لعبت والا، شاعر و ترانهسرا ۸۶ ساله شد
goo.gl/YQtXXL
لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد.
پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود.
لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند. با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند.
والا ورودش به عالم شعر و شاعری را اینگونه تعریف میکند: «زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحهی وسط مجلهی «تهران مصور» در اختیار او بود، شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال. به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم، این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم. خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحهی خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت. در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد… به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامهای رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند. پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم. یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد. این شد که طبیعتاً برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.»
لعبت والا با به یادآوردن حوادث پس از انقلاب و بگیر و ببندها و اعدامها میگوید که سرنوشت یاریگرش بوده است که توانسته است از ایران برود چرا که اگر میماند حوادث ناگواری در انتظارش میبود:
«در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛ از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شدهها بود که با همدیگر در جمعآوری کمک برای زلزلهزدگان بویینزهرا همکاری کرده بودیم. این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود. از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانهروز با هم کار میکردیم که برای زلزلهزدگان اعانه جمع کنیم. او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فیالارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد. بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بودهام. جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر. در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد. شاید هم بیشتر دانایی دختر.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6wkNrl
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/YQtXXL
لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد.
پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود.
لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند. با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند.
والا ورودش به عالم شعر و شاعری را اینگونه تعریف میکند: «زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحهی وسط مجلهی «تهران مصور» در اختیار او بود، شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال. به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم، این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم. خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحهی خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت. در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد… به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامهای رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند. پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم. یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد. این شد که طبیعتاً برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.»
لعبت والا با به یادآوردن حوادث پس از انقلاب و بگیر و ببندها و اعدامها میگوید که سرنوشت یاریگرش بوده است که توانسته است از ایران برود چرا که اگر میماند حوادث ناگواری در انتظارش میبود:
«در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛ از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شدهها بود که با همدیگر در جمعآوری کمک برای زلزلهزدگان بویینزهرا همکاری کرده بودیم. این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود. از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانهروز با هم کار میکردیم که برای زلزلهزدگان اعانه جمع کنیم. او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فیالارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد. بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بودهام. جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر. در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد. شاید هم بیشتر دانایی دختر.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6wkNrl
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. لعبت والا، #شاعر و ترانهسرا ۸۶ ساله شد #لعبت_والا شاعر، #ترانه_سرا، #روزنامه_نگار و #داستان_نویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا. والا از نخستین دانشآموختگان…
علیاصغر امیرانی، روزنامهنگاری که تیرباران شد
goo.gl/NCtHsQ
او را در تاریخ ۲۲ اسفندماه ۱۳۵۷ دستگیر کردند. طبق قوانین خود جمهوری اسلامی نیز جرمی مرتکب نشده بود. او تنها یک روزنامهنگار بود. تابستان سال ۱۳۵۸ آزادش کردند اما همهی اموال او را مصادره کردند.
پس از رهایی از زندان سراغ از اموال گرفت. به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و گفت: «شما مرا آزاد کردید ولی تمام اموال مرا هم گرفتهاید.» آدم پولداری بود. حکومت نیز از آنهمه اموال تنها چهار صد متر زمین او در شمال را پس دادند. او گفت: «من با چهارصد متر زمین در شمال چه کنم. من اهل کشاورزی نیستم. من روزنامهنگارم.»
او را دوباره دستگیر کردند و به هشت سال زندان محکوم کردند. او به حکم زندانش اعتراض کرد. در تجدید نظر! و دادگاه فرجام اما او را به اعدام محکوم کردند و در روز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ اعدامش کردند.
این داستان پایان زندگی علیاصغر امیرانی، روزنامهنگار و بنیانگذار و مدیر مسئول مجلهی «خواندنیها» است.
آیتالله محمد محمدی گیلانی، محاکمهی علیاصغر امیرانی را بر عهده داشت.امیرانی پیش از اعدام مورد شکنجه و آزار فراوان قرار گرفت و حتا او را به جرم نوشیدن مشروب شلاق زندند.
سه روز پس از تیرباران امیرانی، پیکر او را بدون انجام مراسم مذهبی و در حالی که برخی از انقلابیان بر آن سنگ میزدند در بهشتزهرا به خاک سپردند.
علی آصغر امیرانی، پیش از اعدام در نوشتهای خطاب به همسرش چنین مینویسد:
«همسر عزیزم، بانو اقدس امیرانی! از اینکه در این آخر عمری نتوانستم از تو و دختر بیسرپرستم فریده، که خود سرپرست سه طفل یتیم است خداحافظی کنم، متأسفم. ولی باور کن هرگز خدمات و زحمات تو را که در این روزهای آخر عمر مرتباً به من سر میزدی، فراموش نمیکنم. نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجلۀ خواندنیهاست. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشتههای مرا که طی چهل سال چاپ شده در مجله بخوان…»
لینک مطلب در سایت:
http://bit.ly/2mzSJ9T
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/NCtHsQ
او را در تاریخ ۲۲ اسفندماه ۱۳۵۷ دستگیر کردند. طبق قوانین خود جمهوری اسلامی نیز جرمی مرتکب نشده بود. او تنها یک روزنامهنگار بود. تابستان سال ۱۳۵۸ آزادش کردند اما همهی اموال او را مصادره کردند.
پس از رهایی از زندان سراغ از اموال گرفت. به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و گفت: «شما مرا آزاد کردید ولی تمام اموال مرا هم گرفتهاید.» آدم پولداری بود. حکومت نیز از آنهمه اموال تنها چهار صد متر زمین او در شمال را پس دادند. او گفت: «من با چهارصد متر زمین در شمال چه کنم. من اهل کشاورزی نیستم. من روزنامهنگارم.»
او را دوباره دستگیر کردند و به هشت سال زندان محکوم کردند. او به حکم زندانش اعتراض کرد. در تجدید نظر! و دادگاه فرجام اما او را به اعدام محکوم کردند و در روز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ اعدامش کردند.
این داستان پایان زندگی علیاصغر امیرانی، روزنامهنگار و بنیانگذار و مدیر مسئول مجلهی «خواندنیها» است.
آیتالله محمد محمدی گیلانی، محاکمهی علیاصغر امیرانی را بر عهده داشت.امیرانی پیش از اعدام مورد شکنجه و آزار فراوان قرار گرفت و حتا او را به جرم نوشیدن مشروب شلاق زندند.
سه روز پس از تیرباران امیرانی، پیکر او را بدون انجام مراسم مذهبی و در حالی که برخی از انقلابیان بر آن سنگ میزدند در بهشتزهرا به خاک سپردند.
علی آصغر امیرانی، پیش از اعدام در نوشتهای خطاب به همسرش چنین مینویسد:
«همسر عزیزم، بانو اقدس امیرانی! از اینکه در این آخر عمری نتوانستم از تو و دختر بیسرپرستم فریده، که خود سرپرست سه طفل یتیم است خداحافظی کنم، متأسفم. ولی باور کن هرگز خدمات و زحمات تو را که در این روزهای آخر عمر مرتباً به من سر میزدی، فراموش نمیکنم. نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجلۀ خواندنیهاست. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشتههای مرا که طی چهل سال چاپ شده در مجله بخوان…»
لینک مطلب در سایت:
http://bit.ly/2mzSJ9T
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #علیاصغر_امیرانی، روزنامهنگاری که #تیرباران شد او را در تاریخ ۲۲ اسفندماه ۱۳۵۷ دستگیر کردند. طبق قوانین خود جمهوری اسلامی نیز جرمی مرتکب نشده بود. او تنها یک #روزنامه_نگار بود. تابستان سال ۱۳۵۸ آزادش کردند اما همهی اموال او را #مصادره کردند. پس از رهایی…
زادروز احمد میرعلایی که به دست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید
goo.gl/Qxeftf
احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم».
.
«ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/Qxeftf
احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم».
.
«ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز #احمد_میرعلایی که به دست #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید . احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟ احمد میرعلایی، جان بر سر قلم . هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴ #مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش…
جمعی از فعالان مدنی كرد خواستار آزادی دكتر صلاحالدين خديو شدند
به گزارش موکریان، ۹۵ نفر از فعالان مدني در نامهای به مسولان قضايي روند بازداشت صلاح الدين خديو روزنامه نگار كرد را غیرقانونی خوانده و خواستار پايان دادن به آن شدند.
متن کامل نامه آن این است:
بسمالله الرحمن الرحیم
استاندار محترم و ریاست کل محترم دادگستری استان آذربایجانغربی
با سلام و احترام؛
بازداشت دکتر صلاحالدین خدیو از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و مدنی سرشناس کُرد که در سالهای گذشته همهی تلاش خود را صرف نقد رویکردها و رفتارهای افراطی در زمینهی مسایل قومی و مذهبی (از هر طرف) نموده و برای انسجام و همزیستی عادلانه و مبتنی بر احترام همهی گروههای قومی و مذهبی منطقه و کشور تلاش کرده است باعث ایجاد نگرانی گسترده در میان فعالین سیاسی و اجتماعی مناطق کردنشین شده است. این در حالی است که تهدید کنندگان واقعی وحدتِ مردم منطقه با برخورداری کامل از امنیت و امکانات رسمی و غیررسمی، به صورت روزانه در حال فعالیت و ترویج نفرت و بیاعتمادی هستند و متأسفانه هیچ نشانهای برای کنترل و مدیریت آنها مشاهده نمیشود. مطمئناً چنین حرکتهایی به حفظ و گسترش وحدت و همدلی در جامعه کمک نکرده و باعث رشد بیاعتمادی و بدبینی در میان مردم خواهد شد. واضح است که بازداشت ناگهانی ایشان که بدون احضار و اطلاع قبلی صورت گرفته است از توجیهات و پشتوانههای حقوقی لازم برخوردار نیست و هرچه سریعتر باید به این روند غیرقانونی پایان داده شود.
لذا تقاضای حداقلی ما به عنوان جمعی از نویسندگان، روزنامهنگاران و فعالین سیاسی و مدنی کُرد از دستگاه محترم قضایی این است که در اسرع وقت دلایل بازداشت و اتهامات انتسابی را به خانواده و اطرافیان آقای دکتر خدیو اعلام نموده و ترتیبی اتخاذ نمایند که از حقوق اولیه و قانونی خود از جمله تماس با خانواده، داشتنِ وکیل و تفهیم اتهامهای وارده برخوردار شوند.
goo.gl/TphG2Z
مطلب مرتبط:
دموکراسی و مساله حقوق اقلیتهای قومی
http://ow.ly/1TiU304KYvK
@Tavaana_TavaanaTech
به گزارش موکریان، ۹۵ نفر از فعالان مدني در نامهای به مسولان قضايي روند بازداشت صلاح الدين خديو روزنامه نگار كرد را غیرقانونی خوانده و خواستار پايان دادن به آن شدند.
متن کامل نامه آن این است:
بسمالله الرحمن الرحیم
استاندار محترم و ریاست کل محترم دادگستری استان آذربایجانغربی
با سلام و احترام؛
بازداشت دکتر صلاحالدین خدیو از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و مدنی سرشناس کُرد که در سالهای گذشته همهی تلاش خود را صرف نقد رویکردها و رفتارهای افراطی در زمینهی مسایل قومی و مذهبی (از هر طرف) نموده و برای انسجام و همزیستی عادلانه و مبتنی بر احترام همهی گروههای قومی و مذهبی منطقه و کشور تلاش کرده است باعث ایجاد نگرانی گسترده در میان فعالین سیاسی و اجتماعی مناطق کردنشین شده است. این در حالی است که تهدید کنندگان واقعی وحدتِ مردم منطقه با برخورداری کامل از امنیت و امکانات رسمی و غیررسمی، به صورت روزانه در حال فعالیت و ترویج نفرت و بیاعتمادی هستند و متأسفانه هیچ نشانهای برای کنترل و مدیریت آنها مشاهده نمیشود. مطمئناً چنین حرکتهایی به حفظ و گسترش وحدت و همدلی در جامعه کمک نکرده و باعث رشد بیاعتمادی و بدبینی در میان مردم خواهد شد. واضح است که بازداشت ناگهانی ایشان که بدون احضار و اطلاع قبلی صورت گرفته است از توجیهات و پشتوانههای حقوقی لازم برخوردار نیست و هرچه سریعتر باید به این روند غیرقانونی پایان داده شود.
لذا تقاضای حداقلی ما به عنوان جمعی از نویسندگان، روزنامهنگاران و فعالین سیاسی و مدنی کُرد از دستگاه محترم قضایی این است که در اسرع وقت دلایل بازداشت و اتهامات انتسابی را به خانواده و اطرافیان آقای دکتر خدیو اعلام نموده و ترتیبی اتخاذ نمایند که از حقوق اولیه و قانونی خود از جمله تماس با خانواده، داشتنِ وکیل و تفهیم اتهامهای وارده برخوردار شوند.
goo.gl/TphG2Z
مطلب مرتبط:
دموکراسی و مساله حقوق اقلیتهای قومی
http://ow.ly/1TiU304KYvK
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. جمعی از فعالان مدنی كرد خواستار آزادی دكتر صلاحالدين خديو شدند به گزارش موکریان، ۹۵ نفر از فعالان مدني در نامهای به مسولان قضايي روند بازداشت #صلاح_الدين_خديو #روزنامه_نگار كرد را غیرقانونی خوانده و خواستار پايان دادن به آن شدند. متن کامل نامه آن این…
آخرین وضعیت علیرضا رجایی
goo.gl/ChWfM7
تازه ترین گزارش ها از روند درمانی دکتر «علیرضا رجایی» نشان می دهد که او پس از ۱۴ ساعت عمل سنگین اگرچه حالش مساعد اعلام شده است اما در عین حال متاسفانه یکی از چشمانش را از دست داده است.
علیرضا رجایی روزنامه نگار باسابقه ایرانی که چندین سال در زندان به سر برده است، دچار بیماری سرطان شده بود که از همان دوران زندان شروع شده بود. اما در روند درمانی او اهمال صورت گرفت و درمان به موقع آغاز نشد. از آبان ۹۴ پروسه درمانی دکتر رجایی شروع شد و دوره های شیمی درمانی متعددی روی ایشان صورت گرفت.
یکی از همراهان دکتر رجایی می گوید: «عمل جراحی رجایی حدود ۱۴ ساعت طول کشید که طی آن استخوان ماگزیلار و بخشی از فک فوقانی و قسمتی از عضله ماستر برداشته شد و ضمنا چشم راست هم تخلیه گردید. به گفته این منبع در حال حاضر حال عمومی وی خوب است و در بخش ICU تحت نظر است.»
علیرضا رجایی، در سال ۱۳۹۱ به چهارسال زندان محکوم شده بود. او در سال ۱۳۷۹ نیز به سه سال زندان و پتج سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود. او دوران محکومیت خود را در زندان اوین گذراند.
گفتنی ست در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸، ایشان موفق شده بود آرای لازم برای ورود به مجلس را کسب کند اما با دخالت شورای نگهبان و بازشماری آرا رجایی از ورود به مجلس بازماند و غلامعلی حداد عادل بر جای او به مجلس رفت.
مطالب مرتبط؛
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
کتاب زندان در ایران
goo.gl/NnbzXB
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/ChWfM7
تازه ترین گزارش ها از روند درمانی دکتر «علیرضا رجایی» نشان می دهد که او پس از ۱۴ ساعت عمل سنگین اگرچه حالش مساعد اعلام شده است اما در عین حال متاسفانه یکی از چشمانش را از دست داده است.
علیرضا رجایی روزنامه نگار باسابقه ایرانی که چندین سال در زندان به سر برده است، دچار بیماری سرطان شده بود که از همان دوران زندان شروع شده بود. اما در روند درمانی او اهمال صورت گرفت و درمان به موقع آغاز نشد. از آبان ۹۴ پروسه درمانی دکتر رجایی شروع شد و دوره های شیمی درمانی متعددی روی ایشان صورت گرفت.
یکی از همراهان دکتر رجایی می گوید: «عمل جراحی رجایی حدود ۱۴ ساعت طول کشید که طی آن استخوان ماگزیلار و بخشی از فک فوقانی و قسمتی از عضله ماستر برداشته شد و ضمنا چشم راست هم تخلیه گردید. به گفته این منبع در حال حاضر حال عمومی وی خوب است و در بخش ICU تحت نظر است.»
علیرضا رجایی، در سال ۱۳۹۱ به چهارسال زندان محکوم شده بود. او در سال ۱۳۷۹ نیز به سه سال زندان و پتج سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود. او دوران محکومیت خود را در زندان اوین گذراند.
گفتنی ست در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸، ایشان موفق شده بود آرای لازم برای ورود به مجلس را کسب کند اما با دخالت شورای نگهبان و بازشماری آرا رجایی از ورود به مجلس بازماند و غلامعلی حداد عادل بر جای او به مجلس رفت.
مطالب مرتبط؛
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
کتاب زندان در ایران
goo.gl/NnbzXB
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. آخرین وضعیت #علیرضا_رجایی تازه ترین گزارش ها از روند درمانی دکتر «علیرضا رجایی» نشان می دهد که او پس از ۱۴ ساعت عمل سنگین اگرچه حالش مساعد اعلام شده است اما در عین حال متاسفانه یکی از چشمانش را از دست داده است. #علیرضارجایی #روزنامه_نگار باسابقه ایرانی…
- ساسان آقایی؛ روزنامه نگار شجاع شهر
goo.gl/j1YYcA
سیاست دنیایی بود که ساسان آقایی را از نوجوانی به سوی خود می خواند؛ اما با این حال عضو رسمی هیچ حزب و گروه و تشکیلاتی نشد. بر این هدف استوار بود که روزنامه نگار شود. از این رو تحصیلات دانشگاهی در مهندسی برق الکترونیک را ناتمام گذاشت و به صورت جدی به عرصه روزنامه نگاری سیاسی وارد شد. او با نشریاتی چون«اعتماد ملی، یاس نو، فرهیختگان، همبستگی، مردمسالاری، توسعه و صبح آزادی»کار کرد و آنگاه به روزنامه«اعتماد» رفت.
نشریاتی با مشی «اصلاح طلب»انه که اگرچه طبع کمال جوی ساسان جوان را راضی نمی کردند اما فرصتی بودند برای خود بودن تا حد امکان محدود روزنامه نگاری انتقادی در ایران. آن اندازه قابل بود که در روزنامه اعتماد به سمت معاونت سردبیر برسد اما طبیعی بود که مرام انتقادی ساسان آقایی در روزنامه نگاری علی رغم محافظه کاری معمول روزنامه نگارانه در ایران، باب پسند نیروهای امنیتی حاکم نباشد.
آزارهای امنیتی علیه روزنامه نگار شجاع شهر همچنان ادامه داشت. ساسان آقایی بار دیگر در ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ در پشت میز کارش بازداشت شد. در عصر این روز تعدادی از ماموران امنیتی که ظاهرا وابسته به قوه قضاییه بودند به دفتر روزنامه اعتماد رفتند و ساسان آقایی را که معاون سردبیر این روزنامه بودِ، بازداشت کردند. آن ها ساسان آقایی را به منزل بردند و پس از تفتیش منزل شخصی او، او را به زندان اوین منتقل کردند. به گفته منابع حقوق بشری برای او قرار بازداشت موقت یک ماهه صادر شده است امااز چرایی بازداشت او اطلاعاتی در دست نیست.
یکی از نزدیکان ساسان آقایی در تحلیلی که درباره چرایی این بازداشت دارد، بازداشت اخیر او را ناشی از یک «پرونده سازی موهوم امنیتی» می داند و با تاکید بر اینکه نیروهای امنیتی عملا می خواهند ساسان دیگر ننویسد، آزار امنیتی اش را به «مقاومت» او ربط می دهد. به باور او این روزها که ساسان آقایی در بازداشت بسر می برد، عمر از دست رفته ایست که هیچگاه برنمی گردد و در تضعیف روحیه این روزنامه نگار موثر است و دقیقا هدف نیروهای امنیتی نیز این است.
درباره ساسان آقایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2eYZ5y8
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/j1YYcA
سیاست دنیایی بود که ساسان آقایی را از نوجوانی به سوی خود می خواند؛ اما با این حال عضو رسمی هیچ حزب و گروه و تشکیلاتی نشد. بر این هدف استوار بود که روزنامه نگار شود. از این رو تحصیلات دانشگاهی در مهندسی برق الکترونیک را ناتمام گذاشت و به صورت جدی به عرصه روزنامه نگاری سیاسی وارد شد. او با نشریاتی چون«اعتماد ملی، یاس نو، فرهیختگان، همبستگی، مردمسالاری، توسعه و صبح آزادی»کار کرد و آنگاه به روزنامه«اعتماد» رفت.
نشریاتی با مشی «اصلاح طلب»انه که اگرچه طبع کمال جوی ساسان جوان را راضی نمی کردند اما فرصتی بودند برای خود بودن تا حد امکان محدود روزنامه نگاری انتقادی در ایران. آن اندازه قابل بود که در روزنامه اعتماد به سمت معاونت سردبیر برسد اما طبیعی بود که مرام انتقادی ساسان آقایی در روزنامه نگاری علی رغم محافظه کاری معمول روزنامه نگارانه در ایران، باب پسند نیروهای امنیتی حاکم نباشد.
آزارهای امنیتی علیه روزنامه نگار شجاع شهر همچنان ادامه داشت. ساسان آقایی بار دیگر در ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ در پشت میز کارش بازداشت شد. در عصر این روز تعدادی از ماموران امنیتی که ظاهرا وابسته به قوه قضاییه بودند به دفتر روزنامه اعتماد رفتند و ساسان آقایی را که معاون سردبیر این روزنامه بودِ، بازداشت کردند. آن ها ساسان آقایی را به منزل بردند و پس از تفتیش منزل شخصی او، او را به زندان اوین منتقل کردند. به گفته منابع حقوق بشری برای او قرار بازداشت موقت یک ماهه صادر شده است امااز چرایی بازداشت او اطلاعاتی در دست نیست.
یکی از نزدیکان ساسان آقایی در تحلیلی که درباره چرایی این بازداشت دارد، بازداشت اخیر او را ناشی از یک «پرونده سازی موهوم امنیتی» می داند و با تاکید بر اینکه نیروهای امنیتی عملا می خواهند ساسان دیگر ننویسد، آزار امنیتی اش را به «مقاومت» او ربط می دهد. به باور او این روزها که ساسان آقایی در بازداشت بسر می برد، عمر از دست رفته ایست که هیچگاه برنمی گردد و در تضعیف روحیه این روزنامه نگار موثر است و دقیقا هدف نیروهای امنیتی نیز این است.
درباره ساسان آقایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2eYZ5y8
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - ساسان آقایی؛ روزنامه نگار شجاع شهر . سیاست دنیایی بود که ساسان آقایی را از نوجوانی به سوی خود می خواند؛ اما با این حال عضو رسمی هیچ حزب و گروه و تشکیلاتی نشد. بر این هدف استوار بود که روزنامه نگار شود. از این رو تحصیلات دانشگاهی در مهندسی برق الکترونیک…
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
پشتپردهی فساد رسانهای
ساسان آقایی با رشته توییتی در توییتر خود نوشت:
«درآمد اصلی مالهجات رسانهای و سیاسی چیست؟
توییتفروشی!
چند نهاد این روزها در توییتر مزدور استخدام کردهاند. سرآمد آنها هم وزارت نفت، صمت، کار، ارتباطات، آموزشوپرورش و شهرداری تهرانند؛ وقیحانه از بودجهی عمومی سخاوتمندانه به هر کس پیشنهاد خریدن بردگان_توییتری را میدهند ...
به جز روزمالهنگاران؛ فعالان سیاسی فاسد و اعضای دارودستهی دزدها در اتحاد ملت و حلقهی به اصطلاح جوان استمراریون، از این جیب گشاد و بودجهی فساد بهرهی زیادی بردهاند ...
برای توییتریهای کم نامونشان با هزار فالور، به ازای هر توییت '۳۵۰ تا ۴۵۰ هزار تومان' پرداخت میشود. به ازای فالور و شهرت بیشتر، رقم پرداختی تا '۱ میلیون تومان' هم میرسد. برای نمونه، همین هفتهی پیش روابطعمومی یک وزارتخانه با اصرار به یکی از دوستان مستقل من، پیشنهاد داد که بابت ۴ توییت در ماه با مضمون سفارشی، ۲.۵ میلیون تومان دریافت کند ...
آگاهی دقیق دارم که رقم دریافتی برخی از محل مالهکشی در توییتر، به '۶ میلیون تومان' میرسد؛ چند برابر درآمد یک خبرنگار حرفهای سالم با ۵۰ ساعت کار طاقتفرسا در هفته!
این رویه را ابتدا علی ربیعی با تشکیل حلقهای از روزنامهنگاران هنگام چیدن کابینه نخست روحانی آغاز کرد، و دیگر ژنرالهای حلبی روحانی هم وقتی مسیر 'پروموت بدون عملکرد' را یافتند، به بودجهی عمومی آتش زدند. نمونه: قاضیزاده هاشمی، وزیر تبلیغات! البته در وزارتخانههای سیاسی هم روال خریداری مالهجات برقرار است، تنها سبکش فرق دارد وگرنه ظریف بیشتر از دیپلمات، شومن است ...
اینروزها اگر میبینید که ناگهان کسی که تا دیروز، فرق تلگراف و تلگرام یا نفت با مازوت را نمیداند، مالههای سنگین دفاع از شیاد جوان یا زنگنه یا دوچرخهسوار زینتی را برمیدارد، بدانید که پشتش کثافت مطلق و کندن از سفرهی بودجهی عمومیست؛ این را به اسم منافع ملی[منافع جیبی] و مبارزه با فساد[دعوا سر سهم از فساد] انجام میدهند...
چه کسانیاند؟ شناساییشان ساده است؛ باند تبلیغاتی جهرمی، حناچی، زنگنه، شریعتمداری، بطحایی و.. در توییتر یک خط تبلیغاتی مشخص را پروموت میکنند و دنبال کردن این خط، کد شناسایی آنهاست؛ از ریتوییتها و زنجیرهی تبلیغاتی سفارشی، بردگان توییتری را میتوان شناخت؛ برخی را هم باید با صفت هرجایی بهتر توصیف کرد؛ فصل مشترک هرجایی که پول دهد!
.
و این البته چیز پنهانی نیست. خوشبختانه جو غالب توییتر مانند افکارعمومی هوشمند است و این ملیجکها هر روز بیاعتبارتر میشوند. این روزها میگذرد، این پولهای حرام هم دامانشان را خواهد گرفت بالاخره. بعد که این عصر بخوربخور تمام شد ما یادمان میماند که چه کسی روزنامهنگار ماند و چه کسی بردهی دستآموز ارباب شد؟ فراموش نمیکنیم کدام حلقههای سیاسی به وقت رسیدن به سفره فاسدتر از رقیبانشان شدند ...
وقتش که برسد با انتشار لیست بخوربخورها رسواتر از امروز میشوید! حالا حسابی با نانِ حرام به یغمارفته از سفرهی این ملتِ تیرهروز، پروار شوید اما روز حسابرسی خیلی هم دیر نیست علما.»
#توییت_فروشی #روزنامهنگاری #روزنامه_نگار #مزدور #تواناتک
......................
کانال بشکن جهت دریافت فیلترشکنهای امن و رایگان:
https://bit.ly/2MF9vBq
اینستاگرام #بشکن:
https://bit.ly/2PEbqro
@tavaanatech
ساسان آقایی با رشته توییتی در توییتر خود نوشت:
«درآمد اصلی مالهجات رسانهای و سیاسی چیست؟
توییتفروشی!
چند نهاد این روزها در توییتر مزدور استخدام کردهاند. سرآمد آنها هم وزارت نفت، صمت، کار، ارتباطات، آموزشوپرورش و شهرداری تهرانند؛ وقیحانه از بودجهی عمومی سخاوتمندانه به هر کس پیشنهاد خریدن بردگان_توییتری را میدهند ...
به جز روزمالهنگاران؛ فعالان سیاسی فاسد و اعضای دارودستهی دزدها در اتحاد ملت و حلقهی به اصطلاح جوان استمراریون، از این جیب گشاد و بودجهی فساد بهرهی زیادی بردهاند ...
برای توییتریهای کم نامونشان با هزار فالور، به ازای هر توییت '۳۵۰ تا ۴۵۰ هزار تومان' پرداخت میشود. به ازای فالور و شهرت بیشتر، رقم پرداختی تا '۱ میلیون تومان' هم میرسد. برای نمونه، همین هفتهی پیش روابطعمومی یک وزارتخانه با اصرار به یکی از دوستان مستقل من، پیشنهاد داد که بابت ۴ توییت در ماه با مضمون سفارشی، ۲.۵ میلیون تومان دریافت کند ...
آگاهی دقیق دارم که رقم دریافتی برخی از محل مالهکشی در توییتر، به '۶ میلیون تومان' میرسد؛ چند برابر درآمد یک خبرنگار حرفهای سالم با ۵۰ ساعت کار طاقتفرسا در هفته!
این رویه را ابتدا علی ربیعی با تشکیل حلقهای از روزنامهنگاران هنگام چیدن کابینه نخست روحانی آغاز کرد، و دیگر ژنرالهای حلبی روحانی هم وقتی مسیر 'پروموت بدون عملکرد' را یافتند، به بودجهی عمومی آتش زدند. نمونه: قاضیزاده هاشمی، وزیر تبلیغات! البته در وزارتخانههای سیاسی هم روال خریداری مالهجات برقرار است، تنها سبکش فرق دارد وگرنه ظریف بیشتر از دیپلمات، شومن است ...
اینروزها اگر میبینید که ناگهان کسی که تا دیروز، فرق تلگراف و تلگرام یا نفت با مازوت را نمیداند، مالههای سنگین دفاع از شیاد جوان یا زنگنه یا دوچرخهسوار زینتی را برمیدارد، بدانید که پشتش کثافت مطلق و کندن از سفرهی بودجهی عمومیست؛ این را به اسم منافع ملی[منافع جیبی] و مبارزه با فساد[دعوا سر سهم از فساد] انجام میدهند...
چه کسانیاند؟ شناساییشان ساده است؛ باند تبلیغاتی جهرمی، حناچی، زنگنه، شریعتمداری، بطحایی و.. در توییتر یک خط تبلیغاتی مشخص را پروموت میکنند و دنبال کردن این خط، کد شناسایی آنهاست؛ از ریتوییتها و زنجیرهی تبلیغاتی سفارشی، بردگان توییتری را میتوان شناخت؛ برخی را هم باید با صفت هرجایی بهتر توصیف کرد؛ فصل مشترک هرجایی که پول دهد!
.
و این البته چیز پنهانی نیست. خوشبختانه جو غالب توییتر مانند افکارعمومی هوشمند است و این ملیجکها هر روز بیاعتبارتر میشوند. این روزها میگذرد، این پولهای حرام هم دامانشان را خواهد گرفت بالاخره. بعد که این عصر بخوربخور تمام شد ما یادمان میماند که چه کسی روزنامهنگار ماند و چه کسی بردهی دستآموز ارباب شد؟ فراموش نمیکنیم کدام حلقههای سیاسی به وقت رسیدن به سفره فاسدتر از رقیبانشان شدند ...
وقتش که برسد با انتشار لیست بخوربخورها رسواتر از امروز میشوید! حالا حسابی با نانِ حرام به یغمارفته از سفرهی این ملتِ تیرهروز، پروار شوید اما روز حسابرسی خیلی هم دیر نیست علما.»
#توییت_فروشی #روزنامهنگاری #روزنامه_نگار #مزدور #تواناتک
......................
کانال بشکن جهت دریافت فیلترشکنهای امن و رایگان:
https://bit.ly/2MF9vBq
اینستاگرام #بشکن:
https://bit.ly/2PEbqro
@tavaanatech
Instagram
تواناتک
. پشتپردهی فساد رسانه ای ساسان آقایی با رشته توییتی در توییتر خود نوشت: «درآمد اصلی مالهجات رسانهای و سیاسی چیست؟ توییتفروشی! چند نهاد این روزها در توییتر مزدور استخدام کردهاند. سرآمد آنها هم وزارت نفت، صمت، کار، ارتباطات، آموزشوپرورش و شهرداری…
محمد مساعد سال ۱۳۶۹ در گرگان به دنیا آمد. به دلیل اینکه پدرش معلم بود، سالهای کودکیاش در محل خدمت پدر در زنجان گذشت و بعدها همراه خانواده به زادگاه پدر در یکی از روستاهای صومعهسرا در استان گیلان بازگشت.
.
مساعد روزنامهنگاری را سال ۱۳۸۷ با هفتهنامه چلچراغ آغاز کرد و از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳ دبیر تحریریه روزنامه محلی فرهیختگان رشت بود. پس از چندی فعالیت در روزنامهها و مجلات مختلفی چون همشهری، اعتماد، قانون، گلستانه و شهروند، به عنوان خبرنگار اقتصادی در روزنامه شرق آغاز به کار کرد. او نقش ویژهای در پوشش اعتراضات کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه در سالهای ۹۶ تا ۹۸ داشت و گزارشهای تحقیقی متعددی پیرامون پروندههای مفاسد اقتصادی منتشر کرد و در واقع به افشاگری در این حوزه پرداخت.
.
مساعد برای انتشار این گزارشها، در سال ۱۳۹۷ جایزه امینالضرب، معتبرترین جایزه خبرنگاران اقتصادی در ایران، را در بخش گزارشهای خبری-تحلیلی دریافت کرد. البته بخش زیادی از این جایزه نقدی را صرف کمک به کودکان محروم ایلامی کرد.
.
گزارشهای مساعد درباره مفاسد اقتصادی بیپروا ست و مراعات اصلاحطلب و اصولگرا را نمیکند. به همین دلیل بود که او تیرماه ۱۳۹۸ مجبور به استعفا از کار در روزنامه شرق شد. البته روزنامه همدلی در مطلبی با عنوان «همه قربانیان یک افشاگری» گفت که دلیل استعفای داوطلبانه این روزنامهنگار، فشارهای اطرافیان محمد شریعتمداری - وزیر کار دولت تدبیر و امید - بوده است.
.
آبان ۱۳۹۸ گرانشدن بنزین به آغاز تظاهراتی سراسری در بیش از ۱۰۰ شهر ایران منجر شد؛ علیه ۴۰سال دیکتاتوری و فساد سیاسی و اقتصادی. مساعد در یادداشتی با عنوان «وقتی همه خواب بودیم» علاوه بر اینکه نحوه افزایش قیمت بنزین را خلاف «ظواهر معمول و نمایشی» خواند، گفت که «دولت قصد ندارد ردیف بودجههای خواص را حذف یا دیگر هزینههای خود را عاقلانه کند» پس برای کسب درآمد سراغ افزایش نرخ سوخت رفته است.
.
اول آذر ۱۳۹۸ بود که خبر آمد این روزنامهنگار توسط ماموران اطلاعات سپاه در خانهاش در تهران بازداشت شده است... روز جمعه ۱۶ آذر، محمد مساعد با قید وثیقه به طور موقت آزاد شد.
.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Mohammad_Mosaed
.
#محمد_مساعد #فساد_اقتصادی #روزنامه_شرق #خبرنگاری #روزنامه_نگار #زندان_اوین
@Tavaana_TavaanaTech
.
مساعد روزنامهنگاری را سال ۱۳۸۷ با هفتهنامه چلچراغ آغاز کرد و از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳ دبیر تحریریه روزنامه محلی فرهیختگان رشت بود. پس از چندی فعالیت در روزنامهها و مجلات مختلفی چون همشهری، اعتماد، قانون، گلستانه و شهروند، به عنوان خبرنگار اقتصادی در روزنامه شرق آغاز به کار کرد. او نقش ویژهای در پوشش اعتراضات کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه در سالهای ۹۶ تا ۹۸ داشت و گزارشهای تحقیقی متعددی پیرامون پروندههای مفاسد اقتصادی منتشر کرد و در واقع به افشاگری در این حوزه پرداخت.
.
مساعد برای انتشار این گزارشها، در سال ۱۳۹۷ جایزه امینالضرب، معتبرترین جایزه خبرنگاران اقتصادی در ایران، را در بخش گزارشهای خبری-تحلیلی دریافت کرد. البته بخش زیادی از این جایزه نقدی را صرف کمک به کودکان محروم ایلامی کرد.
.
گزارشهای مساعد درباره مفاسد اقتصادی بیپروا ست و مراعات اصلاحطلب و اصولگرا را نمیکند. به همین دلیل بود که او تیرماه ۱۳۹۸ مجبور به استعفا از کار در روزنامه شرق شد. البته روزنامه همدلی در مطلبی با عنوان «همه قربانیان یک افشاگری» گفت که دلیل استعفای داوطلبانه این روزنامهنگار، فشارهای اطرافیان محمد شریعتمداری - وزیر کار دولت تدبیر و امید - بوده است.
.
آبان ۱۳۹۸ گرانشدن بنزین به آغاز تظاهراتی سراسری در بیش از ۱۰۰ شهر ایران منجر شد؛ علیه ۴۰سال دیکتاتوری و فساد سیاسی و اقتصادی. مساعد در یادداشتی با عنوان «وقتی همه خواب بودیم» علاوه بر اینکه نحوه افزایش قیمت بنزین را خلاف «ظواهر معمول و نمایشی» خواند، گفت که «دولت قصد ندارد ردیف بودجههای خواص را حذف یا دیگر هزینههای خود را عاقلانه کند» پس برای کسب درآمد سراغ افزایش نرخ سوخت رفته است.
.
اول آذر ۱۳۹۸ بود که خبر آمد این روزنامهنگار توسط ماموران اطلاعات سپاه در خانهاش در تهران بازداشت شده است... روز جمعه ۱۶ آذر، محمد مساعد با قید وثیقه به طور موقت آزاد شد.
.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Mohammad_Mosaed
.
#محمد_مساعد #فساد_اقتصادی #روزنامه_شرق #خبرنگاری #روزنامه_نگار #زندان_اوین
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
محمد مساعد؛ روزنامهنگاری پاسدار حرمت قلم
«پیش از هر چیز، ما مردم ... باید عمیقا ایمان بیاوریم به قدرت خود. به قدرتی که مرعوب مجیزگویان نمیشود، از خشم ارباب نمیترسد و زندگی بهتری را جستجو میکند. روزی که نه گفتن به مسئولان بیمسئولیت را
از عزت ملک خانم در آثار تاریخی به نخستین عکاس زن ایران و اولین روزنامهنگار زن ایرانی یاد شده است.
عزت ملک خانم در سال ۱۲۴۲ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش امامقلی میرزا عمادالدوله دولتشاهی و پدربزرگش محمدعلی میرزا دولتشاه از فرزندان فتحعلیشاه قاجار بود. او در سال ۱۲۵۰ با «محمدحسنخان صنیعالدوله» ملقب به اعتمادالسلطنه، وزیرانطباعات دوران ناصری، ازدواج کرد و از سال ۱۳۰۶ ملقب به اشرفالسلطنه شد.
زندگیاش از بسیاری جهات با زندگی زنان دربار متفاوت بود. از آنجا که فرزندی نداشت، عمده زمان زندگیاش را صرف مطالعه میکرد. کتاب بسیار خوانده بود، بارها سفر رفته بود و به واسطه همسرش - که وزیر بود - در جریان سیاستهای دربار و اتفاقات روز بود و همین آگاهی موجب میشد که در انتشار روزنامهها مؤثر باشد.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/2ZUH2jo
#عزت_ملک_خانم #زن_روزنامه_نگار #قاجار #پروفایل #عکاس_زن #روزنامه_نگار_زن
@Tavaana_TavaanaTech
عزت ملک خانم در سال ۱۲۴۲ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش امامقلی میرزا عمادالدوله دولتشاهی و پدربزرگش محمدعلی میرزا دولتشاه از فرزندان فتحعلیشاه قاجار بود. او در سال ۱۲۵۰ با «محمدحسنخان صنیعالدوله» ملقب به اعتمادالسلطنه، وزیرانطباعات دوران ناصری، ازدواج کرد و از سال ۱۳۰۶ ملقب به اشرفالسلطنه شد.
زندگیاش از بسیاری جهات با زندگی زنان دربار متفاوت بود. از آنجا که فرزندی نداشت، عمده زمان زندگیاش را صرف مطالعه میکرد. کتاب بسیار خوانده بود، بارها سفر رفته بود و به واسطه همسرش - که وزیر بود - در جریان سیاستهای دربار و اتفاقات روز بود و همین آگاهی موجب میشد که در انتشار روزنامهها مؤثر باشد.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/2ZUH2jo
#عزت_ملک_خانم #زن_روزنامه_نگار #قاجار #پروفایل #عکاس_زن #روزنامه_نگار_زن
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
محمد مساعد، روزنامهنگار، برنده جایزه ۲۰۲۰ «آزادی مطبوعات» شد
هر ساله کمیته حفاظت از روزنامهنگاران به پاس شجاعت و تعهد روزنامهنگاران در پوشش خبرها در جهت خدمت به مردم، جامعه و دنیا بدون ترس از تهدید و ارعاب، جایزهای با عنوان «آزادی مطبوعات» به برخی روزنامهنگاران اعطا میکند.
.
امسال نیز محمد مساعد در کنار خبرنگارانی از نیجریه، روسیه و بنگلادش این جایزه را دریافت کردند.
.
مساعد بارها برای توضیح درباره فعالیتش در شبکههای اجتماعی به سازمان اطلاعات سپاه احضار شده است. کانال تلگرام و حساب توییترش بارها توسط حکومت بسته شدهاست و به او گفته شده حق فعالیت در فضای مجازی را ندارد.
.
با محمد مساعد بیشتر آشنا شوید:
https://tavaana.org/fa/Mohammad_Mosaed
#محمد_مساعد #روزنامه_نگار #جایزه #آزادی_مطبوعات #اینترنت #فضای_مجازی #خبرنگار #آزادی_بیان
@tavaanatech
هر ساله کمیته حفاظت از روزنامهنگاران به پاس شجاعت و تعهد روزنامهنگاران در پوشش خبرها در جهت خدمت به مردم، جامعه و دنیا بدون ترس از تهدید و ارعاب، جایزهای با عنوان «آزادی مطبوعات» به برخی روزنامهنگاران اعطا میکند.
.
امسال نیز محمد مساعد در کنار خبرنگارانی از نیجریه، روسیه و بنگلادش این جایزه را دریافت کردند.
.
مساعد بارها برای توضیح درباره فعالیتش در شبکههای اجتماعی به سازمان اطلاعات سپاه احضار شده است. کانال تلگرام و حساب توییترش بارها توسط حکومت بسته شدهاست و به او گفته شده حق فعالیت در فضای مجازی را ندارد.
.
با محمد مساعد بیشتر آشنا شوید:
https://tavaana.org/fa/Mohammad_Mosaed
#محمد_مساعد #روزنامه_نگار #جایزه #آزادی_مطبوعات #اینترنت #فضای_مجازی #خبرنگار #آزادی_بیان
@tavaanatech
مسعود کاظمی، روزنامهنگاری است که این روزها در کنار پدرش، به کار نقاشی ساختمان مشغول است. او پس از آزادی از زندان ممنوعالکار شده است.
او در صفحه اینستاگرامش نوشته:
بعد آزادی از زندان و با توجه به اینکه ممنوعالکار بودم باید برای امرار معاش کاری میکردم. البته اگر ممنوعالکار هم نبودم دیگر نمیخواستم به فعالیت رسانهای ادامه دهم و ابزار پروپاگاندا باشم. نقاشی ساختمان را به صورت تجربی از پدرم آموختم و حالا چند ماهی است با هم سر کار میرویم. خوشحال نیستم چون شیفتهی نوشتنم و خوشحالم چون تلاش میکنم شریف زندگی کنم.
ضمنا پروژه نقاشی ساختمان در شهر پرند و شهرهای کوچک اطرافش را هم قبول میکنیم.
#روزنامه_نگار
#پروپاگاندا
#روزنامه_نگاری
درباره مسعود کاظمی بیشتر بخوانید:
bit.ly/2F7Zdea
پیشتر فروزان آصفنخعی، به کار فروشندگی در یک دکه روزنامهفروشی و میلاد فداییاصل به کار آبکاری در کارگاه پدرش روی آورده بود. روزنامهنگاران دیگری همچون احمد زیدآبادی هم از اشتغال به حرفهی خود محروم هستند و این روزها به کار دیگری مشغول شدهاند. برخی هم از ایران خارج شدهاند.
@Tavaana_TavaanaTech
او در صفحه اینستاگرامش نوشته:
بعد آزادی از زندان و با توجه به اینکه ممنوعالکار بودم باید برای امرار معاش کاری میکردم. البته اگر ممنوعالکار هم نبودم دیگر نمیخواستم به فعالیت رسانهای ادامه دهم و ابزار پروپاگاندا باشم. نقاشی ساختمان را به صورت تجربی از پدرم آموختم و حالا چند ماهی است با هم سر کار میرویم. خوشحال نیستم چون شیفتهی نوشتنم و خوشحالم چون تلاش میکنم شریف زندگی کنم.
ضمنا پروژه نقاشی ساختمان در شهر پرند و شهرهای کوچک اطرافش را هم قبول میکنیم.
#روزنامه_نگار
#پروپاگاندا
#روزنامه_نگاری
درباره مسعود کاظمی بیشتر بخوانید:
bit.ly/2F7Zdea
پیشتر فروزان آصفنخعی، به کار فروشندگی در یک دکه روزنامهفروشی و میلاد فداییاصل به کار آبکاری در کارگاه پدرش روی آورده بود. روزنامهنگاران دیگری همچون احمد زیدآبادی هم از اشتغال به حرفهی خود محروم هستند و این روزها به کار دیگری مشغول شدهاند. برخی هم از ایران خارج شدهاند.
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
از عزت ملک خانم در آثار تاریخی به نخستین عکاس زن ایران و اولین روزنامهنگار زن ایرانی یاد شده است.
عزت ملک خانم در سال ۱۲۴۲ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش امامقلی میرزا عمادالدوله دولتشاهی و پدربزرگش محمدعلی میرزا دولتشاه از فرزندان فتحعلیشاه قاجار بود. او در سال ۱۲۵۰ با «محمدحسنخان صنیعالدوله» ملقب به اعتمادالسلطنه، وزیرانطباعات دوران ناصری، ازدواج کرد و از سال ۱۳۰۶ ملقب به اشرفالسلطنه شد.
زندگیاش از بسیاری جهات با زندگی زنان دربار متفاوت بود. از آنجا که فرزندی نداشت، عمده زمان زندگیاش را صرف مطالعه میکرد. کتاب بسیار خوانده بود، بارها سفر رفته بود و به واسطه همسرش - که وزیر بود - در جریان سیاستهای دربار و اتفاقات روز بود و همین آگاهی موجب میشد که در انتشار روزنامهها مؤثر باشد.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/2ZUH2jo
#عزت_ملک_خانم #زن_روزنامه_نگار #قاجار #پروفایل #عکاس_زن #روزنامه_نگار_زن
@Tavaana_TavaanaTech
عزت ملک خانم در سال ۱۲۴۲ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش امامقلی میرزا عمادالدوله دولتشاهی و پدربزرگش محمدعلی میرزا دولتشاه از فرزندان فتحعلیشاه قاجار بود. او در سال ۱۲۵۰ با «محمدحسنخان صنیعالدوله» ملقب به اعتمادالسلطنه، وزیرانطباعات دوران ناصری، ازدواج کرد و از سال ۱۳۰۶ ملقب به اشرفالسلطنه شد.
زندگیاش از بسیاری جهات با زندگی زنان دربار متفاوت بود. از آنجا که فرزندی نداشت، عمده زمان زندگیاش را صرف مطالعه میکرد. کتاب بسیار خوانده بود، بارها سفر رفته بود و به واسطه همسرش - که وزیر بود - در جریان سیاستهای دربار و اتفاقات روز بود و همین آگاهی موجب میشد که در انتشار روزنامهها مؤثر باشد.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/2ZUH2jo
#عزت_ملک_خانم #زن_روزنامه_نگار #قاجار #پروفایل #عکاس_زن #روزنامه_نگار_زن
@Tavaana_TavaanaTech
سانسورشدن یک مطلب به خاطر وزیر بهداشت
در این برنامه مسعود کاظمی، روزنامهنگار، از ماجرای سانسور یک پست اینستاگرامی به خاطر قاضیزاد هاشمی، وزیر بهداشت دولت حسن روحانی، میگوید.
این بخشی است از برنامه «مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها» که در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
https://youtu.be/q5j43Gca1Fc
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/club-t-mobarezat-25-1
#سانسور #وزیر_بهداشت #مسعود_کاظمی #لایو_ایونت #روزنامه_نگار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این برنامه مسعود کاظمی، روزنامهنگار، از ماجرای سانسور یک پست اینستاگرامی به خاطر قاضیزاد هاشمی، وزیر بهداشت دولت حسن روحانی، میگوید.
این بخشی است از برنامه «مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها» که در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
https://youtu.be/q5j43Gca1Fc
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/club-t-mobarezat-25-1
#سانسور #وزیر_بهداشت #مسعود_کاظمی #لایو_ایونت #روزنامه_نگار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
سانسورشدن یک مطلب به خاطر وزیر بهداشت
در این برنامه مسعود کاظمی، روزنامهنگار، از ماجرای سانسور یک پست اینستاگرامی به خاطر قاضیزاد هاشمی، وزیر بهداشت دولت حسن روحانی، میگوید.
این بخشی است از برنامه «مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها» که در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس…
این بخشی است از برنامه «مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها» که در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس…
مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها - ۲۵
در این برنامه نگاهی انداخته شد به شرایط روزنامهنگاری در ایران تحت حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی.
این برنامه با حضور مسعود کاظمی، روزنامهنگار، در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
برنامه کامل را در یوتیوب بشنوید:
https://youtu.be/nn4mU-bQvfM
در کلاب هاوس:
https://soundcloud.com/tavaana/club-t-mobarezat-25
#لایو_ایونت #مسعود_کاظمی #روزنامه_نگار #سانسور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این برنامه نگاهی انداخته شد به شرایط روزنامهنگاری در ایران تحت حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی.
این برنامه با حضور مسعود کاظمی، روزنامهنگار، در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
برنامه کامل را در یوتیوب بشنوید:
https://youtu.be/nn4mU-bQvfM
در کلاب هاوس:
https://soundcloud.com/tavaana/club-t-mobarezat-25
#لایو_ایونت #مسعود_کاظمی #روزنامه_نگار #سانسور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
مبارزات مدنی، تجربهها و راهکارها - ۲۵
در این برنامه نگاهی انداخته شد به شرایط روزنامهنگاری در ایران تحت حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی.
این برنامه با حضور مسعود کاظمی، روزنامهنگار، در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا:
http…
این برنامه با حضور مسعود کاظمی، روزنامهنگار، در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ در اتاق آموزشکده توانا در کلابهاوس برگزار شد.
صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا:
http…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی جمعه- ۳: مولود حاجیزاده، روزنامهنگار
در این ویدیو مهدی موسوی، شاعر، با مولود حاجیزاده، روزنامهنگار گفتوگو میکند. مولود از تجربههای زندان خودش میگوید.
این برنامه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ از صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
https://tavaana.org/friday3/
در یوتیوب:
https://youtu.be/QJTA1wEN5uM
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/efmpulzepcms
#گفتگوی_جمعه #روزنامه_نگار #مولود_حاجی_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این ویدیو مهدی موسوی، شاعر، با مولود حاجیزاده، روزنامهنگار گفتوگو میکند. مولود از تجربههای زندان خودش میگوید.
این برنامه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ از صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
https://tavaana.org/friday3/
در یوتیوب:
https://youtu.be/QJTA1wEN5uM
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/efmpulzepcms
#گفتگوی_جمعه #روزنامه_نگار #مولود_حاجی_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نسرین حسنی، روزنامهنگار، به حبس و جریمه نقدی محکوم شد
نسرین حسنی با رأی شعبه اول دادگاه انقلاب بجنورد، به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی» به یک سال زندان و بر اساس رأی شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری دو بجنورد به دلیل اتهامات؛ «نشر اکاذیب در سامانههای رایانهای» به ۷ ماه زندان و به اتهام «ظاهرشدن بدون حجاب شرعی» به ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده است..
این روزنامهنگار که دانشجوی دانشجوی حقوق بین الملل است، پیشتر در جریان انقلاب زن زندگی آزادی، در مهر ۱۴۰۱ بازداشت شده بود.
#نسرین_حسنی
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نسرین حسنی با رأی شعبه اول دادگاه انقلاب بجنورد، به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی» به یک سال زندان و بر اساس رأی شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری دو بجنورد به دلیل اتهامات؛ «نشر اکاذیب در سامانههای رایانهای» به ۷ ماه زندان و به اتهام «ظاهرشدن بدون حجاب شرعی» به ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده است..
این روزنامهنگار که دانشجوی دانشجوی حقوق بین الملل است، پیشتر در جریان انقلاب زن زندگی آزادی، در مهر ۱۴۰۱ بازداشت شده بود.
#نسرین_حسنی
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سیمون فرزامی، ۲۹ آذر ۱۳۵۹ تیرباران شد.
او سردبیر روزنامه فرانسویزبان «ژورنال دو تهران» در زمان پهلوی بود که پس از انقلاب اسلامی به جاسوسی متهم شد. این روزنامهنگار دوتابعیتی ایرانیسوئیسی هنگام اعدام، ۷۰ ساله بود.
احتمالا تبار یهودی آقای فرزامی در قتل او نقش مهمی داشته است.
درباره او اطلاعات زیادی در دست نیست بابک آذر روزنامهنگار پیشتر در اینستاگرام خود درباره او نوشته بود:
«از زمان وقوع انقلاب سال ۵۷ در ایران، روزنامهنگاران زیادی کشته یا زندانی شدهاند با این همه از نخستین روزنامهنگاری که در سالهای پس از انقلاب در ایران اعدام شده، کمتر صحبت میشود. او سیمون فرزامی نام داشت و با داشتن تابعیت همزمان سوئیس و ایران، آذرماه سال ۱۳۵۹ با حکم دادگاههای انقلاب به جوخه آتش سپرده شد.
سیمون فرزامی با نام کامل سیمون روزنبلوم فرزامی، پسرخوانده ابوالحسن حکیمی، دیپلمات و نماینده مجلس در حکومت پهلوی بود. آقای حکیمی که برادر ابراهیم حکیمی از نخستوزیران ایران در سالهای ابتدایی پادشاهی محمدرضا پهلوی است، متولد تبریز بود و در نوجوانی برای تحصیل به بیروت فرستاده شد.
او همزمان با جنگ جهانی اول در دانشگاه بیروت با همسرش مارتا اسزوستاکوفسکی زن یهودی سوئیسیتبار که همسرش را در جنگ از دست داده بود، آشنا شد. مارتا از ازدواج اولش سه فرزند داشت. سیمون یکی از آنها بود.
سیمون فرزامی همراه برادرش داوید در سالهای ابتدایی بعد از جنگ جهانی دوم برای دیدار با پدرخواندهشان، ابوالحسن حکیمی به ایران رفتند و همان زمان هر دو باتوجه به تسلطشان به زبانهای انگلیسی و فرانسوی به استخدام خبرگزاری پارس درآمدند. خبرگزاری پارس سال ۱۳۱۳ به دستور رضاشاه پهلوی تأسیس شده بود.
داوید فرزامی خیلی زود از دنیا رفت اما سیمون باتوجه به تسلطش به چند زبان خارجی به فعالیت در بخشهای مختلف دولت ایران پرداخت؛ از جمله در المپیک زمستانی سال ۱۹۵۶ ایتالیا، سرپرست و پرچمدار کاروان ورزشی ایران بود. او در تاسیس ارکستر فیلارمونیک تهران نقش داشت و با رسانههای بینالمللی به عنوان خبرنگار مستقر در تهران فعالیت میکرد. روزنامه تلگراف و خبرگزاریهای شناخته شده آسوشیتدپرس و فرانسه از جمله رسانههایی بودند که فرزامی با آنها همکاری داشت.
متن کامل را اینجا بخوانید.
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
او سردبیر روزنامه فرانسویزبان «ژورنال دو تهران» در زمان پهلوی بود که پس از انقلاب اسلامی به جاسوسی متهم شد. این روزنامهنگار دوتابعیتی ایرانیسوئیسی هنگام اعدام، ۷۰ ساله بود.
احتمالا تبار یهودی آقای فرزامی در قتل او نقش مهمی داشته است.
درباره او اطلاعات زیادی در دست نیست بابک آذر روزنامهنگار پیشتر در اینستاگرام خود درباره او نوشته بود:
«از زمان وقوع انقلاب سال ۵۷ در ایران، روزنامهنگاران زیادی کشته یا زندانی شدهاند با این همه از نخستین روزنامهنگاری که در سالهای پس از انقلاب در ایران اعدام شده، کمتر صحبت میشود. او سیمون فرزامی نام داشت و با داشتن تابعیت همزمان سوئیس و ایران، آذرماه سال ۱۳۵۹ با حکم دادگاههای انقلاب به جوخه آتش سپرده شد.
سیمون فرزامی با نام کامل سیمون روزنبلوم فرزامی، پسرخوانده ابوالحسن حکیمی، دیپلمات و نماینده مجلس در حکومت پهلوی بود. آقای حکیمی که برادر ابراهیم حکیمی از نخستوزیران ایران در سالهای ابتدایی پادشاهی محمدرضا پهلوی است، متولد تبریز بود و در نوجوانی برای تحصیل به بیروت فرستاده شد.
او همزمان با جنگ جهانی اول در دانشگاه بیروت با همسرش مارتا اسزوستاکوفسکی زن یهودی سوئیسیتبار که همسرش را در جنگ از دست داده بود، آشنا شد. مارتا از ازدواج اولش سه فرزند داشت. سیمون یکی از آنها بود.
سیمون فرزامی همراه برادرش داوید در سالهای ابتدایی بعد از جنگ جهانی دوم برای دیدار با پدرخواندهشان، ابوالحسن حکیمی به ایران رفتند و همان زمان هر دو باتوجه به تسلطشان به زبانهای انگلیسی و فرانسوی به استخدام خبرگزاری پارس درآمدند. خبرگزاری پارس سال ۱۳۱۳ به دستور رضاشاه پهلوی تأسیس شده بود.
داوید فرزامی خیلی زود از دنیا رفت اما سیمون باتوجه به تسلطش به چند زبان خارجی به فعالیت در بخشهای مختلف دولت ایران پرداخت؛ از جمله در المپیک زمستانی سال ۱۹۵۶ ایتالیا، سرپرست و پرچمدار کاروان ورزشی ایران بود. او در تاسیس ارکستر فیلارمونیک تهران نقش داشت و با رسانههای بینالمللی به عنوان خبرنگار مستقر در تهران فعالیت میکرد. روزنامه تلگراف و خبرگزاریهای شناخته شده آسوشیتدپرس و فرانسه از جمله رسانههایی بودند که فرزامی با آنها همکاری داشت.
متن کامل را اینجا بخوانید.
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
دستکم ۵ روزنامهنگار رسانه «فردای اقتصاد»، ناپدید شدهاند
در روزهای گذشته خبر حمله ماموران جمهوری اسلامی به دفتر روزنامه فردای اقتصاد در تهران منتشر شد.
بر اساس این اخبار، پس از گذشت بیش از ۷۲ ساعت از ورود ماموران امنیتی به دفتر روزنامه فردای اقتصاد، همچنان هیچ اطلاعاتی از دستکم ۵ روزنامهنگار این رسانه اقتصادی در دست نیست؛ در حال حاضر از علی تسنیمی، نیکان خبازی و مهرداد عسکری، بهزاد بهمننژاد و نیکان خبازی خبری در دست نیست.
ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی، روز سهشنبه با حمله به دفتر گروه رسانهای فردای اقتصاد، بیش از دهها خبرنگار شاغل در این رسانه را در داخل دفتر محبوس کرد و تلفنهای همراه و دیگر وسایل الکترونیکی آنها را توقیف کرد. بنا بر گزارشها ماموران همچنین از ورود خانوادههای نگران این روزنامهنگاران به داخل جلوگیری کرده بودند.
حال بر اساس گفته شاهدان و خانواده روزنامهنگاران محبوسشده، همچنان اطلاعاتی از محل نگهداری دستکم ۵ نفر از این روزنامهنگاران در دست نیست و مشخص نیست آیا آنها همچنان در این محل محبوس هستند یا به جای دیگری منتقل شدهاند.
#فردای_اقتصاد
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
#تهران
@Tavaana_TavaanaTech
در روزهای گذشته خبر حمله ماموران جمهوری اسلامی به دفتر روزنامه فردای اقتصاد در تهران منتشر شد.
بر اساس این اخبار، پس از گذشت بیش از ۷۲ ساعت از ورود ماموران امنیتی به دفتر روزنامه فردای اقتصاد، همچنان هیچ اطلاعاتی از دستکم ۵ روزنامهنگار این رسانه اقتصادی در دست نیست؛ در حال حاضر از علی تسنیمی، نیکان خبازی و مهرداد عسکری، بهزاد بهمننژاد و نیکان خبازی خبری در دست نیست.
ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی، روز سهشنبه با حمله به دفتر گروه رسانهای فردای اقتصاد، بیش از دهها خبرنگار شاغل در این رسانه را در داخل دفتر محبوس کرد و تلفنهای همراه و دیگر وسایل الکترونیکی آنها را توقیف کرد. بنا بر گزارشها ماموران همچنین از ورود خانوادههای نگران این روزنامهنگاران به داخل جلوگیری کرده بودند.
حال بر اساس گفته شاهدان و خانواده روزنامهنگاران محبوسشده، همچنان اطلاعاتی از محل نگهداری دستکم ۵ نفر از این روزنامهنگاران در دست نیست و مشخص نیست آیا آنها همچنان در این محل محبوس هستند یا به جای دیگری منتقل شدهاند.
#فردای_اقتصاد
#روزنامه_نگار
#یاری_مدنی_توانا
#تهران
@Tavaana_TavaanaTech
اجلال قوامی، روزنامهنگار ساکن سنندج، توسط افرادی «مشخص» مورد ضرب و شتم و حمله با چاقو قرار گرفت
طبق گزارش دریافتی، ساعاتی پیش آقای اجلال قوامی، روزنامهنگار ساکن سنندج، از سوی افراد مشخصی با چاقو مورد حمله قرار گرفت و از ناحیه داخلی دچار جراحاتی شد.
یک منبع نزدیک به آقای قوامی میگوید:
«حملهکنندگان حین ضرب و شتم به او میگفتند که شما با کانالهای ضد انقلاب در ارتباط هستی و علیه ما مطلب مینویسی.
پیگیریهای پزشکی در بیمارستان کوثر در حال انجام است و به احتمال زیاد تحت عمل جراحی قرار خواهد گرفت.»
آقای قوامی، فعال مدنی روزنامهنگار مستقلی است که نظرات انتقادی خود را مستقل از گروههای سیاسی، منتشر میکند.
#اجلال_قوامی #روزنامه_نگار #سنندج #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارش دریافتی، ساعاتی پیش آقای اجلال قوامی، روزنامهنگار ساکن سنندج، از سوی افراد مشخصی با چاقو مورد حمله قرار گرفت و از ناحیه داخلی دچار جراحاتی شد.
یک منبع نزدیک به آقای قوامی میگوید:
«حملهکنندگان حین ضرب و شتم به او میگفتند که شما با کانالهای ضد انقلاب در ارتباط هستی و علیه ما مطلب مینویسی.
پیگیریهای پزشکی در بیمارستان کوثر در حال انجام است و به احتمال زیاد تحت عمل جراحی قرار خواهد گرفت.»
آقای قوامی، فعال مدنی روزنامهنگار مستقلی است که نظرات انتقادی خود را مستقل از گروههای سیاسی، منتشر میکند.
#اجلال_قوامی #روزنامه_نگار #سنندج #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
جایزه «آزادی بیان» سال ۲۰۲۴ سازمان معتبر بریتانیایی «ایندکس آن سنسورشیپ» یا «شاخص سانسور» به نسیم سلطانبیگی، روزنامهنگار ایرانی، تعلق گرفت.
این جایزه از کسانی که تأثیر قابل توجهی در مبارزه با سانسور در هر نقطه از جهان داشتهاند، تجلیل میکند و در حوزه روزنامهنگاری، از خبرنگاران «شجاع، تاثیرگذار و مصمم» که سانسور و تهدیدهای آزادی بیان را افشا میکنند، قدردانی میکند.
نسیم سلطانبیگی در این مورد میگوید: «سانسور در ایران هر روز مرزهای جدیدی را میگشاید» و «نهادهای امنیتی با بازداشت، احضار و اجرای اقدامات غیرقانونی، سانسور را گسترش میدهند.»
خانم سلطانبیگی با تأکید بر اهمیت نقش مطبوعات آزاد برای روشنکردن حقایق و دستیابی به جامعهای انسانی میافزاید: «ما خبرنگاران مستقل همیشه در کنار حقیقت و مردم ایستادهایم.»
به گزارش صدای آمریکا، نسیم سلطانبیگی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. او پس از چهار ماه به دلایل پزشکی آزاد شد.
#آزادی_بیان #سانسور #حکومت_مذهبی #نسیم_سلطان_بیگی #خبرنگار #روزنامه_نگار #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
جایزه «آزادی بیان» سال ۲۰۲۴ سازمان معتبر بریتانیایی «ایندکس آن سنسورشیپ» یا «شاخص سانسور» به نسیم سلطانبیگی، روزنامهنگار ایرانی، تعلق گرفت.
این جایزه از کسانی که تأثیر قابل توجهی در مبارزه با سانسور در هر نقطه از جهان داشتهاند، تجلیل میکند و در حوزه روزنامهنگاری، از خبرنگاران «شجاع، تاثیرگذار و مصمم» که سانسور و تهدیدهای آزادی بیان را افشا میکنند، قدردانی میکند.
نسیم سلطانبیگی در این مورد میگوید: «سانسور در ایران هر روز مرزهای جدیدی را میگشاید» و «نهادهای امنیتی با بازداشت، احضار و اجرای اقدامات غیرقانونی، سانسور را گسترش میدهند.»
خانم سلطانبیگی با تأکید بر اهمیت نقش مطبوعات آزاد برای روشنکردن حقایق و دستیابی به جامعهای انسانی میافزاید: «ما خبرنگاران مستقل همیشه در کنار حقیقت و مردم ایستادهایم.»
به گزارش صدای آمریکا، نسیم سلطانبیگی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. او پس از چهار ماه به دلایل پزشکی آزاد شد.
#آزادی_بیان #سانسور #حکومت_مذهبی #نسیم_سلطان_بیگی #خبرنگار #روزنامه_نگار #گفتگو_توانا
@Dialogue1402