در جامعه سرمايه داري كه تقسيم كار شديدتر شده، اكثريت وسيع مردم عمدا از خلاقيت محروم گشته و كار هيچ ارزشي بجز ارزش كاملا پولي خود ندارد، رابطه جنسي بجای اينكه جلوه كامل مناسبات متقابل شخصي باشد به وسيله اي جهت فرار از جامعه توسط مصرف خودپرستانه جنسي تبديل مي شود. اما اين فقط يك فرار خيالي است و شخص فراري بار ديگر با تمامي جوانب نفرت انگيز جامعه روبرو مي شود.
مناسبات بين ستمگر و ستمديده، ارزش بازار، خودخواهي و مصرف براي مصرف، تماما به اشكال ديگر در رابطه جنسي حضور دارد. با اين وجود، همين توهم وسيله مهمي در دست طبقه حاكمه است تا بتواند اخلاقيات و ماترياليسم عاميانه خود را در قالب مفهوم واقعي زندگي به مردم حقنه كند.
مناسبات بين ستمگر و ستمديده، ارزش بازار، خودخواهي و مصرف براي مصرف، تماما به اشكال ديگر در رابطه جنسي حضور دارد. با اين وجود، همين توهم وسيله مهمي در دست طبقه حاكمه است تا بتواند اخلاقيات و ماترياليسم عاميانه خود را در قالب مفهوم واقعي زندگي به مردم حقنه كند.
يك سخنگوي اخلاقيات بورژوائي مي گويد: كار نيز غالبا تكراری و خسته كننده است.
متاسفانه اين چهره پنهان جامعه صنعتي ماست. اگر بايد براي ترقي بهائي پرداخت، اين نيز بهائي است كه ما براي پيشرفتي كه خواهانش هستيم مي پردازيم. توليد به معنای ترقيست. همين پيشرفت است كه همگان را صاحب تلويزيون و اتوموبيل كرده و به آنها امكان مي دهد لباس آخرين مد بپوشند، لذت ببرند، براي استراحت وقت آزاد داشته باشند، و خلاصه اينكه بتوانند مصرف كنند." اين اخلاقيات ايشان است و دوست دارند مال ما هم باشد.
آيا كاركرد اجتماعي #رابطه_جنسی اين نيست كه پاداشی در مقابل كار بدون لذت باشد؟ آيا اين نيست كه توجيهي براي اين زندگي عاري از اميد باشد؟ #فرهنگ_جنسی بورژوائی مانند پول اضافه ای است كه برای كارهاي خطرناك پرداخت ميشود: به كارگران چندر غاز بيشتر مي دهند اگر حاضر شوند بيماري، معيوب شدن يا مرگ را پذيرا شوند.
#سرمايه_داری با تبديل جنسيت و لذت جنسي (چه لذتي؟ براي كي؟) به يك پاداش، به يك فعاليت مختص دوره استراحت، اين رابطه را به جنبه ای ديگر از مناسبات مزدبگيری تبديل مي كند. به دلايل مختلف اين ايده كه فعاليت جنسی به مفهوم "آرامش برای فرد پركار از ميدان نبرد بازگشته" است، فضاحتی ديگر در زندگی جنسی ماست. كار زن در اين جا، "خدمت كردن" است. او صرفا نقش شيئ و كالا را بازی میکند.
اين بحث، فعاليت جنسی را دقيقا در رده خوردن و آشاميدن و خوابيدن قرار می دهد؛ ارضاء جنسی را به ترميم كننده نيروی كار تبديل می كند و فعاليت جنسی را بسطح حوائج مادی نظير پروتئين، پوشاك، تلويزيون، تحصيل و فعاليتهای تفريحی تنزل می دهد!
متاسفانه اين چهره پنهان جامعه صنعتي ماست. اگر بايد براي ترقي بهائي پرداخت، اين نيز بهائي است كه ما براي پيشرفتي كه خواهانش هستيم مي پردازيم. توليد به معنای ترقيست. همين پيشرفت است كه همگان را صاحب تلويزيون و اتوموبيل كرده و به آنها امكان مي دهد لباس آخرين مد بپوشند، لذت ببرند، براي استراحت وقت آزاد داشته باشند، و خلاصه اينكه بتوانند مصرف كنند." اين اخلاقيات ايشان است و دوست دارند مال ما هم باشد.
آيا كاركرد اجتماعي #رابطه_جنسی اين نيست كه پاداشی در مقابل كار بدون لذت باشد؟ آيا اين نيست كه توجيهي براي اين زندگي عاري از اميد باشد؟ #فرهنگ_جنسی بورژوائی مانند پول اضافه ای است كه برای كارهاي خطرناك پرداخت ميشود: به كارگران چندر غاز بيشتر مي دهند اگر حاضر شوند بيماري، معيوب شدن يا مرگ را پذيرا شوند.
#سرمايه_داری با تبديل جنسيت و لذت جنسي (چه لذتي؟ براي كي؟) به يك پاداش، به يك فعاليت مختص دوره استراحت، اين رابطه را به جنبه ای ديگر از مناسبات مزدبگيری تبديل مي كند. به دلايل مختلف اين ايده كه فعاليت جنسی به مفهوم "آرامش برای فرد پركار از ميدان نبرد بازگشته" است، فضاحتی ديگر در زندگی جنسی ماست. كار زن در اين جا، "خدمت كردن" است. او صرفا نقش شيئ و كالا را بازی میکند.
اين بحث، فعاليت جنسی را دقيقا در رده خوردن و آشاميدن و خوابيدن قرار می دهد؛ ارضاء جنسی را به ترميم كننده نيروی كار تبديل می كند و فعاليت جنسی را بسطح حوائج مادی نظير پروتئين، پوشاك، تلويزيون، تحصيل و فعاليتهای تفريحی تنزل می دهد!
#سركوب_رابطه_جنسی و #روابط_جنسی_سركوبگرانه
خط سياسی بورژوائی در مورد رابطه جنسي و مرزهائي كه بين آزادي ها و ممنوعيت هاي جنسي بورژوائي ترسيم شده، به ايجاد يك فرهنگ جنسي سركوبگرانه كمك مي كند. اين كار بخشا توسط منع كردن برخي فعاليتهاي جنسي انجام مي شود؛ اما عمدتا با بخشيدن ارزشهای داد و ستد بازاری به رابطه جنسي صورت مي گيرد. يعني اين رابطه را به معامله بين مرد خريدار و زن تابع تبديل می كند.
#بورژوازی همانند تمامی طبقات استثمارگر از مناسبات ارباب و بنده لذت مي برد. از هوسراني هاي حاكمان ما گرفته تا عروسي هايشان در زيباترين كليساهاي پاريس، از هرزه نگاري و نمايشات برهنه براي توده ها در محله "پيگال" گرفته تا برنامه كاباره لوكس "اسب ديوانه" براي رؤسای شركتها، از فاحشه ها گرفته تا دختران تلفني گرانقيمت، از فعاليت باندهای فساد گرفته تا مراسم اعتراف در محراب كليسا، همگی بر يك شالوده استوارند: آفرينش لذت بر پايه ستمی شنيع، براي هر سطح از درآمد و هر سليقه.
خط سياسی بورژوائی در مورد رابطه جنسي و مرزهائي كه بين آزادي ها و ممنوعيت هاي جنسي بورژوائي ترسيم شده، به ايجاد يك فرهنگ جنسي سركوبگرانه كمك مي كند. اين كار بخشا توسط منع كردن برخي فعاليتهاي جنسي انجام مي شود؛ اما عمدتا با بخشيدن ارزشهای داد و ستد بازاری به رابطه جنسي صورت مي گيرد. يعني اين رابطه را به معامله بين مرد خريدار و زن تابع تبديل می كند.
#بورژوازی همانند تمامی طبقات استثمارگر از مناسبات ارباب و بنده لذت مي برد. از هوسراني هاي حاكمان ما گرفته تا عروسي هايشان در زيباترين كليساهاي پاريس، از هرزه نگاري و نمايشات برهنه براي توده ها در محله "پيگال" گرفته تا برنامه كاباره لوكس "اسب ديوانه" براي رؤسای شركتها، از فاحشه ها گرفته تا دختران تلفني گرانقيمت، از فعاليت باندهای فساد گرفته تا مراسم اعتراف در محراب كليسا، همگی بر يك شالوده استوارند: آفرينش لذت بر پايه ستمی شنيع، براي هر سطح از درآمد و هر سليقه.
#ستم_جنسی وارد بر ما در اين نيست كه رفتارهای جنسي ما را محدود كرده اند. زيرا رفتار جنسي به واسطه تحقير عميق و تجارت پيشگی كه در جامعه كنوني امري طبيعي است، بطور تام سركوب و منحرف شده است. در عصر كنوني #سركوب_جنسی جزئی لاينفك از مناسبات جنسی است؛ با آن در تقابل نيست بلكه آن را رقم مي زند.
هيچكس نبايد اميد داشته باشد كه صرفا از طريق شكستن مرزهای رسما مجاز روابط جنسی از اين ستم خلاص شود؛ زيرا اين مرزها، آفريننده آن ستم نيست. براي اثبات اين حرف، شواهد محكمي وجود دارد. براي مثال، رابطه جنسي خارج از ازدواج براي زنان اخلاقا ممنوع است. زمانی كه زن مزدوج با شوهرش وارد رابطه جنسی می شود، نوعی رفتار می كند كه به لحاظ اجتماعی معين شده است. يعنی تبعيت خود از مرد و #وابستگی خود به مرد را مي پذيرد و اين رابطه را تقويت مي كند. هرگاه زنی بخواهد خلاف اين ستم عمل كند و با شخصی غير از شوهر خود رابطه جنسي داشته باشد، ممنوعيت را زير پا گذاشته است؛ اما با ناباوری در می يابد كه ستم از بين نرفته است.
هيچكس نبايد اميد داشته باشد كه صرفا از طريق شكستن مرزهای رسما مجاز روابط جنسی از اين ستم خلاص شود؛ زيرا اين مرزها، آفريننده آن ستم نيست. براي اثبات اين حرف، شواهد محكمي وجود دارد. براي مثال، رابطه جنسي خارج از ازدواج براي زنان اخلاقا ممنوع است. زمانی كه زن مزدوج با شوهرش وارد رابطه جنسی می شود، نوعی رفتار می كند كه به لحاظ اجتماعی معين شده است. يعنی تبعيت خود از مرد و #وابستگی خود به مرد را مي پذيرد و اين رابطه را تقويت مي كند. هرگاه زنی بخواهد خلاف اين ستم عمل كند و با شخصی غير از شوهر خود رابطه جنسي داشته باشد، ممنوعيت را زير پا گذاشته است؛ اما با ناباوری در می يابد كه ستم از بين نرفته است.
رابطه جنسی بورژوائي چيزي جز مبادله كالا زير نقاب عشق رمانتيك نيست.
بنظر می آيد گره تضاد اينجاست. آرزوي برقراري يك رابطه عاشقانه با جنبه كاسبكارانه اين نوع رابطه (جنبه ای كه روز بروز بيشتر آشكار ميشود) در تضاد قرار می گيرد. اين تضاد مهم را سرمايه داری بوجود آورد؛ زيرا فقط سرمايه داري پايه مادی عشق رمانتيك را مهيا می كند.
زمانيكه #سرمايه_داری، توليد فئودالی مبتنی بر كار خانوادگی را نابود كرد و #پرولتاريا را "آزاد" نمود، اين امكان را هم بوجود آورد كه مناسبات جديد فقط بر مبنای تمايل شخصی شكل بگيرد. هيچ قانوني مانع رابطه بين زنان و مردان متعلق به طبقات اجتماعی مختلف نيست. يك مرد كارگر می تواند با زني از طبقه مياني ازدواج كند؛ يا يك كنترلچي سينما مي تواند همسر يك مرد ميليونر شود. حتي اگر تنها دليل برقراري رابطه با اين فرد بجاي آن فرد را "آزادي انتخاب" بدانيم، واقعيت اينست كه برقراري هر رابطه اي كاملا توسط شرايط مادي خارجي تعيين مي شود.
مردي مي گفت: "من با فلاني ازدواج كردم چون عاشقش هستم و او هم عاشق من است. اما علت ازدواج كردنم اين بود كه نمي توانستم زندگيم را طور ديگري تنظيم كنم." بنابراين، عشقي كه تنها دليل اين رابطه بوده همواره با اجبارات مادي رابطه در تضاد قرار داشته است. عشق آزادانه و بي قيد و بند اگرچه ظاهرا در دسترس ماست، اما هميشه توسط الزامات كسالت بار اقتصادی خفه شده است.
آزادی عشق فقط در حرف وجود دارد. وقتي آن احساس پشيماني كه گمان مي كرديم پشت سر گذاشته ايم گاه به گاه بسراغ ما مي آيد، توهمات ما از آزادي نقش بر آب مي شود. همه "انتخاب هاي آزاد" عشقي، بر زمينه نياز مادي ترسيم شده اند و اين نياز، معيار تعيين كننده است. به همين خاطر است كه از زبان مردان چنين مي شنويم: "مجبورم زن بگيرم؛ اما حداقل انتخاب با خودم است!" از طرف ديگر "از آنجا كه مجبورم زن بگيرم تا به كارهای خانه برسد، خرج خانه را تنظيم كند، غذا بپزد، به من مهر بورزد و خود را وقف خوشبختی من كند تا ديگر تنها نمانم، بايد تلاش كنم عاشق زني شوم؛ زني كه #خانه_داری خوب، صرفه جو، كاری و دوست داشتنی باشد."
در تحليل نهائي، "آزادی" عشق مانند ديگر "آزادی های" سرمايه داری است. روی كاغذ قشنگ است اما هميشه توهين آميز و پر تناقض است.
بنظر می آيد گره تضاد اينجاست. آرزوي برقراري يك رابطه عاشقانه با جنبه كاسبكارانه اين نوع رابطه (جنبه ای كه روز بروز بيشتر آشكار ميشود) در تضاد قرار می گيرد. اين تضاد مهم را سرمايه داری بوجود آورد؛ زيرا فقط سرمايه داري پايه مادی عشق رمانتيك را مهيا می كند.
زمانيكه #سرمايه_داری، توليد فئودالی مبتنی بر كار خانوادگی را نابود كرد و #پرولتاريا را "آزاد" نمود، اين امكان را هم بوجود آورد كه مناسبات جديد فقط بر مبنای تمايل شخصی شكل بگيرد. هيچ قانوني مانع رابطه بين زنان و مردان متعلق به طبقات اجتماعی مختلف نيست. يك مرد كارگر می تواند با زني از طبقه مياني ازدواج كند؛ يا يك كنترلچي سينما مي تواند همسر يك مرد ميليونر شود. حتي اگر تنها دليل برقراري رابطه با اين فرد بجاي آن فرد را "آزادي انتخاب" بدانيم، واقعيت اينست كه برقراري هر رابطه اي كاملا توسط شرايط مادي خارجي تعيين مي شود.
مردي مي گفت: "من با فلاني ازدواج كردم چون عاشقش هستم و او هم عاشق من است. اما علت ازدواج كردنم اين بود كه نمي توانستم زندگيم را طور ديگري تنظيم كنم." بنابراين، عشقي كه تنها دليل اين رابطه بوده همواره با اجبارات مادي رابطه در تضاد قرار داشته است. عشق آزادانه و بي قيد و بند اگرچه ظاهرا در دسترس ماست، اما هميشه توسط الزامات كسالت بار اقتصادی خفه شده است.
آزادی عشق فقط در حرف وجود دارد. وقتي آن احساس پشيماني كه گمان مي كرديم پشت سر گذاشته ايم گاه به گاه بسراغ ما مي آيد، توهمات ما از آزادي نقش بر آب مي شود. همه "انتخاب هاي آزاد" عشقي، بر زمينه نياز مادي ترسيم شده اند و اين نياز، معيار تعيين كننده است. به همين خاطر است كه از زبان مردان چنين مي شنويم: "مجبورم زن بگيرم؛ اما حداقل انتخاب با خودم است!" از طرف ديگر "از آنجا كه مجبورم زن بگيرم تا به كارهای خانه برسد، خرج خانه را تنظيم كند، غذا بپزد، به من مهر بورزد و خود را وقف خوشبختی من كند تا ديگر تنها نمانم، بايد تلاش كنم عاشق زني شوم؛ زني كه #خانه_داری خوب، صرفه جو، كاری و دوست داشتنی باشد."
در تحليل نهائي، "آزادی" عشق مانند ديگر "آزادی های" سرمايه داری است. روی كاغذ قشنگ است اما هميشه توهين آميز و پر تناقض است.
ستم جنسی غير قابل تحمل مي شود چون به ظاهر اتحاد و "انتخابی" "آزادانه" صورت گرفته. بر اين پايه نيازهاي جنسي، فكري و احساسي شكل ميگيرد. اما در واقع، قراردادي بين دو شريك زندگي منعقد شده كه آزاد نيستند و در اين اتحاد اهدافي متفاوت و آشتي ناپذير را جستجو مي كنند. مرد به دنبال #رهائی برای پر كردن زمان استراحت خود است؛ حال آنكه زن در جستجوي راهي براي توجيه #اسارت خود در محدوده خدمت به خانواده خويش است. اما حتي صادقانه ترين احساسات و تمايلات عاري از حسابگري نمي تواند براي مدت طولاني در مقابل فشار ناشي از غذا #پختن و منتظر ماندن و #شستن جورابها مقاومت كند.
همسری كه آزادانه انتخاب شده بود، همان زن برگزيده، سريعا به "جنده نق نقو" تبديل مي شود! و نقش شوهر نيز چيزي بيشتر از يك #نان_آور نيست. در اينجا، رابطه جنسی فقط در ديگريست براي ورود به قلمروئي كه از تلخ ترين تا زيانبارترين دلشكستگي ها را به نمايش ميگذارد.
بر سر #عشق نيز همان می آيد كه بر سر تمام احساسات انقلابی برآمده از دل جامعه سرمايه داری. همه آنها زير گام هاي بيرحمانه #نياز_مادی كه در تقابل با اين احساسات است، خرد می شوند. آنها #سركوب می شوند؛ و نمي توانند در عمل تحقق يابند؛ اما اين احساسات وجود دارند. احساسات انقلابي، درست نقطه مقابل اسطوره هايند: آنها حالت جنينی جامعه آينده اند. آرزوی عشق نيز ناقوس مرگ جهان كهنه را می نوازد.
فقط زنان و مردانی كه آزاد باشند می توانند يك رابطه جنسی غير سركوبگرانه و آزاد را شكل دهند. به همين ترتيب، بدون رهائی زنان خاتمه ستم جنسی متصور نيست. بدون شك زنان بايد معماران اخلاقيات نوين انقلابي باشند؛ زيرا از مناسبات جنسي بورژوائي رنج بيشتري مي برند و سركوبگرانه ترين لحظاتش را مي شناسند. معناي اين حرف اينست كه #زنان بايد درگير تحول انقلابی جامعه شوند.
همسری كه آزادانه انتخاب شده بود، همان زن برگزيده، سريعا به "جنده نق نقو" تبديل مي شود! و نقش شوهر نيز چيزي بيشتر از يك #نان_آور نيست. در اينجا، رابطه جنسی فقط در ديگريست براي ورود به قلمروئي كه از تلخ ترين تا زيانبارترين دلشكستگي ها را به نمايش ميگذارد.
بر سر #عشق نيز همان می آيد كه بر سر تمام احساسات انقلابی برآمده از دل جامعه سرمايه داری. همه آنها زير گام هاي بيرحمانه #نياز_مادی كه در تقابل با اين احساسات است، خرد می شوند. آنها #سركوب می شوند؛ و نمي توانند در عمل تحقق يابند؛ اما اين احساسات وجود دارند. احساسات انقلابي، درست نقطه مقابل اسطوره هايند: آنها حالت جنينی جامعه آينده اند. آرزوی عشق نيز ناقوس مرگ جهان كهنه را می نوازد.
فقط زنان و مردانی كه آزاد باشند می توانند يك رابطه جنسی غير سركوبگرانه و آزاد را شكل دهند. به همين ترتيب، بدون رهائی زنان خاتمه ستم جنسی متصور نيست. بدون شك زنان بايد معماران اخلاقيات نوين انقلابي باشند؛ زيرا از مناسبات جنسي بورژوائي رنج بيشتري مي برند و سركوبگرانه ترين لحظاتش را مي شناسند. معناي اين حرف اينست كه #زنان بايد درگير تحول انقلابی جامعه شوند.
#دو_جنبه_رسوای_ازدواج_بورژوائی
#ازدواج در جوامع سرمايه داری به دو علت #ارتجاعی است. اولا، #وابستگي_اقتصادی زن به شوهر. در نتيجه اين وابستگی، زن به جايگاه فرودست رانده ميشود. اين فرودستي ممكن است بشكل عباراتي نظير اينكه بايد به شوهرش "عشق بورزد، افتخار كند و از وي اطاعت نمايد" در قانون نوشته شده باشد يا نباشد.
ثانيا، غير قابل فسخ بودن پيوند زناشوئی به لحاظ قانوني؛ يا لااقل فوق العاده مشكل بودن آن. تاكيد بر يك راه حل رسمي يعني پيوند داوطلبانه، معنايش اينست كه به جنبه دوم ستم موجود در ازدواج مشغول شويم. اما واقعيت آن است كه زنان (منجمله كساني كه ازدواج قانوني نكرده اند) حتي زمانيكه بسيار ناراضی اند فكر كسب رهائي را كنار ميگذارند، چون تامين اقتصادی خود و فرزندانشان را ناممكن مي بينند. اين مانع عمده بر سر راه آنهاست.
بنابراين #استقلال_اقتصادی زن شرط نخست هرگونه پيوند داوطلبانه حقيقیست. بدون چنين استقلالي، رهنمودهائی نظير پيوند داوطلبانه يا كمونها و يا عشق آزاد با هدف دگرگون كردن مناسبات ميان زن و مرد، آب در هاون كوبيدن است.
برای اينكه پيوندهای داوطلبانه واقعی باشند، استقلال مادي زنان يك پيش شرط مطلقا ضروري است. اما اين به هيچ وجه كافي نيست. مطالبات قانوني به خودي خود اين واقعيت را عوض نميكند كه پيوند ازدواج در اساس غير قابل فسخ محسوب ميشود. ايجاد انقلاب در تفكرات مردانه در مورد ارزش زن، بايد پشتوانه چنين مطالباتي باشد. نتيجه آزادي كامل در گسستن يك پيوند نبايد اين باشد كه مردان كماكان زنان را بعنوان اشياء دور انداختني مورد استفاده قرار دهند. چرا بايد اميد داشته باشيم كه قانوني كردن گسستن دلبخواه پيوند (كه يك سنت ديرينه مردانه است) حتي بشكل سطحي به تحولي كه آرزو داريم در مناسبات زن و مرد ايجاد شود، كمك كند؟ اين يك اميد واهي است. هدف ما از آزادي در تعويض شريك زندگي، كه قبلا امتياز اعلام نشده اي براي مردان بود، بايد ارزش گذاري مجدد بر دلايل يك زندگي مشترك باشد. فقط در اين صورت است كه اين آزادي، خصلت پيشرو خواهد داشت.
#ازدواج در جوامع سرمايه داری به دو علت #ارتجاعی است. اولا، #وابستگي_اقتصادی زن به شوهر. در نتيجه اين وابستگی، زن به جايگاه فرودست رانده ميشود. اين فرودستي ممكن است بشكل عباراتي نظير اينكه بايد به شوهرش "عشق بورزد، افتخار كند و از وي اطاعت نمايد" در قانون نوشته شده باشد يا نباشد.
ثانيا، غير قابل فسخ بودن پيوند زناشوئی به لحاظ قانوني؛ يا لااقل فوق العاده مشكل بودن آن. تاكيد بر يك راه حل رسمي يعني پيوند داوطلبانه، معنايش اينست كه به جنبه دوم ستم موجود در ازدواج مشغول شويم. اما واقعيت آن است كه زنان (منجمله كساني كه ازدواج قانوني نكرده اند) حتي زمانيكه بسيار ناراضی اند فكر كسب رهائي را كنار ميگذارند، چون تامين اقتصادی خود و فرزندانشان را ناممكن مي بينند. اين مانع عمده بر سر راه آنهاست.
بنابراين #استقلال_اقتصادی زن شرط نخست هرگونه پيوند داوطلبانه حقيقیست. بدون چنين استقلالي، رهنمودهائی نظير پيوند داوطلبانه يا كمونها و يا عشق آزاد با هدف دگرگون كردن مناسبات ميان زن و مرد، آب در هاون كوبيدن است.
برای اينكه پيوندهای داوطلبانه واقعی باشند، استقلال مادي زنان يك پيش شرط مطلقا ضروري است. اما اين به هيچ وجه كافي نيست. مطالبات قانوني به خودي خود اين واقعيت را عوض نميكند كه پيوند ازدواج در اساس غير قابل فسخ محسوب ميشود. ايجاد انقلاب در تفكرات مردانه در مورد ارزش زن، بايد پشتوانه چنين مطالباتي باشد. نتيجه آزادي كامل در گسستن يك پيوند نبايد اين باشد كه مردان كماكان زنان را بعنوان اشياء دور انداختني مورد استفاده قرار دهند. چرا بايد اميد داشته باشيم كه قانوني كردن گسستن دلبخواه پيوند (كه يك سنت ديرينه مردانه است) حتي بشكل سطحي به تحولي كه آرزو داريم در مناسبات زن و مرد ايجاد شود، كمك كند؟ اين يك اميد واهي است. هدف ما از آزادي در تعويض شريك زندگي، كه قبلا امتياز اعلام نشده اي براي مردان بود، بايد ارزش گذاري مجدد بر دلايل يك زندگي مشترك باشد. فقط در اين صورت است كه اين آزادي، خصلت پيشرو خواهد داشت.
زماني كه #اجبارات_مادی علت پيوند دو نفر نباشد، معمولا بخاطر عشق با هم می مانند. آزادی مادی اجازه ميدهد كه عشق بطور كامل تحقق يابد؛ اما جامعه بورژوائي اجبارات فراواني در بر دارد كه افراد را وادار ميكند با هم سر كنند. بدين ترتيب، عشق به چيزي اضافي و غير لازم تبديل گشته و در بهترين حالت بهانه با هم ماندن ميشود!
#پيوندهای_داوطلبانه فقط در صورتي ميتوانند معرف پيشرفت واقعی باشند كه با برابری جنسي، نابودی عملكرد اقتصادی خانواده و تغيير مناسبات بين بزرگترها و كوچكترها همراه شوند.
حرف تنها كافي نيست! اگر اين شرايط واقعا موجود نباشد، آزادی های يك پيوند داوطلبانه همه تبديل به آزادی مردان در ستم بر زنان، و آزادي والدين در ستم بر فرزندان، خواهد شد. يعني آزادی هایی كه نهاد ازدواج در جامعه بورژوائي عرضه می كند.
#پيوندهای_داوطلبانه فقط در صورتي ميتوانند معرف پيشرفت واقعی باشند كه با برابری جنسي، نابودی عملكرد اقتصادی خانواده و تغيير مناسبات بين بزرگترها و كوچكترها همراه شوند.
حرف تنها كافي نيست! اگر اين شرايط واقعا موجود نباشد، آزادی های يك پيوند داوطلبانه همه تبديل به آزادی مردان در ستم بر زنان، و آزادي والدين در ستم بر فرزندان، خواهد شد. يعني آزادی هایی كه نهاد ازدواج در جامعه بورژوائي عرضه می كند.
#آزادی_انتخاب
در جامعه ما، طرفين فقط بعد از در نظر گرفتن همه جوانب عملی و انواع و اقسام محاسبات، بهم می پيوندند. با محاسبات بورژوائی بخوبي آشنائيم: حساب جهيزيه؛ حساب ارث و ميراث؛ سبك و سنگين كردن آنچه زندگي اجتماعي جديد در مقابل فرصتهای از دست رفته نصيب زن ميكند ـ همه اين حساب و كتابها قبل از هرگونه تصميم گيري انجام مي شود بطوري كه ازدواج ها از پيش ترتيب داده شده بنظر مي آيند. از زن هيچ چيز نميخواهند مگر اينكه فرزنداني بياورد و رفتاري كاملا خانمانه داشته باشد؛ اين مطلقا الزامي است. و شوهر كه امتياز آگاه كردن همسر "معصومش" به وظايف رقت آور اتاق خواب را دارد، پيشاپيش، جاي ديگر، يك زندگي ديگر، براي خود ترتيب داده و اطمينان خاطر دارد كه ميتواند خارج از چارچوب ازدواج به خوشگذرانيهاي خود ادامه دهد.
اما فقط #بورژوازی نيست كه "منافع" يا ساير مسائل مربوط به يك #ازدواج را محاسبه ميكند. ساير طبقات اجتماعي نيز اين كار را ميكنند، هرچند معيارهايشان به اندازه بورژوازي منحط نيست. دهقان كه هيچ انتخابي مگر زراعت بر زمين خويش ندارد، دنبال زنی ميگردد كه كيفيات لازم براي انجام وظايف آتي را داشته باشد. او يك زن قوي، كاري و كاملا آشنا با چم و خم زندگي دهقاني ميخواهد. يك منشي حاضر نيست قلم و كاغذش را بسادگي با داس و چنگگ عوض كند.
دختر جوان يك خانواده كارگري شانس خود را براي يافتن مردي كه شغل ثابت، اتوموبيل و خانه دارد مي آزمايد و چندان چشم و گوش بسته به دام عشق نمي افتد!
بيائيد به قضيه از نظر عملی بنگريم. كافيست نگاهي به چندين هزار ازدواج رمانتيك بيندازيم تا دريابيم كه حرف از "آزادی انتخاب" همانقدر توخالی است كه "عشق در نگاه اول"!
فلان زن با همسايه ديوار به ديوارش ازدواج ميكند زيرا اولين مردي است كه به او پيشنهاد ازدواج داده است. ديگري با پدر بچه اش ازدواج ميكند زيرا جامعه به اين كار مجبورش كرده است. زنان بدين شكل ازدواج ميكنند تا تنها نباشند؛ زيرا در صورت تنها ماندن منزوي شده و از نظر اقتصادي در موقعيت دشواري قرار ميگيرند. آيا هيچيك از اين زنان ـ كه نماينده اكثريت زنان جامعه ما هستند ـ در عمل آزادي انتخاب دارند؟ اگر از پيوند داوطلبانه دو فرد برابر حرف ميزنيم، آنگاه حداقل بايد ضرورت ايجاد شرايطي كه آزادي انتخاب حقيقي در گرو آنست را به رسميت بشناسيم.
مسئله، صرفا ممنوع كردن ازدواج هاي ترتيب داده شده يا ساير ازدواج هاي اجباري نيست. مردان و زنان، هر دو، بايد اختيار واقعي زندگي خود را داشته باشند؛ اختياري كه زير فشارهاي اقتصادي و ايدئولوژيك نباشد و آگاهانه به كار برده شود. اين را فقط ميتوان با پيروي از معيارهاي سياسي عيني متحقق كرد؛ معيارهائي منطبق بر پراتيك اجتماعي گوناگون كنوني كه چارچوب انتخاب شريك زندگي را تعيين ميكند.
در جامعه ما، طرفين فقط بعد از در نظر گرفتن همه جوانب عملی و انواع و اقسام محاسبات، بهم می پيوندند. با محاسبات بورژوائی بخوبي آشنائيم: حساب جهيزيه؛ حساب ارث و ميراث؛ سبك و سنگين كردن آنچه زندگي اجتماعي جديد در مقابل فرصتهای از دست رفته نصيب زن ميكند ـ همه اين حساب و كتابها قبل از هرگونه تصميم گيري انجام مي شود بطوري كه ازدواج ها از پيش ترتيب داده شده بنظر مي آيند. از زن هيچ چيز نميخواهند مگر اينكه فرزنداني بياورد و رفتاري كاملا خانمانه داشته باشد؛ اين مطلقا الزامي است. و شوهر كه امتياز آگاه كردن همسر "معصومش" به وظايف رقت آور اتاق خواب را دارد، پيشاپيش، جاي ديگر، يك زندگي ديگر، براي خود ترتيب داده و اطمينان خاطر دارد كه ميتواند خارج از چارچوب ازدواج به خوشگذرانيهاي خود ادامه دهد.
اما فقط #بورژوازی نيست كه "منافع" يا ساير مسائل مربوط به يك #ازدواج را محاسبه ميكند. ساير طبقات اجتماعي نيز اين كار را ميكنند، هرچند معيارهايشان به اندازه بورژوازي منحط نيست. دهقان كه هيچ انتخابي مگر زراعت بر زمين خويش ندارد، دنبال زنی ميگردد كه كيفيات لازم براي انجام وظايف آتي را داشته باشد. او يك زن قوي، كاري و كاملا آشنا با چم و خم زندگي دهقاني ميخواهد. يك منشي حاضر نيست قلم و كاغذش را بسادگي با داس و چنگگ عوض كند.
دختر جوان يك خانواده كارگري شانس خود را براي يافتن مردي كه شغل ثابت، اتوموبيل و خانه دارد مي آزمايد و چندان چشم و گوش بسته به دام عشق نمي افتد!
بيائيد به قضيه از نظر عملی بنگريم. كافيست نگاهي به چندين هزار ازدواج رمانتيك بيندازيم تا دريابيم كه حرف از "آزادی انتخاب" همانقدر توخالی است كه "عشق در نگاه اول"!
فلان زن با همسايه ديوار به ديوارش ازدواج ميكند زيرا اولين مردي است كه به او پيشنهاد ازدواج داده است. ديگري با پدر بچه اش ازدواج ميكند زيرا جامعه به اين كار مجبورش كرده است. زنان بدين شكل ازدواج ميكنند تا تنها نباشند؛ زيرا در صورت تنها ماندن منزوي شده و از نظر اقتصادي در موقعيت دشواري قرار ميگيرند. آيا هيچيك از اين زنان ـ كه نماينده اكثريت زنان جامعه ما هستند ـ در عمل آزادي انتخاب دارند؟ اگر از پيوند داوطلبانه دو فرد برابر حرف ميزنيم، آنگاه حداقل بايد ضرورت ايجاد شرايطي كه آزادي انتخاب حقيقي در گرو آنست را به رسميت بشناسيم.
مسئله، صرفا ممنوع كردن ازدواج هاي ترتيب داده شده يا ساير ازدواج هاي اجباري نيست. مردان و زنان، هر دو، بايد اختيار واقعي زندگي خود را داشته باشند؛ اختياري كه زير فشارهاي اقتصادي و ايدئولوژيك نباشد و آگاهانه به كار برده شود. اين را فقط ميتوان با پيروي از معيارهاي سياسي عيني متحقق كرد؛ معيارهائي منطبق بر پراتيك اجتماعي گوناگون كنوني كه چارچوب انتخاب شريك زندگي را تعيين ميكند.
#تجربه_ما
ما در تجربه اسارت خود در جمهوری اسلامی بارها با این استدلال حكومتیان و تئوریسین های مردسالار روبرو شده ایم كه #حق، حق است. #عدالت، عدالت است. #قانون، قانون است و بیطرف است و زن و مرد نمی شناسد! نیمی از آسمان با نگاه به قوانین مدنی چین انقلابی، پوچی و عوامفریبانه بودن این قبیل استدلالات را خوب نشان می دهد و به ما می گوید كه لازمه رفع #ستم و #نابرابری، تدوین قوانین تبعیض آمیز و نابرابر مثبت به نفع ستمدیدگان است. در جامعه ای كه اسیر نابرابری و #تبعیض_جنسیتی علیه زنان است، تنها قوانینی می تواند عادلانه باشد و به رفع ستمدیدگی و فرودستی زنان كمك كند كه به ضرر موقعیت برتر مردان در همه زمینه ها باشد.
#نیمی_از_آسمان، موضوع قانون و جنسیت را در زمینه هایی مثل اشتغال و دستمزد، آموزش و پرورش، خانواده و ازدواج و طلاق، روابط جنسی قبل از ازدواج و سقط جنین بررسی می كند.
احتیاج نیست كه ما با همه نظراتی كه #كلودی_بوروایل مطرح می كند موافق باشیم یا كل تجربه چین انقلابی در این زمینه را بی كم و كاست بدانیم. مساله اینست كه كتاب نیمی از آسمان ما را با به عمل درآمدن افکار پیشرو و انقلابی در مناسبات چند صد میلیون زن و مرد آشنا می كند و دریچه های بیشماری را به روی ما می گشاید تا بتوانیم گسترده تر و عمیق تر به یك مساله مهم اجتماعی و طبقاتی یعنی مساله #زن نگاه كنیم.
📚 https://t.me/AntiReligion/140
🔚 پایان...
📎 #نیمی_از_آسمان #كلودی_بوروایل #زن #زنان #چین #انقلاب #ستم_جنسیتی #مردسالاری #دین #ازدواج_ناخواسته #رادیکال #تغییر_ریشه_ای #فرهنگ_جنسی #سركوب_جنسی #سرمايه_داری #پرولتاريا #خانه_داری #پختن #شستن #عشق #نياز_مادی #استقلال_اقتصادی #سرمايه_داری #پيوندهای_داوطلبانه #بورژوازی #تبعیض_جنسیتی
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
ما در تجربه اسارت خود در جمهوری اسلامی بارها با این استدلال حكومتیان و تئوریسین های مردسالار روبرو شده ایم كه #حق، حق است. #عدالت، عدالت است. #قانون، قانون است و بیطرف است و زن و مرد نمی شناسد! نیمی از آسمان با نگاه به قوانین مدنی چین انقلابی، پوچی و عوامفریبانه بودن این قبیل استدلالات را خوب نشان می دهد و به ما می گوید كه لازمه رفع #ستم و #نابرابری، تدوین قوانین تبعیض آمیز و نابرابر مثبت به نفع ستمدیدگان است. در جامعه ای كه اسیر نابرابری و #تبعیض_جنسیتی علیه زنان است، تنها قوانینی می تواند عادلانه باشد و به رفع ستمدیدگی و فرودستی زنان كمك كند كه به ضرر موقعیت برتر مردان در همه زمینه ها باشد.
#نیمی_از_آسمان، موضوع قانون و جنسیت را در زمینه هایی مثل اشتغال و دستمزد، آموزش و پرورش، خانواده و ازدواج و طلاق، روابط جنسی قبل از ازدواج و سقط جنین بررسی می كند.
احتیاج نیست كه ما با همه نظراتی كه #كلودی_بوروایل مطرح می كند موافق باشیم یا كل تجربه چین انقلابی در این زمینه را بی كم و كاست بدانیم. مساله اینست كه كتاب نیمی از آسمان ما را با به عمل درآمدن افکار پیشرو و انقلابی در مناسبات چند صد میلیون زن و مرد آشنا می كند و دریچه های بیشماری را به روی ما می گشاید تا بتوانیم گسترده تر و عمیق تر به یك مساله مهم اجتماعی و طبقاتی یعنی مساله #زن نگاه كنیم.
📚 https://t.me/AntiReligion/140
🔚 پایان...
📎 #نیمی_از_آسمان #كلودی_بوروایل #زن #زنان #چین #انقلاب #ستم_جنسیتی #مردسالاری #دین #ازدواج_ناخواسته #رادیکال #تغییر_ریشه_ای #فرهنگ_جنسی #سركوب_جنسی #سرمايه_داری #پرولتاريا #خانه_داری #پختن #شستن #عشق #نياز_مادی #استقلال_اقتصادی #سرمايه_داری #پيوندهای_داوطلبانه #بورژوازی #تبعیض_جنسیتی
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
Telegram
Aпτiгeligioп
https://t.me/AntiReligionArchives/844
#مردان به عنوان محافظین جامعه:
بدن مرد شبیه یک تیغه دو لبه برایش عمل کرده است. از طرفی به خاطر تفاوت های فیزیکی که با #زنان دارد (بدن زمخت تر، خشونت پذیر تر، سریعتر، بزرگتر، با تحمل درد بیشتر و از همه مهمتر شجاعتر)، مسئولیت واکنش های فیزیکی سریع (از شکار تا مقابله با یورش قبائل و حیوانات) به او محول شده است. مسئولیتی که در ضمن به وسیله ای برای اثبات #مردانگی و #قدرت او در جمع نیز تبدیل گشته است.
از طرف دیگر به خاطر همان تفاوت فیزیکی، انسان مذکر ذاتا یکبار مصرف نیز ساخته شده است! حقیقیتی که در بطن تفاوت بین #تخمک و #اسپرم قابل مشاهده است. قدر و ارزش تخمک و کمیابی و در دسترس همیشگی نبودنش بهایش را از اسپرم که همیشه و به وفور در دسترس است بیشتر کرده است.
بدین ترتیب، تیغ دو لبهِ برتری فیزیکی انسانِ مذکر، او را هم توانا برای محافظت جمع می سازد و هم به خاطر زیادی دردسترس بودن میلیاردها اسپرم، ِسرنوشت و مسئولیت های مرگبار هم برایش تعیین شده است!
بدن مرد شبیه یک تیغه دو لبه برایش عمل کرده است. از طرفی به خاطر تفاوت های فیزیکی که با #زنان دارد (بدن زمخت تر، خشونت پذیر تر، سریعتر، بزرگتر، با تحمل درد بیشتر و از همه مهمتر شجاعتر)، مسئولیت واکنش های فیزیکی سریع (از شکار تا مقابله با یورش قبائل و حیوانات) به او محول شده است. مسئولیتی که در ضمن به وسیله ای برای اثبات #مردانگی و #قدرت او در جمع نیز تبدیل گشته است.
از طرف دیگر به خاطر همان تفاوت فیزیکی، انسان مذکر ذاتا یکبار مصرف نیز ساخته شده است! حقیقیتی که در بطن تفاوت بین #تخمک و #اسپرم قابل مشاهده است. قدر و ارزش تخمک و کمیابی و در دسترس همیشگی نبودنش بهایش را از اسپرم که همیشه و به وفور در دسترس است بیشتر کرده است.
بدین ترتیب، تیغ دو لبهِ برتری فیزیکی انسانِ مذکر، او را هم توانا برای محافظت جمع می سازد و هم به خاطر زیادی دردسترس بودن میلیاردها اسپرم، ِسرنوشت و مسئولیت های مرگبار هم برایش تعیین شده است!
مرد #یکبار_مصرف است چراکه مثلا یک قبیله ١٠٠ نفره اگر ۴۵ مردشان هم در دفاع از گروه بمیرند با ۵ مرد باقیمانده می توانند ظرف یکسال به اندازه تعداد مردان کشته شده فرزند به قبیله اضافه شود اما اگر زنان مشغول دفاع می شدند و ۴۵ نفرشان در حین دفاع می مردند زنان باقیمانده قبیله در مجموع فقط ۵ فرزند هر سال به جمعیت می توانست بیفزایند.
زیاد بودن مردان و قدرت #تولیدمثل زیادشان، باعث پذیرفتن مسئولیت حفاظت از قبیله و کشته شدن برای قبیله را رسمیت می بخشد. این اتفاق به نظر ناگوار که منجر به یک هویت اصلی مردانه مرگبار شده است؛ یک وزنهِ اساسی و شانس برای داشتن قدرت و #کنترل_جامعه توسط مردان را مهیا می کند.
ترشح فراوانِ هورمون #تستسترون در بدن مردان از طرفی به آنها جسارت لازم برای دفاع تا سر حد مرگ در برابر دشمنان و حیوانات درنده را می داد و از طرف دیگر به خاطر فیزیک درشت تر و چابک تر، #حفاظت از گروه برای شان طبیعی تر و میسر تر می گشت.
زیاد بودن مردان و قدرت #تولیدمثل زیادشان، باعث پذیرفتن مسئولیت حفاظت از قبیله و کشته شدن برای قبیله را رسمیت می بخشد. این اتفاق به نظر ناگوار که منجر به یک هویت اصلی مردانه مرگبار شده است؛ یک وزنهِ اساسی و شانس برای داشتن قدرت و #کنترل_جامعه توسط مردان را مهیا می کند.
ترشح فراوانِ هورمون #تستسترون در بدن مردان از طرفی به آنها جسارت لازم برای دفاع تا سر حد مرگ در برابر دشمنان و حیوانات درنده را می داد و از طرف دیگر به خاطر فیزیک درشت تر و چابک تر، #حفاظت از گروه برای شان طبیعی تر و میسر تر می گشت.
کشته و مجروح شدن مردان به این دلیل بی اهمیت بود چون دانه های حیاتی هر مرد (اسپرم) گاهی تعدادش به میلیاردها هم می رسید.
«ساده و در دسترس بودن» کپی کروموزومی مردان، رابطه مستقیمی با از خودگذشتگی مردان برای حفاظت جامعه انسانی داشت. اجتماعات انسانی هیچوقت از نظر مقدار، در مضیقهِ داشتن مردان نبود چون برای هر قبیلهِ صدمه دیده از جنگ با همسایه ها، حیوانات و امراض، فقط وجود چند مرد باقیمانده کافی بود تا #بقای تمام گروه تداوم یابد.
این واقعیت که هر مرد هم تا آخرین لحظه عمر خود قادر به تولیدمثل است به بی بهایی جانِ مردان درطول #تاریخ بدل شد. این واقعیت در تضاد پر رنگی با زن و محدودیت قطعی اش در تخمک گذاری یک بار در ماه قرار می گیرد. برای همین از دست دادن یک زن، ضربه سنگین تری را بر گروه ایجاد می کرد تا کشته و مجروح شدن مردان بیشمار …
«ساده و در دسترس بودن» کپی کروموزومی مردان، رابطه مستقیمی با از خودگذشتگی مردان برای حفاظت جامعه انسانی داشت. اجتماعات انسانی هیچوقت از نظر مقدار، در مضیقهِ داشتن مردان نبود چون برای هر قبیلهِ صدمه دیده از جنگ با همسایه ها، حیوانات و امراض، فقط وجود چند مرد باقیمانده کافی بود تا #بقای تمام گروه تداوم یابد.
این واقعیت که هر مرد هم تا آخرین لحظه عمر خود قادر به تولیدمثل است به بی بهایی جانِ مردان درطول #تاریخ بدل شد. این واقعیت در تضاد پر رنگی با زن و محدودیت قطعی اش در تخمک گذاری یک بار در ماه قرار می گیرد. برای همین از دست دادن یک زن، ضربه سنگین تری را بر گروه ایجاد می کرد تا کشته و مجروح شدن مردان بیشمار …
به نظر می رسد سه نوع برخورد عمومی توسط مردان و زنان درباره گذشته و اکنون #بشر وجود دارد. بسیاری از منتقدین وضعیت طبیعی بدن انسان ها می گویند همه این بهانه ها توجیهی است برای افراط و تفریط هایی که مردان برای کنترل همه چیز و از جمله زنان ایجاد کرده اند.
گروهی دیگر معتقدند هر چه که انجام دادیم بهترین رفتار بشر بر اساس ترجیح طبیعت بر جنس مرد بوده است و نباید رهبری و کنترل مردان به هم بخورد.
گروه سومی هم هستند که بعد از تحولات سریع بعد از انقلاب صنعتی اروپا و بویژه در نیم قرن اخیر باور دارند که مردان توانسته اند از طریق کنترل و مدیریت بهترِ غرائز خویش، بر سرعتِ تسلط تکنیکی بشر برای تسلط بر #طبیعت بیفزایند. به همین خاطر بشر معاصر بهتر است بر اساس شرائط و واقعیت های جدید، حضور قدرتمند زنان در عرصه های زندگی را فرخنده بداند و از این به بعد به فکر رابطه سالم و برابر با نیمه دیگر اجتماع باشد.
گروهی دیگر معتقدند هر چه که انجام دادیم بهترین رفتار بشر بر اساس ترجیح طبیعت بر جنس مرد بوده است و نباید رهبری و کنترل مردان به هم بخورد.
گروه سومی هم هستند که بعد از تحولات سریع بعد از انقلاب صنعتی اروپا و بویژه در نیم قرن اخیر باور دارند که مردان توانسته اند از طریق کنترل و مدیریت بهترِ غرائز خویش، بر سرعتِ تسلط تکنیکی بشر برای تسلط بر #طبیعت بیفزایند. به همین خاطر بشر معاصر بهتر است بر اساس شرائط و واقعیت های جدید، حضور قدرتمند زنان در عرصه های زندگی را فرخنده بداند و از این به بعد به فکر رابطه سالم و برابر با نیمه دیگر اجتماع باشد.
مردان به عنوان حامیان جامعه:
#شکار از اولین تولیدات جهت دار مردان بوده است که هم به قدرت فیزیکی، تحمل دشواری ها، کنترل احساسات و حتی ابتکار و حتی الهام نیاز داشت. خود شکار در اساس خود نوعی تمرین و آمادگی برای جنگیدن بهتر و دفاعی است که مرد محافظ جامعه مسئولش بود.
مردانی که تهیه کننده مواد مورد نیاز جمع بودند می بایست قبل از هر چیز از برکت مستقل و مختار بودن بهره ببرند. هدیه ای که در ازای داشتن آن، می بایست به صورت مختار، بخش اصلی شکار یا مواد به چنگ آمده از گروه های دیگر را با قبیله خود سهیم گردند.
مردان از این نعمت و قدر و منزلت برخوردار شدند چون قادر به طی مسافت های طولانی و دور بودن از فرزندان، برای شان میسر بود در حالی که زنان به دلیل وابستگی و احتیاج کودکان، نمی توانستند از آن برخودار گردند. مردان در ضمن #فیزیک_قوی تری داشتند و همانطور که در ابتدای نوشتار مطرح شد برنگشتن شان هم، #قبیله و تداومش را به مخاطره نمی افکند.
#شکار از اولین تولیدات جهت دار مردان بوده است که هم به قدرت فیزیکی، تحمل دشواری ها، کنترل احساسات و حتی ابتکار و حتی الهام نیاز داشت. خود شکار در اساس خود نوعی تمرین و آمادگی برای جنگیدن بهتر و دفاعی است که مرد محافظ جامعه مسئولش بود.
مردانی که تهیه کننده مواد مورد نیاز جمع بودند می بایست قبل از هر چیز از برکت مستقل و مختار بودن بهره ببرند. هدیه ای که در ازای داشتن آن، می بایست به صورت مختار، بخش اصلی شکار یا مواد به چنگ آمده از گروه های دیگر را با قبیله خود سهیم گردند.
مردان از این نعمت و قدر و منزلت برخوردار شدند چون قادر به طی مسافت های طولانی و دور بودن از فرزندان، برای شان میسر بود در حالی که زنان به دلیل وابستگی و احتیاج کودکان، نمی توانستند از آن برخودار گردند. مردان در ضمن #فیزیک_قوی تری داشتند و همانطور که در ابتدای نوشتار مطرح شد برنگشتن شان هم، #قبیله و تداومش را به مخاطره نمی افکند.
و اما پیامدهای این مسیر تاریخی:
آنچه مطرح شد مجموعه ای بود از خصوصیاتی که مردان را از کودکی وا می داشت که با تمام وجود حس #رقابت و #برتری_طلبی و #زیاده_خواهی در آنها شکوفا گردد. این همه صفاتی بود که بر #تولید و #قدرت و حتی #اختراع و #دانش اجتماع بشری می افزود. تنها نقیصه این مسیر تاریخی این بود که به هر ترتیبی که شکل گرفت منجر به رشد و قدرت بی حد و حصر مردان شد و زنان از این مسیر رشد، آزادی، هویت پذیری و شخصیتِ بلندپرواز و زیاده خواه داشتن و بویژه مستقل بودن، خارج نگه داشته شدند.
آنچه مطرح شد مجموعه ای بود از خصوصیاتی که مردان را از کودکی وا می داشت که با تمام وجود حس #رقابت و #برتری_طلبی و #زیاده_خواهی در آنها شکوفا گردد. این همه صفاتی بود که بر #تولید و #قدرت و حتی #اختراع و #دانش اجتماع بشری می افزود. تنها نقیصه این مسیر تاریخی این بود که به هر ترتیبی که شکل گرفت منجر به رشد و قدرت بی حد و حصر مردان شد و زنان از این مسیر رشد، آزادی، هویت پذیری و شخصیتِ بلندپرواز و زیاده خواه داشتن و بویژه مستقل بودن، خارج نگه داشته شدند.
بله. برای هزاران سال، شرایطی ایجاد شده بود که مردان برندهِ فرصت های زندگی بودند. حق کار و تحصیل و سفر و قدرت بدنی شان، آنها را از زنان متمایز کرد. همه دانشمندان، روحانیون، شاهان و خدایان معمولا مرد بودند. مردان توانستند کنترل کننده میل جنسی زنان باشند.
ولی در کل، بازنده اصلی زندگی، مردان بودند چون مرگبارترین کار جامعه یعنی #جنگ به عهده آنها بود. #دفاع از قبیله یا تعرض به قبایل دیگر توسط #مردان صورت می گرفت. جنگ معمولا حرفه مردان بود و بخش بزرگی از مردان جوان در طول تاریخ به جنگها سوق داده می شدند.
سپردن جنگ به مردان دلایل مشخص بیولوژیک داشت. تعدادش برای جنگ، کار و شکار لازم بود ولی برای تولید فرزند و افزایش جمعیت قبیله، تعداد مردان اساسی نبود و نقش زاپاس را داشتند.
ولی در کل، بازنده اصلی زندگی، مردان بودند چون مرگبارترین کار جامعه یعنی #جنگ به عهده آنها بود. #دفاع از قبیله یا تعرض به قبایل دیگر توسط #مردان صورت می گرفت. جنگ معمولا حرفه مردان بود و بخش بزرگی از مردان جوان در طول تاریخ به جنگها سوق داده می شدند.
سپردن جنگ به مردان دلایل مشخص بیولوژیک داشت. تعدادش برای جنگ، کار و شکار لازم بود ولی برای تولید فرزند و افزایش جمعیت قبیله، تعداد مردان اساسی نبود و نقش زاپاس را داشتند.
#زنان در طول تاریخ، #سکس شان #محدود و #کنترل شد. از درس و کار و بقیه فرصت ها بازمانده بودند ولی به جای آن ناگزیر نبودند معمولا در حین حفاظت از قبیله بمیرند. تلفات زنان و کودکان البته همیشه بود، بخصوص بعد از شکست یک قبیله… ولی معمولا زنان در جنگ ها حضور عمومی نداشتند. زن باید می ماند چون هر زن هر سال فقط یک فرزند می توانست به جامعه جنگزده اضافه کند. اهمیت وجودش بیشتر بود. زنان اگر مسئولیت جنگ را داشتند باقیمانده شان از جنگ قادر به بازسازی جمعیت قبیله نبودند.
زنان خیلی چیزها را در این هزاران سال از دست دادند و مردان جان شان را… و آنچه بیان شد ماجرای تحول و تمدن یک مجموعه نابرابر و ناقص بود که بی شک همه ضرر دیدیم. اما این حقیقت و شیوه گذشتگان بود؛ اکنون با افزایش حقوق زنان به سمت برابری و عدم کنترل همدیگر می رویم البته امیدواریم...
🔚 پایان...
📎 #حفاظت #حمایت #صیانت #هویت #مردانگی #تخمک #اسپرم #یکبار_مصرف #تولیدمثل #کنترل_جامعه #تستسترون #تاریخ #طبیعت #بشر #شکار #فیزیک_قوی #رقابت #برتری_طلبی #زیاده_خواهی #اختراع #دانش #جنگ #دفاع #مردان #زنان
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
زنان خیلی چیزها را در این هزاران سال از دست دادند و مردان جان شان را… و آنچه بیان شد ماجرای تحول و تمدن یک مجموعه نابرابر و ناقص بود که بی شک همه ضرر دیدیم. اما این حقیقت و شیوه گذشتگان بود؛ اکنون با افزایش حقوق زنان به سمت برابری و عدم کنترل همدیگر می رویم البته امیدواریم...
🔚 پایان...
📎 #حفاظت #حمایت #صیانت #هویت #مردانگی #تخمک #اسپرم #یکبار_مصرف #تولیدمثل #کنترل_جامعه #تستسترون #تاریخ #طبیعت #بشر #شکار #فیزیک_قوی #رقابت #برتری_طلبی #زیاده_خواهی #اختراع #دانش #جنگ #دفاع #مردان #زنان
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives