This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معصومه سلیمانی دارنده مدال جهانی کشتی، قهرمان پیشین کشتی ایران و داور کشتی و جودو، و از بازداشتشدگان آیان ۹۸، در این ویدیو از پروندهسازی جدید علیه خود در خصوص تردد بدون حجاب اجباری خبر میدهد.
او ضمن انتشار این ویدیو نوشته:
«درود به مردم شریف ایران
پس از بارها تهدید، بازداشت، بازجویی، جریمه نقدی و محرومیت از ورزش و حقوق اجتماعی، پرونده سازیهای مختلف و اتهامات واهی بار دیگر در تاریخ ۳۱ اردیبهشت و به ناحق در شعبه هشتم بازپرسی شهرستان خرمآباد به اتهام "دعوی طرفیت بنده( معصومه سلیمانی ) مبنی بر حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی" باید از خودم در مقابلِ این ناعدالتی دفاع کنم.
من مادر یک کودک شیرخوار ده ماهه ضمن رد این اتهام واهی، از شما مردم شریف ایران و رسانههای آزاد تقاضا دارم، صدای من و ما باشید.
به امید روزهای خوب
به امید فرداهای بهتر
به امید روزی که زن بودن جرم نباشد...
به امید روزی که رانت جرم باشد.
به امید روزی که افراد فاسد جایی در دستگاههای دولتی نداشته باشند.
به امید روزی که دست برادران قاچاقچی کوتاه شود.
به امید روزی که نخبهها تحت فشار مهاجرت نکنند.
به امید روزهای خوب، به امید آینده روشن و ایران آباد و آزاد»
#معصومه_سلیمانی #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن انتشار این ویدیو نوشته:
«درود به مردم شریف ایران
پس از بارها تهدید، بازداشت، بازجویی، جریمه نقدی و محرومیت از ورزش و حقوق اجتماعی، پرونده سازیهای مختلف و اتهامات واهی بار دیگر در تاریخ ۳۱ اردیبهشت و به ناحق در شعبه هشتم بازپرسی شهرستان خرمآباد به اتهام "دعوی طرفیت بنده( معصومه سلیمانی ) مبنی بر حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی" باید از خودم در مقابلِ این ناعدالتی دفاع کنم.
من مادر یک کودک شیرخوار ده ماهه ضمن رد این اتهام واهی، از شما مردم شریف ایران و رسانههای آزاد تقاضا دارم، صدای من و ما باشید.
به امید روزهای خوب
به امید فرداهای بهتر
به امید روزی که زن بودن جرم نباشد...
به امید روزی که رانت جرم باشد.
به امید روزی که افراد فاسد جایی در دستگاههای دولتی نداشته باشند.
به امید روزی که دست برادران قاچاقچی کوتاه شود.
به امید روزی که نخبهها تحت فشار مهاجرت نکنند.
به امید روزهای خوب، به امید آینده روشن و ایران آباد و آزاد»
#معصومه_سلیمانی #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد تولیدکنندگان در شهرک صنعتی شیراز، سهشنبه ۳۰ اردیبهشت در اعتراض به قطع برق اعتصاب کرده و راهها را بستهاند.
ناکارآمدی جمهوری اسلامی در تولید و مدیریت انرژی علاوه بر زندگی مردم عادی بخش صنعت بویژه تولیدکنندگان و صنعتگران بخش خصوصی را با مشکلات جدی مواجه کرده است.
#برق #قطع_برق #نه_به_جمهوری_اسلامی #اعتصابات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد تولیدکنندگان در شهرک صنعتی شیراز، سهشنبه ۳۰ اردیبهشت در اعتراض به قطع برق اعتصاب کرده و راهها را بستهاند.
ناکارآمدی جمهوری اسلامی در تولید و مدیریت انرژی علاوه بر زندگی مردم عادی بخش صنعت بویژه تولیدکنندگان و صنعتگران بخش خصوصی را با مشکلات جدی مواجه کرده است.
#برق #قطع_برق #نه_به_جمهوری_اسلامی #اعتصابات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صفحه اینستاگرام احمدرضا حائری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرلحصار، یک فایل صوتی از او منتشر کرد با این شرح:
«نه به اعدام در زندانهای ایران؛
نزدیک به هفتادوپنج درصد اعدامهای سال گذشته در دنیا متعلق به جمهوری اسلامی بوده».
اما دلنوشتهای هم از این زندانی سیاسی در دومین سال حبس او به دست ما رسیده است که به شرح زیر است:
سال ۱۹۲۶ هم سال خوبی بود. پنانستر و ویل پشت سر هم—یکی اواخر بهار و دیگری اوایل تابستان—ازدواج کردند. همسر من هم اواخر ژوئن، دختربچهای برایم به دنیا آورد. به قول پنانستر: «همگی وارد دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی شدهایم.»
—از کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن، صفحه ۱۳۴
اکنون وارد سومین سال حبس شدهام. در آینهی کوچک سلول که اندازهاش بهطرز عجیبی با خودِ سلول هماهنگ است، آثار تحمل وزن سنگینِ صدها روایتِ دیده و شنیده از رنج همنوعانم در این دو سال زندان را بهروشنی میبینم؛ روایتهایی که روان آدمی را بیوقفه میخراشند، گویی در تلاشاند راهی به بیرون پیدا کنند. غباری از سپیدی بر موهای سر و صورتم نشسته است.
نگاهم را از آینه میگیرم و از سلول خارج میشوم. طول سیمتری کریدور بند را در سکوت میپیمایم و به جملهی شخصیت رمانِ نویسندهی فرانسوی فکر میکنم: «دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی.»
«یک زندگی عادی»، «دوران باعظمت»… با فکر کردن به این جمله و ترکیبهایش، در میان کریدوری که دو طرفش سلولهای کوچکیست با بیست همبندیام، آهسته قدم میزنم و میشمارم…
خدای من! تنها در همین بند، بیست هموطنی که اکنون همبند مناند، در مجموع بیش از ۱۵۰ سال حبس کشیدهاند؛ آنهم فقط بهخاطر خواستن دوران باعظمتِ «یک زندگی عادی»—نه برای خود، که برای هموطنانشان!
با اندوه فراوان فکر میکنم به اینکه نزدیک به ۱۲۰ سال پیش، مردم این سرزمین علیه استبداد سلطان قجری—که اتفاقاً روسهای تزاری نیز پشتوانهاش بودند—انقلاب کردند، نه برای چیز عجیب و غریبی، فقط برای داشتن «یک زندگی عادی» که از آن محرومشان کرده بودند! اما اکنون، ۱۱۹ سال پس از انقلاب مشروطه، گویی وارثان همان دشمنانِ «کلمهی منحوسِ آزادی» و خصمانانِ چیزی به نام «قانون»، به جای سلطنت قجری، سلطنت اسلامی را برقرار کردهاند؛ و ما هنوز باید بجنگیم، برای همان یک کلمه: «قانون».
و مردم، این مردم نجیب، با پشتسر گذاشتن چهار دهه ناکارآمدی و فسادی که همزاد استبداد است، و در دلِ تورمهای پیدرپیِ دو رقمی، هنوز در تلاشاند برای رسیدن به همان دوران باعظمتِ «داشتن یک زندگی عادی»!
روز بعد، شاهدی از درِ آهنیِ بند، با هیأتی همراه، وارد شد. من مطمئن بودم که در این مملکت بیقانون، به وکیلِ مهدی حسنی—همبندیام که زیر حکم اعدام است—در دادسرای امنیت (ناحیه ۳۳) اجازه ندادهاند که برای نوشتن لایحهی اعادهی دادرسی، پرونده را مطالعه کند. منتظر آمدن این شاهد بودم.
آقای قناعتکار، رئیس دادسرا، را به کناری کشاندم و در حضور دو یا سه نفر از همکارانش، با صدای بلند گفتم:
«شما به چه حقی به وکیل متهمی که حکم سلب حیات دارد، اجازه نمیدهید پرونده را مطالعه کند؟»
قناعتکار با دستپاچگی رو به همکاری که آنسوتر ایستاده بود گفت: «آقای… مادهی چند بود دربارهی عدم ورود وکیل…؟»
سخنش را قطع کردم:
«آقای قناعتکار! آن ماده که میخواهید بدانید، مربوط به مرحلهی تحقیقات است. حتی با وجود اشکالاتش، در این پرونده صدق نمیکند. آقای حسنی از قاضی ایمان افشاری حکم قطعی اعدام گرفته. الان شما موظفاید پرونده را به هر وکیلی که از ایشان وکالت دارد، برای مطالعه کامل تحویل بدهید.»
اما در کمال تعجب، با صراحت و بیپروایی—که نمیدانم به کجا پشتگرم بود—گفت:
«نه، من هرگز این پرونده را به وکیل نمیدهم بخواند! اسناد سری مملکت در آن است!»
عصبانی و متعجب پاسخ دادم:
«کدام اسناد سری؟ اصلاً شما چیزی از طبقهبندی اسناد میدانید؟ سند سری کجا بود؟ حتی اگر سندی سری یا فوقسری باشد، باز هم شما حق ندارید وکیل را از مطالعهی پرونده محروم کنید!»
گفت: «به خودش نشان دادهام.» (بعداً از مهدی پرسیدم، شدیداً تکذیب کرد.)
دوباره گفتم:
«شما اصلاً میدانید فلسفهی وکالت چیست؟ کسی را میخواهید اعدام کنید و اینچنین ساده او را از حق داشتن وکیل و دادرسی عادلانه محروم میکنید. تعارف نکنید، یکباره تمامش کنید، مثل خلخالی بگویید: ما فقط برای لالها وکیل گرفتن را قبول داریم!»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/mvn4f6s8
#بیانیه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«نه به اعدام در زندانهای ایران؛
نزدیک به هفتادوپنج درصد اعدامهای سال گذشته در دنیا متعلق به جمهوری اسلامی بوده».
اما دلنوشتهای هم از این زندانی سیاسی در دومین سال حبس او به دست ما رسیده است که به شرح زیر است:
سال ۱۹۲۶ هم سال خوبی بود. پنانستر و ویل پشت سر هم—یکی اواخر بهار و دیگری اوایل تابستان—ازدواج کردند. همسر من هم اواخر ژوئن، دختربچهای برایم به دنیا آورد. به قول پنانستر: «همگی وارد دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی شدهایم.»
—از کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن، صفحه ۱۳۴
اکنون وارد سومین سال حبس شدهام. در آینهی کوچک سلول که اندازهاش بهطرز عجیبی با خودِ سلول هماهنگ است، آثار تحمل وزن سنگینِ صدها روایتِ دیده و شنیده از رنج همنوعانم در این دو سال زندان را بهروشنی میبینم؛ روایتهایی که روان آدمی را بیوقفه میخراشند، گویی در تلاشاند راهی به بیرون پیدا کنند. غباری از سپیدی بر موهای سر و صورتم نشسته است.
نگاهم را از آینه میگیرم و از سلول خارج میشوم. طول سیمتری کریدور بند را در سکوت میپیمایم و به جملهی شخصیت رمانِ نویسندهی فرانسوی فکر میکنم: «دوران باعظمتِ داشتن یک زندگی عادی.»
«یک زندگی عادی»، «دوران باعظمت»… با فکر کردن به این جمله و ترکیبهایش، در میان کریدوری که دو طرفش سلولهای کوچکیست با بیست همبندیام، آهسته قدم میزنم و میشمارم…
خدای من! تنها در همین بند، بیست هموطنی که اکنون همبند مناند، در مجموع بیش از ۱۵۰ سال حبس کشیدهاند؛ آنهم فقط بهخاطر خواستن دوران باعظمتِ «یک زندگی عادی»—نه برای خود، که برای هموطنانشان!
با اندوه فراوان فکر میکنم به اینکه نزدیک به ۱۲۰ سال پیش، مردم این سرزمین علیه استبداد سلطان قجری—که اتفاقاً روسهای تزاری نیز پشتوانهاش بودند—انقلاب کردند، نه برای چیز عجیب و غریبی، فقط برای داشتن «یک زندگی عادی» که از آن محرومشان کرده بودند! اما اکنون، ۱۱۹ سال پس از انقلاب مشروطه، گویی وارثان همان دشمنانِ «کلمهی منحوسِ آزادی» و خصمانانِ چیزی به نام «قانون»، به جای سلطنت قجری، سلطنت اسلامی را برقرار کردهاند؛ و ما هنوز باید بجنگیم، برای همان یک کلمه: «قانون».
و مردم، این مردم نجیب، با پشتسر گذاشتن چهار دهه ناکارآمدی و فسادی که همزاد استبداد است، و در دلِ تورمهای پیدرپیِ دو رقمی، هنوز در تلاشاند برای رسیدن به همان دوران باعظمتِ «داشتن یک زندگی عادی»!
روز بعد، شاهدی از درِ آهنیِ بند، با هیأتی همراه، وارد شد. من مطمئن بودم که در این مملکت بیقانون، به وکیلِ مهدی حسنی—همبندیام که زیر حکم اعدام است—در دادسرای امنیت (ناحیه ۳۳) اجازه ندادهاند که برای نوشتن لایحهی اعادهی دادرسی، پرونده را مطالعه کند. منتظر آمدن این شاهد بودم.
آقای قناعتکار، رئیس دادسرا، را به کناری کشاندم و در حضور دو یا سه نفر از همکارانش، با صدای بلند گفتم:
«شما به چه حقی به وکیل متهمی که حکم سلب حیات دارد، اجازه نمیدهید پرونده را مطالعه کند؟»
قناعتکار با دستپاچگی رو به همکاری که آنسوتر ایستاده بود گفت: «آقای… مادهی چند بود دربارهی عدم ورود وکیل…؟»
سخنش را قطع کردم:
«آقای قناعتکار! آن ماده که میخواهید بدانید، مربوط به مرحلهی تحقیقات است. حتی با وجود اشکالاتش، در این پرونده صدق نمیکند. آقای حسنی از قاضی ایمان افشاری حکم قطعی اعدام گرفته. الان شما موظفاید پرونده را به هر وکیلی که از ایشان وکالت دارد، برای مطالعه کامل تحویل بدهید.»
اما در کمال تعجب، با صراحت و بیپروایی—که نمیدانم به کجا پشتگرم بود—گفت:
«نه، من هرگز این پرونده را به وکیل نمیدهم بخواند! اسناد سری مملکت در آن است!»
عصبانی و متعجب پاسخ دادم:
«کدام اسناد سری؟ اصلاً شما چیزی از طبقهبندی اسناد میدانید؟ سند سری کجا بود؟ حتی اگر سندی سری یا فوقسری باشد، باز هم شما حق ندارید وکیل را از مطالعهی پرونده محروم کنید!»
گفت: «به خودش نشان دادهام.» (بعداً از مهدی پرسیدم، شدیداً تکذیب کرد.)
دوباره گفتم:
«شما اصلاً میدانید فلسفهی وکالت چیست؟ کسی را میخواهید اعدام کنید و اینچنین ساده او را از حق داشتن وکیل و دادرسی عادلانه محروم میکنید. تعارف نکنید، یکباره تمامش کنید، مثل خلخالی بگویید: ما فقط برای لالها وکیل گرفتن را قبول داریم!»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/mvn4f6s8
#بیانیه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روایت از همبندی منوچهر فلاح، زندانی محکوم به اعدام
بهنام انسان و قلم
هیچوقت تاریخها دقیق یادم نمیماند، اما آدمها و اتفاقات مثل فیلم در ذهنم ثبت میشود.
چندمین روز از تیرماه بود که از انفرادی و بازجویی در وزارت اطلاعات، اول به بازپرسی و بعد با قرار وثیقه به زندان لاکان اعزام شدم و این شروع آشنایی من با کسی بود که از او لبخندهای مهربانانه و کلافگی از بیخوابیهای شبانه به یادم مانده، با یک تتوی زیبا روی دستش که نوشته بود: «ایران بیدارم آرزوست».
همان روز کمی قبلتر از من وارد زندان شده بود، نگاه و سلام و علیک اولش یادم است. چهرهاش تا حد زیادی بیانگر رنجهای زندگیاش بود. آن لحظه نمیدانستم چه رنجهایی کشیده، اما همتبار بود از جنس خودم. بعد با کمک برادر معلمم، عزیز قاسمزاده، با دیگرانی هم که شریف بودند و نجیب، در آن چند دقیقه اول آشنا شدم، اما منوچهر فلاح با آن احترام و حیای ذاتی کمی عقبتر ايستاده بود. سر حرف که باز شد دوستان پرسیدند چقدر وثیقه داری و باقی صحبتهای عادی که معمولا برای آشنایی می شود. اما مابین صحبتم وقتی گفتم وثیقه ۴۰۰ میلیونی برایم خواستند منوچهر بیهوا گفت: «منم ۴۰۰ میلیون» و سرش را انداخت پایین. من چند روز بعد با سند خانه خواهرم آزاد شدم تا روز دادگاه، اما منوچهر ماند و ماند و ماند تا الان که زیر حکم اعدام است.
چرا؟ نمی دانم!!! اما مطمئنم که بعد از آزادی وقتی سعی کردم با خانوادهاش صحبت کنم برای وثیقه، یکی از رنجهای منوچهر را دریافتم: تنهایی و بیپشت و پناهی. به قول فاکنر «کسی را نداشت، نه اینکه بیکس و کار باشد، کسی را نداشت». این دردها را به هرکسی نمیتوان گفت و من هم بیشتر نمیگویم جز اینکه #منوچهر_فلاح دوست و همبند زندانی من مهربان است، آقاست، شریف است و نجیب و عاشق ایران. هر آنچه در توان داشت برای خوبی ذاتیاش هزینه داد و تصور طناب دار دور گردن او برای من غیرممکن است. امیدم این است نه تنها این حکم ظالمانه در مورد او بشکند بلکه امیدوارم او را آزاد، خارج از زندان در آغوش بگیرم و آرام در گوشش بگویم: «وثیقه جفتمون یه اندازه بود. از این به بعد بیا تنهاییهامون شریک رنج کمتری باشیم».
پایان.
چندمین روز از اردیبهشت ۱۴۰۴
از صفحه بامداد بیدار
bamdad_bidar
#نه_به_اعدام #منوچهر_فلاح #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بهنام انسان و قلم
هیچوقت تاریخها دقیق یادم نمیماند، اما آدمها و اتفاقات مثل فیلم در ذهنم ثبت میشود.
چندمین روز از تیرماه بود که از انفرادی و بازجویی در وزارت اطلاعات، اول به بازپرسی و بعد با قرار وثیقه به زندان لاکان اعزام شدم و این شروع آشنایی من با کسی بود که از او لبخندهای مهربانانه و کلافگی از بیخوابیهای شبانه به یادم مانده، با یک تتوی زیبا روی دستش که نوشته بود: «ایران بیدارم آرزوست».
همان روز کمی قبلتر از من وارد زندان شده بود، نگاه و سلام و علیک اولش یادم است. چهرهاش تا حد زیادی بیانگر رنجهای زندگیاش بود. آن لحظه نمیدانستم چه رنجهایی کشیده، اما همتبار بود از جنس خودم. بعد با کمک برادر معلمم، عزیز قاسمزاده، با دیگرانی هم که شریف بودند و نجیب، در آن چند دقیقه اول آشنا شدم، اما منوچهر فلاح با آن احترام و حیای ذاتی کمی عقبتر ايستاده بود. سر حرف که باز شد دوستان پرسیدند چقدر وثیقه داری و باقی صحبتهای عادی که معمولا برای آشنایی می شود. اما مابین صحبتم وقتی گفتم وثیقه ۴۰۰ میلیونی برایم خواستند منوچهر بیهوا گفت: «منم ۴۰۰ میلیون» و سرش را انداخت پایین. من چند روز بعد با سند خانه خواهرم آزاد شدم تا روز دادگاه، اما منوچهر ماند و ماند و ماند تا الان که زیر حکم اعدام است.
چرا؟ نمی دانم!!! اما مطمئنم که بعد از آزادی وقتی سعی کردم با خانوادهاش صحبت کنم برای وثیقه، یکی از رنجهای منوچهر را دریافتم: تنهایی و بیپشت و پناهی. به قول فاکنر «کسی را نداشت، نه اینکه بیکس و کار باشد، کسی را نداشت». این دردها را به هرکسی نمیتوان گفت و من هم بیشتر نمیگویم جز اینکه #منوچهر_فلاح دوست و همبند زندانی من مهربان است، آقاست، شریف است و نجیب و عاشق ایران. هر آنچه در توان داشت برای خوبی ذاتیاش هزینه داد و تصور طناب دار دور گردن او برای من غیرممکن است. امیدم این است نه تنها این حکم ظالمانه در مورد او بشکند بلکه امیدوارم او را آزاد، خارج از زندان در آغوش بگیرم و آرام در گوشش بگویم: «وثیقه جفتمون یه اندازه بود. از این به بعد بیا تنهاییهامون شریک رنج کمتری باشیم».
پایان.
چندمین روز از اردیبهشت ۱۴۰۴
از صفحه بامداد بیدار
bamdad_bidar
#نه_به_اعدام #منوچهر_فلاح #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
BamdadBidar01.pdf
7.1 MB
«بامداد بیدار»؛ نخستین شماره نشریه آنلاین زندانیان سیاسی منتشر شد
نخستین شماره نشریه آنلاین «بامداد بیدار» با هدف آگاهیرسانی درباره زندانیان اعدامشده و زندانیان زیر حکم اعدام در ایران، منتشر شد. محتوای این رسانه که حرکتی در ادامه کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» است، از سوی گروهی از زندانیان سیاسی در ایران تولید و مدیریت میشود.
نخستین شماره «بامداد بیدار» سهشنبه ۳۰ اردیبهشت و همزمان با شصتونهمین هفته کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» و اعتصاب غذای زندانیان عضو این کارزار در ۴۴ زندان کشور منتشر شد.
این نشریه با اشاره به اینکه «نه به اعدام، باور قلبی، عهد مشترک و هدف والای» ایشان است و جمهوری اسلامی برایشان مرجع قضاوت نیست، حرکت خود را «تلاشی برای ثبت، بازگویی، بیداری و جلوگیری از عادیسازی انسانزدایی» عنوان کرده و گفتند: «اینجا جاییست برای روایت، برای بیداری، برای اندیشیدن دوباره به معنای عدالت، زندگی و کرامت انسان.»
آدرس وبسایت
آدرس ایکس
آدرس اینستاگرام
#نه_به_اعدام #زندان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نخستین شماره نشریه آنلاین «بامداد بیدار» با هدف آگاهیرسانی درباره زندانیان اعدامشده و زندانیان زیر حکم اعدام در ایران، منتشر شد. محتوای این رسانه که حرکتی در ادامه کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» است، از سوی گروهی از زندانیان سیاسی در ایران تولید و مدیریت میشود.
نخستین شماره «بامداد بیدار» سهشنبه ۳۰ اردیبهشت و همزمان با شصتونهمین هفته کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» و اعتصاب غذای زندانیان عضو این کارزار در ۴۴ زندان کشور منتشر شد.
این نشریه با اشاره به اینکه «نه به اعدام، باور قلبی، عهد مشترک و هدف والای» ایشان است و جمهوری اسلامی برایشان مرجع قضاوت نیست، حرکت خود را «تلاشی برای ثبت، بازگویی، بیداری و جلوگیری از عادیسازی انسانزدایی» عنوان کرده و گفتند: «اینجا جاییست برای روایت، برای بیداری، برای اندیشیدن دوباره به معنای عدالت، زندگی و کرامت انسان.»
آدرس وبسایت
آدرس ایکس
آدرس اینستاگرام
#نه_به_اعدام #زندان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مطهره گونهای:
خامنهای حاضر است تا آخرین ذرهی این خاک را خاکستر کند و جان ۹۰ میلیون انسان را بفروشد که جمهوری اسلامی بماند
مطهره گونهای، فعال سیاسی، در یادداشتی به موضوع مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا پرداخته و آن را ناشی از ضعف فزاینده حکومت در پی فروپاشی نیروهای نیابتی در منطقه، فشارهای اقتصادی، و اعتراضات مدنی داخلی میداند. او میگوید خامنهای در شرایطی تن به مذاکره داده که بقای نظام را در خطر دیده، اما همچنان به تمامیتخواهی و حفظ قدرت شخصی خود وفادار مانده است. گونهای معتقد است جمهوری اسلامی برای بقا، ناگزیر از عبور از بسیاری از آرمانهای ادعایی خود شده و حتی قبح مذاکره مستقیم با آمریکا را نیز فرو ریخته است.
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
«مهمترین مساله، در اثنای مذاکرات، "اعتماد" به حاکمیت جمهوری اسلامی و خامنهای است. آیا تاریخ حکمرانی ۴۶ساله آن جایی از اطمینان بخشی به طرف مقابل باقی میگذارد؟
همانطور که هیچگاه فکرش را نمیکردیم که هواپیمای اوکراینی را با دو موشک خاکستر کند، حالا هم بعید نیست که سلاح هستهای بسازد!
بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد که جمهوری اسلامی خلاف مقررات مذاکرات عمل کند و اقدام به عملی دور از ذهن کند.
بیراه نیست اگر بگوییم خامنهای از جانش ترسیده و حکومت، با از بین رفتن نیروهای نیابتی در منطقه و اعتراضات مدنی داخلی چنان تضعیف شده که ناگزیر به نشستن پای میز شده است.
البته مولفه فشار همه جانبه خارجی هم بیتاثیر نبوده. مثلا تحریمها علیه ارگانهای حکومتی و تسلیحات نظامی جمهوری اسلامی میتواند پیشرانه تسلیم خامنهای در برابر آمریکا باشد. به شرط آنکه کمترین تاثیر را بر معیشت و اقتصاد داخلی بگذارد، که البته غیرممکن به نظر میرسد.
چرا که ما در ایران با اقتصاد تماما نظامی که در ید اختیار سپاه پاسداران و بیت خامنهای است روبرو هستیم. نوعی از اقتصاد رانتی که مشارکت در آن متوجه قشر متوسط و معمولی مردم هم نیست چه رسد به قشر فرودست که دارند زیر فشار تورم و گرانی دست و پا میزنند.
با این حال نباید از فروریختن قبح "مذاکره مستقیم" با آمریکا ناامید بود و به شخصه آن را به فال نیک میگیرم.
گرچه روند گفتگوها استهلاکی و کند شده باشد، همینکه هیمنه ولی مطلقه فقیه پس از سالها ساخت و پرداخت هویت سلبی با پوشش "مرگ بر آمریکا" فروریخته، خود دستاوردی بزرگ به شمار میرود.
گشایش سیاسی-اقتصادی که احتمالا در ادامه مذاکرات پیگیری شود، میتواند مسیر گذار دموکراتیک به دموکراسی را هم هموار سازد.
نظر به اینکه در ضمن آن، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد تا با تهدید و ارعاب حمله نظامی، آرمان فلسطین را هم کنار بگذارد و اسرائیل را حداقل در پشت پرده به رسمیت بشناسد.
جمهوری اسلامی، تمام عیار به دنبال راهی برای بقای حکومت خود است و نمیتواند از آن دست بکشد. گمان میکنم که خامنهای آنقدر شیفتهی تمامیتخواهی خویش است که حتی از انتقال قدرت به جانشینی همچون پسرش، مجتبی، هم ابا دارد و "عاشورا وار" تا انتها خواهد ایستاد، اما آنقدر شجاع نیست که جانش را بدهد!
ولی حاضر است تا آخرین ذرهی این خاک را خاکستر کند و جان ۹۰ میلیون انسان را بفروشد که جمهوری اسلامی بماند.
در این راه آرمانهای خود را هم یکی پس از دیگری به قربانگاه نزاع بینالمللی خواهد فرستاد.
باید پرسید مگر ج.ا بدون آرمانهایش معنی پیدا میکند؟
و باید بگویم: بله!
حکمرانی خامنهای شاید در پوستهی خود رنگ و نقش آرمانخواهی امتوار و انقلابیگری به سیاق ۵۷ داشته باشد، اما در بطن آن، نشانی جز رانت و فساد سیستماتیک نیست. تمامیت ایران، نظام، انقلاب و آرمان در یک شخص خلاصه میشود و آن کسی جز خامنهای نیست.
علی ای حال به مذاکرات و دام سیاسی که ترامپ برای خامنهای و قماشش پهن کرده، امیدوارم. نه از بابت آنکه نگاهمان معطوف به دست یاری و دلسوزی آمریکا باشد، بلکه از آن سو که نهادهای بینالمللی، ج.ا را در فرآیند شیفت پارادایم سیاسی منطقه هزینهزا میبینند و آن را ملزم به تغییر خواهند کرد.»
نظر شما چیست؟
#مطهره_گونه_ای #خامنه_ای #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خامنهای حاضر است تا آخرین ذرهی این خاک را خاکستر کند و جان ۹۰ میلیون انسان را بفروشد که جمهوری اسلامی بماند
مطهره گونهای، فعال سیاسی، در یادداشتی به موضوع مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا پرداخته و آن را ناشی از ضعف فزاینده حکومت در پی فروپاشی نیروهای نیابتی در منطقه، فشارهای اقتصادی، و اعتراضات مدنی داخلی میداند. او میگوید خامنهای در شرایطی تن به مذاکره داده که بقای نظام را در خطر دیده، اما همچنان به تمامیتخواهی و حفظ قدرت شخصی خود وفادار مانده است. گونهای معتقد است جمهوری اسلامی برای بقا، ناگزیر از عبور از بسیاری از آرمانهای ادعایی خود شده و حتی قبح مذاکره مستقیم با آمریکا را نیز فرو ریخته است.
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
«مهمترین مساله، در اثنای مذاکرات، "اعتماد" به حاکمیت جمهوری اسلامی و خامنهای است. آیا تاریخ حکمرانی ۴۶ساله آن جایی از اطمینان بخشی به طرف مقابل باقی میگذارد؟
همانطور که هیچگاه فکرش را نمیکردیم که هواپیمای اوکراینی را با دو موشک خاکستر کند، حالا هم بعید نیست که سلاح هستهای بسازد!
بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد که جمهوری اسلامی خلاف مقررات مذاکرات عمل کند و اقدام به عملی دور از ذهن کند.
بیراه نیست اگر بگوییم خامنهای از جانش ترسیده و حکومت، با از بین رفتن نیروهای نیابتی در منطقه و اعتراضات مدنی داخلی چنان تضعیف شده که ناگزیر به نشستن پای میز شده است.
البته مولفه فشار همه جانبه خارجی هم بیتاثیر نبوده. مثلا تحریمها علیه ارگانهای حکومتی و تسلیحات نظامی جمهوری اسلامی میتواند پیشرانه تسلیم خامنهای در برابر آمریکا باشد. به شرط آنکه کمترین تاثیر را بر معیشت و اقتصاد داخلی بگذارد، که البته غیرممکن به نظر میرسد.
چرا که ما در ایران با اقتصاد تماما نظامی که در ید اختیار سپاه پاسداران و بیت خامنهای است روبرو هستیم. نوعی از اقتصاد رانتی که مشارکت در آن متوجه قشر متوسط و معمولی مردم هم نیست چه رسد به قشر فرودست که دارند زیر فشار تورم و گرانی دست و پا میزنند.
با این حال نباید از فروریختن قبح "مذاکره مستقیم" با آمریکا ناامید بود و به شخصه آن را به فال نیک میگیرم.
گرچه روند گفتگوها استهلاکی و کند شده باشد، همینکه هیمنه ولی مطلقه فقیه پس از سالها ساخت و پرداخت هویت سلبی با پوشش "مرگ بر آمریکا" فروریخته، خود دستاوردی بزرگ به شمار میرود.
گشایش سیاسی-اقتصادی که احتمالا در ادامه مذاکرات پیگیری شود، میتواند مسیر گذار دموکراتیک به دموکراسی را هم هموار سازد.
نظر به اینکه در ضمن آن، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد تا با تهدید و ارعاب حمله نظامی، آرمان فلسطین را هم کنار بگذارد و اسرائیل را حداقل در پشت پرده به رسمیت بشناسد.
جمهوری اسلامی، تمام عیار به دنبال راهی برای بقای حکومت خود است و نمیتواند از آن دست بکشد. گمان میکنم که خامنهای آنقدر شیفتهی تمامیتخواهی خویش است که حتی از انتقال قدرت به جانشینی همچون پسرش، مجتبی، هم ابا دارد و "عاشورا وار" تا انتها خواهد ایستاد، اما آنقدر شجاع نیست که جانش را بدهد!
ولی حاضر است تا آخرین ذرهی این خاک را خاکستر کند و جان ۹۰ میلیون انسان را بفروشد که جمهوری اسلامی بماند.
در این راه آرمانهای خود را هم یکی پس از دیگری به قربانگاه نزاع بینالمللی خواهد فرستاد.
باید پرسید مگر ج.ا بدون آرمانهایش معنی پیدا میکند؟
و باید بگویم: بله!
حکمرانی خامنهای شاید در پوستهی خود رنگ و نقش آرمانخواهی امتوار و انقلابیگری به سیاق ۵۷ داشته باشد، اما در بطن آن، نشانی جز رانت و فساد سیستماتیک نیست. تمامیت ایران، نظام، انقلاب و آرمان در یک شخص خلاصه میشود و آن کسی جز خامنهای نیست.
علی ای حال به مذاکرات و دام سیاسی که ترامپ برای خامنهای و قماشش پهن کرده، امیدوارم. نه از بابت آنکه نگاهمان معطوف به دست یاری و دلسوزی آمریکا باشد، بلکه از آن سو که نهادهای بینالمللی، ج.ا را در فرآیند شیفت پارادایم سیاسی منطقه هزینهزا میبینند و آن را ملزم به تغییر خواهند کرد.»
نظر شما چیست؟
#مطهره_گونه_ای #خامنه_ای #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درخواست پدر سالخورده و در بستر بیماری زندانی سیاسی #اکبر_دانشورکار از سازمانهای حقوق بشری برای لغو حکم اعدام فرزندش.
اکبر (شاهرخ) دانشورکار همراه پنج زندانی سیاسی دیگر #پویا_قبادی #بابک_علیپور #وحید_بنی_عامریان #سید_محمد_تقوی_سنگدهی #ابوالحسن_منتظر به اعدام محکوم شدهاند.
از خواست انسانی لغو احکام اعدام حمایت کنیم.
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی
#نخبه
#زندان_اوین
#دانشجو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اکبر (شاهرخ) دانشورکار همراه پنج زندانی سیاسی دیگر #پویا_قبادی #بابک_علیپور #وحید_بنی_عامریان #سید_محمد_تقوی_سنگدهی #ابوالحسن_منتظر به اعدام محکوم شدهاند.
از خواست انسانی لغو احکام اعدام حمایت کنیم.
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی
#نخبه
#زندان_اوین
#دانشجو
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سی اردیبهشت ۱۴۰۴ همزمان با #سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
تجمع خانوادههای زندانیان سیاسی محکوم به اعدام با درخواست #نه_به_اعدام فرزندانشان
زندگی حق همه است. خواست خانوادهها لغو احکام غیر انسانی اعدام است. صدایشان باشیم.
حق هیچ زندانی با هیچ گرایش سیاسی، عقیدتی و حتی زندانیان غیرسیاسی اعدام نیست. اعدام قتل حکومتی است.
اعدام حکم شکنجه خانواده زندانیان و اعدامشدگان را دارد و تاثیری دراز مدت بر چند نسل میگذارد.
یک اصل حقوقی میگوید که مجازات باید فقط منحصر به فرد مجرم باشد. اعدام مغایر با این اصل است.
اعدام موجب افزایش خشونت و کینه و نفرت میشود. اعدام مجازاتی پیشگیرانه نیست و جلوی وقوع جرایم را نمیگیرد.
اعدام مجازاتی سالب حیات و غیرقابل بازگشت است و در صورت اثبات مجرمنبودن فرد اعدامی در آینده، زندگی او قابل بازگشت نیست.
اعدام مخالفان سیاسی، بسیار ظالمانه است. به جای اعدام، نظام حاکم باید به عملکرد خود بنگرد که چه کار کرده که اینهمه مخالف دارد؟
#وحید_بنی_عامریان #بابک_علیپور #پویا_قبادی #اکبر_دانشورکار و #سید_محمد_تقوی#ابوالحسن_منتظر
#منوچهر_فلاح #محمد_جواد_وفایی_ثانی
#پیمان_فرح_آور #شریفه_محمدی #احسان_فریدی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تجمع خانوادههای زندانیان سیاسی محکوم به اعدام با درخواست #نه_به_اعدام فرزندانشان
زندگی حق همه است. خواست خانوادهها لغو احکام غیر انسانی اعدام است. صدایشان باشیم.
حق هیچ زندانی با هیچ گرایش سیاسی، عقیدتی و حتی زندانیان غیرسیاسی اعدام نیست. اعدام قتل حکومتی است.
اعدام حکم شکنجه خانواده زندانیان و اعدامشدگان را دارد و تاثیری دراز مدت بر چند نسل میگذارد.
یک اصل حقوقی میگوید که مجازات باید فقط منحصر به فرد مجرم باشد. اعدام مغایر با این اصل است.
اعدام موجب افزایش خشونت و کینه و نفرت میشود. اعدام مجازاتی پیشگیرانه نیست و جلوی وقوع جرایم را نمیگیرد.
اعدام مجازاتی سالب حیات و غیرقابل بازگشت است و در صورت اثبات مجرمنبودن فرد اعدامی در آینده، زندگی او قابل بازگشت نیست.
اعدام مخالفان سیاسی، بسیار ظالمانه است. به جای اعدام، نظام حاکم باید به عملکرد خود بنگرد که چه کار کرده که اینهمه مخالف دارد؟
#وحید_بنی_عامریان #بابک_علیپور #پویا_قبادی #اکبر_دانشورکار و #سید_محمد_تقوی#ابوالحسن_منتظر
#منوچهر_فلاح #محمد_جواد_وفایی_ثانی
#پیمان_فرح_آور #شریفه_محمدی #احسان_فریدی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سحرگاه امروز، چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت، سه زندانی در زندان بیرجند اعدام شدند.
آنها در پروندهای مشترک از بابت اتهامات مرتبط با جرائم مواد مخدر اعدام شدند.
«هرانا» هویت این زندانیان را ناصر دهار، فرزند احمد، ۴۰ ساله
قنبر غفاری
و نورالدین محمدزاده
اعلام کرده است. هر سه نفر اهل شهرستان میاندوآب، بودهاند.
این در حالی است که کارکرد واقعی اعدام، نه بازدارندگی از جرم، بلکه بیشتر نمایش قدرت و ایجاد هراس در جامعه است. در این چارچوب، آمارها نشان میدهد که مجازاتهای سختگیرانه مثل اعدام از تکرار جرم نکاستهاند.
فقط در سال ۲۰۲۴، دستکم ۹۷۵ نفر در ایران اعدام شدهاند. منابع رسمی جمهوری اسلامی هم فقط درباره ده درصد از این اعدامها خبررسانی کردهاند. (سازمان حقوق بشر ایران)
مجازات غیرانسانی اعدام، آن هم بدون دادرسی عادلانه و به «اتهامهای» متفاوت همچنان در ایران قربانی میگیرد. مخالفان سیاسی و شهروندانی که باوری خلاف باور رسمی جمهوری اسلامی دارند نیز برخی از این قربانیان هستند.
کارتون: گردونه اعدام
طرحی از رضا عقیلی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آنها در پروندهای مشترک از بابت اتهامات مرتبط با جرائم مواد مخدر اعدام شدند.
«هرانا» هویت این زندانیان را ناصر دهار، فرزند احمد، ۴۰ ساله
قنبر غفاری
و نورالدین محمدزاده
اعلام کرده است. هر سه نفر اهل شهرستان میاندوآب، بودهاند.
این در حالی است که کارکرد واقعی اعدام، نه بازدارندگی از جرم، بلکه بیشتر نمایش قدرت و ایجاد هراس در جامعه است. در این چارچوب، آمارها نشان میدهد که مجازاتهای سختگیرانه مثل اعدام از تکرار جرم نکاستهاند.
فقط در سال ۲۰۲۴، دستکم ۹۷۵ نفر در ایران اعدام شدهاند. منابع رسمی جمهوری اسلامی هم فقط درباره ده درصد از این اعدامها خبررسانی کردهاند. (سازمان حقوق بشر ایران)
مجازات غیرانسانی اعدام، آن هم بدون دادرسی عادلانه و به «اتهامهای» متفاوت همچنان در ایران قربانی میگیرد. مخالفان سیاسی و شهروندانی که باوری خلاف باور رسمی جمهوری اسلامی دارند نیز برخی از این قربانیان هستند.
کارتون: گردونه اعدام
طرحی از رضا عقیلی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جعفر پناهی، کارگران، در نشست رسانهای فیلم «یک تصادف ساده» در جشنواره کن، با اشاره به زندانیشدن حسین شنبهزاده و مهدی محمودیان، گفت:
«نمیتوان بیتفاوت بود.»
فیلم «یک تصادف ساده» روایتکننده تجربه زندان و شکنجه بهطرزی غیرمنتظره و صریح است. این اثر مخفیانه ساخته شده است.
پناهی روی صحنه گفت که فیلم خود را به کارگردانان ممنوعالکار در ایران، بهویژه زنان فیلمساز و بازیگری تقدیم میکند که از جنبشهای اعتراضی در دفاع از حقوق زنان حمایت کردهاند.
این نخستین حضور جعفر پناهی در یک جشنواره بینالمللی طی ۱۵ سال گذشته است. نام مهدی محمودیان، زندانی سیاسی شناختهشده، نیز در تیتراژ فیلم بهعنوان یکی از همکاران فیلمنامهنویسی دیده میشود.
ویدیو از حساب بابک غفوریآذر در شبکه اجتماعی ایکس
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #جعفر_پناهی #فیلم #سینما
@Tavaana_TavaanaTech
«نمیتوان بیتفاوت بود.»
فیلم «یک تصادف ساده» روایتکننده تجربه زندان و شکنجه بهطرزی غیرمنتظره و صریح است. این اثر مخفیانه ساخته شده است.
پناهی روی صحنه گفت که فیلم خود را به کارگردانان ممنوعالکار در ایران، بهویژه زنان فیلمساز و بازیگری تقدیم میکند که از جنبشهای اعتراضی در دفاع از حقوق زنان حمایت کردهاند.
این نخستین حضور جعفر پناهی در یک جشنواره بینالمللی طی ۱۵ سال گذشته است. نام مهدی محمودیان، زندانی سیاسی شناختهشده، نیز در تیتراژ فیلم بهعنوان یکی از همکاران فیلمنامهنویسی دیده میشود.
ویدیو از حساب بابک غفوریآذر در شبکه اجتماعی ایکس
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #جعفر_پناهی #فیلم #سینما
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اعتراض نانوایان در سراسر کشور
تصاویری از اعتراض نانوایان در شهرهای یزد و شیراز منتشر شده که نشان میدهد تعدادی از نانوایان در اعتراض به افزایش بیرویه قیمت آرد و مشکلات تأمین مواد اولیه، دست به تجمع اعتراضی زدهاند.
چندین روز است که نانوایان در شهرهای مختلف تجمع اعتراضی برگزار میکنند. نان قوت غالب ایرانیان است و مشکلاتی که جمهوری اسلامی برای نانوایان ایجاد کرده تاثیر مستقیمی بر مردم دارد.
قطعی مکرر برق در روزهای اخیر که البته ماههای اخیر! برای نانوایان مشکلات فراوانی ایجاد کرده، ویدئوهایی منتشر شده از نانوایانی که به دلیل قطعی برق خمیر فاسدشده را جلوی در ادارات برق در شهرهای مختلف پهن میکنند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #قطعی_برق
@Tavaana_TavaanaTech
تصاویری از اعتراض نانوایان در شهرهای یزد و شیراز منتشر شده که نشان میدهد تعدادی از نانوایان در اعتراض به افزایش بیرویه قیمت آرد و مشکلات تأمین مواد اولیه، دست به تجمع اعتراضی زدهاند.
چندین روز است که نانوایان در شهرهای مختلف تجمع اعتراضی برگزار میکنند. نان قوت غالب ایرانیان است و مشکلاتی که جمهوری اسلامی برای نانوایان ایجاد کرده تاثیر مستقیمی بر مردم دارد.
قطعی مکرر برق در روزهای اخیر که البته ماههای اخیر! برای نانوایان مشکلات فراوانی ایجاد کرده، ویدئوهایی منتشر شده از نانوایانی که به دلیل قطعی برق خمیر فاسدشده را جلوی در ادارات برق در شهرهای مختلف پهن میکنند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #قطعی_برق
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته مریم یحیوی، فعال مدنی، برای همبندی سابقش، زندانی سیاسی محکوم به اعدام «پخشان عزیزی»
«چند وقتی بود که میخواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع میشدند.
اما امروز میخواهم،چند تصویر از زیست مشترکمان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمیتوانند آن حس و حال را آنطور که باید و شاید به تصویر بکشند.
بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر بهواسطهی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوعالملاقات شده بودیم.
ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دستهای ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز میدادی.
پرسیدم: «چه کار میکنی؟ تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچههای قرنطینه نرسید. زهرا هم که حاملهست، دلشون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»
ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که میکنند، شاکی میشوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ میزنی که رد توپ را در هوا میشود دید.
چند باری هم با همین ضربهها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیمخاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچوقت هم نمیرسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمانهایی که والیبال بازی میکنی، تنها زمانهاییست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.
حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره میبینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کردهای و با ظرافت، هستهی خرماها را جدا میکنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نانها جا میدهی.
انگار سایهی نگاهم رویت سنگینی میکند. سرت را بالا میآوری و میخندی. چشمانت برق میزند. میدرخشد.
حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یکساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند میآید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند میآید، آنقدر ذوق دارد که گویا حس میکند از آن قفس کوچک، نمدار و خفه، به قفس بزرگتری میرود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را میبینی، هوش و حواس از سرت میپرد.
صدای غشغش خندهی تسنیم، شاید تنها چیزیست که همهی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان میاندازد. یاد زندگی…
با گفتن «تسنیم گیان» به سویش میروی، بغلش میکنی، به زبان مادریت قربانصدقهاش میروی.
او هم انگار خوب میفهمد و با خندههایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را میدهد.
به سمت تختت میروید. برای او قصهای تعریف میکنی؛ قصهای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع میکنی برایش لالایی کُردی میخوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمیفهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی میکند…
با خودم تکرار میکنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار میکنم: تو یک مددکار بینظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغهی کودکان و زنان را داری.
روزی، تو در کمپها زخمهای زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام میدادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیامبخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاریرسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینهی بند زنان، نان خرمایی درست میکنی که اتهامشان داعش است.
زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…
اگر صادرکنندهی حکم اعدامت بداند،
نهالهایی که با دستهایت کاشتهای همین _نانهای خرمایی، خندههای تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود
تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعلهای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.
زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستادهای.»
#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«چند وقتی بود که میخواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع میشدند.
اما امروز میخواهم،چند تصویر از زیست مشترکمان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمیتوانند آن حس و حال را آنطور که باید و شاید به تصویر بکشند.
بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر بهواسطهی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوعالملاقات شده بودیم.
ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دستهای ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز میدادی.
پرسیدم: «چه کار میکنی؟ تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچههای قرنطینه نرسید. زهرا هم که حاملهست، دلشون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»
ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که میکنند، شاکی میشوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ میزنی که رد توپ را در هوا میشود دید.
چند باری هم با همین ضربهها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیمخاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچوقت هم نمیرسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمانهایی که والیبال بازی میکنی، تنها زمانهاییست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.
حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره میبینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کردهای و با ظرافت، هستهی خرماها را جدا میکنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نانها جا میدهی.
انگار سایهی نگاهم رویت سنگینی میکند. سرت را بالا میآوری و میخندی. چشمانت برق میزند. میدرخشد.
حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یکساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند میآید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند میآید، آنقدر ذوق دارد که گویا حس میکند از آن قفس کوچک، نمدار و خفه، به قفس بزرگتری میرود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را میبینی، هوش و حواس از سرت میپرد.
صدای غشغش خندهی تسنیم، شاید تنها چیزیست که همهی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان میاندازد. یاد زندگی…
با گفتن «تسنیم گیان» به سویش میروی، بغلش میکنی، به زبان مادریت قربانصدقهاش میروی.
او هم انگار خوب میفهمد و با خندههایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را میدهد.
به سمت تختت میروید. برای او قصهای تعریف میکنی؛ قصهای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع میکنی برایش لالایی کُردی میخوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمیفهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی میکند…
با خودم تکرار میکنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار میکنم: تو یک مددکار بینظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغهی کودکان و زنان را داری.
روزی، تو در کمپها زخمهای زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام میدادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیامبخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاریرسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینهی بند زنان، نان خرمایی درست میکنی که اتهامشان داعش است.
زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…
اگر صادرکنندهی حکم اعدامت بداند،
نهالهایی که با دستهایت کاشتهای همین _نانهای خرمایی، خندههای تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود
تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعلهای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.
زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستادهای.»
#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«من مریم حسنیام، دختر مهدی حسنی، زندانی سیاسی که چندین سال است در زندان بهسر میبرد و اکنون برای سومین بار اعاده دادرسیاش رد شده؛ بدون اینکه مدرکی بررسی شود یا حرفی شنیده شود.
امروز اینجا هستم تا بگویم:
نه به اعدام.
نه به اعدام برای همه؛
مهم نیست آن شخص چه کرده، به چه قومیتی تعلق دارد یا باورهایش چیست.
نه به اعدام یعنی آری به انسانیت.
من از جمهوری اسلامی متنفرم، چون با جان هموطنانم مثل یک ابزار برخورد میکند.
اعدام، اجتنابناپذیر نیست، اما اگر آنها اشتباه کرده باشند، دیگر هیچوقت نمیتوانند جان آن انسان را به او بازگردانند.
به کمپین "نه به اعدام" بپیوندیم.»
#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز اینجا هستم تا بگویم:
نه به اعدام.
نه به اعدام برای همه؛
مهم نیست آن شخص چه کرده، به چه قومیتی تعلق دارد یا باورهایش چیست.
نه به اعدام یعنی آری به انسانیت.
من از جمهوری اسلامی متنفرم، چون با جان هموطنانم مثل یک ابزار برخورد میکند.
اعدام، اجتنابناپذیر نیست، اما اگر آنها اشتباه کرده باشند، دیگر هیچوقت نمیتوانند جان آن انسان را به او بازگردانند.
به کمپین "نه به اعدام" بپیوندیم.»
#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به این ویدئو با دقت نگاه کنید. دیکتاتور بهعمد مردم را در فقر و در ناامیدی نگاه میدارد. تورم روزافزون آرزوهای یک نسل را اینچنین بر باد داده. این جوان تحصیلکرده از درد بزرگ جامعه ایران میگوید؛ ناامیدی.
هدف نهایی دیکتاتور، ایجاد حس ناامیدی در مردم است این ناامیدی است که شهروندان را به افرادی مطیع و دنبالهرو تبدیل میکند.
هوای یکدیگر را داشته باشیم نسبت به رنج یکدیگر بیاعتنا نباشیم.
پاسخ شما به پرسش این خبرنگار چیست؟
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #ایران
@Tavaana_TavaanaTech
هدف نهایی دیکتاتور، ایجاد حس ناامیدی در مردم است این ناامیدی است که شهروندان را به افرادی مطیع و دنبالهرو تبدیل میکند.
هوای یکدیگر را داشته باشیم نسبت به رنج یکدیگر بیاعتنا نباشیم.
پاسخ شما به پرسش این خبرنگار چیست؟
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #ایران
@Tavaana_TavaanaTech
قادر خرامانفر، زندانی سیاسی محبوس در زندان مهاباد، ار حق درمان محروم است.
علیرغم وضعیت وخیم جسمانی، این زندانی کماکان از دسترسی به خدمات درمانی و پزشکی محروم است.
به گزارش ایران وایر، این زندانی سیاسی مبتلا به بیماریهای متعددی از جمله آرتروز شدید هر دو زانو، فشار خون بالا و ناراحتی کلیوی است و زانوهای او به جراحی فوری مفصل نیاز دارند.
با این وجود مقامات قضایی و مسئولان زندان مهاباد و به ویژه ضابط پرونده او، وزارت اطلاعات، از اعزام او به مراکز درمانی خارج از زندان خودداری میکنند.
علیرغم گذشت بیش از ۵ ماه از زمان بازداشت قادر خرامانفر، هنوز هیچ دادگاهی برای وی برگزار نشده است.
قادر خرامانفر ۵۵ ساله، متاهل و از چهرههای شناختهشده جامعه مدنی مهاباد به شمار میرود و پیشتر هم سابقه بازداشت و زندان بهدلیل فعالیتهای سیاسی و مدنی داشته است.
قادر خرامانفر و جلال صدفی ۲۵ آذرماه سال ۱۴۰۳ توسط نیروهای امنیتی در شهرستان مهاباد بازداشت شده بودند و تا کنون بلاتکلیف و بدون تشکیل دادگاه در زندان محبوس هستند.
صدای زندانیان باشیم
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندانیان_سیاسی #قادر_خرامان_فر
@Tavaana_TavaanaTech
علیرغم وضعیت وخیم جسمانی، این زندانی کماکان از دسترسی به خدمات درمانی و پزشکی محروم است.
به گزارش ایران وایر، این زندانی سیاسی مبتلا به بیماریهای متعددی از جمله آرتروز شدید هر دو زانو، فشار خون بالا و ناراحتی کلیوی است و زانوهای او به جراحی فوری مفصل نیاز دارند.
با این وجود مقامات قضایی و مسئولان زندان مهاباد و به ویژه ضابط پرونده او، وزارت اطلاعات، از اعزام او به مراکز درمانی خارج از زندان خودداری میکنند.
علیرغم گذشت بیش از ۵ ماه از زمان بازداشت قادر خرامانفر، هنوز هیچ دادگاهی برای وی برگزار نشده است.
قادر خرامانفر ۵۵ ساله، متاهل و از چهرههای شناختهشده جامعه مدنی مهاباد به شمار میرود و پیشتر هم سابقه بازداشت و زندان بهدلیل فعالیتهای سیاسی و مدنی داشته است.
قادر خرامانفر و جلال صدفی ۲۵ آذرماه سال ۱۴۰۳ توسط نیروهای امنیتی در شهرستان مهاباد بازداشت شده بودند و تا کنون بلاتکلیف و بدون تشکیل دادگاه در زندان محبوس هستند.
صدای زندانیان باشیم
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندانیان_سیاسی #قادر_خرامان_فر
@Tavaana_TavaanaTech