ادبسار
🌌 واژههای پارسی در زبان تازی راصطه = از پارسی راسته، راستا، تکه توپالی در مهندسی، در پهلوی rast راوَق، راووق = از پارسی راوک، شراب پالایش شده، راوکی، می ناب رامُشنه = از پارسی رامشگری، بزم و شادی از ریشهی رام، آسودگی و شادی رامق = از پارسی رامج، مرغی در…
🍇 واژههای پارسی در زبان تازی
رَبَغ = از پارسی رَبوخه، خوشی و خوشایندی
رِبّه = از پارسی رابو، گیاهی دارویی (خرنوب)، از گلهای بهاری خوشبو، انبوه مردم.
رُخ = از پارسی رُخ در بازی شتَرنگ(شطرنج)
رُخبینَه = از پارسی رُخبین، ماست ترش
رَخت، رختَج = از پارسی رخت، زین اسب، پوشاک، بار کردن
رختوانیه = از پارسی رختوان، نگهبان رخت، (کاچار، مانه، کاخال = اثاث خانه)
رُخشِه = از پارسی رَخش، نگرانی، سرخ و سپید شدن چهره به دنبال دلشوره
رَدغِه = از پارسی اَرزه، کاهگل
رَذاذ = از پارسی ریز، باران کم، هر چیزی که ریز و کوچک باشد
رَزّاق = از پارسی رِزق، رزق بَخش، روزی بخش، روزی دهنده، روزیرسان
رَزّب = از پارسی رزبان، نگهبان باغ انگور
رَزغه = بنگرید به ردغه
رَزدق = از پارسی رَسته (ردیف، صف)، رَچه، راستا
رُوزداق = از پارسی روستا، زمین کِشت
🍇 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🍇 @AdabSar
رَبَغ = از پارسی رَبوخه، خوشی و خوشایندی
رِبّه = از پارسی رابو، گیاهی دارویی (خرنوب)، از گلهای بهاری خوشبو، انبوه مردم.
رُخ = از پارسی رُخ در بازی شتَرنگ(شطرنج)
رُخبینَه = از پارسی رُخبین، ماست ترش
رَخت، رختَج = از پارسی رخت، زین اسب، پوشاک، بار کردن
رختوانیه = از پارسی رختوان، نگهبان رخت، (کاچار، مانه، کاخال = اثاث خانه)
رُخشِه = از پارسی رَخش، نگرانی، سرخ و سپید شدن چهره به دنبال دلشوره
رَدغِه = از پارسی اَرزه، کاهگل
رَذاذ = از پارسی ریز، باران کم، هر چیزی که ریز و کوچک باشد
رَزّاق = از پارسی رِزق، رزق بَخش، روزی بخش، روزی دهنده، روزیرسان
رَزّب = از پارسی رزبان، نگهبان باغ انگور
رَزغه = بنگرید به ردغه
رَزدق = از پارسی رَسته (ردیف، صف)، رَچه، راستا
رُوزداق = از پارسی روستا، زمین کِشت
🍇 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🍇 @AdabSar
زمین گر گشاده کند راز خویش
بپیماید آغاز و انجام خویش
کنارش پر از تاجداران بُوَد
بَرَش پر ز خون سواران بُوَد…
#فردوسی
#چکامه_پارسی
نگاره: رزم کاووس و شاه هاماوران، برگی از یک نسخهی دستنویس شاهنامهی فردوسی، نیمهی دوم سدهی ۱۲ خورشیدی. این نسخه در گنجخانهی(موزه) اشمولین دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود.
🌅 @AdabSar
بپیماید آغاز و انجام خویش
کنارش پر از تاجداران بُوَد
بَرَش پر ز خون سواران بُوَد…
#فردوسی
#چکامه_پارسی
نگاره: رزم کاووس و شاه هاماوران، برگی از یک نسخهی دستنویس شاهنامهی فردوسی، نیمهی دوم سدهی ۱۲ خورشیدی. این نسخه در گنجخانهی(موزه) اشمولین دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود.
🌅 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تشویق = (Encourage)، دلگرمی، آفرینگفتن، انگیزش، فروزش، رخشند، نیرودادن، توانبخشی، بهشور آوردن، آرزومندکردن، ایزانِش، ایزانیدن، بَرآغالش(آغالش=انگیختن، شوراندن)
🔻تشویق کرد = انگیزاند، دلگرمی داد، آفرین گفت، برانگیخت
🔻تشویق کردن = دلگرمیدادن، بهشور آوردن، انگیزاندن، برانگیختن، نیرودادن، آفرینگفتن، آرزومند کردن
✍️نمونه:
🔺او را چنان که لایقش بود تشویق نکرد =
او را چنان که شایستهاش بود آفرین نگفت
او را چنان که شایستگیاش را داشت دلگرمی نداد
🔺باید تشویقش کنی تا این کار را انجام دهد =
باید برانگیزانیاش تا این کار را انجام دهد
🔺پسر را به خونخواهی پدر تشویق نمود =
پسر را به خونخواهی پدر برانگیخت
پسر را به خونخواهی پدر شوراند
🔺جملگی یکصدا تشویقش کردند =
همگی یکسِدا آفرینش گفتند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تشویق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تشویق = (Encourage)، دلگرمی، آفرینگفتن، انگیزش، فروزش، رخشند، نیرودادن، توانبخشی، بهشور آوردن، آرزومندکردن، ایزانِش، ایزانیدن، بَرآغالش(آغالش=انگیختن، شوراندن)
🔻تشویق کرد = انگیزاند، دلگرمی داد، آفرین گفت، برانگیخت
🔻تشویق کردن = دلگرمیدادن، بهشور آوردن، انگیزاندن، برانگیختن، نیرودادن، آفرینگفتن، آرزومند کردن
✍️نمونه:
🔺او را چنان که لایقش بود تشویق نکرد =
او را چنان که شایستهاش بود آفرین نگفت
او را چنان که شایستگیاش را داشت دلگرمی نداد
🔺باید تشویقش کنی تا این کار را انجام دهد =
باید برانگیزانیاش تا این کار را انجام دهد
🔺پسر را به خونخواهی پدر تشویق نمود =
پسر را به خونخواهی پدر برانگیخت
پسر را به خونخواهی پدر شوراند
🔺جملگی یکصدا تشویقش کردند =
همگی یکسِدا آفرینش گفتند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تشویق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🍀🌸🍃
🌸🍃
🍃
جَهان را چُنینست ساز و نهاد
ز یک دست بسْتَد به دیگر بداد
بدردیم ازین رفتن اندر وُریب
زمانی فراز و زمانی نشیب
اگر دل توان داشتن شادْمان
نمانیهمی رنجت ایدر ممان
به خوردن بیارای و بیشی ببخش
مکن روزْ پیشِ دلِ خویش رخش
#فردوسی
و برای این هفته:
دلم خواهد اکنون ز رنجِ دراز
تو را بَر دهد بختْ آرام و ناز
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍃
🌸🍃
🍀🌸🍃
🌸🍃
🍃
جَهان را چُنینست ساز و نهاد
ز یک دست بسْتَد به دیگر بداد
بدردیم ازین رفتن اندر وُریب
زمانی فراز و زمانی نشیب
اگر دل توان داشتن شادْمان
نمانیهمی رنجت ایدر ممان
به خوردن بیارای و بیشی ببخش
مکن روزْ پیشِ دلِ خویش رخش
#فردوسی
و برای این هفته:
دلم خواهد اکنون ز رنجِ دراز
تو را بَر دهد بختْ آرام و ناز
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍃
🌸🍃
🍀🌸🍃
ادبسار
🍇 واژههای پارسی در زبان تازی رَبَغ = از پارسی رَبوخه، خوشی و خوشایندی رِبّه = از پارسی رابو، گیاهی دارویی (خرنوب)، از گلهای بهاری خوشبو، انبوه مردم. رُخ = از پارسی رُخ در بازی شتَرنگ(شطرنج) رُخبینَه = از پارسی رُخبین، ماست ترش رَخت، رختَج = از پارسی رخت،…
🐚 واژههای پارسی در زبان تازی
رِزق= از پارسی روزی، جیره، ماهانه، بهره
رَزق = از پارسی روزی دادن، سود رساندن
رُزنامه = از پارسی روزنامه
رَزّه = از پارسی رجه، رژه، زرفین در (جلقه مانندی که ماده چفت در آن جا میافتد) نخ لادگران(بنایان)
رزین = از پارسی سنگین، گران سنگ، گرانمایه
رَست = از پارسی راست در خنیاگری(موسیقی)
رُستاق، رُسدق = از پارسی روستا، در پهلوی rostak
رَستَق = از پارسی رَسته، رهایی یافته، آزاد شده
رَستَن = از پارسی رُستن، رهایی، آزادی
رَسداق = بنگرید به رزداق
رَسمان = از پارسی ریسمان
رَسَن = از پارسی رسن(ریس، رسان) بند، رشتهی رسوه
رَسوه= از پارسی رَسوَت، النگو از مهره یا گوش ماهی
رِشته، رشتایه = از ریشهی اوستایی ras بافتن، ریسیدن، رشته (ماکارونی، آش رشته)
رُشد = از پارسی رسیده، رسید، رشید، روییدن، بالیدن
رُشک = از پارسی رُشک، کژدم
رَشید = از پارسی رسیده، بالیده، خوش اندام، دلیر
🐚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🐚 @AdabSar
رِزق= از پارسی روزی، جیره، ماهانه، بهره
رَزق = از پارسی روزی دادن، سود رساندن
رُزنامه = از پارسی روزنامه
رَزّه = از پارسی رجه، رژه، زرفین در (جلقه مانندی که ماده چفت در آن جا میافتد) نخ لادگران(بنایان)
رزین = از پارسی سنگین، گران سنگ، گرانمایه
رَست = از پارسی راست در خنیاگری(موسیقی)
رُستاق، رُسدق = از پارسی روستا، در پهلوی rostak
رَستَق = از پارسی رَسته، رهایی یافته، آزاد شده
رَستَن = از پارسی رُستن، رهایی، آزادی
رَسداق = بنگرید به رزداق
رَسمان = از پارسی ریسمان
رَسَن = از پارسی رسن(ریس، رسان) بند، رشتهی رسوه
رَسوه= از پارسی رَسوَت، النگو از مهره یا گوش ماهی
رِشته، رشتایه = از ریشهی اوستایی ras بافتن، ریسیدن، رشته (ماکارونی، آش رشته)
رُشد = از پارسی رسیده، رسید، رشید، روییدن، بالیدن
رُشک = از پارسی رُشک، کژدم
رَشید = از پارسی رسیده، بالیده، خوش اندام، دلیر
🐚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🐚 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تنبیه = گوشمال، گوشمالی، کیفر، سزا، آگاهکردن، شکنجه، پادافره، زَنِش، توزِش، لَگ
🔻تنبیه جسمانی = پُهر
🔻تنبیهکردن = گوشمالیدادن، ادبکردن، بیدارکردن، بیداراندن، توزیدن، توجیدن
🔻تنبیهکننده = پادافرهگر
✍نمونه:
🔺تنبیه محصلین در مدارس ممنوع است =
زَنِشِ دانشآموزان در آموزشگاهها نارواست
🔺بهخاطر کار بدش تنبیه شد =
برای کار بدش کیفر دید
🔺سارق را گرفتند و خودشان تنبیهش کردند =
دزد را گرفتند و خودشان گوشمالیاش دادند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تنبیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تنبیه = گوشمال، گوشمالی، کیفر، سزا، آگاهکردن، شکنجه، پادافره، زَنِش، توزِش، لَگ
🔻تنبیه جسمانی = پُهر
🔻تنبیهکردن = گوشمالیدادن، ادبکردن، بیدارکردن، بیداراندن، توزیدن، توجیدن
🔻تنبیهکننده = پادافرهگر
✍نمونه:
🔺تنبیه محصلین در مدارس ممنوع است =
زَنِشِ دانشآموزان در آموزشگاهها نارواست
🔺بهخاطر کار بدش تنبیه شد =
برای کار بدش کیفر دید
🔺سارق را گرفتند و خودشان تنبیهش کردند =
دزد را گرفتند و خودشان گوشمالیاش دادند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تنبیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌺☘️🌺
☘️🌺
🌺
هنر با نژادست و با گوهرست
سه چیزست و هر سه به بند اندرست
هنر کی بود تا نباشد گهر؟
نژاده بسی دیدهای بیهنر
گهر آنکه از فرِّ یزدان بوَد
نیازد به بَد دست و بَد نشنوَد
نژاد آنکه باشد ز تخم پدر
سزد کاید آن تخمِ پاکی به بَر
ازین هر سه گوهر بوَد مایهدار
که بَر یابد از خلعت کَردْگار
چو هر سه بیابی خرد بایَدَت
شناسندهی نیک و بد بایَدَت
چُن این چار با یک تن آید بهم
برآساید از آز و از رنج و غم
#فردوسی
و در این هفته امیدم این:
که بر گاه تا مشک بویَد ببوی
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
☘️🌺
🌺☘️
☘️🌺
🌺
هنر با نژادست و با گوهرست
سه چیزست و هر سه به بند اندرست
هنر کی بود تا نباشد گهر؟
نژاده بسی دیدهای بیهنر
گهر آنکه از فرِّ یزدان بوَد
نیازد به بَد دست و بَد نشنوَد
نژاد آنکه باشد ز تخم پدر
سزد کاید آن تخمِ پاکی به بَر
ازین هر سه گوهر بوَد مایهدار
که بَر یابد از خلعت کَردْگار
چو هر سه بیابی خرد بایَدَت
شناسندهی نیک و بد بایَدَت
چُن این چار با یک تن آید بهم
برآساید از آز و از رنج و غم
#فردوسی
و در این هفته امیدم این:
که بر گاه تا مشک بویَد ببوی
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
☘️🌺
🌺☘️
📖 داستان کوتاه
روزی روزگاری، پادشاهی به آهنگ شکار با چاکران، زیر دستان، نگاهبانان و همراهان به شکارگاهی در کنارهی کویری رفت.
چندی نگذشته بود که تندباد سختی در گرفت و هوا از شنهای روان آنچنان خاکآلود و تیره و تار شد که پادشاه نگهبانان و همراهان را گم کرد و خود و رایزنش در بیابان به دنبال سرپناهی برای ماندن میگشتند.
پس از پیمودن راهی دراز که هوا هم کمی بهتر شده بود به آسیابی که تنها آبادی آن سرزمین بود، رسیدند.
آسیابان که مردی جهاندیده مینمود، بیآنکه بشناسدشان به گرمی و با روی گشاده آنان را پذیرفت و آنچه در توان داشت در پذیرایی از مهمانان بهکار برد.
پس از دمی که هوا تاریک شده بود، پیش مهمانها آمد و گفت: برخیزید و یاری دهید تا جوالهای گندم را به درون آوریم که سپردههای مردمند. زیرا امشب باران خواهد بارید.
با یاری مهمانان گندمها به درون آورده شد. پادشاه از آسیابان پرسید اکنون که ابری در آسمان دیده نمیشود تو از کجا دانستی که باران خواهد بارید؟ آسیابان با نشان دادن سگ گفت: هرگاه این سگ به درون آسیاب بیاید، آن شب باران خواهد بارید. چندی دگر همان شد که آسیابان گفته بود و باران تندی بارید.
به هر روی پادشاه و همراهش پس از خوردن اندکی خوراک که آسیابان آماده کرده بود، در گوشهای خفتند. نزدیک سپیدهدم آسیابان نزد مهمانها آمد و بانگ برآورد که برخیزید و دوگانهای بگذارید که هنگام نماز بامداد است.
پادشاه که خوی بیدار شدن در این هنگام از شب را نداشت با کمی آشفتگی از آسیابان پرسید: هوا که هنوز سراسر تاریک است، تو از کجا میدانی که هنگام نماز است؟ آسیابان گفت: گوش کنید، هرگاه شغال بالای تپهی پشت آسیاب زوزه بکشد، هنگام نماز بامداد است.
پادشاه رو به رایزنش کرد و گفت: برخیز هرچه زودتر از اینجا برویم.
چون جایی که هواشناسیاش با سگ و بانگ نمازش با شغال باشد، جای ماندن نیست و باید هرچه زودتر از آنجا گریخت.
#پیام_پارسی
نویسنده و فرستنده: #م_ح_هریس
🛖 @AdabSar
روزی روزگاری، پادشاهی به آهنگ شکار با چاکران، زیر دستان، نگاهبانان و همراهان به شکارگاهی در کنارهی کویری رفت.
چندی نگذشته بود که تندباد سختی در گرفت و هوا از شنهای روان آنچنان خاکآلود و تیره و تار شد که پادشاه نگهبانان و همراهان را گم کرد و خود و رایزنش در بیابان به دنبال سرپناهی برای ماندن میگشتند.
پس از پیمودن راهی دراز که هوا هم کمی بهتر شده بود به آسیابی که تنها آبادی آن سرزمین بود، رسیدند.
آسیابان که مردی جهاندیده مینمود، بیآنکه بشناسدشان به گرمی و با روی گشاده آنان را پذیرفت و آنچه در توان داشت در پذیرایی از مهمانان بهکار برد.
پس از دمی که هوا تاریک شده بود، پیش مهمانها آمد و گفت: برخیزید و یاری دهید تا جوالهای گندم را به درون آوریم که سپردههای مردمند. زیرا امشب باران خواهد بارید.
با یاری مهمانان گندمها به درون آورده شد. پادشاه از آسیابان پرسید اکنون که ابری در آسمان دیده نمیشود تو از کجا دانستی که باران خواهد بارید؟ آسیابان با نشان دادن سگ گفت: هرگاه این سگ به درون آسیاب بیاید، آن شب باران خواهد بارید. چندی دگر همان شد که آسیابان گفته بود و باران تندی بارید.
به هر روی پادشاه و همراهش پس از خوردن اندکی خوراک که آسیابان آماده کرده بود، در گوشهای خفتند. نزدیک سپیدهدم آسیابان نزد مهمانها آمد و بانگ برآورد که برخیزید و دوگانهای بگذارید که هنگام نماز بامداد است.
پادشاه که خوی بیدار شدن در این هنگام از شب را نداشت با کمی آشفتگی از آسیابان پرسید: هوا که هنوز سراسر تاریک است، تو از کجا میدانی که هنگام نماز است؟ آسیابان گفت: گوش کنید، هرگاه شغال بالای تپهی پشت آسیاب زوزه بکشد، هنگام نماز بامداد است.
پادشاه رو به رایزنش کرد و گفت: برخیز هرچه زودتر از اینجا برویم.
چون جایی که هواشناسیاش با سگ و بانگ نمازش با شغال باشد، جای ماندن نیست و باید هرچه زودتر از آنجا گریخت.
#پیام_پارسی
نویسنده و فرستنده: #م_ح_هریس
🛖 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻اتمام = فرجام، فَرجامانیدن، پایان، به پایان رساندن، سِپَریدن، انجام، سرانجام، به سرانجام رساندن، پَساخت
🔻اتمامحجت = گواه فرجامین، واپسین سخن، زنهاره
🔻اتمامکردن = سِپَریدن، سِپَریکردن، انجامرسانیدن
🔻اتمامگر = پایانگر
✍نمونه:
🔺برای اتمام پروژه تمام تلاشش را کرد =
برای فَرجامانیدن برنامه همهی کوششاش را کرد
🔺کارشان زودتر از موعد مقرر به اتمام رسید =
کارشان زودتر از زمان برنهاده به پایان رسید
🔺ولی آنگه رسد کارش به اتمام
که با آغاز گردد باز از انجام(محمود شبستری) =
ولی آنگه رسد کارش به فرجام
که با آغاز گردد باز از انجام
🔺اتمامحجت معلم با محصلین جهت امتحانات آخر سال =
زنهارهی آموزگار به دانشآموزان برای آزمونهای پایان سال
واپسینسخن آموزگار با دانشوَران برای آزمونهای پایان سال
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#اتمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻اتمام = فرجام، فَرجامانیدن، پایان، به پایان رساندن، سِپَریدن، انجام، سرانجام، به سرانجام رساندن، پَساخت
🔻اتمامحجت = گواه فرجامین، واپسین سخن، زنهاره
🔻اتمامکردن = سِپَریدن، سِپَریکردن، انجامرسانیدن
🔻اتمامگر = پایانگر
✍نمونه:
🔺برای اتمام پروژه تمام تلاشش را کرد =
برای فَرجامانیدن برنامه همهی کوششاش را کرد
🔺کارشان زودتر از موعد مقرر به اتمام رسید =
کارشان زودتر از زمان برنهاده به پایان رسید
🔺ولی آنگه رسد کارش به اتمام
که با آغاز گردد باز از انجام(محمود شبستری) =
ولی آنگه رسد کارش به فرجام
که با آغاز گردد باز از انجام
🔺اتمامحجت معلم با محصلین جهت امتحانات آخر سال =
زنهارهی آموزگار به دانشآموزان برای آزمونهای پایان سال
واپسینسخن آموزگار با دانشوَران برای آزمونهای پایان سال
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#اتمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
هر شب دل پر خونم، بر خاک درت افتد
تا بو که چو روز آید، بر وی گذرت افتد
گر تو همه سیمرغی، از آه دلم میترس
کاتش ز دلم ناگه، در بال و پرت افتد
#عطار_نیشابوری
#چکامه_پارسی
🔥 @AdabSar
تا بو که چو روز آید، بر وی گذرت افتد
گر تو همه سیمرغی، از آه دلم میترس
کاتش ز دلم ناگه، در بال و پرت افتد
#عطار_نیشابوری
#چکامه_پارسی
🔥 @AdabSar
💊 چند واژهی برگزیدهی فرهنگستان زبان و ادب پارسی در شاخهی داروشناسی:
#applicator = داروگذار
#recall #product_recall = پسخوانی
#cosmeceutical = آرادارو
#nutraceutical = غذادارو*
#vasodilator #vasodilative = رگگشا
#vial #phial = پیال(برگرفته از پیاله)
#generic_name = نام عمومی*
#pharmacopoeia #pharmacopeia = دارونامه
#pharmacist = داروپزشک
*پینوشت: واژههای «غذا» و «عمومی» پارسی نیستند و فرهنگستان زبان و ادب پارسی بر جایگزینی واژههای عربی پافشاری ندارد.
💊 @AdabSar
#applicator = داروگذار
#recall #product_recall = پسخوانی
#cosmeceutical = آرادارو
#nutraceutical = غذادارو*
#vasodilator #vasodilative = رگگشا
#vial #phial = پیال(برگرفته از پیاله)
#generic_name = نام عمومی*
#pharmacopoeia #pharmacopeia = دارونامه
#pharmacist = داروپزشک
*پینوشت: واژههای «غذا» و «عمومی» پارسی نیستند و فرهنگستان زبان و ادب پارسی بر جایگزینی واژههای عربی پافشاری ندارد.
💊 @AdabSar
ادبسار
🐚 واژههای پارسی در زبان تازی رِزق= از پارسی روزی، جیره، ماهانه، بهره رَزق = از پارسی روزی دادن، سود رساندن رُزنامه = از پارسی روزنامه رَزّه = از پارسی رجه، رژه، زرفین در (جلقه مانندی که ماده چفت در آن جا میافتد) نخ لادگران(بنایان) رزین = از پارسی سنگین،…
🌿 واژههای پارسی در زبان تازی
رِصاص = از پارسی ارزیز، از کانیها، سرب
رَصَد = از پارسی باستان rasa، رَسید، پردهای در خنیا، بهره، زُون(سهم)
رَصید = از پارسی رسید، برابر با واژهی پهلوی رَسیت rasit
رَطِل = از پارسی رَتل، مرد سست و کهنسال
رَطیّ = از پارسی رَت، گول، برهنه و لُخت
رَفاقین = از پارسی رفاقین، دارویی گیاهی مانند سیر
رَف = از پارسی رف، تاغچه، سکو
رُفَت = از پارسی رفت، کاه، شکستهی ریز ریز
رُفوف = از پارسی رَف، رَفها، تاغچهها
رُمَخ = از پارسی رُمخِه (تک: رمخ)، غورههای خرما
رُمخه = از پارسی رمخه، خرمای نارس، خارَک، غورهی خرما
رَمَق = از پارسی رَمِه، در پهلوی ramak گلهی گوسپند، رَمَگ، دم مرگ، واپسین دَم، زُور، تاب، توان
رَمَکه = از پارسی رَمه
رَندج = از پارسی رنده، چوب تراشی، rand تراشیده شده، پرداخت شده
رُنز = از پارسی رنز، الو، برنج
رَنف = از پارسی رنَف، بیدمشک بری، از گلهای خوشبو
🌿 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌿 @AdabSar
رِصاص = از پارسی ارزیز، از کانیها، سرب
رَصَد = از پارسی باستان rasa، رَسید، پردهای در خنیا، بهره، زُون(سهم)
رَصید = از پارسی رسید، برابر با واژهی پهلوی رَسیت rasit
رَطِل = از پارسی رَتل، مرد سست و کهنسال
رَطیّ = از پارسی رَت، گول، برهنه و لُخت
رَفاقین = از پارسی رفاقین، دارویی گیاهی مانند سیر
رَف = از پارسی رف، تاغچه، سکو
رُفَت = از پارسی رفت، کاه، شکستهی ریز ریز
رُفوف = از پارسی رَف، رَفها، تاغچهها
رُمَخ = از پارسی رُمخِه (تک: رمخ)، غورههای خرما
رُمخه = از پارسی رمخه، خرمای نارس، خارَک، غورهی خرما
رَمَق = از پارسی رَمِه، در پهلوی ramak گلهی گوسپند، رَمَگ، دم مرگ، واپسین دَم، زُور، تاب، توان
رَمَکه = از پارسی رَمه
رَندج = از پارسی رنده، چوب تراشی، rand تراشیده شده، پرداخت شده
رُنز = از پارسی رنز، الو، برنج
رَنف = از پارسی رنَف، بیدمشک بری، از گلهای خوشبو
🌿 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌿 @AdabSar
🌸🌸🌺
🌸🌺
🌺
هر آنکس که با تو نجوید به جنگ
پریشان مکن روزْ تاریک و تنگ
به هر جایگه یارِ درویش باش
همه راد با مردمِ خویش باش
ببین نیکْ تا دوستدارِ تو کیست
خردمند و اندُهگسارِ تو کیست
به بخشش بیارای و فردا مگوی
که فردا مگر تنگی آرد به روی
#فردوسی
و نوید فردوسی این:
که گردون نگردد به جز بر بِهی
به ما بازگردد کلاه مِهی
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🌸🌸🌺
🌸🌺
🌺
هر آنکس که با تو نجوید به جنگ
پریشان مکن روزْ تاریک و تنگ
به هر جایگه یارِ درویش باش
همه راد با مردمِ خویش باش
ببین نیکْ تا دوستدارِ تو کیست
خردمند و اندُهگسارِ تو کیست
به بخشش بیارای و فردا مگوی
که فردا مگر تنگی آرد به روی
#فردوسی
و نوید فردوسی این:
که گردون نگردد به جز بر بِهی
به ما بازگردد کلاه مِهی
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🌸🌸🌺
🌼🌺🌼
🌺🌼
🌼
مشو در جوانی خریدارِ گنج
به بیرنجکس هیچ منمای رنج
مجو ایمِنی در سرای فُسوس
که گه سَنْدَروسست و گه آبنوس
ز تو نام باید که مانَد بلند
نگر دل نداری به گیتی نِژند
مرا و تو را روز هم بگذرد
دمت چرخِ گَردان همیبشمرَد
#فردوسی
و در این هفته:
دلت شاد باید، تن و جان دُرُست
سهدیگر ببین تا چه بایدْت جُست
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌺🌼
🌼🌺🌼
🌺🌼
🌼
مشو در جوانی خریدارِ گنج
به بیرنجکس هیچ منمای رنج
مجو ایمِنی در سرای فُسوس
که گه سَنْدَروسست و گه آبنوس
ز تو نام باید که مانَد بلند
نگر دل نداری به گیتی نِژند
مرا و تو را روز هم بگذرد
دمت چرخِ گَردان همیبشمرَد
#فردوسی
و در این هفته:
دلت شاد باید، تن و جان دُرُست
سهدیگر ببین تا چه بایدْت جُست
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌺🌼
🌼🌺🌼
🌟 تکامهی (حماسهی) آرش کمانگیر
امشاسپند اسپندارمذ به شاه ایران پیام آورد که دستور دهد کمانی با ویژگیهای برجسته بسازند و پرتاب کنندهی آن را نیز نام برد… به فرمان شاه، آن مرد را که آرش نام داشت به درگاه آوردند. مردی بود دیندار و نیککردار. منوچهر راستای تیر را به وی نشان داد و گفت: باید این چوبهی تیر را با این کمان پرتاب کنی. آرش آماده گشت. پوشاک از تن بدرآورد و رو به شاه و مردمان گفت: «پیکر مرا ببینید که از هر زخم و خراشی پاک است. میدانم که چون با همهی نیرو تیری بیندازم، پیکرم پارهپاره خواهد شد و میمیرم. ولیک این کار را میکنم.»
پس برهنه شد و آن کمان بزرگ و سنگین را با نیرویی که خداوند بدو بخشیده بود آنچنان کشید که تا پایان زه باز گردید و تیر را رها ساخت آنگاه چنانکه گفته بود بدنش پارهپاره شد و بمرد.
به فرمان خداوند باد آن تیر را از کوه رویان به دورترین جای خراسان جایی میان فرغانه و تبرستان برد و تیر به درخت گردوی بزرگی فرود آمد. دوری چنان بود که گویند هزار فرسنگ میشد و سواران سیزده روز راه رفتند تا تیر را پیدا کردند و منوچهر و افراسیاب بدین مرز به هم آشتی کردند.
از آن گاه مردم به یاد چنین رویدادی که در روز تیر از ماه تیر رخ داده بود، #جشن_تیرگان برپا کردند.
🌟 فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
🌟 فرتور(عکس) #تیرگان از هنرمند: #نفیسه_محمدی
b2n.ir/w55847
بازخَن ها(منابع)
۱- فرهنگ ریشهشناختی، #جاوید_پاژین
۲- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
۳- جشنهای ایرانی #جلال_سیمایی
🌟 @AdabSar
امشاسپند اسپندارمذ به شاه ایران پیام آورد که دستور دهد کمانی با ویژگیهای برجسته بسازند و پرتاب کنندهی آن را نیز نام برد… به فرمان شاه، آن مرد را که آرش نام داشت به درگاه آوردند. مردی بود دیندار و نیککردار. منوچهر راستای تیر را به وی نشان داد و گفت: باید این چوبهی تیر را با این کمان پرتاب کنی. آرش آماده گشت. پوشاک از تن بدرآورد و رو به شاه و مردمان گفت: «پیکر مرا ببینید که از هر زخم و خراشی پاک است. میدانم که چون با همهی نیرو تیری بیندازم، پیکرم پارهپاره خواهد شد و میمیرم. ولیک این کار را میکنم.»
پس برهنه شد و آن کمان بزرگ و سنگین را با نیرویی که خداوند بدو بخشیده بود آنچنان کشید که تا پایان زه باز گردید و تیر را رها ساخت آنگاه چنانکه گفته بود بدنش پارهپاره شد و بمرد.
به فرمان خداوند باد آن تیر را از کوه رویان به دورترین جای خراسان جایی میان فرغانه و تبرستان برد و تیر به درخت گردوی بزرگی فرود آمد. دوری چنان بود که گویند هزار فرسنگ میشد و سواران سیزده روز راه رفتند تا تیر را پیدا کردند و منوچهر و افراسیاب بدین مرز به هم آشتی کردند.
از آن گاه مردم به یاد چنین رویدادی که در روز تیر از ماه تیر رخ داده بود، #جشن_تیرگان برپا کردند.
🌟 فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
🌟 فرتور(عکس) #تیرگان از هنرمند: #نفیسه_محمدی
b2n.ir/w55847
بازخَن ها(منابع)
۱- فرهنگ ریشهشناختی، #جاوید_پاژین
۲- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
۳- جشنهای ایرانی #جلال_سیمایی
🌟 @AdabSar
🌸🌺🌼
🌺🌼
🌼
جَهانجوی چون شد سرافراز و گُرد
سپه را به دشمن نباید سپرد
کسی کز نژاد بزرگان بوَد
ز بیشی بمانَد سُتُرگ آن بوَد
سپهبَد چو خوانَد ورا دوستْدار
نباشد خرَد با دلش سازْگار
گَرَش زآرزو بازدارد سپهر
همان آفرینَش نخوانَد به مِهر
و دیگر که از بُن نباشد خرَد
خردمندش از مردمان نشمرَد
#فردوسی
و در این هفته همه آرزویم اینکه:
تو را روز جز شاد و خرّم مباد
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌺🌼
🌸🌺🌼
🌺🌼
🌼
جَهانجوی چون شد سرافراز و گُرد
سپه را به دشمن نباید سپرد
کسی کز نژاد بزرگان بوَد
ز بیشی بمانَد سُتُرگ آن بوَد
سپهبَد چو خوانَد ورا دوستْدار
نباشد خرَد با دلش سازْگار
گَرَش زآرزو بازدارد سپهر
همان آفرینَش نخوانَد به مِهر
و دیگر که از بُن نباشد خرَد
خردمندش از مردمان نشمرَد
#فردوسی
و در این هفته همه آرزویم اینکه:
تو را روز جز شاد و خرّم مباد
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌺🌼
🌸🌺🌼
ادبسار
🌿 واژههای پارسی در زبان تازی رِصاص = از پارسی ارزیز، از کانیها، سرب رَصَد = از پارسی باستان rasa، رَسید، پردهای در خنیا، بهره، زُون(سهم) رَصید = از پارسی رسید، برابر با واژهی پهلوی رَسیت rasit رَطِل = از پارسی رَتل، مرد سست و کهنسال رَطیّ = از پارسی رَت،…
🐬 واژههای پارسی در زبان تازی
رنکه = از پارسی رَنکِه، شاهماهی
رواج = از پارسی رواگ در پهلوی rawak
رَواس = دگریده شده ریواس، ریباس، گیاهی تُرشمزه و خوردنی
رَوّاغ = از پارسی روباه
رَوبج = پارسی است، پولی که مردم بصره با آن خرید و فروش میکردند
روذَق = از پارسی روده، پوست کنده شده، پرندهی پرکنده، برهی پشم کنده برای پختن
روذَک = از پارسی رَیدَک در پهلوی ritak، پسر زیبای بیموی، نوکر خوبروی
رَوذَکه = از ریدک به مانک بچه گوسپند یا بره
روزنامَج، رُزنامه = از پارسی روزنامک، گزارش رخدادنگاران، در زبان تازی بهجای گاهنامه بهکار میبرند
روزخون (زبانزد عراقی) = از پارسی روزهخوان
روزن، روزنه = از پارسی روزنه، برگرفته از اوستایی roacana برابر با پنجره، سوراخ، رخنه
رَوس = از پارسی روش، راه، رسم، رفتار
روستاق = از پارسی روستا
روسبِی = از پارسی روسپی
رُوسَختَج = از پارسی روسوخته، مس سوخته، درگذشته یکی از داروهای چشم بود
رَوسَم = از پارسی روشم، مُهر چوبی
رَوشان = از پارسی روشن
🐬 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🐬 @AdabSar
رنکه = از پارسی رَنکِه، شاهماهی
رواج = از پارسی رواگ در پهلوی rawak
رَواس = دگریده شده ریواس، ریباس، گیاهی تُرشمزه و خوردنی
رَوّاغ = از پارسی روباه
رَوبج = پارسی است، پولی که مردم بصره با آن خرید و فروش میکردند
روذَق = از پارسی روده، پوست کنده شده، پرندهی پرکنده، برهی پشم کنده برای پختن
روذَک = از پارسی رَیدَک در پهلوی ritak، پسر زیبای بیموی، نوکر خوبروی
رَوذَکه = از ریدک به مانک بچه گوسپند یا بره
روزنامَج، رُزنامه = از پارسی روزنامک، گزارش رخدادنگاران، در زبان تازی بهجای گاهنامه بهکار میبرند
روزخون (زبانزد عراقی) = از پارسی روزهخوان
روزن، روزنه = از پارسی روزنه، برگرفته از اوستایی roacana برابر با پنجره، سوراخ، رخنه
رَوس = از پارسی روش، راه، رسم، رفتار
روستاق = از پارسی روستا
روسبِی = از پارسی روسپی
رُوسَختَج = از پارسی روسوخته، مس سوخته، درگذشته یکی از داروهای چشم بود
رَوسَم = از پارسی روشم، مُهر چوبی
رَوشان = از پارسی روشن
🐬 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🐬 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تمام = همه، هماد، هام، فرجام، پایان، بسنده، آزگار، یکسره، سراسر، سرتاسر، رسا، هَره، واریکان(پارسی پهلوی)، فِرِه(پارسی پهلوی)
🔻تماماً = یکسره، همه، همگی، سراسر، سرتاسر، به همه، به همهای، پاک
🔻تمام امور = همهی کارها
🔻تمام رُخ = همهرُخ، هامرُخ
🔻تمامرَس = رسیده(در برابر نارَس)
🔻تمامشدن = پایانیافتن، پایانگرفتن، فرجامیافتن
🔻تمامشدنی = پایاندار، فِرِهیاب
🔻تمامشده = پایانیافته
🔻تمامعیار = سَره، ناب، بی آمیغ(آمیغ=آمیختگی)، بی کموکاست
🔻تمامکردن = به انجام رساندن، به پایان بردن، مردن
🔻تمامنشدنی = پایانناپذیر
🔻تماموقت = full time، پیوستهکار
🔻تمامی = همه، همگی، شِگالِه، بهسرآمدن، رسیدگی
🔻تمامیت ارضی = یکپارچگی کشوری
🔻با تمام = با همهی
🔻ناتمام = نیمهکاره، نافرجام، نارسا، نادرست، خام، پایاننیافته، ناهام، ناهَرْو، نافَرجَفت(پارسی پهلوی)، بَش
🔻ناتمامی = نافرجامی، خامی، ناآموزدگی
✍نمونه:
🔺به یک پرستار تماموقت نیازمندیم =
به پرستاری پیوستهکار نیازمندیم
🔺عقلش را تماما از دست داده بود =
خردش را پاک از دست داده بود
🔺تمام رفقای صمیمی من ازدواج کردند =
همهی دوستان یکدل من زناشویی کردند
دوستان همدل من، همگی همسر گُزیدند
🔺حقیقت را تمام و کمال بیان کنید =
فرهود را یکسره و بی کموکاست واگویید
🔺وقت امتحان تمومه =
زمان آزمون به پایان رسید
پایان زمان آزمون
🔺عمرم تمام شد و وقتم به اتمام رسید =
زندگانیام سَر آمد و زمانام سپری شد
🔺مریض قبل از آنکه حرفش را تمام کند، تمام کرد =
بیمار پیش از آنکه سخنش را به پایان ببرد، مُرد
🔺سی سال تمام منتظرش مانده بود =
سی سال آزگار چشمبهراهش مانده بود
🔺تمام شهر در تاریکی فرو رفته بود =
سرتاسر شهر در تاریکی فرو رفته بود
🔺مجسمهای از طلای تمامعیار برایش ساختند =
تندیسی از زر ناب برایش ساختند
🔺کار را نیمهتمام گذاشت =
کار را نیمهکاره گذاشت
کار را نافرجام گذاشت
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تمام = همه، هماد، هام، فرجام، پایان، بسنده، آزگار، یکسره، سراسر، سرتاسر، رسا، هَره، واریکان(پارسی پهلوی)، فِرِه(پارسی پهلوی)
🔻تماماً = یکسره، همه، همگی، سراسر، سرتاسر، به همه، به همهای، پاک
🔻تمام امور = همهی کارها
🔻تمام رُخ = همهرُخ، هامرُخ
🔻تمامرَس = رسیده(در برابر نارَس)
🔻تمامشدن = پایانیافتن، پایانگرفتن، فرجامیافتن
🔻تمامشدنی = پایاندار، فِرِهیاب
🔻تمامشده = پایانیافته
🔻تمامعیار = سَره، ناب، بی آمیغ(آمیغ=آمیختگی)، بی کموکاست
🔻تمامکردن = به انجام رساندن، به پایان بردن، مردن
🔻تمامنشدنی = پایانناپذیر
🔻تماموقت = full time، پیوستهکار
🔻تمامی = همه، همگی، شِگالِه، بهسرآمدن، رسیدگی
🔻تمامیت ارضی = یکپارچگی کشوری
🔻با تمام = با همهی
🔻ناتمام = نیمهکاره، نافرجام، نارسا، نادرست، خام، پایاننیافته، ناهام، ناهَرْو، نافَرجَفت(پارسی پهلوی)، بَش
🔻ناتمامی = نافرجامی، خامی، ناآموزدگی
✍نمونه:
🔺به یک پرستار تماموقت نیازمندیم =
به پرستاری پیوستهکار نیازمندیم
🔺عقلش را تماما از دست داده بود =
خردش را پاک از دست داده بود
🔺تمام رفقای صمیمی من ازدواج کردند =
همهی دوستان یکدل من زناشویی کردند
دوستان همدل من، همگی همسر گُزیدند
🔺حقیقت را تمام و کمال بیان کنید =
فرهود را یکسره و بی کموکاست واگویید
🔺وقت امتحان تمومه =
زمان آزمون به پایان رسید
پایان زمان آزمون
🔺عمرم تمام شد و وقتم به اتمام رسید =
زندگانیام سَر آمد و زمانام سپری شد
🔺مریض قبل از آنکه حرفش را تمام کند، تمام کرد =
بیمار پیش از آنکه سخنش را به پایان ببرد، مُرد
🔺سی سال تمام منتظرش مانده بود =
سی سال آزگار چشمبهراهش مانده بود
🔺تمام شهر در تاریکی فرو رفته بود =
سرتاسر شهر در تاریکی فرو رفته بود
🔺مجسمهای از طلای تمامعیار برایش ساختند =
تندیسی از زر ناب برایش ساختند
🔺کار را نیمهتمام گذاشت =
کار را نیمهکاره گذاشت
کار را نافرجام گذاشت
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸