مجموعه شعر مستقل دارد. تا اینجا خیلی هم خوب. بعد یک گزیدۀ اشعار در انتشارات مروارید دارد و این هم پذیرفتنی است. یک گزیده هم در سلسلۀ کتاب نیستان دارد که البته همه داریم و به نقص‌های آن سلسله معترف. ایشان باز یک کتاب دیگر دارد به نام «هنوز فرصت هست» که مجموعۀ شعرهای نیمایی ایشان است و لاجرم از کتاب‌های مستقل گلچین شده است. این دیگر چرا؟ آن گزیدۀ اشعار هم که بیشترش نیمایی بود. باز در این میان کتابی هست به نام «هوای حوصله ابری» هست که متن کامل دو کتاب «حالا که آمده‌ای» و «این کوچه را از روی رودخانه نوشته‌ام» در آن تکرار شده است، در کنار شعرهایی چاپ‌نشده. این کتاب مقدمۀ مفصلی دارد ولی به این نکتۀ کلیدی اشاره نشده است که این آثار باری دیگر به صورت کتاب‌های مستقلی چاپ شده است.

و این مشکل تنها آثار جناب عبدالملکیان نیست. کتاب‌های بسیاری دیگر از شاعران گرانقدر هم این پریشانی‌ها و تداخل‌ها را دارد. حتی شاید بگویید «خودت هم که سه گزیدۀ شعر با شعرهای موازی و متداخل داری.» می‌گویم: بله متأسفانه و این هیچ خوب نبود. به همین دلیل بعد از کتاب تکا در برابر گزیده‌های دیگری که بعضی دوستان ناشر پیشنهاد دادند مقاومت کردم و در مقدمۀ «شمشیر و جغرافیا» نوشتم که خوش دارم از این پس گزیده‌گوی باشم نه گزیده‌ساز.

باری، می‌پذیرم که در این اوضاع نابسامان نشر و توزیع کتاب، همین که این کتاب‌ها چاپ می‌شود و به فروش می‌رود هم مغتنم است. ولی دشوار نیست اگر شاعران گرانقدر در مقدمۀ هر کتاب همین را توضیح دهند. آن مقدمه‌های مفصل شاعرانه سرشار از خاطرات دیر و دور که برای کتاب می‌نویسند خیلی هم خوب است. ولی باید دربارۀ تاریچخۀ چاپ این شعرها هم چند سطری نوشت. یا حداقل باید پای شعرها تاریخ بگذارند تا حداقل این تاریخ‌ها دیگران را از سرگردانی در بیاورد و کسی که آثار را دنبال می‌کند نقشۀ روشنی از مجموعۀ این آثار داشته باشد.

#کتاب_های_بی_نشان
#محمدکاظم_کاظمی
@asarkazemi
🔹 شعرهای تکراری، در کتاب‌های یکسان
🔸 محمدکاظم کاظمی

موازی بودن و تداخل داشتن کتاب‌های شعر همیشه کلافه‌ام می‌‌کرده است، به خصوص آنگاه که تعدادی از کتاب‌های شاعری را برای نقد و ارزیابی تهیه کرده‌ام و دیده‌ام که در واقع بخشی از هر کتاب، در کتاب دیگری تکرار شده است. این رسم بدی است. شاعر چند مجموعه شعر منتشر می‌کند، با ساختارهای گوناگون. مثلاً یکی مجموعه غزل است، یکی شعرهای آیینی است، یکی مثلاً‌ گزیدۀ شعرهاست. بعد یک شعر به اعتبار غزل بودن در یکی از این کتاب‌ها می‌آید؛ به اعتبار آیینی بودن در دیگری تکرار می‌شود و به اعتبار برجسته بودن در گزیده هم می‌آید. گاهی نیز شاعر از تعدادی از شعرهایش یک کتاب جدید می‌سازد و به ناشری دیگری می‌سپارد، یا ناشر چنین درخواستی دارد، که این هم خوب نیست. بالاخره حق ناشری دیگر ضایع شده است و نیز حق خریدار کتاب‌ها و خوانندۀ شعرها.
ولی همه این‌ها باری قابل توجیه است. چیزی که برایم قابل توجیه و هضم‌ناپذیر بود، مجموعه شعرهای تکراری در دو کتاب بود از یک ناشر، در یک قالب و بدون این که تفکیک محتوایی هم حتی در کار باشد.
«روسری باد را تکان می‌داد» مجموعه‌ای از غزل‌های شاعر گرانقدر مهدی فرجی است. و «میخانۀ بی‌خواب» مجموعه‌ای دیگر از غزل‌های همین ناشر. و چنان که در فهرست کتاب‌ها در این تصویر می‌بینید، این همه شعر در هر دو کتاب تکرار شده است. البته در بقیه صفحات فهرست تعداد شعرهای تکراری اینقدر نیست. ولی حدود یک سوم هر دو کتاب تقریباً یکسان است.
قسمت بامزۀ ماجرا این است که هر دو کتاب مجموعه غزل است؛ هر دو کتاب از یک ناشر است و هر دو کتاب به صورت پیهم چاپ می‌شود. اگر ساختار کتاب‌ها متفاوت بود، راهی داشت؛ اگر ناشر متفاوت بود؛ اگر بعد از یک چاپ از کتاب‌ها حداقل شعرهای تکراری از یکی از دو کتاب کنار نهاده می‌شد، باز قابل توجیه بود. یک کتاب به چاپ ششم رسیده است و یک کتاب به چاپ دهم، و این تکرار شعرها همچنان ادامه دارد.
نمی‌توانم، واقعاً نمی‌توانم این را بر خودم هموار کنم، به خصوص من که در این اواخر بعضی ناشران به اصرار و پافشاری از من خواسته‌اند بعضی از شعرهایم را که قالب یا حال‌وهوای ویژه‌ای دارد در یک کتاب جدید منتشر کنم. در سال‌های اخیر همیشه مقاومت کرده‌ام و حتی از انتشار گزیده شعرهایم در سلسلۀ کتاب نیستان و تکا در سال‌های دور، تا هنوز احساس ندامت می‌کنم.

#کتاب_شعر
#مهدی_فرجی
@asarkazemi
🔹 کتاب دوزبانه در این‌دیزاین
✳️ طرح مسئله
فرض کنید که کتابی دارید که در انتهایش یک بخش انگلیسی دارد. آن صفحات انگلیسی باید به صورت چپ به راست و از آخر کتاب به سمت اول چیده شود و شماره صفحه از چپ به راست بخورد. طبیعتاً در یک فایل واحد در این‌دیزاین این کار امکان ندارد چون تنظیمات جهت کتاب برای کل فایل یکجا انجام می‌شود. یعنی اگر کتابی از راست به چپ کار می‌شود در عین حال نمی‌تواند در بخشی از آن، از چپ به راست شماره صفحه بخورد.
راه حل
یک روش نسبتاً خوب و عملی برای این کار این است که قسمت انگلیسی کتاب را که قرار است از چپ به راست باشد در یک فایل دیگر کار کنید. ولی در انتهای فایل اصلی کتاب به همان تعداد صفحات، جای خالی بگذارید.
بعد آن فایل این‌دیزاین انگلیسی چپ به راست را در این صفحات وارد کنید با استفاده از فرمان Place. در هنگام جای‌گذاری صفحات، از آخر به اول عمل کنید و به این ترتیب متن انگلیسی به صورت چپ به راست ولی با شماره‌ صفحات و مشخصات خودش در انتهای فایل فارسی شما درج می‌شود.
🔻 اگر قرار شد که قسمت انگلیسی اصلاحاتی داشته باشد، می‌توانید آن اصلاحات را در فایل انگلیسی انجام دهید و در فایل فارسی لینک آن‌را به‌روز کنید. به همین سادگی.
🔻 نکتۀ جالب این است که پلیس کردن یک سند با قالب این‌دیزاین در داخل یک سند دیگر امکان دارد.
🔻 شاید با خود بگوییم اگر به جای ایجاد سند مستقل، متن انگلیسی را در یک سلسله جعبه‌های متن در انتهای سند فارسی از آخر به اول بچینیم چه؟ بله این هم ممکن است. ولی شماره صفحات این بخش دیگر از جهت متن انگلیسی تبعیت نمی‌کند و از راست به چپ خواهد بود.

#آموزشی_کاظمی
#کتاب_دوزبانه
#کتاب_فارسی_انگلیسی
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
Photo
✳️ ۱. کتاب‌خوان باشیم، حتی در پای چرخ

همیشه کتاب‌خوان باشیم. یک کتاب همراه داشته باشیم. در نوبت انتظار پزشک، موقع انتظار اتوبوس و مترو، در سفر، در مجالس و جلساتی که تنها هستیم، کتاب بخوانیم.
من در جوانی در مغازهٔ پدرم کتاب می‌خواندم. در حال راه رفتن کتاب می‌خواندم. در اتوبوس، در مهمانی‌هایی که همبازی نداشتم، حتی پای چرخ تریکوبافی. در جوانی مدتی تریکوبافی کردم. در تریکوبافی باید چشمت به چرخ باشد و مراقب باشی که سوزن نشکند یا نخ پاره نشود. به خصوص سوزن شکستن خیلی به چرخ و به کار آسیب می‌زند. من کتاب می‌خواندم و گاهی چرخ سوزن می‌شکست و پسردایی‌ام که نزد آن‌ها کار می‌کردم به رویم نمی‌آورد. این که الان به من «استاد کاظمی» می‌گویند و در هر موضوعی از تاریخ افغانستان گرفته تا دلایل انقراض دایناسورها و از قصاید خاقانی گرفته تا قوانین ترمودینامیک یک چیزهایی می‌دانم، حاصل همان سال‌ها کتاب‌خوانی بسیار فشرده است.
الان نبینید که همیشه سرم داخل گوشی تلفن است. من کتاب‌هایم را در حین ویراستاری می‌خوانم. در جلسات که سرم داخل گوشی است کارهای رسانه‌ای را انجام می‌دهم یا پیام‌ها را جواب می‌دهم. مثلاً ممکن است همین پست از داخل یک جلسهٔ سخنرانی دربارهٔ حکیم فردوسی ارسال شده باشد. البته که ادب حکم می‌کند در جلسات حواس آدم به سخنران و شاعر باشد ولی گاهی که سخنران پرحرفی می‌کند و خارج از موضوع حرف می‌زند، من هم به خودم حق می‌دهم که در حالی که گوشم به حرف‌های اوست، چشمم به گوشی باشد.
مزاحم مطالعهٔ دیگران هم نشویم. بارها رخ داده است که وقتی در سالن انتظار یک جلسه یا در موقع انتظار قطار و هواپیما کتابم را باز کرده‌ام، یکی آمده کنارم نشسته و شروع کرده به حرف‌زدن. بنده خدا می‌بینی که دارم کتاب می‌خوانم. یکی دو بار خیلی کلافه شدم. باید چیزی را می‌خواندم و در واقع بخشی از کار من بود. طرف هم یکسره حرف می‌زد. یاد آن داستان افتادم که یکی به دیگری گفت که «چه تنها نشسته‌ای.» و طرف گفت «تنها نبودم. کتاب می‌خواندم. حالا که تو آمدی تنها شدم.»

*. تصویر: کتاب «اطلاعات عمومی» تألیف عنایت‌الله شکیباپور که یکی از کتاب‌های دوست‌داشتنی من در جوانی بود. من همهٔ این کتاب را خواندم و بعضی جای‌ها را بارها. اگر امروز چیزک‌هایی می‌دانم، مرهون این کتاب و صدها کتاب دیگر است. اصل کتاب را اکنون ندارم. تصویر اینترنتی است.

#کتاب
#محمدکاظم_کاظمی
#کتاب_خوانی
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۳ 🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ ۳. کتاب را به صورت غیرمجاز پخش نکنیم

🔹 خیلی وقت‌ها رخ داده است که دوستی، یکی از کتاب‌های مرا خواسته ولی نیافته است. می‌گوید «ممکن است نسخهٔ الکترونیک آن را بفرستی؟» (مثلاً فایل پی‌دی‌اف یا ورد) و من گفته‌ام که «حقوق کتاب من متعلق به ناشر است. من نمی‌توانم فایل کتابی را که ناشر در آن سرمایه‌گذاری کرده است، پخش کنم.» گاهی حتی کتابم را تهیه کرده‌ام یا از آن کپی گرفته‌ام و با پست به شخص فرستاده‌ام ولی نسخهٔ پی‌دی‌اف را به کسی نداده‌ام.

🔹 پخش نسخهٔ الکترونیک یک کتاب در صورتی که کتاب ناشری دارد و آن ناشر کتاب را می‌فروشد امری است خلاف. اگر کتاب مثلاً‌ یک کتاب قدیمی است و از سوی یک کتابخانه یا نهاد رسمی ارائه شده است یا از سوی خود ناشر به فروش می‌رسد ایراد ندارد. ولی تا وقتی که مطمئن نیستیم که به ناشر ضرر نمی‌زنیم، پی‌دی‌اف کتابی را دست به دست نکنیم.

🔹 بعضی کانال‌ها یا سایت‌ها هستند که نسخه‌های پی‌دی‌اف کتاب‌ها را عرضه می‌کنند. این‌ها کاری خلاف و غیرقانونی می‌کنند. مروج آن نباشیم.

🔹 در یادداشت قبل نوشتم که صنعت نشر به فروش کتاب نیاز دارد، حالا چه فروش نسخهٔ کاغذی باشد چه فروش نسخهٔ الکترونیک. در هر حال «مفت‌بری» و «مفت‌خوانی»‌ نکنیم، به خصوص که این کار ما غیرقانونی باشد. بالاخره خرید کتاب هم بخشی از هزینه‌های زندگی است. همان‌طور که از مغازهٔ مردم مخفیانه جنس برنمی‌داریم بلکه آن جنس را می‌خریم، اینجا هم همان حکم را دارد.

🔹 من در جوانی آرزوی خریدن غزلیات بیدل را داشتم که تازه منتشر شده بود. کتاب دوجلدی بود و ۱۷۰ تومان (۱۷۰ تک‌تومانی). من مدت‌ها منتظر ماندم و پولم جمع نشد. رفتم از کتابفروش پرسیدم که «می‌شود یک جلد آن را خرید؟» و او گفت «بله.» یک جلد را به ۸۵ تومان خریدم و جلد دیگر را ماه‌ها بعد از آن خریدم.
با خودم می‌گویم اگر الان نسخهٔ پی‌دی‌اف آن کتاب در دسترس بود هم همین کار را می‌کردم؟ حقیقت این است که همین الان من فقط یک کتاب را به صورت پی‌دی‌اف استفاده می‌کنم و آن کتابی است که در حین ویراستاری خیلی به آن نیاز دارم. ولی نسخهٔ کاغذی این کتاب را خریده‌ام و دیگر عذاب وجدان ندارم.

🔻 تصویر: عکسی از جوانی خودم (۱۸ سالگی) در زیر کرسی، در حالی که ژستِ خواندن همان غزلیات بیدل دو جلدی ۱۷۰ تومانی را گرفته‌ام. مجموعه اشعار خلیل‌الله خلیلی و دیوان سعدی و دیوان اقبال هم روی کرسی است.

#کتاب_خوانی
@asatkazemi
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب‌خوانی / ۹
🔹 دیر آید، درست آید

🔻 در این یادداشت هم روی سخنم با ناشران و مؤلفان است. کتابی که منتشر شد مثل تیری است که از کمان پرتاب شده است. دیگر در اختیار ما نیست. قبل از چاپ آن را به درستی آماده کنیم. کتاب غلط نداشته باشد؛ ویراستاری شده باشد؛ صفحه‌آرایی خوب داشته باشد. همه چیز آن به کمال باشد، هرچند وقت بگیرد.

🔻 خیلی وقت‌ها کتاب‌ها به خاطر عجله خراب می‌شوند. برای این که در فلان برنامه رونمایی شوند؛ برای این که به نمایشگاه برسند؛ برای این که در فلان همایش به افراد هدیه داده شوند. کتاب عمری طولانی دارد، خیلی طولانی‌تر از عمر مؤلف حتی. نرسیدنش به فلان جلسه یا نمایشگاه خسارت بزرگی نیست. حداکثر این که بخت عرضهٔ چند نسخه از کتاب از بین می‌رود، آن هم معدود. شما فکر می‌کنید از کتاب‌های من چند نسخه در جلسات رونمایی و جشن امضا فروخته شده است؟ شاید از هر کتابی ده نسخه یا شاید کمتر. هدف اصلی کتاب، فروش در بازار است و آن هم برای مدت طولانی.

🔻 کتاب «پیاده آمده بودم...» من به یک همایش مهم نرسید. دقیقاً روز بعد از همایش به دستم رسید. خیلی غصه خوردم. اولین کتابم بود و خیلی برایم مهم بود. اکنون بعد از سی سال از آن زمان و چاپ‌های متعدد این کتاب، می‌بینم که رسیدنش به آن همایش هم در سرنوشت کتاب اثر چندانی نداشت. حداکثر چند نسخه از آن به دوستان شاعر می‌دادم. از این بالاتر که نبود.

🔻 کتاب یکی از دوستان خیلی پرغلط منتشر شده بود. گفتم «چرا ویرایش نکردید؟» گفت «ناشر گفت یک چاپ سریع برای نمایشگاه بزنیم. برای چاپ بعد اصلاح کنیم.» ولی نشان به این نشان که آن کتاب از آن به بعد چند بار دیگر هم چاپ شد ولی عین چاپ اول پرغلط. وقتی کتاب زینک گرفته شد دیگر برای ناشر صرف نمی‌کند آن‌ها را عوض کند، تا این که زینک‌ها فرسوده شود.

🔻 کتاب شعر پارسی من در دست ویرایش بود. یکی از دوستان عزیز گفت که «یک مؤسسهٔ فرهنگی یک اردوی آموزشی دارد. بده یک چاپ هزارنسخه‌ای از کتابت برای همین اردو منتشر کنند.» گفتم «نه، این کتاب هنوز خیلی کار دارد.» گفت «حالا یک هزار نسخه اینجا مصرف می‌شود. باز نسخهٔ کامل را منتشر می‌کنی.» حق‌التألیف خوبی هم می‌دادند و در آن زمان خیلی هم نیاز داشتم. ولی به دلم نیامد. کتاب سه چهار سال دیگر در دست ویرایش و بازنویسی بود. کار را طوری پخته کردم که از آن زمان به بعد، پنج چاپ از کتاب منتشر شده، ولی هیچ نیازی به اصلاح نبوده است.

تصویر: کتاب «شعر پارسی» من که داستانش را در آخرین بند این یادداشت گفتم.

#کتاب_خوانی
@asarkazemi