به تعبیر کارل مارکس دین مجموعه ای از باورها و اخلاقیات و آداب و سنت هایی است که عموما ”ساخته و پرداخته دست قدرت مندان برای چپاول محرومان است و در یک جمله دین افیون توده ها است”
دین نوعی از رضا و دفاعی است که خود محرومان به منظور توجیه وضع موجود و تحمل پذیر ساختن شرایط اسفبار زندگی خویش، در پیش می گیرند، و به امید #بهشت_موعود زندگی در جهنم موجود را پذیرا می شوند.
دین نوعی از رضا و دفاعی است که خود محرومان به منظور توجیه وضع موجود و تحمل پذیر ساختن شرایط اسفبار زندگی خویش، در پیش می گیرند، و به امید #بهشت_موعود زندگی در جهنم موجود را پذیرا می شوند.
اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً خَلِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً
یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند، بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایى است.
همواره در آن جاودانه اند و درخواست دگرگونى وجابه جایى نمى کنند.
بهشت خيالى #مسلمانان جایی است که مومنان ٧٢ #حوری بهشتی خواهند داشت و میتوانند با آنها تماس جنسی بی پایان برقرار کنند. بهشت اسلامی بیشتر شبیه #فاحشه_خانه ای ملکوتی است، #غلامان_بهشتی، حوریان زیبا روی، مُروارید مانند، چشم گشاد، سیاه چشم، همیشه باکره، دست نخورده، #انار_پستان، هم سن و سال، شوهر دوست و فوقالعاده جذاب در خدمتشاناند.
گوشتهای پرندگان، جویهای آبِ زلال، شرابِ ناب و شیر و عسل از زیرِ درختانش جاریاند.
در آنجا قصرهای مجلل و طبیعتِ فوقالعاده زیبا وجود دارند. غلمانهای جوان و جذاب برای خدمت به گردشان میگردند. بهشتیان نه پیر میشوند و نه مریض و همیشه جوان و تر و تازه و سرحال میمانند و شاداب و جاودانه زندگی میکنند.
یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند، بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایى است.
همواره در آن جاودانه اند و درخواست دگرگونى وجابه جایى نمى کنند.
بهشت خيالى #مسلمانان جایی است که مومنان ٧٢ #حوری بهشتی خواهند داشت و میتوانند با آنها تماس جنسی بی پایان برقرار کنند. بهشت اسلامی بیشتر شبیه #فاحشه_خانه ای ملکوتی است، #غلامان_بهشتی، حوریان زیبا روی، مُروارید مانند، چشم گشاد، سیاه چشم، همیشه باکره، دست نخورده، #انار_پستان، هم سن و سال، شوهر دوست و فوقالعاده جذاب در خدمتشاناند.
گوشتهای پرندگان، جویهای آبِ زلال، شرابِ ناب و شیر و عسل از زیرِ درختانش جاریاند.
در آنجا قصرهای مجلل و طبیعتِ فوقالعاده زیبا وجود دارند. غلمانهای جوان و جذاب برای خدمت به گردشان میگردند. بهشتیان نه پیر میشوند و نه مریض و همیشه جوان و تر و تازه و سرحال میمانند و شاداب و جاودانه زندگی میکنند.
وعده های مذکور همواره برای #مردان بیان شده و از آنجایی که بیشتر جنبه #سکسی و #شهوانی بودن به خود گرفته از سرنوشت زنانی که به بهشت می روند سخنی به میان نیامده است!
و اساسا مسلمانان ترجیح میدهند در این مورد اصلا فکر نکنند!
بر عکس اما در مورد #جهنم و عذاب هایش بیشتر شاهد حضور #زنان هستیم.
از جمله افرادی که در این زمینه فعالیت داشتند و به عبارتی عمر خود را وقف آن کردند میتوان به آقا نجفی قوچانی اشاره کرد.
سید محمد حسن بن سید محمد، معروف به آقانجفی قوچانی در حدود سال 1256 شمسی در روستای خسرویه از توابع قوچان در استان خراسان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در قوچان، سبزوار و مشهد به پایان رساند و در بیست سالگی راهی اصفهان شد.
آقانجفی قوچانی پس از اقامت چهار ساله در اصفهان و استفاده از محضر استادان آن دیار از قبیل آخوند کاشانی، میرزاجهانگیر خان قشقایی، شیخ عبدالکریم گزی و سید محمد باقر درچهای، به نجف رفت و نزد آخوند خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی شاگردی کرد. وی در سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از بیست سال توقف در نجف اشرف، به زادگاه خود بازگشت.
آقانجفی، از آن پس بیست و پنج سال از عمر خود را در مقام فقاهت و حاکمیت شرع در قوچان گذراند و به اداره حوزه علوم دینی شهر پرداخت. از این شخصیت، آثار برجسته ای به جای مانده که سیاحت غرب در کیفیت عالم برزخ و سیر ارواح پس از مرگ؛ سیاحت شرق که مهمترین اثر او و در شرح حال خود او از کودکی تا مقام اجتهاد است، اثبات رجعت و نیز شرح و ترجمه رساله تُفّاحیه ارسطو از آن جمله است.
وی سرانجام در 31 فروردین 1323 خورشیدی در 67 سالگی درگذشت و در حسینیه خود در قوچان به خاک سپرده شد. آرامگاه او اکنون زیارتگاه مردم است!
و اساسا مسلمانان ترجیح میدهند در این مورد اصلا فکر نکنند!
بر عکس اما در مورد #جهنم و عذاب هایش بیشتر شاهد حضور #زنان هستیم.
از جمله افرادی که در این زمینه فعالیت داشتند و به عبارتی عمر خود را وقف آن کردند میتوان به آقا نجفی قوچانی اشاره کرد.
سید محمد حسن بن سید محمد، معروف به آقانجفی قوچانی در حدود سال 1256 شمسی در روستای خسرویه از توابع قوچان در استان خراسان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در قوچان، سبزوار و مشهد به پایان رساند و در بیست سالگی راهی اصفهان شد.
آقانجفی قوچانی پس از اقامت چهار ساله در اصفهان و استفاده از محضر استادان آن دیار از قبیل آخوند کاشانی، میرزاجهانگیر خان قشقایی، شیخ عبدالکریم گزی و سید محمد باقر درچهای، به نجف رفت و نزد آخوند خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی شاگردی کرد. وی در سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از بیست سال توقف در نجف اشرف، به زادگاه خود بازگشت.
آقانجفی، از آن پس بیست و پنج سال از عمر خود را در مقام فقاهت و حاکمیت شرع در قوچان گذراند و به اداره حوزه علوم دینی شهر پرداخت. از این شخصیت، آثار برجسته ای به جای مانده که سیاحت غرب در کیفیت عالم برزخ و سیر ارواح پس از مرگ؛ سیاحت شرق که مهمترین اثر او و در شرح حال خود او از کودکی تا مقام اجتهاد است، اثبات رجعت و نیز شرح و ترجمه رساله تُفّاحیه ارسطو از آن جمله است.
وی سرانجام در 31 فروردین 1323 خورشیدی در 67 سالگی درگذشت و در حسینیه خود در قوچان به خاک سپرده شد. آرامگاه او اکنون زیارتگاه مردم است!
در ادامه این نوشتار سفری بی پرده خواهیم داشت به بهشت. و شرحی از #روابط_سکسی_بهشتیان را باهم مرور خواهیم کرد.
❗️نکته: این قسمت از نوشتار تنها برآمده از احادیث و روایتهای موجود در کتب اسلامی میباشد که در قالب یک داستان بیان خواهد شد.
⚠️توجه! این بخش از مقاله حاوی مضامین و الفاظیست که ممکن است برای برخی مناسب نباشد! با سپاس از همراهی شما عزایزان...
❗️نکته: این قسمت از نوشتار تنها برآمده از احادیث و روایتهای موجود در کتب اسلامی میباشد که در قالب یک داستان بیان خواهد شد.
⚠️توجه! این بخش از مقاله حاوی مضامین و الفاظیست که ممکن است برای برخی مناسب نباشد! با سپاس از همراهی شما عزایزان...
پس از سالها پرهیزگاری و تهذیب نفس حالا وقت این بود که به دنیایی جدید بروم.
از آنجا که خودم در دنیا آیت الله بودم به راحتی از سوال و جواب نکیر و منکر جستم. سپس فرشتگان زیبارو و گل اندام دستانم را گرفتند و پرواز کردند. برفراز آسمان و در راه #بهشت بودیم. ناگهان در زیرپایم سرزمینی پهناور و مملو از آتش و آتشفشان دیدم. گرمای خفیفی حس میکردم. صدای ناله ی زنان و مردان گناهکار به گوش میرسید که درخواست بخشش میکردند. اما بخششی درکار نبود و هربار تازیانه های آتشین دیوان سیه چرده و بدطینت که در واقع انعکاس اعمال خود جهنمیان بود بر بدنشان فرود می آمد.
از آنجا که خودم در دنیا آیت الله بودم به راحتی از سوال و جواب نکیر و منکر جستم. سپس فرشتگان زیبارو و گل اندام دستانم را گرفتند و پرواز کردند. برفراز آسمان و در راه #بهشت بودیم. ناگهان در زیرپایم سرزمینی پهناور و مملو از آتش و آتشفشان دیدم. گرمای خفیفی حس میکردم. صدای ناله ی زنان و مردان گناهکار به گوش میرسید که درخواست بخشش میکردند. اما بخششی درکار نبود و هربار تازیانه های آتشین دیوان سیه چرده و بدطینت که در واقع انعکاس اعمال خود جهنمیان بود بر بدنشان فرود می آمد.
از آن سرزمین گذشتیم و به بهشت رسیدیم. ناگهان و به شکل دلهره آوری #فرشتگان مرا رها کردند و درون چشمه ای افتادم و در آن فرو رفتم. چشمانم را گشودم. دختری زیبا و تماما" عریان در آب روبه رویم بود و لبخند می زد. مرا درآغوش گرفت و به بالا برد و درساحل انداخت. بوسه ای به لبانم زد و به درون آب بازگشت.
از جایم بلند شدم و برگشتم. دیدم که در مقابلم مردی جوان و زیبا ایستاده و آینه ای دربرابرم گرفته و لبخند میزند. خدایا! چقدر زیبا و جوان شدم. به او گفتم تو کیستی؟ گفت: من "حبیب" هستم و قرار است دوست و همراه تو در بهشت باشم. من انعکاس اعمال نیک تو در دنیا هستم. با من بیا تا بیشتر بدانی!
از جایم بلند شدم و برگشتم. دیدم که در مقابلم مردی جوان و زیبا ایستاده و آینه ای دربرابرم گرفته و لبخند میزند. خدایا! چقدر زیبا و جوان شدم. به او گفتم تو کیستی؟ گفت: من "حبیب" هستم و قرار است دوست و همراه تو در بهشت باشم. من انعکاس اعمال نیک تو در دنیا هستم. با من بیا تا بیشتر بدانی!
به دنبالش رفتم. چقدر بهشت زیبا بود. انواع درختان میوه که پسرکان نوجوان زیبا رو از آنها میوه میچیدند. #نهرهای_عسل و #نهرهای_شراب روان بودند و دختران زیبا و خوش اندام، عریان و نیمه عریان درحال عیش و نوش و شادی و مستی بودند. دوست داشتم هرچه سریعتر به آنان بپیوندم. حبیب گفت: هرکدام از این دختران و پسران و درختان و نهرها به واسطه اعمال نیک تو در دنیا ساخته شدند!
کمی رفتیم و به قصر مجللی با آجرهای طلا رسیدیم. برخی از دیوارها هنرمندانه نقاشی شده بودند و درها مُنبَّت کاری شده بودند. در محوطه قصر استخر بزرگی بود که فواره های زیبایی داشت و آب نهر مستقیما به آن وارد و از انتهایش خارج میشد و #حوریان و #کواعب در آن آبتنی میکردند و در هم میلولیدند و با دیدن من برایم عشوه گری میکردند. با دیدن این صحنه ها تپش قلبم بیشتر میشد!
با حبیب درون قصر شدیم. همه چیز همانگونه که وعده داده شده بود فراهم بود!
حبیب گفت:"چند ساعتی تو را تنها میگذارم. خود را از این نعمات محروم مکن واز هیچ چیز اینجا شرم مکن که دیگر سیاهی و تباهی نیست" سپس پرکشید و رفت.
با حبیب درون قصر شدیم. همه چیز همانگونه که وعده داده شده بود فراهم بود!
حبیب گفت:"چند ساعتی تو را تنها میگذارم. خود را از این نعمات محروم مکن واز هیچ چیز اینجا شرم مکن که دیگر سیاهی و تباهی نیست" سپس پرکشید و رفت.
رفتم و به اتاقی رسیدم. در را گشودم. از دیدن زنی که روی تخت نشسته بود زبانم بند آمد.
زن لبخند زد وگفت: سرورم خودم را برای دیدار با شما آماده کرده بودم.
بی اختیار به سمتش رفتم و درآغوشش گرفتم و لبانش را بوسیدم.
-نامت چیست؟ حس آشنایی زیادی با تو دارم.
-فاطمه هستم سرورم. همان دختری که در دنیا از دام مردان بدطینت نجاتش دادید. اکنون من از آن شما هستم.
به یاد آوردم. دخترک فقیر و بیچاره میخواست بخاطر پول تن فروشی کند. اما من فهمیده بودم و مانعش شدم و او را به یکی از کاسبان منصف و خداشناس معرفی کردم تا با او ازدواج کند. با اینکار دنیا و آخرتش را نجات دادم!
زن لبخند زد وگفت: سرورم خودم را برای دیدار با شما آماده کرده بودم.
بی اختیار به سمتش رفتم و درآغوشش گرفتم و لبانش را بوسیدم.
-نامت چیست؟ حس آشنایی زیادی با تو دارم.
-فاطمه هستم سرورم. همان دختری که در دنیا از دام مردان بدطینت نجاتش دادید. اکنون من از آن شما هستم.
به یاد آوردم. دخترک فقیر و بیچاره میخواست بخاطر پول تن فروشی کند. اما من فهمیده بودم و مانعش شدم و او را به یکی از کاسبان منصف و خداشناس معرفی کردم تا با او ازدواج کند. با اینکار دنیا و آخرتش را نجات دادم!
دوباره لبانم را بر لبانش گذاشتم و در چشم به هم زدنی جامه برتنمان نبود. سینه هایش را به دهان گرفتم و خوردم و همزمان آلتم را در مهبلش فرو کردم و تلنبه میزدم. فاطمه نیز دست و پایش را به دورم حلقه کرده بود و مرا در آغوشش میفشرد! صدای آه و ناله اش بیشتر تحریکم میکرد. آه که لذت اینکار در بهشت هزاران برابر دنیا بود. کم کم ارضا شدم و آبم را در مهبلش خالی کردم. بوسیدمش و لباسهایم را پوشیدم و رفتم تا به عیش و نوش و مستی با حوریان بپردازم.
به حیاط قصر برگشتم و به استخر نزدیک شدم. حوریان به محض دیدنم بساط مطربی و رقص و آواز را فراهم کردند. دخترکی دستم را گرفت و بر تختی نشاند و جام زرین شرابی به من داد. آنگاه جملگی به رقص و شادی پراختند. شادی بی پایان، همانگونه که وعده داده شده بود...
حوریان به نزدم می آمدند. در چشمانشان آتش شهوت موج میزد. یکی از آنها آمد و لبهایم را میبوسید و یکی لباس از تنم خارج میکرد و دیگری آلتم را در دهانش می مکید. کم کم زیبارویان دیگر می آمدند از من کام میگرفتند. دراز کشیدم و یکی دیگر بر روی آلتم نشست و بالا و پایین میرفت و کمی بعد ارضا شدم. اما گویی عطش سیری ناپذیری در آمیزش بهشتیان بود. حوری زیبایی که سکینه نام داشت و پساتین بزرگی داشت آلتم را بین پستانهایش گذاشت و می مالید و سپس آن را در دهانش گذاشت. طولی نکشید که تمام آبم در دهان و روی سینه اش خالی شد. اما پایانی بر شیطنتهای آنان نبود.
دیگری که نامش مریم بود روی تخت نشست و باسنش را رو به آسمان کرد. من نیز معطل نکردم و آلت کلفتم را درون مقعدش هدایت کردم. آه که چه تنگ و داغ بود! چقدر بهشت خوب بود. چقدر بهشت زیبا بود!
آبم را درون مقعدش خالی کردم و آلتم را بیرون کشیدم و در دهان معصومه گذاشتم. معصومه با ولع فراوان میخورد و بیضه هایم را میلیسید کمی بعد آبم را تا آخرین قطره خورد.
حوریان به نزدم می آمدند. در چشمانشان آتش شهوت موج میزد. یکی از آنها آمد و لبهایم را میبوسید و یکی لباس از تنم خارج میکرد و دیگری آلتم را در دهانش می مکید. کم کم زیبارویان دیگر می آمدند از من کام میگرفتند. دراز کشیدم و یکی دیگر بر روی آلتم نشست و بالا و پایین میرفت و کمی بعد ارضا شدم. اما گویی عطش سیری ناپذیری در آمیزش بهشتیان بود. حوری زیبایی که سکینه نام داشت و پساتین بزرگی داشت آلتم را بین پستانهایش گذاشت و می مالید و سپس آن را در دهانش گذاشت. طولی نکشید که تمام آبم در دهان و روی سینه اش خالی شد. اما پایانی بر شیطنتهای آنان نبود.
دیگری که نامش مریم بود روی تخت نشست و باسنش را رو به آسمان کرد. من نیز معطل نکردم و آلت کلفتم را درون مقعدش هدایت کردم. آه که چه تنگ و داغ بود! چقدر بهشت خوب بود. چقدر بهشت زیبا بود!
آبم را درون مقعدش خالی کردم و آلتم را بیرون کشیدم و در دهان معصومه گذاشتم. معصومه با ولع فراوان میخورد و بیضه هایم را میلیسید کمی بعد آبم را تا آخرین قطره خورد.
دوباره مرا بر تخت انداختند. صدیقه آلتم را به دهان گرفت و می مکید. زینب آمد و آلتش را روی صورتم گذاشت و من مشغول خوردنش شدم. از واژنش شراب می آمد. چقدر خوش طعم بود و مستی ام را دوچندان میکرد. میخوردم و ميليسیدم و لذت می بردم.
دختران انارپستان نیز کارشان پخش کردن شراب در مجلس بود و هر از چندگاهی جرعه ای می به من میدادند و مست تر میشدم.
جمیله و رقیه نیز میخواندند و میرقصیدند.
در همین حین گروهی دیگر بساط طبخ گوشت آهو را به راه انداختند...
آری عزیزانم! بازگشت همه به سوی اوست و هرچه در #دنیا بکارید در #آخرت درو میکنید. لاکن از مکافات عمل خویش غافل نشوید که روز حساب نزدیک و عذابی سخت برای گنهکاران است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: بهشت صد درجه دارد که بهترین آنها «فردوس» است. هرگاه دعا مى کنید، از خداوند #فردوس بخواهید.
🔚 پایان...
📎 #تابو #بهشت_موعود #مسلمانان #مردان #زنان #سکسی #شهوانی #جهنم #روابط_سکسی_بهشتیان #فرشتگان #نهرهای_عسل #نهرهای_شراب #حوریان #کواعب #غلامان_بهشتی #انار_پستان #فاحشه_خانه #دنیا #آخرت #فردوس
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
دختران انارپستان نیز کارشان پخش کردن شراب در مجلس بود و هر از چندگاهی جرعه ای می به من میدادند و مست تر میشدم.
جمیله و رقیه نیز میخواندند و میرقصیدند.
در همین حین گروهی دیگر بساط طبخ گوشت آهو را به راه انداختند...
آری عزیزانم! بازگشت همه به سوی اوست و هرچه در #دنیا بکارید در #آخرت درو میکنید. لاکن از مکافات عمل خویش غافل نشوید که روز حساب نزدیک و عذابی سخت برای گنهکاران است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: بهشت صد درجه دارد که بهترین آنها «فردوس» است. هرگاه دعا مى کنید، از خداوند #فردوس بخواهید.
🔚 پایان...
📎 #تابو #بهشت_موعود #مسلمانان #مردان #زنان #سکسی #شهوانی #جهنم #روابط_سکسی_بهشتیان #فرشتگان #نهرهای_عسل #نهرهای_شراب #حوریان #کواعب #غلامان_بهشتی #انار_پستان #فاحشه_خانه #دنیا #آخرت #فردوس
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
چگونه میتوان متفکری منتقد را کشت؟ از این طریق که او را تقدیس کنیم، از اندیشههایش آموزههای جزمگرایانه بسازیم، نقد دیدگاههای او را برنتابیم، تزهایش را در سنگ مرمر حک کنیم و حقیقت ابدی بپنداریم، از او تندیسهای بزرگ بسازیم و در و دیوار را به تصاویرش مزین کنیم. این، همان بلایی است که بر سر #کارل_مارکس آمده است.
پنجم مه ۲۰۱۸، دویست سال از تولد مارکس میگذرد. هیچ متفکری به اندازهی او بر تاریخ اندیشهی سیاسی در سدهی بیستم تاثیرگذار نبوده است. #جنبش_کارگری و پیکار طبقاتی در این سده، انقلاب اکتبر روسیه و بعدها انقلاب چین، همهی این رویدادها را با افکار و اندیشههای مارکس در پیوند میدانند. حتی او را برای کژرویهای کمونیستها و از جمله جنایتهایی که در «جزایر گولاگ» در حکومت شوروی، در جریان «انقلاب فرهنگی» در چین، یا در قلمرو حکومت وحشت «خمرهای سرخ» در کامبوج روی داد، مقصر میشناسند.
اما مارکس یک متفکر توتالیتر نبود. او تصریح کرده بود که: «من یک #مارکسیست نیستم»! معنی این سخن آن بود که مارکس هیچ «ایسمی» را برنمیتابید و با ایجاد نظامی #جزمگرایانه و #ایدئولوژیک از افکار خود مخالف بود. مارکس پیش از هر چیز متفکری منتقد و فرزند زمانهی خود، یعنی عصر #انقلاب_صنعتی بود و میخواست نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی این عصر را زیر تازیانهی نقد بگیرد. در آثار مارکس ـ و بویژه آثار دورهی جوانی او ـ عشق به آزادی و رهایی انسان موج میزند. دفاع او از آزادی مطبوعات و استدلالهای او در حقانیت دولت سکولار بیمانند است و باعث پیگرد و آوارگی او از میهنش شد. مارکس در زمان حیات خود مرتکب هیچ کار خلاف و غیرقانونی نشد. همچنین بر خلاف تصور عمومی، مارکس دشمن ثروت نبود، بلکه حتی آن را ستایش میکرد. مارکس دشمن فقر بود و ثروت را بدون فقر میخواست.
اما امروزه تصویر واقعی مارکس زیر انبوهی از دژفهمیها و پیشداوریها مدفون شده است؛ آواری که هم «مارکسیستها» و هم مخالفان سرسخت مارکس که نقد او از اقتصاد سرمایهداری را دشمنی با آزادی تفسیر میکنند، بر سر او ریختهاند. به همین دلیل هم امروزه بسیاری از پژوهشگران و کارشناسان در اما امروزه تصویر واقعی مارکس زیر انبوهی از دژفهمیها و پیشداوریها مدفون شده است؛ آواری که هم «مارکسیستها» و هم مخالفان سرسخت مارکس که نقد او از اقتصاد سرمایهداری را دشمنی با آزادی تفسیر میکنند، بر سر او ریختهاند. به همین دلیل هم امروزه بسیاری از پژوهشگران و کارشناسان در خود زادگاه او آلمان تلاش میکنند افکار مارکس را از زیر آوار بیرون کشند و تصویری متفاوت از او ارائه کنند. آنان با انگیزهی دویستمین زادروز مارکس، از او خوانشی نو ارائه میدهند: مارکس به عنوان یک فیلسوف و جامعهشناس و اقتصاددان قرن نوزدهمی که در آثار خود پیش از هر چیز مناسبات زمانهی خود را نقد میکند و میباید او را از همهی تحریفاتی که بعدها تحت عنوان «مارکسیسم» یا «ایسمهای» دیگر، دید ما را نسبت به او مهآلود و ناروشن میکنند رها ساخت؛ تا شاید امروز نیز بتوان در آرای او انگیزهای برای اندیشیدن و تکانهای برای نقد اجتماعی یافت. آری، مارکس با آثار خود حتی امروز هم ما را با پرسشهایی جدی روبرو میکند: آیا بازارهای آزاد، خود بخود به معنی انسانهای آزاد است؟ آیا نامتقارنی اجتماعی و بحرانهایی که در تفکر رقابتی و علایق سودورزانه ریشه دارند، پدیدههای تاسفبار استثنایی در جوامع مبتنی بر اقتصاد سرمایهداری هستند یا وضعیتهایی پایدار و قاعدهمند؟ آیا میتوان به ایجاد جامعهای امید داشت که در آن آدمی بردهی طبیعت یا بردهی ابزارهایی نباشد که خود ساخته است؟ آیا میتوان به بهای نابودی طبیعت، به «رفاه و توسعهی روزافزون» دست یافت؟خود زادگاه او آلمان تلاش میکنند افکار مارکس را از زیر آوار بیرون کشند و تصویری متفاوت از او ارائه کنند. آنان با انگیزهی #دویستمین_زادروز_مارکس، از او خوانشی نو ارائه میدهند: مارکس به عنوان یک #فیلسوف و #جامعهشناس و اقتصاددان قرن نوزدهمی که در آثار خود پیش از هر چیز مناسبات زمانهی خود را نقد میکند و میباید او را از همهی تحریفاتی که بعدها تحت عنوان #مارکسیسم یا «ایسمهای» دیگر، دید ما را نسبت به او مهآلود و ناروشن میکنند رها ساخت؛ تا شاید امروز نیز بتوان در آرای او انگیزهای برای اندیشیدن و تکانهای برای #نقد_اجتماعی یافت.
آری، مارکس با آثار خود حتی امروز هم ما را با پرسشهایی جدی روبرو میکند: آیا بازارهای آزاد، خود بخود به معنی انسانهای آزاد است؟ آیا نامتقارنی اجتماعی و بحرانهایی که در تفکر رقابتی و علایق سودورزانه ریشه دارند، پدیدههای تاسفبار استثنایی در جوامع مبتنی بر #اقتصاد_سرمایهداری هستند یا وضعیتهایی پایدار و قاعدهمند؟ آیا میتوان به ایجاد جامعهای امید داشت که در آن آدمی بردهی طبیعت یا بردهی ابزارهایی نباشد که خود ساخته است؟ آیا میتوان به بهای نابودی طبیعت، به «رفاه و توسعهی روزافزون» دست یافت؟
آری، مارکس با آثار خود حتی امروز هم ما را با پرسشهایی جدی روبرو میکند: آیا بازارهای آزاد، خود بخود به معنی انسانهای آزاد است؟ آیا نامتقارنی اجتماعی و بحرانهایی که در تفکر رقابتی و علایق سودورزانه ریشه دارند، پدیدههای تاسفبار استثنایی در جوامع مبتنی بر #اقتصاد_سرمایهداری هستند یا وضعیتهایی پایدار و قاعدهمند؟ آیا میتوان به ایجاد جامعهای امید داشت که در آن آدمی بردهی طبیعت یا بردهی ابزارهایی نباشد که خود ساخته است؟ آیا میتوان به بهای نابودی طبیعت، به «رفاه و توسعهی روزافزون» دست یافت؟
هنگامی که مارکس در نیمهی دوم قرن نوزدهم آثار سنگین خود و از جمله کتاب سرمایه ( #کاپیتال ) را مینوشت، نه تنها آوازهای نداشت، بلکه به ندرت کسی پیدا میشد که این آثار دشوارفهم را بخواند. برای شخص مارکس #اندیشیدن همواره شکلی از عمل اجتماعی بود تا آدمی طبق پیام روح زمانه، با نقد اجتماعی بتواند به جایگاهی متعالی دست یابد. او فرزند عصر صنعتی شدن و آثارش به شدت از مناسبات و حوادث سیاسی و اجتماعی این عصر متاثر بود.
مارکس تحت تاثیر رویدادهای انقلابی زمانهی خود باور داشت که انقلابها نقش «لکوموتیو تاریخ» را بازی میکنند. گفتنی است که در آن سالها اروپا بطور مستمر شاهد انقلابهای سیاسی و فروپاشیهای اجتماعی بود. پیشتر در اواخر قرن هجدهم، انقلاب فرانسه «طبقهی سوم» را در اروپا با قدرت وارد صحنهی تاریخ کرده و فئودالیسم و اشرافیت سنتی را از این صحنه حذف کرده بود. #مارکس نتوانست از این وسوسه در امان باشد که در این پیکار طبقاتی نوعی «قانونمندی» ببیند، آن را به آینده تعمیم دهد و به طبقهی #کارگر این «رسالت تاریخی» و «وظیفهی انقلابی» را تفویض نماید که با نابودی مناسبات سرمایهداری، جامعهای بیطبقه برای بهروزی همگانی بر پا کند. گفتنی است که آن عصر همچنین زمانهی گسترش طوفانی دانشها و زمانهی «قانونمندیها» و «پیشرفتها» بود. طبعا مارکس موضوع از بین رفتن نظام مبتنی بر سرمایهداری را در یک دورنمای درازمدت تاریخی مطرح میکرد و نه به صورت امری جزمی و بلافصل.
مارکس تحت تاثیر رویدادهای انقلابی زمانهی خود باور داشت که انقلابها نقش «لکوموتیو تاریخ» را بازی میکنند. گفتنی است که در آن سالها اروپا بطور مستمر شاهد انقلابهای سیاسی و فروپاشیهای اجتماعی بود. پیشتر در اواخر قرن هجدهم، انقلاب فرانسه «طبقهی سوم» را در اروپا با قدرت وارد صحنهی تاریخ کرده و فئودالیسم و اشرافیت سنتی را از این صحنه حذف کرده بود. #مارکس نتوانست از این وسوسه در امان باشد که در این پیکار طبقاتی نوعی «قانونمندی» ببیند، آن را به آینده تعمیم دهد و به طبقهی #کارگر این «رسالت تاریخی» و «وظیفهی انقلابی» را تفویض نماید که با نابودی مناسبات سرمایهداری، جامعهای بیطبقه برای بهروزی همگانی بر پا کند. گفتنی است که آن عصر همچنین زمانهی گسترش طوفانی دانشها و زمانهی «قانونمندیها» و «پیشرفتها» بود. طبعا مارکس موضوع از بین رفتن نظام مبتنی بر سرمایهداری را در یک دورنمای درازمدت تاریخی مطرح میکرد و نه به صورت امری جزمی و بلافصل.
اما پس از مرگ مارکس در سال ۱۸۸۳ و در واقع در دو دههی پایانی قرن نوزدهم، مبارزان اجتماعی و انقلابیونی در کشورهای گوناگون اروپا پدیدار شدند که در نوشتههای مارکس گمشدهی خود را یافتند. باور آنان این بود که با اندیشههای مارکس میتوان #سوسیالیسم را از کنج انزوا و از موضع تدافعی بیرون کشید و در پهنهی سیاست اجتماعی به یک #ایدئولوژی انقلابی و تهاجمی تبدیل ساخت. با آثار مارکس، اندیشهی سوسیالیستی برای آنان دیگر صرفا طرح «مسالهی اجتماعی» نبود، بلکه همزمان راهحل این مساله و گذر از تئوری به پراتیک و از ناکجاآباد به واقعگرایی بود. یکی از دلایلی که «مارکسیسم» در آن دو دهه چنین با سرعت در اروپا گسترش یافت، همین موضوع بود.