Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
لنگر کردن تصویر به متن و استفاده از آبجکت استایل برای تنظیمات لنگر در ایندیزاین
#این_دیزاین
#لنگر
#تصویر
@asarkazemi
#این_دیزاین
#لنگر
#تصویر
@asarkazemi
https://www.sarzamindownload.com/1757/-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%DA%A9%D8%B3---ACDSee-17
AcdSee
برنامهای بسیار عالی برای دیدن، دستهبندی، ویرایش، اسمگذاری، تغییر فرمت و تغییر اندازۀ تصویر در کامپیوتر. این از آن برنامههایی است که باید با آن کار کنیم تا بدانیم چقدر خوب است.
AcdSee
برنامهای بسیار عالی برای دیدن، دستهبندی، ویرایش، اسمگذاری، تغییر فرمت و تغییر اندازۀ تصویر در کامپیوتر. این از آن برنامههایی است که باید با آن کار کنیم تا بدانیم چقدر خوب است.
Sarzamindownload
محبوب ترین نرم افزار نمایش عکس - ACDSee 17
Forwarded from کانال محمدکاظم کاظمی
🔴 شب یلدا
🔹محمدکاظم کاظمی
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صد و سی سال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین 1385
#شب_یلدا
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
🔹محمدکاظم کاظمی
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صد و سی سال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین 1385
#شب_یلدا
#محمدکاظم_کاظمی
@mkazemkazemi
🔹 یلدا ۹۲
🔸 محمدکاظم کاظمی
آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید
فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید
عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد
مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید
نامۀ اعمالتان درهم و برهم شده است
نامۀ اعمال را بازنگاری کنید
فیالمثل امسال اگر موج جدیدی رسید،
اهل سیاست! کمی موجسواری کنید
تاجر اگر بودهاید، در نوسانات ارز
دخل دلاری کنید، خرج دلاری کنید
کاسب اگر بودهاید، با مدد سطل رنگ
بچۀ گنجشک را بچه قناری کنید
زاهد اگر بودهاید از همه اعمال دین
گریه و زاری کنید، گریه و زاری کنید
الغرض ای مردمان، آخر پاییز شد
جوجه اگر نیست، باز تخمگذاری کنید
۱ دی ۱۳۹۲
#شب_یلدا
#شعر_کاظمی
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید
فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید
عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد
مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید
نامۀ اعمالتان درهم و برهم شده است
نامۀ اعمال را بازنگاری کنید
فیالمثل امسال اگر موج جدیدی رسید،
اهل سیاست! کمی موجسواری کنید
تاجر اگر بودهاید، در نوسانات ارز
دخل دلاری کنید، خرج دلاری کنید
کاسب اگر بودهاید، با مدد سطل رنگ
بچۀ گنجشک را بچه قناری کنید
زاهد اگر بودهاید از همه اعمال دین
گریه و زاری کنید، گریه و زاری کنید
الغرض ای مردمان، آخر پاییز شد
جوجه اگر نیست، باز تخمگذاری کنید
۱ دی ۱۳۹۲
#شب_یلدا
#شعر_کاظمی
@asarkazemi
Forwarded from محمدکاظم کاظمی
🔴 قطار ۳۶۵
🔹 محمدکاظم کاظمی
سیصد و شصت و پنج روز غریب با قطاری از این مسیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر این چنار پیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح سپید، صبحخیزی به صد هزار امید
سیصد و شصت و پنج شام سیاه عین سلول یک اسیر، گذشت
ساعتی در ضیافت حافظ، ساعتی در قلمرو بیدل
ساعتی در برابر جنگل ساعتی در دل کویر گذشت
ساعتی نور و رنگ و موسیقی، ساعتی آه و اشک و دلتنگی
ساعتی شوق یک تبسم گرم، ساعتی صبرِ ناگزیر، گذشت
رشتههای سپید مویم را هر زمانی بلندتر دیدم،
گفتم: «ای وای، ماه نو آمد... ولی این روزها چه دیر گذشت!»
زندگی یک قطار مضطرب است، به همین اضطراب، عادت کن
اگر از ابتدای آبان رفت، اگر از انتهای تیر گذشت
مشهد، ۵ آبان ۱۳۹۵
#محمدکاظم_کاظمی
#شعر_کاظمی
#قطار_۳۶۵
@mkazemkazemi
🔹 محمدکاظم کاظمی
سیصد و شصت و پنج روز غریب با قطاری از این مسیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر این چنار پیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح سپید، صبحخیزی به صد هزار امید
سیصد و شصت و پنج شام سیاه عین سلول یک اسیر، گذشت
ساعتی در ضیافت حافظ، ساعتی در قلمرو بیدل
ساعتی در برابر جنگل ساعتی در دل کویر گذشت
ساعتی نور و رنگ و موسیقی، ساعتی آه و اشک و دلتنگی
ساعتی شوق یک تبسم گرم، ساعتی صبرِ ناگزیر، گذشت
رشتههای سپید مویم را هر زمانی بلندتر دیدم،
گفتم: «ای وای، ماه نو آمد... ولی این روزها چه دیر گذشت!»
زندگی یک قطار مضطرب است، به همین اضطراب، عادت کن
اگر از ابتدای آبان رفت، اگر از انتهای تیر گذشت
مشهد، ۵ آبان ۱۳۹۵
#محمدکاظم_کاظمی
#شعر_کاظمی
#قطار_۳۶۵
@mkazemkazemi
♻️ سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
این دوره را میتوان به عنوان «عصر طلایی» تولیدکنندگان مواد مخدر در افغانستان توصیف کرد
🔻 نظر ویراستار
عبارت را تا میتوانیم شفاف، ساده و صریح بنویسیم.
✅ حاصل ویرایش
این دوره «عصر طلایی» تولیدکنندگان مواد مخدر در افغانستان است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
این دوره را میتوان به عنوان «عصر طلایی» تولیدکنندگان مواد مخدر در افغانستان توصیف کرد
🔻 نظر ویراستار
عبارت را تا میتوانیم شفاف، ساده و صریح بنویسیم.
✅ حاصل ویرایش
این دوره «عصر طلایی» تولیدکنندگان مواد مخدر در افغانستان است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
✳️ نکتههای نگارش
نفسکشیدن مطرب کمال بیدردی ست
بر این دو هفته که نوروز عندلیبان ست
دل شکستۀ من خوی زلف او دارد
که ناگذشته نسیمی بر او پریشان ست
🔻
اگر از کسی که این «ا» کلمۀ «است» را حذف میکند و آن را «ست» مینویسد بپرسیم که به چه دلیلی یک حرف از کلمه را حذف میکنی، چه میگوید؟ خواهد گفت چون این «ا» در تلفظ نمیآید.
بر این مبنا هر جا حرف «ا» در تلفظ نیاید باید حذف شود؟ مثلاً در مصراع دوم هم «بر این» به صورت «برین» نوشته شود؟ و آن وقت با کلمۀ «برین = برتر، والا» اشتباه نمیشود؟ و به همین قیاس «بر او» در بیت بعد را هم باید «برو» نوشت که با فعل امر رفتن اشتباه شود؟
وقتی ما «ا» کلمۀ «است» را حذف میکنیم، آن را «ست» ساختهایم و این یعنی تصرف در استقلال کلمه. ممکن است کسی آن را «ست» بخواند، از این گذشته که در جستجوی رایانهای به تردید بیفتد که برای جستجوی عبارت «عندلیبان است» چه چیزی وارد کند. او از کجا بداند که در اینجا حرف «ا» از تلفظ افتاده و چون از تلفظ افتاده از نگارش هم ساقط شده است.
با این ملاحظه من حذف «ا» در این موارد را بهجا نمیدانم. و «بیدردی است»، «عندلیبان است» و «پریشان است» مینویسم.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
نفسکشیدن مطرب کمال بیدردی ست
بر این دو هفته که نوروز عندلیبان ست
دل شکستۀ من خوی زلف او دارد
که ناگذشته نسیمی بر او پریشان ست
🔻
اگر از کسی که این «ا» کلمۀ «است» را حذف میکند و آن را «ست» مینویسد بپرسیم که به چه دلیلی یک حرف از کلمه را حذف میکنی، چه میگوید؟ خواهد گفت چون این «ا» در تلفظ نمیآید.
بر این مبنا هر جا حرف «ا» در تلفظ نیاید باید حذف شود؟ مثلاً در مصراع دوم هم «بر این» به صورت «برین» نوشته شود؟ و آن وقت با کلمۀ «برین = برتر، والا» اشتباه نمیشود؟ و به همین قیاس «بر او» در بیت بعد را هم باید «برو» نوشت که با فعل امر رفتن اشتباه شود؟
وقتی ما «ا» کلمۀ «است» را حذف میکنیم، آن را «ست» ساختهایم و این یعنی تصرف در استقلال کلمه. ممکن است کسی آن را «ست» بخواند، از این گذشته که در جستجوی رایانهای به تردید بیفتد که برای جستجوی عبارت «عندلیبان است» چه چیزی وارد کند. او از کجا بداند که در اینجا حرف «ا» از تلفظ افتاده و چون از تلفظ افتاده از نگارش هم ساقط شده است.
با این ملاحظه من حذف «ا» در این موارد را بهجا نمیدانم. و «بیدردی است»، «عندلیبان است» و «پریشان است» مینویسم.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹 آموزش ایجاد لیستهای شمارهدار در ایندیزاین
در این فیلم این موارد بیان شده است:
🔻 ساختن لیستهای شمارهدار در سطحهای مختلف
🔻 انتخاب انواع شمارهگذاری یا شمارههای ترکیبی
🔻 متصل ساختن یا جدا ساختن شمارهها از همدیگر
🔻 پنهان کردن شمارهها در بعضی از سطوح
#آموزشی_این_دیزاین
#شماره_گذاری
#استایل_شماره_دار
#asarkazemi
در این فیلم این موارد بیان شده است:
🔻 ساختن لیستهای شمارهدار در سطحهای مختلف
🔻 انتخاب انواع شمارهگذاری یا شمارههای ترکیبی
🔻 متصل ساختن یا جدا ساختن شمارهها از همدیگر
🔻 پنهان کردن شمارهها در بعضی از سطوح
#آموزشی_این_دیزاین
#شماره_گذاری
#استایل_شماره_دار
#asarkazemi
Forwarded from کانال زینب بیات
❄️ زمستان کابل
🔻محمدکاظم کاظمی
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسهء دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
ای ماه، محرم شب این شهر! یک دم نقاب ابر برافکن
تا شهریان خفته به یخ را در کوچه و گذر بشماری
یخبسته شد نفس به گلو هم، خون کسان به کوچه و جو هم
آن سویِ کوهِ ساکت و سنگی، ای آفتاب! گرمِ چه کاری؟
کودک نشست و اسپک چوبی سوزاندهء اجاق تهی شد
مردان هنوز بر سر چالش، مردان هنوز گرم سواری
گفتند; «برف شعر سپید است، یا نقل آستانهء عید است
اینها به یُمن خون شهید است» زن گفت; «خون شوهرم، آری!»
میگفت; «جای برف چه میشد ای آسمان! ستاره بپاشی
تا یک بغل ستاره بریزم یک امشبی میان بخاری
تا یک بغل ستارهء روشن مرگ لجوج را بفریبد
تا خواب نان گرم ببینند این کودکان خفته به خواری
تا خواب روز عید ببینند، تصویر یک شهید ببینند
در جشنِ بیسرود گل سرخ، در دشتِ لالههای بهاری»
*
رفتار سرد برفِ شب و روز، برخورد گرم سربِ نهانسوز
این است تا رسیدن نوروز تقدیر شهر سوخته، باری
#برف
#زمستان
#محمد_کاظم_کاظمی
@zaynabbayat
🔻محمدکاظم کاظمی
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسهء دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
ای ماه، محرم شب این شهر! یک دم نقاب ابر برافکن
تا شهریان خفته به یخ را در کوچه و گذر بشماری
یخبسته شد نفس به گلو هم، خون کسان به کوچه و جو هم
آن سویِ کوهِ ساکت و سنگی، ای آفتاب! گرمِ چه کاری؟
کودک نشست و اسپک چوبی سوزاندهء اجاق تهی شد
مردان هنوز بر سر چالش، مردان هنوز گرم سواری
گفتند; «برف شعر سپید است، یا نقل آستانهء عید است
اینها به یُمن خون شهید است» زن گفت; «خون شوهرم، آری!»
میگفت; «جای برف چه میشد ای آسمان! ستاره بپاشی
تا یک بغل ستاره بریزم یک امشبی میان بخاری
تا یک بغل ستارهء روشن مرگ لجوج را بفریبد
تا خواب نان گرم ببینند این کودکان خفته به خواری
تا خواب روز عید ببینند، تصویر یک شهید ببینند
در جشنِ بیسرود گل سرخ، در دشتِ لالههای بهاری»
*
رفتار سرد برفِ شب و روز، برخورد گرم سربِ نهانسوز
این است تا رسیدن نوروز تقدیر شهر سوخته، باری
#برف
#زمستان
#محمد_کاظم_کاظمی
@zaynabbayat
زینب بیات
زمستان _محمدکاظم کاظمی
❄️ زمستان کابل
🔻محمدکاظم کاظمی
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسهء دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
🔹با صدای زینب بیات
#زمستان
#محمد_کاظم_کاظمی
@zaynabbayat
🔻محمدکاظم کاظمی
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسهء دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
🔹با صدای زینب بیات
#زمستان
#محمد_کاظم_کاظمی
@zaynabbayat
🔹 سال سگ
محمدکاظم کاظمی
امروز روز عسرت و امسال، سال سگ
رفتیم تا بهار دگر در جوال سگ
دنیا تقابل سگ زرد است با شغال
یک دم سگ شغال و زمانی شغال سگ
ما نیز دلخوشیم به این سفرۀ حقیر
پسماندۀ جدال شغال و جدال سگ
ای برهای که خوردهشدن سرنوشت توست
بهتر همان که گرگ شوی، بیخیال سگ
یک عمر بوده مردن ما مثل گوسفند
یک عمر بوده زیستن ما مثال سگ
سگدو زدن به شام و سحر اشتغال ماست
تا خود در این میان چه شود اشتغال سگ
حالا که سفره را به سگان وانهادهاند،
پس استخوان ما و شما نیز مال سگ
شاید به این وسیله در این عصر بیفروغ
اجرا شود وظیفۀ ما در قبال سگ
گیرم که روبهراه نشد حال و روز ما
امسال روبهراه شود کاش، حال سگ
مشهد، ۲۹ اسفند ۹۶
@asarkazemi
محمدکاظم کاظمی
امروز روز عسرت و امسال، سال سگ
رفتیم تا بهار دگر در جوال سگ
دنیا تقابل سگ زرد است با شغال
یک دم سگ شغال و زمانی شغال سگ
ما نیز دلخوشیم به این سفرۀ حقیر
پسماندۀ جدال شغال و جدال سگ
ای برهای که خوردهشدن سرنوشت توست
بهتر همان که گرگ شوی، بیخیال سگ
یک عمر بوده مردن ما مثل گوسفند
یک عمر بوده زیستن ما مثال سگ
سگدو زدن به شام و سحر اشتغال ماست
تا خود در این میان چه شود اشتغال سگ
حالا که سفره را به سگان وانهادهاند،
پس استخوان ما و شما نیز مال سگ
شاید به این وسیله در این عصر بیفروغ
اجرا شود وظیفۀ ما در قبال سگ
گیرم که روبهراه نشد حال و روز ما
امسال روبهراه شود کاش، حال سگ
مشهد، ۲۹ اسفند ۹۶
@asarkazemi
سفارش
محمدکاظم کاظمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
مُهر امین و پستۀ خندان و زعفران...»
ـ «بگذار تا حقوق بگیرم، بزرگوار!»
گفتی که در اوایل اسفند میرسی
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار
اسفند کودکی است که تعطیل میشود
از پشت میز میرود آخر به پشت دار
اسفند پستهای است که مادر میآورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار
اسفند دختری است که آسوده میشود
از درد زندگی به مداوای انتحار
اسفند لوحهای است که آماده میشود
بر قطعۀ صد و سی و شش، قبر شصت و چار
اسفند نامهای است که تمدید میشود
آری، اگر که یار شود بخت و روزگار
ـ این نامهها به بال کبوتر نمیشود
باج و خراج بایدمان داد، بیشمار ـ
اسفند ناله میکند و دود میشود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار
گفتی «قطار خرّم نوروز میرسد»
نوروز را نداده کسی راه در قطار
نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار
پرسیدهای که «سالِ فراروی، سال چیست؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»
وقتی که سال، سال کبوتر نمیشود
دیگر چه فرق میکند اسپ و پلنگ و مار؟
این خرّمی بس است که سنجاق میشود
بر سررسید کهنۀ من برگی از بهار
تا شعر تازهای بنویسم بر آن ورق
از ما همین دو بیت بماند به یادگار
فروردین ۱۳۸۶
محمدکاظم کاظمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
مُهر امین و پستۀ خندان و زعفران...»
ـ «بگذار تا حقوق بگیرم، بزرگوار!»
گفتی که در اوایل اسفند میرسی
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار
اسفند کودکی است که تعطیل میشود
از پشت میز میرود آخر به پشت دار
اسفند پستهای است که مادر میآورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار
اسفند دختری است که آسوده میشود
از درد زندگی به مداوای انتحار
اسفند لوحهای است که آماده میشود
بر قطعۀ صد و سی و شش، قبر شصت و چار
اسفند نامهای است که تمدید میشود
آری، اگر که یار شود بخت و روزگار
ـ این نامهها به بال کبوتر نمیشود
باج و خراج بایدمان داد، بیشمار ـ
اسفند ناله میکند و دود میشود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار
گفتی «قطار خرّم نوروز میرسد»
نوروز را نداده کسی راه در قطار
نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار
پرسیدهای که «سالِ فراروی، سال چیست؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»
وقتی که سال، سال کبوتر نمیشود
دیگر چه فرق میکند اسپ و پلنگ و مار؟
این خرّمی بس است که سنجاق میشود
بر سررسید کهنۀ من برگی از بهار
تا شعر تازهای بنویسم بر آن ورق
از ما همین دو بیت بماند به یادگار
فروردین ۱۳۸۶
🔹 متن را بعد از همه اصلاحات یک بار بخوانیم
بله این ویرگول اضافی است. ولی این از کجا آمده است؟ در نگارش اول، «گر خاصیت جام زر افزون باشد» بوده و به ویرگول نیاز بوده است برای ارتباط دو مصراع. با مقابله با نسخۀ خطی رباعیات متوجه شدهام که «گو» درست است و اصلاح کردهام، اما ویرگول باقی مانده است.
پس بهتر است که بعد از اصلاحات متن، یک بار آن را از اول تا آخر بخوانیم تا رستگار شویم.
@asarkazemi
بله این ویرگول اضافی است. ولی این از کجا آمده است؟ در نگارش اول، «گر خاصیت جام زر افزون باشد» بوده و به ویرگول نیاز بوده است برای ارتباط دو مصراع. با مقابله با نسخۀ خطی رباعیات متوجه شدهام که «گو» درست است و اصلاح کردهام، اما ویرگول باقی مانده است.
پس بهتر است که بعد از اصلاحات متن، یک بار آن را از اول تا آخر بخوانیم تا رستگار شویم.
@asarkazemi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 یک نمونه از اجرای ماکرو در ورد
شعرهای بسیاری در یک کتاب دارم که هشت بیت است و ابتدا مصراعهای اول و سپس مصراعهای دوم آنها آمده است. (مصراعهای اول آبی است و مصراعهای دوم نارنجی). ولی این ترتیب درست نیست. باید مصراعها یک در میان باشند. به صورت طبیعی باید تک تک مصراعهای نارنجی با کپی و پیست سر جای خودشان قرار گیرند. این کار وقتگیر است. ولی در ورد میتوانیم آن را یک بار انجام دهیم و مسیر کار را به وسیلۀ ماکرو ذخیره کنیم. بعد برای شعرهای دیگر با یک کلید فوری آن مسیر را تکرار میکنیم. در این فیلم اجرای ماکرو را میبینیم.
شیوۀ ساخت ماکرو در یک فیلم دیگر در همین کانال آموزش دادهام.
#ورد
#ماکرو
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
شعرهای بسیاری در یک کتاب دارم که هشت بیت است و ابتدا مصراعهای اول و سپس مصراعهای دوم آنها آمده است. (مصراعهای اول آبی است و مصراعهای دوم نارنجی). ولی این ترتیب درست نیست. باید مصراعها یک در میان باشند. به صورت طبیعی باید تک تک مصراعهای نارنجی با کپی و پیست سر جای خودشان قرار گیرند. این کار وقتگیر است. ولی در ورد میتوانیم آن را یک بار انجام دهیم و مسیر کار را به وسیلۀ ماکرو ذخیره کنیم. بعد برای شعرهای دیگر با یک کلید فوری آن مسیر را تکرار میکنیم. در این فیلم اجرای ماکرو را میبینیم.
شیوۀ ساخت ماکرو در یک فیلم دیگر در همین کانال آموزش دادهام.
#ورد
#ماکرو
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ آموزش ماکرو در ورد، در شش دقیقه محمدکاظم کاظمی، آذر ۱۳۹۶ #ماکرو #ورد #آموزشی_کاظمی @asarkazemi
🔸 ارجاع به شیوۀ ساختن ماکرو
فیلم اجرای یک ماکرو را در پست قبل دیدید. در اینجا شیوۀ ساختن ماکرو را آموزش دادهام.
فیلم اجرای یک ماکرو را در پست قبل دیدید. در اینجا شیوۀ ساختن ماکرو را آموزش دادهام.
Telegram
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ آموزش ماکرو در ورد، در شش دقیقه
محمدکاظم کاظمی، آذر ۱۳۹۶
#ماکرو
#ورد
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
محمدکاظم کاظمی، آذر ۱۳۹۶
#ماکرو
#ورد
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 قصّۀ سنگ و خشت
به نوجوانان کارگر هموطنم
🔸 محمدکاظم کاظمی
دیدمت صبحدم در آخر صف، کولۀ سرنوشت در دستت
کولهباری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت، در دستت
گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی
باز این فالگیر آبلهرو طالعت را نوشت در دستت
بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکهچوبی در آستین گشته
بس که با خاک و گِل بهسر برده، میتوان سبزه کشت در دستت
شب میافتد و میرسی از راه با غروری نگفتنی در چشم
یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت
کاش میشد ببینمت روزی پشتِ میزی که از پدر نرسید
و کتابی که کس نگفته در آن قصّۀ سنگ و خشت، در دستت
بازیات را کسی بههم نزند، دفترت را کسی قلم نزند
و تو با اختیار خط بکشی، خطّ یک سرنوشت، در دستت
آبان ۱۳۷۷
@asarkazemi
به نوجوانان کارگر هموطنم
🔸 محمدکاظم کاظمی
دیدمت صبحدم در آخر صف، کولۀ سرنوشت در دستت
کولهباری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت، در دستت
گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی
باز این فالگیر آبلهرو طالعت را نوشت در دستت
بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکهچوبی در آستین گشته
بس که با خاک و گِل بهسر برده، میتوان سبزه کشت در دستت
شب میافتد و میرسی از راه با غروری نگفتنی در چشم
یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت
کاش میشد ببینمت روزی پشتِ میزی که از پدر نرسید
و کتابی که کس نگفته در آن قصّۀ سنگ و خشت، در دستت
بازیات را کسی بههم نزند، دفترت را کسی قلم نزند
و تو با اختیار خط بکشی، خطّ یک سرنوشت، در دستت
آبان ۱۳۷۷
@asarkazemi
📝 از دفتر خاطرات
محمدکاظم کاظمی
🔹 کلاه نمازخوان
فکر میکنم ۱۸ ساله بودم. گاهگاهی پدرم و برادرم میپرسیدند «نمازت را که میخوانی؟» و من میگفتم «بله!»
در خانه هر کدام جانماز مستقل و مشخصی داشتیم.
یک بار کلاهم گم شد. از این کلاههای کشی زمستانی بود. انگار آب شده بود و به زمین رفته بود. همه جا را به دنبال آن زیر و رو کردم. بارها از همه خانواده از جمله پدر و برادرم پرسیدم که «کلاهم را ندیدهاید؟» و پاسخ منفی بود. دیگر کلافه شده بودم.
بعد از چند روز کلاهم را یافتم. حدس بزنید کجا بود؟ بله، لای جانمازم بود. من ولی به کسی نگفتم که آن را کجا یافتهام. و نپرسیدم که کدامیک از آن دو نفر آن را آنجا گذاشته است. آنها هم هیچ نگفتند.
▫️
دیگر نمازهایم را مرتب میخواندم و فکر میکنم از نوروز ۱۳۶۵ بود که تصمیم گرفتم دیگر نمازِ به زمین مانده نداشته باشم و اگر هم نمازی قضا شد، در همان روز ادایش کنم. (البته از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، نمازهای مغرب و عشای من معمولاً در مجموع ۹ رکعت است!)
#خاطرات_کاظمی
@asarkazemi
محمدکاظم کاظمی
🔹 کلاه نمازخوان
فکر میکنم ۱۸ ساله بودم. گاهگاهی پدرم و برادرم میپرسیدند «نمازت را که میخوانی؟» و من میگفتم «بله!»
در خانه هر کدام جانماز مستقل و مشخصی داشتیم.
یک بار کلاهم گم شد. از این کلاههای کشی زمستانی بود. انگار آب شده بود و به زمین رفته بود. همه جا را به دنبال آن زیر و رو کردم. بارها از همه خانواده از جمله پدر و برادرم پرسیدم که «کلاهم را ندیدهاید؟» و پاسخ منفی بود. دیگر کلافه شده بودم.
بعد از چند روز کلاهم را یافتم. حدس بزنید کجا بود؟ بله، لای جانمازم بود. من ولی به کسی نگفتم که آن را کجا یافتهام. و نپرسیدم که کدامیک از آن دو نفر آن را آنجا گذاشته است. آنها هم هیچ نگفتند.
▫️
دیگر نمازهایم را مرتب میخواندم و فکر میکنم از نوروز ۱۳۶۵ بود که تصمیم گرفتم دیگر نمازِ به زمین مانده نداشته باشم و اگر هم نمازی قضا شد، در همان روز ادایش کنم. (البته از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، نمازهای مغرب و عشای من معمولاً در مجموع ۹ رکعت است!)
#خاطرات_کاظمی
@asarkazemi
🔹 پهلوان ۱۳۹۰
🔸 محمدکاظم کاظمی
برای روز بزرگداشت فردوسی
پهلوانان شهر جادوییم، گام بر آهن مذاب زدیم
لرزه بر جان کوه افکندیم، بند بر گردن شهاب زدیم
نعرهای تا کشید پیل دمان، بر تنش کوفتیم گرز گران
دیدهای تا گشود دیو سپید، بر سرش سنگ آسیاب زدیم
... ولی این خوابهای رنگارنگ پاره شد با صدای کشمکشی
اسپ ما داشت اژدها میکشت، لاجرم خویش را به خواب زدیم
تیر گز هم اگر به چنگ آمد، که توانِ کمانکشیدن داشت؟
صبر کردیم تا شود نزدیک، خاک بر چشم آن جناب زدیم
رخش را در چرا رها کردیم تا که تهمینهای نصیب شود
رخش دنبال رخش دیگر رفت، ما خری لنگ را رکاب زدیم
تا که بوسید دست ما را سیخ، گذر از مهرههای پشتش کرد
اینچنین برّه روی آتش رفت، اینچنین شد که ما کباب زدیم
هفت خوان را به ساعتی خوردیم، شهره گشتیم در گرانسنگی
لاجرم در مسیر کاهش وزن مدتی صبحها طناب زدیم
جوشن پاکدامنی که نبود، و از آن شعله ایمنی که نبود
ما سیاووشهای نابغهایم کرم ضد آفتاب زدیم
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
برای روز بزرگداشت فردوسی
پهلوانان شهر جادوییم، گام بر آهن مذاب زدیم
لرزه بر جان کوه افکندیم، بند بر گردن شهاب زدیم
نعرهای تا کشید پیل دمان، بر تنش کوفتیم گرز گران
دیدهای تا گشود دیو سپید، بر سرش سنگ آسیاب زدیم
... ولی این خوابهای رنگارنگ پاره شد با صدای کشمکشی
اسپ ما داشت اژدها میکشت، لاجرم خویش را به خواب زدیم
تیر گز هم اگر به چنگ آمد، که توانِ کمانکشیدن داشت؟
صبر کردیم تا شود نزدیک، خاک بر چشم آن جناب زدیم
رخش را در چرا رها کردیم تا که تهمینهای نصیب شود
رخش دنبال رخش دیگر رفت، ما خری لنگ را رکاب زدیم
تا که بوسید دست ما را سیخ، گذر از مهرههای پشتش کرد
اینچنین برّه روی آتش رفت، اینچنین شد که ما کباب زدیم
هفت خوان را به ساعتی خوردیم، شهره گشتیم در گرانسنگی
لاجرم در مسیر کاهش وزن مدتی صبحها طناب زدیم
جوشن پاکدامنی که نبود، و از آن شعله ایمنی که نبود
ما سیاووشهای نابغهایم کرم ضد آفتاب زدیم
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
@asarkazemi
🔹 ویراستار ناچار است همهچیزدان باشد.
تصوری که بسیار کسان از «ویراستار» دارند یعنی کسی که رسمالخط و نقطهگذاری متن را درست میکند و کلمات را به هم میچسباند یا جدا میکند.
در این متن «ریاست ارگان حزب قشون» برایم مشکوک بود، چون ما حزبی به نام «حزب قشون» نداشتهایم. بعد که دقت کردم متوجه شدم که در اصل «ریاست ارکان حرب قشون» است، یعنی سمتی شبیه رئیس ستاد مشترک ارتش. در نظام اداری آن زمان، «حرب» به معنی «جنگ» رایج بوده و وزارت دفاع را هم «وزارت حربیه» میگفتهاند.
تو باید هم تاریخ بدانی، هم جغرافیا بدانی، هم با اصطلاحات نظامی و اداری آشنا باشی، هم رجال را بشناسی، هم بر وقایع و جریانها تسلط داشته باشی تا بتوانی متنی را که ۹۰ سال پیش در یک روزنامۀ ایرانی دربارۀ وقایع افغانستان نوشته شده است، به خوبی ویرایش کنی.
میگویند تو ویرایش نکن. خوب این متن را به چه کسی بسپارم که هم رسمالخط و نقطهگذاری بداند و هم خبر داشته باشد که ما حزبی به نام «حزب قشون» نداشتهایم و در مقابل سمتی به نام «ریاست ارکان حرب» داشتهایم.
#ویرایش
@asarkazemi
تصوری که بسیار کسان از «ویراستار» دارند یعنی کسی که رسمالخط و نقطهگذاری متن را درست میکند و کلمات را به هم میچسباند یا جدا میکند.
در این متن «ریاست ارگان حزب قشون» برایم مشکوک بود، چون ما حزبی به نام «حزب قشون» نداشتهایم. بعد که دقت کردم متوجه شدم که در اصل «ریاست ارکان حرب قشون» است، یعنی سمتی شبیه رئیس ستاد مشترک ارتش. در نظام اداری آن زمان، «حرب» به معنی «جنگ» رایج بوده و وزارت دفاع را هم «وزارت حربیه» میگفتهاند.
تو باید هم تاریخ بدانی، هم جغرافیا بدانی، هم با اصطلاحات نظامی و اداری آشنا باشی، هم رجال را بشناسی، هم بر وقایع و جریانها تسلط داشته باشی تا بتوانی متنی را که ۹۰ سال پیش در یک روزنامۀ ایرانی دربارۀ وقایع افغانستان نوشته شده است، به خوبی ویرایش کنی.
میگویند تو ویرایش نکن. خوب این متن را به چه کسی بسپارم که هم رسمالخط و نقطهگذاری بداند و هم خبر داشته باشد که ما حزبی به نام «حزب قشون» نداشتهایم و در مقابل سمتی به نام «ریاست ارکان حرب» داشتهایم.
#ویرایش
@asarkazemi
دیدم رمضان و عیدِ این مردم را
این دیگِ پُر و اجاقِ بیهیزم را
با روزۀ ما فروختند آخر ماه
انبان زیادماندۀ گندم را
🔹 محمدکاظم کاظمی
@asarkazemi
این دیگِ پُر و اجاقِ بیهیزم را
با روزۀ ما فروختند آخر ماه
انبان زیادماندۀ گندم را
🔹 محمدکاظم کاظمی
@asarkazemi