This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داریوش اقبالی، هنرمند مخالف جمهوری اسلامی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«راه رهایی مردم و آزادی ایران در همبستگی است؛ بهویژه در این مقطع حساس تاریخی باید اختلافات را کنار گذاشت و با تکیه بر نیروی عظیم مردم، همه بر یک هدف مشترک متمرکز شویم: آزادی و رهایی میهن عزیزمان.»
#همبستگی #زن_زندگی_آزادی #ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«راه رهایی مردم و آزادی ایران در همبستگی است؛ بهویژه در این مقطع حساس تاریخی باید اختلافات را کنار گذاشت و با تکیه بر نیروی عظیم مردم، همه بر یک هدف مشترک متمرکز شویم: آزادی و رهایی میهن عزیزمان.»
#همبستگی #زن_زندگی_آزادی #ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍70❤14💯5👎3
Forwarded from گفتوشنود
جمهوری اسلامی از آغاز دهه ۶۰ جنگ ایران و عراق را «دفاع مقدس» نامید؛ تعبیری که آن را از یک تجربه تاریخی پیچیده به یک روایت قدسی و غیرقابل پرسش تبدیل کرد. در این روایت رسمی، شهدا نه انسانهایی واقعی با ترسها و تردیدها، بلکه «برگزیدگان الهی» معرفی میشوند که با امام زمان در ارتباط بوده و از امدادهای غیبی برخوردارند.
این قدیسسازی دو کارکرد اصلی دارد: نخست، مشروعیتبخشی به نظام؛ چراکه اگر شهدا واسطههای عالم غیب باشند، مخالفت با حکومت مساوی است با خیانت به خون آنها. دوم، کنترل اجتماعی؛ به زنان گفته میشود بیحجابی پایمال کردن خون شهداست، و به جوانان هشدار داده میشود که هر سبک زندگی متفاوت، انکار آرمان شهداست.
اما این گفتمان هرگونه پرسشگری را به خط قرمز بدل کرده است. پرسشهایی چون: چرا پس از آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ آتشبس پذیرفته نشد؟ چرا در عملیات کربلای ۴ با وجود لو رفتن کامل، نیروها به میدان فرستاده شدند و تلفات انسانی سنگین دادند؟ چرا فرماندهان نسبت به جان رزمندگان بیتفاوت بودند؟ همه اینها پرسشهایی مشروع اما ممنوعه هستند که در روایت رسمی جایی ندارند. حتی انتقادهای فرماندهانی چون حسن باقری، که از بیتوجهی به تلفات گسترده انسانی گلایه کرده بود، سانسور یا بازنویسی ایدئولوژیک میشوند.
این الگو محدود به گذشته نیست. پس از جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی با اسرائیل نیز هنوز امکان پرسشگری وجود ندارد. هیچکس مجاز نیست بپرسد سهم تصمیمات حاکمان جمهوری اسلامی در شعلهور شدن این جنگ و تحمیل هزینهها بر مردم چه بوده است. همانند جنگ هشتساله، نقش حاکمان نادیده گرفته میشود و تنها یک روایت قهرمانانه برجسته میگردد.
این در تضاد آشکار با تجربه کشورهایی چون آلمان و ژاپن است. آلمان پس از جنگ جهانی دوم با سیاست Vergangenheitsbewältigung («رویارویی با گذشته») به مسئولیتهای تاریخی خود اعتراف کرد و یادمانهایش بر رنج انسانی و پیشگیری از تکرار فجایع متمرکز شدند. ژاپن نیز در موزههای صلح هیروشیما و ناگازاکی پیام اصلیاش را بر نفی جنگ و صلحطلبی گذاشت، نه اسطورهسازی حزبی.
🔻 در جمهوری اسلامی اما جنگ به ابزاری برای تثبیت ایدئولوژی و کنترل اجتماعی تقلیل یافته است. چنین راهبردی شاید در کوتاهمدت انسجام نمادین ایجاد کند، اما در بلندمدت به بیاعتمادی عمومی، گسست نسلی، و بیاعتبار شدن ارزشهای انسانی میانجامد. جامعهای که به جای درس گرفتن از گذشته، در اسطورههای قدسی گرفتار شود، محکوم به تکرار همان خطاها خواهد بود.
#قدیس_سازی
#قدسی_سازی
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
جمهوری اسلامی از آغاز دهه ۶۰ جنگ ایران و عراق را «دفاع مقدس» نامید؛ تعبیری که آن را از یک تجربه تاریخی پیچیده به یک روایت قدسی و غیرقابل پرسش تبدیل کرد. در این روایت رسمی، شهدا نه انسانهایی واقعی با ترسها و تردیدها، بلکه «برگزیدگان الهی» معرفی میشوند که با امام زمان در ارتباط بوده و از امدادهای غیبی برخوردارند.
این قدیسسازی دو کارکرد اصلی دارد: نخست، مشروعیتبخشی به نظام؛ چراکه اگر شهدا واسطههای عالم غیب باشند، مخالفت با حکومت مساوی است با خیانت به خون آنها. دوم، کنترل اجتماعی؛ به زنان گفته میشود بیحجابی پایمال کردن خون شهداست، و به جوانان هشدار داده میشود که هر سبک زندگی متفاوت، انکار آرمان شهداست.
اما این گفتمان هرگونه پرسشگری را به خط قرمز بدل کرده است. پرسشهایی چون: چرا پس از آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ آتشبس پذیرفته نشد؟ چرا در عملیات کربلای ۴ با وجود لو رفتن کامل، نیروها به میدان فرستاده شدند و تلفات انسانی سنگین دادند؟ چرا فرماندهان نسبت به جان رزمندگان بیتفاوت بودند؟ همه اینها پرسشهایی مشروع اما ممنوعه هستند که در روایت رسمی جایی ندارند. حتی انتقادهای فرماندهانی چون حسن باقری، که از بیتوجهی به تلفات گسترده انسانی گلایه کرده بود، سانسور یا بازنویسی ایدئولوژیک میشوند.
این الگو محدود به گذشته نیست. پس از جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی با اسرائیل نیز هنوز امکان پرسشگری وجود ندارد. هیچکس مجاز نیست بپرسد سهم تصمیمات حاکمان جمهوری اسلامی در شعلهور شدن این جنگ و تحمیل هزینهها بر مردم چه بوده است. همانند جنگ هشتساله، نقش حاکمان نادیده گرفته میشود و تنها یک روایت قهرمانانه برجسته میگردد.
این در تضاد آشکار با تجربه کشورهایی چون آلمان و ژاپن است. آلمان پس از جنگ جهانی دوم با سیاست Vergangenheitsbewältigung («رویارویی با گذشته») به مسئولیتهای تاریخی خود اعتراف کرد و یادمانهایش بر رنج انسانی و پیشگیری از تکرار فجایع متمرکز شدند. ژاپن نیز در موزههای صلح هیروشیما و ناگازاکی پیام اصلیاش را بر نفی جنگ و صلحطلبی گذاشت، نه اسطورهسازی حزبی.
🔻 در جمهوری اسلامی اما جنگ به ابزاری برای تثبیت ایدئولوژی و کنترل اجتماعی تقلیل یافته است. چنین راهبردی شاید در کوتاهمدت انسجام نمادین ایجاد کند، اما در بلندمدت به بیاعتمادی عمومی، گسست نسلی، و بیاعتبار شدن ارزشهای انسانی میانجامد. جامعهای که به جای درس گرفتن از گذشته، در اسطورههای قدسی گرفتار شود، محکوم به تکرار همان خطاها خواهد بود.
#قدیس_سازی
#قدسی_سازی
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍24❤2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دودی که از آتش آپارتاید برخاست
از قرن هفدهم که هلندیها آفریقای جنوبی را مستعمره کردند، خود را نژاد برتر معرفی کردند، بومیان را کنار گذاشته و قدرت سفیدپوستان را تحکیم کردند. اما در سال ۱۹۴۸ پیروزی حزب ناسیونالیست - که تمامی آن را سفیدپوستان تشکیل میدادند - فصل تازهای در سرکوبگری در تاریخ آفریقای جنوبی باز کرد.
رهبر حزب اعلام کرد: «شعار ما حفظ برتری نژاد سفید در آینده است. حتی اگر لازم باشد از زور استفاده میکنیم.» قوانین آپارتاید جدید یا «آپارتس به زبان آفریقای جنوبی»، برتریِ نژاد سفید را حفظ میکرد. آن هم با تقسیمبندی نژادی مانند اروپاییها، هندیها و رنگینپوستان و آفریقاییها.
غیرسفیدپوستان، به زور در مناطق محروم و فقیر اسکان داده میشدند و باید برای مسافرت اجازه میگرفتند. از حق رایدادن و مشارکت در دولت و ازدواج با سفیدپوستان هم محروم بودند و در بیشتر موارد حتی حق تملک زمینی را هم نداشتند.
آنها دهها سال در برابر این تبعیض، مقاومت کردند، ولی نتوانستند تغییر واقعی به وجود بیاورند. سالهای بعد، و در حوادثی مانند قتلعام شارپ ویل در۱۹۶۰ و شورش سووِتو در ۱۹۷۶، دولت بهشدت معترضان را سرکوب کرد و بعضی از رهبران مانند نلسون ماندلا را به زندان انداخت و برخی دیگر را هم به قتل رساند.
اما اواخر دهه ۱۹۷۰، انجمنهای مردمی و مدنیِ زیادی در شهرکهای سیاهپوستنشین ظهور کردند. فعالیتهای این گروهها سیاسی نبود و فقط بر توسعه اجتماعی متمرکز بودند.
پوپو مولِفی، از فعالان آن دوره، میگوید: «جنبش نیاز داشت که روی مسائل محلی کار کند تا به مردم اعتمادبهنفس بدهد که آنها میتوانند از طریق فعالیتهای تودهای، زندگی خود را تغییر دهند».
فعالان، جوامع محلی را حول مسائلی چون افزایش اجارهبها و نرخ خدمات اولیه مانند آب و اسکان اجباری بسیج کردند. آنها از طریق تظاهرات، امتناع از پرداخت اجاره، تشویق مردم به خریدنکردن و بایکوت، مقامات را تحت فشار قرار دادند و موفق شدند دستآوردهای کوچک و محسوسی داشته باشند. گرچه میدانستند که باید چشمانداز وسیعتری را ببینند. آنها میگفتند که: «ما باید افزایش اجارهبها، حملونقل و آب و برق را دودِ حاصل از آتش آپارتاید فرض کنیم و نیروی خود را برای خاموشکردن آتش بسیج کنیم.»
https://youtu.be/Ve6HqGcFlqM
#آپارتاید #پادکست #خیزش_ها_و_جنبش_ها #آفریقای_جنوبی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
از قرن هفدهم که هلندیها آفریقای جنوبی را مستعمره کردند، خود را نژاد برتر معرفی کردند، بومیان را کنار گذاشته و قدرت سفیدپوستان را تحکیم کردند. اما در سال ۱۹۴۸ پیروزی حزب ناسیونالیست - که تمامی آن را سفیدپوستان تشکیل میدادند - فصل تازهای در سرکوبگری در تاریخ آفریقای جنوبی باز کرد.
رهبر حزب اعلام کرد: «شعار ما حفظ برتری نژاد سفید در آینده است. حتی اگر لازم باشد از زور استفاده میکنیم.» قوانین آپارتاید جدید یا «آپارتس به زبان آفریقای جنوبی»، برتریِ نژاد سفید را حفظ میکرد. آن هم با تقسیمبندی نژادی مانند اروپاییها، هندیها و رنگینپوستان و آفریقاییها.
غیرسفیدپوستان، به زور در مناطق محروم و فقیر اسکان داده میشدند و باید برای مسافرت اجازه میگرفتند. از حق رایدادن و مشارکت در دولت و ازدواج با سفیدپوستان هم محروم بودند و در بیشتر موارد حتی حق تملک زمینی را هم نداشتند.
آنها دهها سال در برابر این تبعیض، مقاومت کردند، ولی نتوانستند تغییر واقعی به وجود بیاورند. سالهای بعد، و در حوادثی مانند قتلعام شارپ ویل در۱۹۶۰ و شورش سووِتو در ۱۹۷۶، دولت بهشدت معترضان را سرکوب کرد و بعضی از رهبران مانند نلسون ماندلا را به زندان انداخت و برخی دیگر را هم به قتل رساند.
اما اواخر دهه ۱۹۷۰، انجمنهای مردمی و مدنیِ زیادی در شهرکهای سیاهپوستنشین ظهور کردند. فعالیتهای این گروهها سیاسی نبود و فقط بر توسعه اجتماعی متمرکز بودند.
پوپو مولِفی، از فعالان آن دوره، میگوید: «جنبش نیاز داشت که روی مسائل محلی کار کند تا به مردم اعتمادبهنفس بدهد که آنها میتوانند از طریق فعالیتهای تودهای، زندگی خود را تغییر دهند».
فعالان، جوامع محلی را حول مسائلی چون افزایش اجارهبها و نرخ خدمات اولیه مانند آب و اسکان اجباری بسیج کردند. آنها از طریق تظاهرات، امتناع از پرداخت اجاره، تشویق مردم به خریدنکردن و بایکوت، مقامات را تحت فشار قرار دادند و موفق شدند دستآوردهای کوچک و محسوسی داشته باشند. گرچه میدانستند که باید چشمانداز وسیعتری را ببینند. آنها میگفتند که: «ما باید افزایش اجارهبها، حملونقل و آب و برق را دودِ حاصل از آتش آپارتاید فرض کنیم و نیروی خود را برای خاموشکردن آتش بسیج کنیم.»
https://youtu.be/Ve6HqGcFlqM
#آپارتاید #پادکست #خیزش_ها_و_جنبش_ها #آفریقای_جنوبی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤12👍4💯3
جمهوری اسلامی در ماه مرداد دستکم ۱۶۰ انسان را اعدام کرده است.
پخشان عزیزی، شریفه محمدی و وریشه مرادی سه زندانی سیاسی هستند که در دستگاه قضایی ناعادلانه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شدهاند.
تاکید میکنیم هماکنون ۵۴ زندانی امنیتی و سیاسی در زندان زیر حکم اعدام هستند. و البته تعداد بسیار زیادی از هموطنانمان هم با اتهامات دیگر مثل «جرائم مرتبط با موادمخدر» «قتل» و .... به اعدام محکوم شدهاند.
صدای زندانیان محکوم به اعدام باشیم
آیا شما هم در پویش سهشنبههای نه به اعدام شرکت میکنید؟
در جستوجوی گردن
طرح از رضا عقیلی
https://tavaana.org/fa/Khamenei_Execution
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_اعدام
#شریفه_محمدی
@Tavaana_TavaanaTech
پخشان عزیزی، شریفه محمدی و وریشه مرادی سه زندانی سیاسی هستند که در دستگاه قضایی ناعادلانه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شدهاند.
تاکید میکنیم هماکنون ۵۴ زندانی امنیتی و سیاسی در زندان زیر حکم اعدام هستند. و البته تعداد بسیار زیادی از هموطنانمان هم با اتهامات دیگر مثل «جرائم مرتبط با موادمخدر» «قتل» و .... به اعدام محکوم شدهاند.
صدای زندانیان محکوم به اعدام باشیم
آیا شما هم در پویش سهشنبههای نه به اعدام شرکت میکنید؟
در جستوجوی گردن
طرح از رضا عقیلی
https://tavaana.org/fa/Khamenei_Execution
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_اعدام
#شریفه_محمدی
@Tavaana_TavaanaTech
👍21💔8❤2
Forwarded from گفتوشنود
دبیر ستاد امر به معروف قم: بازرسی از دستگاههای اجرایی درباره حجاب آغاز شده است
محمد کرباسی، دبیر ستاد امر به معروف استان قم از شروع فعالیتهای بازرسی این ستاد در نهادها و دستگاههای اجرایی برای «نظارت بر رعایت عفاف و حجاب» خبر داد.
او اضافه کرد: «اگر گزارشهایی از هرگونه ناهنجاری یا کمکاری در حوزه عفاف و حجاب یا سایر مسائل اجتماعی که به تکالیف دستگاهها مربوط میشود، به ستاد امر به معروف ارسال شود، این گزارشها به سرعت در فرآیند بازرسیها مورد بررسی قرار خواهند گرفت.»
#حجاب_اجبارى #پوشش_اختیاری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
دبیر ستاد امر به معروف قم: بازرسی از دستگاههای اجرایی درباره حجاب آغاز شده است
محمد کرباسی، دبیر ستاد امر به معروف استان قم از شروع فعالیتهای بازرسی این ستاد در نهادها و دستگاههای اجرایی برای «نظارت بر رعایت عفاف و حجاب» خبر داد.
او اضافه کرد: «اگر گزارشهایی از هرگونه ناهنجاری یا کمکاری در حوزه عفاف و حجاب یا سایر مسائل اجتماعی که به تکالیف دستگاهها مربوط میشود، به ستاد امر به معروف ارسال شود، این گزارشها به سرعت در فرآیند بازرسیها مورد بررسی قرار خواهند گرفت.»
#حجاب_اجبارى #پوشش_اختیاری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👎43
چرا آدمهای معمولی در یک حکومت استبدادی، تبدیل به عاملان ظلم میشوند؟
نوشته احمدرضا یزدی
شاید تصور کنیم شکنجه، سرکوب، یا تحقیر مردم، فقط کار آدمهای خشن، بیرحم یا روانپریشه...
ااما روانشناسی اجتماعی یه چیز دیگه میگه
توی آزمایشهای معروفی مثل «زندان استنفورد» یا «مطالعهی زندان بیبیسی»، نشون داده شد که آدمهای عادی، صرفاً بهخاطر نقشی که بهشون داده شده، ممکنه به شکلی غیرمنتظره دست به رفتارهای ظالمانه بزنن.
فقط بهشون گفتن:
تو نگهبانی، تو قدرت داری
تو زندانیای، باید اطاعت کنی
و بلافاصله رفتارها تغییر کرد:
نگهبانها خشنتر شدن، زندانیها ترسو یا شورشی. نه با آموزش، نه با تهدید؛ فقط به خاطر نقش.
نظریه پشت ماجرا چیه؟
دو تا از مهمترین مطالعات تاریخ روانشناسی اجتماعی به این موضوع پرداختن:
آزمایش میلگرام (1961)
نشان داد که آدمهای عادی حاضرن به دیگران شوک الکتریکی وارد کنن، فقط چون شخصی با ظاهر "اقتدار علمی" ازشون خواسته بود.
اطاعت کورکورانه از قدرت مشروع.
آزمایش زندان استنفورد (زیمباردو، 1971)
نشان داد آدمهای عادی، وقتی در موقعیت قدرت قرار میگیرن (نقش «نگهبان»)، خیلی زود ممکنه به خشونت، تحقیر و سرکوب رو بیارن.
اینها باعث شکلگیری دیدگاهی شدن که میگه:
خشونت و ظلم، نه از شخصیتهای "ضد اجتماعی"، بلکه از ساختارهایی میاد که افراد رو توی نقشهای نابرابر قرار میدن.
زیمباردو خودش گفته بود:
«ما به کسی نگفتیم که ظالم باشه. ما فقط شرایطی ساختیم که در اون، ظلم به یه واکنش "منطقی" تبدیل بشه.»
وقتی ظلم بخشی از "نقش سازمانی" میشه
یعنی چی ساختار اجتماعی؟ یعنی اینکه در یک سیستم:
بعضیها لباس رسمی دارن، اختیار دارن، حق تنبیه دارن، سلاح دارن، مجوز قانونی دارن...
و بقیه بیصدا، بیدفاع، فاقد قدرت، و تحتنظر و ظلم هستن...
در چنین شرایطی، ظلم کردن تبدیل میشه به "وظیفه شغلی" نه انتخاب شخصی.
و از اونطرف، سکوت در برابر ظلم هم میتونه بشه "واکنش عاقلانه" برای بقا.
مأمور گشت ارشاد، بسیجی، نیروهای انتظامی، لباسشخصیها، آتش به اختیارها، «آمران به معروف»، حجاببانها، قضات و بازجویان...
نقششون چیه؟
«ناظر، مجری قانون، حافظ نظم، عامل سرکوب»
و در سوی دیگر:
زنان بیحجاب، معترضان خیابانی، دانشجویان، فعالان مدنی، اقلیتهای دینی و قومی...
به اینها چه نقشی داده شده؟
«تحتنظر، منحرف، تهدید، عامل بیگانه، دشمن داخلی»
وقتی این تقسیمبندی بهصورت روزمره، سیستماتیک، و قانونی اجرا بشه،
خشونت هم "عادی" میشه و هم "موجه" جلوه میکنه.
پس:
استبداد از ذات مردم نمیاد.
از ساختارهایی میاد که نقشهای نابرابر میسازن
و افراد رو وادار میکنن به ظلمکردن، یا سکوتکردن.
#استبداد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته احمدرضا یزدی
شاید تصور کنیم شکنجه، سرکوب، یا تحقیر مردم، فقط کار آدمهای خشن، بیرحم یا روانپریشه...
ااما روانشناسی اجتماعی یه چیز دیگه میگه
توی آزمایشهای معروفی مثل «زندان استنفورد» یا «مطالعهی زندان بیبیسی»، نشون داده شد که آدمهای عادی، صرفاً بهخاطر نقشی که بهشون داده شده، ممکنه به شکلی غیرمنتظره دست به رفتارهای ظالمانه بزنن.
فقط بهشون گفتن:
تو نگهبانی، تو قدرت داری
تو زندانیای، باید اطاعت کنی
و بلافاصله رفتارها تغییر کرد:
نگهبانها خشنتر شدن، زندانیها ترسو یا شورشی. نه با آموزش، نه با تهدید؛ فقط به خاطر نقش.
نظریه پشت ماجرا چیه؟
دو تا از مهمترین مطالعات تاریخ روانشناسی اجتماعی به این موضوع پرداختن:
آزمایش میلگرام (1961)
نشان داد که آدمهای عادی حاضرن به دیگران شوک الکتریکی وارد کنن، فقط چون شخصی با ظاهر "اقتدار علمی" ازشون خواسته بود.
اطاعت کورکورانه از قدرت مشروع.
آزمایش زندان استنفورد (زیمباردو، 1971)
نشان داد آدمهای عادی، وقتی در موقعیت قدرت قرار میگیرن (نقش «نگهبان»)، خیلی زود ممکنه به خشونت، تحقیر و سرکوب رو بیارن.
اینها باعث شکلگیری دیدگاهی شدن که میگه:
خشونت و ظلم، نه از شخصیتهای "ضد اجتماعی"، بلکه از ساختارهایی میاد که افراد رو توی نقشهای نابرابر قرار میدن.
زیمباردو خودش گفته بود:
«ما به کسی نگفتیم که ظالم باشه. ما فقط شرایطی ساختیم که در اون، ظلم به یه واکنش "منطقی" تبدیل بشه.»
وقتی ظلم بخشی از "نقش سازمانی" میشه
یعنی چی ساختار اجتماعی؟ یعنی اینکه در یک سیستم:
بعضیها لباس رسمی دارن، اختیار دارن، حق تنبیه دارن، سلاح دارن، مجوز قانونی دارن...
و بقیه بیصدا، بیدفاع، فاقد قدرت، و تحتنظر و ظلم هستن...
در چنین شرایطی، ظلم کردن تبدیل میشه به "وظیفه شغلی" نه انتخاب شخصی.
و از اونطرف، سکوت در برابر ظلم هم میتونه بشه "واکنش عاقلانه" برای بقا.
مأمور گشت ارشاد، بسیجی، نیروهای انتظامی، لباسشخصیها، آتش به اختیارها، «آمران به معروف»، حجاببانها، قضات و بازجویان...
نقششون چیه؟
«ناظر، مجری قانون، حافظ نظم، عامل سرکوب»
و در سوی دیگر:
زنان بیحجاب، معترضان خیابانی، دانشجویان، فعالان مدنی، اقلیتهای دینی و قومی...
به اینها چه نقشی داده شده؟
«تحتنظر، منحرف، تهدید، عامل بیگانه، دشمن داخلی»
وقتی این تقسیمبندی بهصورت روزمره، سیستماتیک، و قانونی اجرا بشه،
خشونت هم "عادی" میشه و هم "موجه" جلوه میکنه.
پس:
استبداد از ذات مردم نمیاد.
از ساختارهایی میاد که نقشهای نابرابر میسازن
و افراد رو وادار میکنن به ظلمکردن، یا سکوتکردن.
#استبداد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤15👍8💯4
تجربههای گذار/ احتمال گذار به دموکراسی در ایران: نگاهی از دریچه تجربه آفریقای جنوبی
نوشته آرش افراز
منتشرشده در رسانه تحکیم ملت
تجربه تاریخی گذار از حکومتهای اقتدارگرا به دموکراسی، همواره در بستر بحرانها و فشارهای داخلی و بینالمللی شکل گرفته است. نمونه برجسته این روند، گذار مسالمتآمیز آفریقای جنوبی از آپارتاید به دموکراسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. حکومت آپارتاید که بیش از چهار دهه بر اقلیت سفیدپوست سلطه داشت، در برابر فشارهای فزاینده اقتصادی، تحریمهای بینالمللی، اعتراضات اجتماعی گسترده و نارضایتی درونی، به تدریج وارد مرحله مذاکره با اپوزیسیون شد و در نهایت، حاضر به واگذاری قدرت گردید.
تحلیل سیاسی این تجربه نشان میدهد که سه عامل کلیدی، زمینهساز موفقیت گذار بود: فشار اقتصادی و تحریمها که منابع حکومت را محدود میکرد، حضور نخبگان اصلاحطلب (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تعدیل سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را فراهم کنند) درون حکومت، و هماهنگی و انسجام اپوزیسیون که توانست مطالبات مشروع مردم را نمایندگی کند. به عبارت دیگر، استیصال حکومت آپارتاید، همراه با ظرفیت سازمانی و فکری مخالفان، مسیر گذار را تسهیل کرد.
با نگاهی به شرایط فعلی ایران، میتوان شباهتهایی را مشاهده کرد که احتمال گذار به نفع دموکراسی را افزایش میدهد. بحران کارآمدی حکومت، که در ناکامیهای اقتصادی، ضعف مدیریت و محدودیت دسترسی مردم به خدمات عمومی نمود یافته است، مشابه فشار اقتصادی در آفریقای جنوبی عمل میکند. علاوه بر آن، تحریمهای گسترده و پیامدهای اقتصادی آن، دولت را در موقعیتی قرار داده که توان پاسخگویی مؤثر به مطالبات مردم را محدود کرده است. بحران مشروعیت سیاسی نیز، که با نارضایتیهای گسترده و اعتراضات سراسری نمایان شده، همان نقش فشار اجتماعی را ایفا میکند که در آفریقای جنوبی موجب تهدید بقای حکومت شد.
نکته مهم دیگر، وجود نخبگان اصلاحطلب در ایران (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تغییر تدریجی سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را تسهیل کنند) است که میتوانند نقش مشابه رفورمیستها در آفریقای جنوبی را ایفا کنند. اگرچه ساختار جمهوری اسلامی پیچیدهتر و مبتنی بر نهادهای مذهبی و اقتدارگرایانه است، اما فشارهای داخلی و بینالمللی، کاهش مشروعیت و بحران اقتصادی، موقعیتی شبیه به مرحله آخر حکومت آپارتاید را پدید آورده است.
مطالعات علوم سیاسی نشان میدهد که موفقیت گذار دموکراتیک مستلزم ترکیبی از استیصال حکومت، ظرفیت سازمانی مخالفان، و وجود نخبگان اصلاحطلب آماده مذاکره است. همانگونه که در آفریقای جنوبی، حکومت آپارتاید پس از سالها انحصار قدرت، در مواجهه با فشارهای اقتصادی، اعتراضات اجتماعی و تحریمها، مجبور به مذاکره شد، جمهوری اسلامی نیز در وضعیت فعلی با بحرانی چندوجهی روبروست که احتمال پذیرش تغییرات سیاسی تدریجی و مصالحه برای حفظ حداقلی مشروعیت را افزایش میدهد.
این متن بیشتر بر نقش حکومت در فرآیند گذار تمرکز دارد و تحلیل دقیق نقش اپوزیسیون در جای خود نیازمند بررسی جداگانه است.
به این ترتیب، تجربه آفریقای جنوبی نه تنها الگویی برای تحلیل گذارها فراهم میکند، بلکه به ما نشان میدهد که شرایط داخلی و بینالمللی، فشار اقتصادی و اجتماعی و وجود نخبگان اصلاحطلب، میتوانند محرکهای کلیدی برای گذار مسالمتآمیز باشند. ایران، با مجموعهای از بحرانهای اقتصادی، مشروعیتی و فشارهای بینالمللی، در موقعیتی قرار دارد که احتمال افزایش خواست مردم برای تغییر و فرصت برای آغاز فرآیندهای دموکراتیک را بالا میبرد.
در پایان، باید تأکید کرد که گذار به دموکراسی در هر کشور با ویژگیهای خاص خود همراه است و نیازمند برنامهریزی، سازماندهی اپوزیسیون و واکنش حسابشده نخبگان اصلاحطلب درون حکومت است. با الهام از تجربه آفریقای جنوبی، ایران نیز میتواند مسیر گذار مسالمتآمیز و پایدار به دموکراسی را در صورتی که فشارها و استیصال حکومت استمرار یابد و ظرفیت گفتوگو شکل گیرد، تجربه کند.
@tahkimmelat
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته آرش افراز
منتشرشده در رسانه تحکیم ملت
تجربه تاریخی گذار از حکومتهای اقتدارگرا به دموکراسی، همواره در بستر بحرانها و فشارهای داخلی و بینالمللی شکل گرفته است. نمونه برجسته این روند، گذار مسالمتآمیز آفریقای جنوبی از آپارتاید به دموکراسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. حکومت آپارتاید که بیش از چهار دهه بر اقلیت سفیدپوست سلطه داشت، در برابر فشارهای فزاینده اقتصادی، تحریمهای بینالمللی، اعتراضات اجتماعی گسترده و نارضایتی درونی، به تدریج وارد مرحله مذاکره با اپوزیسیون شد و در نهایت، حاضر به واگذاری قدرت گردید.
تحلیل سیاسی این تجربه نشان میدهد که سه عامل کلیدی، زمینهساز موفقیت گذار بود: فشار اقتصادی و تحریمها که منابع حکومت را محدود میکرد، حضور نخبگان اصلاحطلب (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تعدیل سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را فراهم کنند) درون حکومت، و هماهنگی و انسجام اپوزیسیون که توانست مطالبات مشروع مردم را نمایندگی کند. به عبارت دیگر، استیصال حکومت آپارتاید، همراه با ظرفیت سازمانی و فکری مخالفان، مسیر گذار را تسهیل کرد.
با نگاهی به شرایط فعلی ایران، میتوان شباهتهایی را مشاهده کرد که احتمال گذار به نفع دموکراسی را افزایش میدهد. بحران کارآمدی حکومت، که در ناکامیهای اقتصادی، ضعف مدیریت و محدودیت دسترسی مردم به خدمات عمومی نمود یافته است، مشابه فشار اقتصادی در آفریقای جنوبی عمل میکند. علاوه بر آن، تحریمهای گسترده و پیامدهای اقتصادی آن، دولت را در موقعیتی قرار داده که توان پاسخگویی مؤثر به مطالبات مردم را محدود کرده است. بحران مشروعیت سیاسی نیز، که با نارضایتیهای گسترده و اعتراضات سراسری نمایان شده، همان نقش فشار اجتماعی را ایفا میکند که در آفریقای جنوبی موجب تهدید بقای حکومت شد.
نکته مهم دیگر، وجود نخبگان اصلاحطلب در ایران (افراد درون حکومت که تمایل به اصلاح و تغییر تدریجی سیاستها دارند و میتوانند مسیر گفتوگو و مصالحه را تسهیل کنند) است که میتوانند نقش مشابه رفورمیستها در آفریقای جنوبی را ایفا کنند. اگرچه ساختار جمهوری اسلامی پیچیدهتر و مبتنی بر نهادهای مذهبی و اقتدارگرایانه است، اما فشارهای داخلی و بینالمللی، کاهش مشروعیت و بحران اقتصادی، موقعیتی شبیه به مرحله آخر حکومت آپارتاید را پدید آورده است.
مطالعات علوم سیاسی نشان میدهد که موفقیت گذار دموکراتیک مستلزم ترکیبی از استیصال حکومت، ظرفیت سازمانی مخالفان، و وجود نخبگان اصلاحطلب آماده مذاکره است. همانگونه که در آفریقای جنوبی، حکومت آپارتاید پس از سالها انحصار قدرت، در مواجهه با فشارهای اقتصادی، اعتراضات اجتماعی و تحریمها، مجبور به مذاکره شد، جمهوری اسلامی نیز در وضعیت فعلی با بحرانی چندوجهی روبروست که احتمال پذیرش تغییرات سیاسی تدریجی و مصالحه برای حفظ حداقلی مشروعیت را افزایش میدهد.
این متن بیشتر بر نقش حکومت در فرآیند گذار تمرکز دارد و تحلیل دقیق نقش اپوزیسیون در جای خود نیازمند بررسی جداگانه است.
به این ترتیب، تجربه آفریقای جنوبی نه تنها الگویی برای تحلیل گذارها فراهم میکند، بلکه به ما نشان میدهد که شرایط داخلی و بینالمللی، فشار اقتصادی و اجتماعی و وجود نخبگان اصلاحطلب، میتوانند محرکهای کلیدی برای گذار مسالمتآمیز باشند. ایران، با مجموعهای از بحرانهای اقتصادی، مشروعیتی و فشارهای بینالمللی، در موقعیتی قرار دارد که احتمال افزایش خواست مردم برای تغییر و فرصت برای آغاز فرآیندهای دموکراتیک را بالا میبرد.
در پایان، باید تأکید کرد که گذار به دموکراسی در هر کشور با ویژگیهای خاص خود همراه است و نیازمند برنامهریزی، سازماندهی اپوزیسیون و واکنش حسابشده نخبگان اصلاحطلب درون حکومت است. با الهام از تجربه آفریقای جنوبی، ایران نیز میتواند مسیر گذار مسالمتآمیز و پایدار به دموکراسی را در صورتی که فشارها و استیصال حکومت استمرار یابد و ظرفیت گفتوگو شکل گیرد، تجربه کند.
@tahkimmelat
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
❤14👍2
سلامت روان در شرایط دشوار، ۳- بازداشت، برخورد قضایی و سلامت روان
آسیبهای مرتبط با بازداشت و زندان
چالشهای زمینهای
فشار و آسیب هنگام بازداشت
فشار و آسیب در دوره دادگاه
فشار و آسیب در دوره زندان
فشار و آسیب پس از آزادی (دوره بازگشت)
در ایران، دستکم ۳۰ درصد از مردم دچار نوعی اختلال روان هستند.
آمار اختلالات روانی در ایران در چند دهه گذشته همواره رو به افزایش بوده است.
حدود شصت درصد از مردم از آسیبهای ذهنی و روانی خود آگاهی ندارند.
https://tavaana.org/mental-health-for-prisoners-3/
#یاری_مدنی_توانا #روانشناسی #اینفوگرافیک #زندان #زندانی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آسیبهای مرتبط با بازداشت و زندان
چالشهای زمینهای
فشار و آسیب هنگام بازداشت
فشار و آسیب در دوره دادگاه
فشار و آسیب در دوره زندان
فشار و آسیب پس از آزادی (دوره بازگشت)
در ایران، دستکم ۳۰ درصد از مردم دچار نوعی اختلال روان هستند.
آمار اختلالات روانی در ایران در چند دهه گذشته همواره رو به افزایش بوده است.
حدود شصت درصد از مردم از آسیبهای ذهنی و روانی خود آگاهی ندارند.
https://tavaana.org/mental-health-for-prisoners-3/
#یاری_مدنی_توانا #روانشناسی #اینفوگرافیک #زندان #زندانی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
👍3🕊2