This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای دکتر محمد سعادتی عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند، روز چهارشنبه جهت تحمل ۷ ماه حبس قطعی بابت اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب در فضای مجازی راهی زندان همدان شدند.
این استاد سابق دانشگاه میگوید، هیچیک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشتند.
آقای سعادتی میگوید انتظاری غیر از این از این سیستم نداشتم، چون بیرون از زندان دیگر برای جامعه مفید نیستیم، نمیتوانیم قلههای پیشرفتی که حکومت مدعیست را ببینیم.
ایشان میگوید وقتی بچه بودیم، انتظار داشتیم، دزد، خاافکار، اختلاسگر وارد زندان شود. سعادتی در ادامه ضمن بیان سابقه کاری و رتبههای خود در مقاطع مختلف تحصیلی، به کنایه میگوید من هم مثل همان دزدها هستم!
آقای سعادتی در انتهای سخنانش میگوید امید همه ما را نجات خواهد داد.
#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این استاد سابق دانشگاه میگوید، هیچیک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشتند.
آقای سعادتی میگوید انتظاری غیر از این از این سیستم نداشتم، چون بیرون از زندان دیگر برای جامعه مفید نیستیم، نمیتوانیم قلههای پیشرفتی که حکومت مدعیست را ببینیم.
ایشان میگوید وقتی بچه بودیم، انتظار داشتیم، دزد، خاافکار، اختلاسگر وارد زندان شود. سعادتی در ادامه ضمن بیان سابقه کاری و رتبههای خود در مقاطع مختلف تحصیلی، به کنایه میگوید من هم مثل همان دزدها هستم!
آقای سعادتی در انتهای سخنانش میگوید امید همه ما را نجات خواهد داد.
#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر سعادتی، استاد دانشگاه بیرجند که روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ برای تحمل ۷ ماه حبس راهی زندان همدان شده است، در این فایل صوتی که پیش از مراجعه به زندان در اختیار دوستانش قرار داده درباره روند پروندهسازی علیه خود توضیح میدهد.
خلاصهای از روند پرونده سازی اداره اطلاعات برای دکتر محمد سعادتی:
۱-در سی آذرماه ۱۴۰۱، تفتیش آپارتمان و ضبط وسایل الکترونیکی کل اعضای خانواده در ساعت هفت صبح
بازداشت و بازجویی به مدت هشت ساعت در اداره اطلاعات بیرجند
۲- پروندهسازی بی سند و بازپرسی فرمالیته امنیتی و در نهایت عفو عمومی
۳- اخراج از دانشگاه در شهریور ۱۴۰۲ به،دلیل استعلام منفی اطلاعات به دلیل عدم همکاری و اطلاع رسانی در مورد روند اخراج
۴- پروندهسازی مجدد،بعد از رسانهای شدن اخراج از دانشگاه توسط اطلاعات و همان شعبه خاص بازپرسی وابسته و محکومیت به جرم نشر اکاذیب به ۳ میلیون تومان نقدی
۵- ضبط وسایل الکترونیکی و پاسپورت کل اعضای خانواده در فرودگاه امام در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۶- بازداشت توسط اطلاعات همدان به مدت یک شب و بازجویی و سپس آزاد با قرار کفالت
۷- ارائه کیفرخواست مشترک برای دو جرم تبلیغ علیه نظام ونشر اکاذیب در دو دادگاه مختلف.
۸- عدم شرکت در دادگاه و سپس محکومیت در دادگاههای فرمایشی تحت نظر اطلاعات.
۸-ثبت این جمله روی پرونده،"استاد اهل سنت اخراجی، حامی جریان مکی"، که براحتی نشاندهنده دلیل اخراج این استاد دانشگاه است
....
اعلام موارد غیرقانونی و ساختگی در مورد روندهای مختلف این پرونده و پروندههای مشابه سایر افراد:
۱-ضبط وسایل الکترونیکی مکرر اعضای خانواده که هیچ نقشی در فعالیت دکتر سعادتی نداشتهاند
۲-توهینهای مکرر در جلسه بازجویی به ایشان، اعتقادات مذهبی اهل سنت، شخصیتهای روحانی مورد احترام مانند مولوی عبدالحمید و همچنین تهدید به دستگیری اعضای خانواده بدون دلیل
۳- ارجاع پروندهها در بیرجند به شعبه هفت بازپرسی و نزد فردی که سو شهرت دارد
۴- ارجاع پروندهها به شعب خاص دادگاههای کیفری و انقلاب که رایها از پیش تعیین شدهاند و در واقع قضات صرفا ماشین تایپ هستند.
۵- ارائه اطلاعات غلط در کیفرخواستها مانند اعترافات متهم و... که کاملا و مطلقا کذب هستند
۶-پرینت مطالب بی ربط از صفحات اجتماعی و پروندههایی که قبلا بررسی شده و رای آنها نیز صادر شده در پرونده جدید و تلاش برای اینکه وزن جرمی یا کیلویی پروندهها را عمدا بالا ببرند در حالیکه در ۹۰ درصد اوراق اصلا مطلب مهمی وجود ندارد که ارزش قضایی داشته باشند
#محمد_سعادتی #اهل_سنت #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خلاصهای از روند پرونده سازی اداره اطلاعات برای دکتر محمد سعادتی:
۱-در سی آذرماه ۱۴۰۱، تفتیش آپارتمان و ضبط وسایل الکترونیکی کل اعضای خانواده در ساعت هفت صبح
بازداشت و بازجویی به مدت هشت ساعت در اداره اطلاعات بیرجند
۲- پروندهسازی بی سند و بازپرسی فرمالیته امنیتی و در نهایت عفو عمومی
۳- اخراج از دانشگاه در شهریور ۱۴۰۲ به،دلیل استعلام منفی اطلاعات به دلیل عدم همکاری و اطلاع رسانی در مورد روند اخراج
۴- پروندهسازی مجدد،بعد از رسانهای شدن اخراج از دانشگاه توسط اطلاعات و همان شعبه خاص بازپرسی وابسته و محکومیت به جرم نشر اکاذیب به ۳ میلیون تومان نقدی
۵- ضبط وسایل الکترونیکی و پاسپورت کل اعضای خانواده در فرودگاه امام در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۶- بازداشت توسط اطلاعات همدان به مدت یک شب و بازجویی و سپس آزاد با قرار کفالت
۷- ارائه کیفرخواست مشترک برای دو جرم تبلیغ علیه نظام ونشر اکاذیب در دو دادگاه مختلف.
۸- عدم شرکت در دادگاه و سپس محکومیت در دادگاههای فرمایشی تحت نظر اطلاعات.
۸-ثبت این جمله روی پرونده،"استاد اهل سنت اخراجی، حامی جریان مکی"، که براحتی نشاندهنده دلیل اخراج این استاد دانشگاه است
....
اعلام موارد غیرقانونی و ساختگی در مورد روندهای مختلف این پرونده و پروندههای مشابه سایر افراد:
۱-ضبط وسایل الکترونیکی مکرر اعضای خانواده که هیچ نقشی در فعالیت دکتر سعادتی نداشتهاند
۲-توهینهای مکرر در جلسه بازجویی به ایشان، اعتقادات مذهبی اهل سنت، شخصیتهای روحانی مورد احترام مانند مولوی عبدالحمید و همچنین تهدید به دستگیری اعضای خانواده بدون دلیل
۳- ارجاع پروندهها در بیرجند به شعبه هفت بازپرسی و نزد فردی که سو شهرت دارد
۴- ارجاع پروندهها به شعب خاص دادگاههای کیفری و انقلاب که رایها از پیش تعیین شدهاند و در واقع قضات صرفا ماشین تایپ هستند.
۵- ارائه اطلاعات غلط در کیفرخواستها مانند اعترافات متهم و... که کاملا و مطلقا کذب هستند
۶-پرینت مطالب بی ربط از صفحات اجتماعی و پروندههایی که قبلا بررسی شده و رای آنها نیز صادر شده در پرونده جدید و تلاش برای اینکه وزن جرمی یا کیلویی پروندهها را عمدا بالا ببرند در حالیکه در ۹۰ درصد اوراق اصلا مطلب مهمی وجود ندارد که ارزش قضایی داشته باشند
#محمد_سعادتی #اهل_سنت #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای دکتر محمد سعادتی عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند، روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه جهت تحمل ۷ ماه حبس قطعی بابت اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب در فضای مجازی راهی زندان همدان شدند.
در حالی او زندانی میشود که هیچیک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشتهاند.
آقای سعادتی از هموطنان اهل سنت هستند که مورد ستم و تبعیض مضاعف قرار میگیرند.
ایشان با آنکه دارای سالها سابقه تدریس در دانشگاه، دارای رتبههای برتر مقاطع مختلف تحصیلی و نویسنده چندین مقاله در ژورنالهای معتبر هستند، حالا باید در زندان دوران حبس خود را بگذرانند.
دکتر حسن باقرینیا، استاد دانشگاه ممنوعالتدریس شده، که خود به چندین اتهام مختلف تنها به خاطر حرف زدن متهم شدهاند، در این ویدیو از هموطنان میخواهد که دکتر محمد سعادتی را فراموش نکنند.
#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #حسن_باقری_نیا #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در حالی او زندانی میشود که هیچیک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشتهاند.
آقای سعادتی از هموطنان اهل سنت هستند که مورد ستم و تبعیض مضاعف قرار میگیرند.
ایشان با آنکه دارای سالها سابقه تدریس در دانشگاه، دارای رتبههای برتر مقاطع مختلف تحصیلی و نویسنده چندین مقاله در ژورنالهای معتبر هستند، حالا باید در زندان دوران حبس خود را بگذرانند.
دکتر حسن باقرینیا، استاد دانشگاه ممنوعالتدریس شده، که خود به چندین اتهام مختلف تنها به خاطر حرف زدن متهم شدهاند، در این ویدیو از هموطنان میخواهد که دکتر محمد سعادتی را فراموش نکنند.
#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #حسن_باقری_نیا #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روایت محمد داوری، زندانی سیاسی از عادلآباد: شکنجه، تهدید و بیعدالتی در حکومت خامنهای
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ چانه خودم را نمیزنم اما کیست که بتواند درک کند زجری را که خانوادهام در این مدت متحمل شدهاند، هیهات از این ظلم.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، حال من از شما میپرسم مخلان امنیت روانی جامعه چه کسانی هستند؟ مضاف بر آن تورم افسارگسیخته، افزایش روزافزون قیمت دلار، مسکن، خودرو و اقلام خوراکی که طبقه کارگر و فرودستان جامعه و بخش بزرگی از طبقه متوسط را شرمندهتر از پیش کرده است آیا جایی برای امنیت روانی جامعه باقی میگذارد؟
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، تاکید شما در تیرماه سال جاری به قضات در مورد رعایت و الزام به حقوق بشر اسلامی را نیز شنیدم. هرچند تن نیمهجان حقوق بشر را در غرب به صلیب آویختهاند اما در واقع حقوق بشر اسلامی وضعیت فاجعه آمیزتری را سپری میکند؛ مترسک موریانه خوردهای را میماند که حتی مذمتترین و ادبارترین پرندگان هم از او باکی ندارند و گویا استمرار چنین وضعی باب میل مسئولانی میباشد که دل به افشای جنایت صهیونیستها خوش کردهاند تا بر ستمهای خود سرپوش بگذارند. در واقع دسترسی به حقوق بشر اسلامی نه تنها امکانپذیر نیست بلکه تنها راه دستیابی به آن اعتصاب غذا و بازی کردن با سلامت خود میباشد. از اینروست که ستاد حقوق بشر قوه قضائیه تبدیل به خانهای متروکه شده است.
به تبلیغات رسانهای اهمیت نخواهم داد اما آنچه که بعنوان یک فعال حقوق زندانیان در زندانهای جنوب ایران در طی این سالها تجربه کردهام برایم تداعی کننده زندانهای حجاج ابن یوسف است. وجود یک سیاهچال شش سلولی موسوم به زیرزمین و شکنجهگاه دیگری موسوم به بند ارشاد در زندان عادل آباد شیراز که مسئولان زندان آن را از بازدیدکنندگان پنهان میکنند و در آن به شکنجههای طاقت فرسا متوسل میشوند، خود نمونه این ادعاست. بیماری که چندین ماه است به آن درگیرم و در پی انتقال به همین سلولهای مخوف به آن مبتلا شدهام،....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
https://tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ چانه خودم را نمیزنم اما کیست که بتواند درک کند زجری را که خانوادهام در این مدت متحمل شدهاند، هیهات از این ظلم.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، حال من از شما میپرسم مخلان امنیت روانی جامعه چه کسانی هستند؟ مضاف بر آن تورم افسارگسیخته، افزایش روزافزون قیمت دلار، مسکن، خودرو و اقلام خوراکی که طبقه کارگر و فرودستان جامعه و بخش بزرگی از طبقه متوسط را شرمندهتر از پیش کرده است آیا جایی برای امنیت روانی جامعه باقی میگذارد؟
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، تاکید شما در تیرماه سال جاری به قضات در مورد رعایت و الزام به حقوق بشر اسلامی را نیز شنیدم. هرچند تن نیمهجان حقوق بشر را در غرب به صلیب آویختهاند اما در واقع حقوق بشر اسلامی وضعیت فاجعه آمیزتری را سپری میکند؛ مترسک موریانه خوردهای را میماند که حتی مذمتترین و ادبارترین پرندگان هم از او باکی ندارند و گویا استمرار چنین وضعی باب میل مسئولانی میباشد که دل به افشای جنایت صهیونیستها خوش کردهاند تا بر ستمهای خود سرپوش بگذارند. در واقع دسترسی به حقوق بشر اسلامی نه تنها امکانپذیر نیست بلکه تنها راه دستیابی به آن اعتصاب غذا و بازی کردن با سلامت خود میباشد. از اینروست که ستاد حقوق بشر قوه قضائیه تبدیل به خانهای متروکه شده است.
به تبلیغات رسانهای اهمیت نخواهم داد اما آنچه که بعنوان یک فعال حقوق زندانیان در زندانهای جنوب ایران در طی این سالها تجربه کردهام برایم تداعی کننده زندانهای حجاج ابن یوسف است. وجود یک سیاهچال شش سلولی موسوم به زیرزمین و شکنجهگاه دیگری موسوم به بند ارشاد در زندان عادل آباد شیراز که مسئولان زندان آن را از بازدیدکنندگان پنهان میکنند و در آن به شکنجههای طاقت فرسا متوسل میشوند، خود نمونه این ادعاست. بیماری که چندین ماه است به آن درگیرم و در پی انتقال به همین سلولهای مخوف به آن مبتلا شدهام،....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
https://tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایت محمد داوری، زندانی سیاسی از عادلآباد: شکنجه، تهدید و بیعدالتی در حکومت خامنهای
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ ....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ ....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ایران، سرزمین رؤیاها
و فقر، گرانی و بیسرپناهی مردم
من، محمد ترکمانی، زندانی سیاسی سابق، صدای اعتراض خود را از بیمارستان قلب و عروق، در بستر بیماری، به گوش مردم دردمند و ستمدیده میرسانم.
تاریخ: ۲۵/۱۱/۱۴۰۳
از بینات خمینی:
دلخوش نباشید که فقط مسکن میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم.
این در حالی است که خمینی پیش از روی کار آمدن، وعده نان و آب مجانی میداد.
باید از بنبست مسکن و نابودی اقتصادی نوشت؛ از اقتصادی که خمینی آن را "مال خر" دانست. باید از مستأجری نوشت که تا دیروز سرپناهی برای خانوادهاش میتوانست تهیه کند، اما امروز دیگر از تهیه آن عاجز است.
بحران فقر و بیسرپناهی کار را به جایی رسانده که بسیاری از مردم، قید مسکن را زده و به سرپناههای عهد بادنشین روی آوردهاند. مردم دیگر توان تهیه مواد غذایی و پرداخت اجاره خانه را ندارند.
بیش از ۸۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند، در حالی که ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است! اما مردمانش در فقر، گرسنگی و اغما به سر میبرند.
در این سرزمین رؤیایی! ثروتمندان، ثروتمندتر شدهاند و فقرا، فقیرتر. سیستم خامنهای کاملاً در خدمت ثروتمندان است؛ ۷۰ درصد سپردههای بانکی در اختیار تنها ۲.۵ درصد جامعه است.
حکومت جمهوری اسلامی با بیخردی تمام اجازه نمیدهد مردم در رفاه باشند. قیمت برخی از مواد غذایی ۳۰۰ درصد افزایش یافته است. این وضعیت، نتیجه غارت سیستماتیک و اختلاسهای میلیاردی سپاه و حافظان سپاه است؛ نظامی که از سفره مردم میدزدد و آن را در سرکوب مردم، اعتراضات و جنگافروزی در منطقه هزینه میکند.
هزینههایی که مردم ایران را به خیابانها کشانده است، با مشتهای گرهکرده و گلوی پُر از فریاد:
"لبنان، فلسطین را رها کن، فکری به حال مردم کن!"
"مرگ بر دیکتاتور!"
هموطن دردمند و ستمدیده،
تا کی سکوت و بیتفاوتی؟
آیا فرزندان شما به آیندهای بهتر نیاز ندارند؟ آیا تاکنون اندیشیدهاید نقش شما در آینده فرزندانتان چیست؟ یا فقط زاد و ولد را میشناسید؟
جوانان عزیز!
امروز، همان روزی است که ایران بیش از هر زمان، به نیروی جوانان خود نیاز دارد.
پدران و مادران، پدربزرگها و مادربزرگها!
امروز، روزی است که باید به جوانان نازنین بپیوندید.
جوانان نازنین،
بدانید که کسی پشتتان را نخواهد خاراند، جز ناخن انگشت خودتان.
به انتظار هیچکس نباشید!
بدانید که هیچکس به فکر شما نیست!
تنها راه نجات ما، سرنگونی حکومت دیکتاتوری است.
#پاینده_ایران_آزاد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#محمد_ترکمانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
و فقر، گرانی و بیسرپناهی مردم
من، محمد ترکمانی، زندانی سیاسی سابق، صدای اعتراض خود را از بیمارستان قلب و عروق، در بستر بیماری، به گوش مردم دردمند و ستمدیده میرسانم.
تاریخ: ۲۵/۱۱/۱۴۰۳
از بینات خمینی:
دلخوش نباشید که فقط مسکن میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم.
این در حالی است که خمینی پیش از روی کار آمدن، وعده نان و آب مجانی میداد.
باید از بنبست مسکن و نابودی اقتصادی نوشت؛ از اقتصادی که خمینی آن را "مال خر" دانست. باید از مستأجری نوشت که تا دیروز سرپناهی برای خانوادهاش میتوانست تهیه کند، اما امروز دیگر از تهیه آن عاجز است.
بحران فقر و بیسرپناهی کار را به جایی رسانده که بسیاری از مردم، قید مسکن را زده و به سرپناههای عهد بادنشین روی آوردهاند. مردم دیگر توان تهیه مواد غذایی و پرداخت اجاره خانه را ندارند.
بیش از ۸۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند، در حالی که ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است! اما مردمانش در فقر، گرسنگی و اغما به سر میبرند.
در این سرزمین رؤیایی! ثروتمندان، ثروتمندتر شدهاند و فقرا، فقیرتر. سیستم خامنهای کاملاً در خدمت ثروتمندان است؛ ۷۰ درصد سپردههای بانکی در اختیار تنها ۲.۵ درصد جامعه است.
حکومت جمهوری اسلامی با بیخردی تمام اجازه نمیدهد مردم در رفاه باشند. قیمت برخی از مواد غذایی ۳۰۰ درصد افزایش یافته است. این وضعیت، نتیجه غارت سیستماتیک و اختلاسهای میلیاردی سپاه و حافظان سپاه است؛ نظامی که از سفره مردم میدزدد و آن را در سرکوب مردم، اعتراضات و جنگافروزی در منطقه هزینه میکند.
هزینههایی که مردم ایران را به خیابانها کشانده است، با مشتهای گرهکرده و گلوی پُر از فریاد:
"لبنان، فلسطین را رها کن، فکری به حال مردم کن!"
"مرگ بر دیکتاتور!"
هموطن دردمند و ستمدیده،
تا کی سکوت و بیتفاوتی؟
آیا فرزندان شما به آیندهای بهتر نیاز ندارند؟ آیا تاکنون اندیشیدهاید نقش شما در آینده فرزندانتان چیست؟ یا فقط زاد و ولد را میشناسید؟
جوانان عزیز!
امروز، همان روزی است که ایران بیش از هر زمان، به نیروی جوانان خود نیاز دارد.
پدران و مادران، پدربزرگها و مادربزرگها!
امروز، روزی است که باید به جوانان نازنین بپیوندید.
جوانان نازنین،
بدانید که کسی پشتتان را نخواهد خاراند، جز ناخن انگشت خودتان.
به انتظار هیچکس نباشید!
بدانید که هیچکس به فکر شما نیست!
تنها راه نجات ما، سرنگونی حکومت دیکتاتوری است.
#پاینده_ایران_آزاد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#محمد_ترکمانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بیست و پنجم بهمنماه، چهاردهمین سالروز جاودانه شدن محمد مختاری، صانع ژاله و امیرحسین طهرانچی گرامی باد.
۲۵ بهمنماه، سالروز به قتل رسیدن صانع ژاله، محمد مختاری و امیرحسین طهرانچی در اعتراضات بهمنماه ۸۹ توسط مزدوران آدمکش علی خامنهای است؛ روزی که یادآور خونهای به ناحق ریختهی جوانان ایرانزمین به دست جنایتکاران تاریخ و فرصتی برای تجدید عهد در ادامهی راه آنان تا آزادی ایران از چنگال رژیم خونخوار جمهوری اسلامی است.
محمد مختاری، متولد ۱۸ شهریور ۱۳۶۸، دانشجوی مهندسی معدن دانشگاه شاهرود بود. او یکی از قربانیان سرکوب اعتراضات ۲۵ بهمن ۸۹ در تهران بود که در خیابان رودکی، نرسیده به توحید، به ضرب گلولهی جنگی مزدوران امنیتی حکومت، مظلومانه کشته شد. شب ۲۴ بهمن ۸۹، یک روز پیش از اعتراضات، محمد در صفحهی فیسبوکش نوشته بود:
"خدایا، ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خستهام."
متأسفانه، پدر زندهیاد محمد مختاری، پس از دوازده سال دوری از فرزند قهرمانش، دو سال پیش برای همیشه به سوی محمدش پرواز کرد.
صانع ژاله، ۲۶ ساله، اهل تهران، دانشجوی رشتهی هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنیمذهب بود. او در اعتراضات جنبش سبز، در روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، به ضرب گلولهی نیروهای امنیتی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد.
رژیم فاسد جمهوری اسلامی، در ادامهی تلاشهای مذبوحانهی خود برای مصادرهی نام کشتهشدگان اعتراضات تحت عنوان "شهید"، طی سناریویی قصد داشت محمد مختاری و صانع ژاله، جانباختگان راه آزادی وطن را، بهعنوان طرفداران حکومت و بسیجی معرفی کند؛ اما با واکنش و اقدام بهموقع خانوادههای آنها، این توطئهی دستگاههای امنیتی بار دیگر خنثی شد.
امیرحسین طهرانچی، نوجوان ۲۲ سالهای بود که مانند محمد مختاری و صانع ژاله، در روز ۲۵ بهمن ۸۹، در پی اصابت گلولهی نیروهای امنیتی در تهران، مظلومانه جان باخت. پیکر وی توسط نیروهای امنیتی ربوده شد و در ۴ اسفند، تحت تدابیر امنیتی بالا، در بهشت زهرا، در قطعهی ۳۰۱، ردیف ۶۳، و شمارهی ۷۳ به خاک سپرده شد.
چهارده سال پیش، فرشتهی مرگ با اشک، بر محمدِ قهرمان، امیرحسین، و صانع ژاله نازل شد. مردن به عشق و زندگیِ جاری در چشمهای شما نمیآمد! خیلی زود بود… خیلی… اما… اسمتان، عشقتان، راهتان… اینجاست!
در قلبهای تکتک ما! ♥️
از صفحه مسعود علیزاده
#۲۵_بهمن_۸۹
#محمد_مختاری
#صانع_ژاله
#امیرحسین_طهرانچی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بیست و پنجم بهمنماه، چهاردهمین سالروز جاودانه شدن محمد مختاری، صانع ژاله و امیرحسین طهرانچی گرامی باد.
۲۵ بهمنماه، سالروز به قتل رسیدن صانع ژاله، محمد مختاری و امیرحسین طهرانچی در اعتراضات بهمنماه ۸۹ توسط مزدوران آدمکش علی خامنهای است؛ روزی که یادآور خونهای به ناحق ریختهی جوانان ایرانزمین به دست جنایتکاران تاریخ و فرصتی برای تجدید عهد در ادامهی راه آنان تا آزادی ایران از چنگال رژیم خونخوار جمهوری اسلامی است.
محمد مختاری، متولد ۱۸ شهریور ۱۳۶۸، دانشجوی مهندسی معدن دانشگاه شاهرود بود. او یکی از قربانیان سرکوب اعتراضات ۲۵ بهمن ۸۹ در تهران بود که در خیابان رودکی، نرسیده به توحید، به ضرب گلولهی جنگی مزدوران امنیتی حکومت، مظلومانه کشته شد. شب ۲۴ بهمن ۸۹، یک روز پیش از اعتراضات، محمد در صفحهی فیسبوکش نوشته بود:
"خدایا، ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خستهام."
متأسفانه، پدر زندهیاد محمد مختاری، پس از دوازده سال دوری از فرزند قهرمانش، دو سال پیش برای همیشه به سوی محمدش پرواز کرد.
صانع ژاله، ۲۶ ساله، اهل تهران، دانشجوی رشتهی هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنیمذهب بود. او در اعتراضات جنبش سبز، در روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، به ضرب گلولهی نیروهای امنیتی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد.
رژیم فاسد جمهوری اسلامی، در ادامهی تلاشهای مذبوحانهی خود برای مصادرهی نام کشتهشدگان اعتراضات تحت عنوان "شهید"، طی سناریویی قصد داشت محمد مختاری و صانع ژاله، جانباختگان راه آزادی وطن را، بهعنوان طرفداران حکومت و بسیجی معرفی کند؛ اما با واکنش و اقدام بهموقع خانوادههای آنها، این توطئهی دستگاههای امنیتی بار دیگر خنثی شد.
امیرحسین طهرانچی، نوجوان ۲۲ سالهای بود که مانند محمد مختاری و صانع ژاله، در روز ۲۵ بهمن ۸۹، در پی اصابت گلولهی نیروهای امنیتی در تهران، مظلومانه جان باخت. پیکر وی توسط نیروهای امنیتی ربوده شد و در ۴ اسفند، تحت تدابیر امنیتی بالا، در بهشت زهرا، در قطعهی ۳۰۱، ردیف ۶۳، و شمارهی ۷۳ به خاک سپرده شد.
چهارده سال پیش، فرشتهی مرگ با اشک، بر محمدِ قهرمان، امیرحسین، و صانع ژاله نازل شد. مردن به عشق و زندگیِ جاری در چشمهای شما نمیآمد! خیلی زود بود… خیلی… اما… اسمتان، عشقتان، راهتان… اینجاست!
در قلبهای تکتک ما! ♥️
از صفحه مسعود علیزاده
#۲۵_بهمن_۸۹
#محمد_مختاری
#صانع_ژاله
#امیرحسین_طهرانچی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یک سال از جانباختن محمدحسین عرفان گذشت.
مادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«آه محمدم.... پارسال همچین روزی حتی فکرشو نمیکردیم که سال بعد حرف زدن باهات، دیدنت، داشتنت، صدا زدنت برامون آرزو بشه .»
m_erfan95
جاویدنام محمد حسین عرفان در زمان آسیبدیدن چشمانش ۲۴ سال داشت.
در آبان ۹۸ و در فردیس شهر کرج در اعترضات به گرانی بنزین، برق منطقه قطع شده بود و نیروهای سرکوبگر یگان ویژه با موتور به مردم حملهور شده بودند، مردم در حال فرار بودند.
دو دختر روی زمین و زیر مشت و لگد مامورها بودند که محمدحسین با چند نفر دیگر به کمک آنها میروند که با شلیک مستقیم ساچمه از ناحیه دو چشم و سر و صورت آسیب میبیند. چشم چپ بینایی را کامل از دست میدهد و چشم راست با وجود بینایی ۳۰ درصدی به مرور زمان ضعیفتر میشود.
محمدحسین در اعترضات ۱۴۰۱ نیز با همان بینایی محدود به خیابان آمد و بارها کتک خورد تا نهایتا چشمانش عفونت کرد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ در سن ۲۹ سالگی در بیمارستان به علت ورود عفونت در خون، جان خود را از دست داد و در سوم اسفند به خاک سپرده شد.
نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ در بیمارستان محمدحسین را تحت فشار قرار میدهند و پس از آن با گرفتن برگه رضایت حق هر گونه شکایت را از او میگیرند و در چهلم وی با حضور بر مزار او با فشار بر خانواده، جو را امنیتی میکنند.
محمد در شرف ازدواج بود و به جای لباس دامادی در جشن عروسی، لباس خواستگاری او در کنار قاب عکس مراسم سوگواری او قرار گرفت.
او بر روی تصاویری از چشمانش نوشته بود.
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هر چه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است»
او در کار تاسیساتی شاغل بود.
یادش گرامی باد
#محمد_حسین_عرفان #آبان۹۸ #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«آه محمدم.... پارسال همچین روزی حتی فکرشو نمیکردیم که سال بعد حرف زدن باهات، دیدنت، داشتنت، صدا زدنت برامون آرزو بشه .»
m_erfan95
جاویدنام محمد حسین عرفان در زمان آسیبدیدن چشمانش ۲۴ سال داشت.
در آبان ۹۸ و در فردیس شهر کرج در اعترضات به گرانی بنزین، برق منطقه قطع شده بود و نیروهای سرکوبگر یگان ویژه با موتور به مردم حملهور شده بودند، مردم در حال فرار بودند.
دو دختر روی زمین و زیر مشت و لگد مامورها بودند که محمدحسین با چند نفر دیگر به کمک آنها میروند که با شلیک مستقیم ساچمه از ناحیه دو چشم و سر و صورت آسیب میبیند. چشم چپ بینایی را کامل از دست میدهد و چشم راست با وجود بینایی ۳۰ درصدی به مرور زمان ضعیفتر میشود.
محمدحسین در اعترضات ۱۴۰۱ نیز با همان بینایی محدود به خیابان آمد و بارها کتک خورد تا نهایتا چشمانش عفونت کرد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ در سن ۲۹ سالگی در بیمارستان به علت ورود عفونت در خون، جان خود را از دست داد و در سوم اسفند به خاک سپرده شد.
نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ در بیمارستان محمدحسین را تحت فشار قرار میدهند و پس از آن با گرفتن برگه رضایت حق هر گونه شکایت را از او میگیرند و در چهلم وی با حضور بر مزار او با فشار بر خانواده، جو را امنیتی میکنند.
محمد در شرف ازدواج بود و به جای لباس دامادی در جشن عروسی، لباس خواستگاری او در کنار قاب عکس مراسم سوگواری او قرار گرفت.
او بر روی تصاویری از چشمانش نوشته بود.
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هر چه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است»
او در کار تاسیساتی شاغل بود.
یادش گرامی باد
#محمد_حسین_عرفان #آبان۹۸ #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تولدت مبارک کیان عزیز، محمد حسینی
هیچوقت فراموشت نمیکنیم.
سیدمحمد حسینی، متولد دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج بود. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش فوت کردهاند. یک خواهر و یک برادر، و یک برادر ناتنی دارد که سالهای زیادی، رابطه چندانی با آنها نداشت و در کمال شهر کرج در یک خانه استیجاری، تنها زندگی میکرد.
او را یک روز پس از مراسم چهلم حدیث نجفی و کشته شدن یک بسیجی با خشونت در خانهاش بازداشت کردند.
او تا مقطع سیکل (راهنمایی) درس خوانده بود و در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین، کارگر بود؛ کارگری با درآمد ماهانه حدوداً شش میلیون تومان.
محمد حسینی در چند رشته رزمی، از جمله کونگفو و ووشو، حکم قهرمانی داشت. رزمیکاری که به گفته کسانی که او را از نزدیک میشناختند، شمشیرها و همه آن چیزی که از خانهاش، در صداوسیما و خبرگزاریهای حکومتی به عنوان مستندات جرم علیه او به نمایش درآمد، وسایل ورزش رزمیاش بود. خودش هم در فیلمهای تقطیعشدهای که از «دادگاه» و همچنین «بازسازی صحنه قتل عجمیان» توسط رسانههای حکومتی منتشر شده میگوید که این ابزار «برای ورزش بود.»
وکیلش پس از اعدام حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
سیدمحمد حسینی را روز ۱۷ دیماه در حالی که خودش نه انتظارش داشت و نه خبر اینکه قرار است کشته شود، اعدام کردند، او را امروز تمام مردم ایران و همه دنیا میشناسند، رفتن به مزارش، پختن غذا و توزیع آن و نوشتن نامش بر روی اسکناس یا اعلامیه و بیلبوردهای شهر ...برای گرامیداشت یاد او شده است بخشی از حرکتهای اعتراضی علیه نظامی که او را قربانی قتل حکومتی کردند.
ویدیو از صفحه هنرمند گرامی:
@ali0mahi
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تولدت مبارک کیان عزیز، محمد حسینی
هیچوقت فراموشت نمیکنیم.
سیدمحمد حسینی، متولد دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج بود. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش فوت کردهاند. یک خواهر و یک برادر، و یک برادر ناتنی دارد که سالهای زیادی، رابطه چندانی با آنها نداشت و در کمال شهر کرج در یک خانه استیجاری، تنها زندگی میکرد.
او را یک روز پس از مراسم چهلم حدیث نجفی و کشته شدن یک بسیجی با خشونت در خانهاش بازداشت کردند.
او تا مقطع سیکل (راهنمایی) درس خوانده بود و در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین، کارگر بود؛ کارگری با درآمد ماهانه حدوداً شش میلیون تومان.
محمد حسینی در چند رشته رزمی، از جمله کونگفو و ووشو، حکم قهرمانی داشت. رزمیکاری که به گفته کسانی که او را از نزدیک میشناختند، شمشیرها و همه آن چیزی که از خانهاش، در صداوسیما و خبرگزاریهای حکومتی به عنوان مستندات جرم علیه او به نمایش درآمد، وسایل ورزش رزمیاش بود. خودش هم در فیلمهای تقطیعشدهای که از «دادگاه» و همچنین «بازسازی صحنه قتل عجمیان» توسط رسانههای حکومتی منتشر شده میگوید که این ابزار «برای ورزش بود.»
وکیلش پس از اعدام حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
سیدمحمد حسینی را روز ۱۷ دیماه در حالی که خودش نه انتظارش داشت و نه خبر اینکه قرار است کشته شود، اعدام کردند، او را امروز تمام مردم ایران و همه دنیا میشناسند، رفتن به مزارش، پختن غذا و توزیع آن و نوشتن نامش بر روی اسکناس یا اعلامیه و بیلبوردهای شهر ...برای گرامیداشت یاد او شده است بخشی از حرکتهای اعتراضی علیه نظامی که او را قربانی قتل حکومتی کردند.
ویدیو از صفحه هنرمند گرامی:
@ali0mahi
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech