🔹 دکتر شفیعی کدکنی، معمار بلاغت نوین
به مناسبت سالگرد تولد ایشان
محمدکاظم کاظمی🔻
حقیقت این است که تا چند دهه پیش، نظام و متون آموزشی ما در عرصهی نقد و ارزیابی شعر بسیار سنتی بود و ناکارآمد. هنوز در عروض فارسی، بحث اصلی، شناخت ارکان و افاعیل و زحافات عروضی بود و در علم قافیه، شناخت حروف و عیوب آن. در بدیع کار صاحبنظران ما بیشتر دستهبندی و شاخهبندی صناعات معنوی و لفظی بود و پرداختن به بعضی صنایع که اصلاً ارزش هنری نداشت.
چنین بود که بیشتر توان فکری ما صرف فراگرفتن و حفظ کردن این قواعد و قوانین و دستهبندیها میشد، تا ارزش هنریشان. مثلاً در مبحث تشبیه، ما باید این را میآموختیم که «تشبیه جمع» آن است که «یک چیز را به چند چیز تشبیه کنند» و «تشبیه تسویه» آن است که «چند چیز را به یک چیز تشبیه کنند» و «تشبیه ملفوف» آن است که «اول همه مشبهها و بعد از آن همه مشبه بهها را ذکر کنند» و «تشبیه مفروق» آن است که «چند مشبه و چند مشبه به باشد و هر مشبه بهی را تالی مشبه خود قرار دهند.» ولی بسیار به ندرت از این سخنی میرفت که به راستی این تشبیه تا چه حد تازگی دارد؛ تا چه پویایی دارد؛ تا چه حد با فضای ذهنی شاعر و مخاطب او نزدیک است؛ تا چه حد عینی و ملموس است؛ تا چه حد از کشف برخوردار است. به راستی ارزش هنری تشبیه در چیست؛ یک تشبیه خوب برای تأثیرگذاری بیشتر باید چه ویژگیهایی داشته باشد.
و در وزن و قافیه باز این بحث در کار نبود که به راستی تأثیر هنری وزن در چیست. چرا کلام موزون بیشتر جذاب است و باز آیا این جذابیت تا چه مایه ارزش دارد. چرا قافیه به کلام زیبایی میبخشد و این زیبایی در چه جایهایی خللپذیر است. هر آنچه آموزش داده میشد «قواعد» بود و آن هم به صورتی خشک و قالبی. به واقع در اینجا بیشتر سخن از «انواع و اقسام» بود و «قواعد و مقررات»، تا «چیستی» و «کیفیت» آرایههای ادبی.
در نهایت دانشآموختهی این نظام آموزشی کسی می شد که «بحر رمل مثمن مخبون» را خوب میشناخت و میدانست که «الف تأسیس» در قافیه چیست و «جناس مذیل» با «جناس متوازی» چه تفاوتی دارد. برای هر یک از اینها نیز مثالهای بسیاری به خاطر داشت و البته کمتر به این میاندیشید که برای یک شعر، ملفوف بودن و مفروق بودن تشبیه کارسازتر است یا این که آن تشبیه ملموس و تازه باشد یا نباشد.
با این وصف، مهمترین متن آموزشی بلاغت فارسی، «فنون بلاغت و صناعات ادبی» مرحوم جلالالدین همایی بود و از حق نباید گذشت که ایشان کوشیده بود که مباحث خشک و سنگین بلاغت قدیم را تا حدی که در آن عصر ممکن بود ساده و منسجم سازد و با بیانی متناسب با پسند مخاطب جوان آن روز، بازنگاری کند و البته در مواردی به نقد و ارزیابی آن صنایع نیز بپردازد. به واقع این کتاب را میتوان جامع مباحث و نگرشهای بلاغی کهن ما دانست. ولی من وقتی پس از خواندن این کتاب و فراگیری بیشتر مباحث آن، به کتاب «صور خیال در شعر فارسی» دکتر شفیعی برخوردم، انگار پنجرهای به دنیایی دیگر برایم باز شد.
پنجرهی بعدی که باز چشماندازی کاملاً بدیع در برابرم گشود، «موسیقی شعر» دکتر شفیعی بود. آنگاه بود که به ناکارآمدی بسیاری از آن آموزههای کهن پی بردم و دریافتم که جایگاه اصلی تخیل، موسیقی و زبان در شعر کجاست و از چه منظری باید به اینها نگریست.
جالب است که همهی کتاب صور خیال دربارهی عنصر خیال است، ولی هیچ چیزی دربارهی انواع تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه در این کتاب نمیتوان یافت، مگر در حدّ ضرورت برای ارزیابیهای هنری. بخش مهمی از کتاب موسیقی شعر به وزن و قافیه اختصاص دارد، ولی هیچ سخنی از ارکان و افاعیل و زحافات و حروف قافیه و عیوب قافیه در آن نیست. به واقع اگر هم عیبی در قافیه مطرح میشود، نقد خود «قافیهاندیشی» است و این که در مجموع وجود یا عدم قافیه چه سود و زیانی برای شعر دارد.
نمیتوانم بگویم که این طرز نگاه، اولین بار توسط دکتر شفیعی ارائه شده است؛ ولی میتوانم گفت که ایشان یک دیدگاه کاملاً شکلیافته، منظم و مهمتر از آن، ملموس و عینی در زیباییشناسی شعر ارائه میکند که سخت آموزشی است و کارآمد.
بر این «آموزشی بودن» و «کارآمد بودن» از آن روی تأکید میکنم که ایشان توانسته است تعادلی دلپذیر میان مباحث نظری و کاربردهای عملی آنها ایجاد کند. تعادل دیگر، در حوزه سنت و نوآوری است، بهگونهای که ایشان با همه نوآوری و نواندیشی خویش، متکی به سنت شعری ماست و با همه وقوف بر بلاغت سنتی و متون ادب کهن، نگاهی امروزین دارد. و تعادل دیگر از آن روی ایجاد شده است که ایشان در عین وفاداری به معیارهای اکادمیک، از ذوق و زیباییپسندی بهرهی تمام دارد. یعنی دارندهی خصایل و اوصافی است که بسیار به ندرت در یک شخص جمع میشوند.
#شفیعی_کدکنی
@asarkazemi
به مناسبت سالگرد تولد ایشان
محمدکاظم کاظمی🔻
حقیقت این است که تا چند دهه پیش، نظام و متون آموزشی ما در عرصهی نقد و ارزیابی شعر بسیار سنتی بود و ناکارآمد. هنوز در عروض فارسی، بحث اصلی، شناخت ارکان و افاعیل و زحافات عروضی بود و در علم قافیه، شناخت حروف و عیوب آن. در بدیع کار صاحبنظران ما بیشتر دستهبندی و شاخهبندی صناعات معنوی و لفظی بود و پرداختن به بعضی صنایع که اصلاً ارزش هنری نداشت.
چنین بود که بیشتر توان فکری ما صرف فراگرفتن و حفظ کردن این قواعد و قوانین و دستهبندیها میشد، تا ارزش هنریشان. مثلاً در مبحث تشبیه، ما باید این را میآموختیم که «تشبیه جمع» آن است که «یک چیز را به چند چیز تشبیه کنند» و «تشبیه تسویه» آن است که «چند چیز را به یک چیز تشبیه کنند» و «تشبیه ملفوف» آن است که «اول همه مشبهها و بعد از آن همه مشبه بهها را ذکر کنند» و «تشبیه مفروق» آن است که «چند مشبه و چند مشبه به باشد و هر مشبه بهی را تالی مشبه خود قرار دهند.» ولی بسیار به ندرت از این سخنی میرفت که به راستی این تشبیه تا چه حد تازگی دارد؛ تا چه پویایی دارد؛ تا چه حد با فضای ذهنی شاعر و مخاطب او نزدیک است؛ تا چه حد عینی و ملموس است؛ تا چه حد از کشف برخوردار است. به راستی ارزش هنری تشبیه در چیست؛ یک تشبیه خوب برای تأثیرگذاری بیشتر باید چه ویژگیهایی داشته باشد.
و در وزن و قافیه باز این بحث در کار نبود که به راستی تأثیر هنری وزن در چیست. چرا کلام موزون بیشتر جذاب است و باز آیا این جذابیت تا چه مایه ارزش دارد. چرا قافیه به کلام زیبایی میبخشد و این زیبایی در چه جایهایی خللپذیر است. هر آنچه آموزش داده میشد «قواعد» بود و آن هم به صورتی خشک و قالبی. به واقع در اینجا بیشتر سخن از «انواع و اقسام» بود و «قواعد و مقررات»، تا «چیستی» و «کیفیت» آرایههای ادبی.
در نهایت دانشآموختهی این نظام آموزشی کسی می شد که «بحر رمل مثمن مخبون» را خوب میشناخت و میدانست که «الف تأسیس» در قافیه چیست و «جناس مذیل» با «جناس متوازی» چه تفاوتی دارد. برای هر یک از اینها نیز مثالهای بسیاری به خاطر داشت و البته کمتر به این میاندیشید که برای یک شعر، ملفوف بودن و مفروق بودن تشبیه کارسازتر است یا این که آن تشبیه ملموس و تازه باشد یا نباشد.
با این وصف، مهمترین متن آموزشی بلاغت فارسی، «فنون بلاغت و صناعات ادبی» مرحوم جلالالدین همایی بود و از حق نباید گذشت که ایشان کوشیده بود که مباحث خشک و سنگین بلاغت قدیم را تا حدی که در آن عصر ممکن بود ساده و منسجم سازد و با بیانی متناسب با پسند مخاطب جوان آن روز، بازنگاری کند و البته در مواردی به نقد و ارزیابی آن صنایع نیز بپردازد. به واقع این کتاب را میتوان جامع مباحث و نگرشهای بلاغی کهن ما دانست. ولی من وقتی پس از خواندن این کتاب و فراگیری بیشتر مباحث آن، به کتاب «صور خیال در شعر فارسی» دکتر شفیعی برخوردم، انگار پنجرهای به دنیایی دیگر برایم باز شد.
پنجرهی بعدی که باز چشماندازی کاملاً بدیع در برابرم گشود، «موسیقی شعر» دکتر شفیعی بود. آنگاه بود که به ناکارآمدی بسیاری از آن آموزههای کهن پی بردم و دریافتم که جایگاه اصلی تخیل، موسیقی و زبان در شعر کجاست و از چه منظری باید به اینها نگریست.
جالب است که همهی کتاب صور خیال دربارهی عنصر خیال است، ولی هیچ چیزی دربارهی انواع تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه در این کتاب نمیتوان یافت، مگر در حدّ ضرورت برای ارزیابیهای هنری. بخش مهمی از کتاب موسیقی شعر به وزن و قافیه اختصاص دارد، ولی هیچ سخنی از ارکان و افاعیل و زحافات و حروف قافیه و عیوب قافیه در آن نیست. به واقع اگر هم عیبی در قافیه مطرح میشود، نقد خود «قافیهاندیشی» است و این که در مجموع وجود یا عدم قافیه چه سود و زیانی برای شعر دارد.
نمیتوانم بگویم که این طرز نگاه، اولین بار توسط دکتر شفیعی ارائه شده است؛ ولی میتوانم گفت که ایشان یک دیدگاه کاملاً شکلیافته، منظم و مهمتر از آن، ملموس و عینی در زیباییشناسی شعر ارائه میکند که سخت آموزشی است و کارآمد.
بر این «آموزشی بودن» و «کارآمد بودن» از آن روی تأکید میکنم که ایشان توانسته است تعادلی دلپذیر میان مباحث نظری و کاربردهای عملی آنها ایجاد کند. تعادل دیگر، در حوزه سنت و نوآوری است، بهگونهای که ایشان با همه نوآوری و نواندیشی خویش، متکی به سنت شعری ماست و با همه وقوف بر بلاغت سنتی و متون ادب کهن، نگاهی امروزین دارد. و تعادل دیگر از آن روی ایجاد شده است که ایشان در عین وفاداری به معیارهای اکادمیک، از ذوق و زیباییپسندی بهرهی تمام دارد. یعنی دارندهی خصایل و اوصافی است که بسیار به ندرت در یک شخص جمع میشوند.
#شفیعی_کدکنی
@asarkazemi
مشترکات زبانی در خراسان
محمدکاظم کاظمی
🔹 مشترکات زبانی در خراسان
سخنرانی کوتاه محمدکاظم کاظمی در جلسۀ خراسانخوانی در فرهنگسرای بهشت، شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
🔻 با سپاس از جناب حمید عشقی و مسئولان فرهنگسرای بهشت به خاطر برگزاری این جلسه.
🔻 خلاصه: بیان مشترکات زبانی میان دو کشور افغانستان و ایران، با تأکید بر خراسان به عنوان سرزمینی که میان چند کشور فارسیزبان تقسیم شده است و میتواند حلقۀ وصل همزبانان باشد.
@asarkazemi
سخنرانی کوتاه محمدکاظم کاظمی در جلسۀ خراسانخوانی در فرهنگسرای بهشت، شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
🔻 با سپاس از جناب حمید عشقی و مسئولان فرهنگسرای بهشت به خاطر برگزاری این جلسه.
🔻 خلاصه: بیان مشترکات زبانی میان دو کشور افغانستان و ایران، با تأکید بر خراسان به عنوان سرزمینی که میان چند کشور فارسیزبان تقسیم شده است و میتواند حلقۀ وصل همزبانان باشد.
@asarkazemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹شعرخوانی در محفل یادبود هشت شاعر خراسانی
🔸 مؤسسۀ توانبخشی همدم، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸
🔻 این اولین بار بود که در حضور جناب دکتر شفیعی شعر خواندم و این برایم مایۀ مباهات است.
#شعر_کاظمی
#ستارۀ_احمد
#مؤسسۀ_همدم
@asarkazemi
🔸 مؤسسۀ توانبخشی همدم، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸
🔻 این اولین بار بود که در حضور جناب دکتر شفیعی شعر خواندم و این برایم مایۀ مباهات است.
#شعر_کاظمی
#ستارۀ_احمد
#مؤسسۀ_همدم
@asarkazemi
🔹 خطّ ممتد
🔸 محمدکاظم کاظمی
ولی انسان چنان پیشی گرفت از دیو و از دد هم
که صاف از بیم او جنّ و ملک خواندند «اشهد» هم
کتاب آمد، رسول آمد، امام آمد، فقیه آمد
ولی هر «آمد آمد» ظاهراً دارد «نیامد» هم
ظلوم انسان، جهول انسان، کفور انسان، حسود انسان
تو ای انسان، در این بازی شدی شیطان ارشد هم
بر اندامش بدانسان پوستینِ چپّه پوشاندی
که دین خویش را نشناخت حتی شخص ایزد هم
چنان این حلقه را بر خلق مؤمن تنگ گرداندی
که هنگام گزینش پشتِ در میمانَد احمد هم
به آیینی خیابان خدا را خطکشی کردی
که عابر وقت ناچاری گذشت از خطّ ممتد هم
بترس از تیغ خویش آن دم که با خون شسته گردد خون
بترس از عدل خود روزی که از حد بگذرد «حد» هم
کلوخی چند روی هم بنه، بندی فراهم کن
که زور سیل شوخی نیست، شاید بشکند سد هم
مشهد، ۱۳ آذر ۱۳۹۸
#شعر_کاظمی
#خط_ممتد
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
ولی انسان چنان پیشی گرفت از دیو و از دد هم
که صاف از بیم او جنّ و ملک خواندند «اشهد» هم
کتاب آمد، رسول آمد، امام آمد، فقیه آمد
ولی هر «آمد آمد» ظاهراً دارد «نیامد» هم
ظلوم انسان، جهول انسان، کفور انسان، حسود انسان
تو ای انسان، در این بازی شدی شیطان ارشد هم
بر اندامش بدانسان پوستینِ چپّه پوشاندی
که دین خویش را نشناخت حتی شخص ایزد هم
چنان این حلقه را بر خلق مؤمن تنگ گرداندی
که هنگام گزینش پشتِ در میمانَد احمد هم
به آیینی خیابان خدا را خطکشی کردی
که عابر وقت ناچاری گذشت از خطّ ممتد هم
بترس از تیغ خویش آن دم که با خون شسته گردد خون
بترس از عدل خود روزی که از حد بگذرد «حد» هم
کلوخی چند روی هم بنه، بندی فراهم کن
که زور سیل شوخی نیست، شاید بشکند سد هم
مشهد، ۱۳ آذر ۱۳۹۸
#شعر_کاظمی
#خط_ممتد
@asarkazemi
♻️ سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
او بيش از ۱۲ جلد كتاب تألیف کرده است.
🔻 نظر ویراستار
واحد شمارش کتاب وقتی کتاب به عنوان یک «اثر» مطرح میشود، «عنوان» است و وقتی به عنوان «نسخه» مطرح میشود، «جلد» است. وقتی میگوییم «۲۰ جلد کتاب خریدیم» منظور این است که ۲۰ نسخه کتاب خریدهایم که حالا اینها ممکن است حتی ۲۰ جلد از یک عنوان کتاب باشد. ولی وقتی میگوییم «این کتابخانه ۳۰۰۰ عنوان کتاب دارد» یعنی ۳۰۰۰ اثر مستقل، که حالا ممکن است از بعضی از آنها، چند جلد در کتابخانه موجود باشد.
✅ حاصل ویرایش
او بیش از ۱۲ عنوان کتاب تألیف کرده است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
او بيش از ۱۲ جلد كتاب تألیف کرده است.
🔻 نظر ویراستار
واحد شمارش کتاب وقتی کتاب به عنوان یک «اثر» مطرح میشود، «عنوان» است و وقتی به عنوان «نسخه» مطرح میشود، «جلد» است. وقتی میگوییم «۲۰ جلد کتاب خریدیم» منظور این است که ۲۰ نسخه کتاب خریدهایم که حالا اینها ممکن است حتی ۲۰ جلد از یک عنوان کتاب باشد. ولی وقتی میگوییم «این کتابخانه ۳۰۰۰ عنوان کتاب دارد» یعنی ۳۰۰۰ اثر مستقل، که حالا ممکن است از بعضی از آنها، چند جلد در کتابخانه موجود باشد.
✅ حاصل ویرایش
او بیش از ۱۲ عنوان کتاب تألیف کرده است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔹 زمستان کابل
🔸 محمدکاظم کاظمی
این شعر را سالها پیش نوشته بودم. و اینک با واقعۀ دردناک مرگ کولبر نوجوان به یاد آن افتادم.
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسۀ دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
ای ماه، محرم شب این شهر! یک دم نقاب ابر برافکن
تا شهریان خفته به یخ را در کوچه و گذر بشماری
یخبسته شد نفس به گلو هم، خون کسان به کوچه و جو هم
آن سویِ کوهِ ساکت و سنگی، ای آفتاب! گرمِ چه کاری؟
کودک نشست و اسپک چوبی سوزاندۀ اجاق تهی شد
مردان هنوز بر سر چالش، مردان هنوز گرم سواری
گفتند «برف شعر سپید است، یا نقل آستانۀ عید است
اینها به یمن خون شهید است» زن گفت «خون شوهرم، آری!»
میگفت «جای برف چه میشد ای آسمان! ستاره بپاشی
تا یک بغل ستاره بریزم یک امشبی میان بخاری
تا یک بغل ستارۀ روشن مرگ لجوج را بفریبد
تا خواب نان گرم ببینند این کودکان خفته به خواری
تا خواب روز عید ببینند، تصویر یک شهید ببینند
در جشنِ بیسرود گل سرخ، در دشتِ لالههای بهاری»
رفتار سرد برفِ شب و روز، برخورد گرم سربِ نهانسوز
این است تا رسیدن نوروز تقدیر شهر سوخته، باری
#شعر_کاظمی
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
این شعر را سالها پیش نوشته بودم. و اینک با واقعۀ دردناک مرگ کولبر نوجوان به یاد آن افتادم.
ای ابرِ سردکوشِ زمستان! در کیسۀ دریده چه داری؟
باز آمدی چه سرب و چه سنگی بر شهر بیسپیده بباری؟
ای ماه، محرم شب این شهر! یک دم نقاب ابر برافکن
تا شهریان خفته به یخ را در کوچه و گذر بشماری
یخبسته شد نفس به گلو هم، خون کسان به کوچه و جو هم
آن سویِ کوهِ ساکت و سنگی، ای آفتاب! گرمِ چه کاری؟
کودک نشست و اسپک چوبی سوزاندۀ اجاق تهی شد
مردان هنوز بر سر چالش، مردان هنوز گرم سواری
گفتند «برف شعر سپید است، یا نقل آستانۀ عید است
اینها به یمن خون شهید است» زن گفت «خون شوهرم، آری!»
میگفت «جای برف چه میشد ای آسمان! ستاره بپاشی
تا یک بغل ستاره بریزم یک امشبی میان بخاری
تا یک بغل ستارۀ روشن مرگ لجوج را بفریبد
تا خواب نان گرم ببینند این کودکان خفته به خواری
تا خواب روز عید ببینند، تصویر یک شهید ببینند
در جشنِ بیسرود گل سرخ، در دشتِ لالههای بهاری»
رفتار سرد برفِ شب و روز، برخورد گرم سربِ نهانسوز
این است تا رسیدن نوروز تقدیر شهر سوخته، باری
#شعر_کاظمی
@asarkazemi
🖌 نکتههای نگارش
🔸 تمرکز بر ارتباطات منطقی در جمله
من در یادداشتهای گوناگونی نوشتهام که در نگارش و ویرایش باید بیش از مسائل فنی مثل نقطهگذاری و فاصله و نیمفاصله مراقب ساختار جملات و ارتباط منطقی میان اجزای آنها باشیم. من دیدهام که بسیاری از کسانی که کار ویرایش میکنند یا در مورد پیراستگی یک متن یا کار یک ویراستار قضاوت میکنند، نگرانیشان مسائل فنی است. بله اینها هم اهمیت دارد، ولی وقتی ساختار جمله معیوب باشد با هیچ ویرایش فنیای بسامان نخواهد شد. این عبارت یک مثال خوب است.
«چون امیر به همۀ حاکمان هزارهجات دستور داده بود تا تمام سران هزاره را به کابل بفرستند، کهندل خان نیز دستور امیر را به اجرا گذاشت.»
در اینجا عیب کار چیست؟ به نظر من عبارت مشکل منطقی دارد. دقت کنید، «چون امیر دستور داده بود... کهندل خان نیز دستور را اجرا کرد.» گویا این «چون» دلیل اطاعت کهندل خان را میرساند. یعنی چنین به نظر میرسد که علت این که او دستور امیر را اجرا کرد این بود که امیر به فرستادن سران هزاره به کابل دستور داده بود. و اگر دستور دیگری بود، او اطاعت نمیکرد. در حالی که نباید چنین باشد، بلکه باید بگوید «چون امیر دستور داده بود، کهندل خان سران هزاره را به کابل فرستاد.» یعنی «چون» به عمل کهندل خان در مورد سران هزاره باید برگردد نه به اطاعت کردن از دستور.
البته اگر «چون» را حذف کنیم، میشود عبارت را به این صورت بسامان ساخت: « امیر به همۀ حاکمان هزارهجات دستور داد تا تمام سران هزاره را به کابل بفرستند و کهندل خان نیز دستور امیر را به اجرا گذاشت.»
اصلاً وجود آن «چون» ضرورت ندارد.
#نگارش
#نکته_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔸 تمرکز بر ارتباطات منطقی در جمله
من در یادداشتهای گوناگونی نوشتهام که در نگارش و ویرایش باید بیش از مسائل فنی مثل نقطهگذاری و فاصله و نیمفاصله مراقب ساختار جملات و ارتباط منطقی میان اجزای آنها باشیم. من دیدهام که بسیاری از کسانی که کار ویرایش میکنند یا در مورد پیراستگی یک متن یا کار یک ویراستار قضاوت میکنند، نگرانیشان مسائل فنی است. بله اینها هم اهمیت دارد، ولی وقتی ساختار جمله معیوب باشد با هیچ ویرایش فنیای بسامان نخواهد شد. این عبارت یک مثال خوب است.
«چون امیر به همۀ حاکمان هزارهجات دستور داده بود تا تمام سران هزاره را به کابل بفرستند، کهندل خان نیز دستور امیر را به اجرا گذاشت.»
در اینجا عیب کار چیست؟ به نظر من عبارت مشکل منطقی دارد. دقت کنید، «چون امیر دستور داده بود... کهندل خان نیز دستور را اجرا کرد.» گویا این «چون» دلیل اطاعت کهندل خان را میرساند. یعنی چنین به نظر میرسد که علت این که او دستور امیر را اجرا کرد این بود که امیر به فرستادن سران هزاره به کابل دستور داده بود. و اگر دستور دیگری بود، او اطاعت نمیکرد. در حالی که نباید چنین باشد، بلکه باید بگوید «چون امیر دستور داده بود، کهندل خان سران هزاره را به کابل فرستاد.» یعنی «چون» به عمل کهندل خان در مورد سران هزاره باید برگردد نه به اطاعت کردن از دستور.
البته اگر «چون» را حذف کنیم، میشود عبارت را به این صورت بسامان ساخت: « امیر به همۀ حاکمان هزارهجات دستور داد تا تمام سران هزاره را به کابل بفرستند و کهندل خان نیز دستور امیر را به اجرا گذاشت.»
اصلاً وجود آن «چون» ضرورت ندارد.
#نگارش
#نکته_های_نگارش
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
✳️ آداب و فنون بحث
🔸 محمدکاظم کاظمی
شایسته دیدم که در این ایّام پر بحث و گفتگو، این یادداشتها را که حاصل تجربههای خودم است و البته شکل اجمالی و خلاصه دارد، منتشر کنم.
🔹 قسمت اول
🔻 ۱. به نظرم مهمترین ضرورت یک بحث این است که در آن به دنبال کشف حقیقت و رسیدن به نتیجۀ درست باشیم. یعنی ما و طرف مقابل ما بکوشیم که از آگاهی و استدلال همدیگر برای روشنشدن حقیقت استفاده کنیم. هیچ چیزی مهمتر از حقیقت نیست.
🔻 ۲. همیشه این آمادگی را داشته باشید که ممکن است همه یا بخشی از حقیقت در طرف مقابل باشد و شما مطلقاً یا به صورت نسبی در خطا باشید. بنابراین هرجا حس کردید حتی در بخشی اندک از بحث، حق با طرف مقابل است، آن را تأیید کنید. یک فایدۀ ضمنی این قضیه این است که رقیب هم برای پذیرش حقیقتی که در جانب شماست، آمادگی بهتری مییابد. فایدۀ دیگر این است که حریف درمییابد که شما منصف هستید و اگر در جایی سخن او را رد کردید، از سر لجاجت نیست. خیلی مهم است که حریف منصفبودن شما را با درک کند.
🔻 ۳. میدانم که برگشتن از موضع خویش قدری سخت است و شجاعت میطلبد. ولی این شجاعت را داشته باشید. نگران نباشید که عقبنشینی شما ممکن است به زیانتان باشد. نه، شما دو بُرد کردهاید. یکی این که به حقیقت رسیدهاید و آن را پذیرفتهاید و دیگر این که عقلانیت، انصاف و شجاعت پذیرش خود را نشان دادهاید و در چشم آدمهای فهیم، این خودش ارزش دارد. به خصوص اگر با آدمهای فهیم طرف هستید راحتتر این حقیقت را پذیرید و مطمئن باشید که آنها شما را اگرنه به خاطر موضع شما در بحث، بلکه به خاطر این اخلاق شما تحسین خواهند کرد.
🔻 ۴. ولی به هر حال با توجه به این که احتمال عقبنشینی از مواضع خود را میدهید، از اول با موضع محکم وارد نشوید. به قول شاعر «در همه جایی که درآیی، نخست / رخنۀ بیرونشدنش کن درست». از اول سخنتان را با قاطعیت و جزمیت و مطلقنگری بیان نکنید. بگویید «به نظر من این طور است ولی باز هم باید بحث کنیم و ببینیم که درست است یا نه.» یا بگویید «اگر این قضیه فلان باشد این طور خواهد بود.» یعنی نظرتان را مشروط و با عدم قطعیت بیان کنید که اگر لازم شد تجدید نظر کنید، برایتان سخت نباشد.
🔻 ۵. و اگر در بحث غلبه با شما بود، عقبنشاندن حریف برایتان مهم نباشد، بلکه این مهم باشد که او چقدر به حقیقتی که منظور شما بود دست یافته است، حتی اگر به ظاهر آن را نپذیرفته باشد و بر موضع خودش باشد. حاصل اصلیای که شما از بحث برمیدارید، تغییر ذهنیت حریف به سمت حقیقتی باشد که شما در پی آن هستید. ولی این که او چقدر این تغییر ذهنیت را نشان میدهد یا اعتراف میکند مهم نیست.
🔻 ۶. گاهی شخص قصد عقبنشینی و پذیرش سخن شما را دارد، ولی برایش سخت است. این قضیه را درک کنید و هر گاه حس کردید که او در دل سخن شما را پذیرفته ولی بیان آن برایش سخت است، راه عقبنشینی را باز کنید. طوری رفتار نکنید که او به لجاجت بیفتد. بالاخره او هم حق دارد که با آبرومندی صحنه را ترک کند و حتی اندکی احساس پیروزی هم با خود داشته باشد.
🔻 ۷. هر جا سخن حریف شما درست است آن را تأیید کنید، هرچند با بقیۀ اجزای سخن او موافق نباشید. حتی اگر بر او غلبه یافتید، سعی کنید این غلبه را از سخنان و مواضع خودش استنتاج کنید. طوری باشد که طرف حس کند خودش به این نتیجه رسیده است، ولو نتیجهاش علیه او باشد.
🔻 ۸. هیچ گاه، هیچ گاه، به خود شخص حمله نکنید، بلکه فقط فکر و موضوع را نشانه بگیرید. گمانهزنی نکنید و درپی اهداف او از طرح بحث نباشید. نگویید که این فکر او حاصل چه خصوصیت اخلاقیای است. مثلاً نگویید که تو لجوج یا حسود یا بهانهجو هستی یا از طرح این بحث اهداف و نیات شخصی داری. ممکن است اشتباه کرده باشید و تهمت زده باشید. شما صرف نظر از هدف و غرض او، به سخنی که میگوید و فکری که بیان میکند توجه کنید.
🔻 ۹. حریف را به خاطر اندک بودن دانش و آگاهیاش تحقیر نکنید. نگویید که تو تحصیلات و دانش کافی نداری؛ نگویید که تو در این موضوع تخصص نداری؛ نگویید که اصلاً چرا وارد این بحث شدهای. به همین صورت، دانش، آگاهی و تجربۀ خود را به رخ او نکشید و به خصوص آن را پشتوانۀ درستی سخن خود نسازید. نگویید حرف من درست است چون من متخصص این موضوع هستم. نگویید من به اندازۀ سن تو یا وزن تو کتاب خواندهام؛ یا وقتی من این چیزها را میخواندم تو بچه بودی. نگویید که شاگرد فلانی یا استاد فلانی هستید. هیچ مهم نیست که شما در آن موضوع چقدر تخصص دارید، چقدر کار کردهاید، چقدر مطلب نوشتهاید، چقدر تألیفات و یا شاگردان و یا موقعیتهای آموزشی دارید یا استاد شما چه کسی بوده است. فقط این مهم است که حرف شما چقدر درست است. ممکن است متخصص یک رشته هم اشتباه کند و سخن یک غیرمتخصص در مواردی درست باشد.
#آداب_بحث
#قسمت_اول
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
شایسته دیدم که در این ایّام پر بحث و گفتگو، این یادداشتها را که حاصل تجربههای خودم است و البته شکل اجمالی و خلاصه دارد، منتشر کنم.
🔹 قسمت اول
🔻 ۱. به نظرم مهمترین ضرورت یک بحث این است که در آن به دنبال کشف حقیقت و رسیدن به نتیجۀ درست باشیم. یعنی ما و طرف مقابل ما بکوشیم که از آگاهی و استدلال همدیگر برای روشنشدن حقیقت استفاده کنیم. هیچ چیزی مهمتر از حقیقت نیست.
🔻 ۲. همیشه این آمادگی را داشته باشید که ممکن است همه یا بخشی از حقیقت در طرف مقابل باشد و شما مطلقاً یا به صورت نسبی در خطا باشید. بنابراین هرجا حس کردید حتی در بخشی اندک از بحث، حق با طرف مقابل است، آن را تأیید کنید. یک فایدۀ ضمنی این قضیه این است که رقیب هم برای پذیرش حقیقتی که در جانب شماست، آمادگی بهتری مییابد. فایدۀ دیگر این است که حریف درمییابد که شما منصف هستید و اگر در جایی سخن او را رد کردید، از سر لجاجت نیست. خیلی مهم است که حریف منصفبودن شما را با درک کند.
🔻 ۳. میدانم که برگشتن از موضع خویش قدری سخت است و شجاعت میطلبد. ولی این شجاعت را داشته باشید. نگران نباشید که عقبنشینی شما ممکن است به زیانتان باشد. نه، شما دو بُرد کردهاید. یکی این که به حقیقت رسیدهاید و آن را پذیرفتهاید و دیگر این که عقلانیت، انصاف و شجاعت پذیرش خود را نشان دادهاید و در چشم آدمهای فهیم، این خودش ارزش دارد. به خصوص اگر با آدمهای فهیم طرف هستید راحتتر این حقیقت را پذیرید و مطمئن باشید که آنها شما را اگرنه به خاطر موضع شما در بحث، بلکه به خاطر این اخلاق شما تحسین خواهند کرد.
🔻 ۴. ولی به هر حال با توجه به این که احتمال عقبنشینی از مواضع خود را میدهید، از اول با موضع محکم وارد نشوید. به قول شاعر «در همه جایی که درآیی، نخست / رخنۀ بیرونشدنش کن درست». از اول سخنتان را با قاطعیت و جزمیت و مطلقنگری بیان نکنید. بگویید «به نظر من این طور است ولی باز هم باید بحث کنیم و ببینیم که درست است یا نه.» یا بگویید «اگر این قضیه فلان باشد این طور خواهد بود.» یعنی نظرتان را مشروط و با عدم قطعیت بیان کنید که اگر لازم شد تجدید نظر کنید، برایتان سخت نباشد.
🔻 ۵. و اگر در بحث غلبه با شما بود، عقبنشاندن حریف برایتان مهم نباشد، بلکه این مهم باشد که او چقدر به حقیقتی که منظور شما بود دست یافته است، حتی اگر به ظاهر آن را نپذیرفته باشد و بر موضع خودش باشد. حاصل اصلیای که شما از بحث برمیدارید، تغییر ذهنیت حریف به سمت حقیقتی باشد که شما در پی آن هستید. ولی این که او چقدر این تغییر ذهنیت را نشان میدهد یا اعتراف میکند مهم نیست.
🔻 ۶. گاهی شخص قصد عقبنشینی و پذیرش سخن شما را دارد، ولی برایش سخت است. این قضیه را درک کنید و هر گاه حس کردید که او در دل سخن شما را پذیرفته ولی بیان آن برایش سخت است، راه عقبنشینی را باز کنید. طوری رفتار نکنید که او به لجاجت بیفتد. بالاخره او هم حق دارد که با آبرومندی صحنه را ترک کند و حتی اندکی احساس پیروزی هم با خود داشته باشد.
🔻 ۷. هر جا سخن حریف شما درست است آن را تأیید کنید، هرچند با بقیۀ اجزای سخن او موافق نباشید. حتی اگر بر او غلبه یافتید، سعی کنید این غلبه را از سخنان و مواضع خودش استنتاج کنید. طوری باشد که طرف حس کند خودش به این نتیجه رسیده است، ولو نتیجهاش علیه او باشد.
🔻 ۸. هیچ گاه، هیچ گاه، به خود شخص حمله نکنید، بلکه فقط فکر و موضوع را نشانه بگیرید. گمانهزنی نکنید و درپی اهداف او از طرح بحث نباشید. نگویید که این فکر او حاصل چه خصوصیت اخلاقیای است. مثلاً نگویید که تو لجوج یا حسود یا بهانهجو هستی یا از طرح این بحث اهداف و نیات شخصی داری. ممکن است اشتباه کرده باشید و تهمت زده باشید. شما صرف نظر از هدف و غرض او، به سخنی که میگوید و فکری که بیان میکند توجه کنید.
🔻 ۹. حریف را به خاطر اندک بودن دانش و آگاهیاش تحقیر نکنید. نگویید که تو تحصیلات و دانش کافی نداری؛ نگویید که تو در این موضوع تخصص نداری؛ نگویید که اصلاً چرا وارد این بحث شدهای. به همین صورت، دانش، آگاهی و تجربۀ خود را به رخ او نکشید و به خصوص آن را پشتوانۀ درستی سخن خود نسازید. نگویید حرف من درست است چون من متخصص این موضوع هستم. نگویید من به اندازۀ سن تو یا وزن تو کتاب خواندهام؛ یا وقتی من این چیزها را میخواندم تو بچه بودی. نگویید که شاگرد فلانی یا استاد فلانی هستید. هیچ مهم نیست که شما در آن موضوع چقدر تخصص دارید، چقدر کار کردهاید، چقدر مطلب نوشتهاید، چقدر تألیفات و یا شاگردان و یا موقعیتهای آموزشی دارید یا استاد شما چه کسی بوده است. فقط این مهم است که حرف شما چقدر درست است. ممکن است متخصص یک رشته هم اشتباه کند و سخن یک غیرمتخصص در مواردی درست باشد.
#آداب_بحث
#قسمت_اول
@asarkazemi
✳️ آداب و فنون بحث
🔸 محمدکاظم کاظمی
🔹 قسمت دوم و پایانی
🔻 ۱۰. ولی در عین حال که سن و سال ملاک درستی موضع شخص نیست، شما رعایت سن و سال طرف را بکنید. اگر جوان و احیاناً پرخاشگر است بردبار باشید و اگر از شما بزرگتر است، احترامش را حفظ کنید و بیشتر مراعاتش کنید. اگر او از شما بزرگتر است، به خصوص مراقب لحن خود باشید. حتی اگر آنقدر کهنسال است که نتیجۀ این بحث چندان هم به کارش نمیآید، تا جایی که مقدور باشد حرف او را تأیید کنید.
🔻 ۱۱. لحن بحث خیلی خیلی مهم است. بسیار وقتها لجوجترین افراد را هم میشود با یک لحن مؤدبانه و مهربانانه نرم کرد. هیچگاه از عبارتهای زننده و برخورنده استفاده نکنید، حتی اگر لجاجت طرف مقابل، شما را کلافه و عصبانی کرده باشد. هیچگاه از کوره در نروید، دشنام ندهید و نیش و کنایه نزنید. این خیلی مهم است که بعد از بحث هم او شما را دوست داشته باشد.
🔻 ۱۲. اگر بحث به صورت مکتوب است از علایم برخورنده به خصوص علامت «!» خیلی استفاده نکنید. به خصوص این علامت را چند بار پیاپی به صورت «!!!» به کار نبرید. اگر در فضایی هستید که امکان درج شکلک دارید، شکلکهای برخورنده را به کار نبرید و تا جای ممکن سخن را با کلمات بیان کنید نه شکلکها.
🔻 ۱۳. بعضی عبارتها هرچند محترمانه به نظر میرسند، در واقع نیشدار هستند. مثلاً دگر در حین بحث بگوییم «آقای دکتر، شما که میدانید فلان قضیه چنین است.» در اینجا هم به دکتر بودن شخص کنایه زدهایم و هم غیرمستقیم گفتهایم که اگر نمیدانی، پس دکتر نیستی. یا عبارت «ناگفته پیداست» یک بار معنایی بد دارد، یعنی «تو اینقدر نادان هستی که عبارتی را که ناگفته پیداست من الان باید به تو بگویم.» یا مثلاً نگویید «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم / تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال». این شعر در مقام بحث خوب نیست، چون نوعی خودخواهی در خود دارد و بیمسئولیتی در مورد شخص مقابل.
🔻 ۱۴. اما در مقام تواضع یا توضیح سخنان خود از طنز و شوخی پرهیز نکنید، طنز و شوخیای که بیشتر معطوف به خودتان باشد. مثلاً این که «یعنی من اینقدر خنگ بودم که این حرف شما را متوجه نشدم؟ باورم نمیشود.» یا «من با همه نبوغ و ذکاوتم متوجه حرف شما نشدم.»
🔻 ۱۵. تواضع و فروتنی هیچچیزی از شخصیت شما کم نمیکند. با فروتنی، هم تحسین میشوید و هم راه عقبنشینی در بحث برایتان باز است. البته خیلی مراقب باشید که تواضع را از حد نگذرانید که به نوعی خودستایی بدل شود و چنین پیامی به دیگران منتقل کند که «میبینید من در کنار دیگر کمالات، چقدر هم آدم متواضعی هستم؟»
🔻 ۱۶. اگر حریف آداب بحث را رعایت نکرد، صبور و آرام باشید. اگر اهل لجاجت و نیش و کنایهزدن است، نگذارید بازی را به میدان خودش بکشاند. متانت، ادب و احترام را در هر حالتی حفظ کنید، حتی اگر بیاحترامی دیدید. بگذارید او در نهایت شرمندۀ اخلاق شما بشود.
🔻 ۱۷. گاهی حریف برای پنهان کردن تغییر موضع خویش، از این شاخه به آن شاخه میپرد؛ میدان بحث را عوض میکند و از موضوع اصلی طفره میرود. به نظر من در این مواقع به او گوشزد نکنید که تو چرا طفره میروی. او در پی مفرّی برای رهایی و یک پیروزی ولو اندک در میدانی دیگر است. نمیخواهد شکست را بپذیرد و شما هم بر این قضیه اصرار نکنید. بگذارید که او هم با یک برد مختصر، ولو در عرصهای دیگر و در موضوعی دیگر، میدان را ترک کند. چیزی از شما کم نمیشود. شما به نتیجهای که همان روشنگری و حقیقتیابی است، رسیدهاید. لازم نیست از او اعتراف بگیرید یا او را در میدان اصلی بحث میخکوب کنید و از پا در بیاورید.
🔻 ۱۸. هیچ وقت «جواب دندانشکن دادن» و «از رو در بردن شخص» را پیروزی تلقی نکنید، چون این کار حداکثر این که طرف را ساکت و حتی از میدان بیرون میکند. ولی ذهن و فکر او را اصلاح نمیکند. شخص را از میدان بیرون کردن ممکن است مقدور باشد، ولی نتیجهبخش نیست. این رفتار تولید کینه میکند، چون شخص در ظاهر نتوانسته احساس خود را تخلیه کند، در باطن نسبت به شما کینهورز و عقدهای میشود.
🔻 ۱۹. در بحثهای گروهی همیشه بکوشید طرفدار حقیقت باشید نه طرفدار شخص یا اشخاصی در گروه. حضورتان در بحث یکنواخت و منصفانه باشد. طوری نباشد که تا کسی از همفکران شما در معرض تهاجم بود وارد بحث شوید و یا تا کسی از همفکران شما سخنی درست و سنجیده گفت، فقط همان را تأیید کنید. هرجا سخن درستی گفته میشود تأیید کنید و هرجا چیزی نادرست است در آن چند و چون کنید، ولی این انتخاب بر مبنای حقیقت باشد نه بر این مبنا که کدامیک از دوستان شما در کدام سمت است.
🔻 ۲۰. و باز به همان حرف اول برگردیم. در بحث به دنبال حقیقتجویی برای خود و اصلاح فکر و ذهنیت حریف (در صورتی که حریف شما در اشتباه است) باشید نه در پی شکست حریف و سربلند بیرونآمدن از میدان.
#آداب_بحث
#قسمت_دوم
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
🔹 قسمت دوم و پایانی
🔻 ۱۰. ولی در عین حال که سن و سال ملاک درستی موضع شخص نیست، شما رعایت سن و سال طرف را بکنید. اگر جوان و احیاناً پرخاشگر است بردبار باشید و اگر از شما بزرگتر است، احترامش را حفظ کنید و بیشتر مراعاتش کنید. اگر او از شما بزرگتر است، به خصوص مراقب لحن خود باشید. حتی اگر آنقدر کهنسال است که نتیجۀ این بحث چندان هم به کارش نمیآید، تا جایی که مقدور باشد حرف او را تأیید کنید.
🔻 ۱۱. لحن بحث خیلی خیلی مهم است. بسیار وقتها لجوجترین افراد را هم میشود با یک لحن مؤدبانه و مهربانانه نرم کرد. هیچگاه از عبارتهای زننده و برخورنده استفاده نکنید، حتی اگر لجاجت طرف مقابل، شما را کلافه و عصبانی کرده باشد. هیچگاه از کوره در نروید، دشنام ندهید و نیش و کنایه نزنید. این خیلی مهم است که بعد از بحث هم او شما را دوست داشته باشد.
🔻 ۱۲. اگر بحث به صورت مکتوب است از علایم برخورنده به خصوص علامت «!» خیلی استفاده نکنید. به خصوص این علامت را چند بار پیاپی به صورت «!!!» به کار نبرید. اگر در فضایی هستید که امکان درج شکلک دارید، شکلکهای برخورنده را به کار نبرید و تا جای ممکن سخن را با کلمات بیان کنید نه شکلکها.
🔻 ۱۳. بعضی عبارتها هرچند محترمانه به نظر میرسند، در واقع نیشدار هستند. مثلاً دگر در حین بحث بگوییم «آقای دکتر، شما که میدانید فلان قضیه چنین است.» در اینجا هم به دکتر بودن شخص کنایه زدهایم و هم غیرمستقیم گفتهایم که اگر نمیدانی، پس دکتر نیستی. یا عبارت «ناگفته پیداست» یک بار معنایی بد دارد، یعنی «تو اینقدر نادان هستی که عبارتی را که ناگفته پیداست من الان باید به تو بگویم.» یا مثلاً نگویید «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم / تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال». این شعر در مقام بحث خوب نیست، چون نوعی خودخواهی در خود دارد و بیمسئولیتی در مورد شخص مقابل.
🔻 ۱۴. اما در مقام تواضع یا توضیح سخنان خود از طنز و شوخی پرهیز نکنید، طنز و شوخیای که بیشتر معطوف به خودتان باشد. مثلاً این که «یعنی من اینقدر خنگ بودم که این حرف شما را متوجه نشدم؟ باورم نمیشود.» یا «من با همه نبوغ و ذکاوتم متوجه حرف شما نشدم.»
🔻 ۱۵. تواضع و فروتنی هیچچیزی از شخصیت شما کم نمیکند. با فروتنی، هم تحسین میشوید و هم راه عقبنشینی در بحث برایتان باز است. البته خیلی مراقب باشید که تواضع را از حد نگذرانید که به نوعی خودستایی بدل شود و چنین پیامی به دیگران منتقل کند که «میبینید من در کنار دیگر کمالات، چقدر هم آدم متواضعی هستم؟»
🔻 ۱۶. اگر حریف آداب بحث را رعایت نکرد، صبور و آرام باشید. اگر اهل لجاجت و نیش و کنایهزدن است، نگذارید بازی را به میدان خودش بکشاند. متانت، ادب و احترام را در هر حالتی حفظ کنید، حتی اگر بیاحترامی دیدید. بگذارید او در نهایت شرمندۀ اخلاق شما بشود.
🔻 ۱۷. گاهی حریف برای پنهان کردن تغییر موضع خویش، از این شاخه به آن شاخه میپرد؛ میدان بحث را عوض میکند و از موضوع اصلی طفره میرود. به نظر من در این مواقع به او گوشزد نکنید که تو چرا طفره میروی. او در پی مفرّی برای رهایی و یک پیروزی ولو اندک در میدانی دیگر است. نمیخواهد شکست را بپذیرد و شما هم بر این قضیه اصرار نکنید. بگذارید که او هم با یک برد مختصر، ولو در عرصهای دیگر و در موضوعی دیگر، میدان را ترک کند. چیزی از شما کم نمیشود. شما به نتیجهای که همان روشنگری و حقیقتیابی است، رسیدهاید. لازم نیست از او اعتراف بگیرید یا او را در میدان اصلی بحث میخکوب کنید و از پا در بیاورید.
🔻 ۱۸. هیچ وقت «جواب دندانشکن دادن» و «از رو در بردن شخص» را پیروزی تلقی نکنید، چون این کار حداکثر این که طرف را ساکت و حتی از میدان بیرون میکند. ولی ذهن و فکر او را اصلاح نمیکند. شخص را از میدان بیرون کردن ممکن است مقدور باشد، ولی نتیجهبخش نیست. این رفتار تولید کینه میکند، چون شخص در ظاهر نتوانسته احساس خود را تخلیه کند، در باطن نسبت به شما کینهورز و عقدهای میشود.
🔻 ۱۹. در بحثهای گروهی همیشه بکوشید طرفدار حقیقت باشید نه طرفدار شخص یا اشخاصی در گروه. حضورتان در بحث یکنواخت و منصفانه باشد. طوری نباشد که تا کسی از همفکران شما در معرض تهاجم بود وارد بحث شوید و یا تا کسی از همفکران شما سخنی درست و سنجیده گفت، فقط همان را تأیید کنید. هرجا سخن درستی گفته میشود تأیید کنید و هرجا چیزی نادرست است در آن چند و چون کنید، ولی این انتخاب بر مبنای حقیقت باشد نه بر این مبنا که کدامیک از دوستان شما در کدام سمت است.
🔻 ۲۰. و باز به همان حرف اول برگردیم. در بحث به دنبال حقیقتجویی برای خود و اصلاح فکر و ذهنیت حریف (در صورتی که حریف شما در اشتباه است) باشید نه در پی شکست حریف و سربلند بیرونآمدن از میدان.
#آداب_بحث
#قسمت_دوم
@asarkazemi
🔹 صلح کل
🔸 محمدکاظم کاظمی
این غزل را در آغاز دورۀ نوین تاریخ افغانستان نوشته بودم، تاریخِ بعد از حکومت طالبان. اکنون بعد از قریب به ۱۷ سال از این شعر، حس میکنم که این «صلح کل» بیش از پیش ضروری است.
🔻
موسی به دین خویش، عیسی به دین خویش
ماییم و صلح کل در سرزمین خویش
همسایگان خوب! قربان دستتان
ما را رها کنید با مهر و کین خویش
ما با همین خوشیم، گیرم که جملگی
داریم دست کج در آستین خویش
ای دوست! عیب من چندان بزرگ نیست
آنقدرها مبین در ذرّهبین خویش
دیگر چه لازم است با خنجرش زنی
هر کس که ترش کرد سویت جبین خویش
خواهی علف بکار، خواهی طلا بیاب
وقتی نشستهای روی زمین خویش
فروردین ۱۳۸۱
#شعر_کاظمی
#صلح_کل
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
این غزل را در آغاز دورۀ نوین تاریخ افغانستان نوشته بودم، تاریخِ بعد از حکومت طالبان. اکنون بعد از قریب به ۱۷ سال از این شعر، حس میکنم که این «صلح کل» بیش از پیش ضروری است.
🔻
موسی به دین خویش، عیسی به دین خویش
ماییم و صلح کل در سرزمین خویش
همسایگان خوب! قربان دستتان
ما را رها کنید با مهر و کین خویش
ما با همین خوشیم، گیرم که جملگی
داریم دست کج در آستین خویش
ای دوست! عیب من چندان بزرگ نیست
آنقدرها مبین در ذرّهبین خویش
دیگر چه لازم است با خنجرش زنی
هر کس که ترش کرد سویت جبین خویش
خواهی علف بکار، خواهی طلا بیاب
وقتی نشستهای روی زمین خویش
فروردین ۱۳۸۱
#شعر_کاظمی
#صلح_کل
@asarkazemi
♻️ سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
وجه تسمیۀ این قریه برگرفته از نام اقوام باستانی خلج، قرلق و کوشان است.
🔻 نظر ویراستار
«وجه تسمیه» یعنی «دلیل نامگذاری» یا «سبب نامگذاری». پس میشود مثلاً نوشت که «وجه تسمیۀ این قریه چیست؟». ولی در این عبارت، «وجه تسمیه» به معنی «نام» آمده است و این اشتباه است. در مجموع بکوشیم که از عبارتهای ثقیل عربی پرهیز کنیم تا دچار اشتباه هم نشویم. و اگر عبارتی را هم به کار میبریم، ببینیم که معنای دقیق آن چیست.
✅ حاصل ویرایش
نام این قریه برگرفته از نام اقوام باستانی خلج، قرلق و کوشان است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
#سه_گانه_های_نگارش
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
وجه تسمیۀ این قریه برگرفته از نام اقوام باستانی خلج، قرلق و کوشان است.
🔻 نظر ویراستار
«وجه تسمیه» یعنی «دلیل نامگذاری» یا «سبب نامگذاری». پس میشود مثلاً نوشت که «وجه تسمیۀ این قریه چیست؟». ولی در این عبارت، «وجه تسمیه» به معنی «نام» آمده است و این اشتباه است. در مجموع بکوشیم که از عبارتهای ثقیل عربی پرهیز کنیم تا دچار اشتباه هم نشویم. و اگر عبارتی را هم به کار میبریم، ببینیم که معنای دقیق آن چیست.
✅ حاصل ویرایش
نام این قریه برگرفته از نام اقوام باستانی خلج، قرلق و کوشان است.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
#سه_گانه_های_نگارش
@asarkazemi
♻️ سهگانههای نگارش
🔸 متن اصلی
این ائتلاف به منظور ایجاد هماهنگی بین ۸ حزب مخالف حکومت وقت افغانستان یعنی سازمان نصر افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، جبهۀ متحد انقلاب اسلامی افغانستان، پاسداران جهاد اسلامی، سازمان نیروی اسلامی افغانستان، حزب دعوت اسلامی افغانستان و حزبالله افغانستان در ۲۰ دلو ۱۳۶۵ ش در ایران به وجود آمد.
🔻 نظر ویراستار
این متن در واقع دو پیام اصلی دارد. یکی این است که این ائتلاف به چه منظور، در چه زمانی و در کجا به وجود آمد. دیگری نام احزاب سازندۀ این ائتلاف است. پیام اول را نباید خیلی معلق گذاشت. خواننده وقتی بعد از نام این همه حزب، و آن هم نامهایی طولانی به تاریخ و محل تشکیل ائتلاف میرسد دیگر ذهنش خسته شده است. میشود پیام اول را بیان کرد، بعد نام احزاب را در جملهای دیگر ذکر کرد تا خواننده برای دریافت بخشی از پیام اول، این قدر منتظر نماند.
✅ حاصل ویرایش
این ائتلاف به منظور ایجاد هماهنگی بین ۸ حزب مخالف حکومت وقت افغانستان، در ۲۰ دلو ۱۳۶۵ ش در ایران به وجود آمد. احزاب تشکیلدهندۀ این ائتلاف سازمان نصر افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، جبهۀ متحد انقلاب اسلامی افغانستان، پاسداران جهاد اسلامی، سازمان نیروی اسلامی افغانستان، حزب دعوت اسلامی افغانستان و حزبالله افغانستان بودند.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
#سه_گانه_های_نگارش
@asarkazemi
🔸 متن اصلی
این ائتلاف به منظور ایجاد هماهنگی بین ۸ حزب مخالف حکومت وقت افغانستان یعنی سازمان نصر افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، جبهۀ متحد انقلاب اسلامی افغانستان، پاسداران جهاد اسلامی، سازمان نیروی اسلامی افغانستان، حزب دعوت اسلامی افغانستان و حزبالله افغانستان در ۲۰ دلو ۱۳۶۵ ش در ایران به وجود آمد.
🔻 نظر ویراستار
این متن در واقع دو پیام اصلی دارد. یکی این است که این ائتلاف به چه منظور، در چه زمانی و در کجا به وجود آمد. دیگری نام احزاب سازندۀ این ائتلاف است. پیام اول را نباید خیلی معلق گذاشت. خواننده وقتی بعد از نام این همه حزب، و آن هم نامهایی طولانی به تاریخ و محل تشکیل ائتلاف میرسد دیگر ذهنش خسته شده است. میشود پیام اول را بیان کرد، بعد نام احزاب را در جملهای دیگر ذکر کرد تا خواننده برای دریافت بخشی از پیام اول، این قدر منتظر نماند.
✅ حاصل ویرایش
این ائتلاف به منظور ایجاد هماهنگی بین ۸ حزب مخالف حکومت وقت افغانستان، در ۲۰ دلو ۱۳۶۵ ش در ایران به وجود آمد. احزاب تشکیلدهندۀ این ائتلاف سازمان نصر افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، جبهۀ متحد انقلاب اسلامی افغانستان، پاسداران جهاد اسلامی، سازمان نیروی اسلامی افغانستان، حزب دعوت اسلامی افغانستان و حزبالله افغانستان بودند.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
#سه_گانه_های_نگارش
@asarkazemi
🔹 دین ترازو
محمدکاظم کاظمی
نه میخواهم از جام و ساغر نویسم، نه میخواهم از چشم جادو بگویم
نه از ارتباطات شبهای هجران و آن آبشاران گیسو بگویم
مرا میپسندند ارباب دنیا که مانند زاهد به تسبیح پیچم
همانند صوفی اناالحق دهم سر، همانند درویش، یاهو بگویم
مرا مینوازند با میز و سکه و با آزمونهای دکّان و دکه
مبادا که یک بار از آن سکههایی که خوابیده در کنج پستو بگویم
مرا میفروزد همان خطبههایی که آتش به جان خطاکردگان زد
هماندم که میخواهم از قبر پنهان و از قصۀ میخ و پهلو بگویم
مرا زیر و رو میکند آن حدیثی که آیینۀ شهر فیروزهها شد
همان دم که میخواهم از گنبد زر و افسانۀ بچه آهو بگویم
مرا میگدازد همان پارهآهن که بر دست حرص برادر نشیند
هماندم که میخواهم از دین شمشیر و دین کتاب و ترازو بگویم
پاییز ۱۳۹۰
▫️ از کتاب «شمشیر و جغرافیا»، نشر سپیدهباوران
#شعر_کاظمی
#دین_ترازو
@asarkazemi
محمدکاظم کاظمی
نه میخواهم از جام و ساغر نویسم، نه میخواهم از چشم جادو بگویم
نه از ارتباطات شبهای هجران و آن آبشاران گیسو بگویم
مرا میپسندند ارباب دنیا که مانند زاهد به تسبیح پیچم
همانند صوفی اناالحق دهم سر، همانند درویش، یاهو بگویم
مرا مینوازند با میز و سکه و با آزمونهای دکّان و دکه
مبادا که یک بار از آن سکههایی که خوابیده در کنج پستو بگویم
مرا میفروزد همان خطبههایی که آتش به جان خطاکردگان زد
هماندم که میخواهم از قبر پنهان و از قصۀ میخ و پهلو بگویم
مرا زیر و رو میکند آن حدیثی که آیینۀ شهر فیروزهها شد
همان دم که میخواهم از گنبد زر و افسانۀ بچه آهو بگویم
مرا میگدازد همان پارهآهن که بر دست حرص برادر نشیند
هماندم که میخواهم از دین شمشیر و دین کتاب و ترازو بگویم
پاییز ۱۳۹۰
▫️ از کتاب «شمشیر و جغرافیا»، نشر سپیدهباوران
#شعر_کاظمی
#دین_ترازو
@asarkazemi
🔹 دربارۀ سخنان آقای اشرف غنی دربارۀ زبان فارسی دری
🔸 محمدکاظم کاظمی
سخنان اخیر رئیس جمهور محترم افغانستان اشرفغنی دربارۀ انحصار زبان فارسی دری به افغانستان، موجی از واکنشها را برانگیخته است.
من از آن روی که در این حوزه مطالعاتی داشتهام و حتی کتابی نوشتهام، ضرور میدانم که در این موضوع روشنی بیندازم تا ببینیم که این سخن تا چه حد با حقیقت و واقعیت انطباق دارد.
▪️
متن کامل این مطلب در سایت خبرگزاری تسنیم با این نشانی منتشر شده است.
https://b2n.ir/416908
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
سخنان اخیر رئیس جمهور محترم افغانستان اشرفغنی دربارۀ انحصار زبان فارسی دری به افغانستان، موجی از واکنشها را برانگیخته است.
من از آن روی که در این حوزه مطالعاتی داشتهام و حتی کتابی نوشتهام، ضرور میدانم که در این موضوع روشنی بیندازم تا ببینیم که این سخن تا چه حد با حقیقت و واقعیت انطباق دارد.
▪️
متن کامل این مطلب در سایت خبرگزاری تسنیم با این نشانی منتشر شده است.
https://b2n.ir/416908
@asarkazemi
خبرگزاری تسنیم - Tasnim
واکنش کاظمی به اظهارات جنجالی اشرف غنی / آیا ایرانیان زبان فارسی را دزدیدهاند؟
خبرگزاری تسنیم، محمدکاظم کاظمی
✳️ اندر ضرورت نگهداشتن فایلهای کاری
ای کسانی که در کار ویرایش، صفحهآرایی، طراحی یا هر کار کامپیوتری دیگری هستید، از من بشنوید و گاه به گاه، مثلاً هر روز، کارتان را با یک شمارۀ جدید ذخیره کنید. اگر به هر دلیلی در حین کار آخرین فایل از بین رفت یا آسیب دید، نسخههای قبل را داریم.
اینها ۱۸ نسخۀ متوالی از دیوان نثاری است.
تازه اینها مال سال ۱۳۹۶ است و دیوان نثاری دو سال پیش چاپ شده است. ولی من حتی فایلهای قدیمیاش را بعد از دو سال هم نگهداشتهام. من نسخههای قبلی کارهایم را حتی بعد از چاپ هم نگه میدارم. الان حدود بیست هزار فایل با حجم شصت گیگابایت، فقط فایلهای حذف شدۀ من در این چهار سال اخیر است. چند روز پیش هفتصد هزار تومان وجه رایج مملکت را دادم یک هارد اکسترنال دیگر خریدم.
و این احتیاطها بیفایده هم نبوده است. همین چند ماه پیش فایل یک کتاب قدیمی را گم کرده بودم و نسخۀ تقریباً مشابه آن را در فایلهای حذفشدۀ سال ۱۳۹۶ یافتم. کافی است که یک دو کتاب نجات پیدا کند که ارزش این همه وقت و هزینه را داشت باشد. این که در این بیست سال ویرایش و صفحهآرایی، حتی یک فایل هم از دست نرفته است، کافی است.
@asarkazem
ای کسانی که در کار ویرایش، صفحهآرایی، طراحی یا هر کار کامپیوتری دیگری هستید، از من بشنوید و گاه به گاه، مثلاً هر روز، کارتان را با یک شمارۀ جدید ذخیره کنید. اگر به هر دلیلی در حین کار آخرین فایل از بین رفت یا آسیب دید، نسخههای قبل را داریم.
اینها ۱۸ نسخۀ متوالی از دیوان نثاری است.
تازه اینها مال سال ۱۳۹۶ است و دیوان نثاری دو سال پیش چاپ شده است. ولی من حتی فایلهای قدیمیاش را بعد از دو سال هم نگهداشتهام. من نسخههای قبلی کارهایم را حتی بعد از چاپ هم نگه میدارم. الان حدود بیست هزار فایل با حجم شصت گیگابایت، فقط فایلهای حذف شدۀ من در این چهار سال اخیر است. چند روز پیش هفتصد هزار تومان وجه رایج مملکت را دادم یک هارد اکسترنال دیگر خریدم.
و این احتیاطها بیفایده هم نبوده است. همین چند ماه پیش فایل یک کتاب قدیمی را گم کرده بودم و نسخۀ تقریباً مشابه آن را در فایلهای حذفشدۀ سال ۱۳۹۶ یافتم. کافی است که یک دو کتاب نجات پیدا کند که ارزش این همه وقت و هزینه را داشت باشد. این که در این بیست سال ویرایش و صفحهآرایی، حتی یک فایل هم از دست نرفته است، کافی است.
@asarkazem
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ اندر ضرورت نگهداشتن فایلهای کاری ای کسانی که در کار ویرایش، صفحهآرایی، طراحی یا هر کار کامپیوتری دیگری هستید، از من بشنوید و گاه به گاه، مثلاً هر روز، کارتان را با یک شمارۀ جدید ذخیره کنید. اگر به هر دلیلی در حین کار آخرین فایل از بین رفت یا آسیب دید،…
🔹 درست بعد از این یادداشت وقتی هارد را سر جایش میگذاشتم از دستم به زمین افتاد. خوشبختانه آسیب ندید.
در طول زندگیام هر وقت حرف بزرگ زدم بلافاصله یک اتفاقی افتاد. ردخور ندارد به زور خدا.
در طول زندگیام هر وقت حرف بزرگ زدم بلافاصله یک اتفاقی افتاد. ردخور ندارد به زور خدا.
🔹 دین را با علم درنیندازیم
🔸 محمدکاظم کاظمی
در نوجوانی، کتابی دربارۀ نظریۀ نسبیت انشتین میخواندم. یکی از نزدیکان، مرا از خواندن آن کتاب برحذر میداشت. به باور او «نسبیت» با «دین» که نوعی مطلقگرایی در آن است، در تضاد بود. خوب قانون نسبیت حدود نزدیک یک قرن است ثابت شده است. ولی کسی که نسبیت را با دین در تضاد میبیند، یا هنوز بر مکانیک نیوتنی باورمند است، یا دین را به کنار مینهد، یا به این نتیجه میرسد که قانون نسبیت با دین برخوردی ندارد، که این سومی البته درست است.
به همین ترتیب بسیاری از دینمداران ما با واقعیتهای علمی از در ستیز وارد شدند، ولی در نهایت با دادن تلفات بسیار عقبنشینی کردند. بر اثر مقاومتکردنها گاه به سلامتی مردم آسیب وارد شد، ولی خسارت بزرگتر این بود که کسانی که تعارضی میان اعتقادات دینی و این نظریات علمی میدیدند، وقتی نظریات علمی غلبه یافت، عقاید دینی را کنار نهادند. پس این خسارت هم به مردم وارد شد، هم به علم، هم به دین.
اکنون و در یک بزنگاه دیگر، یعنی دورۀ شیوع ویروس کرونا، باز این تعارض و این چالش بروز کرده است. باز هم گروهی اندک از علمای دینی (و خوشبختانه اندک) که آگاهی چندانی هم از دانشهای طبیعی ندارند (و انتظار هم نمیرود داشته باشند، چون در حوزۀ تخصصشان نیست) با جدیت در برابر حقایق علمی و نتایج آنها ایستادهاند. بعضی از دوستان عزیز ما هم در همین فضای مجازی، همان سخنان را البته نه به آن شدت تکرار میکنند و گویا تصور میکنند که به این وسیله باید از حریم دین دفاع کنند.
من در مورد صدق و کذب این گزارهها هم نظر نمیدهم، چون در هیچیک از این دو عرصه تخصص ندارم. و برآن هم نیستم که علم طبیعی بشر همه حقایق جهان را کشف کرده و ما را از دین بینیاز ساخته است. فقط اطلاعات اندک و پراکندۀ من از تجربههای تاریخی بشر و تجربۀ زیستی ما نشان میدهد که علم را با دین درنیندازیم، آن هم دینی که اینقدر بر علمآموزی تأکید دارد. نگذاریم که باری دیگر هم به کسانی خسارت بخورد که به دلگرمی سخنان ما ترک احتیاط میکنند و سلامتی یا جانشان را از دست میدهند، یا هم سخنان ما را لازمۀ دینداری میدانند و ایمانشان به خطر میافتد. ما در برابر هر خسارتی که بر اثر سخنان ما به سلامت دیگران و یا به اعتقادات دیگران وارد شود، مسئولیم. این مورد دوم، شاید جبرانناپذیرتر باشد.
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
در نوجوانی، کتابی دربارۀ نظریۀ نسبیت انشتین میخواندم. یکی از نزدیکان، مرا از خواندن آن کتاب برحذر میداشت. به باور او «نسبیت» با «دین» که نوعی مطلقگرایی در آن است، در تضاد بود. خوب قانون نسبیت حدود نزدیک یک قرن است ثابت شده است. ولی کسی که نسبیت را با دین در تضاد میبیند، یا هنوز بر مکانیک نیوتنی باورمند است، یا دین را به کنار مینهد، یا به این نتیجه میرسد که قانون نسبیت با دین برخوردی ندارد، که این سومی البته درست است.
به همین ترتیب بسیاری از دینمداران ما با واقعیتهای علمی از در ستیز وارد شدند، ولی در نهایت با دادن تلفات بسیار عقبنشینی کردند. بر اثر مقاومتکردنها گاه به سلامتی مردم آسیب وارد شد، ولی خسارت بزرگتر این بود که کسانی که تعارضی میان اعتقادات دینی و این نظریات علمی میدیدند، وقتی نظریات علمی غلبه یافت، عقاید دینی را کنار نهادند. پس این خسارت هم به مردم وارد شد، هم به علم، هم به دین.
اکنون و در یک بزنگاه دیگر، یعنی دورۀ شیوع ویروس کرونا، باز این تعارض و این چالش بروز کرده است. باز هم گروهی اندک از علمای دینی (و خوشبختانه اندک) که آگاهی چندانی هم از دانشهای طبیعی ندارند (و انتظار هم نمیرود داشته باشند، چون در حوزۀ تخصصشان نیست) با جدیت در برابر حقایق علمی و نتایج آنها ایستادهاند. بعضی از دوستان عزیز ما هم در همین فضای مجازی، همان سخنان را البته نه به آن شدت تکرار میکنند و گویا تصور میکنند که به این وسیله باید از حریم دین دفاع کنند.
من در مورد صدق و کذب این گزارهها هم نظر نمیدهم، چون در هیچیک از این دو عرصه تخصص ندارم. و برآن هم نیستم که علم طبیعی بشر همه حقایق جهان را کشف کرده و ما را از دین بینیاز ساخته است. فقط اطلاعات اندک و پراکندۀ من از تجربههای تاریخی بشر و تجربۀ زیستی ما نشان میدهد که علم را با دین درنیندازیم، آن هم دینی که اینقدر بر علمآموزی تأکید دارد. نگذاریم که باری دیگر هم به کسانی خسارت بخورد که به دلگرمی سخنان ما ترک احتیاط میکنند و سلامتی یا جانشان را از دست میدهند، یا هم سخنان ما را لازمۀ دینداری میدانند و ایمانشان به خطر میافتد. ما در برابر هر خسارتی که بر اثر سخنان ما به سلامت دیگران و یا به اعتقادات دیگران وارد شود، مسئولیم. این مورد دوم، شاید جبرانناپذیرتر باشد.
@asarkazemi
🔹 دو خرمنکوب
(با اشاره به وضعیت کشورم، افغانستان)
🔸 محمدکاظم کاظمی
برادر! خار و خس بسیار شد، جاروب را بردار
سگان بسیار عوعو میکنند، آن چوب را بردار
از این شمشیرهای چوبیِ کاکا، چه میآید؟
همان تلوار لنگردار کافرکوب را بردار
در این بازار، سودای سیاستپیشگان این است:
«کتابت را بیاور شیشۀ مشروب را بردار»
ولی از ما نصیحت، نبض این بازار را بشناس
کتابت را نده، اما شراب خوب را بردار
در این مصر بلا، یوسف به بنیامین چه میگوید؟
«نمیبیند، برو پیراهن یعقوب را بردار
من اینجا گوسفند فربه پَروار را بردم
تو آنجا آن بز بیچارۀ مرغوب را بردار»
+++
خدایا، نان جو کافی است، ما را تیر از این گندم
بیا از روی خرمن این دو خرمنکوب را بردار
مشهد، ۲۱ آذر ۹۴
(با اشاره به وضعیت کشورم، افغانستان)
🔸 محمدکاظم کاظمی
برادر! خار و خس بسیار شد، جاروب را بردار
سگان بسیار عوعو میکنند، آن چوب را بردار
از این شمشیرهای چوبیِ کاکا، چه میآید؟
همان تلوار لنگردار کافرکوب را بردار
در این بازار، سودای سیاستپیشگان این است:
«کتابت را بیاور شیشۀ مشروب را بردار»
ولی از ما نصیحت، نبض این بازار را بشناس
کتابت را نده، اما شراب خوب را بردار
در این مصر بلا، یوسف به بنیامین چه میگوید؟
«نمیبیند، برو پیراهن یعقوب را بردار
من اینجا گوسفند فربه پَروار را بردم
تو آنجا آن بز بیچارۀ مرغوب را بردار»
+++
خدایا، نان جو کافی است، ما را تیر از این گندم
بیا از روی خرمن این دو خرمنکوب را بردار
مشهد، ۲۱ آذر ۹۴
🔹 سال آغازها و پایانها
🔸 محمدکاظم کاظمی
سال ۱۳۹۸ برای من سال شروع بعضی چیزها و پایان بعضی چیزها بود. در بهار ۹۸ زندگینامۀ خودنوشت و مفصلی را که قریب به سیصد صفحه میشود به پایان رساندم. اما تنها این نبود که تمام شد. بعضی چیزهای دیگر هم برایم تمام شد؛ خیلی از باورها به خیلی چیزها که هنوز خردک شرری از آنها باقی مانده بود. شرحش بماند برای آینده و آیندگانی که اگر برایشان مهم بود، بشوند، در فایلهای صوتیای که به عنوان گفتنیهای شخصی ضبط کردم و آنها هم قریب به ۱۵۰ صفحه میشود. اینها در واقع نوعی گفتگو با خویش است، در حاشیۀ آن زندگینامه، و بیشتر حاوی اعتقادات و تأملاتی که نسبت به اطرافم دارم و البته فعلاً ضرورتی به انتشارشان نیست.
کتاب هشت نقد را (که فعلاً نامی ندارد و با همین نام میشناسمش) تمام کردم و بازنگری «گزیدۀ غزلیات بیدل» را شروع کردم. اگر عمری باشد، کاری دلخواه و دلپسند بر روی این کتاب انجام دهم در چاپ دوم آن. و طبیعتاً بیش از هر زمانی به پایانرساندن کارهای ناتمام میاندیشم. پس لاجرم باید قدری منضبطتر و منظم تر بود.
من تصور میکنم بعد از پایان این بحران بیولوژیکی که جهان را در بر گرفته است، ما باید زیستی دیگر را شروع کنیم. میگویند که بیماری گناهان را میریزد. به نظر من نه تنها گناهان، که گاهی باورها و عادات غلط را هم میریزد. انسانها به نوعی خانهتکانی جسمی و روحی میکنند و البته جامعه و جهان نیز تکانده میشود.
امیدوارم که در زیست جدید ما، ایمان و اخلاق نیرومندتر باشد؛ انساندوستی و محبت پررنگتر باشد؛ مدارا و عقلانیت بیشتر باشد و جزماندیشی، خودمحوری، خودخواهی و کینورزی را همچون اشیائی که بعد از خانهتکانی دم در میگذاریم، به بیرون بگذاریم، بلکه حتی دفن کنیم.
از خداوند مهربان میخواهم که این مصیبتها را اسباب خانهتکانی ما بسازد.
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
سال ۱۳۹۸ برای من سال شروع بعضی چیزها و پایان بعضی چیزها بود. در بهار ۹۸ زندگینامۀ خودنوشت و مفصلی را که قریب به سیصد صفحه میشود به پایان رساندم. اما تنها این نبود که تمام شد. بعضی چیزهای دیگر هم برایم تمام شد؛ خیلی از باورها به خیلی چیزها که هنوز خردک شرری از آنها باقی مانده بود. شرحش بماند برای آینده و آیندگانی که اگر برایشان مهم بود، بشوند، در فایلهای صوتیای که به عنوان گفتنیهای شخصی ضبط کردم و آنها هم قریب به ۱۵۰ صفحه میشود. اینها در واقع نوعی گفتگو با خویش است، در حاشیۀ آن زندگینامه، و بیشتر حاوی اعتقادات و تأملاتی که نسبت به اطرافم دارم و البته فعلاً ضرورتی به انتشارشان نیست.
کتاب هشت نقد را (که فعلاً نامی ندارد و با همین نام میشناسمش) تمام کردم و بازنگری «گزیدۀ غزلیات بیدل» را شروع کردم. اگر عمری باشد، کاری دلخواه و دلپسند بر روی این کتاب انجام دهم در چاپ دوم آن. و طبیعتاً بیش از هر زمانی به پایانرساندن کارهای ناتمام میاندیشم. پس لاجرم باید قدری منضبطتر و منظم تر بود.
من تصور میکنم بعد از پایان این بحران بیولوژیکی که جهان را در بر گرفته است، ما باید زیستی دیگر را شروع کنیم. میگویند که بیماری گناهان را میریزد. به نظر من نه تنها گناهان، که گاهی باورها و عادات غلط را هم میریزد. انسانها به نوعی خانهتکانی جسمی و روحی میکنند و البته جامعه و جهان نیز تکانده میشود.
امیدوارم که در زیست جدید ما، ایمان و اخلاق نیرومندتر باشد؛ انساندوستی و محبت پررنگتر باشد؛ مدارا و عقلانیت بیشتر باشد و جزماندیشی، خودمحوری، خودخواهی و کینورزی را همچون اشیائی که بعد از خانهتکانی دم در میگذاریم، به بیرون بگذاریم، بلکه حتی دفن کنیم.
از خداوند مهربان میخواهم که این مصیبتها را اسباب خانهتکانی ما بسازد.
@asarkazemi
🔹 شیوع افراطیگری در غیاب اصلاحگری
🔸 محمدکاظم کاظمی
شاید سه چهار سال پیش بود که با دوستی که او هم دغدغۀ حفظ اصالت و تعادل تشیع را داشت، صحبت میکردیم. من از شیوع آنچه «شیعۀ انگلیسی» خوانده میشود و در میان پیروان بعضی از مراجع نیز رسوخ کرده است، اظهار نگرانی کردم و گفتم که سیاست فرهنگی کشور، خواسته یا ناخواسته مروّج این گرایشهاست. اگر هم مروّج نباشد، لااقل بستر آمادهای است، چون رویۀ کلی دولتمردان و رسانهها، به خصوص در حوزۀ عقاید و افکار دینی، این بوده است که نواندیشی و اصلاحگری دینی را محدود ساختهاند، در حالی که میتوانست پادزهری باشد در مقابل این افراطیگریها.
حقیقت این است که سیاستگذاران مذهبی و فرهنگی کشور، آنقدر که با تکثرگرایی و پلورالیسم درگیر بودند و از ناحیۀ آن احساس خطر میکردند و داعیان آن را محدود کردند و از عرصۀ رسانهها و حتی گاه کشور بیرون راندند، در برابر رواج اخباریگری، غالیگری و مناسکگرایی افراطی نایستادند. شاید چون اینها را خطرناک نمیدیدند. یا شاید بعضی از متولیان امور هم تمایل قلبیشان به این سمت بیشتر بود. بالاخره این غیر قابل انکار است که در این چند دهه، در نزد بسیاری از متولیان مذهبی، اسلام مناسکی نسبت به اسلام معنویتگرا و اخلاقمدار خریدار بیشتری داشته است.
البته شاید دلایل و عوامل دیگری هم در کار باشد که من از آنها بیخبرم. من فقط به یکی از عوامل اشاره کردم که همان خالی کردن عرصه از نواندیشی دینی بود. به هر حال هر چه بود، به نظر من تشیع افراطی یا همان چیزی که به نام شیعۀ انگلیسی معروف شده است، بستر مناسبی برای رشد در کانونهای دینی به خصوص بعضی هیئتهای مذهبی یافت و در غیاب روشنگری دینی، به یک گرایش بلامنازع تبدیل شد.
چیزی که این وضعیت را خطرناکتر میکند این است که این افراطیگریها با اعتقادات محکمی همراه است، حداقل در میان عامۀ متدینهای مایل به این گروه. یعنی پشتوانۀ اعتقادیای دارد به حدی که شخص حاضر است خود را به خاطر این اعتقادات به دام یک بیماری مهلک بیندازد. وقتی یک گرایش، شکل اعتقادی پیدا کرد دیگر ریشهکن ساختن آن سخت است. نه با بگیر و ببند میشود مانع شد، نه با هیچ قوۀ قهریۀ دیگری. فقط زمان به کار است و تضارب آرا و برخوداری عادلانۀ همه افکار و گرایشها از تریبونها و رسانهها، تا بر اثر این تضارب سالم، همه تعدیل شوند.
من امیدوارم که متولیان مذهبی، مسئولان فرهنگی کشور و دستاندرکاران رسانهها، این رفتارهای افراطیون را زنگ خطری جدی بدانند و تدبیری بسنجند که تفکر و آداب و رسوم دینی جامعه به مدار اعتدال برگردد. وگرنه فردا دشواریهای بزرگتری خواهند داشت.
@asarkazemi
🔸 محمدکاظم کاظمی
شاید سه چهار سال پیش بود که با دوستی که او هم دغدغۀ حفظ اصالت و تعادل تشیع را داشت، صحبت میکردیم. من از شیوع آنچه «شیعۀ انگلیسی» خوانده میشود و در میان پیروان بعضی از مراجع نیز رسوخ کرده است، اظهار نگرانی کردم و گفتم که سیاست فرهنگی کشور، خواسته یا ناخواسته مروّج این گرایشهاست. اگر هم مروّج نباشد، لااقل بستر آمادهای است، چون رویۀ کلی دولتمردان و رسانهها، به خصوص در حوزۀ عقاید و افکار دینی، این بوده است که نواندیشی و اصلاحگری دینی را محدود ساختهاند، در حالی که میتوانست پادزهری باشد در مقابل این افراطیگریها.
حقیقت این است که سیاستگذاران مذهبی و فرهنگی کشور، آنقدر که با تکثرگرایی و پلورالیسم درگیر بودند و از ناحیۀ آن احساس خطر میکردند و داعیان آن را محدود کردند و از عرصۀ رسانهها و حتی گاه کشور بیرون راندند، در برابر رواج اخباریگری، غالیگری و مناسکگرایی افراطی نایستادند. شاید چون اینها را خطرناک نمیدیدند. یا شاید بعضی از متولیان امور هم تمایل قلبیشان به این سمت بیشتر بود. بالاخره این غیر قابل انکار است که در این چند دهه، در نزد بسیاری از متولیان مذهبی، اسلام مناسکی نسبت به اسلام معنویتگرا و اخلاقمدار خریدار بیشتری داشته است.
البته شاید دلایل و عوامل دیگری هم در کار باشد که من از آنها بیخبرم. من فقط به یکی از عوامل اشاره کردم که همان خالی کردن عرصه از نواندیشی دینی بود. به هر حال هر چه بود، به نظر من تشیع افراطی یا همان چیزی که به نام شیعۀ انگلیسی معروف شده است، بستر مناسبی برای رشد در کانونهای دینی به خصوص بعضی هیئتهای مذهبی یافت و در غیاب روشنگری دینی، به یک گرایش بلامنازع تبدیل شد.
چیزی که این وضعیت را خطرناکتر میکند این است که این افراطیگریها با اعتقادات محکمی همراه است، حداقل در میان عامۀ متدینهای مایل به این گروه. یعنی پشتوانۀ اعتقادیای دارد به حدی که شخص حاضر است خود را به خاطر این اعتقادات به دام یک بیماری مهلک بیندازد. وقتی یک گرایش، شکل اعتقادی پیدا کرد دیگر ریشهکن ساختن آن سخت است. نه با بگیر و ببند میشود مانع شد، نه با هیچ قوۀ قهریۀ دیگری. فقط زمان به کار است و تضارب آرا و برخوداری عادلانۀ همه افکار و گرایشها از تریبونها و رسانهها، تا بر اثر این تضارب سالم، همه تعدیل شوند.
من امیدوارم که متولیان مذهبی، مسئولان فرهنگی کشور و دستاندرکاران رسانهها، این رفتارهای افراطیون را زنگ خطری جدی بدانند و تدبیری بسنجند که تفکر و آداب و رسوم دینی جامعه به مدار اعتدال برگردد. وگرنه فردا دشواریهای بزرگتری خواهند داشت.
@asarkazemi