ادب‌سار
14.9K subscribers
4.95K photos
123 videos
21 files
859 links
آرمان ادب‌سار
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی

instagram.com/AdabSar

گردانندگان:
بابک
مجید دُری @MajidDorri
پریسا امام‌وردیلو @New_View

فروشگاه ادبسار: @AdabSar1
Download Telegram
💫 @AdabSar 🕊
«درود به کورش»
#ادیب_برومند
#روز_کوروش

به گیتی بسی شهریار آمدند
که با یک جهان اقتدار آمدند

از آغازِ تاریخ تا این زمان
بسی گونه‌گون شهریار آمدند

گروهی ستایشگرِ خویشتن
ز خودکامگی نابکار آمدند!

گروهی ستم‌گستر و سنگ‌دل
به خون‌خوارگی در شمار آمدند

هزاران تن از بندگانِ خدای
به آسیبِ آنان دچار آمدند

چو درّنده حیوان به خونبارْ جنگ
پیِ صیدِ ننگین شکار آمدند

گروهی به هنجارِ غارتگری
سبک‌تاز و چابک‌سوار آمدند

شماری به نستوده کردارِ زشت
ز دربارِ شاهی به‌بار آمدند

گروهی به کشورمداری مدیر
ولی از شرف برکنار آمدند

شماری دگر حامیِ مرز و بوم
ولی بهرِ کشتار، هار آمدند

که‌را دانی از جمله شاهانِ پیش
که چون کورشِ نامدار آمدند

گرانپایه کورش گرانمایه شاه
جهانیش مدحت‌گزار آمدند

حقوقِ بشر را چو شد پایبند
به شکرش هزاران هزار آمدند

به اقوامِ مغلوب ورزید مهر
وِرا زین سبب خواستار آمدند

ببخشود بر هرکه پیروز گشت
وَ زین رو وِرا دستیار آمدند

به همراهی‌اش گاهِ جنگ و نبرد
سراسر همه جان‌سپار آمدند

نپیمود جز راهِ همبستگی
بر آنان که از هر دیار آمدند

به هر تیره‌ای مهربانی فزود
گر از روم و گر از تتار آمدند

به هر کیش و دین چشمِ حرمت گشود
سویش جمله با زینهار آمدند

چنین بود آن مردِ پاکیزه کیش
که خلقش همه دوستار آمدند

سزد گر به کورش درود آوریم
که خلقی از او کامکار آمدند

بود روزِ کورش بسی دلفروز
کز او جمله امّیدوار آمدند

در این روزِ ملّیِ ایران، «ادیب»
جوانان همه شادخوار آمدند!

💫 @AdabSar 🕊
Forwarded from ادب‌سار
🔷🔶🔹🔸
goo.gl/86Xg0b

او«کوروش» خواهد آمد و مرا خواهد رهانید. (دانیال پیامبر)

و او آمد
کوروش
پسر ماندانا و کمبوجیه
شــــهریار روشــــنایی‌ها
و پادشاه پهناورترین سرزمین‌های آدمی.

او که پیشوای خِرد بود و پیام‌آور خوشی و پاکی و پارسایی
او که برایش پیر به خانه، چوپان به کوه، دبیر به کُنِشت و سوار به دشت یکی بود،
همه خان‌ومانش بودند!
او که فرستاده‌ی روشنایی آسمان و زمین بود و رهاوردی جز رهایی در سر نداشت
او که آزادی اندیشه را آزادی آدمی می‌دانست
او که پیام‌آور رهایی و رازدار روشنایی بود
او که آمد تا آزاردهندگان و زورگویان به آرامش نرسند
تا زن‌آزارانِ تاریکی‌پرست به پندار خویش نرسند
تا آزادی زنان را نگاهبان باشد
تا مردمان به آزادی سخن بگویند!

او که آمد تا بگوید:
من
کوروش هخامنش
از میان شما برآمدم و از شما شدم
دیگر از وزیدن بادهای بی‌بنیاد نترسید، من در کنار شما نشسته‌ام
خنیاگران بخوانند، خاموشان شادی کنند
دیگر دردی نیست، دروغی نیست، هراسی نیست
من برای رهایی و رستگاری آمده‌ام
من برای آسایش و آرامش آمده‌ام
من برای دوستی و دانایی آمده‌ام
با درفش هخامنش در دو دست!

هم‌او که به شادمانی سپیده‌دم سوگند خورد و به پاکی ستاره
به پندار روشنایی و به رستاخیز آلاله
به لبخند پگاه و به بانوی شادی‌آور آسمان
و به کیوان، به واژه، به کوه و به زیبایی زنان،
سوگند خورد
که پاسدار زنان و زندگی‌بخش بینایان باشد
که آورنده‌ی آزادی مردمان باشد
که بهترین راستی‌ها را برای مردمش فراهم آورد
که جز آتشِ آزادی، هیچ چراغِ روشنی بر این پهنه نَپاید
که هرگز کسی را برای آیین و باورش به بند نکشد
که شکوه آدمی را به او باز رساند
که تنها ترانه و شادمانی باشد
همین و دیگر هیچ...!

و امروز روزی‌ست که او آمد
او که نخستین سردار آزادی و دادگری بود
او که از میان ما برآمده بود و از ما بود
او که کوروش بود
پسر ماندانا و کمبوجیه
شــــهریار روشــــنایی‌ها
و پادشاه پهناورترین سرزمین‌های آدمی!

«هفتم آبان‌ماه، روز کوروش گرامی باد»

#مجید_دری
#روز_کوروش
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌏🕊 @AdabSar

کوروش، امان زندگان زمین
#مسعود_فرزانگان ۷ آبان ۱۳۹۹


کوروش به شهریار خردورز دادگر و پیامبر صلح و آرامش نامور شده و باور اندیشمندان آن است که او مردمش را سربلند می‌خواسته، به دادگری کوشیده و همه مردم را از هر نژاد، آیین، باور و سرزمین گرامی می‌داشته و «امان زندگان زمین»* بوده است.

در یادکرد از کوروش، اگر پندارهای خردگرایانه او وانهاده شود و پندارهای خودگرایانه جای آن را بگیرد؛ بی‌گمان راه دوستداری او پیموده نخواهد شد.
چه بسیار کسان که دانسته و نادانسته هنوز در تکاپوی کاستن نام کوروش‌اند، او را دشمن می‌پندارند و درنیافته‌اند که بنیان شهریار روشنایی‌ها، دوری و کاستن از دشمن است.
و بسیار کسان که با نام کوروش، گروهی ویژه برای خود ساخته‌‌اند، کوروش را در بند ویژه‌خواری خویش، کوچک کرده‌اند و در نیافته‌اند که بزرگی کوروش، پیامبر همگان بودن است و اندیشه او، سربلندی همه مردمان جهان.

ایرانیان اگر در این روزگار نابسامان می‌خواهند ایران بزرگ فرهنگی خود را  آبرومند نگهداری کنند باید پندار خردورزانه و کردار بی‌باکانه‌ی او را در خود بارور کنند و نخستین گام، صلح درونی با خویشتن است، پس آنگاه دوستی و مهر با دیگران و در گستره‌ی بزرگتر، گرامی‌داشت باورها و خواسته‌های همه مردم جهان و کوشش برای داشتن آزادی و امان برای همه زندگان زمین...


📒 پی‌نوشت:
* «امان زندگان زمین» از کتاب «شهریار روشنایی‌ها» سروده‌ی «سیدعلی صالحی» وام گرفته شده است.
#روز_کوروش
@AdabSar 🌏🕊
Forwarded from ادب‌سار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گزیده‌ای از چارانه‌های «کوروش و بابل»از دیوان «در این خَمِ چرخ»
سراینده و گوینده: #میرجلال_الدین_کزازی
#روز_کوروش

💫 @AdabSar 🕊
Forwarded from ادب‌سار
🌏🕊 @AdabSar

کوروش، امان زندگان زمین
#مسعود_فرزانگان ۷ آبان ۱۳۹۹


کوروش به شهریار خردورز دادگر و پیامبر صلح و آرامش نامور شده و باور اندیشمندان آن است که او مردمش را سربلند می‌خواسته، به دادگری کوشیده و همه مردم را از هر نژاد، آیین، باور و سرزمین گرامی می‌داشته و «امان زندگان زمین»* بوده است.

در یادکرد از کوروش، اگر پندارهای خردگرایانه او وانهاده شود و پندارهای خودگرایانه جای آن را بگیرد؛ بی‌گمان راه دوستداری او پیموده نخواهد شد.
چه بسیار کسان که دانسته و نادانسته هنوز در تکاپوی کاستن نام کوروش‌اند، او را دشمن می‌پندارند و درنیافته‌اند که بنیان شهریار روشنایی‌ها، دوری و کاستن از دشمن است.
و بسیار کسان که با نام کوروش، گروهی ویژه برای خود ساخته‌‌اند، کوروش را در بند ویژه‌خواری خویش، کوچک کرده‌اند و در نیافته‌اند که بزرگی کوروش، پیامبر همگان بودن است و اندیشه او، سربلندی همه مردمان جهان.

ایرانیان اگر در این روزگار نابسامان می‌خواهند ایران بزرگ فرهنگی خود را  آبرومند نگهداری کنند باید پندار خردورزانه و کردار بی‌باکانه‌ی او را در خود بارور کنند و نخستین گام، صلح درونی با خویشتن است، پس آنگاه دوستی و مهر با دیگران و در گستره‌ی بزرگتر، گرامی‌داشت باورها و خواسته‌های همه مردم جهان و کوشش برای داشتن آزادی و امان برای همه زندگان زمین...


📒 پی‌نوشت:
* «امان زندگان زمین» از کتاب «شهریار روشنایی‌ها» سروده‌ی «سیدعلی صالحی» وام گرفته شده است.
#روز_کوروش
@AdabSar 🌏🕊
Forwarded from ادب‌سار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔹کوروش
سراینده: #هما_ارژنگی

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست‌وجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
هی می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را
هر سو شتابان!

در زیر چتر آسمان هرجا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به‌جا نیست
در چارسوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم ایام با داس خون‌آلوده‌ی درنده‌خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازی‌ست 
پندار آدم پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه‌سازی‌ست

تن‌خسته از اندیشه‌های زندگی‌سوز
در آرزوی دیدن روزی دل‌افروز
در حسرت دیدار انسان
آن‌سان که باید، آن‌سان که شاید
یکبار دیگر، کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد
آخر کجایی روشنایی؟

ناگه به‌یک‌بار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل می‌کند خورشید زَرتار
با رنگ‌های روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابرمردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد
چون جویباری نرم و آرام
بانگ نوای مهرخیزش
در گوش‌هایم می‌نشیند:

«کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررَهانَ دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم‌گرمِ ظلم و تاراج
در روزگار برده‌داری
آنگه که ددخویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند
هرجا که رفتم، هرجا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر برآورد
از آن هزاران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه می‌کرد
وقتی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد
هرجا رسیدم
ویرانه‌ها را سربه‌سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پربها بود
پس بندهای برده‌داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هرکس به فرمان خدای خویش خرسند
هرکس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته‌دل را شاد کردم»

آوای کورش
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و روشنایی
بر بال‌های باد شبگرد، تا بیکران‌ها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگه‌ی پارس
روی کهن‌آرامگاهی ساکت و سرد
سر می‌نهم بر سنگ‌های گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به‌ناگاه
با بال‌های نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم می‌خروشد
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم می‌فروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد

ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا درمی‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بال‌های باد شبگرد، این ناله‌ی سرد
آخر کجایی روشنایی؟
آخر کجایی روشنایی؟


#روز_کوروش
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
هما ارژنگی - کوروش
@AdabSar
کورش منم، شاه جهان، شاه پیَمبر
کورش منم کشوررَهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی

سروده‌ای برای «کوروش» با آوای سراینده: #هما_ارژنگی

#روز_کوروش
☀️🌍 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔹کوروش

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست‌وجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
هی می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را
هر سو شتابان!

در زیر چتر آسمان هرجا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به‌جا نیست
در چارسوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم ایام با داس خون‌آلوده‌ی درنده‌خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازی‌ست 
پندار آدم پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه‌سازی‌ست

تن‌خسته از اندیشه‌های زندگی‌سوز
در آرزوی دیدن روزی دل‌افروز
در حسرت دیدار انسان
آن‌سان که باید، آن‌سان که شاید
یکبار دیگر، کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد
آخر کجایی روشنایی؟

ناگه به‌یک‌بار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل می‌کند خورشید زَرتار
با رنگ‌های روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابرمردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد
چون جویباری نرم و آرام
بانگ نوای مهرخیزش
در گوش‌هایم می‌نشیند:
«کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررَهانَ دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم‌گرمِ ظلم و تاراج
در روزگار برده‌داری
آنگه که ددخویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند
هرجا که رفتم، هرجا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر برآورد
از آن هزاران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه می‌کرد
وقتی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد
هرجا رسیدم
ویرانه‌ها را سربه‌سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پربها بود
پس بندهای برده‌داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هرکس به فرمان خدای خویش خرسند
هرکس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته‌دل را شاد کردم»

آوای کورش
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و روشنایی
بر بال‌های باد شبگرد، تا بیکران‌ها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگه‌ی پارس
روی کهن‌آرامگاهی ساکت و سرد
سر می‌نهم بر سنگ‌های گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به‌ناگاه
با بال‌های نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم می‌خروشد
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم می‌فروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد

ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا درمی‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بال‌های باد شبگرد، این ناله‌ی سرد
آخر کجایی روشنایی؟
آخر کجایی روشنایی؟

#هما_ارژنگی
#روز_کوروش
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
هما ارژنگی - کوروش
@AdabSar
کورش منم، شاه جهان، شاه پیَمبر
کورش منم کشوررَهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی

سروده‌ای برای «کوروش» با آوای سراینده: #هما_ارژنگی

#روز_کوروش
☀️🌍 @AdabSar
۲۵۶۲ سال از گام نهادن آرام کوروش به بابِل با پیام آشتی و آزادی برای مردمان دربند گذشت. بر پایه‌ی رویدادنامه‌ی نبونئید، این روز ۵۳۹ سال پیش از زایش مسیها(میلاد مسیح) بود.
سال‌روز پانهادن او به بابل پس از هزاره‌ها و سده‌ها در گرامی‌داشت منش آزادی‌خواهانه‌ی او به نامش نام‌گذاری شد.

فرتور(عکس): نمای بازسازی‌شده‌ی شهر بابِل هنگام درون‌شد(ورود) کوروش

#روز_کوروش
@AdabSar
کوروش، کوروش
<unknown>
سرایم‌ ز کوروش هخایی‌منش
همان شاه شاهان به داد و دهش

پسر بردیا بود و کمبوجیه
ز همسر کَساندان سه دختی زیه

ز خاور به سامان سر باختر
شناسنده کوروش شهه دادگر

نوشته به رو سنگ شاهی ز داد
بکن مهر و نیکی تو ای پاکزاد

ز فرمان شاهی به سنگی گران
شده در جهان رهنما کشوران

بگفت او نباشد روا بردگی
به زیوَش نکن سر خم و بندگی

نوشته به فرمان خود مهر ورز
بکن پاسداری در این خاک و مرز

چو کوروش نیامد دگر پادشاه
بزرگ و دلاور به داد و به جاه

پدر بر پدر شاه و فرمانروا
به اَنشان و بَردی دژ اَندِکا

ز پاکی بهی دین و آتش‌سپند
که کوروش بود شاه ایزدپسند

اهوراپرست و گرامی‌تبار
به جنگ و به آسودگی بختیار

شکوهش نمایان به پاسارگاد
سپس تخت‌جمشید شاهان راد

بدان بهترین آفریده خداست
شمارش ز هرکس بگویی جداست

فر ایزدی در دل و جان سرشت
زمانش شد ایران سرای بهشت

نویسندگان گفته‌اند از فَرَّش
نگفته کسی بد ز فرمانبرش

به نیمی ز گیتی بهشت آفرید
چو کوروش نیامد به شاهی پدید

ز نوباوگی تا کهنسال شا
هخایی‌منش بختیار و کیا

✍🏻#کوروش_دورکی_بختیاری
#چکامه_پارسی #روز_کوروش

پی‌نوشت:
زیوش: عمر، زندگی
زیه: زایش، زایاندن
شا: مخفف شاد
سپند: مقدس

@AdabSar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کوروش ای شیر ژیان پارسی
ای سخن‌هایت دمادم راستی

ای هوای پاک شاد آشتی
میهنت را در جهان آراستی

خون پاک آریایی در تنت
مهر و ماه و پارسایی در سرت

نغمه‌ی تابان مزدا بر لبت
جلگه‌ی آب رهایی همرهت

ما همه چشمان به راهت دوختیم
چون به گیتی پند تو اندوختیم

راه تو راه رهایی جستن است
نی که در خواب سیاهی خفتن است

کوروش ای جانم فدای راه تو
در تن و مغزم همه آوای تو

چون خردمندان خردمندی کنی
در تن و جان همه مردی کنی

چشم گیتی را همه نیکی کنی
تنگ‌دستان را دست‌گیری کنی

در مرامت مردمان را داشتی
خوی خود را چون درخت افراشتی

مردمان را از خودت پنداشتی
بر زمین تخم خرد را کاشتی

تا به کی باشد به ره چشمان ما
تا که ره یابد به تو دستان ما

کوروش ای مرد بزرگ پارسی
کوروش ای جان و روان راستی

کوروش ای نام و نوای آشتی
تخم نیکی را به گیتی کاشتی

خامشی را روشنی افراشتی
چون به دل مهر کیانی داشتی


✍️ سراینده و فرستنده: کامران(قلم بیدار)
🎼خوانش: فلورا


#روز_کوروش #چکامه_پارسی
@AdabSar
🕊🌏 کوروش امان زندگان زمین
#مسعود_فرزانگان


کوروش به شهریار خردورز دادگر و پیامبر صلح و آرامش نامور شده و باور اندیشمندان آن است که او مردمش را سربلند می‌خواسته به دادگری کوشیده و همه مردم را از هر نژاد، آیین، باور و سرزمین گرامی می‌داشته و «امان زندگان زمین»* بوده است.

در یادکرد از کوروش اگر پندارهای خردگرایانه او وانهاده شود و پندارهای خودگرایانه جای آن را بگیرد بی‌گمان راه دوستداری او پیموده نخواهد شد.
چه بسیار کسان که دانسته و نادانسته هنوز در تکاپوی کاستن نام کوروش‌اند، او را دشمن می‌پندارند و درنیافته‌اند که بنیان شهریار روشنایی‌ها دوری و کاستن از دشمن است.
و بسیار کسان که با نام کوروش گروهی ویژه برای خود ساخته‌‌اند، کوروش را در بند ویژه‌خواری خویش کوچک کرده‌اند و در نیافته‌اند که بزرگی کوروش، پیامبر همگان بودن است و اندیشه او سربلندی همه مردمان جهان.

ایرانیان اگر در این روزگار نابسامان می‌خواهند ایران بزرگ فرهنگی خود را  آبرومند نگهداری کنند باید پندار خردورزانه و کردار بی‌باکانه‌ی او را در خود بارور کنند و نخستین گام، صلح درونی با خویشتن است. پس آنگاه دوستی و مهر با دیگران و در گستره‌ی بزرگت، گرامی‌داشت باورها و خواسته‌های همه مردم جهان و کوشش برای داشتن آزادی و امان برای همه زندگان زمین...


📒 پی‌نوشت:
«امان زندگان زمین» از کتاب «شهریار روشنایی‌ها» سروده‌ی «سیدعلی صالحی» وام گرفته شده است.
#روز_کوروش

@AdabSar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

🔹پیشنهاد «میرجلال‌الدین کزازی» در بایِستِگیِ نامیده‌شدن روز هفتم آبان‌ماه به نام روز کوروش.


#روز_کوروش
@AdabSar
کوروش خواهد آمد و مرا رهایی خواهد داد. (دانیال پیامبر)

و او آمد
کوروش
پسر ماندانا و کمبوجیه
شــــهریار  روشــــنایی‌ها
و پادشاه پهناورترین سرزمین‌های آدمی.

او که پیشوای خِرد بود و پیام‌آور خوشی و پاکی و پارسایی
او که برایش پیر به خانه، چوپان به کوه، دبیر به کُنِشت و سوار به دشت یکی بود، همه خان‌ومانش بودند!
او که فرستاده‌ی روشنایی آسمان و زمین بود و رهاوردی جز رهایی در سر نداشت
او که آزادی اندیشه را آزادی آدمی می‌دانست
او که پیام‌آور رهایی و رازدار روشنایی بود
او که آمد تا آزاردهندگان و زورگویان به آرامش نرسند
تا زن‌آزارانِ تاریکی‌پرست به پندار خویش نرسند
تا آزادی زنان را نگاهبان باشد
تا مردمان به آزادی سخن بگویند!

او که آمد تا بگوید:
من
کوروش هخامنش
از میان شما برآمدم و از شما شدم
دیگر از وزیدن بادهای بی‌بنیاد نترسید، من در کنار شما نشسته‌ام
خنیاگران بخوانند، خاموشان شادی کنند
دیگر دردی نیست، دروغی نیست، هراسی نیست
من برای رهایی و رستگاری آمده‌ام
من برای آسایش و آرامش آمده‌ام
من برای دوستی و دانایی آمده‌ام
با درفش هخامنش در دو دست!

هم‌او که به شادمانی سپیده‌دم سوگند خورد و به پاکی ستاره
به رویای روشنایی و به رستاخیز آلاله
به لبخند پگاه و به بانوی شادی‌آور آسمان
و به کیوان، به واژه، به کوه و به زیبایی زنان،
سوگند خورد
که پاسدار زنان و زندگی‌بخش بینایان باشد
که آورنده‌ی آزادی مردمان باشد
که بهترین راستی‌ها را برای مردمش فراهم آورد
که جز آتشِ آزادی، هیچ چراغِ روشنی بر این پهنه نَپاید
که هرگز کسی را برای آیین و باورش به بند نکشد
که شکوه آدمی را به او باز رساند
که تنها ترانه و شادمانی باشد...
همین و دیگر هیچ!

و امروز، روزی‌ست که او آمد
او که نخستین سردار آزادی و دادگری بود
او که از میان ما برآمده بود و از ما بود
او که "کوروش" بود
پسر ماندانا و کمبوجیه
شــــهریار  روشــــنایی‌ها
و پادشاه پهناورترین سرزمین‌های آدمی!


«هفتم آبان‌ماه، روز کوروش گرامی باد»
goo.gl/86Xg0b

#مجید_دری
#روز_کوروش
👑 @AdabSar

سراسر این شاهنشاهی گسترده با پشتکار و خرد کوروش ساماندهی می‌شد. او با مردم خود مانند فرزندانش رفتار می‌کرد و آنان کوروش را همچون پدر خود ارج می‌نهادند.


برگرفته از «زندگی کوروش» نوشته‌ی گزنفن

فرتور (عکس): پیکه (تمبر) یادبود کوروش در هندوستان


#روز_کوروش
@AdabSar

کمتر مردمانی در فردای پیروزی و کشورگشایی خود چنین فروتن بوده‌اند و نباید‌ فراموش کرد که ایرانیان بنیادگذار بزرگ‌ترین و هنایاترین (موثرترین) پادشاهی هستند که زمین‌ به خود دیده‌ است. این‌ سخنی گواهمند (مستند) است. کوروش در همه‌جا رهاننده‌ای (ناجی) بود که شکست‌خوردگانش او را می‌ستودند.


برشی از نبیک (کتاب): «کوروش» نوشته‌ی «آلبر شاندور» از تارنمای ایران‌بوم
برگردان شده به پارسی

نگاره: پاسارگاد و آرامگاه کوروش از «فرصت شیرازی» چاپ شده در «فارس‌نامه ناصری»


#روز_کوروش
@AdabSar
👑 در بابِل چه گذشت


بریده‌هایی از ماتیکان (کتاب): کوروش کبیر
نوشته‌ی: هارولد آلبرت کمپ
برگردان: صادق رضازاده شفق


نبونید فرمانروای بابل پیش از آغاز جشن سال دستور داد یک پیشگو بر سنگی بنویسد که کوروش پارسی در پای من سر فرود می‌آورد و سرزمین‌هایش به دست من می‌افتد و هر آنچه تاکنون گرفته است از آن من خواهد شد. نبونید به دستیاران خود گفت که کوروش این نوشته‌ی میخی را نمی‌تواند بخواند.

در ۲۹ ماه تشرین کوروش به دروازه‌ی بابِل رسید و با شکوه ویژه‌ی خود پدیدار شد. از دروازه‌های ایشتار درون شد و از روی شاخه‌های درخت خرما که مردم پیش پایش گسترده بودند گذر کرد. انبوه مردم با تکان دادن پارچه‌ها و شاخه‌ها شادی کردند و به پیشوازش آمدند.

کوروش رو به مردم گفت: من بند بندگی از گردن این مردم باز می‌کنم. خانه‌های ویران شده و نیایشگاه‌ها را خواهم ساخت و هم‌اکنون فرمان می‌دهم که این کارها آغاز شود.

کوروش کوشید برای مردم روشن کند که پادشاهی او همچون فرمانروایان پیشین بابل نخواهد بود.
گرچه وی جامه‌ی پادشاهی بر تن داشت ولی نه انگشتر شاهی و نه چوبدستی که هر دو نشانه‌ی برتری بودند در دست نداشت.

کوروش پیش‌تر آرام و ناشناس به بابل رفته بود تا این سرزمین و مردمانش را از نزدیک ببینید و بررسی کند. سنگ‌نبشته‌ی نبونید را هم دیده ولی سخنی نگفته بود. پس از گشودن دروازه‌های این سرزمین دستور داد این سنگ‌نبشته را بردارند و آن را سراسر دروغ خواند. سران بابل پیش‌تر گمان می‌کردند که او خواندن نمی‌داند.


👑 برگردان شده به پارسی
#روز_کوروش

👑 @AdabSar