✳️ نکتههای ویرایش
🔻 مشکل اصلی این متن چیست؟
«در نمایشنامۀ هر چه پایانش نکو باشد نکوست که احتمالاً شکسپیر آن را حدود ۶۰۳ یعنی اندکی پیش از انتشار کتاب مقدس شاه جیمز نوشته است...»
🔻
دنبال چیز دیگری نگردید. قضیه به عدد ۶۰۳ برمیگردد. من تا آن را خواندم در ذهنم زنگ زد که یعنی شکسپیر در قرن هفتم میلادی زندگی میکرده است؟ و به زودی متوجه شدم که باید ۱۶۰۳ باشد.
در ویرایش باید همه جوانب متن را در نظر گرفت و بیش از نقطه و ویرگول و قطع و وصل کلمات، در پی سلامت معنای آن بود. باید تصور کنیم که متن را به نیت یادگیری میخوانیم و به آن دل بدهیم و ذهنمان را متوجه فهم آن کنیم. هر جا حس کردیم در فهم مطلب مشکل داریم یا مطلب برای ما عجیب به نظر میرسد، درنگ کنیم.
#نکته_های_ویرایش
#ویرایش
@asarkazemi
🔻 مشکل اصلی این متن چیست؟
«در نمایشنامۀ هر چه پایانش نکو باشد نکوست که احتمالاً شکسپیر آن را حدود ۶۰۳ یعنی اندکی پیش از انتشار کتاب مقدس شاه جیمز نوشته است...»
🔻
در ویرایش باید همه جوانب متن را در نظر گرفت و بیش از نقطه و ویرگول و قطع و وصل کلمات، در پی سلامت معنای آن بود. باید تصور کنیم که متن را به نیت یادگیری میخوانیم و به آن دل بدهیم و ذهنمان را متوجه فهم آن کنیم. هر جا حس کردیم در فهم مطلب مشکل داریم یا مطلب برای ما عجیب به نظر میرسد، درنگ کنیم.
#ویرایش
@asarkazemi
✳️ تنظیمات استایلها در ایندیزاین
🔻
- چرا حروف متن در ایندیزاین از چپ به راست آمده است؟
- چرا جهت پاراگراف برعکس است؟
- چرا عددها وارونه شده است؟
- چرا عددها عربی است؟
- چرا اِعرابهای حروف بالا و پایین است؟
- چرا میان کلمات، فاصلههای بیجا ایجاد شده است؟
🔻 همه این امور به تنظیمات استایلها بستگی دارد و با هفت تنظیم که در شکل دیده میشود قابل رفع است.
🔻 اینها برای استایلهای فارسی است. برای لاتین، باید زبان متن را انگلیسی انتخاب کنیم و جهت پاراگراف و کاراکتر را چپ به راست.
🔻 من اینها را «تنظیمات پنجگانه» نامیدهام. البته در اینجا شما هفت مورد میبینید ولی پنجتای آن اجباری و دو تا اختیاری است.
🔻 البته در یک سطح حرفهایتر ممکن است بعضی از این تنظیمات را بسته به نیاز خودمان عوض کنیم. ولی در حالت عادی اینها را انتخاب کنید.
🔻 توضیحات بیشتر دربارهٔ آمادهسازی متن در ایندیزاین را میتوانید در فیلم آموزشی آن در سایت من ببینید. ولی خیلی از دوستان فیلمها را نمیبینند و به مشکل برمیخورند. حداقل این تصویرها برایشان یاریگر است.
#تنظیمات_پنجگانه
#این_دیزاین
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
🔻
- چرا حروف متن در ایندیزاین از چپ به راست آمده است؟
- چرا جهت پاراگراف برعکس است؟
- چرا عددها وارونه شده است؟
- چرا عددها عربی است؟
- چرا اِعرابهای حروف بالا و پایین است؟
- چرا میان کلمات، فاصلههای بیجا ایجاد شده است؟
🔻 همه این امور به تنظیمات استایلها بستگی دارد و با هفت تنظیم که در شکل دیده میشود قابل رفع است.
🔻 اینها برای استایلهای فارسی است. برای لاتین، باید زبان متن را انگلیسی انتخاب کنیم و جهت پاراگراف و کاراکتر را چپ به راست.
🔻 من اینها را «تنظیمات پنجگانه» نامیدهام. البته در اینجا شما هفت مورد میبینید ولی پنجتای آن اجباری و دو تا اختیاری است.
🔻 البته در یک سطح حرفهایتر ممکن است بعضی از این تنظیمات را بسته به نیاز خودمان عوض کنیم. ولی در حالت عادی اینها را انتخاب کنید.
🔻 توضیحات بیشتر دربارهٔ آمادهسازی متن در ایندیزاین را میتوانید در فیلم آموزشی آن در سایت من ببینید. ولی خیلی از دوستان فیلمها را نمیبینند و به مشکل برمیخورند. حداقل این تصویرها برایشان یاریگر است.
#تنظیمات_پنجگانه
#این_دیزاین
#آموزشی_کاظمی
@asarkazemi
✳️ مقالهای دربارهٔ ویرایش در سایت محمدکاظم کاظمی
🔻 این مطلب، مقالهای مفصل است که در سال ۱۳۸۵ نوشته شده و در فصلنامهٔ خط سوم منتشر شده است. در این مقاله اطلاعاتی کلی دربارهٔ ویرایش و ویراستاری آمده است، با این سرفصلها:
▪️ ویرایش چیست؟ ویراستار کیست؟
▪️ ضرورت ویرایش
▪️ انواع ویرایش
▪️ سطح و میزان ویرایش
▪️ ظرایف و خطرات کار ویرایش
▪️ ویژگیهای یک ویراستار خوب
▪️ موقف حقوقی و اختیارات ویراستار
خواندن این مقاله را به کسانی که میخواهند دربارۀ ویراستاری بیشتر بدانند و همچنین به ویراستاران جوان و تازهکار توصیه میکنم.
نشانی مقاله در سایت:
https://www.mkkazemi.com/wirayesh/
#ویرایش
#محمدکاظم_کاظمی
@asarkazemi
🔻 این مطلب، مقالهای مفصل است که در سال ۱۳۸۵ نوشته شده و در فصلنامهٔ خط سوم منتشر شده است. در این مقاله اطلاعاتی کلی دربارهٔ ویرایش و ویراستاری آمده است، با این سرفصلها:
▪️ ویرایش چیست؟ ویراستار کیست؟
▪️ ضرورت ویرایش
▪️ انواع ویرایش
▪️ سطح و میزان ویرایش
▪️ ظرایف و خطرات کار ویرایش
▪️ ویژگیهای یک ویراستار خوب
▪️ موقف حقوقی و اختیارات ویراستار
خواندن این مقاله را به کسانی که میخواهند دربارۀ ویراستاری بیشتر بدانند و همچنین به ویراستاران جوان و تازهکار توصیه میکنم.
نشانی مقاله در سایت:
https://www.mkkazemi.com/wirayesh/
#ویرایش
#محمدکاظم_کاظمی
@asarkazemi
پیوند
محمدکاظم کاظمی
✳️ پیوند
🔹 محمدکاظم کاظمی
آیا شود بهار که لبخندمان زند؟
از ما گذشت، جانب فرزندمان زند
آیا شود که بندزن پیر دورهگرد
مانند کاسههای کهن بندمان زند؟
ما شاخههای سرکش سیبیم، عین هم
یک باغبان بیاید و پیوندمان زند
مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد
دیگر کسی نمانده که ترفندمان زند
نانی به آشکار به انبان ما نهد
زهری نهان به کاسۀ گُلقندمان زند
ما نشکنیم اگر چه دگرباره گردباد
بردارد و به کوه دماوندمان زند
رویینتنیم اگر چه تهمتن به سعی زال
تیر دوسر به ساحل هلمندمان زند
سر میدهیم زمزمههای یگانه را
حتّی اگر زمانه دهانبندمان زند
اسفند ۱۳۸۰
@asarkazemi
🔹 محمدکاظم کاظمی
آیا شود بهار که لبخندمان زند؟
از ما گذشت، جانب فرزندمان زند
آیا شود که بندزن پیر دورهگرد
مانند کاسههای کهن بندمان زند؟
ما شاخههای سرکش سیبیم، عین هم
یک باغبان بیاید و پیوندمان زند
مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد
دیگر کسی نمانده که ترفندمان زند
نانی به آشکار به انبان ما نهد
زهری نهان به کاسۀ گُلقندمان زند
ما نشکنیم اگر چه دگرباره گردباد
بردارد و به کوه دماوندمان زند
رویینتنیم اگر چه تهمتن به سعی زال
تیر دوسر به ساحل هلمندمان زند
سر میدهیم زمزمههای یگانه را
حتّی اگر زمانه دهانبندمان زند
اسفند ۱۳۸۰
@asarkazemi
✳️ از تجربههای من
در ابتدای هر کتاب که برای ویراستاری یا صفحهآرایی در دست دارم، تاریخچهٔ آن را مینویسم. به خصوص کارهایی مثل این کتاب که حدود ده سال راکد بوده است.
🔻 همه جزئیات، اسم فایلها، مسائل مالی و وضعیت کنونی و برنامهٔ آیندهٔ کتاب را مینویسم و فایل را هم نگه میدارم.
🔻 فایل زرنگار این کتاب را بعد از ده سال پیدا کردم و دوباره به جریان انداختم. در آن فایل هم همه جزئیات یادداشت شده بود. این که ویرایش شده یا نه، به وسیلهٔ چه کسی، هزینههایش حساب شده یا نه.
🔻 به خصوص اگر کارهای متعدد روی دست دارید و بعضی کارها مدتها بر زمین میماند، حتماً این کار را بکنید. فایلها را هم نگه دارید برای همیشه.
🔻 وقت و هزینه میبرد، ولی ارزش دارد. من همین چند روز پیش هفتمین هارد اکسترنال را به قیمت یک میلیون و هشتصد هزار تومان خریدم و اطلاعات بایگانی را روی آن کپی کردم با این که آنها را در یک دو هارد دیگر هم داشتم. یعنی به یک هارد هم اکتفا نکردم. یک بار دیدی افتاد و سوخت، چنان که یک بار یکی واقعاً سوخت. خوب چه باید کرد؟
🔸 و یادش به خیر. هزینۀ ویرایش یک کتاب ۱۵۰ صفحهای صد هزار تومان بود و واقعاً برکت داشت.
@asarkazemi
در ابتدای هر کتاب که برای ویراستاری یا صفحهآرایی در دست دارم، تاریخچهٔ آن را مینویسم. به خصوص کارهایی مثل این کتاب که حدود ده سال راکد بوده است.
🔻 همه جزئیات، اسم فایلها، مسائل مالی و وضعیت کنونی و برنامهٔ آیندهٔ کتاب را مینویسم و فایل را هم نگه میدارم.
🔻 فایل زرنگار این کتاب را بعد از ده سال پیدا کردم و دوباره به جریان انداختم. در آن فایل هم همه جزئیات یادداشت شده بود. این که ویرایش شده یا نه، به وسیلهٔ چه کسی، هزینههایش حساب شده یا نه.
🔻 به خصوص اگر کارهای متعدد روی دست دارید و بعضی کارها مدتها بر زمین میماند، حتماً این کار را بکنید. فایلها را هم نگه دارید برای همیشه.
🔻 وقت و هزینه میبرد، ولی ارزش دارد. من همین چند روز پیش هفتمین هارد اکسترنال را به قیمت یک میلیون و هشتصد هزار تومان خریدم و اطلاعات بایگانی را روی آن کپی کردم با این که آنها را در یک دو هارد دیگر هم داشتم. یعنی به یک هارد هم اکتفا نکردم. یک بار دیدی افتاد و سوخت، چنان که یک بار یکی واقعاً سوخت. خوب چه باید کرد؟
🔸 و یادش به خیر. هزینۀ ویرایش یک کتاب ۱۵۰ صفحهای صد هزار تومان بود و واقعاً برکت داشت.
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
Photo
✳️ ۱. کتابخوان باشیم، حتی در پای چرخ
همیشه کتابخوان باشیم. یک کتاب همراه داشته باشیم. در نوبت انتظار پزشک، موقع انتظار اتوبوس و مترو، در سفر، در مجالس و جلساتی که تنها هستیم، کتاب بخوانیم.
من در جوانی در مغازهٔ پدرم کتاب میخواندم. در حال راه رفتن کتاب میخواندم. در اتوبوس، در مهمانیهایی که همبازی نداشتم، حتی پای چرخ تریکوبافی. در جوانی مدتی تریکوبافی کردم. در تریکوبافی باید چشمت به چرخ باشد و مراقب باشی که سوزن نشکند یا نخ پاره نشود. به خصوص سوزن شکستن خیلی به چرخ و به کار آسیب میزند. من کتاب میخواندم و گاهی چرخ سوزن میشکست و پسرداییام که نزد آنها کار میکردم به رویم نمیآورد. این که الان به من «استاد کاظمی» میگویند و در هر موضوعی از تاریخ افغانستان گرفته تا دلایل انقراض دایناسورها و از قصاید خاقانی گرفته تا قوانین ترمودینامیک یک چیزهایی میدانم، حاصل همان سالها کتابخوانی بسیار فشرده است.
الان نبینید که همیشه سرم داخل گوشی تلفن است. من کتابهایم را در حین ویراستاری میخوانم. در جلسات که سرم داخل گوشی است کارهای رسانهای را انجام میدهم یا پیامها را جواب میدهم. مثلاً ممکن است همین پست از داخل یک جلسهٔ سخنرانی دربارهٔ حکیم فردوسی ارسال شده باشد. البته که ادب حکم میکند در جلسات حواس آدم به سخنران و شاعر باشد ولی گاهی که سخنران پرحرفی میکند و خارج از موضوع حرف میزند، من هم به خودم حق میدهم که در حالی که گوشم به حرفهای اوست، چشمم به گوشی باشد.
مزاحم مطالعهٔ دیگران هم نشویم. بارها رخ داده است که وقتی در سالن انتظار یک جلسه یا در موقع انتظار قطار و هواپیما کتابم را باز کردهام، یکی آمده کنارم نشسته و شروع کرده به حرفزدن. بنده خدا میبینی که دارم کتاب میخوانم. یکی دو بار خیلی کلافه شدم. باید چیزی را میخواندم و در واقع بخشی از کار من بود. طرف هم یکسره حرف میزد. یاد آن داستان افتادم که یکی به دیگری گفت که «چه تنها نشستهای.» و طرف گفت «تنها نبودم. کتاب میخواندم. حالا که تو آمدی تنها شدم.»
*. تصویر: کتاب «اطلاعات عمومی» تألیف عنایتالله شکیباپور که یکی از کتابهای دوستداشتنی من در جوانی بود. من همهٔ این کتاب را خواندم و بعضی جایها را بارها. اگر امروز چیزکهایی میدانم، مرهون این کتاب و صدها کتاب دیگر است. اصل کتاب را اکنون ندارم. تصویر اینترنتی است.
#کتاب
#محمدکاظم_کاظمی
#کتاب_خوانی
@asarkazemi
همیشه کتابخوان باشیم. یک کتاب همراه داشته باشیم. در نوبت انتظار پزشک، موقع انتظار اتوبوس و مترو، در سفر، در مجالس و جلساتی که تنها هستیم، کتاب بخوانیم.
من در جوانی در مغازهٔ پدرم کتاب میخواندم. در حال راه رفتن کتاب میخواندم. در اتوبوس، در مهمانیهایی که همبازی نداشتم، حتی پای چرخ تریکوبافی. در جوانی مدتی تریکوبافی کردم. در تریکوبافی باید چشمت به چرخ باشد و مراقب باشی که سوزن نشکند یا نخ پاره نشود. به خصوص سوزن شکستن خیلی به چرخ و به کار آسیب میزند. من کتاب میخواندم و گاهی چرخ سوزن میشکست و پسرداییام که نزد آنها کار میکردم به رویم نمیآورد. این که الان به من «استاد کاظمی» میگویند و در هر موضوعی از تاریخ افغانستان گرفته تا دلایل انقراض دایناسورها و از قصاید خاقانی گرفته تا قوانین ترمودینامیک یک چیزهایی میدانم، حاصل همان سالها کتابخوانی بسیار فشرده است.
الان نبینید که همیشه سرم داخل گوشی تلفن است. من کتابهایم را در حین ویراستاری میخوانم. در جلسات که سرم داخل گوشی است کارهای رسانهای را انجام میدهم یا پیامها را جواب میدهم. مثلاً ممکن است همین پست از داخل یک جلسهٔ سخنرانی دربارهٔ حکیم فردوسی ارسال شده باشد. البته که ادب حکم میکند در جلسات حواس آدم به سخنران و شاعر باشد ولی گاهی که سخنران پرحرفی میکند و خارج از موضوع حرف میزند، من هم به خودم حق میدهم که در حالی که گوشم به حرفهای اوست، چشمم به گوشی باشد.
مزاحم مطالعهٔ دیگران هم نشویم. بارها رخ داده است که وقتی در سالن انتظار یک جلسه یا در موقع انتظار قطار و هواپیما کتابم را باز کردهام، یکی آمده کنارم نشسته و شروع کرده به حرفزدن. بنده خدا میبینی که دارم کتاب میخوانم. یکی دو بار خیلی کلافه شدم. باید چیزی را میخواندم و در واقع بخشی از کار من بود. طرف هم یکسره حرف میزد. یاد آن داستان افتادم که یکی به دیگری گفت که «چه تنها نشستهای.» و طرف گفت «تنها نبودم. کتاب میخواندم. حالا که تو آمدی تنها شدم.»
*. تصویر: کتاب «اطلاعات عمومی» تألیف عنایتالله شکیباپور که یکی از کتابهای دوستداشتنی من در جوانی بود. من همهٔ این کتاب را خواندم و بعضی جایها را بارها. اگر امروز چیزکهایی میدانم، مرهون این کتاب و صدها کتاب دیگر است. اصل کتاب را اکنون ندارم. تصویر اینترنتی است.
#کتاب
#محمدکاظم_کاظمی
#کتاب_خوانی
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتابخوانی / ۲ 🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ ۲. کتاب را امانت نگیریم
🔹 کتاب را از کسی امانت نگیریم و بخریم. همان طور که معمولاً کفش یا کلاه دیگری را به امانت نمیگیریم و میخریم.
🔹 کتابها باید خریده شوند تا صنعت نشر گردش مالی داشته باشد و زمینگیر نشود. ناشر، مؤلف، ویراستار، صفحهآرا، کتابفروش، چاپخانه، سیستم حمل و نقل و بسیاری از دیگر عوامل مؤثر در تولید یک کتاب، با پولی که ما برای کتاب میدهیم میتوانند به کار ادامه دهند.
در این روزگار که به دلایل متعدد، اقتصاد نشر خراب است، خیلی از ناشران و کتابفروشان آسیب دیدهاند؛ خیلی از مؤلفان و دیگر عوامل تولید کتاب ناچار میشوند به مشاغل دیگری روی بیاورند، اهمیت این مسئله بیشتر است.
🔹 مسئلهٔ دیگر این است که خیلیها دوست ندارند کتابشان به امانت گرفته شود، چون خیلی وقتها کتابی که به امانت میرود برنمیگردد. معروف است که میگویند کسی که کتابش را به امانت میدهد نادان است و کسی که کتاب امانتی را برمیگرداند نادانتر. این حرف به نظرم غلط است. به نظر من کسی که کتابش را به امانت میدهد بخشنده و نجیب (یا شاید کمرو) است و کسی که امانت را برنمیگرداند سوءاستفادهجو و بیمسئولیت. چرا باید هم امانتدادن را که کار شرافتمندانهای است نادانی تصور کنیم و هم برگرداندن را، که یک وظیفهٔ طبیعی است.
🔹 من بارها در وضعیتهای حساس که به مطلبی نیاز داشتهام، دیدهام فلان کتاب مهم من نیست و به خاطرم آمده است که آن را کسی برده و برنگردانده است. ولی در عین حال گاهی بنا بر تعارف و رودربایستی کتابم را به امانت میدهم. حداقل امانتگیرنده باید خویشتندار باشد و جز در موارد اضطراری این کار را نکند. اگر میتواند بخرد، اگر نمیتواند از کتابخانه بگیرد. اگر باز هم نمیتواند و مورد خیلی اضطراری است، چاره ندارد ولی کتاب را سریع برگرداند.
🔻 تصویر: کتاب «سپید دندان» از جک لندن، اولین کتاب رمانی که خواندم. آن را از کتابخانهٔ عامهٔ کابل امانت گرفتم. آن نسخه از کتاب را ندارم. تصویر اینترنتی است.
🔹 کتاب را از کسی امانت نگیریم و بخریم. همان طور که معمولاً کفش یا کلاه دیگری را به امانت نمیگیریم و میخریم.
🔹 کتابها باید خریده شوند تا صنعت نشر گردش مالی داشته باشد و زمینگیر نشود. ناشر، مؤلف، ویراستار، صفحهآرا، کتابفروش، چاپخانه، سیستم حمل و نقل و بسیاری از دیگر عوامل مؤثر در تولید یک کتاب، با پولی که ما برای کتاب میدهیم میتوانند به کار ادامه دهند.
در این روزگار که به دلایل متعدد، اقتصاد نشر خراب است، خیلی از ناشران و کتابفروشان آسیب دیدهاند؛ خیلی از مؤلفان و دیگر عوامل تولید کتاب ناچار میشوند به مشاغل دیگری روی بیاورند، اهمیت این مسئله بیشتر است.
🔹 مسئلهٔ دیگر این است که خیلیها دوست ندارند کتابشان به امانت گرفته شود، چون خیلی وقتها کتابی که به امانت میرود برنمیگردد. معروف است که میگویند کسی که کتابش را به امانت میدهد نادان است و کسی که کتاب امانتی را برمیگرداند نادانتر. این حرف به نظرم غلط است. به نظر من کسی که کتابش را به امانت میدهد بخشنده و نجیب (یا شاید کمرو) است و کسی که امانت را برنمیگرداند سوءاستفادهجو و بیمسئولیت. چرا باید هم امانتدادن را که کار شرافتمندانهای است نادانی تصور کنیم و هم برگرداندن را، که یک وظیفهٔ طبیعی است.
🔹 من بارها در وضعیتهای حساس که به مطلبی نیاز داشتهام، دیدهام فلان کتاب مهم من نیست و به خاطرم آمده است که آن را کسی برده و برنگردانده است. ولی در عین حال گاهی بنا بر تعارف و رودربایستی کتابم را به امانت میدهم. حداقل امانتگیرنده باید خویشتندار باشد و جز در موارد اضطراری این کار را نکند. اگر میتواند بخرد، اگر نمیتواند از کتابخانه بگیرد. اگر باز هم نمیتواند و مورد خیلی اضطراری است، چاره ندارد ولی کتاب را سریع برگرداند.
🔻 تصویر: کتاب «سپید دندان» از جک لندن، اولین کتاب رمانی که خواندم. آن را از کتابخانهٔ عامهٔ کابل امانت گرفتم. آن نسخه از کتاب را ندارم. تصویر اینترنتی است.
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتابخوانی / ۳ 🔻 متن یادداشت در پست بعد.
✳️ ۳. کتاب را به صورت غیرمجاز پخش نکنیم
🔹 خیلی وقتها رخ داده است که دوستی، یکی از کتابهای مرا خواسته ولی نیافته است. میگوید «ممکن است نسخهٔ الکترونیک آن را بفرستی؟» (مثلاً فایل پیدیاف یا ورد) و من گفتهام که «حقوق کتاب من متعلق به ناشر است. من نمیتوانم فایل کتابی را که ناشر در آن سرمایهگذاری کرده است، پخش کنم.» گاهی حتی کتابم را تهیه کردهام یا از آن کپی گرفتهام و با پست به شخص فرستادهام ولی نسخهٔ پیدیاف را به کسی ندادهام.
🔹 پخش نسخهٔ الکترونیک یک کتاب در صورتی که کتاب ناشری دارد و آن ناشر کتاب را میفروشد امری است خلاف. اگر کتاب مثلاً یک کتاب قدیمی است و از سوی یک کتابخانه یا نهاد رسمی ارائه شده است یا از سوی خود ناشر به فروش میرسد ایراد ندارد. ولی تا وقتی که مطمئن نیستیم که به ناشر ضرر نمیزنیم، پیدیاف کتابی را دست به دست نکنیم.
🔹 بعضی کانالها یا سایتها هستند که نسخههای پیدیاف کتابها را عرضه میکنند. اینها کاری خلاف و غیرقانونی میکنند. مروج آن نباشیم.
🔹 در یادداشت قبل نوشتم که صنعت نشر به فروش کتاب نیاز دارد، حالا چه فروش نسخهٔ کاغذی باشد چه فروش نسخهٔ الکترونیک. در هر حال «مفتبری» و «مفتخوانی» نکنیم، به خصوص که این کار ما غیرقانونی باشد. بالاخره خرید کتاب هم بخشی از هزینههای زندگی است. همانطور که از مغازهٔ مردم مخفیانه جنس برنمیداریم بلکه آن جنس را میخریم، اینجا هم همان حکم را دارد.
🔹 من در جوانی آرزوی خریدن غزلیات بیدل را داشتم که تازه منتشر شده بود. کتاب دوجلدی بود و ۱۷۰ تومان (۱۷۰ تکتومانی). من مدتها منتظر ماندم و پولم جمع نشد. رفتم از کتابفروش پرسیدم که «میشود یک جلد آن را خرید؟» و او گفت «بله.» یک جلد را به ۸۵ تومان خریدم و جلد دیگر را ماهها بعد از آن خریدم.
با خودم میگویم اگر الان نسخهٔ پیدیاف آن کتاب در دسترس بود هم همین کار را میکردم؟ حقیقت این است که همین الان من فقط یک کتاب را به صورت پیدیاف استفاده میکنم و آن کتابی است که در حین ویراستاری خیلی به آن نیاز دارم. ولی نسخهٔ کاغذی این کتاب را خریدهام و دیگر عذاب وجدان ندارم.
🔻 تصویر: عکسی از جوانی خودم (۱۸ سالگی) در زیر کرسی، در حالی که ژستِ خواندن همان غزلیات بیدل دو جلدی ۱۷۰ تومانی را گرفتهام. مجموعه اشعار خلیلالله خلیلی و دیوان سعدی و دیوان اقبال هم روی کرسی است.
#کتاب_خوانی
@asatkazemi
🔹 خیلی وقتها رخ داده است که دوستی، یکی از کتابهای مرا خواسته ولی نیافته است. میگوید «ممکن است نسخهٔ الکترونیک آن را بفرستی؟» (مثلاً فایل پیدیاف یا ورد) و من گفتهام که «حقوق کتاب من متعلق به ناشر است. من نمیتوانم فایل کتابی را که ناشر در آن سرمایهگذاری کرده است، پخش کنم.» گاهی حتی کتابم را تهیه کردهام یا از آن کپی گرفتهام و با پست به شخص فرستادهام ولی نسخهٔ پیدیاف را به کسی ندادهام.
🔹 پخش نسخهٔ الکترونیک یک کتاب در صورتی که کتاب ناشری دارد و آن ناشر کتاب را میفروشد امری است خلاف. اگر کتاب مثلاً یک کتاب قدیمی است و از سوی یک کتابخانه یا نهاد رسمی ارائه شده است یا از سوی خود ناشر به فروش میرسد ایراد ندارد. ولی تا وقتی که مطمئن نیستیم که به ناشر ضرر نمیزنیم، پیدیاف کتابی را دست به دست نکنیم.
🔹 بعضی کانالها یا سایتها هستند که نسخههای پیدیاف کتابها را عرضه میکنند. اینها کاری خلاف و غیرقانونی میکنند. مروج آن نباشیم.
🔹 در یادداشت قبل نوشتم که صنعت نشر به فروش کتاب نیاز دارد، حالا چه فروش نسخهٔ کاغذی باشد چه فروش نسخهٔ الکترونیک. در هر حال «مفتبری» و «مفتخوانی» نکنیم، به خصوص که این کار ما غیرقانونی باشد. بالاخره خرید کتاب هم بخشی از هزینههای زندگی است. همانطور که از مغازهٔ مردم مخفیانه جنس برنمیداریم بلکه آن جنس را میخریم، اینجا هم همان حکم را دارد.
🔹 من در جوانی آرزوی خریدن غزلیات بیدل را داشتم که تازه منتشر شده بود. کتاب دوجلدی بود و ۱۷۰ تومان (۱۷۰ تکتومانی). من مدتها منتظر ماندم و پولم جمع نشد. رفتم از کتابفروش پرسیدم که «میشود یک جلد آن را خرید؟» و او گفت «بله.» یک جلد را به ۸۵ تومان خریدم و جلد دیگر را ماهها بعد از آن خریدم.
با خودم میگویم اگر الان نسخهٔ پیدیاف آن کتاب در دسترس بود هم همین کار را میکردم؟ حقیقت این است که همین الان من فقط یک کتاب را به صورت پیدیاف استفاده میکنم و آن کتابی است که در حین ویراستاری خیلی به آن نیاز دارم. ولی نسخهٔ کاغذی این کتاب را خریدهام و دیگر عذاب وجدان ندارم.
🔻 تصویر: عکسی از جوانی خودم (۱۸ سالگی) در زیر کرسی، در حالی که ژستِ خواندن همان غزلیات بیدل دو جلدی ۱۷۰ تومانی را گرفتهام. مجموعه اشعار خلیلالله خلیلی و دیوان سعدی و دیوان اقبال هم روی کرسی است.
#کتاب_خوانی
@asatkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتاب خوانی / ۴ 🔹 امضای اجباری 🔻 متن یادداشت در پست بعد
✳️ ۴. امضای اجباری
🔹 گاهی مؤلفی کتابش را امضا میکند و به دیگری هدیه میدهد. رسم خوبی است، به شرط این که از سوی مؤلف و به اختیار خود او باشد و نه به اصرار هدیهگیرنده. در واقع هدیهگرفتن به یک قانون نانوشته بدل نشود به طوری که همه دوستان یک شاعر یا نویسنده انتظار داشته باشند که کتاب را هدیه بگیرند. معمولاً نویسنده صاحب کتاب نیست. ناشر است که برای کتاب سرمایهگذاری کرده و صاحب کتاب به حساب میآید. مگر در مواردی که کتاب با سرمایهٔ نویسنده چاپ شده است و در آن صورت هم البته با هدیهگرفتن اجباری، به او خسارت زدهایم.
🔹 باری یک نفر میگفت «فلانی، من کتابت را از بازار نمیخرم. باید آن را برایم امضا کنی و هدیه کنی.» و من هیچگاه به این شخص کتابی هدیه نکردم. رفتارش زشت بود و توأم با پررویی.
🔹 در مقابل دوست خوب من «م. ر. م.» بارها خواسته است که کتابی از خودم را برای خود او یا برای کسی دیگر امضا کنم. ولی در همه موارد کتاب را خریده و آورده است که امضا کنم. حتی گاهی دم در خانه آورده است. یک بار نرسیده بود کتاب را بخرد. یک نسخه کتاب از خودم خواست که امضا کنم و بدهم. مدتی بعد یک نسخه دیگر از همان کتاب خرید و برایم برگرداند به جبران آن کتاب.
🔹 گاهی برای کتابها جشن امضا برگزار میشود. در آنجا هم توقعی که باید از نویسنده داشت، فقط امضای کتاب است نه اهدای آن. پسندیده این است که کتاب را بخریم و بدهیم که مؤلف برایمان امضا کند. دیدهام که کسانی با مسئولیتنشناسی تمام کتابی را از محل عرضهٔ آن برمیدارند و میآورند تا مؤلف امضا کند به اعتبار این که مؤلف آشنایشان است. همیشه در مراسم جشن امضا، شرمندۀ ناشری ماندهام که کتاب را برای فروش در جشن امضا از او گرفتهایم ولی دوستان خودم برداشتهاند و به روی خودشان هم نیاوردهاند که این مال مردم است.
🔹 در نمایشگاه کتاب بودم. جشن امضای کتابی بود از یکی از دوستان شاعر. خریدم و دادم که شاعر امضا کند. ناشر آشنا بود. نمیخواست پول بگیرد. قبول نکردم. ناشر در عوض یکی دیگر از کتابهایش را هدیه داد. دیدم قلباً دوست دارد این کار را بکند و با سپاس، قبول کردم.
🔸 تصویر: عبارت تقدیمی کتاب «هشترود» برای «م. ر. م.» که اسمش هم در متن پنهان شده است.
@asarkazemi
🔹 گاهی مؤلفی کتابش را امضا میکند و به دیگری هدیه میدهد. رسم خوبی است، به شرط این که از سوی مؤلف و به اختیار خود او باشد و نه به اصرار هدیهگیرنده. در واقع هدیهگرفتن به یک قانون نانوشته بدل نشود به طوری که همه دوستان یک شاعر یا نویسنده انتظار داشته باشند که کتاب را هدیه بگیرند. معمولاً نویسنده صاحب کتاب نیست. ناشر است که برای کتاب سرمایهگذاری کرده و صاحب کتاب به حساب میآید. مگر در مواردی که کتاب با سرمایهٔ نویسنده چاپ شده است و در آن صورت هم البته با هدیهگرفتن اجباری، به او خسارت زدهایم.
🔹 باری یک نفر میگفت «فلانی، من کتابت را از بازار نمیخرم. باید آن را برایم امضا کنی و هدیه کنی.» و من هیچگاه به این شخص کتابی هدیه نکردم. رفتارش زشت بود و توأم با پررویی.
🔹 در مقابل دوست خوب من «م. ر. م.» بارها خواسته است که کتابی از خودم را برای خود او یا برای کسی دیگر امضا کنم. ولی در همه موارد کتاب را خریده و آورده است که امضا کنم. حتی گاهی دم در خانه آورده است. یک بار نرسیده بود کتاب را بخرد. یک نسخه کتاب از خودم خواست که امضا کنم و بدهم. مدتی بعد یک نسخه دیگر از همان کتاب خرید و برایم برگرداند به جبران آن کتاب.
🔹 گاهی برای کتابها جشن امضا برگزار میشود. در آنجا هم توقعی که باید از نویسنده داشت، فقط امضای کتاب است نه اهدای آن. پسندیده این است که کتاب را بخریم و بدهیم که مؤلف برایمان امضا کند. دیدهام که کسانی با مسئولیتنشناسی تمام کتابی را از محل عرضهٔ آن برمیدارند و میآورند تا مؤلف امضا کند به اعتبار این که مؤلف آشنایشان است. همیشه در مراسم جشن امضا، شرمندۀ ناشری ماندهام که کتاب را برای فروش در جشن امضا از او گرفتهایم ولی دوستان خودم برداشتهاند و به روی خودشان هم نیاوردهاند که این مال مردم است.
🔹 در نمایشگاه کتاب بودم. جشن امضای کتابی بود از یکی از دوستان شاعر. خریدم و دادم که شاعر امضا کند. ناشر آشنا بود. نمیخواست پول بگیرد. قبول نکردم. ناشر در عوض یکی دیگر از کتابهایش را هدیه داد. دیدم قلباً دوست دارد این کار را بکند و با سپاس، قبول کردم.
🔸 تصویر: عبارت تقدیمی کتاب «هشترود» برای «م. ر. م.» که اسمش هم در متن پنهان شده است.
@asarkazemi
✳️ کتاب در مقام هدیه
🔹 گاهی در تولد اشخاص، یا مناسبتهای دیگر به آنها کتاب هدیه میدهیم. بعضی عقیده دارند که کتاب بهترین هدیه است. شاید باشد، ولی ظرایفی هم در کار هست. ممکن است کتابی به شخص هدیه بدهیم که آن را دوست نداشته باشد یا در راستای علایقش نباشد یا حتی آن را داشته باشد. حتی ممکن است هیچ اهل کتاب و مطالعه نباشد. احسان رضایی در کتاب «آداب کتابخواری» پیشنهاد خوبی دارد. شخص را به کتابفروشی ببریم و برایش کتاب بخریم. یا بن کتاب به او بدهیم تا خودش خرید کند. یا حتی اگر مبلغ قابل توجهی است، به صورت پول به او بدهیم. شاید خواست با آن پول چیزی دیگر بخرد.
🔹 دیگر این که کتاب را جایگزین هدیههای دیگر نسازیم، مگر برای کسی که واقعاً اهل کتابخوانی است. میخواهیم هدیهٔ تولد به کسی بدهیم. هدیهای بخریم. مثلاً لباس یا لوازم تزئینی یا هر چیز دیگر. حالا اگر دوست داشتیم، کتابی هم در کنارش بگذاریم. طوری نشود که شخص از کتاب و کتابخوانی دلزده شود.
🔹 مخصوصاً در مورد نهادها و ارگانهایی که کسی را به جلسهای دعوت میکنند تأکید میکنم. کتابهای در انباری مانده را به شاعران و سخنرانان نگونبخت قالب نکنید. میخواهید فلان کتابی را که منتشر کردهاید به شاعر بدهید، یک کارت هدیه بدهید، کتاب را هم رویش بگذارید. اگر هم کتابتان جنس گوشهٔ انباری نیست و آن را خریدهاید، آن را نخرید. پول آن را به شخص بدهید. یک کارت هدیه یا بن کتاب.
🔹 باری نصف روز وقت مرا در جلسهای گرفتند. با دوچرخه کل مسیر را طی کردم و دو ساعت حرف زدم و حرف گوش کردم. بعد یک شاهنامهٔ نفیس جعبهدار برایم دادند و شاید هم خیلی خوشحال بودند که مرا خوشحال کردهاند. مانده بودم آن شاهنامه را چطوری با دوچرخه به خانه بیاورم. خوب بنده خدا این آدمی که سی سال است در این مملکت شاعر است، یک جلد شاهنامه در خانهاش ندارد؟ اگر ندارد پس لازم نداشته است. مثل مواقعی که قرآن کریم به شخص هدیه میدهند. مگر طرف تازه مسلمان شده که قرآن به او میدهید؟ یعنی تا حالا قرآن در خانهاش نداشته است؟
🔸 تصویر: کتاب «داستان راستان» یکی از اولین کتابهایی که در عمرم مو خواندم (در حوالی دهسالگی) و این کتاب دریچهای شد به مطالعهٔ دیگر کتابهای آیتالله مطهری در سالهای جوانی. اصل آن نسخه را ندارم. تصویر اینترنتی است.
@asarkazemi
🔹 گاهی در تولد اشخاص، یا مناسبتهای دیگر به آنها کتاب هدیه میدهیم. بعضی عقیده دارند که کتاب بهترین هدیه است. شاید باشد، ولی ظرایفی هم در کار هست. ممکن است کتابی به شخص هدیه بدهیم که آن را دوست نداشته باشد یا در راستای علایقش نباشد یا حتی آن را داشته باشد. حتی ممکن است هیچ اهل کتاب و مطالعه نباشد. احسان رضایی در کتاب «آداب کتابخواری» پیشنهاد خوبی دارد. شخص را به کتابفروشی ببریم و برایش کتاب بخریم. یا بن کتاب به او بدهیم تا خودش خرید کند. یا حتی اگر مبلغ قابل توجهی است، به صورت پول به او بدهیم. شاید خواست با آن پول چیزی دیگر بخرد.
🔹 دیگر این که کتاب را جایگزین هدیههای دیگر نسازیم، مگر برای کسی که واقعاً اهل کتابخوانی است. میخواهیم هدیهٔ تولد به کسی بدهیم. هدیهای بخریم. مثلاً لباس یا لوازم تزئینی یا هر چیز دیگر. حالا اگر دوست داشتیم، کتابی هم در کنارش بگذاریم. طوری نشود که شخص از کتاب و کتابخوانی دلزده شود.
🔹 مخصوصاً در مورد نهادها و ارگانهایی که کسی را به جلسهای دعوت میکنند تأکید میکنم. کتابهای در انباری مانده را به شاعران و سخنرانان نگونبخت قالب نکنید. میخواهید فلان کتابی را که منتشر کردهاید به شاعر بدهید، یک کارت هدیه بدهید، کتاب را هم رویش بگذارید. اگر هم کتابتان جنس گوشهٔ انباری نیست و آن را خریدهاید، آن را نخرید. پول آن را به شخص بدهید. یک کارت هدیه یا بن کتاب.
🔹 باری نصف روز وقت مرا در جلسهای گرفتند. با دوچرخه کل مسیر را طی کردم و دو ساعت حرف زدم و حرف گوش کردم. بعد یک شاهنامهٔ نفیس جعبهدار برایم دادند و شاید هم خیلی خوشحال بودند که مرا خوشحال کردهاند. مانده بودم آن شاهنامه را چطوری با دوچرخه به خانه بیاورم. خوب بنده خدا این آدمی که سی سال است در این مملکت شاعر است، یک جلد شاهنامه در خانهاش ندارد؟ اگر ندارد پس لازم نداشته است. مثل مواقعی که قرآن کریم به شخص هدیه میدهند. مگر طرف تازه مسلمان شده که قرآن به او میدهید؟ یعنی تا حالا قرآن در خانهاش نداشته است؟
🔸 تصویر: کتاب «داستان راستان» یکی از اولین کتابهایی که در عمرم مو خواندم (در حوالی دهسالگی) و این کتاب دریچهای شد به مطالعهٔ دیگر کتابهای آیتالله مطهری در سالهای جوانی. اصل آن نسخه را ندارم. تصویر اینترنتی است.
@asarkazemi
آثار محمدکاظم کاظمی
✳️ دربارهٔ کتاب و کتابخوانی / ۶ 🔹 تحمیل کتاب بر دیگری 🔻 متن یادداشت در پست بعد
✳️ ۶. تحمیل کتاب
🔹 این خیلی خوب است که کتابها را قبل از انتشار، بدهیم که دیگرانی بخوانند و در صورت لزوم ویرایش کنند. من در یادداشتی دیگر به این موضوع میپردازم. ولی اینجا میخواهم بگویم که بگذاریم این امر اختیاری باشد و همراه با جبران زحمتی که شخص میکشد و وقتی که میگذارد. ما دیگران را به خواندن یا ویرایش کتابمان مجبور نکنیم.
🔹 بارها شده است که دوستانی کتابشان را فرستادهاند که پیش از چاپ بخوانم یا ویرایش کنم و یا برایش مقدمه بنویسم. گاهی اثر قوی بوده و لذتبخش. ولی گاهی نیز ضعیف بوده و بر من تحمیل شده است. یا کتاب منتشرشده را هدیه دادهاند و درخواست نقد آن را داشتهاند. گاهی کتاب خوب بوده و من هم نقد خوبی هم نوشتهام. گاهی هم بر من تحمیل شده است.
🔹 ناگفته نماند. من خودم هم همه کتابهایم را پیش از چاپ میدهم که دوستان بخوانند و نظر بدهند و اصلاح کنند. این کار را ضروری میدانم و من باز به این برمیگردم. کتاب هر چه خوانده شود و ویرایش شود بهتر است. ولی رویهٔ شخصی من این بوده است که اصرار و تحمیل نکردهام. دوم این که در همه موارد هدیهای نقدی هم تقدیمشان کردهام یا از ناشر خواستهام که به شخص پرداخت کند. مگر در موردی که دوستی خودش داوطلبانه برای خواندن کتابم قبل از چاپ تمایل نشان داده و این البته از معرفت و مهربانی او نشان داشته است.
🔹 در مورد ویرایش هم سخت عقیده دارم که هر کتابی باید ویرایش شود، حتی کتاب یک ویراستار حرفهای. اغلب کتابهایم را هم دادهام که دوستان حرفهای ویرایش کردهاند. ولی این نیز، با کسب تمایل آن شخص بوده است و با پرداخت هزینهٔ ویرایش، که یا خودم پرداختهام، یا ناشر. کار رایگان از کسی نخواستهام، هرچند خیلی وقتها رایگان برای عزیزان کار کردهام.
🔹 این هم ناگفته نماند که در چند مورد نیز دوستانی که کتابشان را دادهاند که بخوانم یا مقدمه بنویسم، مرا شرمنده کردهاند. اسم نمیبرم ولی چنین مواردی هم داشتهام که شخص مبلغی گاهی چند برابر زحمات من برایم فرستاده یا حداقل این که تعارف و اصرار کرده و من قبول نکردهام.
🔸 تصویر: تعدادی از کتابهایی که ویرایش کردهام. عکس مربوط به حدود پنج سال پیش است و کتابهای تازه را ندارد.
@asarkazemi
🔹 این خیلی خوب است که کتابها را قبل از انتشار، بدهیم که دیگرانی بخوانند و در صورت لزوم ویرایش کنند. من در یادداشتی دیگر به این موضوع میپردازم. ولی اینجا میخواهم بگویم که بگذاریم این امر اختیاری باشد و همراه با جبران زحمتی که شخص میکشد و وقتی که میگذارد. ما دیگران را به خواندن یا ویرایش کتابمان مجبور نکنیم.
🔹 بارها شده است که دوستانی کتابشان را فرستادهاند که پیش از چاپ بخوانم یا ویرایش کنم و یا برایش مقدمه بنویسم. گاهی اثر قوی بوده و لذتبخش. ولی گاهی نیز ضعیف بوده و بر من تحمیل شده است. یا کتاب منتشرشده را هدیه دادهاند و درخواست نقد آن را داشتهاند. گاهی کتاب خوب بوده و من هم نقد خوبی هم نوشتهام. گاهی هم بر من تحمیل شده است.
🔹 ناگفته نماند. من خودم هم همه کتابهایم را پیش از چاپ میدهم که دوستان بخوانند و نظر بدهند و اصلاح کنند. این کار را ضروری میدانم و من باز به این برمیگردم. کتاب هر چه خوانده شود و ویرایش شود بهتر است. ولی رویهٔ شخصی من این بوده است که اصرار و تحمیل نکردهام. دوم این که در همه موارد هدیهای نقدی هم تقدیمشان کردهام یا از ناشر خواستهام که به شخص پرداخت کند. مگر در موردی که دوستی خودش داوطلبانه برای خواندن کتابم قبل از چاپ تمایل نشان داده و این البته از معرفت و مهربانی او نشان داشته است.
🔹 در مورد ویرایش هم سخت عقیده دارم که هر کتابی باید ویرایش شود، حتی کتاب یک ویراستار حرفهای. اغلب کتابهایم را هم دادهام که دوستان حرفهای ویرایش کردهاند. ولی این نیز، با کسب تمایل آن شخص بوده است و با پرداخت هزینهٔ ویرایش، که یا خودم پرداختهام، یا ناشر. کار رایگان از کسی نخواستهام، هرچند خیلی وقتها رایگان برای عزیزان کار کردهام.
🔹 این هم ناگفته نماند که در چند مورد نیز دوستانی که کتابشان را دادهاند که بخوانم یا مقدمه بنویسم، مرا شرمنده کردهاند. اسم نمیبرم ولی چنین مواردی هم داشتهام که شخص مبلغی گاهی چند برابر زحمات من برایم فرستاده یا حداقل این که تعارف و اصرار کرده و من قبول نکردهام.
🔸 تصویر: تعدادی از کتابهایی که ویرایش کردهام. عکس مربوط به حدود پنج سال پیش است و کتابهای تازه را ندارد.
@asarkazemi