آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
مردی که سیزده دقیقه با کشتن هیتلر فاصله داشت

گئورگ السر (۱۹۴۵ - ۱۹۰۳) از خانوادهای ساده بود. پدرش برزگری ورشکسته در منطقه Schwäbischer Alb بود. او در سن چهارده سالگی ابتدا یک دوره کارآموزی ماشین‌های تراش را شروع می‌کند، اما آن را بنابر دلایل سلامتی به پایان نمیرساند و در پی آن یک دوره نجاری را شروع می کند. او فردی اجتماعی، اما بسیار ساکت وآرام و نوازنده آکاردئون بود.او آشکارا می‌دید که سیاست حزب ناسیونال - سوسیالیست آلمان به سوی جنگ می‌رود.

گئورگ السر، در پايیز سال ۱۹۳۸، به این نتیجه می‌رسد که تنها با یک سوءقصد به جان هیتلر و کشتن او می‌توان از وقوع جنگ، پیش‌گیری کرد. او کار خود را در این زمینه به طور منظم و سیستماتیک شروع می‌کند. السر می‌دانست که هیتلر و تمام سران و رهبران نازیسم، هر سال در جشن یادبود در بورگربروی - کلر، در شهر مونیخ، شرکت می‌کنند. به این دلیل، او این محل را برای انجام #ترور انتخاب و از نوامبر سال ۱۹۳۸ شروع به بررسی و شناسایی محل ترور می‌نماید.

السر برای این کار، خودش یک بمب ساعتی دست‌ساز درست می‌کند و در آگوست ۱۹۳۹ به مونیخ میرود و ۳۰ شبانه‌روز تمام در محل بورگربروی- کلر مخفیانه زندگی می‌کند تا بتواند در ستونی که در کنار تریبون قرار داشت و هیتلر معمولا در پشت آن سخنرانی می‌کرد، بمب دست‌ساز خود را جاسازی کند. او سرانجام در ششم نوامبر، بمب را جاسازی می‌کند و ساعت انفجارش را برای روز هشتم نوامبر، ساعت نه و بیست دقیقه شب، تنظیم می‌نماید. هوا در آن شب برای پرواز بسیار بد می‌شود، به گونه‌ای که هیتلر مجبور می‌شود به جای هواپیما با راه‌آهن به برلین بازگردد و در نتیجه زمان سخنرانی او را حدود نیم ساعت به جلو می‌اندازند. به علاوه این‌که هیتلر در آن شب، بسیار کوتاه‌تر از معمول سخنرانی می‌کند و جلسه زودتر به پایان می‌رسد. #هیتلر پنج دقیقه پس از ساعت نه شب، سالن جلسه را ترک می‌کند و پانزده دقیقه بعد، بمب منفجر می‌شود. از مجموع دویست نفری که در آنجا حضور داشتند، هشت نفر کشته و شصت و سه نفر مجروح میشوند.

اسلر در بعد از ظهر هشتم نوامبر، در حالی که قصد داشت غیرقانونی از مرز سوئیس عبور کند، به طور اتفاقی به دام پلیس می‌افتد و #بازداشت می‌شود. او شکنجه می‌شود و چند روز بعد اعتراف می‌کند. در ۲۲ نوامبر، روزنامه‌ها با سرتیترهای بزرگ در برگ اول خود منتشر شدند و پیروزمندانه نوشتند: «عامل بمب‌گذاری و سوءقصد به رهبر، دستگیر شد.

گئورگ اسلر. ماموریت از سوی: سازمان اطلاعات و امنیت انگلستان». این برداشت از اقدام اسلر حتی تا پس از پایان جنگ نیز همچنان ادامه داشت، زیرا مردم نمی‌توانستند باور کنند که یک کارگر ساده بتواند سیاست‌های جنگ‌افروز ناسیونال - سوسیالیست‌ها را این چنین روشن، پیش‌بینی کند و بخواهد یک‌تنه و به تنهایی در برابر آن بایستد و حتی بتواند سوءقصدی را به جان هیتلر برنامه‌ریزی کند و به اجرا درآورد. گئورگ اسلر به اردوگاه کار ساکسنهاوزن و سپس به اردوگاه #کار داخاو فرستاده شد و در روزهای پایانی جنگ، در نهم آپریل ۱۹۴۵، به قتل رسید. در جمهوری فدرال آلمان، مدت بسیار زیادی طول کشید تا او را به عنوان یک #سمبل و #نماد #مقاومت در برابر نازیسم به رسمیت بشناسند. در سال ۱۹۹۸ در زادگاهش، در کونیگزبرون بنای یادبودی از او ساخته شد.

برگرفته از کتاب «جنگ و هولوکاست» نوشته‌ی میشائیل ویلد
لینک دانلود رایگان کتاب
https://goo.gl/RhlrI6


@Tavaana_TavaanaTech
سال‌گرد درگذشت ترانه‌سرای «مرا ببوس»

ترانه‌ی «مرا ببوس» را شاید بتوان یکی از خاطره‌سازترین ترانه‌هایی دانست که در خاطره‌ی جمعی #ایرانیان ثبت شده است. برای این آهنگ تاریخچه‌‌های فراوانی نقل شده است که گاه با افسانه پهلو می‌زند. بسیاری بر این نظر بوده‌اند که ترانه‌سرای این ترانه‌ی مشهور دو تن از اعدامیان بیست‌وهفتم مهرماه سال ۱۳۳۳ و از جمله سرهنگ ژاندارمری عزت‌الله سیامک از ره‌بران سازمان نظامی حزب توده بوده است که پیش از #اعدام در #زندان و در توصیف شرایط زندانیانم اعدامی سروده است. و البته افراد دیگری نیز گمان داشتند که این ترانه سروده‌ی محمدعلی مبشری عضو دیگر رهبری این سازمان و در وصف سرهنگ سیامک سروده است. اما ترانه‌سرای این ترانه کسی نبود جز حیدر رقابی.

#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولین‌بار شعر آن را در مجموعه‌ی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن #گل‌نراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقه‌مندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.
ماجرای سرودن این ترانه به هیچ وجه به ۲۸ مرداد و اعدام‌ها ربطی نداشت و آهنگ این ترانه برای موسیقی یک فیلم سینمایی ساخته شد. (شرح کامل در متن)

حیدر رقابی، با تخلص «هاله» در نوزدهم آذرماه ۱۳۱۰ به دنیا آمد. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هوادران محمد مصدق بود و مادرش نیز با بیژن ترقی، ترانه‌سرای معروف دختر عمو بوده‌اند.

رقابی نیز از طرفداران دکتر محمد #مصدق بود. او به دلیل فعالیت‌های سیاسی #بازداشت می‌شود اما با وساطت شمشیری از زندان آزاد می‌شود و پس از آزادی در سال ۱۳۳۴ ایران را ترک می‌کند و در دانشگاه کلمبیا در آمریکا به تحصیل مشغول می‌شود و در رشته‌ی #حقوق بین‌الملل لیسانس و فوق لیسانس خود را اخذ می‌کند. رقابی پس از آن به آلمان رفت و دوره‌ی دکترای فلسفه‌ی خود را در دانشگاه برلین گذراند.

آن‌طور که گفته می‌شود رقابی #روحیه و #منش #آنارشیستی داشته است. خسرو سیف می‌گوید:
«حیدر رقابی با #کنفدراسیون و گروه‌های سیاسی خارج از کشور هم‌راه نمی‌شد. نوعی کج‌روی داشت و کسی را تحویل نمی‌گرفت.»

رقابی وقتی به آمریکا می‌رود با گروه‌های معترض سرخ‌پوست‌های آمریکا مرتبط می‌شود.

پس از انقلاب اسلامی رقابی به ایران می‌آید و به گفته‌ی خسرو سیف به دیدن روح‌الله خمینی می‌رود و یک چپق سرخ‌پوستی به عنوان یادگار #سمبل مبارزات سرخ‌پوست‌ها علیه هجوم سفیدپوست‌ها به هم‌راه خود می‌برد.

رقابی پس از بازگشت به #ایران در #دانشگاه به تدریس می‌پردازد اما پس از #انقلاب_فرهنگی مانع از کار او می‌شوند. او به آمریکا بازمی‌گردد.

ابتلای او به سرطان طحال باعث می‌شود که در بیمارستانی در آمریکا بستری بشود. او در آخرین روزهای زندگی‌اش توسط برادرش جهانگیر #رقابی به ایران برگردانده می‌شود و در ۲۳ آذرماه فوت می‌کند.

او را در گورستان ابن بابویه به خاک سپردند.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/WV4Fvm

#توانا


@Tavaana_TavaanaTech