🔹 غدیر
🔸محمدکاظم کاظمی
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
▫️
ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی
▫️
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست
▫️
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
اردیبهشت ۱۳۷۶
#شعر_کاظمی
#غدیر
@asarkazemi
🔸محمدکاظم کاظمی
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
▫️
ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی
▫️
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست
▫️
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
اردیبهشت ۱۳۷۶
#شعر_کاظمی
#غدیر
@asarkazemi
🔹 نابسامانی
▫️محمدکاظم کاظمی
کوه، پابند گرانجانی است
آسمان در نابسامانی است
ریشۀ نامردمی زندهاست
زیر یک برف زمستانی است
فتنه را گفتید خوابیده؟
فتنه بیدار است، پنهانی است
هر که را شغلی است در عالم
شغل بعضیها مسلمانی است
از جوانمردان دوراناند
کارهاشان «افتد و دانی»(۱) است
عید آن مردم به غارت رفت
چشم این مردم به قربانی است
داغ آن مردم به دلها بود
داغ این مردم به پیشانی است
کِشت اگر اینگونه خواهدبود،
حیف آن ابری که بارانی است
یک نفر امروز عاشق شد
کوچهمان امشب چراغانی است...
▫️
شعر روی دست شاعر مُرد
درد از آنسانی که میدانی است
صحبت از قطع درختان بود
ابلهان گفتند «عرفانی است»
لاجرم اصلاح ما مردم
کار استادان سلمانی است
لب فروبستن در این ایام
اوّلین شرط سخندانی است
▫️
یک نفر در زیر باران مُرد
کوچه امّا گرمِ مهمانی است
۱. در عنفوان جوانی، چنان که افتد و دانی... (گلستان سعدی)
شهریور ۱۳۷۰
#شعر_کاظمی
#نابسامانی
@asarkazemi
▫️محمدکاظم کاظمی
کوه، پابند گرانجانی است
آسمان در نابسامانی است
ریشۀ نامردمی زندهاست
زیر یک برف زمستانی است
فتنه را گفتید خوابیده؟
فتنه بیدار است، پنهانی است
هر که را شغلی است در عالم
شغل بعضیها مسلمانی است
از جوانمردان دوراناند
کارهاشان «افتد و دانی»(۱) است
عید آن مردم به غارت رفت
چشم این مردم به قربانی است
داغ آن مردم به دلها بود
داغ این مردم به پیشانی است
کِشت اگر اینگونه خواهدبود،
حیف آن ابری که بارانی است
یک نفر امروز عاشق شد
کوچهمان امشب چراغانی است...
▫️
شعر روی دست شاعر مُرد
درد از آنسانی که میدانی است
صحبت از قطع درختان بود
ابلهان گفتند «عرفانی است»
لاجرم اصلاح ما مردم
کار استادان سلمانی است
لب فروبستن در این ایام
اوّلین شرط سخندانی است
▫️
یک نفر در زیر باران مُرد
کوچه امّا گرمِ مهمانی است
۱. در عنفوان جوانی، چنان که افتد و دانی... (گلستان سعدی)
شهریور ۱۳۷۰
#شعر_کاظمی
#نابسامانی
@asarkazemi
🔹سهگانههای نگارش
🔸متن اصلی
هیچ مدرکی که ثابت کند احمد شاه بابا برای نخستینبار جغرافیای قلمرو خویش را افغانستان نام نهاده است در دست نیست.
🔻 نظر ویراستار
بهتر است جملاتی را که دو فعل دارند، طوری سامان دهیم که دو فعل با هم در انتهای جمله نیفتند. چون در این صورت خواننده تا رسیدن به هر دو فعل، در تعلیق به سر میبرد و یکباره باید دو تا جمله را که با هم تمام میشوند درک و هضم کند. اول یک جمله را با فعل آن تمام کنیم، بعد بقیه عبارت را بیاوریم. در واقع عبارت را به دو جملۀ مرتبط به هم پیاپی تقسیم کنیم، نه به یک جمله در دل جملهای دیگر. در اینجا آن «در دست نیست» میتواند به اوایل جمله بیاید.
✅ حاصل ویرایش
هیچ مدرکی در دست نیست که ثابت کند احمد شاه بابا برای نخستینبار جغرافیای قلمرو خویش را افغانستان نام نهاده است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸متن اصلی
هیچ مدرکی که ثابت کند احمد شاه بابا برای نخستینبار جغرافیای قلمرو خویش را افغانستان نام نهاده است در دست نیست.
🔻 نظر ویراستار
بهتر است جملاتی را که دو فعل دارند، طوری سامان دهیم که دو فعل با هم در انتهای جمله نیفتند. چون در این صورت خواننده تا رسیدن به هر دو فعل، در تعلیق به سر میبرد و یکباره باید دو تا جمله را که با هم تمام میشوند درک و هضم کند. اول یک جمله را با فعل آن تمام کنیم، بعد بقیه عبارت را بیاوریم. در واقع عبارت را به دو جملۀ مرتبط به هم پیاپی تقسیم کنیم، نه به یک جمله در دل جملهای دیگر. در اینجا آن «در دست نیست» میتواند به اوایل جمله بیاید.
✅ حاصل ویرایش
هیچ مدرکی در دست نیست که ثابت کند احمد شاه بابا برای نخستینبار جغرافیای قلمرو خویش را افغانستان نام نهاده است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن ویراستار
اما برای نامیدن سرزمین امروزی ایران، تا سال ۱۹۳۵ میلادی نام فارس هم به موازات نام ایران، بهویژه نزد دولتهای خارجی، اعم از غربیها و عربها، کاربرد به مراتب بیشتری از ایران داشته است.
🔻 نظر ویراستار
در اینجا هم مثل موردی که در یادداشت قبلی میبینید، خواننده تا دریافت پیام اصلی که کاربرد بیشترِ نام «فارس» است، باید کلی اطلاعات دیگر را هم به صورت موقت در ذهن نگاه دارد، مثل «نزد دولتهای خارجی و...»
در اینجا بهتر است که اول یک قسمت بار را خالی کنیم. یعنی بگوییم که این نام کاربرد بیشتری داشته است، بعد بگوییم «به ویژه نزد دولتهای خارجی...» که خواننده ابتدا بخشی از پیام را بگیرد، بعد قسمتی دیگر را.
همه چیز را نگذاریم به آخر کار.
✅ حاصل ویرایش
اما برای نامیدن سرزمین امروزی ایران، تا سال ۱۹۳۵ میلادی نام فارس هم به موازات نام ایران، کاربرد به مراتب بیشتری از ایران داشته است، بهویژه نزد دولتهای خارجی، اعم از غربیها و عربها.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن ویراستار
اما برای نامیدن سرزمین امروزی ایران، تا سال ۱۹۳۵ میلادی نام فارس هم به موازات نام ایران، بهویژه نزد دولتهای خارجی، اعم از غربیها و عربها، کاربرد به مراتب بیشتری از ایران داشته است.
🔻 نظر ویراستار
در اینجا هم مثل موردی که در یادداشت قبلی میبینید، خواننده تا دریافت پیام اصلی که کاربرد بیشترِ نام «فارس» است، باید کلی اطلاعات دیگر را هم به صورت موقت در ذهن نگاه دارد، مثل «نزد دولتهای خارجی و...»
در اینجا بهتر است که اول یک قسمت بار را خالی کنیم. یعنی بگوییم که این نام کاربرد بیشتری داشته است، بعد بگوییم «به ویژه نزد دولتهای خارجی...» که خواننده ابتدا بخشی از پیام را بگیرد، بعد قسمتی دیگر را.
همه چیز را نگذاریم به آخر کار.
✅ حاصل ویرایش
اما برای نامیدن سرزمین امروزی ایران، تا سال ۱۹۳۵ میلادی نام فارس هم به موازات نام ایران، کاربرد به مراتب بیشتری از ایران داشته است، بهویژه نزد دولتهای خارجی، اعم از غربیها و عربها.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 نکتههای نگارش
🔸 مراقب ساختار جمله باشیم
در پیوند به یادداشت قبل، این را بگویم که یک نویسنده یا ویراستار، بهتر است بیش از این که بر روی نکات فنی مثل جدانویسی یا نقطهگذاری دقت میکند، مراقب ساختار جمله باشد و ببیند که عبارت به چه ترتیبی بیان شود تا شیواتر، رساتر و در عین حال زیباتر باشد. در همان جملهای که برای نمونه در یادداشت قبلی آمد، من سه چهار جابهجایی انجام دادم که فقط یک موردش را در آنجا شرح دادهام. در واقع اجزای کل عبارت را دوباره چیدم.
این را از این روی میگویم که دیدهام که بعضی نویسندگان و ویراستاران، بیش از هر چیزی متوجه و درگیر قطع و وصل کلمات هستند که مثلاً «ماهیگیر» بنویسند یا «ماهیگیر» یا «خونریزی» بنویسند یا «خونریزی».
بله این قطع و وصل هم مهم است ولی آنچه مهمتر است، ساختار کلی جملات است. اینجاست که چیرهدستی، هوشمندی و مهارت شخص به کار او میآید و متن او را واقعاً متمایز میسازد. قطع و وصل یک کار مکانیکی برای یکدستی رسمالخط است و چندن اثری در شیوایی و رسایی عبارت ندارد. آنچه مهمتر است، ساختار جملات و انتخاب کلمات است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 مراقب ساختار جمله باشیم
در پیوند به یادداشت قبل، این را بگویم که یک نویسنده یا ویراستار، بهتر است بیش از این که بر روی نکات فنی مثل جدانویسی یا نقطهگذاری دقت میکند، مراقب ساختار جمله باشد و ببیند که عبارت به چه ترتیبی بیان شود تا شیواتر، رساتر و در عین حال زیباتر باشد. در همان جملهای که برای نمونه در یادداشت قبلی آمد، من سه چهار جابهجایی انجام دادم که فقط یک موردش را در آنجا شرح دادهام. در واقع اجزای کل عبارت را دوباره چیدم.
این را از این روی میگویم که دیدهام که بعضی نویسندگان و ویراستاران، بیش از هر چیزی متوجه و درگیر قطع و وصل کلمات هستند که مثلاً «ماهیگیر» بنویسند یا «ماهیگیر» یا «خونریزی» بنویسند یا «خونریزی».
بله این قطع و وصل هم مهم است ولی آنچه مهمتر است، ساختار کلی جملات است. اینجاست که چیرهدستی، هوشمندی و مهارت شخص به کار او میآید و متن او را واقعاً متمایز میسازد. قطع و وصل یک کار مکانیکی برای یکدستی رسمالخط است و چندن اثری در شیوایی و رسایی عبارت ندارد. آنچه مهمتر است، ساختار جملات و انتخاب کلمات است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
در داخل هندوکش درههای طبیعی مرتفع و جلگههای بلندی وجود دارد که مشهورترین آنها جلگۀ بامیان است که در سهلالعبورترین گذرگاه تمام سلسلهجبال مذکور واقع شده و از زمانهای بسیار قدیم، با وجود مشکلات فراوانش، بهترین معبر بین کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان مرکزی و هندوستان بوده است.
🔻نظر ویراستار
وقتی یک جملۀ طولانی از دو جمله تشکیل شده است که «که» به هم شدهاند، میتوانیم آنها را از هم جدا کنیم. از جملات کوتاه نترسیم. بگذاریم که مخاطب دو پیام را در دو جمله دریافت کند تا خواندن مطلب برایش آسانتر و سریعتر باشد. من بعد از «جلگۀ بامیان است» دو جمله را از هم جدا میکنم.
✅ حاصل ویرایش
در داخل هندوکش درههای طبیعی مرتفع و جلگههای بلندی وجود دارد که مشهورترین آنها جلگۀ بامیان است. بامیان در سهلالعبورترین گذرگاه تمام سلسلهجبال مذکور واقع شده و از زمانهای بسیار قدیم، با وجود مشکلات فراوانش، بهترین معبر بین کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان مرکزی و هندوستان بوده است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
در داخل هندوکش درههای طبیعی مرتفع و جلگههای بلندی وجود دارد که مشهورترین آنها جلگۀ بامیان است که در سهلالعبورترین گذرگاه تمام سلسلهجبال مذکور واقع شده و از زمانهای بسیار قدیم، با وجود مشکلات فراوانش، بهترین معبر بین کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان مرکزی و هندوستان بوده است.
🔻نظر ویراستار
وقتی یک جملۀ طولانی از دو جمله تشکیل شده است که «که» به هم شدهاند، میتوانیم آنها را از هم جدا کنیم. از جملات کوتاه نترسیم. بگذاریم که مخاطب دو پیام را در دو جمله دریافت کند تا خواندن مطلب برایش آسانتر و سریعتر باشد. من بعد از «جلگۀ بامیان است» دو جمله را از هم جدا میکنم.
✅ حاصل ویرایش
در داخل هندوکش درههای طبیعی مرتفع و جلگههای بلندی وجود دارد که مشهورترین آنها جلگۀ بامیان است. بامیان در سهلالعبورترین گذرگاه تمام سلسلهجبال مذکور واقع شده و از زمانهای بسیار قدیم، با وجود مشکلات فراوانش، بهترین معبر بین کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان مرکزی و هندوستان بوده است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
در زمان مورد بحث ایالتهای قومس و دامغان، جرجان و طبرستان در غرب، خوارزم در شمال، ماوراءالنهر در شمال خاوری، و سیستان و قهستان در جنوب که تمام این ایالات روزگاری از خراسان اداره میشد یا کماکان بخشی از آن محسوب میشد، در این زمان هرکدام ایالت جداگانهای بیرون از جغرافیای خراسان بود.
🔻 نظر ویراستار
جملۀ سنگینی است و دلیل هم این است که نویسنده دو پیام را در یک جملۀ بلند گنجانده است. عبارت حالت پرانتزهای تودرتو را یافته است که یک پرانتز در بیرون از پرانتز دیگر بسته شده باشد. نویسنده میخواهد بگوید که «در زمان مورد بحث، این ایالتها که روزگاری از خراسان اداره میشد یا بخشی از خراسان بود، حالا بیرون از جغرافیای خراسان افتاده بود.» تأکید اصلی روی بیرون افتادن این ایالتها از خراسان است، ولی این توضیح که اینها بخشی از خراسان بوده، دریافت این پیام را هم سخت کرده است. بهتر است اول این مطلب را بیان کنیم و بعد به این بپردازیم که اینها یک روزی بخشی از خراسان بود.
✅ حاصل ویرایش
در زمان مورد بحث ایالتهای قومس و دامغان، جرجان و طبرستان در غرب، خوارزم در شمال، ماوراءالنهر در شمال خاوری، و سیستان و قهستان در جنوب، هر کدام ایالت جداگانهای بیرون از جغرافیای خراسان بود؛ در حالی که روزگاری تمام این ایالات از خراسان اداره میشد یا کماکان بخشی از آن شمرده میشد.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
در زمان مورد بحث ایالتهای قومس و دامغان، جرجان و طبرستان در غرب، خوارزم در شمال، ماوراءالنهر در شمال خاوری، و سیستان و قهستان در جنوب که تمام این ایالات روزگاری از خراسان اداره میشد یا کماکان بخشی از آن محسوب میشد، در این زمان هرکدام ایالت جداگانهای بیرون از جغرافیای خراسان بود.
🔻 نظر ویراستار
جملۀ سنگینی است و دلیل هم این است که نویسنده دو پیام را در یک جملۀ بلند گنجانده است. عبارت حالت پرانتزهای تودرتو را یافته است که یک پرانتز در بیرون از پرانتز دیگر بسته شده باشد. نویسنده میخواهد بگوید که «در زمان مورد بحث، این ایالتها که روزگاری از خراسان اداره میشد یا بخشی از خراسان بود، حالا بیرون از جغرافیای خراسان افتاده بود.» تأکید اصلی روی بیرون افتادن این ایالتها از خراسان است، ولی این توضیح که اینها بخشی از خراسان بوده، دریافت این پیام را هم سخت کرده است. بهتر است اول این مطلب را بیان کنیم و بعد به این بپردازیم که اینها یک روزی بخشی از خراسان بود.
✅ حاصل ویرایش
در زمان مورد بحث ایالتهای قومس و دامغان، جرجان و طبرستان در غرب، خوارزم در شمال، ماوراءالنهر در شمال خاوری، و سیستان و قهستان در جنوب، هر کدام ایالت جداگانهای بیرون از جغرافیای خراسان بود؛ در حالی که روزگاری تمام این ایالات از خراسان اداره میشد یا کماکان بخشی از آن شمرده میشد.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
کتاب تاریخ احمد شاهی به قلم محمود الحسینی جامی یکی از ارزشمندترین منابع تاریخی نیمه دوم قرن هیجدهم میلادی افغانستان به شمار میرود، که به اشاره خود احمد شاه ابدالی توسط این منشی خاص وی تحریر یافته است.
🔻 نظر ویراستار
همانطور که بارها گفتهام، در نگارش و ویرایش بهتر است که بیش از هر چیز به واژگان و ساختار جمله بیندیشیم. «یکی از ارزشمندترین» خوب نیست، چون ما چند تا «ارزشمندترین» نداریم که این یکی از آنها باشد. «به شمار میرود» لازم نیست، چون این کتاب ذاتاً ارزشمند هست و لازم نیست که «به شمار رود». «توسط» هم فصیح نیست. و از اینها مهمتر ساختار نسبتاً آشفتۀ جمله است. دو جمله به شکلی نامطلوب با «که» به هم پیوند خوردهاند، به طوری که معلوم نمیشود «تاریخ احمدشاهی» به اشارۀ احمد شاه ابدالی تحریر یافته است، یا «منابع تاریخی» دیگر. یعنی میشود به خطا چنین تصور کرد که «منابع تاریخی» مختلفی به اشارۀ احمد شاه ابدالی تحریر یافته است که یکی از ارزشمندترینهایشان «تاریخ احمدشاهی» است.
✅ حاصل ویرایش
کتاب «تاریخ احمد شاهی» که به اشارۀ خود احمد شاه ابدالی، به قلم محمود الحسینی جامی، منشی خاص وی تحریر یافته است، یکی از منابع ارزشمند تاریخ نیمۀ دوم قرن هجدهم میلادی افغانستان است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
کتاب تاریخ احمد شاهی به قلم محمود الحسینی جامی یکی از ارزشمندترین منابع تاریخی نیمه دوم قرن هیجدهم میلادی افغانستان به شمار میرود، که به اشاره خود احمد شاه ابدالی توسط این منشی خاص وی تحریر یافته است.
🔻 نظر ویراستار
همانطور که بارها گفتهام، در نگارش و ویرایش بهتر است که بیش از هر چیز به واژگان و ساختار جمله بیندیشیم. «یکی از ارزشمندترین» خوب نیست، چون ما چند تا «ارزشمندترین» نداریم که این یکی از آنها باشد. «به شمار میرود» لازم نیست، چون این کتاب ذاتاً ارزشمند هست و لازم نیست که «به شمار رود». «توسط» هم فصیح نیست. و از اینها مهمتر ساختار نسبتاً آشفتۀ جمله است. دو جمله به شکلی نامطلوب با «که» به هم پیوند خوردهاند، به طوری که معلوم نمیشود «تاریخ احمدشاهی» به اشارۀ احمد شاه ابدالی تحریر یافته است، یا «منابع تاریخی» دیگر. یعنی میشود به خطا چنین تصور کرد که «منابع تاریخی» مختلفی به اشارۀ احمد شاه ابدالی تحریر یافته است که یکی از ارزشمندترینهایشان «تاریخ احمدشاهی» است.
✅ حاصل ویرایش
کتاب «تاریخ احمد شاهی» که به اشارۀ خود احمد شاه ابدالی، به قلم محمود الحسینی جامی، منشی خاص وی تحریر یافته است، یکی از منابع ارزشمند تاریخ نیمۀ دوم قرن هجدهم میلادی افغانستان است.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
این که گفته شده اسکندر شهر آرتاکوانا را ساخته است، نمیتواند درست باشد؛ چون شهری که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد، آرتاکوانا نام داشت. پس نمیتواند آرتاکوانا ساختۀ دست اسکندر باشد.
🔻 نظر ویراستار
یک چیزی که در نگارش مهم است، این است که ببینیم تأکید ما بر روی چه پیام و چه کلمهای است و همان را برجسته کنیم. به نظر من این قسمت « چون شهری که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد، آرتاکوانا نام داشت.» باید به شکلی دیگر نوشته شود که در آن نام شهر برجسته شود. یعنی قسمت کلیدی، اسم شهر است نه فتح شدنش.
✅ حاصل ویرایش
این که گفته شده اسکندر شهر آرتاکوانا را ساخته است، نمیتواند درست باشد؛ چون آرتاکوانا نام شهری بود که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد؛ پس نمیتواند ساختۀ دست اسکندر باشد.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
این که گفته شده اسکندر شهر آرتاکوانا را ساخته است، نمیتواند درست باشد؛ چون شهری که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد، آرتاکوانا نام داشت. پس نمیتواند آرتاکوانا ساختۀ دست اسکندر باشد.
🔻 نظر ویراستار
یک چیزی که در نگارش مهم است، این است که ببینیم تأکید ما بر روی چه پیام و چه کلمهای است و همان را برجسته کنیم. به نظر من این قسمت « چون شهری که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد، آرتاکوانا نام داشت.» باید به شکلی دیگر نوشته شود که در آن نام شهر برجسته شود. یعنی قسمت کلیدی، اسم شهر است نه فتح شدنش.
✅ حاصل ویرایش
این که گفته شده اسکندر شهر آرتاکوانا را ساخته است، نمیتواند درست باشد؛ چون آرتاکوانا نام شهری بود که اسکندر در زمان هجومش به هرات فتح کرد؛ پس نمیتواند ساختۀ دست اسکندر باشد.
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 نکتههای نگارش
🔻 لشکر و عسکر
«لشگر» و «عسگر» غلط است و «لشکر» و «عسکر» درست است.
اگر دلیلش را خواستید، به منابعی چون «غلط ننویسیم» مرحوم ابوالحسن نجفی مراجعه کنید. اگر مراجعه نکردید هم نکردید. به همین توصیه که من نقل کردهام عمل کنید تا رستگار شوید به زور خدا.
#نکته_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔻 لشکر و عسکر
«لشگر» و «عسگر» غلط است و «لشکر» و «عسکر» درست است.
اگر دلیلش را خواستید، به منابعی چون «غلط ننویسیم» مرحوم ابوالحسن نجفی مراجعه کنید. اگر مراجعه نکردید هم نکردید. به همین توصیه که من نقل کردهام عمل کنید تا رستگار شوید به زور خدا.
#نکته_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
عدم موفقیت کاوشگران فرانسوی در بلخ و نظریات مشابه با آنچه الکساندر بورنس اسکاتلندی یادداشت کرده بود...
🔻 نظر ویراستار
بهتر است از «عدم موفقیت» و امثال اینها پرهیز کنیم. به جای «عدم موفقیت» میشود «ناکامی» یا «شکست» گفت. به جای «عدم توجه»، میشود «بیتوجهی» گفت. به جای «عدم حضور» میشود «نیامدن» گفت.
✅ حاصل ویرایش
ناکامی کاوشگران فرانسوی در بلخ و نظریات مشابه با آنچه الکساندر بورنس اسکاتلندی یادداشت کرده بود...
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
عدم موفقیت کاوشگران فرانسوی در بلخ و نظریات مشابه با آنچه الکساندر بورنس اسکاتلندی یادداشت کرده بود...
🔻 نظر ویراستار
بهتر است از «عدم موفقیت» و امثال اینها پرهیز کنیم. به جای «عدم موفقیت» میشود «ناکامی» یا «شکست» گفت. به جای «عدم توجه»، میشود «بیتوجهی» گفت. به جای «عدم حضور» میشود «نیامدن» گفت.
✅ حاصل ویرایش
ناکامی کاوشگران فرانسوی در بلخ و نظریات مشابه با آنچه الکساندر بورنس اسکاتلندی یادداشت کرده بود...
#سه_گانه_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 خوشههایی از فارسی افغانستان
🔸 محمدکاظم کاظمی
(قسمت اول)
🔻 روشنی بیندازید
چند روز پیش در نامهای به دوستی ایرانی گفتم که در مورد فلان موضوع «روشنی بیندازید.» و مرادم توضیح دادن آن دوست در آن مورد بود. او از این تعبیر «روشنی بیندازید» بسیار خوشش آمد. گاهی یک تعبیر یا اصطلاح در یک پاره از این قلمرو زبانی بسیار عادی تلقی میشود، ولی برای دیگر همزبانان تازه و جذاب است.
حال که در ذهنم کاوش میکنم، چند مورد دیگر از این قبیل تعبیرها به نظرم میآید که برای مردم ایران تازگی دارد حتی میتواند کاربرد بیابد.
🔻 مهربانی کنید
این «مهربانی کنید» در مقام تعارف برای ورود به خانه یا دعوت به نشستن مهمان گفته میشود. میتوان آن را تقریباً معادل «بفرمایید» دانست، با این تفاوت که «بفرمایید» گاهی برای دعوت به بیرون رفتن هم به کار میرود و حتی در مواردی لحن طعنهآمیز هم مییابد. ولی «مهربانی کنید» لطیفتر و دلنشینتر است.
🔻 دیدهدرایی
معنی تحتاللفظی آن «درآمدن به چشم کسی» میشود. در ایران این تعبیر به صورت جمله کاربرد دارد، چنان که میگویند «طرف خودش را توی چشمم فرو کرد.» ولی به صورت ترکیب «دیدهدرایی» رایج نیست. این را هم باید گفت که «دیدهدرایی» به خاطر این که از حالت جمله بدرآمده است، بار معنایی خفیفتری دارد و قدری مؤدبانهتر است. تقریباً چیزی است شبیه «پررویی».
🔻 سبکدوش کردن
این معادل محترمانهای است برای «عزل کردن» ضمن این که کاملاً فارسی است. گاهی در گفتار موقعیتهایی پیش میآید که نمیتوان «عزل شدن» را به کار برد. مثلاً هیچکس نمیگوید «از وقتی مرا از فلان مسئولیت عزل کردهاند، قدری فراغت یافتهام.» ولی به راحتی میشود گفت «از وقتی از این مسئولیت سبکدوش شدهام، قدری فراغت یافتهام.»
🔻 باشنده
«باشنده» به معنی «ساکن» (مقیم در جایی) در افغانستان بسیار رایج است. جمع آن «باشندگان» است. مثلاً مجری رادیو میگوید «غلامرسول باشندۀ محلۀ تایمنی، این آهنگ را درخواست کردهاست.» یا «باشندگان شهر پغمان از کمبود برق رنج میبرند.»
اما «باشنده» از چند جهت بر «ساکن» و «ساکنان» برتری دارد. یکی این که «ساکن» دو معنی دارد، هم به معنی «کسی که در جایی اقامت دارد» و هم به معنی «شیئی که در حال سکون است.» دیگر این که «ساکن» عربی است.
البته ما با داشتن «باشنده» و «باشندگان»، از «ساکن» و «ساکنان» و دیگر اشتقاقات این کلمه مثل «مسکونی» و «سکونت» و «مسکن» بینیاز نیستیم. میتوانیم همه را در کنار هم داشته باشیم، هر کدام برای مقام خودش.
🔻 سرزوری
«سرزور» یعنی «لجوج» و «یکدنده». ولی از جهاتی بر آن هر دو برتری دارد. «لجوج» عربی است و «یکدنده» یک تعبیر ریشهدار و فخیم نیست. البته «سرزور» با «لجوج» کمی هم فرق دارد. سرزور به کسی میگویند که از موضع زور لجاجت میکند. چون ممکن است لجاجت گاهی از موضع ضعف باشد. «سرزور» حتی گاهی به «شجاع» و «متهور» نزدیک میشود، چیزی که در «لجوج» و «یکدنده» نیست.
نظایر همین اصطلاحات و تعبیرهاست که فارسی افغانستان را در چشم بسیاری از ایرانیانی که با آن آشنا شدهاند، جذاب و دلنشین ساخته است. مسلماً بسیار اصطلاحات و تعابیر در ایران هم رایج است که به کار ما میآید. و ما فارسیزبانان چقدر به این مبادلات زبانی نیازمندیم.
🔻 هفتهفهم
چه ترکیب زیبا و بلیغی است این «هفتهفهم». این را من در کابل و هرات بسیار شنیدهام. هفتهفهم یعنی کسی که دیر (پس از یک هفته) میفهمد. یا به تعبیر مردم ایران «دوزاریاش دیر جا میافتد». خوبی این تعبیر این است که حالت صفت دارد، یعنی راحت در جمله به کار میرود. مثلاً میگویند «فلانی چقدر هفتهفهم است» یا «ببخشید که موضوع را نفهمیدیم. ما یک کمی هفتهفهم هستیم.»
من در فارسی ایران معادلی برای «هفتهفهم» نمیشناسم، معادلی که هم موجز باشد، هم رسا و هم کارکرد نحوی مناسبی داشته باشد. البته «خنگ» هست، ولی خنگ قدری بار تحقیر دارد و البته شدت آن هم بیشتر است. هفتهفهم الزاماً خنگ و نادان نیست. فقط قدری دیر حالی میشود. به همین سبب این ترکیب را میتوان به فارسیزبانان ایرانی پیشنهاد کرد.
(ادامه دارد)
🔸 محمدکاظم کاظمی
(قسمت اول)
🔻 روشنی بیندازید
چند روز پیش در نامهای به دوستی ایرانی گفتم که در مورد فلان موضوع «روشنی بیندازید.» و مرادم توضیح دادن آن دوست در آن مورد بود. او از این تعبیر «روشنی بیندازید» بسیار خوشش آمد. گاهی یک تعبیر یا اصطلاح در یک پاره از این قلمرو زبانی بسیار عادی تلقی میشود، ولی برای دیگر همزبانان تازه و جذاب است.
حال که در ذهنم کاوش میکنم، چند مورد دیگر از این قبیل تعبیرها به نظرم میآید که برای مردم ایران تازگی دارد حتی میتواند کاربرد بیابد.
🔻 مهربانی کنید
این «مهربانی کنید» در مقام تعارف برای ورود به خانه یا دعوت به نشستن مهمان گفته میشود. میتوان آن را تقریباً معادل «بفرمایید» دانست، با این تفاوت که «بفرمایید» گاهی برای دعوت به بیرون رفتن هم به کار میرود و حتی در مواردی لحن طعنهآمیز هم مییابد. ولی «مهربانی کنید» لطیفتر و دلنشینتر است.
🔻 دیدهدرایی
معنی تحتاللفظی آن «درآمدن به چشم کسی» میشود. در ایران این تعبیر به صورت جمله کاربرد دارد، چنان که میگویند «طرف خودش را توی چشمم فرو کرد.» ولی به صورت ترکیب «دیدهدرایی» رایج نیست. این را هم باید گفت که «دیدهدرایی» به خاطر این که از حالت جمله بدرآمده است، بار معنایی خفیفتری دارد و قدری مؤدبانهتر است. تقریباً چیزی است شبیه «پررویی».
🔻 سبکدوش کردن
این معادل محترمانهای است برای «عزل کردن» ضمن این که کاملاً فارسی است. گاهی در گفتار موقعیتهایی پیش میآید که نمیتوان «عزل شدن» را به کار برد. مثلاً هیچکس نمیگوید «از وقتی مرا از فلان مسئولیت عزل کردهاند، قدری فراغت یافتهام.» ولی به راحتی میشود گفت «از وقتی از این مسئولیت سبکدوش شدهام، قدری فراغت یافتهام.»
🔻 باشنده
«باشنده» به معنی «ساکن» (مقیم در جایی) در افغانستان بسیار رایج است. جمع آن «باشندگان» است. مثلاً مجری رادیو میگوید «غلامرسول باشندۀ محلۀ تایمنی، این آهنگ را درخواست کردهاست.» یا «باشندگان شهر پغمان از کمبود برق رنج میبرند.»
اما «باشنده» از چند جهت بر «ساکن» و «ساکنان» برتری دارد. یکی این که «ساکن» دو معنی دارد، هم به معنی «کسی که در جایی اقامت دارد» و هم به معنی «شیئی که در حال سکون است.» دیگر این که «ساکن» عربی است.
البته ما با داشتن «باشنده» و «باشندگان»، از «ساکن» و «ساکنان» و دیگر اشتقاقات این کلمه مثل «مسکونی» و «سکونت» و «مسکن» بینیاز نیستیم. میتوانیم همه را در کنار هم داشته باشیم، هر کدام برای مقام خودش.
🔻 سرزوری
«سرزور» یعنی «لجوج» و «یکدنده». ولی از جهاتی بر آن هر دو برتری دارد. «لجوج» عربی است و «یکدنده» یک تعبیر ریشهدار و فخیم نیست. البته «سرزور» با «لجوج» کمی هم فرق دارد. سرزور به کسی میگویند که از موضع زور لجاجت میکند. چون ممکن است لجاجت گاهی از موضع ضعف باشد. «سرزور» حتی گاهی به «شجاع» و «متهور» نزدیک میشود، چیزی که در «لجوج» و «یکدنده» نیست.
نظایر همین اصطلاحات و تعبیرهاست که فارسی افغانستان را در چشم بسیاری از ایرانیانی که با آن آشنا شدهاند، جذاب و دلنشین ساخته است. مسلماً بسیار اصطلاحات و تعابیر در ایران هم رایج است که به کار ما میآید. و ما فارسیزبانان چقدر به این مبادلات زبانی نیازمندیم.
🔻 هفتهفهم
چه ترکیب زیبا و بلیغی است این «هفتهفهم». این را من در کابل و هرات بسیار شنیدهام. هفتهفهم یعنی کسی که دیر (پس از یک هفته) میفهمد. یا به تعبیر مردم ایران «دوزاریاش دیر جا میافتد». خوبی این تعبیر این است که حالت صفت دارد، یعنی راحت در جمله به کار میرود. مثلاً میگویند «فلانی چقدر هفتهفهم است» یا «ببخشید که موضوع را نفهمیدیم. ما یک کمی هفتهفهم هستیم.»
من در فارسی ایران معادلی برای «هفتهفهم» نمیشناسم، معادلی که هم موجز باشد، هم رسا و هم کارکرد نحوی مناسبی داشته باشد. البته «خنگ» هست، ولی خنگ قدری بار تحقیر دارد و البته شدت آن هم بیشتر است. هفتهفهم الزاماً خنگ و نادان نیست. فقط قدری دیر حالی میشود. به همین سبب این ترکیب را میتوان به فارسیزبانان ایرانی پیشنهاد کرد.
(ادامه دارد)
🔹 خوشههایی از فارسی افغانستان
🔸 محمدکاظم کاظمی
(قسمت دوم)
🔻 بیگاه
«بیگاه» به معنی «دیروقت» و یا «شبانگاه» در بسیاری از جایهای افغانستان، به ویژه مناطق مرکزی، کابل و شمال رایج است، چنان که مثلاً گفته میشود «بیگاه شده بود که به خانه برگشتیم». این کلمه بسیار زیباست و اصیل و کاملاً فارسی. در ادب قدیم هم شواهد بسیار دارد، از جمله در این بیت از دیباچۀ مثنوی معنوی مولانا:
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
و در این غزل از دیوان شمس:
بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان، وقت طلوع ماه شد
و در این بیت از بیدل:
به ناامیدی ما رحمی، ای دلیل امید!
که هیچجا نرسیدیم و روز بیگاه است
این کلمه چند بار در شعر شاعر معاصر ایران، جناب علی معلم هم آمده است، از جمله در مثنوی «هجرت»:
عمری به سودای غمش بیگاه کردم
وین کاروانگه را نشستنگاه کردم
🔻 گاه
ولی جالبتر این که در بعضی مناطق افغانستان، به ویژه غزنی و مناطق مرکزی، نه تنها «بیگاه»، که کلمۀ «گاه» (زود) نیز رایج است، چنان که مثلاً میگویند: «فردا باید گاه از خانه بیرون شویم.» یعنی «فردا باید زود از خانه بیرون شویم» یا «او خانوادهاش را گاه با خود برده بود.» یعنی «خانوادهاش را قبل از این با خود برده بود.»
من عجالتاً برای «گاه» به معنی «زود» مثالی از ادب کهن به خاطرم نمیآید ـ چون من این مثالها را غالباً از حافظه نقل میکنم و مجال تحقیق بیشتر ندارم ـ ولی اگر دوستان در جایی دیده باشند و اشاره کنند، خوب است.
🔻 پسوند «وک»
ما در حوزه زبانی کابل و اطراف آن یک پسوند صفتساز بسیار کارآمد داریم به صورت «ـوک». این «ـوک» به انتهای کلمات وصل میشود و از آنها صفتی دال بر وفور چیزی میسازد. مثلاً از «لاف» + «وک» صفت «لافوک» ساخته میشود به معنی بسیار لافزننده. ما معادل «لافوک» را در ایران نداریم. البته «خالیبند» هست ولی خالیبندی همیشه مساوی لافزدن نیست.
همچنین است «گریانوک» به معنی کسی که بسیار و بیجهت گریه میکند. این در مورد کودکانی که زود زود به گریه میافتند بسیار رایج است و به ویژه در مدرسهها این میتواند صفتی رایج برای بعضی کودکان باشد. در ایران این معادل دقیقی ندارد، ولی من از کودکان، صفت «گریوو» را شنیدهام.
این را بگویم که در بسیاری جایهایی که در افغانستان «وک» به کار میرود، در ایران معادل آن را به صورت «ـو» داریم.
به هر حال این هم چند مثال دیگر از این دسته صفتها:
شرمندوک (شرمنده + وک): خجالتی
ترسندوک (ترسنده + وک): ترسو
زَدَنوک (زدن + وک): کسی که دست بزن دارد. باز در ایران صفتی جمع و جور در این معنی نداریم.
دپّوک (دپ + وک): مغرور، متکبر. (دپ یعنی ناز، تکبر، رفتارهایی ناشی از خودبرتربینی)
🔻 کهنهفروش
در افغانستان به «سمسار»، «کهنهفروش» میگویند و به «سمساری»، «کهنهفروشی». چقدر اسم بامسمّا و زیبایی است. از آن اصطلاحاتی است که خیلی سریع، خواننده را به معنایش منتقل میکند، برخلاف «سمسار» که باید معنایش را از کسی شنیده باشی.
کهنهفروش در شعر علامه سید اسماعیل بلخی هم آمده است. او در قصیدۀ «شب دیجور» خویش میگوید:
فاش گویم که نیابی ز بزرگان اثری
جلسه دارند بههم کهنهفروشان امشب
هستی و مال دکان یکسره بفروختهاند
چشم دارند کنون بر خود دکان امشب
و به نظر من این کلمه در متون ادبی، به خصوص اگر قصد باستانگراییای در کار باشد، بهتر از «سمسار» است، گذشته از این که میتواند به عنوان یک جایگزین، به جای «سمسار» هم قابل طرح باشد. ما در فارسی افغانستان بسیار کلمات و اصطلاحات داریم که میتوانند به عنوان جایگزینهایی مناسب، به فارسیزبانان ایران هم عرضه شوند.
البته این نکته را میدانم که در ایران، «کهنه» به پارچۀ پوشک بچه هم گفته میشود. ولی فعلاً دیگر این پارچه و این کلمه به این معنی، در حال زدوده شدن از فرهنگ زبانی ایران است.
#فارسی_افغانستان
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
(قسمت دوم)
🔻 بیگاه
«بیگاه» به معنی «دیروقت» و یا «شبانگاه» در بسیاری از جایهای افغانستان، به ویژه مناطق مرکزی، کابل و شمال رایج است، چنان که مثلاً گفته میشود «بیگاه شده بود که به خانه برگشتیم». این کلمه بسیار زیباست و اصیل و کاملاً فارسی. در ادب قدیم هم شواهد بسیار دارد، از جمله در این بیت از دیباچۀ مثنوی معنوی مولانا:
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
و در این غزل از دیوان شمس:
بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان، وقت طلوع ماه شد
و در این بیت از بیدل:
به ناامیدی ما رحمی، ای دلیل امید!
که هیچجا نرسیدیم و روز بیگاه است
این کلمه چند بار در شعر شاعر معاصر ایران، جناب علی معلم هم آمده است، از جمله در مثنوی «هجرت»:
عمری به سودای غمش بیگاه کردم
وین کاروانگه را نشستنگاه کردم
🔻 گاه
ولی جالبتر این که در بعضی مناطق افغانستان، به ویژه غزنی و مناطق مرکزی، نه تنها «بیگاه»، که کلمۀ «گاه» (زود) نیز رایج است، چنان که مثلاً میگویند: «فردا باید گاه از خانه بیرون شویم.» یعنی «فردا باید زود از خانه بیرون شویم» یا «او خانوادهاش را گاه با خود برده بود.» یعنی «خانوادهاش را قبل از این با خود برده بود.»
من عجالتاً برای «گاه» به معنی «زود» مثالی از ادب کهن به خاطرم نمیآید ـ چون من این مثالها را غالباً از حافظه نقل میکنم و مجال تحقیق بیشتر ندارم ـ ولی اگر دوستان در جایی دیده باشند و اشاره کنند، خوب است.
🔻 پسوند «وک»
ما در حوزه زبانی کابل و اطراف آن یک پسوند صفتساز بسیار کارآمد داریم به صورت «ـوک». این «ـوک» به انتهای کلمات وصل میشود و از آنها صفتی دال بر وفور چیزی میسازد. مثلاً از «لاف» + «وک» صفت «لافوک» ساخته میشود به معنی بسیار لافزننده. ما معادل «لافوک» را در ایران نداریم. البته «خالیبند» هست ولی خالیبندی همیشه مساوی لافزدن نیست.
همچنین است «گریانوک» به معنی کسی که بسیار و بیجهت گریه میکند. این در مورد کودکانی که زود زود به گریه میافتند بسیار رایج است و به ویژه در مدرسهها این میتواند صفتی رایج برای بعضی کودکان باشد. در ایران این معادل دقیقی ندارد، ولی من از کودکان، صفت «گریوو» را شنیدهام.
این را بگویم که در بسیاری جایهایی که در افغانستان «وک» به کار میرود، در ایران معادل آن را به صورت «ـو» داریم.
به هر حال این هم چند مثال دیگر از این دسته صفتها:
شرمندوک (شرمنده + وک): خجالتی
ترسندوک (ترسنده + وک): ترسو
زَدَنوک (زدن + وک): کسی که دست بزن دارد. باز در ایران صفتی جمع و جور در این معنی نداریم.
دپّوک (دپ + وک): مغرور، متکبر. (دپ یعنی ناز، تکبر، رفتارهایی ناشی از خودبرتربینی)
🔻 کهنهفروش
در افغانستان به «سمسار»، «کهنهفروش» میگویند و به «سمساری»، «کهنهفروشی». چقدر اسم بامسمّا و زیبایی است. از آن اصطلاحاتی است که خیلی سریع، خواننده را به معنایش منتقل میکند، برخلاف «سمسار» که باید معنایش را از کسی شنیده باشی.
کهنهفروش در شعر علامه سید اسماعیل بلخی هم آمده است. او در قصیدۀ «شب دیجور» خویش میگوید:
فاش گویم که نیابی ز بزرگان اثری
جلسه دارند بههم کهنهفروشان امشب
هستی و مال دکان یکسره بفروختهاند
چشم دارند کنون بر خود دکان امشب
و به نظر من این کلمه در متون ادبی، به خصوص اگر قصد باستانگراییای در کار باشد، بهتر از «سمسار» است، گذشته از این که میتواند به عنوان یک جایگزین، به جای «سمسار» هم قابل طرح باشد. ما در فارسی افغانستان بسیار کلمات و اصطلاحات داریم که میتوانند به عنوان جایگزینهایی مناسب، به فارسیزبانان ایران هم عرضه شوند.
البته این نکته را میدانم که در ایران، «کهنه» به پارچۀ پوشک بچه هم گفته میشود. ولی فعلاً دیگر این پارچه و این کلمه به این معنی، در حال زدوده شدن از فرهنگ زبانی ایران است.
#فارسی_افغانستان
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
Forwarded from اصغر پرویزی
با سلام و تقدیم احترام
امید که استاد عزیز ما در کنار خانواده محترم تندرست و شاد باشند. آمین
جناب استاد، در بخش دوم "خوشه هایی از فارسی افغانستان" از کانال تلگرامی "رونوشت ها"، در خصوص واژه یا اصطلاح"گاه"، می خواستم به عرض شما برسانم که در استان بوشهر خصوصا در شهرستان های دشتستان و گناوه این واژه بسیار کاربرد دارد و حتی با لهجه محلی"گه"(فتحه گاف و سکون ها) نیز به کار می رود.
برای مثال:
صبح گاه(گه)
یعنی: صبح خیلی زود
خیلی گاه(گه) آمدی.
یعنی: خیلی زود آمدی.
گاه(گه) آمد و گاه(گه) هم رفت.
یعنی: خیلی زود آمد و به سرعت هم رفت.
(وقتی کاربرد دارد که میهمان دومی به خانه وارد می شود و متوجه حضور مهمان اول در خانه میزبان می شود که قبل از او رفته و می پرسد که فلانی چرا رفت یا که کی آمد و کی رفت)
خیلی گاه(گه) آمدی که می خواهی گاه(گه) هم بروی؟
تقریبا معادل دیر آمدی و می خواهی زود هم بروی؟
از بسکه گاه(گه) آمدی!
یا
خیلی هم گاه(گه) آمدی!
(کنایه از اینکه خیلی دیر آمدی)
با احترام و آرزوی بهترین ها
کمترین شاگرد شما:اصغر پرویزی
امید که استاد عزیز ما در کنار خانواده محترم تندرست و شاد باشند. آمین
جناب استاد، در بخش دوم "خوشه هایی از فارسی افغانستان" از کانال تلگرامی "رونوشت ها"، در خصوص واژه یا اصطلاح"گاه"، می خواستم به عرض شما برسانم که در استان بوشهر خصوصا در شهرستان های دشتستان و گناوه این واژه بسیار کاربرد دارد و حتی با لهجه محلی"گه"(فتحه گاف و سکون ها) نیز به کار می رود.
برای مثال:
صبح گاه(گه)
یعنی: صبح خیلی زود
خیلی گاه(گه) آمدی.
یعنی: خیلی زود آمدی.
گاه(گه) آمد و گاه(گه) هم رفت.
یعنی: خیلی زود آمد و به سرعت هم رفت.
(وقتی کاربرد دارد که میهمان دومی به خانه وارد می شود و متوجه حضور مهمان اول در خانه میزبان می شود که قبل از او رفته و می پرسد که فلانی چرا رفت یا که کی آمد و کی رفت)
خیلی گاه(گه) آمدی که می خواهی گاه(گه) هم بروی؟
تقریبا معادل دیر آمدی و می خواهی زود هم بروی؟
از بسکه گاه(گه) آمدی!
یا
خیلی هم گاه(گه) آمدی!
(کنایه از اینکه خیلی دیر آمدی)
با احترام و آرزوی بهترین ها
کمترین شاگرد شما:اصغر پرویزی
http://www.mkkazemi.com/1397/08/05/palayesh-2/
مقالهای مفصل دربارۀ پالایش زبان فارسی، به ویژه در افغانستان امروز
منتشر شده در سایت محمدکاظم کاظمی
مقالهای مفصل دربارۀ پالایش زبان فارسی، به ویژه در افغانستان امروز
منتشر شده در سایت محمدکاظم کاظمی
🔹 سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
از برکت دو رودخانه، یکی رودخانۀ خانآباد یا تالقان که از ارتفاعات تخار و بدخشان سرچشمه میگیرد و مشرق قندوز را سیراب میکند و دیگری رودخانۀ قندوز که از نزدیکیهای کوتل خاواک و ارتفاعات اندراب سرچشمه گرفته، با پشت سر گذاشتن پلخمری، مغرب قندوز را سیراب میکنند قندوز آباد است.
🔻 نظر ویراستار
پیام اصلیِ این جملۀ پنجاه کلمهای، این است که «قندوز از برکت دو رودخانۀ خانآباد و رودخانۀ قندوز آباد است» در کنار این، ما اطلاعاتی دربارۀ این دو رودخانه هم داریم که در واقع پیام فرعی مطلب است، ولی فعلاً چیدن عبارت به گونهای است که آن پیام فرعی هم بیشتر و هم پیشتر به چشم میآید.
✅ حاصل ویرایش
قندوز از برکت دو رودخانه آباد است. یکی رودخانۀ خانآباد یا تالقان است که از ارتفاعات تخار و بدخشان سرچشمه میگیرد و مشرق قندوز را سیراب میکند. دیگری رودخانۀ قندوز است که از نزدیکیهای کوتل خاواک و ارتفاعات اندراب سرچشمه گرفته، با پشت سر گذاشتن پلخمری، مغرب قندوز را سیراب میکند.
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
از برکت دو رودخانه، یکی رودخانۀ خانآباد یا تالقان که از ارتفاعات تخار و بدخشان سرچشمه میگیرد و مشرق قندوز را سیراب میکند و دیگری رودخانۀ قندوز که از نزدیکیهای کوتل خاواک و ارتفاعات اندراب سرچشمه گرفته، با پشت سر گذاشتن پلخمری، مغرب قندوز را سیراب میکنند قندوز آباد است.
🔻 نظر ویراستار
پیام اصلیِ این جملۀ پنجاه کلمهای، این است که «قندوز از برکت دو رودخانۀ خانآباد و رودخانۀ قندوز آباد است» در کنار این، ما اطلاعاتی دربارۀ این دو رودخانه هم داریم که در واقع پیام فرعی مطلب است، ولی فعلاً چیدن عبارت به گونهای است که آن پیام فرعی هم بیشتر و هم پیشتر به چشم میآید.
✅ حاصل ویرایش
قندوز از برکت دو رودخانه آباد است. یکی رودخانۀ خانآباد یا تالقان است که از ارتفاعات تخار و بدخشان سرچشمه میگیرد و مشرق قندوز را سیراب میکند. دیگری رودخانۀ قندوز است که از نزدیکیهای کوتل خاواک و ارتفاعات اندراب سرچشمه گرفته، با پشت سر گذاشتن پلخمری، مغرب قندوز را سیراب میکند.
@asarkazemi
http://www.mkkazemi.com/1395/04/08/zakhireh/
مطلبی در سایت محمدکاظم کاظمی دربارۀ شیوۀ ذخیره و نگهدای اطلاعات در کامپیوتر.
پیشنهاد من این است که همه کسانی که کامپیوتر دارند و مطالبی یا اطلاعاتی بر روی آن دارند که نگران از بین رفتنش هستند، حتماً این را بخوانند. در اینجا تمهیداتی که برای پیشگیری از نابودن شدن مطالب لازم است گفته شده است و همچنین روشهایی برای دستهبندی آنها.
مطلبی در سایت محمدکاظم کاظمی دربارۀ شیوۀ ذخیره و نگهدای اطلاعات در کامپیوتر.
پیشنهاد من این است که همه کسانی که کامپیوتر دارند و مطالبی یا اطلاعاتی بر روی آن دارند که نگران از بین رفتنش هستند، حتماً این را بخوانند. در اینجا تمهیداتی که برای پیشگیری از نابودن شدن مطالب لازم است گفته شده است و همچنین روشهایی برای دستهبندی آنها.
ID StyleBandi - Kazemi 04.pdf
1005.2 KB
🔹استایلبندی متن در ایندیزاین
یک جزوۀ آموزشی مفید برای کاربران برنامۀ صفحهآرایی ایندیزاین.
نوشتۀ محمدکاظم کاظمی
#این_دیزاین
#استایل_بندی
#محمدکاظم_کاظمی
@asarkazemi
یک جزوۀ آموزشی مفید برای کاربران برنامۀ صفحهآرایی ایندیزاین.
نوشتۀ محمدکاظم کاظمی
#این_دیزاین
#استایل_بندی
#محمدکاظم_کاظمی
@asarkazemi
🔹 از دهان تفنگ
برای اهل فرنگ
🔸 محمدکاظم کاظمی
اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم
و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم
▫️
نگفته بودم و خشکیدهسالی آمده بود
و ابر، ابر نبود، آسمان کپک زده بود
نگفته بودم و دیدم درخت بود و دعا
درشتخویی ایام سخت بود و دعا
نگفته بودم و دیدم که در دعای درخت
زبان سرخ درختاند میوههای درخت
دعا قبول شد آری، صدای باران بود
و قطرهها که ملخ میشدند وقت فرود
نگفته بودم و دیدم که نان دهان را بست
غرور پرواز، درهای آسمان را بست
نگفته بودم و سیمرغها شغاد شدند
برادران سر تقسیم حق زیاد شدند
نگفته بودم و جنگ است آنچه میگویم
برای اهل فرنگ است آنچه میگویم:
ملخ چکید اگر از آسمان، شما کردید
فرو نشست اگر آتشفشان، شما کردید
درخت و مزرعه را نیمهجان شما کردید
و دندههای مرا نردبان شما کردید
فرشتهبودید، آن گونهای که شیطان بود
و مرد، خاصه در آنجا که خوردن آسان بود
برادری به زبان بود، ما ندانستیم
فقط به خاطر نان بود، ما ندانستیم
▫️
گمانتان مرود آسمان تهی ماندهاست
و صبحِ دهکدهمان از اذان تهی ماندهاست
گمانتان مرود باد بسته خواهد ماند
دهان به لقمۀ افراد بسته خواهد ماند
هنوز بر لب شمشیرها تبسّم هست
هنوز حوصلۀ آخرین تهاجم هست
هنوز بارقهای از غرور من باقی است
هنوز بارقهای از غرور مردم هست
هنوز، اگر چه زمستان، هنوز دلگرمم
که در تنور من و آفتاب، هیزم هست
شکوه قریه نخواهد شکست، میدانم
که نانِ گندم اگر نیست، بذر گندم هست
شکستم و همه گفتند «برنخواهد خاست»
شکستم و ... نشکستم، که خوان هفتم هست
کلاه اگر نه، سرم با من است، میدانم
و آسمان، پدرم، با من است، میدانم
به حیلهجنگی اسفندیار، خسته منم
و رستمی که به سیمرغ دل نبسته، منم
به اختیار نباشد، نفس نمیخواهم
نکرده فریاد، فریادرس نمیخواهم
بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت
به زور گریه و طاعت رسد، نخواهم رفت
بدون کشتهشدن سرنوشت بیهودهاست
شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهودهاست
شکست عبدود است آنچه طاعت است مرا
و کندن در خیبر شفاعت است مرا
▫️
سخن خلاصه کنم: روشن است، ای مردم!
که اختیار چراغ از من است، ای مردم!
و روشن است از اوّل برای من زندهاست
درخت و چشمه و جنگل برای من زندهاست
و روشن است که مغرور و سخت خواهد ماند
درخت، بعدِ ملخ هم درخت خواهد ماند
سبب نبودید، سوزندۀ سبب مشوید
نجاشی ار نتوان شد، ابولهب مشوید
درخت را بگذارید خود بزرگ شود
شبان دهکده بی سگ حریف گرگ شود
شهریور ۱۳۷۰
#شعر_کاظمی
#از_دهان_تفنگ
@asarkazemi
برای اهل فرنگ
🔸 محمدکاظم کاظمی
اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم
و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم
▫️
نگفته بودم و خشکیدهسالی آمده بود
و ابر، ابر نبود، آسمان کپک زده بود
نگفته بودم و دیدم درخت بود و دعا
درشتخویی ایام سخت بود و دعا
نگفته بودم و دیدم که در دعای درخت
زبان سرخ درختاند میوههای درخت
دعا قبول شد آری، صدای باران بود
و قطرهها که ملخ میشدند وقت فرود
نگفته بودم و دیدم که نان دهان را بست
غرور پرواز، درهای آسمان را بست
نگفته بودم و سیمرغها شغاد شدند
برادران سر تقسیم حق زیاد شدند
نگفته بودم و جنگ است آنچه میگویم
برای اهل فرنگ است آنچه میگویم:
ملخ چکید اگر از آسمان، شما کردید
فرو نشست اگر آتشفشان، شما کردید
درخت و مزرعه را نیمهجان شما کردید
و دندههای مرا نردبان شما کردید
فرشتهبودید، آن گونهای که شیطان بود
و مرد، خاصه در آنجا که خوردن آسان بود
برادری به زبان بود، ما ندانستیم
فقط به خاطر نان بود، ما ندانستیم
▫️
گمانتان مرود آسمان تهی ماندهاست
و صبحِ دهکدهمان از اذان تهی ماندهاست
گمانتان مرود باد بسته خواهد ماند
دهان به لقمۀ افراد بسته خواهد ماند
هنوز بر لب شمشیرها تبسّم هست
هنوز حوصلۀ آخرین تهاجم هست
هنوز بارقهای از غرور من باقی است
هنوز بارقهای از غرور مردم هست
هنوز، اگر چه زمستان، هنوز دلگرمم
که در تنور من و آفتاب، هیزم هست
شکوه قریه نخواهد شکست، میدانم
که نانِ گندم اگر نیست، بذر گندم هست
شکستم و همه گفتند «برنخواهد خاست»
شکستم و ... نشکستم، که خوان هفتم هست
کلاه اگر نه، سرم با من است، میدانم
و آسمان، پدرم، با من است، میدانم
به حیلهجنگی اسفندیار، خسته منم
و رستمی که به سیمرغ دل نبسته، منم
به اختیار نباشد، نفس نمیخواهم
نکرده فریاد، فریادرس نمیخواهم
بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت
به زور گریه و طاعت رسد، نخواهم رفت
بدون کشتهشدن سرنوشت بیهودهاست
شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهودهاست
شکست عبدود است آنچه طاعت است مرا
و کندن در خیبر شفاعت است مرا
▫️
سخن خلاصه کنم: روشن است، ای مردم!
که اختیار چراغ از من است، ای مردم!
و روشن است از اوّل برای من زندهاست
درخت و چشمه و جنگل برای من زندهاست
و روشن است که مغرور و سخت خواهد ماند
درخت، بعدِ ملخ هم درخت خواهد ماند
سبب نبودید، سوزندۀ سبب مشوید
نجاشی ار نتوان شد، ابولهب مشوید
درخت را بگذارید خود بزرگ شود
شبان دهکده بی سگ حریف گرگ شود
شهریور ۱۳۷۰
#شعر_کاظمی
#از_دهان_تفنگ
@asarkazemi
🔹 پاره ای از یک مثنوی
محمدکاظم کاظمی
این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد،
بهتر آن است که بر روی سپر برگردد
این ورق، آن ورقی نیست که فردای سکوت
در نهانسوزی الماس و جگر، برگردد
این سفر آن سفری نیست که از نیمۀ راه
دو سه گامی که پدر رفت، پسر برگردد
این سوار آمده خرگاه به دشتی بزند
که از آن دشت، فقط نیزه و سر برگردد
این گلویی است که از هُرم حرم تا لب رود
برود سوخته و سوختهتر برگردد
کهکشان از سفر طیشده بر خواهد گشت
این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد
▫️
قتلگاه پدر، آن صخرۀ گلگون، پیداست
ردّ پا گم شده، امّا اثر خون پیداست
خشم تیغ دوسر ماست، نگه میداریم
یادگار پدر ماست، نگه میداریم
باز هم روزِ نو و روزیِ نو خواهم داشت
در زمین پدرم کشت و درو خواهم داشت
سنگ اگر هست در این مزرعه، بر خواهد داد
چوب اگر هست در این خاک، شکر خواهد داد
خانه را، خشتی اگر نیست، به گِل میسازم
گُل در این باغچه از پارۀ دل میسازم
آسیا بیآب میچرخد اگر من باشم
سنگِ آن، مهتاب میچرخد اگر من باشم
عاقبت آن که هَرَس کرد، ثمر میچیند
از درختی که پدر کاشت، پسر میچیند
محمدکاظم کاظمی
این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد،
بهتر آن است که بر روی سپر برگردد
این ورق، آن ورقی نیست که فردای سکوت
در نهانسوزی الماس و جگر، برگردد
این سفر آن سفری نیست که از نیمۀ راه
دو سه گامی که پدر رفت، پسر برگردد
این سوار آمده خرگاه به دشتی بزند
که از آن دشت، فقط نیزه و سر برگردد
این گلویی است که از هُرم حرم تا لب رود
برود سوخته و سوختهتر برگردد
کهکشان از سفر طیشده بر خواهد گشت
این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد
▫️
قتلگاه پدر، آن صخرۀ گلگون، پیداست
ردّ پا گم شده، امّا اثر خون پیداست
خشم تیغ دوسر ماست، نگه میداریم
یادگار پدر ماست، نگه میداریم
باز هم روزِ نو و روزیِ نو خواهم داشت
در زمین پدرم کشت و درو خواهم داشت
سنگ اگر هست در این مزرعه، بر خواهد داد
چوب اگر هست در این خاک، شکر خواهد داد
خانه را، خشتی اگر نیست، به گِل میسازم
گُل در این باغچه از پارۀ دل میسازم
آسیا بیآب میچرخد اگر من باشم
سنگِ آن، مهتاب میچرخد اگر من باشم
عاقبت آن که هَرَس کرد، ثمر میچیند
از درختی که پدر کاشت، پسر میچیند