به باور مارکس، انسانی که از بطن خویشتن طرح دین را درانداخته، بهواسطهی همین طرح به مناسبات مشخص اجتماعی واکنش نشان میدهد. #جهان_واژگونه، آگاهی واژگونهی دینی را تولید میکند. بنابراین، #از_خودبیگانگی_دینی نیازمند نقد عملی آن اوضاع اسفبار اجتماعی است که دین را پدید آوردهاند. دین نیز به سهم خود این اوضاع اسفبار را توجیه میکند. پس دین برای مارکس چهرهای دوگانه دارد:
از یکسو توجیهگر و تثبیتکنندهی فلاکت مناسبات اجتماعی موجود است و از دیگرسو اعتراضی به این مناسبات. ولی این اعتراض بیتاثیر و بیرمق است، چرا که دین آدمی را از این جهان و تلاش برای تغییر آن رویگردان میکند و با حواله دادن او به آنجهان، به تسلی خاطر او میپردازد. از این روست که دین نهایتا نقشی #مخدر و #آرامبخش و مآلا فلجکننده دارد و از این منظر است که «دین، افیون توده هاست».
از یکسو توجیهگر و تثبیتکنندهی فلاکت مناسبات اجتماعی موجود است و از دیگرسو اعتراضی به این مناسبات. ولی این اعتراض بیتاثیر و بیرمق است، چرا که دین آدمی را از این جهان و تلاش برای تغییر آن رویگردان میکند و با حواله دادن او به آنجهان، به تسلی خاطر او میپردازد. از این روست که دین نهایتا نقشی #مخدر و #آرامبخش و مآلا فلجکننده دارد و از این منظر است که «دین، افیون توده هاست».
بطور خلاصه میتوان گفت که مارکس در حالی که همهی اشکال دین را نقد میکند، دگرگونی مناسبات اجتماعی را نشانه میگیرد. برای او دین عاملی برای از خودبیگانگی آدمی است. آدمی اولوهیتی میسازد و سپس این اولوهیت را برای سرنوشت خود مسئول میداند؛ در صورتی که این آدمی است که دین را ساخته و نه دین آدمی را.
از دیدگاه مارکس، آدمی از سوی دیگر از طریق ساختن دین، به خود قواعد و ممنوعیتهایی را تحمیل میکند که مانع رشد و شکوفایی او میشوند. او از این گذرگاه مطیع مراجع و اتوریته های دینی میشود که مشروعیت آنها یا بر مناسباتی موهوم و خیالی با اولوهیت استوارند، یا برخاسته از امتیازهای ناشی از دانستنیهایی دربارهی امور دینی. ادیان بقایای ایدئولوژیهای اعصار گذشتهاند و نمایانگر «آگاهی واژگونه نسبت به جهان».
به باور مارکس، ادیان همچنین نقشی تخدیرکننده دارند و در خدمت آن هستند که هستی آدمی را از طریق رویاپردازی و تسلی خاطر برای آنجهان، تحملپذیر کنند و از این طریق فلاکت موجود را پایدار سازند و مشروعیت بخشند. از این منظر، نقد دین فقط نیازمند نقدی نظری نیست، بلکه محتاج تغییرات مادی زندگی و براندازی آن مناسبات اجتماعی است که دین را به عنوان «آه مخلوق در تنگنا افتاده» ضروری کرده است. با چنین رویکردی است که میتوان به جنگ اوضاع رفت و «سلاح نقد» را با «نقد سلاح» تکمیل کرد.
📚 در همین زمینه: نگاهی به اندیشههای لودویگ فویرباخ در نقد دین
https://t.me/AntiReligionArchives/296
🔚 پایان...
📎 #کارل_مارکس #نقد_دین #دین_تریاک_مردم_است #توهمات #آرامبخش #مخدر #از_خودبیگانگی_دینی #جهان_واژگونه #فلاکت_دینی #جامعه #حکومت #خدا #لودویگ_فویرباخ
🗂 @AntiReligionArchives
از دیدگاه مارکس، آدمی از سوی دیگر از طریق ساختن دین، به خود قواعد و ممنوعیتهایی را تحمیل میکند که مانع رشد و شکوفایی او میشوند. او از این گذرگاه مطیع مراجع و اتوریته های دینی میشود که مشروعیت آنها یا بر مناسباتی موهوم و خیالی با اولوهیت استوارند، یا برخاسته از امتیازهای ناشی از دانستنیهایی دربارهی امور دینی. ادیان بقایای ایدئولوژیهای اعصار گذشتهاند و نمایانگر «آگاهی واژگونه نسبت به جهان».
به باور مارکس، ادیان همچنین نقشی تخدیرکننده دارند و در خدمت آن هستند که هستی آدمی را از طریق رویاپردازی و تسلی خاطر برای آنجهان، تحملپذیر کنند و از این طریق فلاکت موجود را پایدار سازند و مشروعیت بخشند. از این منظر، نقد دین فقط نیازمند نقدی نظری نیست، بلکه محتاج تغییرات مادی زندگی و براندازی آن مناسبات اجتماعی است که دین را به عنوان «آه مخلوق در تنگنا افتاده» ضروری کرده است. با چنین رویکردی است که میتوان به جنگ اوضاع رفت و «سلاح نقد» را با «نقد سلاح» تکمیل کرد.
📚 در همین زمینه: نگاهی به اندیشههای لودویگ فویرباخ در نقد دین
https://t.me/AntiReligionArchives/296
🔚 پایان...
📎 #کارل_مارکس #نقد_دین #دین_تریاک_مردم_است #توهمات #آرامبخش #مخدر #از_خودبیگانگی_دینی #جهان_واژگونه #فلاکت_دینی #جامعه #حکومت #خدا #لودویگ_فویرباخ
🗂 @AntiReligionArchives
Telegram
ΑпτiгeligioпΑгcives
📚 مقاله شماره: #بیست_و_چهار
📝 عنوان: نگاهی به اندیشههای لودویگ فویرباخ در نقد دین
🆔 https://t.me/AntiReligionArchives/296
📝 عنوان: نگاهی به اندیشههای لودویگ فویرباخ در نقد دین
🆔 https://t.me/AntiReligionArchives/296